زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)0%

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام) نویسنده:
گروه: زنان

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تقي صرفي
گروه: مشاهدات: 14646
دانلود: 4971

توضیحات:

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14646 / دانلود: 4971
اندازه اندازه اندازه
زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حضرت‌ خديجه‌ كبري‌

«خديجه‌ دختر مردي‌ بنام‌ خويلد و زني‌ بنام‌ فاطمه‌ بود.او ٥٥ سال‌قبل‌ از بعثت‌، در مكه‌ متولد شد. كنيه‌اش‌، ام‌ّهند و شمائل‌ و چهره‌اش‌:قامتي‌ بلند، چهارشانه‌، زيبا و شكوهمند بوده‌ است‌. امام‌ مجتبي‌عليه‌السلام فرمود: من‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ به‌ خديجه‌ كبري‌عليها‌السلام هستم‌.

او از جانب‌ پدر در جدّ چهارم‌ به‌ پيامبر اكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متصل‌ بوده‌ واز جانب‌ مادر در جدّ هشتم‌ به‌ پيامبر وصل‌ بوده‌ و هر دو در جدّ ٢٨ ازفرزندان‌ حضرت‌ اسماعيل‌عليه‌السلام مي‌باشند.

او داراي‌ هوش‌ و عقل‌ و تدبير بوده‌ و در ادبيات‌ هم‌ دستي‌ داشته‌ واشعاري‌ مي‌گفته‌ است‌. از جمله‌ اين‌ ابيات‌ است‌ كه‌ ٢٥ سال‌ قبل‌ ازبعثت‌، دربارة‌ شخصيت‌ پيغمبر اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفته‌ است‌:

فَلَو اَنَّني‌ اَمْسَيْت‌ في‌ كُل‌ّ نِعْمَة‌ٍوَ د'امَت‌ْ لِي‌َ الدُّنْي'ا وَ مُلك‌ الاَكاسِرَة‌

يعني‌: اگر من‌ هميشه‌ در رفاه‌ باشم‌ و دنيا بكامم‌ باشد و پادشاهي‌پادشاهان‌ ايران‌ را هم‌ داشته‌ باشم‌، در نزدم‌ به اندازه‌ بال‌ مگسي‌ ارزش‌ندارد، اگر چشمم‌ به‌ چشم‌ تو نگاه‌ نكند!

دني‌' فرفي‌' من‌ قوس‌ حاجبه‌ سهماًفصادفني‌ حتي‌ قتلت‌ُ به‌ ظلما

واسفر عن‌ وجه‌ واسبل‌ شعره‌فبات‌ يباهي‌ البدر في‌ ليلة‌ ظلما

نزديك‌ شد وابرويش‌ آنچنان‌ زيبا بود كه‌ از آن‌ تيري‌ به‌ من‌ رسيدومن‌ كشته‌ او شدم‌! و نور از صورتش‌ مي‌تابيد و موهايش‌ باز شده‌ بود و شب‌ شد در حالي‌ كه‌ ماه‌ در شب‌ ظلماني‌ به‌ آن‌ نور صورت‌ مباهات‌مي‌نمود.

حضرت‌ خديجه‌عليها‌السلام با ارثي‌ كه‌ از دو شوهرش‌ برجاي‌ ماند و باتدبيرات‌ اقتصادي‌ و مالي‌، ثروت‌ هنگفتي‌ را فراهم‌ كرده‌ بود. بطوري‌كه‌ دهها هزار شتر، كالاها و مال‌ التجاره‌ او را به‌ بازارهاي‌ مراكزاقتصادي‌ جهان‌ حمل‌ و نقل‌ مي‌كردند. او چهارصد غلام‌ و كنيز داشت‌و ثروت‌ ثروتمندان‌، در مقابل‌ دارائي‌ او ناچيز بود. شخصيتهاي‌ آن‌زمان‌ مانند ابوجهل‌ و ابوسفيان‌ و عقبة‌ بن‌ ابي‌ محيط‌ و صلت‌ بن‌ ابي‌يهاب‌ از او خواستگاري‌ نمودند ولي‌ او با صراحت‌ دست‌ رد بر سينه ‌آنان‌ زد.

او از اين‌ ثروت‌ براي‌ مستمندان‌ و نيازمندان‌ استفاده‌ مي‌نمود لذا ازكنيه‌ هاي‌ او «ام‌ الصعاليك‌» مادر بينوايان‌ و «ام‌ّ اليتامي‌'» مادر يتيمان‌بوده‌ است‌.

با ازدواج‌ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با او، خديجه‌ به‌ عمويش‌ ورقة‌ بن‌ نوفل‌اموال‌ و پولهاي‌ كلاني‌ داد و گفت‌: اينها را به‌ حضور محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ببر و به‌ او بگو همه‌ اينها هديه‌اي‌ به‌ پيشگاه‌ شماست‌. و هرگونه‌ كه ‌مي‌خواهي‌ در آن‌ تصرف‌ كن‌. و هرچه‌ را كه‌ از غلامان‌ و كنيزان‌ و املاك‌و ثروت‌ دارم‌، همه‌ را به‌ احترام‌ و تجليل‌ از محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به‌ او بخشيدم‌.

ورقة‌ بن‌ نوفل‌ كنار كعبه‌ آمد و بين‌ زمزم‌ و صفا و مقام‌ ابراهيم‌عليه‌السلام ايستاد و با صداي‌ بلند گفت‌: اي‌ عرب‌! بدانيد كه‌ خديجه‌ شما راشاهد مي‌گيرد كه‌ خود و همه‌ ثروتش‌ را از غلامان‌ و كنيزان‌ و املاك‌ ومهريه‌ و هدايا را همگي‌ به‌ محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخشيد. و همه‌ آنها هديه‌اي‌است‌ كه‌ محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنرا پذيرفت‌.

زنان‌ مكّه‌ بخاطر اين‌ كارِ خديجه‌عليها‌السلام ،او را سرزنش‌ مي‌نمودند كه‌چرا با آن‌ همه‌ شوكت‌ و حشمت‌ و ثروت‌ با يتيم‌ ابوطالب‌! ازدواج‌كرده‌ است‌؟ كم‌كم‌ رفت‌ و آمد با او را ممنوع‌ كردند و به‌ او سلام‌نمي‌نمودند تا آنجا كه‌ بعد از بيست‌ سال‌ از ازدواج‌ خديجه‌عليها‌السلام درهنگام‌ تولد فاطمه‌ زهراءعليها‌السلام حاضر به‌ كمك‌ و همراهي‌ او نشدند! وهنگامي‌ كه‌ خديجه‌عليها‌السلام در هنگام‌ وضع‌ حمل‌، براي‌ زنان‌ قريش‌ وبني‌هاشم‌ پيام‌ فرستاد و آنها را به‌ كمك‌ طلبيد، آنان‌ با كمال‌ گستاخي‌گفتند: تو با ما مخالفت‌ نمودي‌ و به‌ سخن‌ ما اعتنا ننمودي‌ و با يتيم‌ابوطالب‌ كه‌ شخصي‌ فقير بود ازدواج‌ نمودي‌ و ما هرگز نزد تونمي‌آئيم‌ و تو را در هيچ‌ كاري‌ ياري‌ نمي‌ كنيم‌!

خديجه‌عليها‌السلام از اين‌ برخورد آنان‌ دلگير شد امّا در هنگام‌ وضع‌حمل‌، معجزه‌اي‌ رخ‌ داد و ناگاه‌ چهار بانوي‌ بلند بالا به‌ اطاق‌ او واردشدند. وقتي‌ خديجه‌ چشمش‌ به‌ آنان‌ افتاد ، يكّه‌ خورد، آنان‌ گفتند:نترس‌ و نگران‌ مباش‌! ما خواهران‌ تو بوده‌ كه‌ از طرف‌ خدا آمده‌ايم‌.يكي‌ از آنان‌ گفت‌: من‌ ساره‌ هستم‌. واين‌ آسيه‌عليها‌السلام همدم‌ تو دربهشت‌ است‌. و اين‌ يكي‌ مريم‌عليها‌السلام است‌ و اين‌ ديگري‌ كلثوم‌ خواهرموسي‌عليه‌السلام مي‌باشد. خداوند ما را براي‌ پرستاري‌ از تو فرستاده‌ است‌.

و اين‌ چنين‌ بود كه‌ با كمك‌ آنان‌ حضرت‌ فاطمه‌عليها‌السلام متولد شد.

حضرت‌ خديجه‌عليها‌السلام نخستين‌ زني‌ بود كه‌ اسلام‌ آورد. چنانچه‌امام‌ حسين‌عليه‌السلام در روز عاشورا در خطبه‌اي‌ كه‌ خود را به‌ دشمن‌معرفي‌ كرد، فرمود:من‌ شما را قسم‌ مي‌دهم‌! آيا شما خبرداريد كه‌ جده‌ من‌ خديجه‌بنت‌ خويلد اولين‌ زن‌ اين‌ امت‌ بود كه‌ مسلمان‌ شذ؟ گفتند: آري‌!

همچنين‌ زيد بن‌ حارثه‌ كه‌ غلام‌ خديجه‌ بود و آنرا به‌ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخشيده‌ بود، سومين‌ نفري‌ بود كه‌ اسلام‌ آورد.

در سه‌ سال‌ اول‌ بعثت‌: فقط‌ سه‌ نفر نماز مي‌خواندند: رسول‌خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علي‌عليه‌السلام و خديجه‌عليها‌السلام

خديجه‌ ياور پيغمبر

حضرت‌ خديجه‌ با زبان‌ و دست‌ و مال‌ و همه‌ وجودش‌ از اسلام‌ ورسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حمايت‌ مي‌كرد. به‌ چند نمونه‌ از ايثارگري‌ او توجه‌ كنيد:

آيه‌ نازل‌ شد كه‌:( فَاصْدَع‌ْ بِماتُؤْمَر وَاَعْرِض‌ْ عَن‌ِ الْمُشْرِكين‌ ) .آنچه‌ را كه‌ مأمور شدي‌ آشكار نما و از مشركين‌ دوري‌ كن‌.

رسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در موسم‌ حج‌ بربالاي‌ كوه‌ صفا آمد و با نداي‌بلند، سه‌ بار فرمود:( يا اَيُّهَا النّ'اس‌ُ اءنّي‌ رَسُول‌ُ رَب‌ِّ الْعالَمين‌ ) .اي‌ مردم‌!من‌ فرستاده‌ پرودگار جهانيان‌ هستم‌. در اين‌ موقع‌ مردم‌ متوجه‌حضرت‌ شدند. سپس‌ حضرت‌ بربالاي‌ كوه‌ مروه‌ آمد و دستش‌ رابرگوش‌ نهاد و سه‌ بار با صداي‌ بلند فرمود:( يا اَيُّهَا النّاس‌ُ! اءنّي‌ رَسُول‌ُاللّه‌ ) .اي‌ مردم‌! من‌ رسول‌ خدا هستم‌.

بت‌پرستان‌ از اين‌ حركت‌ خشمگين‌ شدند و با سنگ‌ به‌ حضرت‌ حمله‌ نمودند. ابوجهل‌ سنگي‌ بر پيشاني‌ حضرت‌ زد! حضرت‌ براي‌در امان‌ ماندن‌ از سنگها بر بالاي‌ كوه‌ رفت‌ و در آنجا به‌ سنگي‌ تكيه‌ كردو در آنجا ماند.

شب‌ شد و علي‌عليه‌السلام و خديجه‌عليها‌السلام از اين‌ حادثه‌ با خبر شدند وآب‌ و غذايي‌ تهيه‌ نموده‌ و به‌ جستجوي‌ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتند.

خديجه‌ خيلي‌ نگران‌ بود و با آهي‌ جانكاه‌ مي‌گفت‌: چه‌ كسي‌ ازمصطفي‌' برايم‌ خبري‌ مي‌آورد؟ چه‌ كسي‌ از بهار دل‌ من‌ به‌ من‌ خبرمي‌دهد؟ چه‌ كسي‌ از رانده‌ شده‌ در راه‌ خدا مرا آگاه‌ مي‌كند؟ چه‌ كسي‌از ابوالقاسم‌ برايم‌ خبري‌ مي‌آورد؟

در اين‌ حال‌ جبرئيل‌ بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل‌ شد. حضرت‌ درحاليكه‌ اشك‌ از چشمانش‌ سرازير بود فرمود: مي‌بيني‌ قوم‌ من‌ با من‌چه‌ كردند؟ مرا تكذيب‌ نمودند! از شهر بيرون‌ راندند! و به‌ من‌ حمله‌ نمودند!

جبرئيل‌ و گروهي‌ از فرشتگان‌ براي‌ هلاكت‌ بت‌پرستان‌ اعلام‌آمادگي‌ نمودند. امّا حضرت‌ قبول‌ نكرد و فرمود: من‌ براي‌ اهل‌ عالم‌رحمت‌ هستم‌. قوم‌ مرا بخودم‌ واگذاريد. آنها نمي‌دانند.

در اين‌ موقع‌ جبرئيل‌، خديجه‌ را ديد كه‌ گريان‌ بدنبال‌ رسول‌خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي‌گردد. جبرئيل‌ به‌ حضرت‌ فرمود: آيا به‌ خديجه‌نمي‌نگري‌ كه‌ از گريه‌ او، فرشتگان‌ آسمان‌ به‌ گريه‌ افتادند؟ او را بخواه‌و سلام‌ مرا به‌ او برسان‌ و به‌ او بگو: خداوند به تو سلام‌ رسانده‌ و مژده‌داده‌ كه‌ در بهشت‌ قصري‌ از طلا مال‌ خديجه‌ است‌ كه‌ در آن‌ هيچ‌سختي‌ و مشقتي‌ نخواهد ديد.

خديجه‌ ، رسول‌ خدا را ديد وبا هم‌ در تاريكي‌ شب‌ به‌ منزل‌ مراجعت‌ كردند. همان‌ شب‌ ، مشركين‌ با اطلاع‌ از حضور رسول‌خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه‌ ، منزل‌ را محاصره‌ كرده‌ و منزل‌ را سنگباران‌نمودند.

خديجه‌ با ديدن‌ اين‌ منظره‌ صدا زد: اي‌ گروه‌ قريش‌! آيا زن‌ آزاد رادر خانه‌ خودش‌ سنگباران‌ مي‌كنيد؟

مشركين‌ با اين‌ سخن‌ شرمنده‌ شده‌ و برگشتند.

«وقتي‌ حليمه‌، مادر رضاعي‌ رسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد حضرت‌ آمد واز خشكسالي‌ در محلشان‌ شكوه‌ كرد، خديجه‌عليها‌السلام چهل‌ گوسفند وشتر به‌ او بخشيد».

«در محاصره‌ شِعب‌ ابوطالب‌، همه‌ ثروت‌ خديجه‌عليها‌السلام صرف‌مسلمين‌ شد بطوري‌ كه‌ پس‌ از رفع‌ محاصره‌، خديجه‌عليها‌السلام گفت‌: ازاموال‌ چيزي‌ جز دو پوستين‌ كه‌ يكي‌ را زير انداز و ديگري‌ را رواندازقرار دهم‌، نمانده‌ است‌.

او بخاطر سختي‌هاي‌ اين‌ دوران‌، دو ماه‌ بعد از خروج‌ از شعب‌ابوطالب‌، رحلت‌ نمود.»

مقام‌ خديجه‌

١ـ روزي‌ عايشه‌ نسبت‌ به‌ خديجه‌عليها‌السلام اظهار برتري‌ نمود!حضرت‌ فرمود:

«اَوَ ما عَلِمْت‌ِ اَن‌َّ اللّه‌َ اصْطَفي‌' آدَم‌َ وَ نُوحاً وَ آل‌َ اِبْر'اهيم‌َ وَ آل‌َ عِمْر'ان‌َوَ عَلِيّاً وَ الْحَسَن‌َ وَ الْحُسَيْن‌َ وَ حَمْزَة‌َ وَ جَعْفَراً وَ فاطِمَة‌َ وَ خَديجَة‌َ عَلَي‌الْعالَمين‌؟»

«آيا نمي‌ داني‌ كه‌ خدا، آدم‌ و نوح‌ و آل‌ ابراهيم‌ و آل‌ عمران‌ و علي‌ّو حسن‌ و حسين‌ و حمزه‌ و جعفر و فاطمه‌ و خديجه‌: را از ميان‌انسانها برگزيد؟»

٢ـ امام‌ سجادعليه‌السلام بر منبر شام‌ فرياد زد:

«اَنَا بْن‌ُ خَديجَة‌َ الْكُبْري‌'»

«من‌ پسر خديجه‌ كبري‌' هستم‌.»

3ـ در دعاي‌ ندبه‌، خطاب‌ به‌ امام‌ عصر (عج‌) مي‌خوانيم‌:

«اَيْن‌َ ابْن‌ُ النَّبِي‌ُّ الْمُصْطَفي‌' وَ ابْن‌ُ عَلِي‌ٍّ الْمُرْتَضي‌' وَ ابْن‌ُ خَدِيجَة‌َالْغَرّ'اء!؟»

«كجايي‌ اي‌ پسر رسول‌ مصطفي‌' و پسر علي‌ّ مرتضي‌' و پسرخديجه‌ ارجمند والامقام‌!؟»

٤ـ وقتي‌ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از معراج‌ برگشت‌، جبرئيل‌ فرمود: سلام‌خدا و سلام‌ مرا به‌ خديجه‌ برسان‌!

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم‌ اين‌ كار را كرد. خديجه‌ در جواب‌ گفت‌:

جَبْرَئيل‌َ السَّلا'م‌.»

٥ ـ در هنگام‌ خواستگاري‌ علي‌عليه‌السلام از فاطمه‌عليها‌السلام ،ام‌ّ ايمن‌ باتعدادي‌ از زنان‌ خدمت‌ رسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف‌ شدند تااين‌ مطلب‌را با حضرت‌ در ميان‌ بگذارند. وقتي‌ همه‌ نشستند، ام‌ّ ايمن‌ گفت‌:پدران‌ و مادران‌ ما فداي‌ تو باد اي‌ رسولخدا!ما براي‌ امري‌ اينجا جمع‌شده‌ايم‌ كه‌ اگر خديجه‌ زنده‌ بود، روشني‌ چشم‌ او مي‌شد.

ناگاه‌ اشك‌ از چشمان‌ حضرت‌ سرازير شد و فرمود:

«خديجه‌! چه‌ كسي‌ مثل‌ و مانند خديجه‌ است‌؟ او زماني‌ كه‌ مردم‌مرا تكذيب‌ نمودند، مرا تصديق‌ نمود و مرا بر دين‌ خدا ياري‌ كرد وبا مالش‌ مرا كمك‌ و ياري‌ نمود.»

در يكي‌ از روزها پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به‌ خديجه‌عليها‌السلام فرمود:

«آيا مي‌داني‌ كه‌ خداوند تو را در بهشت‌، همسر من‌ قرار

داده‌ است‌؟»

وقتي‌ در هنگام‌ رحلت‌ خديجه‌عليها‌السلام پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر بالين‌ اوآمد، به‌ خديجه‌ فرمود:

«اي‌ خديجه‌ از اينكه‌ رحلت‌ مي‌نمائي‌ ناراحتم‌ ولي‌ چه‌ بسا دراين‌ خير كثير باشد. پس‌ اگر همدمهاي‌ خود را در بهشت‌ ديدي‌،سلام‌ مرا به‌ آنها برسان‌!

خديجه‌ پرسيد: آنان‌ كيانند؟ فرمود: مريم‌، آسيه‌ و كلثوم‌.»

٨ـ در روايت‌ است‌ كه‌ خديجه‌عليها‌السلام در ايام‌ رجعت‌ زنده‌ شده‌ و به‌دنيا برمي‌گردد.

٩ـ در روز قيامت‌ منادي‌ ندا مي‌كند: كجاست‌ فاطمه دخترمحمّد!؟كجاست‌ خديجه‌ دختر خويلد! كجاست‌ مريم‌ دختر عمران‌! كجاست‌آسيه‌ دختر مزاحم‌! كجاست‌ ام‌ّ كلثوم‌ مادر يحيي‌!...

سپس‌ حضرت‌ خديجه‌ و حوا و آسيه‌ با گروهي‌ از فرشتگان‌،فاطمه‌ زهراءعليها‌السلام را همراهي‌ مي‌كنند تا در عرصه‌ محشر بايستد.

١٠ـ حضرت‌ خديجه‌عليها‌السلام قبل‌ از رحلتش‌، چون‌ خود خجالت‌مي‌كشيد، به‌ فاطمه‌عليها‌السلام فرمود: نزد پدرت‌ برو و از او بخواه‌ كه‌ بدنم‌ رابا يكي‌ از لباسهاي‌ خود كفن‌ كند».

حضرت‌ فاطمه‌ زهراء

ولادت‌ :

فاطمة‌ زهراءعليها‌السلام در سال‌ پنجم‌ بعثت‌، در بيستم‌ جمادي‌ الثاني‌ درمكه‌ متولد شد. در آن‌ زمان‌ چون‌ پسران‌ رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در كودكي‌ ازدنيا رفتند، مشركين‌ خوشحال‌ بودند كه‌ نسل‌ حضرت‌ با رحلت‌ او، ازبين‌ مي‌رود. عاص‌ بن‌ وائل‌ كه‌ دوازده‌ پسر داشت‌ به‌ حضرت‌ ابتريعني‌ كسيكه‌ با مردنش‌، نسلش‌ قطع‌ مي‌شود، مي‌گفت‌.

خداوند متعال‌ به‌ رسولش‌، فاطمه‌عليها‌السلام را هديه‌ داد كه‌ نسل‌ پيغمبررا تا روز قيامت‌ حفظ‌ مي‌كند و در عوض‌ دوازده‌ پسر عاص‌ قبل‌ ازپدرشان‌ مردند و عاص‌ خود ابتر شد!

«بنام‌ خداوند بخشنده‌ مهربان‌. ما بتو كوثر را عطا كرديم‌. پس‌براي‌ خدايت‌ نماز بگذار و نحر نما، و بدان‌ كه‌ حقيقتاً دشمن‌ تو ابترو بي‌ نسل‌ است‌».

گفته‌اند كه‌ در حال‌ حاضر در ايران‌ ٤ ميليون‌ سيد و در عراق‌ ٥/١ميليون‌ سيد و در اندونزي‌ ٢٠ ميليون‌ سيّد و در ساير كشورها نيز ٢٠ميليون‌ سيد كه‌ جمعاً ٥/٤٥ ميليون‌ سيد در دنيا وجود دارد.

فاطمه‌عليها‌السلام پنجساله‌ بود كه‌ مادرش‌ خديجه‌عليها‌السلام رحلت‌ نمود اودر ٩ سالگي‌ با علي‌عليه‌السلام ازدواج‌ نمود. و درسن‌ ١٨ سالگي‌ در مدينه‌رحلت‌ يافت‌.

عبادت‌ و مكارم‌ اخلاق‌

فاطمه‌عليها‌السلام بسيار عبادت‌ مي‌كرد. در اين‌ باره‌ به‌ چند روايت‌

اشاره‌ مي‌شود:

١ـ رسول‌ خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اي‌ سلمان‌! خداي‌ تعالي‌ چنان‌ دل‌ وجان‌ و همه اعضاي‌ دخترم‌ فاطمه‌ را از ايمان‌ پر كرده‌ كه‌ براي‌ عبادت‌خدا، خود را از همه‌ چيز فارغ‌ كرده‌ است‌.

٢ـ رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دخترم‌ فاطمه‌، سرور زنان‌ عالم‌ از اول‌تا آخر مي‌باشد. او پاره‌ تن‌ من‌ و نور چشمم‌ و ميوه‌ دل‌ من‌ است‌.

او روح‌ در تن‌ من‌ است‌ و او حوريه‌ انسيه‌ است‌. هرگاه‌ كه‌ او درمحراب‌ در مقابل‌ خداي‌ ذوالجلال‌ قرار مي‌گيرد، نورش‌ براي‌ ملائكه‌مشخص‌ است‌، همانطور كه‌ نور ستاره‌ براي‌ اهل‌ زمين‌ مشخص‌ است‌و خدا به‌ ملائكه‌ مي‌فرمايد: اي‌ فرشتگان‌ من‌! به‌ فاطمه‌ نگاه‌ كنيد كه‌ اوسرور كنيزان‌ من‌ است‌ و در پيشگاه‌ من‌ مشغول‌ عبادت‌ است‌ در حالي‌كه‌ استخوانهايش‌ از خوف‌ من‌ مي‌لرزد و با دلش‌ مرا عبادت‌ مي‌كند.من‌ شما را شاهد مي‌گيرم‌ كه‌ شيعيان‌ او را از آتش‌ ايمن‌ گردانيدم‌.

3 امام‌ حسن‌ مجتبي‌'عليه‌السلام فرمود: مادرم‌ را ديدم‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ درمحراب‌ عبادت‌ ايستاده‌ و پيوسته‌ تا هنگامي‌ كه‌ خورشيد، پهنه‌ افق‌ رافرا گرفت‌، مشغول‌ ركوع‌ و سجود بود. و شنيدم‌ كه‌ براي‌ مردان‌ و زنان‌مؤمن‌ دعا مي‌كرد و اسامي‌ يك‌ يك‌ آنان‌ را مي‌برد ولي‌ براي‌ خودچيزي‌ از خدا نخواست‌.

عرض‌ كردم‌: مادر! چرا همانگونه‌ كه‌ براي‌ ديگران‌ دعا مي‌كني‌براي‌ خود دعا نمي‌كني‌؟ فرمود: فرزندم‌! اول‌ همسايه‌، بعد خانه‌.

٤ـ حسن‌ بصري‌ مي‌گويد: در ميان‌ اين‌ امّت‌ عابدتر از فاطمه‌نيست‌! او آنقدر به‌ نماز ايستاد كه‌ پاهايش‌ ورم‌ كرد.

٥ـ علي‌عليه‌السلام در شب‌ زفاف‌، همسرش‌ را نگران‌ ديد. علّت‌ راپرسيد، فاطمه‌عليها‌السلام فرمود: درباره‌ حال‌ و وضع‌ خود فكر كردم‌ و پايان‌عمر و قبر را بياد آوردم‌ و انتقال‌ از خانه‌ پدر به‌ منزل‌ خودم‌، مرا بيادورود به‌ قبر (و خانه‌ آخرت‌) انداخت‌. تو را بخدا قسم‌! بيا در آغاززندگي‌ مشتركمان‌ برخيزيم‌ و امشب‌ را به‌ عبادت‌ خدا بپردازيم‌.

6ـ علي‌عليه‌السلام فرمود: او با اينكه‌ محبوب‌ترين‌ افراد نزد پيغمبر خدابود، امّا آنقدر با مشك‌ آب‌ كشيد كه‌ اثر آن‌ مشك‌ در بدن‌ مباركش‌ پيداشد و آنقدر خانه‌ را جاروب‌ كرد كه‌ لباسهايش‌ غبار آلود بود و آنقدرزير ديگ‌ آتش‌ افروخت‌ كه‌ لباسهايش‌ عوض‌ شد (كهنه‌ شد).

7 ـ روزي‌ پيامبراكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش‌ فاطمه‌عليها‌السلام رفت‌ و ديد كه‌ بچه‌ راشير مي‌دهد و با دستش‌ آسياب‌ را مي‌چرخاند و مشاهده‌ كرد كه‌پيراهن‌ تنش‌ از جل‌ شتر است‌. پيغمبر فرمود: دخترم‌! امروز تلخيهاي‌دنيا را براي‌ شيرينيهاي‌ آخرت‌ بچش‌! فاطمه‌ فرمود: من‌ خدا را بخاطرنعمتهايش‌ حمد مي‌كنم‌ وبركرامتهايش‌ شكر مي‌گذارم‌. در اين‌ هنگام‌آيه‌( وَ لَسَوْف‌َ يُعْطيك‌َ رَبُّك‌َ فَتَرْضي‌' ) «بزودي‌ خدا آنقدر بتو بدهدتا راضي‌ شوي‌» نازل‌ شد.

٨ـ روزي‌ فرشته‌اي‌ نزد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد كه‌ داراي‌ ٢٤ صورت‌بود. رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اي‌ دوست‌ من‌ جبرئيل‌! تاكنون‌ تو را به‌اين‌ صورت‌ نديده‌ بودم‌؟ فرشته‌ گفت‌: من‌ جبرئيل‌ نيستم‌. بلكه‌ من‌محمود هستم‌ كه‌ خداوند مرا فرستاده‌ است‌ تا نور را به‌ ازدواج‌ نور دربياورم‌. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چه‌ كسي‌ را به‌ چه‌ كسي‌؟ محمود گفت‌:فاطمه‌ را به‌ ازدواج‌ علي‌! در اين‌ هنگام‌ چشم‌ پيغمبر به‌ كتف‌ محمودافتاد كه‌ بر آن‌ نوشته‌ بود:مُحَمَّدٌ رَسُول‌ُ اللّه‌، عَلِي‌ٌ وَصِيُّه‌ُ. حضرت‌پرسيد: از چه‌ زماني‌ اين‌ عبارت‌ بر كتف‌ تو نوشته‌ شده‌ است‌؟ گفت‌:بيست‌ و چهار هزار سال‌ قبل‌ از خلقت‌ آدم‌عليه‌السلام .

٩ـ رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شب‌ زفاف‌ فاطمه‌عليها‌السلام ،شترش‌ بنام‌ شهباء راآورد و فاطمه‌ را بر آن‌ سوار كرد وبه‌ سلمان‌ فرمود كه‌ دهنه‌ شتر را بگيرو خود، شتر را حركت‌ دادند. در راه‌ صداي‌ همهمه‌اي‌ را شنيدند ومشاهده‌ كردند كه‌ جبرئيل‌ با هفتاد هزار فرشته‌ و ميكائيل‌ با هفتاد هزارفرشته‌ نازل‌ شدند. پيغمبراكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد: چه‌ شده‌ كه‌ به‌ زمين‌نازل‌ شده‌ايد؟ گفتند: ما آمده‌ايم‌ در عروسي‌ فاطمه‌عليها‌السلام و علي‌عليه‌السلام شركت‌ كنيم‌. در اين‌ موقع‌ جبرئيل‌ تكبير گفت‌ و ملائكه‌ هم‌ تكبيرگفتند و رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم‌ تكبير گفت‌. و از اين‌ تاريخ‌ بود كه‌ تكبيرگفتن‌ در عروسي‌ مسلمانان‌ مرسوم‌ شد.

١٠ـ گفته‌اند كه‌ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براي‌ عروسي‌ دخترش‌ فاطمه‌عليها‌السلام لباسي‌ به‌ اوداد. امّا روز بعد وقتي‌ او را ديد، مشاهده‌ كرد كه‌ لباس‌ كهنه‌به‌ تن‌ دارد. سبب‌ را پرسيد. فاطمه‌عليها‌السلام گفت‌: ديشب‌ درِ خانه‌ رازدند، وقتي‌ در را باز كردم‌، زني‌ را ديدم‌ كه‌ از من‌ لباس‌ مي‌خواست‌،خواستم‌ لباس‌ كهنه‌ را به‌ او بدهم‌، امّا بياد اين‌ آيه‌ افتادم‌:

«بدرجة‌ نيكوكاري‌ نمي‌رسيد مگر زماني‌ كه‌ آنچه‌ را خود دوست‌داريد، انفاق‌ كنيد».

لذا پيراهن‌ عروسي‌ را به‌ آن‌ فقير دادم‌.

١١ـ فرداي‌ شب‌ زفاف‌ِ فاطمه‌عليها‌السلام ، صبح‌ هنگام‌ رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ظرفي‌ شير به‌ حجله‌ رفت‌ و ظرف‌ شير را به‌ فاطمه‌عليها‌السلام داد وفرمود: بخور! پدرت‌ به‌ فدايت‌. سپس‌ ظرف‌ شير را به‌ دست‌ علي‌عليه‌السلام داد و فرمود: بخور! پسرعمويت‌ بفدايت‌.

١٢ـ سلمان‌ مي‌گويد: روزي‌ فاطمه‌ را با چادري‌ وصله‌دار و ساده‌ديدم‌، تعجب‌ كرده‌ و گفتم‌ عجبا! دختران‌ پادشاه‌ ايران‌ و روم‌ برصندلي‌هاي‌ طلا نشسته‌ و پارچه‌هاي‌ زربافت‌ برتن‌ مي‌كنند. امّا اين‌دختر رسولخداست‌ كه‌ نه‌ چادرهاي‌ گران‌ قيمت‌ به‌ تن‌ دارد و نه‌لباسهاي‌ زيبا!

فاطمه‌عليها‌السلام فرمود: اي‌ سلمان‌! خداي‌ بزرگ‌، لباسهاي‌ زينتي‌ وتختهاي‌ طلا را براي‌ ما در روز قيامت‌ ذخيره‌ كرده‌ است‌.

علم‌ :

«عمار ياسر مي‌گويد: علي‌عليه‌السلام نزد فاطمه‌عليها‌السلام رفت‌. تا چشم‌فاطمه‌عليها‌السلام به‌ علي‌عليه‌السلام افتاد، گفت‌: اي‌ علي‌! نزديك‌ بيا تا تو را ازآنچه‌ بوده‌ و آنچه‌ تا قيامت‌ خواهد شد مطلع‌ سازم‌. علي‌عليه‌السلام نزدپيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برگشت‌. حضرت‌ تا علي‌عليه‌السلام را ديد، فرمود:مي‌خواهي‌ من‌ به‌ تو خبر دهم‌ يا تو بمن‌ خبر مي‌دهي‌؟ علي‌عليه‌السلام فرمود: سخن‌ گفتن‌ شما بهتر است‌.

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنچه‌ ميان‌ او و فاطمه‌عليها‌السلام رخ‌ داده‌ بود را تعريف‌كرد. علي‌عليه‌السلام پرسيد: آيا نور فاطمه‌عليها‌السلام از ماست‌؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اي‌ علي‌! مگر نمي‌داني‌ كه‌ نور فاطمه‌عليها‌السلام از نور ما است‌. دراين‌ هنگام‌ علي‌عليه‌السلام به‌ سجده‌ افتاد و سپس‌ نزد فاطمه‌عليها‌السلام برگشت‌.»

«از ابن‌ عباس‌ در تفسير آيه‌( فَاسْئَلُوا اَهْل‌َ الذِّكْر ) يعني‌ از آگاهان‌بپرسيد سؤال‌ شد. جواب‌ داد آنها محمّد و علي‌ و فاطمه‌ و حسن‌ وحسين‌ هستند كه‌ اهل‌ ذكر، علم‌، عقل‌ بيان‌ و اهل‌ بيت‌ پيامبر هستند.»

«امام‌ صادق‌عليه‌السلام فرمود: مصحف‌ فاطمه‌ نزد من‌ موجود است‌. درآن‌ تمام‌ دانش‌هايي‌ كه‌ مردم‌ در رابطه‌ با آنها بما نياز دارند، جمع‌ شده‌است‌ ولي‌ ما به‌ برخي‌ نيازي‌ نداريم‌.»

فاطمه‌ از زبان‌ معصومين‌

١ـ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«خدا براي‌ غضب‌ فاطمه‌، غضب‌ مي‌كند و براي‌ رضايت‌ اوراضي‌ مي‌شود.»

٢ـ و فرمود: «مريم‌ دختر عمران‌ سرور زنان‌ اين‌ جهان‌ است‌ و دخترم‌ فاطمه‌،سرور زنان‌ عالم‌ از اولين‌ و آخرين‌ است‌. وقتي‌ او در محراب‌ عبادت‌مي‌ايستد، هفتاد هزار فرشته‌ مقرب‌ به‌ او سلام‌ كرده‌ و خطاب‌مي‌كنند: ان‌ّ اللّه‌ اصطفاك‌ِ و طهّرك‌ِ و اصطفاك‌ِ علي‌' نساء العالمين‌».

3 ـ و فرمود:

«خداوند ملائكه‌اي‌ را موكل‌ كرده‌ كه‌ فاطمه‌ را از مقابل‌ و پشت‌سر و راست‌ و چپ‌ حفظ‌ مي‌كنند. آنان‌ در زندگاني‌ و مرگ‌ با فاطمه‌هستند و بر او پدر و همسر و فرزندانش‌ درود مي‌فرستند. هر كس‌فاطمه‌ را زيارت‌ كند، گويا مرا زيارت‌ كرده‌ است‌ و هركه‌ علي‌ رازيارت‌ كند، گويا فاطمه‌ را زيارت‌ كرده‌ است‌ و هر كه‌ حسن‌ و حسين‌را زيارت‌ كند گويا علي‌ را زيارت‌ كرده‌ و هر كه‌ فرزندان‌ حسن‌ وحسين‌ را زيارت‌ كند گويا آندو را زيارت‌ كرده‌ است‌.

٤ـ و فرمود:

«اي‌ سلمان‌! هركس‌ فاطمه‌ را دوست‌ داشته‌ باشد، با من‌ دربهشت‌ است‌ و هركه‌ با او دشمني‌ ورزد، در جهنم‌ است‌.

اي‌ سلمان‌! دوستي‌ فاطمه‌ در مواقع‌ بسياري‌ بكار مي‌آيد كه‌راحت‌ترين‌ آنها در هنگام‌ مرگ‌ و در قبر و در محشر و در صراط‌ ودر حساب‌ است‌.

پس‌ هر كه‌ دخترم‌ فاطمه‌ از او راضي‌ باشد، من‌ از او راضي‌ هستم‌و هر كه‌ من‌ از او راضي‌ هستم‌، خدا از او راضي‌ است‌ و هركه‌ فاطمه‌بر او خشم‌ بگيرد، من‌ بر او خشم‌ مي‌گيرم‌ و هر كه‌ من‌ بر او خشم‌بگيرم‌، خدا بر او غضب‌ مي‌كند.

اي‌ سلمان‌! واي‌ بر كسي‌ كه‌ به‌ فاطمه‌ و ذرية‌ او ظلم‌ كند.

٥ـ و فرمود: خدا اين‌ عطاها را در دنيا به‌ فاطمه‌ نموده‌ است‌ كه‌پدري‌ مثل‌ من‌ دارد و كسي‌ چون‌ من‌ نمي‌باشد و علي‌ همسر اوست‌ واگر علي‌ نبود، همسري‌ براي‌ فاطمه‌ پيدا نمي‌شد. و حسن‌ و حسين‌را دارد كه‌ مانندي‌ ندارند و آن‌ دو سرور جوانان‌ بهشتند.

و جبرئيل‌ نزد من‌ آمد و گفت‌: هرگاه‌ فاطمه‌ رحلت‌ كند و دفن‌شود، نكير و منكر از او مي‌پرسند: خدايت‌ كيست‌؟ مي‌گويد: اللّه‌ربّي‌. سؤال‌ مي‌كنند: پيغمبرت‌ كيست‌؟ مي‌گويد: پدرم‌. مي‌پرسند:امامت‌ كيست‌؟ مي‌گويد: كسيكه‌ بالاي‌ قبرم‌ ايستاده‌ (علي‌ّ بن‌ابي‌طالب‌عليه‌السلام است‌).

6ـ امام‌ صادق‌عليه‌السلام فرمود: او (فاطمه‌) ليلة‌ القدر است‌. هر كس‌فاطمه‌ را آن‌ گونه‌ كه‌ سزاوار است‌، بشناسد، ليلة‌ القدر را درك‌ كرده‌ است‌.

7 ـ امام‌ هفتم‌عليه‌السلام فرمود: در خانه‌اي‌ كه‌ اسم‌ فاطمه‌ باشد، فقر وتنگدستي‌ وارد نمي‌شود».

از زبان‌ امام‌ امت‌:

تمام‌ ابعادي‌ كه‌ براي‌ زن‌ متصور است‌ و براي‌ يك‌ انسان‌ متصوراست‌، در فاطمه‌عليها‌السلام جلوه‌ كرده‌ و بوده‌ است‌، يك‌ زن‌معمولي‌ نبوده‌ است‌، يك‌ زن‌ روحاني‌، يك‌ زن‌ ملكوتي‌، يك‌ انسان‌ به‌تمام‌ معنا انسان‌، تمام‌ نسخه‌ انسانيت‌، تمام‌ حقيقت‌ زن‌».

او موجودي‌ ملكوتي‌ است‌ كه‌ درعالم‌ بصورت‌ انسان‌ ظاهر شده‌است‌، بلكه‌ موجود الهي‌ جبروتي‌ در صورت‌ يك‌ زن‌ ظاهر شده‌است‌...زني‌ كه‌ تمام‌ خاصه‌هاي‌ انبياء در اوست‌، زني‌ كه‌ اگر مرد بود،نبي‌ بود، زني‌ كه‌ اگر مرد بود، بجاي‌ رسول‌ اللّه‌ بود».

فضائل‌ ومناقب‌ فاطمه‌

١ـ پيغمبراكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب‌ معراج‌ از درخت‌ طوبي‌ سيبي‌ گرفت‌و دو نيم‌ كرد. ناگاه‌ از وسط‌ آن‌ نوري‌ درخشيد. حضرت‌ از جبرئيل‌پرسيد اين‌ نور چيست‌؟ عرض‌ كرد: نور منصوره‌ خدا در آسمان‌ و نورفاطمه‌ در زمين‌ است‌. فرمود: چرا در آسمان‌ به‌ فاطمه‌عليها‌السلام منصوره‌گويند؟ گفت‌: زيرا خداوند در قيامت‌ با قبول‌ شفاعت‌ او، وي‌ را ياري‌مي‌كند. حضرت‌ آن‌ سيب‌ را خوردند.

٢ـ زمانيكه‌ خديجه‌ كبري‌ به‌ فاطمه‌ حامله‌ بود، كودك‌ در شكم‌ با اوسخن‌ مي‌گفت‌. روزي‌ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد و ديد كه‌ خديجه‌ باشخصي‌ حرف‌ مي‌زند. سؤال‌ كرد: خديجه‌! با كه‌ سخن‌ مي‌گوئي‌؟گفت‌: باكودكي‌ كه‌ درشكم‌ دارم‌. حضرت‌ فرمود: جبرئيل‌ بمن‌ خبردادكه‌ اين‌ كودك‌ دختر است‌ و از او نسل‌ طاهر و مباركي‌ باقي‌ مي‌ماند وخداوند نسل‌ مرا از او قرار داده‌ است‌ و از او اماماني‌ متولد مي‌شوندكه‌ جانشين‌ خدا در روي‌ زمين‌ هستند.

3 ـ چون‌ خداوند، آدم‌ و حوا را خلق‌ نمود، آن‌ دو مباهات‌مي‌كردند كه‌ خدا بهتر از ما نيافريده‌ است‌!

خدا به‌ جبرئيل‌ امر كرد تا آن‌ دو را به‌ فردوس‌ اعلي‌' ببرد. جبرئيل‌آنها را به‌ آنجا برد. وقتي‌ وارد فردوس‌ شدند، نگاهشان‌ به‌ دختري‌ افتادكه‌ بر روي‌ تختي‌ بهشتي‌ نشسته‌ بود و تاجي‌ از نور بر سر و دو گوشواره‌از نور در گوشهايش‌ بود كه‌ از نور آن‌ بهشت‌ روشن‌ شده‌ بود.

آدم‌ سؤال‌ كرد: اي‌ حبيب‌ من‌ جبرئيل‌!اين‌ دختر كه‌ از نور او،بهشت‌ روشن‌ شده‌ كيست‌؟ گفت‌: اين‌ فاطمه‌ دختر پيغمبر آخرالزمان‌است‌ و تاجي‌ كه‌ بر سر دارد، شوهرش‌ علي‌ّعليه‌السلام و دو گوشواره‌اش‌،حسن‌ و حسينعليه‌السلام هستند كه‌ خدا چهار هزار سال‌ قبل‌ از خلقت‌شما، آنها را آفريده‌ است‌.

٤ـ و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در معراج‌، جبرئيل‌ بمن‌ گفت‌: خدا بمن‌وحي‌ كرد كه‌: من‌ كنيزم‌ فاطمه‌ را به‌ بنده‌ام‌ (علي‌عليه‌السلام ) تزويج‌مي‌نمايم‌ و فرشتگان‌ را بر اين‌ عقد شاهد مي‌گيرم‌. سپس‌ خدا به‌درخت‌ طوبي‌' امر كرد تا زينتها و زيورهاي‌ خود را نثار كند و ملائكه‌ وحور العين‌ از اين‌ زيورها برداشتند و حورالعين‌ به‌ اين‌ نثارها تا روزقيامت‌ افتخار مي‌كنند.