فیکم؟ فهلا اخرجنی و قد قال: ان رسول اللهصلىاللهعليهوآله
خرج اهل بیته من الخلافه، و أخبر انه لیس لهم فیها نصیب؟»
امامعليهالسلام
فرمود: پس ولایت همان امارت است. و دلیل بر دروغ گویی و بطلان و ستم این ها آن است که در زمان حیات رسول خداصلىاللهعليهوآله
و به فرمان حضرتش به عنوان امیرالمؤمنین بر من سلام کردند.
و این حجت است بر ایشان، به ویژه بر تو و این که با تو است زبیر و بر سعد و ابن عوف و این خلیفه ی شما که بر پاست عثمان. اینک ما گروه شش نفره ی شورا همگی زنده ایم. اگر عمر سخن ابوبکر و یارانش را درست می دانست که پیامبر فرموده خلافت و نبوت در یک خاندان جمع نمی شود، شورا را برای خلافت وضع کرد یا غیر آن؟
اگر بپندارید که برای غیر خلافت قرار داد، پس عثمان خلیفه نیست، زیرا در آن صورت ما جمع شده بودیم تا با مشورت هم کاری غیر از تعیین خلیفه بکنیم. و اگر شورا برای تعیین خلیفه بوده است، پس چرا مرا داخل در شورا قرار داد، در حالی که به زعم شما، رسول خداصلىاللهعليهوآله
اهل بیتش را از خلافت خارج کرده بود و خبر داده بود که آن ها بهره ای از خلافت ندارند.
امیرالمؤمنینعليهالسلام
در این قسمت از مناظره، دلیلی بسیار کوبنده می آورند. می فرمایند: اگر عمر برای کاری غیر از انتخاب خلیفه ما شش نفر را برگزید تا درباره ی آن مشورت کنیم، پس چرا در این شورا عثمان به عنوان خلیفه تعیین شد؟! و اگر انتخاب شورای شش نفره جهت تعیین خلیفه بوده است، چرا عمر مرا در این شورا قرار داد؟ مگر این ها نمی گفتند که پیامبر فرموده: نبوت و خلافت در اهل بیت من جمع نمی شود؟
هنگامی که عمر ما را تک تک دعوت کرد، چه گفت؟
سپس امیر المؤمنینعليهالسلام
به عبدالله بن عمر فرمودند: ای عبدالله عمر! تو را به خدا قسم می دهم که بگویی وقتی من خارج شدم پدرت به تو چه گفت؟
«قال: اما اذا ناشدتنی بالله، فانه قال: ان یتّبعوا اصلع قریش یحملهم علی المحجه البیضاء، و اقامهم علی کتاب ربهم و سنّه نبیّهم. قال: یابن عمر! فَما قلتَ لَهُ عند ذلک؟ قال: قلت لَهُ: فما یمنعک اَن تستخلفه؟ قال: و ما رد علیک؟ قال: ردّ علیّ شیئاً اکتمه.»
عبدالله بن عمر گفت: حالا که مرا به خدا قسم دادی، می گویم. پدرم گفت: اگر از علی اطاعت کنند، آن ها را بر دلایلی روشن راه می نماید و ایشان را بر کتاب خدا و سنت پیامبرشان اقامه می کند.
امیرالمؤمنین آن گاه به عبدالله بن عمر فرمودند: در آن موقع تو چه گفتی؟
عبدالله بن عمر گفت: من به پدرم گفتم: پس چرا او را جانشین نمی کنی؟
امیرالمؤمنین به عبدالله بن عمر فرمودند: پدرت چه جوابی داد؟
عبدالله بن عمر گفت: سخنی به من گفت که من کتمان می کنم.
امیرالمؤمنینعليهالسلام
فرمودند: رسول خداصلىاللهعليهوآله
در زمان حیاتشان به من خبر داده بود، و نیز در شبی که پدرت از دنیا رفت پیامبر در خواب به من فرمود، و می دانی که هر کس رسول خدا را در خواب ببیند، گویا در بیداری دیده است.
ابن عمر گفت: پیامبر چه خبری به تو داد؟
سپس امیرالمؤمنین به عبدالله بن عمر فرمودند: تو را به خدا قسم می دهم ای پسر عمر! وقتی من تو را خبر دادم، قول می دهی مرا تصدیق کنی؟
عبدالله بن عمر گفت: ساکت می شوم.
«قال: فانه قال لک حین قلت له، فما یمنعک ان تستخلفه؟ قال: الصحیفه التی کتبناها بیننا و العهد فی الکعبه. فسکت ابن عمر و قال: اسألک بحق رسول الله لما سکتَّ عنی؟»
امیرالمؤمنین فرمودند: هنگامی که تو گفتی: پس چرا او را جانشین نمی کنی؟ گفت: به دلیل پیمانی که نوشته ایم، و بین ما عهدی است با نویسندگان نامه و آن عهدی که در کعبه بسته شد. سپس امیرالمؤمنین از ابن عمر پرسید: سوگندت می دهم به حق رسول خدا، که چرا سکوت برگزیدی؟
«قال سلیم: فرأیت ابن عمر فی ذلک المجلس خنقته العبره و عنیاه تسیلان.»
سلیم بن قیس هلالی می گوید: در آن مجلس دیدم که عبدالله عمر گریه اش گرفت.
امیرالمؤمنینعليهالسلام
از طلحه و زبیر و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص پرسید: به خدا سوگند اگر اینان به پیامبر دروغ بسته اند، نمی توانید ولایت آن ها را بپذیرید. و اگر راست می گویند، نمی توانید مرا در شورا وارد کنید، چون این کار شما خلاف نظر پیامبر است.
آن حضرت از مردم پرسید: به من بگویید که چه جایگاهی میان شما دارم، راستگو یا دروغ گو؟
گفتند: بسیار راستگو، که حتی یک دروغ از تو در جاهلیت یا اسلام نشنیده ایم.
سپس حضرت امیر تفصیلی در پیوند ناگسستنی میان نبوت و امامت و جایگاه خود نسبت به پیامبر بیان فرمود، از جمله این مطلب که برای اعلام
نزول سوره ی توبه (برائت)، فقط به من مأموریت داد که آن را به مشرکان ابلاغ کنم.
طلحه پرسید: ما این ها را از پیامبر شنیده ایم. اما مگر پیامبر بارها به ما و همه ی مردم نفرمود: «لیبلغ الشاهد الغائب» (حاضران به غایبان برسانند).
امیرالمؤمنین پاسخ داد: این کلام را در حجه الوداع و در آخرین سخنرانی های خود بیان فرمود که حدیث ثقلین و اهمیت خاندان خود را بیان داشت و به همگان امر فرمود که حاضران به غایبان برسانند.
آن حضرت از طلحه پرسید: طلحه! مگر نشنیدید که پیامبر به من فرمود: برائت ذمه من فقط به دست تو خواهد بود؟! زمانی که ابوبکر به حکومت رسید، من تمام دیون و وعده های پیامبر را ادا کردم. البته ابوبکر نیز دیونی پرداخت، ولی سهم مختصر مربوط به خودش، در حالی که ادای تمام دیون پیامبر، کار امامانی است که اطاعت آن ها را در قرآن واجب داشت، و اطاعت و عصیان آن ها را اطاعت و عصیان خدا دانست.
طلحه از امیر المؤمنین تشکر کرد و گفت: من این مطالب را نمی دانستم. سپس مطالبی درباره جمع قرآن از آن جناب پرسید و حضرتش پاسخ داد. در ضمن این پاسخ فرمود:
«و لو أنّ الاٌمه منذ قُبض رسول الله صلی اله علیه و آله اتّبعونی و أطاعونی لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم.»
اگر این امت پس از رحلت پیامبر، از من تبعیت و اطاعت می کردند، از بالای سر و پایین پای خود، نعمت به آن ها می رسید.
(امیر المؤمنین در این جمله، این آیه شریفه را تفسیر کرد که خداوند می فرماید: اگر اهل کتاب، کتاب آسمانی خود را اقامه کنند، نعمت از هر سوی به آن ها روی می آورد. این آیه در سوره ی مائده آیه ی ۶۶ است و حضرت امیر با بیان این جمله می فهماند که این اصل در امت اسلام نیز جریان دارد. یعنی تبعیت از اهل بیت و پیروی از آن ها، معنای واقعی اقامه قرآن است. یعنی اکنون که دیگران را برگزیدند، کتاب آسمانی خود را پشت سر نهادند، و از برکت های مادی و معنوی محروم می شوند. این هشدار در صدر تاریخ اسلام، بسیار تکان دهنده و اساسی است).
امیرالمؤمنین در ادامه ی این مجلس، به قضیه ی کاغذ و دوات خواستن پیامبر اشاره کرد که عمر مانع شد. طلحه به آن شهادت داد. امیرالمؤمنین فرمود: پس از اینکه پیامبر شما را بیرون فرستاد، جبرئیل بر پیامبر فرود آمد و عرضه داشت: اکنون (که اینان به کلام شما تن ندادند) خداوند، اختلاف و تفرقه را بر این امت حتمی ساخت. سپس برگه ای خواست تا همان مطالب را در حضور سه تن (ابوذر، سلمان، مقداد) بنویسد و نام امامان هدایت (من و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین) را نوشت.
در اینجا امیرالمؤمنین از ابوذر و مقداد پرسید: آیا چنین بود؟ آن ها برخواستند و شهادت دادند.
طلحه گفت: من خودم از پیامبر شنیدم که راستگوترین فرد امت، ابوذر است. و من شهادت می دهم که آن ها شهادت ناروا نمی دهند، با اینکه تو خود، از آن ها راستگوتر و نیکوکارتری.
امیرالمؤمنین بار دیگر به طلحه و زبیر و سعد ابن عوف هشدار داد که تقوا پیشه کنند و رضای خدا را بر دیگران ترجیح دهند. حضرت یک بار دیگر پیوند استوار اهل بیت با قرآن را یادآور شد و خبر داد که پس از عثمان، معاویه و پسرش و آن گاه هفت تن از نسل حکم بن ابی العاص حاکم خواهند شد که دوازده امام ضلالت خواهند بود. و اینانند که امّت را به قهقرا می برند.
گزارش تفصیلی این مجلس را سلیم بن قیس در کتاب خود آورده و شیخ صدوق در کمال الدین مختصری از آن را از سلیم نقل کرده است.