(۲۷) حمایت از حیوانات!
روزی امام حسنعليهالسلام
حین غذا خوردن، جلوی سگی که در نزدیکی ایشان ایستاده بود، چند لقمه غذا انداخت.
کسی پرسید:
یابن رسول الله! اجازه می دهید سگ را دور کنم؟
حضرت فرمود:
به حیوان کاری نداشته باش!
من از خدایم حیا می کنم که جانداری نگاه به غذای من کند و من غذایش ندهم و برانمش!
(۲۸) چه کسی برای حسینم گریه می کند؟
هنگامی که پیامبرصلىاللهعليهوآله
شهادت حسینعليهالسلام
و سایر مصیبت های او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمهعليهاالسلام
سخت گریه نمود و عرض کرد:
پدر جان! این گرفتاری چه زمانی رخ می دهد؟
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود:
زمانی که من و تو و علی در دنیا نباشیم.
آن گاه گریه فاطمهعليهاالسلام
شدیدتر شد. عرض کرد:
چه کسی بر حسینم گریه می کند، و به عزاداری او قیام می نماید؟
پیامبر فرمود:
فاطمه! زنان امتم بر زنان اهل بیتم، و مردان بر مردان گریه می کنند و در هر سال، عزاداری او را تجدید می کنند. روز قیامت که فرا رسد، تو برای زنان شفاعت می کنی و من برای مردان، و هر که بر گرفتاری حسین گریه کند، دست او را می گیریم و داخل بهشت می کنیم. فاطمه جان! تمام دیده ها روز قیامت گریان است، مگر چشمی که بر مصیبت حسین گریه کند! آن چشم برای رسیدن به نعمت های بهشت خندان است!
(۲۹) نسخه ای برای گناه کردن!
مردی خدمت امام حسینعليهالسلام
رسید، و عرض کرد که شخص گنه کاری هستم و نمی توانم خود را از معصیت نگهدارم، لذا نیازمند نصایح آن حضرت می باشم. امامعليهالسلام
فرمودند:
پنج کار را انجام بده، بعد هر گناهی می خواهی بکن!
اول: روزی خدا را نخور، هر گناهی مایلی بکن!
دوم: از ولایت خدا خارج شو، هر گناهی می خواهی بکن!
سوم: جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند، سپس هر گناهی می خواهی بکن!
چهارم: وقتی ملک الموت برای قبض روح تو آمد اگر توانستی او را از خودت دور کن و بعد هر
گناهی می خواهی بکن!
پنجم: وقتی مالک دوزخ تو را داخل جهنم کرد، اگر امکان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهی مایلی انجام بده
(۳۰) وفاداری اصحاب امام حسینعليهالسلام
در شب عاشورا اصحاب باوفای امام حسینعليهالسلام
هر کدام با زبانی، وفاداری خود را اعلام کردند. به محمد بن بشر خضرمی یکی از یاران ایشان تازه خبر رسید که پسرش در مرز ری به دست کافران اسیر شده است، محمد گفت:
اجر و ثواب خود و پسرم را از خداوند می خواهم. من دوست ندارم که پسرم گرفتار باشد و من بعد از او زنده بمانم!
امام حسینعليهالسلام
که سخن او را شنید، فرمود:
را از تو برداشتم. آزادی، برو برای آزادی پسرت کوشش کن!
محمد بن بشر گفت:
درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر از تو جدا گردم!
امام حسینعليهالسلام
پنج لباس برد یمانی که قیمت آنها هزار دینار بود به او داد و فرمود:
اینها را به پسر دیگرت بده تا با دادن این لباس ها به دشمن (به عنوان هدیه) برادرش را از اسارت آزاد سازد.
(۳۱) عاقبت ابن زیاد!
ابراهیم (پسر مالک اشتر) سرهای بریده ابن زیاد و سران دشمن را برای مختار فرستاد. مختار در حال غذا خوردن بود که سرهای بریده دشمنان را در کنار وی به زمین ریختند.
مختار گفت:
سر مقدس حسینعليهالسلام
را هنگامی که ابن زیاد غذا می خورد نزدش آوردند، اکنون حمد و سپاس خداوند را که سر نحس ابن زیاد در هنگام غذا خوردن نزد من آورده شده است!
در این هنگام، مار سفیدی در میان سرها پیدا شد و درون سوراخ بینی ابن زیاد رفت و از سوراخ گوش او بیرون آمد، و این عمل چندین بار تکرار شد!
مختار پس از صرف غذا برخواست و با کفشی که درپایش بود به صورت نحس ابن زیاد زد، سپس کفشش را نزد غلامش انداخت و گفت:
این کفش را بشوی که آن را بر صورت کافری نجس نهادم!
مختار سرهای نحس دشمنان را برای محمد حنفیه در حجاز فرستاد.
محمد حنفیه نیز سر ابن زیاد را نزد امام سجادعليهالسلام
فرستاد، امامعليهالسلام
در آن هنگام مشغول غذا خوردن بودند، فرمودند:
روزی که سر مقدس پدرم را نزد ابن زیاد آوردند او غذا می خورد. از خداوند خواستم، مرا زنده نگهدارد تا سر بریده ابن زیاد را در کنار سفره غذا بنگرم. خداوند را سپاس که اکنون دعایم مستجاب شد.
(۳۲) موعظه خام!
روزی امام سجادعليهالسلام
در منی به حسن بصری برخورد که مردم را موعظه می کرد امامعليهالسلام
فرمود:
ای حسن! ساکت باش تا من سؤالی از تو بکنم!
آیا در سرانجام کار از این حال که بین خود و خدا داری راضی خواهی بود؟
پاسخ داد:
خیر! راضی نخواهم بود.
آیا در فکر تغییر این وضع خود هستی تا به وضع و حال شایسته ای که مورد رضایت تو باشد؟
حسن بصری مدتی سر به زیر انداخت، سپس گفت:
هر بار با خود عهد می کنم که این حال را تغییر دهم ولی متأسفانه چنین نمی شود و فقط در حد حرف باقی می ماند.
حضرت فرمود:
آیا امیدواری بعد از محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
پیغمبری بیاید که با تو سابقه آشنایی داشته باشد؟
خیر!
آیا امیدواری غیر از این، جهان دیگری باشد که در آن کارهای نیک انجام دهی؟
خیر!
آیا اگر کسی مختصر عقلی داشته باشد، به همین اندازه که تو راضی هستی،
از خود راضی بود، تویی که به طور جدی سعی در تغییر حال خود نمی کنی و امید هم نداری پیامبر دیگری بیاید و دنیای دیگری باشد که در آنجا به اعمال شایسته مشغول شوی! حال، مردم را نیز موعظه می کنی؟
همین که امامعليهالسلام
رد شد، حسن بصری پرسید:
این شخص که بود؟
گفتند:
علی بن حسینعليهالسلام
گفت:
اینان (اهل بیت) منبع علم و دانش اند.
از آن پس دیگر کسی ندید حسن بصری موعظه ای بکند.
(۳۳) عاقبت کسی که حدیث پیامبر را مسخره کرد!
امام زین العابدینعليهالسلام
فرمود:
انسان نمی داند با مردم چه کند! اگر بعضی امور که از پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنیده ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند، از طرفی طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم!
ضمره بن معبد گفت:
شما آنچه شنیده اید بگویید!
فرمود:
می دانید وقتی دشمن خدا را در تابوت می گذارند، و به گورستان می برند، چه می گوید؟
خیر!
به کسانی که او را می برند می گوید:
آیا نمی شنوید؟ از دشمن خدا به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاه انداخت و نجاتم نداد. من شکایت دارم از دوستانی که با من دوستی کردند و مرا خوار نمودند و از اولادی که حمایتشان کردم ولی مرا ذلیل کردند و از خانه ای که ثروتم را در آبادی آن خرج کردم ولی سرانجام، دیگران آنجا ساکن شدند. به من رحم کنید! این قدر عجله نکنید!
ضمره گفت:
اگر بتواند به این خوبی صحبت کند ممکن است حتی حرکت کند و روی شانه حاملین بنشیند!
امامعليهالسلام
فرمود:
خدایا! اگر ضمره سخنان پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را مسخره می کند از او انتقام بگیر!
ضمره چهل روز زنده بود و بعد فوت کرد. غلام وی که در کنار جنازه اش بود، پس از مراسم دفن محضر امام زین العابدینعليهالسلام
رسید و در کنار وی نشست. امام فرمود:
از کجا می آیی؟
عرض کرد:
از دفن ضمره. وقتی که خاک بر او ریختند صدایش را شنیدم که کاملا آن صدا را در زمان زندگی اش می شناختم. می گفت:
وای بر تو ضمره بن معبد! امروز هر دوستی که داشتی خارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدی که پناهگاه و خوابگاه ابدی توست.
امام زین العابدین فرمود:
از خداوند عافیت مسألت دارم، زیرا سزای کسی که حدیث پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را مسخره کند، همین است.
(۳۴) طلب روزی حلال، صدقه است!
امام زین العابدینعليهالسلام
سحرگاه در طلب روزی از منزل خارج شد، عرض کردند:
یابن رسول الله! کجا می روید؟
فرمود:
از منزل بیرون آمدم تا برای خانواده ام صدقه ای بدهم.
عرض کردند:
چطور به خانواده تان صدقه می دهید؟
فرمود:
هرکس از راه حلال روزی را به دست آورد (و برای خانواده خود خرج نماید) در پیشگاه خداوند برای او صدقه محسوب می شود!