عملکرد عثمان در آغاز خلافت
زبیربن بکار در کتاب الموفقیات از ابن عباس روایت کرده که وقتی عثمان در مدینه خانه اش را ساخت و آن را وسیع کرد، مردم پشت سرش حرف زدند. خبر به او رسید.
روز جمعه بعد از نماز جمعه بالای منبر رفت و حمد و ثنای الهی را بجا آورد، بر پیامبر درود فرستاد و گفت: هر گاه خداوند متعال به بنده ای از بندگانش نعمتی می دهد، یک عده حسود نمی توانند ببینند و پشت سر او حرف می زنند. خدا به ما نعمتی نداده که حسودان به آن نگاه کنند. آن خانه ای که ما ساختیم، قصد جمع مال نداریم. مگر چه شده است؟ لازم بود، گرفتاری و رفت و آمد هست، اتاق ها کم بود. ما خانه ساختیم.
ولی یک عده جمع شده اند و می گویند: جناب خلیفه غنایم ما را گرفته، مقدار کمی به ما داده و بقیه را خودش و اطرافیانش خورده اند. بعد مطالبی را که پشت سرش گفته اند می گوید. سپس ادامه می دهد که یک عده افرادی
مثل خودشان را پیدا کرده اند که حرف مردم را تأیید می کنند، دور باد، دور باد! بینی شما به خاک، که نمی توانید ببینید! بعد از آن شعری خواند.
وقتی چشمش به علیعليهالسلام
و عمار یاسر افتاد که با هم سخن می گفتند، شروع به کنایه زدن کرد که: آن هایی را که گفتم مردم را تأیید می کنند، این ها هستند. یعنی تمام انتقادات مربوط به خودش را در خانه علی بن ابیطالبعليهالسلام
خواند و گناه انتقاد کردن را وابسته به حضرت علیعليهالسلام
و یاران او دانست.
در ضمن به اطرافیانش تلقین کرد که این ها حسودند. به تعبیری به دیگران بگوید این رقیب سیاسی ماست که این حرف ها را می زند وگرنه ما مشکلی نداریم. آن گاه دست هایش را بلند کرد و به دعا گفت: «خدایا تو خودت می دانی که من عافیت طلب هستم و می دانی که من چه قدر برای سلامتی ایثار می کنم. دلم می خواهد همه راحت باشند به من سلامتی بده تا بتوانم کارکنم».
مردم از اطراف حضرت علیعليهالسلام
پراکنده شدند. عثمان به منزلش رفت.
در این گونه موارد وقتی کسی از مخالفش شکوه می کند، عده ای برای شیرین کردن خود دنبال حرف را می گیرند که: چه کسی حرف زده؟ چه کسی خلیفه را ناراحت کرده؟ بگو تا بگیریم و بیچاره اش کنیم و.... و اینجاست که عده ای افراد چاپلوس دنبال فرصت می گردند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند.
ابن عباس همراه مردم رفت. خلیفه به ابن عباس رو کرد و گفت: چه خبرتان است که ما را رها نمی کنید؟ دست از ما بر نمی دارید؟ چه شده که شما حریص شده اید دنبال کار ما را بگیرید؟ خلاصه به جانب ابن عباس پرخاش کرد و کلام طولانی شد. ابن عباس در جواب او گفت: شیطان را از خودت دور کن. این شیطان بر تو مسلط شده که این گونه سخن می گویی. عثمان گفت: کسی که مرا وادار کرد عصبانی شوم و این گونه سخن بگویم، پسر عمویت علی بن ابیطالب است.
ابن عباس گفت: شاید به شما دروغ گفته اند و اخبار کذب رسانده باشند.
عثمان گفت: خیر، آن کسی که این حرف ها را به من گفته، ثقه و مورد اطمینان است.
ابن عباس گفت: کسی که تحریک می کند ثقه نیست.
عثمان گفت: می دانی چرا از علی شکایت می کنم؟
گفت: نه، ولی تو حرف خودت را می زنی که مردم می خواهند انتقام بگیرند.
عثمان گفت: آن کسی که خودش را آماده کرده است که خلافت را از من بگیرد، علی بن ابیطالب، پسر عمویت است که بزرگ ترین مخالف ماست.
در اینجا شایان ذکر است که برادران اهل سنت برای رهایی از بحث هایی که می شود، همواره می گویند: گذشتگان همه با هم خوب بودند و اختلاف اندازی ها به گردن نسل های بعدی است. می گوییم: خوب دقت کنید! این ها تعابیر عثمان خلیفه سوم است درباره علیعليهالسلام
. چگونه می گویند که هر چهار خلیفه پیامبر با هم بودند و هیچ اختلافی نداشتند؟
مدارک فراوان موجود است که بین خلفا نه تنها هیچ رفاقتی نبوده، بلکه نهایت دشمنی وجود داشته است، بگذریم از اینکه استعمار گران و سنگ اندازی مردم روزگاران بعد، قصد سوء استفاده از این اختلافات را دارند.
این برداشت عثمان از علی بن ابیطالبعليهالسلام
است.
عثمان گفت: اینهایی که به من انتقاد می کنند از بدیُمنی، شومی و کینه علی است. سپس به ابن عباس گفت: من به تو هشدار می دهم به دو چیز: یکی مراعات اسلام و یکی مراعات قوم و خویشی ما. من گرفتار شما شده ام.
توجه داشته باشید یکی از بدترین حالت های انسان این است که اعمال و رفتار خود را نبیند، نکبت خود را نفهمد و همیشه دنبال دشمن خیالی بگردد و فکر کند که آن ها شومی و دشمنی دارند. هر جا در شرکتی یا مدیریتی یا منبری، فردی کم می آورد، دنبال مقصر می گردد تا تقصیرها را به گردن این و آن بیندازد. حتی پیشنماز مسجدی وقتی می بیند مردم پشت سر او نماز نمی خوانند، دنبال عوامل بیگانه می گردد. تفحّص نمی کند که شاید ایراد در وجود خود او باشد. عثمان در ادامه به ابن عباس گفت: به خدا قسم دوست داشتم این کار دست شما می چرخید، و من یکی از اقوام شما بودم، بعد می فهمیدید که من برای شما بهترم. بعد هم او را قسم داد.
ابن عباس گفت: همان طور که ما را به اسلام قسم دادی، ما هم همان گونه به تو این را می گوییم، أن تطمع فینا و فیک عدواً.
در اینجا یک نکته اساسی درباره ی برخورد امیرالمؤمنین و یارانش نسبت به عثمان می بینیم و آن این که امیرالمؤمنین با تمام خراب کاری های عثمان، باز از جایگاه نصیحت و خیرخواهی با او بر می آید و راه خیر را نشانش می دهد تا مشکلات او بیشتر نشود.
ابن عباس می گوید: من از نزد عثمان خارج شدم. در بین راه به حضرت علیعليهالسلام
برخورد کردم و دیدم ایشان بسیار عصبانی و ناراحت هستند. خواستم به آن حضرت آرامش بدهم، ولی نگذاشتند. دیدم فایده ای ندارد، لذا هم از علی و هم از عثمان کناره گیری کردم. خبر به عثمان رسید که من از علی کناره گرفته ام.
چهره اش عوض شده و خندید و گفت: چرا کم خدمت شما می رسیم؟!
«ما اَبطَأ بک عنا».
سپس گفت:
«ان ّ ترکک العود الینا دلیل علی ما رایت عن صاحبک و عرفت من حاله.»
دیدی علی هم مثل من عصبانی است.
ابن عباس می گوید: بعد از این ماجرا هر وقت از حضرت علیعليهالسلام
خبری به عثمان می رساندند، او مرا احضار می کرد. و هنگامی که من می خواستم بگویم علی این حرف را نزده یا این کار را نکرده، می گفت: آن روز جمعه که او را ترک کردی... یعنی بهانه ای دستش افتاده بود
در مجموع عثمان رفتاری خصمانه با حضرت علیعليهالسلام
داشت و هر مشکلی که در جامعه بر اثر بی کفایتی خودش رخ می داد، به حضرت علیعليهالسلام
نسبت می داد. امیر المؤمنینعليهالسلام
هم به شدّت از این کار در رنج بود.
__________________________________________