• شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6847 / دانلود: 2145
اندازه اندازه اندازه
سخنان قدسی، یا، سخن خدا با سه پیامبر اولی العزم...

سخنان قدسی، یا، سخن خدا با سه پیامبر اولی العزم...

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

و آخرت آسایشگاه عابدان است، أنیسِ ایشان اشگهایی است که بر رخسارشان روان می شود، و نشستِ ایشان با فرشتگانِ راست و چپ خود است، و راز و نیازشان با خدای شکوهمند [فرمانروا] بر عرش است، و همانا دل های اهل آخرت [از غم فراق، آتشین و] مجروح است، و [با خود] می گویند: چه زمانی از این دارفنا به دار بقا [کوچ کرده] آسوده می شویم؟!

ای احمد! آیا می دانی که زاهدان، در آخرت نزد من چه دارند؟

عرض کرد: پروردگارا! نه.

فرمود: مردم مبعوث می شوند و با دقت مورد حسابرسی قرار می گیرند در حالی که ایشان در أمانند، همانا کمترین چیزی که در آخرت به زاهدان می بخشم همه کلیدهای بهشت است تا هر دری را که می خواهند بگشایند، و روی خود را از ایشان نمی پوشانم، و با لذّت های گوناگونِ سخنِ خود کامیابشان می کنم، و ایشان را در قرارگاه صِدْق می نشانم، و آنچه در دنیا انجام دادند و رنج دیدند به یادشان می آورم، و چهار در را برایشان می گشایم:

دری که از آن هر بامداد و شامگاه هدایای من به ایشان برسد.

و دری که از آن هرگونه که بخواهند به آسانی به من بنگرند.

وَبابٌ یُطلِعُونَ مِنهُ إلی النّارِ فَیَنظُرونَ مِنهُ إلَی الظّالِمِینَ کَیفَ یُعَذَّبونَ.

وَبابٌ تَدخُلُ عَلَیهِم مِنهُ الوَصائِفُ وَالحُورُ العِینُ.

قالَ: یا رَبِّ مَنْ هؤلاءِ الزّاهِدونَ الَّذینَ وَصَفتَهُم؟

قال: الزّاهِدُ هُوَ الَّذی لَیسَ لَهُ بَیتٌ یَخرَبُ فَیَغتَمُّ بِخَرابِهِ، وَلا لَهُ وَلَدٌ یَموتُ فَیَحزَنُ لِمَوتِهِ، وَلا لَهُ شَیْءٌ یَذهَبُ فَیَحزَنُ لِذِهابِهِ، وَلا یَعرِفُهُ إنسانٌ یَشغَلُهُ عَنِ اللّهِ طَرفَهَ عَینٍ، وَلا لَهُ فَضلُ طَعامٍ لِیُسأَلَ عَنهُ، وَلا لَهُ ثَوبٌ لَیِّنٌ.

یا أحمَدُ! وُجوهُ الزّاهِدِینَ مُصفَرَّهٌ مِنْ تَعَبِ اللَّیلِ وَصَومِ النَّهارِ، وَألسِنَتُهُم کِلالٌ إلّامِن ذِکْرِ اللّهِ تَعالی، قُلوبُهُم فی صُدُورِهِم مَطعُونَهٌ مِن کَثرَهِ (ما یُخالِفُونَ أهواءَهُم، قَد ضَمَّروا أنفُسَهُم مِن کَثرَهِ صَمتِهِم)(۱) ، قد أعطَوا المَجهودَ مِن أنفُسِهِم، لا مِن خَوفِ نارٍ وَلا مِن شَوقِ جَنَّهٍ، وَلکِنْ یَنظُرونَ فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَالأرضِ فَیَعلَمونَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وَتعالی أهلٌ لِلعِبادَهِ (کَأنَّما یَنظُرونَ إلی مَنْ فَوقَها.

_______________________________________

۱- (۱)) - بدل ما بین القوسین فی الإرشاد: «صمتهم»..

و دری که از آن بر دوزخ إشراف یابند و بنگرند که ستمگران چگونه کیفر می شوند.

و دری که از آن کنیزان و حوریان به ایشان درآیند.

عرض کرد: پروردگارا! این زاهدان که فرمودی چه کسانی اند؟

فرمود: زاهد کسی است که خانه ای که ویران شود ندارد تا برای ویرانی آن غمگین شود، و فرزندی که بمیرد ندارد تا برای مرگ او اندوهگین شود، و چیزی که از دستش برود ندارد تا برای از دست رفتنش محزون شود(۱) ، وکسی او را نمی شناسد تا چشم بهم زدنی او را از یاد خدا باز دارد، و خوراک اضافی و پوشاک نرم ندارد تا از آن بازخواست شود.

ای احمد! چهره زاهدان از رنج [عبادت] شب، و روزه روز زرد است، و زبانشان جز از یاد خدای متعال بسته است، دل های ایشان در سینه ها از بسیاری مخالفت با هوای نفس زخمی [ونالان] است، خود را از بسیاری سکوت لاغر کرده اند، همه تلاش خود را بکار گرفته اند نه از ترس آتش و نه از شوق بهشت، بلکه در ملکوت آسمان ها و زمین [آنچنان] می نگرند که گویی خدای محیط بر آن ها را می بینند، و می دانند که خدای سبحان شایسته پرستش است.

__________________________________________

۱- (۱)) - گویا مراد این باشد که همه این امور را ملک خدا می بینند - نه خود - ازاین رو وابستگیِ اصلیِ قلبی ایشان به خدا است نه به این امور..

قالَ: یا رَبِّ هَلْ تُعطی لاِحَدٍ مِن امَّتی هذا؟)(۱) قالَ: یا أحمَدُ! هذِهِ دَرَجَهُ الأنبِیاءِ وَالصِّدِّیقِینَ مِنْ امَّتِکَ، وَاُمَّهِ غَیرِکَ، وَأقوامٍ مِنَ الشُّهَداءِ.

قالَ: یا رَبِّ أیُّ الزُّهّادِ أکثَرُ، زُهّادُ امَّتی أَمْ زُهّادُ بَنِی إسرائِیلَ؟

قالَ: إنَّ زُهّادَ بَنِی إسرائِیلَ فی زُهّادِ امَّتِکَ کَشَعرَهٍ سَوداءَ فی بَقَرَهٍ بَیضاءَ.

فقالَ: یا رَبِّ کَیفَ یَکونُ ذلکَ وَعَدَدُ بَنی إسرائِیلَ أکثَرُ مِنْ امَّتِی؟

قالَ: لِأنَّهُم شَکُّوا بَعدَ الیَقِینِ، وَجَحَدوا بَعدَ الإقرارِ.

(قالَ رَسولُ اللّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم: فَحَمِدتُ اللّهَ لِلزّاهِدِینَ کَثیراً، وَشَکَرتُهُ، وَدَعَوتُ لَهُم فَقُلتُ:

اللّهُمَّ احفَظْهُم، وَارحَمْهُم، وَاحفَظْ عَلَیهِم دینَهُمُ الَّذی ارتَضَیتَ لَهُم.

________________________________________

۱- (۱)) ما بین القوسین لیس فی الإرشاد والجواهر السنیه..

عرض کرد: پروردگارا! آیا به کسی از امّت من این مقام را می دهی؟

فرمود: ای احمد! این [مقام و] درجه پیامبران، وصدّیقان از امّت تو، وامّت [پیامبران] دیگر، و گروههایی از شهیدان است.

عرض کرد: پروردگارا! کدام زاهدان بیشترند، زاهدان امّت من یا زاهدان بنی اسرائیل؟

فرمود: زاهدان بنی اسرائیل در میان زاهدان امّت تو همچون یک تارموی سیاه در [میان انبوه بی شمار موهای بدن] گاو سپید است.

عرض کرد: پروردگار چگونه؟ با این که شمار بنی اسرائیل از امّت من بیشتر است؟

فرمود: زیرا ایشان پس از یقین، شک کردند، و پس از اقرار، انکار نمودند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: پس برای زاهدان امّتم خدا را بسیار ستایش وسپاس گفتم، و برای ایشان دعا کردم وعرض کردم: خدایا! ایشان را حفظ کن ورحم فرما، ودینشان را که برایشان پسندیده ای نگهدار.

اللّهُمَّ ارزُقْهُم إیمانَ المؤمِنِینَ، الَّذی لَیسَ بَعدَهُ شَکٌّ وَزَیغٌ، وَوَرَعاً لَیسَ بَعدَهُ رَغبَهٌ، وَخَوفاً لَیسَ بَعدَهُ غَفلَهٌ، وَعِلماً لَیسَ بَعدَهُ جَهلٌ، وَعَقلاً لَیسَ بَعدَهُ حُمقٌ، وَقُرباً لَیسَ بَعدَهُ بُعدٌ، وَخُشوعاً لَیسَ بَعدَهُ قَساوَهٌ، وَذِکراً لَیسَ بَعدَهُ نِسیانٌ، وَکَرَماً لَیسَ بَعدَهُ هَوانٌ، وَصَبراً لَیسَ بَعدَهُ ضَجَرٌ، وَحِلماً لَیسَ بَعدَهُ عَجَلَهٌ، وَامْلَأْ قُلوبَهُم حَیاءً مِنکَ حَتّی یَستَحیُوا مِنکَ کُلَّ وَقتٍ وَتُبَصِّرَهُمْ بِآفاتِ الدُّنیا، وَآفاتِ أنفُسِهِم، وَوَساوِسِ الشَّیطانِ، فَإنَّکَ تَعلَمُ ما فی نَفسی، وَأنتَ عَلّامُ الغُیوبِ.)(۱) یا أحمَدُ! عَلَیکَ بِالوَرَعِ فَإنَّ الوَرَعَ رَأسُ الدِّینِ وَوَسَطُ الدِّینِ وَآخِرُ الدِّینِ، إنَّ الوَرَعَ یُقَرِّبُ العَبدَ إلَی اللّهِ تَعالی.

_________________________________________

۱- (۱)) بدل ما بین القوسین فی الإرشاد والجواهر السنیه: «قال النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم: فحمدت اللّه تعالی وشکرته ودعوت لهم بالحفظ والرحمه وسائر الخیرات»..

خدایا! به ایشان روزی فرما ایمان مؤمنانی را که پس از آن هیچ شک وانحرافی نباشد وپارسایی را که پس از آن هیچ میل [به دنیا] نباشد، وبیمی را که پس از آن هیچ غفلتی نباشد، و علمی را که پس از آن، هیچ نادانی نباشد، و عقلی را که پس از آن هیچ نابخردی نباشد، ونزدیکی [به خود] را که پس از آن هیچ دوری نباشد، و خشوعی را که پس از آن هیچ سنگدلی نباشد، و یادی را که پس از آن هیچ فراموشی نباشد، وبزرگواریی را که پس از آن هیچ خواری نباشد، و صبری را که پس از آن هیچ بی تابی نباشد، وحِلْمی را که پس از آن هیچ شتابی نباشد، و دل های ایشان را از حیای خود پر کن تا همه وقت از تو شرم کنند، و ایشان را از آفات دنیا، و آفات نفس، و وسوسه های شیطان بینا فرما، [خدایا!] تو بر احوال نفس من آگاهی، و به همه غیب ها دانایی.

ای احمد! بر تو باد به [پاکدامنی و] پارسایی، زیرا پارسایی اوّل دین، و وسط دین، و آخر دین است، حقّا که پارسایی [هر] بنده [ای] را به خدای متعال نزدیک می کند.

یا أحمَدُ! إنَّ الوَرَعَ کَالشُّنوفِ بَینَ الحِلِیِّ، وَالخُبزِ بَینَ الطَّعامِ، (إنَّ الوَرَعَ رَأسُ الإیمانِ،)(۱) وَعِمادُ الدِّینِ، إنَّ الوَرَعَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّفِینَهِ، کما أنَّ فی البَحرِ لا یَنجُو إلّامَنْ کانَ فِیها کَذلکَ لا یَنجُو الزّاهِدونَ إلّابِالوَرَعِ.

یا أحمَدُ! ما عَرَفَنی عَبدٌ وَخَشَعَ لی إلّاوَخَشَعتُ لَهُ.(۲) یا أحمَدُ! الوَرَعُ یَفتَحُ علَی العَبدِ أبوابَ العِبادَهِ، فَتکرمُ بِهِ(۳) عِندَ الخَلقِ، وَیَصِلُ بِهِ إلَی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ.

یا أحمَدُ! عَلَیکَ بِالصَّمتِ فَإنَّ أعمَرَ القُلوبِ(۴) قُلوبُ الصّالِحینَ وَالصّامِتینَ، وَإنَّ أخرَبَ القُلوبِ(۵) قُلوبُ المُتَکلِّمینَ بِما لا یَعنِیهِم.

یا أحمَدُ! إنَّ العِبادَهَ عَشرَهُ أجزاءٍ، تِسعَهٌ مِنها طَلَبُ الحَلالِ، فَإذا طَیَّبتَ مَطعَمَکَ وَمَشرَبَکَ فَأنتَ فی حِفظی وَکَنَفی.

_________________________________________

۱- (۱)) - بدل ما بین القوسین فی الإرشاد والجواهر السنیه: «إن الورع زین المؤمن»..

۲- (۲)) بدل «الّا وخشعت، له» فی الإرشاد: «الّا خشع له کلّ شیء»..

۳- (۳)) بدل «ابواب العباده فتکرم به» فی الجواهر السنیه: «أبواب السماء کما یفتح للملائکه باب العباده فیکرم بها العبد»..

۴- (۴)) - بدل «أعمر القلوب» فی الجواهر السنیه: «أعمر مجلس قلوب»..

۵- (۵)) - بدل «أخرب القلوب» فی الجواهر السنیه: «أخرب مجلس قلوب»..

ای احمد! پارسایی همچون گوشواره، در میان زینت آلات، وهمچون نان، در میان خوردنی ها است. همانا پارسایی، سرِ [پیکره] ایمان، و ستونِ [خیمه] دین است، مَثَلِ پارسایی چون مَثَلِ کشتی است، همانگونه که در دریا جز سواران کشتی نجات نمی یابند زاهدان نیز جز با پارسایی رستگار نمی شوند.

ای احمد! هیچ بنده ای مرا نشناخت و برای من خشوع نکرد مگر آن که من برای او خاشع شدم.

ای احمد! پارسایی درهای عبادت را به روی بنده می گشاید، پس با آن نزد مردم بزرگوار می شود، و با آن به خدای عزیز و با جلال می رسد.

ای احمد! بر تو باد به سکوت، زیرا آبادترین دل ها دل های صالحان و خاموشان است، و ویران ترین دل ها دل های هرزه گویان است.

ای احمد! عبادت ده جزء است، نُه جزء آن طلب حلال است، پس چون خوردنی و نوشیدنی خود را پاکیزه کردی در حمایت و پناه من قرار داری.

قالَ: یا رَبِّ ما أوَّلُ العِبادَهِ؟

قالَ: أوَّلُ العِبادَهِ؟ الصَّمتُ وَالصَّومُ.

قالَ: یا رَبِّ وَما مِیراثُ الصَّومِ؟

قالَ: الصَّومُ یُورِثُ الحِکمَهَ، وَالحِکمَهُ تُورِثُ المَعرِفَهَ، وَالمَعرِفَهُ تُورِثُ الیَقِینَ، فَإذا اسْتَیقَنَ العَبدُ لا یُبالی کَیفَ أصبَحَ، بِعُسرٍ أمْ بِیُسرٍ، وَإذا کانَ العَبدُ فی حالَهِ المَوتِ یَقومُ عَلی رَأسِهِ مَلائِکَهٌ، بِیَدِ کُلِّ مَلَکٍ کَأسٌ مِنْ ماءِ الکَوثَرِ، وَکَأسٌ مِنَ الخَمرِ، یَسقُونَ رُوحَهُ حَتّی تَذهَبَ سَکرَتُهُ وَمَرارَتُهُ، وَیُبَشِّرونَهُ بِالبشارَهِ العُظمی، وَیَقولُونَ لَهُ:

طِبتَ وَطابَ مَثواکَ إنَّکَ تَقدَمُ عَلَی العَزیزِ الحَکِیمِ الحَبِیبِ القَرِیبِ، فَتَطیرُ الرُّوحُ مِن أیدی المَلائکهِ، فَتَصعَدُ إلَی اللّهِ تَعالی فی أسرَعَ مِنْ طَرفَهِ عَینٍ، وَلا یَبقی حِجابٌ وَلا سَترٌ بَینَها وَبَینَ اللّهِ تَعالی، وَاللّهُ عَزَّ وَجَلَّ إلَیها مُشتاقٌ، وَتَجلِسُ عَلی عَینٍ عِندَ العَرشِ، ثُمَّ یُقالُ لَها:

کَیفَ تَرَکتِ الدُّنیا؟

فَتَقُولُ إلهی وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لا عِلمَ لی بِالدُّنیا، أنا مُنذُ خَلَقتَنی خائِفَهٌ مِنکَ.

عرض کرد: پروردگارا! اوّلِ عبادت چیست؟

فرمود: اوّل عبادت سکوت و روزه است.

عرض کرد: پروردگارا! میراث [و نتیجه] روزه چیست؟

فرمود: روزه، موجب حکمت، و حکمت، موجب معرفت، ومعرفت، موجب یقین است، پس چون بنده ای دارای یقین شد باکش نیست چگونه بگذراند به سختی یا به آسانی.

و چون در حال [جان دادن و] مرگ قرارگیرد فرشتگانی بر بالین او حضور یابند که در دست هر یک جامی از آب کوثر و جامی از شرابِ [طهورِ بهشتی] باشد. آن ها را به روح او می نوشانند تا سختی و تلخی جان دادن [از میان] برود، و او را به آن بزرگترین بشارت مژده می دهند و به او می گویند:

خوش آمدی و جایگاهت گوارا باد همانا تو بر خدای عزیز حکیم [و] محبوب نزدیک [خود] وارد می شوی، پس روح از دستان ملائکه پرواز می کند و تندتر از چشم بهم زدنی به سوی خدا بالا می رود، وهیچ حجاب و پرده ای میان او و خدای سبحان باقی نمی ماند، و خدا - که عزّتمند و با شکوه است - به او مشتاق است، و کنار چشمه ای که نزد عرش است می نشیند سپس به او گفته می شود:

دنیا را چگونه ترک کردی؟

می گوید: معبودا! به عزّت و جلالت سوگند هیچ خبری از دنیا ندارم، از آن روز که مرا آفریدی [تنها] نگرانِ تو بودم.

فَیَقولُ اللّهُ تَعالی: صَدَقتَ عَبدی، کُنتَ بِجَسَدِکَ فی الدُّنیا وَروحُکَ مَعی، فَأنتَ بِعَینی، سِرُّکَ وَعَلانِیَتُکَ، سَلْ اعطِکَ، وَتَمَنَّ عَلَیَّ فَأُکرِمکَ، هذهِ جَنَّتی فَتَجَنَّحْ فِیها(۱) ، وَهذا جِواری فَاسْکُنْهُ.

فَتَقولُ الرُوحُ: إلهی عَرَّفتَنی نَفسَکَ فَاسْتَغنَیتُ بِها عَن جَمیعِ خَلقِکَ، وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لَو کَانَ رِضاکَ فی أنْ اقَطَّعَ إرَباً إرَباً، وَاُقتَلَ سَبعِینَ قَتلَهٍ بِأشَدِّ ما یُقتَلُ بِهِ النّاسُ، لَکانَ رِضاکَ أحَبَّ إلَیَّ.

إلهی کَیفَ أُعجَبُ بِنَفسی وَأنا ذَلیلٌ إنْ لَمْ تُکرِمْنی، وَأنا مَغلوبٌ إنْ لَمْ تَنصُرْنی، وَأنا ضَعیفٌ إنْ لَمْ تُقَوِّنی، وَأنا مَیِّتٌ إنْ لَمْ تُحْیِنی بِذِکرِکَ، وَلَولا سَترُکُ لَافتَضَحتُ أوَّلَ مَرَّهٍ عَصَیتُکَ، إلهی کَیفَ لا أطلُبُ رِضاکَ وَقد أکمَلتَ عَقلی حَتّی عَرَفتُکَ، وَعَرَفتُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ، وَالأمرَ مِنَ النَّهیِ، وَالعِلمَ مِنَ الجَهلِ، وَالنُّورَ مِنَ الظُّلمَهِ.

فَقالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَعِزَّتی وَجَلالی لا أحجُبُ بَینی وَبَینِکَ فی وَقتٍ مِنَ الأوقاتِ، کذلِکَ أفعَلُ بِأحِبّائی.

____________________________________________

۱- (۱)) - بدل «فتجنّح فیها» فی الإرشاد: «مباح فتبیح فتبحبح فیها»..

پس خدای سبحان می فرماید، بنده من! راست گفتی، تن تو در دنیا و روح تو با من بود، اینک باطن و ظاهر تو در دید من است، بخواه تا عطایت کنم، و از من درخواست کن تا اکرامت کنم، این بهشت من است در آن پرواز کن، و این پناه من است در آن جای گزین.

روح او می گوید: خدایا! خود را به من شناساندی و بدینوسیله از همه مخلوقاتت بی نیاز شدم، به عزّت وجلالت سوگند چنانچه خشنودی تو در این باشد که [در راه تو] قطعه قطعه شوم، و هفتاد بار به بدتر از آنچه دیگران کشته می شوند، کشته شوم نزد من [از هر چیز دیگری] محبوبتر است.

معبودا! چگونه خود بین شوم با این که من [خود به خود] خوارم اگر اکرامم نکنی، و شکست خورده ام اگر یاریم نفرمایی، وناتوانم اگر توانم نبخشی، و مرده ام اگر با یاد خود زنده ام نکنی، و اگر پرده پوشی تو نبود همان اوّل بار که گناهت کردم رسوا می شدم.

خدایا! چگونه خشنودی تو را نخواهم با این که عقلم را کامل فرمودی تا تو را شناختم، و حق را از باطل، و أمر را از نهی، و علم را از جهل، و نور را از ظلمت تمیز دادم.

پس خدای عزیز و با شکوه می فرماید: به عزّت و جلالم سوگند در هیچ زمانی میان خود و تو حجاب نمی افکنم، اینچنین با دوستانم رفتار می کنم.

یا أحمَدُ! هَل تَدری أیُّ عَیشٍ أهنَأُ وَأیُّ حَیاهٍ أبقی؟

قالَ: اللّهُمَّ لا.

قالَ: أمّا العَیشُ الهَنِیْءُ فَهُوَ الَّذی لا یَفتُرُ صاحِبُهُ عَنْ ذِکری، وَلا یَنسی نِعمَتی، وَلا یَجهَلُ حَقِّی، یَطلُبُ رِضایَ فی لَیلِهِ وَنَهارِهِ.

وَأمّا الحَیاهُ الباقِیَهُ فَهِیَ الَّتی یَعمَلُ لِنَفسِهِ حَتّی تَهونَ عَلَیهِ الدُّنیا، وَتَصغُرَ فی عَینِهِ، وَتَعظُمَ الآخِرَهُ عِندَهُ، وَیُؤثِرَ هَوای عَلی هَواهُ، وَیبتَغیَ مَرضاتی، وَیُعْظِمَ حَقَّ عَظَمَتی، وَیَذکُرَ عِلمی بِهِ، وَیُراقِبَنی بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ عِندَ کُلِّ سَیِّئَهٍ أو مَعصِیَهٍ وَیُنَقِّیَ قَلبَهُ عَنْ کُلِّ ما أکرَهُ، وَیُبغِضَ الشَّیطانَ وَوَساوِسَهُ، وَلا یَجعَلَ لِإبلِیسَ عَلی قَلبِهِ سُلطاناً وَسَبیلاً.

ای احمد! آیا می دانی کدام زیست گواراتر، و کدام زندگی پایدارتر است؟ عرض کرد: پروردگارا! نه.

فرمود: امّا زیست گوارا آنست که صاحبش از یاد من سستی نمی کند، و نعمت مرا از یاد نمی برد، و حقّ مرا ناشناسی نمی کند، در شب و روزش خشنودی مرا می خواهد.

وامّا زندگی پایدار آنست که صاحبش برای [تزکیه و إصلاح] خود عمل می کند تا دنیا در دلش خوار، و در چشمش کوچک، و آخرت نزد او بزرگ می شود، و خواسته مرا بر خواسته خود مقدّم می دارد، و خشنودی های مرا می جوید، و حقّ کبریایی مرا بزرگ می دارد، و آگاهی مرا به [احوال] خود یاد می نماید، و شبانه روز نزد هر بدی و گناهی از من دیدبانی می کند، و دل خود را از هر چه ناپسند من است پاک می سازد، وشیطان و وسوسه هایش را دشمن می دارد، و برای ابلیس هیچ فرمانروایی و راه [نفوذ] ی را بر قلب خود نمی گذارد.

فَإذا فَعَلَ ذلِکَ أسکَنتُ قَلبَهُ حُبّاً حَتّی أجعَلَ قَلبَهُ لی، وَفَراغَهُ وَاشتِغالَهُ وَهَمَّهُ وَحَدیثَهُ مِنَ النِّعمَهِ الَّتی أنعَمتُ بِها عَلی أهلِ مَحَبَّتی مِنْ خَلقِی، وَأفتَحُ عَینَ قَلبِهِ وَسَمعَهُ حَتّی یَسمَعَ بِقَلبِهِ وَیَنظُرَ بِقَلبِهِ إلی جَلالی وَعَظَمَتی، وَاُضَیِّقُ عَلیهِ الدُّنیا، وَاُبَغِّضُ إلَیهِ ما فِیها مِنَ اللَّذّاتِ، وَاُحَذِّرُهُ مِنَ الدُّنیا وَما فِیها، کما یُحَذِّرُ الرّاعی غَنَمَهُ مِنْ مَراتِعِ الهَلَکَهِ.

فَإذا کانَ هکذا یَفِرُّ مِنَ النّاسِ فِراراً، وَیُنقَلُ مِنْ دارِ الفَناءِ إلی دارِ البَقاءِ، وَمِنْ دارِ الشَّیطانِ إلی دارِ الرَّحمنِ.

یا أحمَدُ! وَلَاُزَیِّنَنَّهُ بِالهَیبَهِ وَالعَظَمَهِ، فَهذا هُوَ العَیشُ الهَنِیْءُ وَالحَیاهُ الباقِیَهُ، وَهذا مَقامُ الرّاضِینَ.

فَمَنْ عَمِلَ بِرِضای الزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ:

اعَرِّفُهُ شُکراً لا یُخالِطُهُ الجَهلُ، وَذِکراً لا یُخالِطُهُ النِّسیانُ، وَمَحَبَّهً لا یُؤثِرُ عَلی مَحَبَّتی مَحَبَّهَ المَخلوقِینَ.

پس چون چنین کند محبّتی را در دل او جای می دهم تا دل او را، و فراغ بال و دل مشغولی و همّت او را برای خود کنم، و سخن او را درباره نعمت هایی که به دوستدارانم داده ام قرار دهم، و چشم و گوش دل او را می گشایم تا با آن [تسبیح ملکوتیان را] بشنود، و به شکوه و کبریایی من بنگرد، و دنیا را بر او تنگ می کنم، و لذّات آن را منفورش می سازم، و او را از دنیا و آنچه در آن است بر حذر می دارم، آنچنان که چوپان گوسفند خود را از چراگاههای مرگ آفرین بر حذر می دارد، پس چون چنین شد از مردم به شدّت گریزان می شود، و از سرای فنا به سرای بقاء، و از سرای شیطان به سرای رحمان منتقل می گردد.

ای احمد! او را با هیبت و عظمت [خود] می آرایم، پس این است آن زیستِ گوارا وزندگیِ پایدار، واین مقام راضیان [به قضا و قدر من] است.

پس هر کس طبق رضای من عمل کند سه ویژگی همراهش کنم:

به او سپاسی را می شناسانم که آمیخته به نادانی نباشد، و یادی را که آمیخته به فراموشی نباشد، و محبّتی را که محبّت هیچ مخلوقی را بر محبّت من مقدّم ندارد.

فإذا أحَبَّنی أحبَبْتُهُ، وَأفتَحُ عَینَ قَلبِهِ إلی جَلالی، وَلا اخفی علَیهِ خاصَّهَ خَلقی، واُناجِیهِ فی ظُلَمِ اللَّیلِ وَنُورِ النَّهارِ حَتّی یَنقَطِعَ حَدیثُهُ مَعَ المَخلوقِینَ، وَمُجالَسَتُهُ مَعَهُم، وَاُسمِعُهُ کَلامی وَکَلامَ مَلائِکَتی، وَاُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذی سَتَرتُهُ عَنْ خَلقی، وَاُلبِسُهُ الحَیاءَ حَتّی یَستَحیِیَ مِنهُ الخَلقُ کُلُّهُم، وَیَمشی عَلَی الأرضِ مَغفوراً لَهُ، وَأجعَلُ قَلبَهُ واعِیاً وَبَصیراً، وَلا اخفی عَلَیهِ شَیئاً مِنْ جَنَّهٍ وَلا نارٍ، وَاُعَرِّفُهُ ما یَمُرُّ علَی النّاسِ فی یَومِ القِیامَهِ مِنَ الهَولِ وَالشِّدَّهِ، وَما احاسِبُ الأغنِیاءَ وَالفُقَراءَ وَالجُهّالَ وَالعُلَماءَ، وَاُنَوِّمُهُ(۱) فی قَبرِهِ،

__________________________________________

۱- (۱)) - «أُنَوِّر له» الإرشاد..

پس چون مرا دوست داشت او را دوست می دارم، و چشم دل او را به جلال [و شکوه] خود می گشایم، و نخبه آفریدگانم را از او پنهان نمی کنم، و در تاریکی های شب و روشنایی روز با او همراز می شوم تا سخن و همنشینی او از آفریده ها قطع شود، و سخن خود و فرشتگان را به او می شنوانم، و از آن رازی که از خلق پوشیده ام آگاهش می کنم، و لباس حیا بر [اندام] او می پوشانم تا همه خلائق از او حیا کنند، و بر زمین در حالی که آمرزیده است راه می رود، و دل او را هوشمند و بینا می کنم، و هیچ چیز از بهشت و دوزخ را بر او پنهان نمی دارم، و از هراس و فشاری که روز قیامت بر مردم می گذرد و حسابی که از اغنیا و فقرا و جاهلان و عالمان می کشم آگاهش می کنم، و او را در قبرش می خوابانم(۱)

_______________________________________

۱- (۱)) - وطبق نسخه إرشاد: قبر او را نورانی می کنم..

وَاُنزِلُ عَلَیهِ مُنکَراً وَنَکیراً حَتّی یَسألاهُ، وَلا یَری غَمرَهَ المَوتِ وَظُلمَهَ القَبرِ وَاللَّحدِ وَهَولَ المُطّلعِ، ثُمَّ أَنْصِبُ لَهُ مِیزانَهُ، وَأنشُرُ دِیوانَهُ، ثُمَّ أضَعُ کِتابَهُ فی یَمِینِهِ فَیَقرَؤهُ مَنشوراً، ثُمَّ لا أجعَلُ بَینی وَبَینَهُ تَرجُماناً، فَهذهِ صِفاتُ المُحِبِّینَ.

یا أحمَدُ! اجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَلْ(۱) لِسانَکَ لِساناً واحِداً، وَاجْعَلْ بَدَنَکَ حَیاً لا تَغفُلُ ْ عَنِّی، مَنْ یَغفُلْ عَنِّی لا ابالی بِأَیِّ وادٍ هَلَکَ.

یا أحمَدُ! اسْتَعْمِلْ عَقلَکَ قَبلَ أنْ یَذهَبَ، فَمَنِ اسْتَعمَلَ عَقلَهُ لا یُخطِئُ وَلا یَطغی(۲) .

یا أحمَدُ! أَ لَمْ تَدرِ لِأیِّ شَیْءٍ فَضَّلْتُکَ عَلی سائِرِ الأنبِیاءِ؟

قالَ: اللّهُمّ لا.

قالَ: بِالیَقِینِ وَحُسنِ الخُلُقِ وَسَخاوَهِ النَّفسِ وَرَحمَهِ الخَلقِ،

__________________________________________

۱- (۱)) - «واجعل» الجواهر السنیه..

۲- (۲)) بزیاده «یا أحمد أنت لا تغفل أبداً. مَن غفل عنّی لا أُبالی بأیّ وادٍ هلک» الإرشاد..

ومنکر و نکیر را بر او فرود می آورم تا از اوبپرسند، و سختی [وکشمکش پر رنج] جان کندن، وتاریکی قبر ولحد، وهول لحظه إشراف [بر عوالم دیگر] را نمی بیند، سپس میزان او را بر پا می کنم، و دیوان [اعمال] او را می گسترانم، و نامه عمل او را در سمت راستش می نهم پس آن را گشوده می خواند، و میان خود و او [هیچ واسطه و] ترجمانی قرار نمی دهم، پس این است صفات [واحوال] دوستداران [من].

ای احمد! همّ [وآهنگ ومقصد] خود را یک همّ [وآهنگ]، و زبان خود را یک زبان کن، و بدن خود را زنده بدار، از من غفلت نکن، هر کس از من غفلت کند مرا باکی نیست که در چه سرزمینی به هلاکت رسد.

ای احمد! عقل خود را پیش از آن که [از دست] برود بکار گیر که هر کس عقل خود را بکار گیرد، خطا و طغیان نمی کند.

ای احمد! آیا ندانستی چرا تو را بر همه پیامبران برتری دادم؟

عرض کرد: پروردگارا! نه.

فرمود: به سبب یقین، وخوی نیک، و بخشندگی ذاتی، و رحمتی که بر خلق داشتی،

وَکذلِکَ أوتادُ(۱) الأرضِ لَمْ یَکونوا أوتاداً إلّابهذا.

___________________________________________

۱- (۱)) جاء فی بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۳۰۱، عن هامش المصباح للکفعمی ص ۵۳۴-۵۳۵: «وقیل أن الأرض لا تخلو من القطب وأربعه أوتاد وأربعین بدلاً وسبعین نجیباً وثلاثمائه وستّین صالحاً.فالقطب هو المهدیعليه‌السلام ، ولا تکون الأوتاد أقل من أربعه؛ لأنّ الدنیا کالخیمه، والمهدیعليه‌السلام کالعمود، وتلک الأربعه أطنابها. وقد تکون الأوتاد أکثر من أربعه، والأبدال أکثر من أربعین، والنجباء أکثر من سبعین، والصالحون أکثر من ثلاثمائه وستّین. والظاهر أن الخضر والیاس علیهما السلام من الأوتاد؛ فهما ملاصقان لدائره القطب. وأمّا صفه الأوتاد: فهم قوم لا یغفلون عن ربّهم طرفه عَین، ولا یجمعون من الدنیا إلّاالبلاغ، ولا تصدر منهم هفوات البشر، ولا یشترط بهم العصمه لزوماً، وشرط ذلک فی القطب. وأمّا الأبدال: فدون هؤلاء فی المراقبه، وقد تصدر منهم الغفله فیتدارکونها بالتذکّر، ولا یتعمّدون ذنباً. وأمّا النجباء: فهم دون الأبدال. وأمّا الصالحون: فهم المتّقون الموصوفون بالعداله، وقد یصدر منهم الذنب فیتدارکونه بالاستغفار والندم.قال تعالی: «إنّ الذین اتّقَوا إذا مسّهم طائف من الشَّیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون». أعراف: ۲۰جعلَنا اللّه من القسم الأخیر لأنّا لسنا من الأقسام الأُول؛ لکن ندین اللّه بحبّهم وولایتهم، ومَن أحبّ قوماً حُشر معهم.وقیل اذا نقص أحد من الأوتاد الأربعه وضع بدله من الأربعین، وإذا نقص أحد من الأربعین وضع بدله من السبعین، وإذا نقص أحد من السبعین وضع بدله من الثلاثمائه وستّین، وإذا نقص أحد من الثلاثمائه وستّین وضع بدله من سایر الناس؛ واللّه أعلم بالصّواب..

و همچنین اوتاد(۱) زمین اوتاد نشدند مگر با این ویژگی ها.

___________________________________________

۱- (۱)) - شیخ کفعمی؛ در کتاب شریف مصباح، در حاشیه دعای امّ داود چنین آورده است: گویند زمین از یک قطب، وچهار تن از أوتاد، وچهل تن از أبدال، وهفتاد نجیب، وسیصد و شصت صالح خالی نمی ماند، قطب، حضرت مهدی [حجّه بن الحسن علیه آلاف التحیّه والثّناء] است، وأوتاد، کمتر از چهار نفر نمی شود زیرا دنیا همچون خیمه، ومهدیعليه‌السلام همچون ستون آن، وچهار أوتاد همچون طناب های [چهار سوی] آن است و گاهی أوتاد بیش از چهار نفر، و ابدال بیش از چهل نفر، ونجباء بیش از هفتاد نفر، وصلحاء بیش از سیصد وشصت نفرند. ظاهراً خضر و الیاس از أوتاد و ملازم دائره قطب اند. و اما صفت أوتاد این است که: به اندازه یک چشم بهم زدن از پروردگار خود غفلت نمی ورزند، وبرای دنیای خود جز به اندازه کفاف جمع نمی کنند، ولغزش هاش بشری از آنان سرنمی زند، در ایشان عصمت شرط نیست ولی در قطب شرط است. و أبدال در مراقبه پائین تر از أوتادند، و گاهی دچار غفلت می شوند که آن را با یاد و ذکر خدا جبران می کنند، و گناهی را عمداً مرتکب نمی شوند، و نجباء در این اوصاف پائین تر از ابدالند، و اما صلحاء، پارسایان عادلند که گاهی گناه از ایشان سرمی زند و آن را با استغفار و پشیمانی جبران می کنند، خدای متعال می فرماید: «همانا کسانی که [از خدا] پروادارند چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند».خداوند ما را از این گروه اخیر قراردهد که ما از آن سه قسم اوّل نیستیم لکن با محبّت و ولایت ایشان خدا را اطاعت می کنیم، و هر کس گروهی را دوست بدارد با ایشان محشور می شود. و گفته شده که: هرگاه یکی از مرتبه مافوق از دنیا برود از مرتبه پائین تر خود جایگزین می شود و چون از صلحا کم شود جایگزینش از عموم مردم است.حاشیه مصباح کفعمی ص ۵۳۴؛ بحار الأنوار: ۳۰۱/۵۳..