ب : تكفين پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
:
چون از غسل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فراغت حاصل شد، او را در سه كفن پيچيدند، دو پارچه (صحارى
) و يك پارچه (حبرة
) سرتاسرى
ابن سعد روايات متعددى در مورد نوع پارچه كفن رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل نموده است ، و در باب غسل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
گويد: پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را علىعليهالسلام
غسل داد، و علىعليهالسلام
و عباس و فضل و شقران او را كفن نمودند.
شايد مقصودش يارى كردن علىعليهالسلام
است در كفن نمودن رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
، چرا كه در روايات معتبره كه علىعليهالسلام
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را غسل داد، شيخ مفيدرحمهالله
گويد: چشمانش را بست ، و دستور داد كه به او آب دهد، و خود غسل و حنوط و تكفين رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را بر عهده گرفت
و در روايات اهل سنت آمده است : علىعليهالسلام
گفت : چون خواستيم پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را غسل دهيم ، در را به روى همه مردم بستيم ، انصار فرياد برآوردند: ما دائى هاى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
هستيم ، و آن مقام و منزلت را در اسلام داريم
و قريش سزاوارتر از ديگران است
و در آينده خواهيم گفت : روز وفات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
ابوبكر در منزل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود كه عمر او را در جريان مسائل سقيفه گذارد.
و در روايت ديگرى است : از ابوبكر خواستند تا وساطت نمايد، و او پاسخ داد: آنان خود سزاوارتر از ديگران هستند، از علىعليهالسلام
و عباس بخواهيد، زيرا كسى نزد آنان نمى رود، مگر آنكه را خود بخواهند.
ج : نماز بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
:
گفته شده ، علىعليهالسلام
مشغول تجهيز پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود، در اين حال گروهى در مسجد تجمع نموده ، و از خود سؤ ال مى كردند، چه كسى امامت در نماز بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را عهده دار مى شود، و او را در كجا بايد به خاك سپرد، و علىعليهالسلام
از كار غسل فراغت حاصل نمود، و به تنهائى بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز خواند، و آنگاه به سوى مردمى كه در مسجد فراهم آمده بودند رفت و به آنان گفت : پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مرگ و زندگى خود امام و پيشواى ما مى باشد، بنابراين مردم گروه ، گروه ، آمده بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز بخوانند.
ابو جعفر طبرى مى نويسد چون از كار غسل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فراغت جستند، مردم گروه گروه در خانه رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
حضور پيدا كرده ، نماز گذارند و چون نماز مردان به پايان رسيد، زنان آمدند، و پس از زنان ، كودكان نماز گذاردند، پس از آن بردگان نماز خواندند، و كسى امامت آنان را به عهده نگرفت
(دستور پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
: به اين كه مردم گروه گروه نماز بخوانند، چون پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به اختلاف بعد از خود آگاه بود و مى دانست كه حكومت در دست اهل بيت نخواهد بود و آنان نتيجتا امامت در نماز را عهده دار خواهند گرديد، دستور داد، نماز ميت به جماعت خوانده نشود - م -)
ابوجعفرعليهالسلام
گويد:... مردم ده نفر، ده نفر مى آمدند و نماز مى گذاردند، روز دوشنبه و شب سه شنبه و روز سه شنبه ، نماز مى خواندند، تا اينكه همه بستگان و خواص نيز نماز گذاردند، و گردانندگان گردهمائى سايبان بنى ساعده حضور نيافتند، و علىعليهالسلام
بريده را به نزد آنان فرستاد، و بيعت آنان پس از دفن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
صورت گرفت
ابن سعد گويد: ابوبكر و عمر و تنى چند از مهاجرين و انصار، به اندازه گنجايش خانه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمدند و گفتند: السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته ، ديگران نيز همانند ابى بكر سلام كردند، و پس از آن ، ابوبكر و عمر گفتند: خداوندا ما گواهى مى دهيم كه او دستورات خداوند را به مردم ابلاغ نمود، و در راه خداوند پيكار كرد تا اينكه خداوند دين خود را عزت بخشيد.... خداوندا ما را از كسانى قرار ده كه از آنچه بر او نازل شده است پيروى كردند، و ما را با او در روز قيامت جمع نما تا او ما را بشناسد و ما او را بشناسيم ، و ما ايمان خود را با هيچ چيز عوض نمى كنيم
حلبى شافعى بعد از ذكر اين داستان گويد: و اين كلمات دلالت دارد بر اينكه مقصود از نماز، دعاء است و نه نماز معروف ميت
د: دفن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و در محل دفن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
اختلاف شد، برخى گفتند: در بقيع او را به خاك سپاريم ، و برخى گفتند: در صحن مسجد، اميرالمؤ منينعليهالسلام
فرمود: خداوند پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
خود را قبض روح نمى كند، مگر در بهترين جا، پس شايسته است او را در همان حجره اى كه بدرود زندگى گفت ، دفن نمائيم ، پس همگى موافقت نمودند.
و آنگاه رختخواب پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را كه در آن بسترى بود، برداشتند و جاى آن را حفر نمودند.
و گفته اند: كسى كه اين پيشنهاد را داد، ابوبكر بود.
در حالى كه عايشه گويد: صداى بيل و كلنگ ما را متوجه نمود كه مى خواهند پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را دفن نمايند.
عباس بن عبدالمطلب شخصى را پى ابى عبيده جراح گوركن اهل مكه ، و نيز به دنبال زيد بن سهل گوركن مدينه فرستاد، قبر آماده شد، عباس بن عبدالمطلب و فرزندش فضل ، و اسامه بن زيد به قبر داخل شدند، تا پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به خاك بسپارند. انصار از پشت خانه صدا برآوردند: اى علىعليهالسلام
افتخار شركت در خاك سپارى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را نصيب ما بگردان ، و حضرت فرمود: اوس بن خولى (كه مرد فاضلى بود و در جنگ بدر شركت داشت) وارد شود، آنگاه حضرت به او فرمود: در قبر فرود آيد، و علىعليهالسلام
جسد مطهر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را روى دست اوس گذارد، و فرمود: در قبر فرود آيد، و علىعليهالسلام
جسد مطهر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را روى دست اوس گذارد و فرمود: او را در لحد قرار دهد، و آنگاه فرمود: از قبر خارج شود، پس از آن اميرالمؤ منين خود وارد قبر گرديد، و گونه راست پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به سوى قبله ، روى خاك نهاد، و خشت هاى لحد را چيد و به روى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
خاك ريخت
ظاهر عبارت مفيد آن است كه دفن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در همان روزى انجام شد كه وفات يافت
ابن شهر آشوب گويد: روز دوشنبه و شب سه شنبه تا صبح و روز سه شنبه مردم دسته ، دسته مى آمدند و بر پيكر پاك رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز مى گذاردند.
ابن اثير مى نويسد: پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در روز دوشنبه وفات يافت ، و روز سه شنبه دفن شد.
ابن هشام مى نويسد: شب چهارشنبه دفن گرديد.
ابن سعد در طبقات دو روايت دارد در شب سه شنبه ، و دو روايت دارد كه در روز سه شنبه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
دفن شد.
طبرى از واقدى نقل مى كند، دفن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
روز بعد از وفات در نيمه روز سه شنبه صورت گرفت
و در جاى ديگر مى گويد: نيمه شب چهارشنبه
و نيز گويد: سه روز بعد از وفات انجام شد.
به اين گونه هنگام وفات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، ابوبكر در مدينه حضور نداشت ، پس از سه روز آمد و چهره پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را گشود، و ميان چشمانش را بوسيد و گفت پدر و مادرم فدايت گردد و بعد خارج شد و اعلان نمود پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را مرگ فرا رسيده ، در حالى كه عمر مى گفت : پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نمرده است
از مجموع آنچه گذشت ، و موافق با روايت ابن شهر آشوب نيز هست كه تصريح داشت روز دوشنبه و شب و روز سه شنبه مردم بر پيكر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز مى گذارند، اينكه روايت روز سه شنبه صحيح ترين روايات است ، چنانچه ابن اثير نيز آن را صحيح ترين روايات دانسته است ، پس از اين كه روايت اخير طبرى را كه سه روز بعد از وفات ، دفن پيامبر انجام شده را ذكر مى كند. و هيچ گونه منافاتى نيز با شب چهارشنبه ممكن است نداشته باشد.
ابن ابى الحديد گويد: من از اين روايت در شگفتم ، فرض كنيم ابوبكر و همراهانش مشغول به امر بيعت بوده و نتوانستند، در مراسم يا تجهيز پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
حضور يابند، على بن ابى طالبعليهالسلام
و عباس و ديگر اعضاى خانواده و اهل بيت به چه كارى اشتغال داشتند، كه جنازه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را همچنان ، به مدت سه روز رها كنند، او را نشويند، و حتى به او دست نزنند تا اينكه ابوبكر حضور يابد؟. و نيز اگر بگوئيم حضور ابى بكر پيش از انجام بيعت بوده است ، و ليكن ابوبكر در مدينه حضور نداشته و پس از سه روز حضور يافته و كسى در اين مدت جراءت نداشته است ، راز رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را كشف كند، و پرده از روى او بردارد؟. اين مطلب نيز درست نمى آيد، زيرا صبحگاه دوشنبه ابوبكر نزد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
حضور داشته و با كسب اجازه به سنح مى رود و فاصله سنح تا مدينه حدود سه كيلومتر است ، بلكه يكى از محلات مدينه است و خبر به سرعت به آنجا مى رسد، پس چگونه جنازه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه بلاتكليف مى ماند.
واقع مطلب همانست كه ابن ابى الحديد اظهار مى دارد، زيرا اولا بيعت در همان روز وفات انجام گرديد.
و همان روز بود كه عمر به دنبال ابى بكر آمد و او را در خانه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
يافت
و او را به سايبان بنى ساعده هدايت كرد تا بيعت انجام گيرد. ديگر اينكه حضور ابى بكر چه ضرورتى دارد كه جنازه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را سه روز رها سازند، مگر نه اين بود كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
سفارش كرده بود نزديكانش و اهل بيتش او را غسل دهند و تجهيز نمايند، پس انتظار چرا، و آيا اين معقول است بگوئيم كسى جرئت چنين كارى را نداشت ، و ابوبكر قبل از بيعت چه كاره بود كه جلو اين كار را بگيرد، و علىعليهالسلام
و فاطمهعليهاالسلام
و حسنين و عباس عموى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و همه بنى هاشم حضور دارند، بخصوص در روايت تعبير زننده اى دارد كه گويد: (تا اينكه شكم پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
متورم گرديد). من فكر مى كنم اين روايت براى توجيه عمل اصحاب است كه كار بيعت پرداختند و جنازه را فراموش كردند، زيرا در برخى از روايات است كه حتى براى دفن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نيز جز خويشان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
حضور نداشتند.
و در بعضى از روايات است كه با شنيدن صداى بيل متوجه شدند كه دارند پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را دفن مى كنند.
ه : سوگ نامه :
علىعليهالسلام
وارد قبر گرديد، و چهره مبارك پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را گشود، قطرات درشت اشك مانع آن مى شد كه ديدگان حضرتش چهره دوست و حبيب را درست ببيند، چه لحظه اى دردناك است اين لحظه ، لحظه اى كه آرزو دارد، جان به همراه آن دردناكش از بدن خارج گردد، شعاع ديد علىعليهالسلام
از لابلاى پرده اشك گذر كرده خود را به چهره حبيبش مى رساند، تا آخرين وداع را بنمايد، او در اين لحظه ناچار است ، همه وجود خود را به خاك بسپارد، چه واجب دردناكى است ، كه رگه هاى قلبش را پاره مى كند، او خود را براى هجرانى ابدى كه در دنيا ديگر، ملاقاتى ندارد، آماده مى كند: با نگاهى اشك آلوده و آميخته با حسرت ، كه نمى تواند حتى يك لحظه آن را به ديگر سوئى كشاند، اندوه بزرگ خود را ابراز مى دارد:
« باءبى انت و امى يا رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النبوة والنباء و اخبار السماء خصصت حتى صرت مسليا عمن سواك ، و عممت حتى صار الناس فيك سواء، و لو لا انك امرت بالصبر، و نهيت عن الجزع ، لانفدنا عليك ماء الشئون و لكان الداء مما طلا، و الكمد محالفا، و قلا لك ، و لكنه مالا يملك رده ، و لا يستطاع دفعه ، بابى انت و امى ، اذكرنا عند ربك ، و اجعلنا من بالك : »
پدر و مادرم فدايت ،اى رسول گرامى ، با مرگ تو رشته نبوت گسسته گشت ، و گزارش دادن از آسمان ، و اخبار آن بريده شد، كه با مرگ هيچكس چنين نشود، به مصيبت خود يك ويژه گى داده اى ، و آن اين كه مصيبت تو موجب تسليت است ، يعنى آن قدر مصيبت و اندوه فراوان است كه مصايب ديگر را ناچيز مى كند، و به آن عموميت داده اى يعنى همگان به سوگت نشسته اند، اگر نه اين بود كه به ما دستور داده اى صبر پيشه سازيم ، آنقدر بر تو مى گريستيم كه سرچشمه اشكمان خشك گردد، و اندوهمان پيوسته و مدام ، و اين درد جانكاه براى هميشه همراه من خواهد بود، و اين همه در مصيبت تو اندك است ، پدر و مادرم فداى تو باد ما را در سراى ديگر به ياد آور، و در خاطر خود نگه مى دار.
و نيز فرمود:
نفسى على زفراتها محبوسة
|
|
يا ليتها خرجت مع الزفرات
|
نفس من در كنار آه اندوه بار خود، به زندان افكنده شده است اى كاش به همراه آه عميق ، نفس من از بدن خارج مى گشت
لا خير بعدك فى الحياة و انما
|
|
اخشى مخافة ان تطول حياتى
|
پس از تو در زندگى دنيا خيرى نيست و من از آن مى ترسم كه زندگى من طولانى شود.
و نيز فرمود:
اءمن بعد تكفين النبى و دفنه
|
|
باثوابه اسى على هالك ثوى
|
آيا كسى كه پس از تكفين پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و دفن او با لباس هايش غمين است كه در جاى نابود كننده اقامت گزيند؟
رزءنا رسول الله فينا فلن نرى
|
|
بذاك عديلا ما حيينا من الورى
|
مصيبت ما از دست دادن رسول خداست كه تا زنده ايم همتايى براى او در ميان خود نخواهيم يافت
و كان لنا كالحصن من دون اهله
|
|
لهم معقل حرز حريز من العدى
|
او همانند دژى بود براى خانواده اش پناهگاه محكمى بود كه آنها را از دشمنان مصون مى داشت
فيا خير من ضم الجوانح و الحشا
|
|
و يا خير ميت ضمه التراب و الثرى
|
اى بهترين انسانها، و اى بهترين مرده اى كه تاكنون خاك و گل نمناك آن را در برگرفته است
كان امور الناس بعدك ضمنت
|
|
سفينة موج البحر و البحر قد طمى
|
گويا امور مردم بعد از تو در كشتى كه دچار امواج درياست قرار گرفته و دريا در حال مد است و كشتى را به حركت درآورده است
و ضاق فضاء الارض عنهم برحبه
|
|
لفقد رسول الله اذ فيه قد قضى
|
و فضاى وسيع زمين براى آنان تنگ شده است ، به خاطر فقدان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه بدرود زندگى گفته است
و نيز فرمود:
ما غاض دمعى عند نائبة
|
|
الا جعلتك للبكاء سببا
|
در هر مصيبتى اشك من سرازير نگرديد، مگر اينكه تو را وسيله گريه خود قرار دهم
و نيز فرمود:
الى الله اشكو لا الى الناس اشتكى
|
|
ارى الارض تبقى و الاخلاء تذهب
|
به خداوند شكايت مى برم ، و نه به نزد مردم مى بينم زمين برقرار است و دوستان مى روند.
و فاطمهعليهاالسلام
فرمود:
قل للمغيب تحت اطباق الثرى
|
|
ان كنت تسمع صرختى و ندائيا
|
بگو به آن كه در زير طبقات گل نمناك قرار دارد، اگر فرياد و صداى مرا مى شنوى
صبت على مصائب لو اءنها
|
|
صبت على الايام صرن لياليا
|
بر من مصيبت هائى وارد آمد كه اگر آن مصائب به روزهاى جهان مى ريخت به شب مبدل مى شدند.
« قد كنت ذات حمى بظل محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
لا اءخش من ضيم و كان جماليا»
سايه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
پشتوانه من بود از هيچ ستمى نمى هراسيدم و او زيبائى من بود.
فاليوم اءخشع للذليل و اتقى
|
|
ضميمى و ادفع ظالمى بردائيا
|
پس امروز در مقابل فرد ذليلى خشوع نموده ، و ستم ستمگر خود را به گوشه لباس خود دفع مى كنم
فاذا بكت قمرية فى ليلها
|
|
شجنا على غصن بكيت صباحيا
|
اگر كبوتر قمرى در شب خود از روى اندوه بر شاخه اى مى گرييد، من صبحگاهان گريه سر مى دهم
فلا جعلن الحزن بعدك مونسى
|
|
و لا جعلن الدمع فيك و شاحيا
|
حزن و اندوه را پس از تو مونس خود مى نمايم و با اشك گردن بندى ساخته به گردن خود مى آويزم