مقدمه ویراستار
۱ - تاریخ، آینه ای است صاف و شفّاف، تا در آن، زیبایی ها و زشتی ها را عیان بینیم و از آن عبرت گیریم، در گذشته نیک بیندیشیم و از آن چراغی برای راه آینده برافروزیم.
خدای تعالی به پیامبرش فرمان داد:
(فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
)(اعراف/ ۱۷۶)
امام امیرالمؤمنینعليهالسلام
فرمود:
«ما اکثر العبر و اقل الاعتبار». (نهج البلاغه، حکمت ۲۹۷).
آن ها که تاریخ را درست می خوانند و با تأمل در آن می نگرند، گویی بر عمر خود می افزایند، یعنی: آنچنان گذشته را مرور می کنند، گویی که در آن زمان زیسته اند. و بدان سان به مکان های مختلف دقت می ورزند که گویی در آن مکان ها حضور داشته اند. بدین معنی که (انسان با) تاریخ نگری و تاریخ نگاری، زمان و مکان را می نوردد؛ و در حالی که تن در حصار زمان و مکان دارد، گوش جان به تمام جهان و تمام زمان ها می سپارد، زمزمه های پیشینیان را می شنود و از آن ها برای حال و آینده کمک می گیرد.
۲ - بررسی تاریخ اسلام، علاوه بر ضرورت و فایده پیش گفته، ضرورت و فایده ای مضاعف دارد: شناخت مؤمن از منافق، تا دشمنِ در لباس دوست را پیروی نکنیم و در بیراهه به نام راه گام ننهیم.
دردا! که دین، بهترین و بدترین پدیده ای است که بشر در حیات طولانی خود دیده است: بهترین است، اگر بدان سان عرضه شود که خداوند می خواهد. و بدترین است، اگر با تأویل شیطانی و تفسیر به رأی نفسانی همراه شود لحظه لحظه تاریخ جوامع دین مدار گواه روشن این حقیقت است که بشر، بدترین ضربه ها را از دینی خورده است که به رنگ شیطان درآمده و دست تصرف بشر، آن را از هویت الهی تهی کرده است. چنانکه بهترین و شیرین ترین لحظات خود را در حضور پیامبران و جانشینان بحق آنان و پیروان راستینشان گذرانده که سیمای نور را در عمل آنان دیده و در سیرت و باطن نه صورت و کلام، شیفته آنان شده است.
پژوهش های تاریخی صحیح در فضای فرهنگ اسلامی، معبری است برای بازشناسی این دو گروه که از صدر تاریخ تاکنون در گذرگاه زمان پیش آمده اند.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
|
|
از خلایق می رود تا نفخ صور
|
۳ - استاد دکتر سید حسن افتخار زاده سال ها به تحلیل و نقد و بررسی تاریخ اسلام بدین شیوه و هدف اشتغال دارد. ریشه تاریخ پیامبران و امامان را، نه در خاک و آب زمینی زادگاهشان، که در علوّ مقام منشأ آسمانی شان جُسته و گزاره های تاریخی را در بستر نصوص دینی می کاود.
در این نوع بیان، تاریخ، علمی تزیینی و زائد بر دانش های دیگر نیست که محض "سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت" بدان پردازیم و زمان بگذرانیم، بلکه زمینه ای است روان و مفید، برای باز خوانیِ دروس عقاید و اخلاق و تربیت، تا در برگ برگ آن، کتاب های گشوده سبک زندگی صحیح انسانی را مرور کنیم.
بدین روی، درس های تاریخی ایشان، همراه با تحلیل است، ولی نه به شیوه آکادمیک که زبان خشک و تلخ داشته باشد، بلکه به زبانی روان و دلنشین، که از نگاه عملی و کاربردی گوینده نشأت می گیرد.
بدین سان، به تاریخ مرده جان می بخشد و آن را مانند انسانی زنده فرادید مخاطب می نهد.
۴ - این کتاب، برگرفته از درس گفتارهای نویسنده است که برای عموم مردم بیان شده است. و بیشتر به محور اصلی بحث توجه دارد تا فروع و ریز بینی های تخصصی.
از سوی دیگر شالوده اصلی کتاب، بیان شفاهی است. البته تلاش زیادی شده تا به متن مکتوب نزدیک شود. ولی ساختار اصلی آن به همان رنگ شفاهی باقی مانده که بخشی از شیرینی آن در همین لحن بیان است.
نیز به همین دلیل، به برخی از نصوص در متن استناد شده و ترجمه آن ها به شیوه نقل آزاد و توضیح مضامین ارائه شده نه ترجمه ی دقیق و واژگانی. اگر خوانندگان با توجه به این نکات به کتاب بنگرند، بهره ی بیشتری از آن می گیرند.
۵ - در این درس گفتارها بدون اینکه از منابع تسنن غفلت شود تکیه بر منابع شیعی است. علت این مطلب، نکته ای است که در بند ۲ اشاره شد. و در سطور آینده اندکی مفصّل تر بیان می شود.
توضیح اینکه حتی با نگاهی گذرا بر منابع تاریخی، می توان به این حقیقت تلخ پی برد که متأسفانه بخشی از تاریخ که به دست مورخان رسمی حکومت های ظالمانه اموی و عباسی نوشته شده، سرشار از کتمان،غرض ورزی و نگرش جناحی،تحریف، تغییر و تبدیل حقایق است. به عنوان نمونه به تاریخ طبری بنگریم:
طبری که در نظام علمی مکتب خلفا، "امام المورخین" به شمار می آید با برنامه ریزی ویژه ای می کوشد مطالب اصلی و فرعی تاریخ را در ذهن مخاطب جایگزین کند.
بدین روی، بحثی در طول و عرض گردن عوج بن عناق می آورد، یعنی شخصیت افسانه ای که او را معاصر با حضرت موسیعليهالسلام
می دانند (تاریخ طبری ۱/ ۴۳۱، ترجمه پاینده ۱/ ۳۴۳)، ولی در مورد چندین امام معصوم مانند امام صادق، امام جواد، امام هادی، امام عسکری و حضرت مهدیعلیهم السلام
کوچک ترین اشاره ای هم نمی کند، با این که نقش آن بزرگواران در زندگی علمی و عملی مسلمانان صرف نظر از مقام امامتشان جای تردید ندارد.
بدین جهت قاضی بهلول بهجت افندی مورخ نقاد می نویسد:
"من طبری را محاکمه و او را محکوم می کنم. آیا تاریخ آل محمد در زندگی مسلمانان به قدر طول و عرض گردن عوج بن عناق دخالت نداشته است"
بگذریم که در مورد امام کاظمعليهالسلام
تنها به یک نیم سطر اکتفا کرده، که در رویدادهای سال ۱۸۳ می نویسد:
«و فیها مات موسی بن جعفر بن محمد بیغداد»
و در مورد حضرت رضاعليهالسلام
گزارشی تحریف آمیز می آورد که گویی حضرتش به دلیل پرخوری در مجلس مأمون، به مرگ ناگهانی دچار شده است!
از این ها چشم می پوشیم و به رویدادهایی برسیم که پژواک صدای آن ها پس از گذشت قرن ها در گوش تاریخ طنین انداز است، مانند اعتراض های جناب ابوذر به زشت کاری های خلیفه ی زمان، که طبری می نویسد:
«و قد ذکر فی سبب إشخاصه إیاه منها الیها [= یعنی تبعید از شام به مدینه و ربذه=] امور کثیره کرهت ذکر اکثرها» (طبری ۴/ ۲۸۳ و ۲۸۶).
نیز در مورد مکاتبات محمدبن ابی بکر با معاویه می نویسد:
«محمدبن ابی بکر کتب الی معاویه بن ابی سفیان، فذکر مکاتبات جرت بینهما کرهت ذکرها.» (طبری ۴/ ۵۵۷).
۶ - نوع برخورد امام المورخین، طبعاً بر رویکرد تاریخ نگاران بعدی مکتب خلفا اثر نهاده است. به این چند نمونه توجه کنید:
الف. ابن عبد البرّ رجالی نام آور این مکتب در شرح حال ابوموسی اشعری می نویسد:
«فقد روی فیه لحذیفه کلام کرهت ذکره، و الله یغفرله» (الاستیعاب ۳/ ۹۸۰)
ب. ابن اثیر تاریخ نگار مشهور در مورد ابوذر و حرکت دادن او از شام به مدینه می نویسد:
________________________________________