سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ0%

سياه ترين هفته تاريخ نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

سياه ترين هفته تاريخ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على محدث (بندرريگى)
گروه: مشاهدات: 26188
دانلود: 2886

توضیحات:

سياه ترين هفته تاريخ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 164 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26188 / دانلود: 2886
اندازه اندازه اندازه
سياه ترين هفته تاريخ

سياه ترين هفته تاريخ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٦ - ٩: سفارشات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بى ترديد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در هنگام رحلت سفارشاتى داشته است ، هم در مورد مسائل اعتقادى ، و هم در مورد اموالى كه به هر جهت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاقد آن نبوده است(٥٩٨) از قبيل زره و شمشير، اسب و آن چيزهائى كه مخصوص به خود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است ، و نيز دستورالعمل هايى كه هر چند در طول دوران زندگى همواره به عنوان فرستاده پروردگار و نيز معلم اخلاق به فرزندان مكتب خود آموخته است ، اما برخى از اين دستورالعمل ها به دليل اهميت ويژه اى كه داشته است در طول دوران بيمارى ، و نيز در آخرين لحظات ، همواره به آن سفارش داشته است (برخى از آن در فصل (وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گذشت). وليكن متاءسفانه مشاهده شده ، در برخى از احاديث كه تعداد آن اندك نيز نمى باشد خواسته شده است پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از اين حق هم محروم باشد، حقى كه قرآن كريم با صراحت از آن ياد نموده است :( كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ ) (٥٩٩): بر شما لازم است كه در هنگامى كه مرگ كسى از شما فرا رسد، هرگاه مالى از خود بر جاى گذارد اين كه وصيت نمايد. و در راستاى همين دستورالعمل قرآنى است كه طلحة بن مصرف از ابن ابى اءوصى سؤ ال مى كند: آيا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصيت نمود؟ و هنگامى كه پاسخ مى دهد: نه ، سؤ ال مى كند: پس چرا به مردم دستور داده شده وصيت كنند؟.(٦٠٠) و ما دو نمونه از اين نوع احاديث را ذكر مى كنيم : عايشه گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دينار و درهمى و گوسفندى و شترى از خود به جاى نگذارد، و به چيزى وصيت نكرد.(٦٠١)

به عايشه گفته شد: آيا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد علىعليه‌السلام وصيت كرد؟ عايشه گفت : سر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دامان من بود، و او بدرود زندگى گفت ، و من احساس نكردم ، چه موقع به علىعليه‌السلام وصيت نمود؟(٦٠٢)

امام سندى در اين مورد گويد:

معلوم است اين حديث مانع آن نمى شود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از اين لحظه ، وصايائى داشته باشد (البته در صورت صحت حديث به بخش پيشين مراجعه شود - م -) و اين حديث چنين اقتضا دارد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مرگ ناگهانى از دنيا رفته ، و به همين جهت وصيتى ننموده ، در حالى كه او بارها از مرگ خود پيش از اين خبر داده بود.

ابن كثير گويد روايات زيادى راجع به چيزهائى كه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اختصاص داشته است وارد شده ، از قبيل خانه ها و محل سكونت زنان خود، و خدمه اش و اسبان و شتران و گوسفندان و استر و الاغ و سلاح و جامه و اثاثيه و انگشتر، و نيز چيزهائى كه خداوند آنها را به او اختصاص داده بود از قبيل زمينهاى بنى نضير و خيبر و فدك

و نيز محمد بن جرير طبرى چندين صفحه كتاب تاريخ كبير خود را اختصاص داده است به اموالى كه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعلق داشته است از قبيل بردگان ، اسبان ، استران ، شتران باركش و سوارى ، شتران شيرده ، شمشيرها و سپر حضرت(٦٠٣)

گرچه خواسته اند همه اين اموال را صدقه بدانند، (در اين مورد رواياتى نيز از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده اند، كه در آينده متعرض ‍ آن مى شويم(٦٠٤) ) تا زهراءعليها‌السلام را از فدك محروم بدارند، و نيز نفى وصيت كلى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين جهت است كه وصيت در مورد علىعليه‌السلام را نفى كنند، چنانچه از بسيارى از اين روايات چنين استشمام مى شود.

اكنون بعضى از موارد وصاياى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در تاريخ به ثبت رسيده است :

الف : وصيت به پرداخت ديون و انجام وعده هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

اى على تو برادر من ، و وزير من هستى ، بدهكارى مرا پرداخت مى نمائى ، و وعده هاى مرا به انجام مى رسانى ، و ذمه مرا تبرئه مى كنى(٦٠٥)

و به همين دليل است كه نوشته اند: علىعليه‌السلام ، ديون پيامبر را بعد از رحلتش اداء نمود، و پس از محاسبه معلوم شد، همه آن مبلغ پانصد هزار درهم بوده است(٦٠٦)

به عبدالرزاق گفته شد: آيا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام چنين سفارشى كرده بود؟ و او گفت : آرى من ترديد ندارم كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين مورد به او وصيت نموده بود، و اگر چنين نبود، هرگز نمى گذاردند او چنين كارى انجام دهد(٦٠٧)

شيخ مفيدرحمه‌الله پس از ذكر حديث (كنف و دواة) مى نويسد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عباس عموى خود، پيشنهاد مى دهد كه وصيتش را بپذيرد، و او عرضه ميدارد: توان آن را ندارم سپس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از علىعليه‌السلام مى خواهيد وصيتش را بپذيرد، و او همه شرايط وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى پذيرد، پس ‍ آنگاه انگشتر خود را از انگشت در آورده ، به علىعليه‌السلام مى دهد تا در انگشت خود نمايد، آنگاه شمشيرها و زره هاى خود را به او مى سپارد.(٦٠٨)

ب : سفارش به نماز

چون هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرا رسيد، مى فرمود: نماز، و بردگان ، و اين دو را تكرار مى كرد(٦٠٩)

ام سلمه گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: « الصلاه الصلاه و ما ملكت ايمانكم :» نماز؛ نماز؛ و بردگان خود.

ج : سفارش به بردگان

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بى هوش مى شد، و به هوش مى آمد، و مى فرمود: « الله الله فى ما ملكت ايمانكم :» از خداى در مورد بردگان خود، بر حذر باشيد، به آنان لباس (خوب) بپوشانيد، آنان را سير كنيد، و به نرمى با آنان سخن بگوييد.(٦١٠)

د: حسن ظن به خداوند

از جابر است گويد: شنيدم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه روز پيش ‍ از وفات خود مى فرمود: كسى از شما دنيا را ترك نگويد، مگر اينكه به خداوند حسن ظن داشته باشد.(٦١١)

ه‍: آئين جزيرة العرب

عبدالله بن عتيه گفت : آخرين سفارش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين بود كه در سرزمين عرب دو آئين نبايد وجود داشته باشد. و فرمود: اگر زنده ماندم نخواهم گذارد، دو آئين در سرزمين عرب ، وجود داشته باشد، (بايد همه مسلمان شوند)(٦١٢)

و: عامل نجات

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه به علىعليه‌السلام و فضل بن عباس تكيه داده بود، وارد مسجد شد، و به منبر صعود نموده ، فرمود: مرگ من نزديك شده است ، هر كس وعده اى من به او داده ام و يا از من طلبى دارد، مرا خبر دهد تا به او پرداخت شود، اى مردم ، بدانيد كه بين خدا و بندگان هيچ گونه واسطه اى وجود ندارد، كه خيرى به او برساند؛ و يا شر و بدى را از او دور گرداند، جز عمل و كردار صالح او؛ اى مردم ؛ كسى ادعا نكند، و چنين آرزوئى نداشته باشد، به آن خداوندى كه مرا از روى حق ، به رسالت مبعوث نمود، هيچ چيز جز عمل ، تواءم با رحمت پروردگار، انسان را نجات نمى بخشد، و اگر من (كه پيامبر شما هستم) از خداى نافرمانى كنم (در آتش) سقوط خواهم كرد.(٦١٣)

٧ - ٩: تاريخ وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در مورد تاريخ وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز بين مورخين شيعه و اهل سنت از يك طرف ، و در ميان هر يك از اين دو گروه به خصوص اهل سنت ، اختلاف شديدى وجود دارد.

على بن عيسى اربلى گويد: پذيرفتن اختلاف در مورد ولادت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سهل و آسان است ، زيرا شناختى نسبت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و مسائلى كه از او بروز كرد نداشتند، و خود مردمى بى سواد بوده و چندان اهميتى به ضبط تاريخ ولادت فرزندان خود نمى دادند، اما اختلاف در روز رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شگفت آور است ، گرچه مى توان گفت : چندان جاى شگفتى نيز نمى باشد، زيرا كسانى كه در مورد اذان و اقامه اختلاف دارند، اذان و اقامه اى كه در طول چندين سال بعثت بارها و بارها از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده اند، چنين اختلاف دارند(٦١٤)، در اين مورد نيز شگفت آورتر است چرا كه در مورد اذان و اقامه امكان دارد روايات مختلف باشد، و ديدگاههاى مختلف ، اما حادثه رحلت چرا؟.(٦١٥)

زيرا وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاجعه اى بس عظيم به شمار مى آيد، و نبايستى ، تاريخ اين روى داد عظيم ، مبهم باشد، كه باعث اختلاف در آن شود، مگر اينكه انگيزه هاى سياسى را نيز در آن دخيل بدانيم ، چرا كه سران قوم به امر بيعت اشتغال داشتند، و در همان لحظات اوليه رحلت ، به آن آگاهى پيدا كردند چون لحظه وفات ، تا خبر دادن به ابى بكر و حضور او در منزل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آگاهى او به رحلت طولى نمى كشد، زيرا فاصله مدينه تا (سنح) منزل ابوبكر حدود سه كيلومتر بوده است اما بعضى از مورخين نوشته اند جنازه پيامبر را در روز چهارشنبه يعنى سه روز بعد از رحلت به خاك سپردند، (در صورت صحت) اين سؤ ال مطرح مى شود كه چرا، امر بيعت آنان را به خود مشغول نموده كه از تدفين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غافل بمانند، لذا هم در تاريخ وفات و هم در روز به خاك سپارى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اختلاف صورت مى گيرد، و البته اين مسئله قابل قبول نيست كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه روز روى زمين بماند، در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آگاهى به مسائل بعدى ، مسئوليت تجهيز و تدفين را به علىعليه‌السلام واگذار كرده كه در بخش بعدى از آن مطلع مى شويم مگر اينكه گفته شود: تاءخير آن نيز به دلائل سياسى بوده و اين رازى است كه فقط پيامبر از آن آگاه بوده اند. پيش از آن كه روايات در مورد وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ذكر نمائيم ، توجه به دو نكته ضرورى است :

١ - اينكه همه مورخين بر اين باورند كه وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز دوشنبه صورت گرفته است

ابوجعفرى طبرى گويد: در ميان اهل علم هيچ اختلافى نيست كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز دوشنبه از ماه ربيع الاول(٦١٦) وفات يافت ، وليكن اختلاف در اين است كه اين دوشنبه كدام دوشنبه است(٦١٧) ابن عباس گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز دوشنبه ، تولد نمود، و روز دوشنبه مبعوث شد و روز دوشنبه از مدينه خارج گرديد، و روز دوشنبه وارد مدينه شد، و روز دوشنبه بدرود زندگى گفت(٦١٨) البته اين روايت كه ولادت و بعثت و هجرت همه را در يك روز دانسته است ، مورد اعتماد نبوده ، و مرحوم اربلى اين قول را به جمهور (علماى اهل سنت) نسبت داده است ، و اما تاريخ وفات را دوشنبه مى داند.(٦١٩) روايتى در كافى است كه روز دوشنبه را روزى شوم دانسته ، و دليل اين شومى را وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى داند، امامعليه‌السلام در اين رابطه مى فرمايد: و چه روزى شوم تر از روز پنجشنبه است ، روزى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در آن روز از دست داديم ، و وحى از ميان برداشته شد.(٦٢٠)

٢ - نكته دوم اينكه روز عرفه (نهم ذى الحجه) حجة الوداع ، روز جمعه بوده است ، و اين مسئله مورد اتفاق همگان است :

سهيلى گويد: اجماع مسلمين است كه روز عرفه (نهم ذى حجة) حجة الوداع روز جمعه بوده است(٦٢١)

على بن عيسى اربلى نيز همين اجماع را نقل مى كند.(٦٢٢)

با توجه به دو نكته ثابت شده ياد شده ، كه روز عرفه ، حدود سه ماه قبل از وفات كه روز جمعه بوده است ، و نيز اينكه وفات روز دوشنبه واقع شده است ، تلاشى از سوى پيشينيان و نيز معاصرين انجام شده كه بتوانند، روز قطعى وفات را دريابند، و بدانند كه اين دوشنبه با كدام يك از روزهاى ماه صفر و يا ربيع الاول موافق است شيعه دو نظريه ابراز داشته است :

١ - اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز دوشنبه(٦٢٣) دوازدهم ربيع الاول سال يازده هجرت وفات يافت(٦٢٤)

٢ - روز دوشنبه دو روز مانده از ماه صفر سال دهم هجرت ، در شصت و سه سالگى(٦٢٥)

شيخ مفيد در ارشاد، و طبرسى در اعلام الورى نيز وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را سال دهم هجرت مى دانند و اكثر علماى شيعه تاريخ وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز دوشنبه دو روز مانده از ماه صفر مى دانند.(٦٢٦) و قول اول تقريبا متروك است

علماى اهل سنت نيز در اين زمينه نظريات متفاوتى دارند:

١ - دوازدهم ربيع الاول سال يازدهم هجرى روز دوشنبه ، اين قول را تقريبا اكثر علماى اهل سنت بيان داشته اند، و به آن اعتماد بيشترى دارند.(٦٢٧)

٢ - دوم ربيع الاول كه مورد اعتناء نمى باشد.(٦٢٨) طبرى گويد: فقهاى اهل حجاز چنين نظرى دارند.(٦٢٩)

٣ - اول ربيع الاول سال يازدهم هجرى نيز به آن توجه نمى شود.(٦٣٠)

٤ - دو روز مانده به آخر ربيع الاول(٦٣١)

گفته شد پيشينيان تلاشى در اين راستا انجام داده اند اما هيچك از اينگونه تلاشها نتيجه بخش نبوده است

سهيلى گويد: ممكن نيست وفات كه روز دوشنبه است با دوازدهم ربيع الاول مصادف شده باشد، مگر اينكه گفته شود: روز سيزدهم و يا چهاردهم ربيع الاول ، روز وفات بوده است ، زيرا مسلمين اجماع دارند كه عرفه در روز جمعه بوده ، و در اين صورت ، آغاز محرم ، روز جمعه و يا روز شنبه است ، اگر شنبه باشد، اول صفر، يكشنبه است و يا دوشنبه و در هر صورت ، دوازدهم ربيع الاول دوشنبه نخواهد بود، و كلبى گويد: روز دوم ربيع الاول ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات يافت طبرى گويد: اين قول گرچه خلاف راءى اكثريت است ، اما بعيد نيست درست باشد، در صورتى كه سه ماه (ذى الحجه و محرم و صفر را) ٢٩ روز بدانيم ، كه البته اين مطلب درست نيست على بن عيسى اربلى (ره) نيز چنين تلاشى را در كتاب خود ذكر كرده است ، او گويد: صاحب كتاب (تنوير) گويد: ترديدى نيست كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز دوشنبه وفات يافته است ، و سيره نگاران در اين مورد اختلاف نموده اند، ابن اسحاق گويد: دوازدهم (ربيع الاول)، اين نظريه قطعا باطل است ، و اصول علمى مورد اتفاق پيروان كتاب (قرآن) و سنت (پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، مخالف آن است ، زيرا ثابت شده است كه عرفه در حجة الوداع روز جمعه بوده ، بنابراين اول ذى الحجه روز پنجشنبه بوده ، و آغاز محرم ، روز جمعه و يا شنبه خواهد بود، اگر جمعه باشد، آغاز صفر روز شنبه ، و يا يكشنبه خواهد بود، و اگر محرم روز شنبه آغاز شود، ماه صفر يكشنبه ، و يا دوشنبه ، و اگر ماه صفر شنبه آغاز گردد، ربيع الاول يكشنبه ، و يا دوشنبه خواهد بود، و اگر ماه صفر يكشنبه آغاز شود آغاز ربيع الاول دوشنبه ، و يا سه شنبه ، خواهد شد، و اگر دوشنبه باشد، آغاز ربيع الاول ، سه شنبه و يا چهارشنبه مى باشد، و به هر حال ، روز دوشنبه ، مصادف با دوازدهم ربيع الاول نخواهد بود.(٦٣٢) و اگر دوم ربيع الاول را روز وفات بدانيم (قول دوم اهل سنت) در يك صورت با دوشنبه موافق مى شود، و آن اين كه سه ماه ذى الحجة و محرم و صفر را، بيست و نه روز بدانيم كه البته از نظر علوم ستاره شناسى ، اندك است كه چنين اتفاقى انجام شود، و سه ماه پشت سر هم ٢٩ روز باشد.

و اما بر اساس محاسبه ياد شده ، روايت شيعه كه گويد: دو روز به آخر صفر، وفات پيامبر صورت گرفته است صحيح است ، و با دوشنبه هماهنگ مى شود زيرا طبق فروض ياد شده آغاز صفر، شنبه ، يكشنبه ، و يا دوشنبه خواهد بود. و براى تسهيل مراجعه در پايان همين بخش جدولى ارائه خواهد گرديد.

ابن اثير در كتاب البداية و النهايه گويد: در يك صورت مى توان اشكال ياد شده در مورد، روز دوازدهم ربيع الاول را برطرف كنيم و آن اينكه بگوئيم اول ذى الحجه در مدينه شب جمعه بوده است ، و در مكه شب پنجشنبه و تاءييد اين مطلب گفتار عايشه است كه گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پنج روز از ذى قعده مانده از مدينه خارج شده باشد.(٦٣٣)

ابن كثير تلاش دارد، با ايجاد احتمال اختلاف افق مكه و مدينه راه حلى براى مسئله بيابد، در حالى كه اختلاف افق مسئله اى را حل نمى كند، ديگر اينكه گفتار عايشه كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پنج روز مانده از ذيقعده مدينه را ترك گفت ، نيز گرهى را نمى گشايد، مگر اينكه مقصود از پنج روز را، بيست و پنجم ذيقعده دانسته و ماه ذيقعده را تمام بدانيم ، كه در اين صورت شش روز خواهد شد و نه پنج روز، ديگر اينكه اختلاف افق را چگونه مى توان ثابت كرد؟

محمد حسنين هيكل تاريخ وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با تاريخ مسيحى برابر دانسته ، و دوازدهم ربيع الاول را مصادف با هفتم ژوئن ٦٣٢ - م برآورد نموده است(٦٣٤) محمد رضا در كتاب (محمد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، تاريخ وفات را برابر با هشتم ژوئن ، و دوازدهم ربيع الاول را تاريخ وفات رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانسته است(٦٣٥) اين دو نيز با قطعى شمردن تاريخ وفات ، روز دوازدهم ربيع الاول ، آن را با تاريخ ميلادى برابر نموده اند، در حالى كه بحث در اين است كه آيا ١٢ ربيع الاول با توجه به عرفه بودن روز جمعه ، و قطعى بودن وفات در روز دوشنبه ، آيا مى توان وفات را روز دوازدهم دانست ، كه گفته شده : پاسخ منفى است بنابر آنچه گذشت وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طبق قول معتبر شيعه است كه به آن نيز عمل مى شود.(٦٣٦)

جدول رؤ يت ماههايى كه احتمال مى رود، در بيان تاريخ قطعى وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤ ثر باشد.

(١): ذى الحجه ٢٩ - روز جمعه : آغاز محرم

٣٠ - روز شنبه : آغاز محرم

(٢): جمعه ٢٩- روز شنبه : آغاز صفر

آغاز محرم ٣٠ - روز يكشنبه : آغاز صفر

(٣): شنبه ٢٩- روز يكشنبه :آغاز صفر

آغاز محرم ٣٠ - روز دوشنبه : آغاز صفر

در فروض ياد شده آغاز صفر، يكى از روزهاى شنبه ، يكشنبه ، و دوشنبه خواهد بود.

(٤): شنبه ٢٩ - روز يكشنبه : آغاز ربيع الاول

آغاز صفر ٣٠ - روز دوشنبه : آغاز ربيع الاول

(٥): يكشنبه ٢٩ - روز دوشنبه : آغاز ربيع الاول

آغاز صفر ٣٠ - روز سه شنبه : آغاز ربيع الاول

(٦) دوشنبه ٢٩ - روز سه شنبه : آغاز ربيع الاول

آغاز صفر ٣٠ - روز چهارشنبه :آغاز ربيع الاول

در فرض ياد شده آغاز ربيع الاول يكى از روزهاى يكشنبه ، و شنبه ، سه شنبه ، و چهارشنبه ، و در هيچيك از فروض ياد شده دوازدهم ربيع الاول با دوشنبه كه روز قطعى وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ، مصادف نخواهد بود وليكن در صورتى كه روز وفات را دور روز مانده به آخر صفر بدانيم ، دوشنبه در يكى از فروض ياد شده مصادف با دور روز مانده به آخر صفر است ، چنانچه شيعه گويد.

٨ - ٩: وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

علىعليه‌السلام گويد: جبرئيل در بيمارى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بر اثر آن از دنيا رفت هر روز و هر شب به نزد او مى آمد، و مى گفت : خداوند به تو سلام مى رساند و مى گويد: چگونه اى ، در حالى كه او خود به تو آگاه تر است ، وليكن مى خواهد شرافت و كرامت تو را بر مردمان افزون كند، و مى خواهد عيادت بيمار را در ميان امت تو سنت و امر پسنديده اى بگرداند، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر دردى مى داشت ، به او مى گفت مى بينى درد دارم و جبرئيل مى گفت : اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدان كه خداوند به تو سخت نمى گيرد، در حالى كه هيچيك از آفريدگان را به اندازه تو دوست ندارد، وليكن دوست مى دارد، صدايت ، و دعايت را بشنود، تا در هنگام ملاقات با او مستوجب درجات و مقاماتى كه براى تو در نظر گرفته است قرار گيرى و اگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راحت بود و دردى نداشت ، پاسخ مى داد: مى بينيد كه راحت هستم و دردى ندارم ، و جبرئيل مى گفت : پس خداى را سپاس گوى ، زيرا خداوند دوست دارد سپاس شود، و شكرش افزون گردد.

علىعليه‌السلام افزود: و جبرئيل در زمان مقررى كه فرود مى آمد بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد، ما فرود آمدن او را احساس كرديم ، پس هر آنكه در خانه بود از خانه خارج گرديد، بجز من ، در اين هنگام جبرئيل عرضه داشت : اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداوند به تو سلام مى رساند، و از تو سؤ ال مى كند، در حالى كه او به تو آگاه تر است ؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من از دنيا مى روم ؛ جبرئيل گفت : اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشارت باد، زيرا خداوند اراده نمود در عوض آنچه مى بينى ، كرامتى را كه براى تو مهيا نموده است ابلاغ كند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: فرشته مرگ از من اجازه ورود خواست من به او اجازه دادم ، و او بر من وارد گرديد، من از او خواستم تا آمدن تو اقدامى نكند، جبرئيل گفت : اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداوند مشتاق ملاقات تو مى باشد، و تاكنون فرشته مرگ از كسى اجازه نگرفته است و از اين به بعد نيز اجازه نخواهد گرفت ، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جبرئيل فرمود: همين جا باش تا عزرائيل برگردد.

سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زنان اجازه داد كه وارد شوند، پس به فرزند خود گفت : دخترم فاطمه ، نزديك من بيا، سپس خود را به روى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداخت ، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رازى به او گفت ، و فاطمهعليها‌السلام سر خود را بلند نمود در حالى كه مى خنديد، و ما از تبسم او در شگفت شديم ، از او سؤ ال كرديم ؟ و او گفت : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مرگ خود خبر داد، و فاطمهعليها‌السلام گريه كرد، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: دخترم گريه مكن ، من از خداوند درخواست نمودم ، كه تو را زودتر از همه افراد اهل بيتم به من ملحق نمايد، و اكنون خبردار شدم ، خداوند دعاى مرا پذيرفته است ، و به همين جهت گريه نمودم

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است ، كه فرمود: جبرئيلعليه‌السلام ، نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرضه داشت : اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين آخرين هبوط من است به دنيا.

عطاء ابن يسار گويد: در وقت احتضار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جبرئيل نزد او آمد، و عرضه داشت : اى محمد اكنون به آسمان صعود نموده و هرگز به زمين باز نگردم

و نيز از امام باقرعليه‌السلام است : چون هنگام وفات پيامبر فرا رسيد، مردى اجازه ورود خواست ، اميرالمؤ منينعليه‌السلام ، نزد او رفت و از او سؤ ال نمود: چه حاجتى دارى ؟ پاسخ داد: مى خواهم نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بروم ، حضرت فرمود: اين امر ممكن نيست ، بگو حاجتت چيست ؟ عرضه داشت : بناچار بايد نزد او روم ، علىعليه‌السلام نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگشت ، و مطلب را گفت ، حضرت به او اجازه داد، و او نزد بالين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشست ، سپس عرضه داشت : من رسول خدا هستم ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: تو از كدام رسولان خداوند مى باشى ؟ عرض كرد من فرشته مرگ هستم ، خداوند مرا نزد تو فرستاده ، و تو را بين لقاى پروردگار، و بازگشت به دنيا مخير ساخته است پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: فرصت بده برادرم جبرئيل بيايد، تا با او مشورت نمايم ، جبرئيل فرود آمد، و عرضه داشت : اى رسول گرامى ؛ آخرت براى تو بهتر و سزاوارتر است ، و پروردگارت آن قدر به تو عطا كند كه راضى شوى ، لقاى پروردگار براى تو بهتر است

آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عزرائيل روى نموده و فرمود: لقاى پروردگار براى من بهتر است ، ماءموريت خود را به انجام رسان ، جبرئيل به فرشته مرگ گفت : شتاب مكن بگذار نزد پروردگار خود روم ، و برگردم عزرائيل پاسخ داد: ديگر دير شده است ، نفس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وضعيتى قرار گرفته است كه نمى توانم آن را بازگردانم ، در اين موقع جبرئيل عرضه داشت : اين آخرين فرود من به دنيا است ، زيرا نياز من در فرود به دنيا تو بودى !.

و روايت شده است : علىعليه‌السلام خود را از زير پوششى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به روى خود گذارده بود بيرون كشيد، و فرمود: خداوند اجر و مزد شما را در مرگ رسول خدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ا فراوان گرداند، به او عرض شد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه سخنى با تو گفت ؟ فرمود: يك هزار باب علم به روى من گشود، كه از هر بابى هزار باب ديگر گشوده گردد، و به من دستوراتى داد كه به آن عمل خواهم نمود، انشاءالله(٦٣٧)

ابن ماجه در سنن ، و ابويعلى در مسند خود روايت كند، چون بيمارى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدت يافت ، و جبرئيل خبر وفاتش را داد، فاطمه مى گفت : پدر؛ چه قدر به خداى خود نزديك شده است ، پدر؛ بهشت فردوس جايگاه اوست ، پدر؛ دعوت پروردگار خود را اجابت نمود.

در (كافى) است : زنان بنى هاشم جمع شدند، و شروع كردند، صفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر شمردن ، فاطمهعليها‌السلام فرمود: بر شمارى فضائل را رها كنيد، به دعا مواظبت داشته باشيد.

و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى علىعليه‌السلام هر كس ‍ دچار مصيبتى شود، مصيبت خود را، در مورد من بياد آورد، و اميرالمؤ منينعليه‌السلام اين اشعار را سرود:

الموت لا والدا يبقى و لا ولدا

هذا السبيل الى اءن لا ترى اءحدا

مرگ نه پدر، و نه فرزندى را بر جاى نخواهد گذارد اين راه ادامه دارد تا اينكه ديگر كسى را نيابى

هذا النبى ولم يخلد لامته

لو خلد الله خلقا قبله خلدا

اين پيامبر است و براى امت خود جاودان نماند اگر خداوند آفريده اى پيش از او جاودان مى كرد، او را جاودان مى نمود

للموت فيها سهام غير خاطئة

من فاته اليوم سهم لم يفته غدا

مرگ تيرهائى دارد كه خطا نمى رود # اگر امروز تيرى به او اصابت نكرد، فردا به او اصابت مى كند

و زهراعليها‌السلام فرمود:

اذا مات قرم قل ذكره

و ذكر ابى مذمات و الله ازيد

هرگاه بزرگ قومى از دنيا رود يادش اندك شود # و يا پدرم ، از هنگام مرگ بخدا افزون مى شود

تذكرت لماذا فرق الموت بيننا

فعزيت نفسى بالنبى محمد

به ياد آوردم پراكندگى را كه مرگ در ميان ما وجود آورد نفس خود را به مرگ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تسليت گفتم

فقلت لها ان الممات سبيلنا

و من لم يمت فى يومه مات غدا

با خود گفتم : مرگ راه ماست و كسى كه امروز نميرد فردا خواهد مرد(٦٣٨)