(۱۱) علیعليهالسلام
از عدالت می گوید
یکی از خصوصیات حضرت علیعليهالسلام
این بود که بیت المال را به طور مساوی میان مردم تقسیم می کرد و بین مسلمانان تبعیض قایل نمی شد؛ این امر باعث شده بود، برخی از طرفداران تبعیض و انحصار طلب ها به معاویه بپیوندند.
عده ای از دوستان علیعليهالسلام
به حضور حضرت رسیدند و گفتند:
چنانچه افراد سیّاس و انحصار طلبها را با پول راضی کنی، برای پیشرفت امور شایسته تر است. امام علیعليهالسلام
از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود:
.آیا نظرتان این است به کسانی که تحت حکومت من هستند ظلم کنم و حق آنان را به دیگران بدهم و با تضییع حقوق آنان یارانی دور خود جمع نمایم؟ به خدا سوگند! تا دنیا وجود دارد و تا آفتاب می تابد و ستارگان در آسمان می درخشند، این کار را نخواهم کرد. اگر مال، از آن خودم بود آن را به طور مساوی تقسیم می کردم، چه رسد به اینکه مال، مال خداست.
سپس فرمود:
. ای مردم! کسی که کار نیک را در جای نادرست انجام داد، چند روزی نزد افراد نااهل و تاریک دل مورد ستایش قرار می گیرد و در دل ایشان محبت و دوستی می آفریند؛ ولی اگر روزی حادثه بدی برای وی پیش بیاید و به یاریشان نیازمند شود، آنان بدترین و سرزنش کننده ترین دوستان خواهند شد.
(۱۲) در وادی یابس چه گذشت؟
ابوبصیر می گوید:
از امام صادقعليهالسلام
در مورد سوره والعادیات پرسیدم، امامعليهالسلام
فرمود: این سوره در ماجرای وادی یابس (بیابان خشک) نازل شده است. پرسیدم: قضیه وادی یابس از چه قرار بود.
امام صادقعليهالسلام
فرمود:
در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پیمان محکم بستند که تا آخرین لحظه، دست به دست هم دهند و حضرت محمدصلىاللهعليهوآله
و علیعليهالسلام
را بکشند.
جبرئیل جریان را به رسول خداصلىاللهعليهوآله
اطلاع داد. حضرت رسولصلىاللهعليهوآله
نخست ابوبکر و سپس عمر را با سپاهی چهار هزار نفری به سوی ایشان فرستاد که البته بی نتیجه بازگشتند.
پیامبرصلىاللهعليهوآله
در مرحله آخر علیعليهالسلام
را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوی وادی یابس رهسپار نمود. حضرت علیعليهالسلام
با سپاه خود به طرف بیابان خشک حرکت کردند.
به دشمن خبر رسید که سپاه اسلام به فرماندهی علیعليهالسلام
روانه میدان شده اند. دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند. علیعليهالسلام
با جمعی از اصحاب به سوی آنان رفتند. هنگامی که در مقابل ایشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسیده شد که شما کیستید و از کجا آمده اید و چه تصمیمی دارید؟ علیعليهالسلام
در پاسخ فرمود:
من علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم، شما را به شهادت یکتایی خدا و بندگی و رسالت محمدصلىاللهعليهوآله
دعوت می کنم. اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر شریک مسلمانان هستید.
ایشان گفتند:
سخن تو را شنیدیم، آماده جنگ باش و بدان که ما، تو و اصحاب تو را خواهیم کشت! وعده ما صبح فردا.
علیعليهالسلام
فرمود:
وای بر شما! مرا به بسیاری جمعیت خود تهدید می کنید؟ بدانید که ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما کمک می جوییم: (ولا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم)
دشمن به پایگاههای خود بازگشت و سنگر گرفت. علیعليهالسلام
نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام، علیعليهالسلام
فرمان داد مسلمانان مرکب های خود را آماده کنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش کامل برای حمله صبحگاهی باشند.
وقتی که سپیده سحر نمایان گشت، علیعليهالسلام
با اصحاب نماز خواندند و به سوی دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد که تا هنگام درگیری نمی فهمید مسلمین از کجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سریع بود، قبل از رسیدن باقی سپاه اسلام، اغلب آنان به هلاکت رسیدند. در نتیجه، زنان و کودکانشان اسیر شدند و اموالشان به دست مسلمین افتاد.
جبرئیل امین، پیروزی علیعليهالسلام
و سپاه اسلام را به پیامبرصلىاللهعليهوآله
خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی، مسلمانان را از فتح مسلمین باخبر نموده و فرمودند که تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند!
پیامبرصلىاللهعليهوآله
و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال علیعليهالسلام
شتافتند و در یک فرسخی مدینه، سپاه علیعليهالسلام
را خوش آمد گفتند. حضرت علیعليهالسلام
هنگامی که پیامبر را دیدند از مرکب پیاده شده، پیامبرصلىاللهعليهوآله
نیز از مرکب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانی) علیعليهالسلام
را بوسیدند. مسلمانان نیز مانند پیامبرصلىاللهعليهوآله
، از علیعليهالسلام
قدردانی می کردند و کثرت غنایم جنگی و اسیران و اموال دشمن که به دست مسلمین افتاده بود را از نظر می گذراندند.
در این حال، جبرئیل امین نازل شد و به میمنت این پیروزی سوره (عادیات) به رسول اکرمصلىاللهعليهوآله
وحی شد:
(
وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا
﴿
١
﴾
فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا
﴿
٢
﴾
فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا﴿
٣
﴾
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا
﴿
٤
﴾
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا...
)
اشک شوق از چشمان پیامبرصلىاللهعليهوآله
سرازیر گشت، و در اینجا بود که آن سخن معروف را به علیعليهالسلام
فرمود:
(اگر نمی ترسیدم که گروهی از امتم، مطلبی را که مسیحیان درباره حضرت مسیحعليهالسلام
گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنی می گفتم که از هر کجا عبور کنی خاک زیر پای تو را برای تبرک برگیرند!)
(۱۳) جوان قانون شکن
روزیعليهالسلام
در شدت گرما بیرون از منزل بود سعد پسر قیس حضرت را دید و پرسید:
یا امیر المؤمنین! در این گرمای شدید چرا از خانه بیرون آمدید؟ فرمود:
برای اینکه ستمدیده ای را یاری کنم، یا سوخته دلی را پناه دهم. در این میان زنی در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امامعليهالسلام
ایستاد و گفت:
یا امیر المؤمنین شوهرم به من ستم می کند و قسم یاد کرده است مرا بزند. حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افکند و لحظه ای فکر کرد سپس سر برداشت و فرمود:
نه به خدا قسم! بدون تأخیر باید حق مظلوم گرفته شود!
این سخن را گفت
و پرسید:
منزلت کجاست؟
زن منزلش را نشان داد.
حضرت همراه زن حرکت کرد تا در خانه او رسید.
علیعليهالسلام
در جلوی درب خانه ایستاد و با صدای بلند سلام کرد. جوانی با پیراهن رنگین از خانه بیرون آمد حضرت به وی فرمود:
از خدا بترس! تو همسرت را ترسانیده ای و او را از منزلت بیرون کرده ای.
جوان در کمال خشم و بی ادبانه گفت:
کار همسر من به شما چه ارتباطی دارد. (والله لاحرقنها بالنار لکلامک.) بخدا سوگند بخاطر این سخن شما او را آتش خواهم زد!
علیعليهالسلام
از حرف های جوان بی ادب و قانون شکن سخت بر آشفت! شمشیر از غلاف کشید و فرمود:
من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم، فرمان الهی را ابلاغ می کنم، حال تو بمن تمرد کرده از فرمان الهی سر پیچی می کنی؟ توبه کن والا تو را می کشم.
در این فاصله که بین حضرت و آن جوان سخن رد و بدل می شد، افرادی که از آنجا عبور می کردند محضر امامعليهالسلام
رسیدند و به عنوان امیر المؤمنین سلام می کردند و از ایشان خواستار عفو جوان بودند.
جوان که حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسری می کند، به خود آمد و با کمال شرمندگی سر را به طرف دست علیعليهالسلام
فرود آورد و گفت:
یا امیر المؤمنین از خطای من درگذر، از فرمانت اطاعت می کنم و حداکثر تواضع را درباره همسرم رعایت خواهم نمود. حضرت شمشیر را در نیام فرو برد و از تقصیرات جوان گذشت و امر کرد
داخل منزل خود شود و به زن نیز توصیه کرد که با همسرت طوری رفتار کن که چنین رفتار خشن پیش نیاید.