٥ - حضرت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
ولادت حضرت محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
در سال عام الفيل در شهر مكّه متولدشدند.پدر آن حضرت عبداللّه بن عبدالمطلب ومادر آن حضرتآمنهدختر وهب بن عبدمناف بوده است. از نظر علماء شيعه،اجداد پيامبراسلام تا حضرت آدم همه موحّد بوده وصُلب پيامبر در پشت هيچمشركي قرار نگرفته است.
در روايت مشهور،اجداد پيامبر تا حضرت آدم را بشرح زير ذكرنمودهاند:
محمّدپسر عبداللّه پسر عبدالمطلب پسر هاشم پسر عبدمناف پسر قهرپسر غالب پسر لوي' پسرقصي' پسر كنانه پسر خزيمه پسر مدركه پسرالياس پسر مغير پسر نزار پسر سعد پسرعدنان پسر ادد پسر يستحب پسرنبت پسر هميسع پسر قيدار پسر اسماعيلعليهالسلام
پسرابراهيمعليهالسلام
پسرتارخپسرتاخور پسرارغو پسرقالع پسر بغابر پسرارفخشد پسرسامعليهالسلام
پسرنوحعليهالسلام
پسرملك پسرمتوشلخ پسرادريسعليهالسلام
پسر ادد پسر مهلائيل پسرفينان پسر انوش پسرشيثعليهالسلام
پسر آدمعليهالسلام
.
پيامبر داراي نُه عمو بوده است.يعني عبدالمطلب ده پسر داشته استشامل:(ابوطالب(عبدمناف)،زبير،حمزه،حارث،غيداق،مقوم(حجل)
ابولهب(عبدالعزّي)،ضرار،عباس
«پيامبر دوماهه بودند كه پدرشان رحلت نمود وچهارساله بودند كهمادرشان از دنيا رفت وهشت ساله بودند كه عبدالمطلب رحلت نمودندوچهل وپنج ساله بودند كه ابوطالب وهمچنين همسررسولخدا،خديجهعليهاالسلام
رحلت نمودند.»
مأمورين الهي در نزد آمنه:
آمده است كه در هنگام وضع حمل آمنه مادر رسولخدا، چهارزن موحّدومؤمن در حاليكه در دستشان جامهاي بلورين شربت بود،به كمك اوآمدند.
يكي گفت:من آسيه خداپرست،همسر فرعون هستم.ديگري گفت:منمريم عذراء مادر عيسي هستم.سومي كه عقب تر از آن دوبانوي جميلبود،گفت:من هاجر مادر اسماعيلِ ذبيح اللّه هستمو چهارمي گفت:منكلثوم خواهر موسي بن عمران هستم.
تولد پيامبر وسرنگوني بتها :
روايت شده است كه:صبح روزي كه آنحضرت متولد شد هربتي كه درهرجاي عالم بود،بر رو افتاد وايوان كسري' بلرزيد وچهارده كنگره آنافتاد ودرياچه ساوه كه آنرا ميپرستيدند، فرو رفت وخشك شدوآتشكدة فارس كه هزار سال خاموش نشده بود،در آن شب خاموششد.عبد المطلب در آن شب، نزديك كعبه خوابيده بود.ناگاه ديد كهخانه كعبه با همه اركانش از زمين كنده شد وبطرف مقام ابراهيم بهسجده افتاد وسپس راست شد وگفت:اللّه اكبر پروردگار محمّد مصطفي'و پروردگارمن!الان مرا از انجاس شرك پاك گردانيد.در اين موقع بتهالرزيدند وبر رو افتادند وناگاه ديد كه پرندگان همه بسوي كعبه جمعشدند وكوههاي مكه بجانب كعبه متمايل شدند وابري سفيد ديد كه دربرابر حجره آمنه ايستاده است.
عبدالمطلب گفت:بخانه آمنه دويدم وبه او گفتم:خوابم يا بيدارم؟گفت:بيداري.گفتم:نوري كه در پيشاني توبود كجارفت؟گفت:با آنفرزندي است كه از من متولد گرديد وچند فرشته آنرا از منگرفتند.گفتم:فرزندم را بياور تا اورا ببينم؟گفت:تا سه روز تورا نخواهندگذاشت كه اورا ببيني!من شمشير خود را كشيدم وگفتم:فرزند مرا بيرونبياور و الاّتورا ميكشم!گفت:در اطاق است.توداني واو.چون خواستمداخل شوم،مردي بيرون آمد وگفت:برگرد كه احدي از فرزندان آدم اورانميبيند تا همه ملائكه اورا زيارت كنند.من بر خود لرزيدم وبرگشتم.
«پيامبر دوماهه بودند كه پدرشان رحلت نمود وچهارساله بودند كهمادرشان از دنيا رفت وهشت ساله بودند كه عبدالمطلب رحلت نمودندوچهل وپنج ساله بودند كه ابوطالب وهمچنين همسر رسولخدا،خديجهعليهاالسلام
رحلت نمودند.»
بعثت پيامبر:
يكي از برنامههاي پيامبر اسلام در قبل از بعثت،عبادت وتفكر در غارحرا بود كه در سن چهل سالگي در همين غار ودرحالت خلوت با خدايبي نياز،اولين وحي واولين آيه نازل شد ومقام نبوت،رسما به آن جنابابلاغ گرديد.در اين مورد روايتي از امام حسن عسگريعليهالسلام
نقل شده كه:
«وقتي پيامبر به سن چهل سالگي رسيد،خداي رؤف دل حضرت را ازهمه دلها بهتر وخاشعتر ومطيعتر وبزرگتر يافت.لذا امر كرد تا درهايآسمان را گشودند وملائكه فوج فوج به زمين آمدند وخداي توانا ،رحمت خود را از ساق عرش تا سر آن بزرگوار متصل كرد.در اين هنگامجبرئيل فرود آمد ودر غار حرا،بازوي مبارك پيامبر را گرفتوگفت:ايمحمّد!بخوان!محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود:چه بخوانم؟جبرئيل فرمود:
(
اِقْرَءْ بِاسْمَ رَبِّك الذّي خلق،خَلَقَ الانسانَ مِنْ عَلَقٍ...
)
وقتي وحي تمامشد وملائكه به آسمان بالا رفتند،حضرت در حاليكه انوارجلال الهياورا فرا گرفته بود وكسي نميتوانست به او نگاه كند،از غار بيرون آمدوبطرف پايين كوه حركت نمود.
بر هر درخت وسنگ وگياهي كه عبور ميكرد،بر آن جناب سلامميكردند وبه زبان فصيح ميگفتند:السلام عليك يا نبي اللّه!السلامعليك يا رسول اللّه!همينكه وارد خانه خديجه شد،خانه از شعاعخورشيد جمالش منوّر گرديد.خديجه گفت:اي محمّد!اين چهنوريستكه در تو مشاهده ميكنم؟فرمود:اين نور پيامبري است!بگو لا اله الاّ اللّه.محمّد رسول اللّه.خديجه گفت:من سالهاست كه پيامبريتورا ميدانم وشهادتين را جاري نمود.در اين موقع حضرت فرمود:احساس سرماي شديدي ميكنم.پارچهاي روي من بيانداز!وقتيپارچهاي بر روي پيامبر انداخت،ناگاه آيه نازل شد(
يا ايُهَا المُدَّثِر.قُمْفَانْذِر.ورَبِّكَ فَكَبِّرْ
...
)
(اي پيچيده شده در پارچه!بلند شو ومردم را انذاربده!وخدا را به بزرگي ياد كن و...)رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
برخواست وبر بالاي بامرفت وانگشت بر دوگوش گذاشت وفرياد زد:اللّه اكبر!اللّه اكبر! درمكهخانهاي نماند جز اينكه صداي تكبير حضرت را شنيد.»حيوة القلوبج٢
دعوت خويشاوندان به اسلام:
سه سال نبوت رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
پنهان بود وچند نفري بيش نميدانستند. امّا ناگاه آيه نازل شد:(
وَاَنْذِرْ عَشيرَتَكَالاقرَبين
.)
«٢٤شعراء»خويشان نزديكت را انذار بده!
با اين دستور،پيامبر در ابطح(مكّه)بپا ايستاد وفرمود:
منم رسولخدا!شمارا به عبادت خداي يكتا وترك عبادت بتهائي كه نهسودميدهند ونه زيان ميرسانند ونه ميآفرينند ونه روزي ميدهند ونهزنده ميكنند ونه ميميرانند،دعوت مينمايم.
«همچنين پيامبر ،چهل نفر از سران قريش را دعوت نمود ونبوت خود رااعلام كرد وفرمود:هركه اولين نفري باشد كه با من بيعت نمايد،اوجانشين ووزير وبرادر من خواهد بود.در اين جلسه،تنها عليعليهالسلام
كهاولين شخصي بود كه اسلام آورد،با پيامبر بيعت نمود ورسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
اورا جانشين خود معرفي فرمود.و ابتداي غدير از همين جلسه بودهاست.»
شعب ابوطالب:
هشت سال از بعثت حضرت محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
گذشت وبا وجود اذيتوآزارها وشكنجههاي قريش،تعدادي از افراد مسلمان شدند.
چون قريش،پيشرفت اسلام را ديدند،در دارالندوه جمع شدند وپيمانمحاصره اقتصادي،اجتماعي،... عليه مسلمانان بستند كه طبق بندهاياين پيمان،قسم خوردند وامضا نمودند كه:«با آن حضرت دشمنباشند!وهر موقع به آنحضرت دست پيدا كنند،اورا بكشند!بابني هاشمغذا نخورند وسخن نگويند وخريد وفروش نكنند.دختر به آنها ندهندواز آنها دختر نگيرند تا زمانيكه بني هاشم،حضرت را به آنهاتسليمنمايند!!»
وقتي ابوطالب از اين پيمان با خبر شد،بني هاشم را جمع كردوگفت:بحق كعبه قسم ميخورم كه اگر خاري بپاي محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
برود،همه شمارا هلاك ميكنم.سپس همه به درّه اي كه به (شعب ابيطالب)معروف شد،رفتند.در آنجا ابوطالب شمشير بدست گرفته وشبوروز از حضرت محافظت مينمود ودر شب چند نوبت،محلاستراحت پيامبر را عوض مينمود.با اينكه ثروت خديجه در اين ايامصرف شد،امّا شدّت اين محاصره طوری بود كه اهل مكه از گريه اطفالبني هاشمكه گرسنه بودند،خواب نميرفتند!...
بعد از چهارسال خداوند موريانه را فرستاد تا عهدنامه را- بغير از نامخدا،- خوردواين خبر توسط ابوطالب به قريش داده شد وبه اين وسيلهپيمان از بين رفت.
دوماه پس از خروج مسلمانان از شعب ،ابوطالب رحلت كرد وسه روزبعد،خديجه از دنيا رفت.»
هجرت به مدينه:
در سال سيزده بعثت،قريش در جلسهاي تصميم به قتل رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
گرفتند.
خداوند رسولش را از اين توطئه آگاه نمود ودستور داد كه عليعليهالسلام
رادرجاي خود گذاشته وخود به مدينه هجرت نمايد.
پيامبر وقتي از مكه خارج شد وبطرف غار «ثور»ميرفت.ابوبكر را در راهديد واورا باخود همراه نمود وهردو به داخل غار رفتند وعليعليهالسلام
تا سهروز براي حضرت،آذوقه ميآورد وبعد از سه روز، رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
عليعليهالسلام
را براي رد كردن اماناتي كه نزد پيامبر بود،در مكه گذاشت وخودبطرف مدينه حركت نمود.
امّا شب اولّي كه قريش براي كشتن پيامبر به خانه حضرت،يورش بردند،باتعجب عليعليهالسلام
را در بستر پيامبر،يافتند (كه خداوند در شأن او آية(
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِوَاللَّـهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
.)
.«٢٠٧بقره» را نازل نمود.)واورارها نموده وبه تعقيب پيامبر پرداختند وامّا خداوند اراده كرد كهرسولش،به سلامت به مدينه برسد.
پيامبر روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول وارد محله ايدر اطراف مدينهبنام«قبا»شد ودر آنجا اولين مسجدرا بنا نمود.»
«هجرت پيامبر مبدأ تاريخ مسلمانان گرديد وحوادث مهم سال اولهجرت بشرح زير بوده است:تعيين جمعه به عنوان عيد مسلمانان.واجب شدن نمازهاي يوميه.ساخته شدن مسجد قبا.ايجاد پيمانبرادري بين مهاجرين وانصار.و...»
در مدّت ده سالي كه رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مدينه بودند،حكومت اسلامي راتأسيس كردندومدينه به عنوان اولين شهر مسلمانان ودارالاسلام، مطرحگرديد.در اين مدت،جنگهايي بين مسلمانان ومشركين پيش آمد كهتقريباً درهمه جنگها ،آغازگر جنگ، مشركين بودهاندومسلمانان بهعنوان دفاع وارد جنگ ميشدهاند.تعداد اين جنگها را ٦٢ جنگ گفتهاندكه ٢٢تاي آن غزوه بوده است يعني حضرت شخصاً در آن حضورداشتهاند كه اسامي غزوات بشرح زير ميباشند: «ابواء،بواط، عشير،بدراولي،بدركبري«سال دوم»،بني سليم،سويق، ذيامر، احد «سال سوم»،نجران،اسد،بني نضير«سال چهارم»،ذاتالرقاع«سال ششم»،بدراخيره،دومة الجندل،خندق«سال پنجم»،بنيقريظه،بني لحيان،بني قرو،بني مصطلق،خيبر«سال ششم»،فتحمكه«سال هشتم»،حنين«سال هشتم»،طائف وتبوك«سال هشتم»»