زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)0%

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام) نویسنده:
گروه: زنان

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تقي صرفي
گروه: مشاهدات: 14648
دانلود: 4971

توضیحات:

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14648 / دانلود: 4971
اندازه اندازه اندازه
زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

زنان و جوانان (از دیدگاه اسلام)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

القاب‌ و كنيه‌هاي‌ فاطمه‌ زهراء عليها‌السلام

القاب‌ آنحضرت‌ عبارتند از ١ـ صديقه‌ ٢ـ مباركه‌عليها‌السلام ـ طاهره‌ ٤ـ زكيه‌٥ـ راضيه‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ مرضيه‌عليه‌السلام ـ زهراء ٨ـ بتول‌ ٩ـ منصوره‌ ١٠ـ ممتحنه‌ ١١ـ ام‌السبطين‌ ١٢ـ ام‌ الشهداء ١عليها‌السلام ـام‌ ابيها ١٤ـ اَمَة‌ُ اللّه‌ ١٥ـ محدّثة‌

١صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ معصومة‌ ١عليه‌السلام ـ سيدة‌ نساء العالمين‌ ١٨ـ فاضلة‌ ١٩ـ شهيدة‌

٢٠ـ تقية‌ ٢١ـ نقية‌ ٢٢ـ عليمه‌ ٢عليها‌السلام ـ مضطهده‌ ٢٤ـ مقهوره‌ ٢٥ـ رشيدة‌٢صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ تفّاحة‌ الفردوس‌ ٢عليه‌السلام ـ زوجة‌ ولي‌ّ اللّه‌ ٢٨ـ عذراء ٢٩ـ مظلومه‌ ٠ـ صابرة‌.

هرگز كسي‌ نظير تو پيدا نمي‌شود

همتا كسي‌ به‌ عصمت‌ كبري‌ نمي‌شود

اي‌ كوثري‌ كه‌ خير كثير از وجود توست‌

اسلام‌ جز به‌ فيض‌ تو احياء نمي‌شود

هر چند دختران‌ دگر داشت‌ مصطفي

‌هر دختري‌ كه‌ ام‌ّ ابيها نمي‌شود

منّت‌ ز خلقت‌ تو خدا بر نبي‌ نهاد

اي‌ گوهري‌ كه‌ مثل‌ تو پيدا نمي‌شود

زنان‌ پاكدامن‌ و باتقوا در تاريخ‌

زنان‌ قهرمان‌، پاكدامن‌ و بزرگي‌ در تاريخ‌ بشريت‌، وجودداشته‌اند كه‌ نشان‌ دادند مي‌توانند با اطاعت‌ الهي‌ و دوري‌ از پليديهاو اطاعت‌ الهي‌ به‌ درجات‌ والاي‌ انسانيت‌ برسند.

چند تن‌ از بانوان‌ بزرگ‌ و نمونه‌ جهان‌ عبارتند از :

«آرايشگر دختر فرعون‌، صفيه‌ دختر عبدالمطلب‌، سميّه‌ مادرعمار، نُسيبه‌، فضّه‌، زينب‌ كبري‌عليها‌السلام ،سيّده‌ نفيسه‌، فاطمه‌معصومه‌عليها‌السلام ، شطيطه‌ نيشابوري‌ و ...كه‌ خلاصة‌ً به‌ شرح‌ حال‌ آنهامي‌پردازيم‌:

آرايشگرِ دختر فرعون‌

پيغمبر اكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سفر معراج‌، وقتي‌ به‌ آسمانها عروج‌مي‌فرمود، بوي‌ خوش‌ و معطّري‌ را به مشام‌ خود احساس‌ نمود. درمورد آن‌ از جبرئيل‌ پرسيد، گفت‌: اين‌ بوي‌ آرايشگر دختر فرعون‌است‌! رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داستان‌ او را پرسيد. جبرئيل‌ عرض‌ كرد: او درپنهاني‌ به‌ خداي‌ واحد ايمان‌ آورده‌ بود ولي‌ ايمان‌ خود را مخفي‌مي‌داشت‌، روزي‌ در حين‌ آرايش‌ دخترِ فرعون‌، وسيله‌ آرايش‌ ازدستش‌ افتاد و ناخودآگاه‌ بر زبانش‌ آمد كه‌: اي‌ خدا! دختر فرعون‌گفت‌: پدر مرا صدازدي‌؟ گفت‌: نه‌! گفت‌: پس‌ كه‌ را صدا زدي‌؟

گفت‌ خدايي‌ را كه‌ خالق‌ من‌ و تو و پدر تو است‌!

دختر فرعون‌ گزارش‌ اين‌ حادثه‌ را به‌ پدرش‌ داد. فرعون‌ دستور داد تا او و كودكانش‌ را حاضركردند و گفت‌ كه‌ اگر دست‌ از اين‌ عقيده‌ برنداري‌، تو و كودكانت‌ را در آتش‌ مي‌سوزانم‌!

اين‌ زن‌ شجاع‌ حاضر به‌ دست‌ برداشتن‌ از عقيده‌ خود نشد.

فرعون‌ دستور داد تا تنوري‌ را برافروختند و ابتدا كودكان‌ او را درآتش‌ سوزاندند، سپس‌ خود اين‌ زن‌ را شهيد نمودند. اين‌ بوي‌ خوش‌از آن‌ زن‌ شهيده‌ است‌.

صفيّه‌

صفيه‌، عمه‌ و دختر خاله‌ پيامبر، دختر عبدالمطلب‌، برادر حمزه‌ ومادر زبير از زنان‌ بسيار پر صلابت‌ و شجاع‌ بوده‌ كه‌ در مكه‌ مسلمان‌شد و در راه‌ اسلام‌ استوار ماند.او تقريباً همسن‌ پيامبر بود

«او در جنگ‌ اُحد نيزه‌اي‌ بدست‌ داشت‌ ومانع‌ فرار مسلمانان‌مي‌شد وآنها را برتنها گذاشتن‌ پيامبر سرزنش‌ مي‌نمود.، در اين‌ جنگ‌دشمن‌، حمزه‌ را شهيد وبدنش‌ را مُثله‌ نمود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كنار بدن‌حمزه‌ نشسته‌ بود كه‌ ديد صفيّه‌ به‌ آن‌ طرف‌ مي‌آيد. به‌ زبير فرمود: بروو جلو مادرت‌ را بگير كه‌ اين‌ صحنه‌ را نبيند!

زبير نزد صفيه‌ رفت‌ و خواست‌ او را برگرداند. ولي‌ صفيه‌ گفت‌:چرا مرا از ديدن‌ برادرم‌ حمزه‌ مانع‌ مي‌شويد؟ درست‌ است‌ كه‌اعضاي‌ بدن‌ او را قطع‌ كرده‌اند ولي‌ اين‌ حادثه‌ در راه‌ خدا، كوچك‌است‌ و ما به‌ آنچه‌ رخ‌ داده‌ خوشنوديم‌ و آن‌ رابه‌ حساب‌ خدامي‌گذاريم‌ و صبر مي‌كنيم‌. حضرت‌ فرمود: پس‌ بگذاريد تا بيايد».

«در جنگ‌ خندق‌،او با جمعي‌ از زنان‌ در قلعه قارع‌ حضور داشت‌ناگاه‌ متوجه‌ شدند كه‌ يك‌ نفر از يهوديان‌ مشغول‌ جاسوسي‌ مي‌باشد.صفيه‌ چادرش‌ را به‌ كمر بست‌ و چوبي‌ بدست‌ گرفت‌ و به‌ آن‌ شخص‌حمله‌ كرد و او را به‌ هلاكت‌ رساند».

عاقبت‌، اين‌ زن‌ شجاع‌ در سن‌ سالگي‌ در سال‌ ٢٠ هجري‌ ازدنيا رفت‌.

سميّه‌ مادر عمّار

او دختر خباط‌ و ابتدا كنيز ابو حذيفه‌ بن‌ مغيره‌ بود. وقتي‌ با ياسرعبسي‌ كه‌ هم‌ پيمان‌ ابو حذيفه‌ بود، ازدواج‌ كرد و عمار بدنيا آمد، او ازبردگي‌ آزاد شد.

موقعي‌ كه‌ نداي‌ اسلام‌ از مكه‌ بلند شد، اين‌ دو در سنين‌ كهولت‌بودند. با شنيدن‌ نداي‌ توحيد، سميّه‌ و ياسر و پسرشان‌، عمار

مسلمان‌ شدند.

طولي‌ نكشيد كه‌ آزار و اذيت‌ و شكنجه‌ مسلمين‌ توسط‌ كفار شروع‌شد. خاندان‌ مغيره‌ بسراغ‌ اين‌ خانواده‌ سه‌ نفره‌ آمدند و مي‌خواستند بافشار و تهديد و شكنجه‌ آنان‌ را به‌ كفر برگردانند. امّا آنان‌ مقاومت‌كردند. روزي‌ پيامبر آنان‌ را در حال‌ شكنجه‌ ديد و فرمود:

«اي‌ آل‌ ياسر! صبر پيشه‌ كنيد كه‌ خداوند در عوض‌: بهشت‌ رابشما مي‌دهد.»

عاقبت‌ سميّه‌ توسط‌ ابوجهل‌ شهيد شد و ياسر توسط‌ شخص‌ديگري‌ بشهادت‌ رسيد و عمّار بعد از تحمل‌ شكنجه‌هاي‌ فراوان‌نجات‌ پيدا كرد. اين‌ چنين‌ شد كه‌ سميّه‌ اولين‌ شهيد راه‌ اسلام‌ گرديد.

در جنگ‌ بدر وقتي‌ ابوجهل‌ به‌ هلاكت‌ رسيد، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به‌عمار فرمود: ديدي‌ كه‌ چگونه‌ قاتل‌ مادرت‌ گرفتار انتقام‌ الهي‌ شد؟

نُسَيبه‌

او از زناني‌ بود كه‌ در هنگام‌ بيعت‌ عقبه‌ با پيامبر بيعت‌ كرد. او درجنگ‌ اُحد در دفاع‌ از حضرت‌، ١3 زخم‌ برداشت‌. پسرش‌ در جنگ‌اُحد و پسر ديگرش‌ در جنگ‌ با مسيلمة‌ كذّاب‌ بشهادت‌ رسيد. دست‌نسيبه‌ در جنگ‌ يمامه‌ قطع‌ گرديد. او از زناني‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ ظهورامام‌ عصر(عج‌)، بدنيا برمي‌گردد.

ام‌ّ ايمن‌

ام‌ ّ ايمن‌ كه‌ نام‌ او بركت‌ بود و كنيه‌ او ام‌ ايمن‌ يكي‌ از زنان‌ برجسته‌اسلام‌ است‌ كه‌ پيامبراكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در باره‌ او فرمود: ام‌ّايمن‌ زني‌ از اهل‌بهشت‌ است‌. او از همسران‌ پيامبر و خدمتگذار صديقي‌ براي‌ مكتب‌گرانسنگ‌ اسلام‌ بود.

زينب‌ كبري‌

اين‌ بانوي‌ قهرمان‌ درسال‌ ٥ هجري‌ در مدينه‌ از مادري‌ چون‌زهراءعليها‌السلام و پدري‌ چون‌ علي‌عليه‌السلام متولد شد. پيغمبراكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نام‌او را از طرف‌ خداوند، زينب‌ نهاد. بعد فرمود:

«حاضرين‌ به‌ غائبين‌ برسانند كه‌ حرمت‌ اين‌ دختر را نگه‌ دارند.زيرا او همانند خديجه‌ كبري‌ است‌.»

هنگامي‌ كه‌ سلمان‌ براي‌ تبريك‌ ولادت‌ زينب‌ به‌ خانه‌ علي‌عليه‌السلام رفت‌، ديد كه‌ علي‌عليه‌السلام ساكت‌ و ناراحت‌ است‌. وقتي‌ علت‌ را پرسيد.علي‌عليه‌السلام داستان‌ كربلا را براي‌ او تعريف‌ نمود.

آمده‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ گريه‌ زينب‌ در طفوليت‌، فقط‌ در آغوش‌حسين‌عليه‌السلام آرام‌ مي‌گرفت‌. زهراءعليها‌السلام اين‌ قضيه‌ را براي‌ رسول‌خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعريف‌ كرد. حضرت‌ آهي‌ كشيد و به‌ گريه‌ افتاد و ماجراي‌كربلا را براي‌ فاطمه‌عليها‌السلام بيان‌ نمود.

در سنين‌ ازدواج‌ با عبداللّه‌ بن‌ جعفر ازدواج‌ نمود و شرط‌ كرد كه‌هرگاه‌ حسين‌عليه‌السلام به‌ سفر برود، او حق‌ داشته‌ باشد كه‌ همسفربرادرش‌ باشد.

او حضور هفت‌ معصوم‌عليه‌السلام را درك‌ كرد و خود «مادر شهيد و عمه‌شهيد و خواهر شهيد و فرزند شهيد» بود.

عبادت‌:

او آنچنان‌ اهل‌ عبادت‌ بود «كه‌ حسين‌عليه‌السلام به‌ او فرمود: مرا در نمازشبت‌ فراموش‌ نكن‌» و «امام‌ سجادعليه‌السلام فرمود: در اسارت‌، عمه‌ام‌نمازهاي‌ واجب‌ و مستحب‌ را ترك‌ نكرد و گاهي‌ از گرسنگي‌ نماز رانشسته‌ مي‌خواند.»

صبر:

او زني‌ بسيار صبور بود «وقتي‌ در گودال‌ قتلگاه‌ گمشده‌ خود رامي‌بيند، مي‌گويد: » بار الها اين‌ قرباني‌ را ازما قبول‌ بفرما.

تسليم‌ و رضا نگر كه‌ آن‌ دخت‌ بتول

در مقتل‌ كشتگان‌ چو فرمود نزول

شكرانه‌ سرود كاي‌ خداوند جليل

‌قرباني‌ ما به‌ پيشگاه‌ تو قبول

«در مقابل‌ ابن‌ زياد كه‌ به‌ زينب‌ گفت‌: ديدي‌ خدا با برادرت‌ چه‌كرد؟ فرمود: مارأيت‌ُ الاّ جميلاً من‌ فقط‌ زيبائي‌ و لطف‌ خدا را ديدم‌».

«سهميه‌ آب‌ خود را در كربلا به‌ كودكان‌ مي‌داد. و در طول‌ راه‌ كوفه‌و شام‌، سهميه‌ غذاي‌ خود را به‌ ديگران‌ مي‌داد.»

حجاب‌ وعفت‌:

زني‌ بسيار عفيفه‌ و با حجاب‌ بود. «در مجلس‌ ابن‌ زياد با دست‌صورت‌ خود را پوشاند، زيرا مقنعه‌ بر سر و صورت‌ نداشت‌» «زينب‌در مجلس‌ يزيد خطاب‌ به‌ او گفت‌: اي‌ فرزند آزاد شده‌! آيا از عدالت‌است‌ كه‌ زنان‌ و كنيزان‌ تو با حجاب‌ باشند، ولي‌ دختران‌ رسولخداحجاب‌ نداشته‌ باشند.»

علم‌ ودانش‌:

زينب‌ كه‌ در دامان‌ علم‌ ناب‌ و خالص‌ الهي‌ تربيت‌ شده‌ بود، عالمه‌و فهيمه‌ و كنيه‌اش‌ «عقيله‌ بني‌ هاشم‌» و «صاحب‌ الشوري‌» بود. وقتي‌در دروازه‌ كوفه‌ سخنراني‌ مي‌كرد، راوي‌ مي‌گويد گويا علي‌عليه‌السلام بود كه‌خطابه‌ مي‌خواند. در اين‌ هنگام‌ امام‌ سجادعليه‌السلام به‌ او فرمود: عمه‌ آرام‌بگير! تو عالمه‌ هستي‌ بدون‌ اينكه‌ درس‌ خوانده‌ باشي‌ و فهميده‌هستي‌ بدون‌ اينكه‌ از كسي‌ ياد گرفته‌ باشي‌. وقتي‌ نيزه‌دار درحالي‌ كه‌سرمقدس‌ امام‌ را بر نيزه‌ زده‌ بود،رجز مي‌خواند كه‌:منم‌ صاحب‌ قاتل‌كسيكه‌ نيزه‌ دراز داشت‌!منم‌ قاتل‌ كسيكه‌ ....زينب‌ بر او فرياد زدوفرمود:اينهارا نگو!بلكه‌ بگو:منم‌ كشنده‌ كسيكه‌ در گهواره‌ جبرئيل‌رشد كرد!منم‌ قاتل‌ كسيكه‌ ميكائيل‌ واسرافيل‌،خادم‌ او بودند!منم‌قاتل‌ كسيكه‌ از شهادتش‌،عرش‌ رحمن‌ به‌ لرزه‌ درآمد!...»

«ابن‌ عباس‌ از زينب‌ حديث‌ نقل‌ مي‌كرد ومي‌گفت‌:حَدَّثَني‌ عَقيلَن'ازَيْنَب‌ بِنْت‌ِ عَلِي‌ّ.»

رحلت‌:

بعد از حادثة‌ كربلا، او در مجالس‌ و محافل‌، سخنراني‌ مي‌كرد وعليه‌ حكومت‌ وقت‌ افشاگري‌ مي‌نمود. خبر به‌ يزيد رسيد و او دستورتبعيد زينب‌عليها‌السلام را به‌ شام‌ (و طبق‌ روايتي‌ به‌ مصر) صادر كرد. زينب‌بعد از يكسال‌ از حادثة‌ كربلا،در سن‌ ٥6 سالگي‌ درگذشت‌.

سيّده‌ نفيسه‌

در سال‌ ١٤٥ هجري‌ در مكه‌ متولد شد. وي‌ در ١٥ سالگي‌ باجناب‌ اسحاق‌ پسر امام‌ جعفر صادق‌عليه‌السلام ازدواج‌ كرد در سال‌ ١٩3 باشويش‌ وارد مصر شد. زني‌ بسيار عابده‌، عالمه‌ و پرهيزكار كه‌ ١٩٠ بارقرآن‌ را در قبري‌ كه‌ در خانه‌اش‌ حفر نموده‌ بود، ختم‌ نمود و در هنگام‌تلاوت‌، گريه‌ مي‌كرد. اكثر روزها روزه‌ بود. همه‌ شبها را به‌ عبادت‌مي‌گذراند‌ و در شب‌ و روز بيش‌ از يكبار غذا نمي‌خورد. علما براي‌شنيدن‌ حديث‌ به‌ خانه‌ او مي‌رفتند. از جمله‌ احمد بن‌ حنبل‌، ذوالنون‌مصري‌ و شافعي‌ خدمت‌ اين‌ بانو مشرف‌ مي‌شدند.

شافعي‌ در هنگام‌ رحلت‌ وصيت‌ نمود كه‌ جسدش‌ را بر دور خانه‌سيده‌ نفيسه‌ طواف‌ دهند و اين‌ بانو بر او نماز گذارد!

اين‌ بانوي‌ بزرگوار، سي‌ بار به‌ حج‌ مشرف‌ شد. و در هنگام‌ رحلت‌روزه‌دار بود. بعد از رحلتش‌، چون‌ شوهرش‌ خواست‌ كه‌ بدنش‌ را به‌مدينه‌ منتقل‌ كند، مردم‌ آن‌ ديار خواهش‌ كردند كه‌ او را در مصر دفن‌نمايد تا باعث‌ بركت‌ اهل‌ منطقه‌ گردد. رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خواب‌ به‌او فرمود كه‌ خواسته‌ مردم‌ را اجابت‌ كند كه‌ خداوند قبر او را باعث‌بركت‌ براي‌ مردم‌ قرار مي‌دهد. اسحاق‌ هم‌ بدن‌ اين‌ زن‌ صاحب‌فضيلت‌ را در مصر دفن‌ نمود. اكنون‌ هم‌ آرامگاه‌ او زيارتگاه‌حاجتمندان‌ مي‌باشد.

فاطمه‌ معصومه‌

تولد اين‌ بانوي‌ بزرگوار براي‌ اهلبيت‌عليها‌السلام چنان‌ اهميت‌ داشت‌ كه‌قبل‌ از بدنيا آمدنش‌ خبر آن‌ را براي‌ مردم‌ منتشر مي‌كردند.

پنجاه‌ سال‌ قبل‌ از تولد حضرت‌ فاطمه‌ معصومه‌عليها‌السلام روزي‌ ١ـ گروهي‌ از شيعيان‌ ري‌ نزد امام‌ صادق‌عليه‌السلام شتافتند. امام‌ به‌ آنها فرمود:مرحبا بر برادران‌ ما از اهل‌ قم‌! گفتند: آقا! ما اهل‌ ري‌ هستيم‌. امام‌ باز به‌اهل‌ قم‌ آفرين‌ گفته‌ و فرمودند: آگاه‌ باشيد كه‌ براي‌ خدا حرمي‌ است‌ وآن‌ مكه‌ است‌ و براي‌ رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حرمي‌ است‌ و آن‌ مدينه‌ وبراي‌ امير مؤمنان‌عليه‌السلام حرمي‌ است‌ و آن‌ كوفه‌ (نجف‌) است‌. آگاه‌باشيد كه‌ حرم‌ من‌ و اولاد بعد از من‌ قم‌ است‌. آگاه‌ باشيد كه‌ قم‌،كوفه‌ (نجف‌) كوچك‌ ما است‌. بدانيد كه‌ بهشت‌ هشت‌ در دارد كه‌ سه‌تاي‌ آن‌ به‌ قم‌ است‌. در اين‌ شهر دخترِ پسرِ من‌ بنام‌ فاطمه‌ دخترموسي‌عليه‌السلام از دنيا خواهد رفت‌. به‌ شفاعت‌ او همه‌ شيعيان‌ به‌ بهشت‌مي‌روند.

او در سال‌ ، بيست‌ و پنج‌ سال‌ پس‌ از ولادت‌ امام‌ هشتم‌عليه‌السلام در مدينه‌ متولد شد. مادرش‌ نجمه‌ و پدرش‌ موسي‌ بن‌ جعفرعليه‌السلام است‌.

٢ـ «شخصي‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌عليه‌السلام رفت‌ و ديد كه‌ امام‌ با كودكي‌در گهواره‌ مشغول‌ صحبت‌ است‌! پرسيد: مگر اين‌ كودك‌ سخن‌مي‌گويد؟ امام‌ به‌ او فرمود كه‌ جلوتر برود. وقتي‌ نزديكتر شد، كودك‌لب‌ به‌ سخن‌ گشوده‌ و فرمود: اي‌ مرد! نامي‌ را كه‌ برفرزندت‌گذاشته‌اي‌، مبغوض‌ خداوند است‌. نامش‌ را عوض‌ كن‌! آنگاه‌ امام‌ به‌اين‌ شخص‌ فرمود: اين‌ كودك‌، فرزندم‌ موسي‌عليه‌السلام است‌. خداوند از اودختري‌ بمن‌ عنايت‌ مي‌كند كه‌ نامش‌ فاطمه‌ بوده‌ و او را در سرزمين‌قم‌ به‌ خاك‌ مي‌سپارند. هركس‌ او را در قم‌ زيارت‌ كند، بهشت‌ بر اوواجب‌ مي‌شود.

3 ـ روزي‌ گروهي‌ از شيعيان‌ وارد مدينه‌ شدند تا پرسشهاي‌ خود رااز امام‌ كاظم‌عليه‌السلام بپرسند. به‌ خانه‌ امام‌ آمدند ولي‌ فهميدند كه‌ امام‌ درمسافرت‌ است‌. اندوهگين‌ شده‌ و آماده‌ بازگشت‌ شدند. در اين‌ لحظه‌دختري‌ خردسال‌، سكوت‌ اين‌ گروه‌ را شكست‌ و پرسشهاي‌ آنان‌ راگرفت‌ و پاسخ‌ همه‌ را با دقت‌ نوشت‌ و به‌ آنان‌ باز گرداند. آنان‌ شگفت‌زده‌ به‌ پاسخها نگريستند و با خاطري‌ آسوده‌ راه‌ ديار خود را در پيش‌گرفتند. در راه‌ با امام‌ ملاقات‌ نمودند و سلام‌ كرده‌ و قصه‌ دخترك‌ راگفتند و خط‌ او را نشان‌ دادند. امام‌ لبخند زده‌ و سه‌ بار فرمود: فداهاابوها! پدرش‌ به‌ فدايش‌!

اي‌ بانويي‌ كه‌ برهمه‌ بانوان‌ سري

در عصر خويش‌ از همه‌ نسوان‌ تو برتري

پاك‌ و منزهّي‌ و مبرّا ز هر بدي

گنجينه‌ معارف‌ و درياي‌ گوهري

از دودمان‌ هاشم‌ و از آل‌ احمدي

ز خاندان‌ عصمت‌ و از نسل‌ حيدري

از گلشن‌ خديجه‌ كبري‌ شكفته‌اي

‌وز بوستان‌ حضرت‌ زهراي‌ اطهري

هم‌ دختر امامي‌ و هم‌ خواهر امامي

هم‌ عمه‌ امامي‌ و دخت‌ پيامبري

٥ـ پدر آية‌ اللّه‌ نجفي‌ مرعشي‌، ختمي‌ را براي‌ پيداكردن‌ قبر فاطمه‌زهراءعليها‌السلام گرفته‌ بود. امام‌ باقرعليه‌السلام را در رؤيا ديد، امام‌ به‌ ايشان‌فرمود: عَلَيْك‌ِ بِكَريمَة‌ِ اَهْل‌ البَيْت‌! وي‌ تصور كرد كه‌ مراد امام‌، حضرت‌فاطمه‌ زهراءعليها‌السلام است‌. گفت‌: من‌ هم‌ بدنبال‌ آرامگاه‌ شريفش‌ هستم‌.امام‌ فرمود: مرادم‌ مرقد شريف‌ حضرت‌ معصومه‌عليها‌السلام در قم‌ است‌.خداوند اراده‌ كرده‌ بنا به‌ مصالحي‌ قبر شريف‌ زهراءعليها‌السلام پنهان‌ باشدولي‌ مرقد حضرت‌ معصومه‌عليها‌السلام را تجلّيگاه‌ آرامگاه‌ شريف‌ حضرت‌زهراءعليها‌السلام قرار داده‌ است‌.

اين‌ بانو در سال‌ ٢٠١ جهت‌ ملاقات‌ بابرادرش‌ ثامن‌ الحجج‌ علي‌ّبن‌ موسي‌ الرّضاعليه‌السلام از مدينه‌ بطرف‌ خراسان‌ حركت‌ كرد ولي‌ در قم‌بيمار شده‌ و در آنجا رحلت‌ فرمود.

حضرت‌ امام‌ رضاعليه‌السلام زيارتنامه‌اي‌ براي‌ زيارت‌ اين‌ بانو تجويزفرمودند كه‌ از جملة‌ عباراتش‌ اين‌ است‌:

«يا فاطِمَة‌ اشْفَعي‌ لي‌ فِي‌ الْجَنَّة‌ِ فَاِن‌َّ لَك‌ِ عِنْدَ اللّه‌ِ شَأناً مِن‌َ الشَأن‌».يعني‌ اي‌ فاطمه‌! برايم‌ در ايصال‌ به‌ بهشت‌ شفاعت‌ فرما كه‌ تو نزدخدا گرانمايه‌ و صاحب‌ مقامي‌

شطيطه‌ نيشابوري‌

او زني‌ باتقوا و از شيعيان‌ مخلص‌ اهلبيت‌عليه‌السلام بوده‌ است‌. درزماني‌ كه‌ دهها فرقه‌ انحرافي‌ مثل‌ سه‌ امامي‌ها، چهار امامي‌ها، پنج‌امامي‌ها، شش‌ امامي‌ها و...بوجود آمده‌ و خيلي‌ها را به‌ دام‌ خودانداخته‌ و از اهلبيت‌عليه‌السلام دور كرده‌ بودند، اين‌ زن‌ ثابت‌ قدم‌ ماند و درراه‌ صحيح‌ ادامه‌ طريق‌ كرد.

آمده‌ است‌ كه‌ شيعيان‌ نيشابور، شخصي‌ بنام‌ محمد بن‌ علي‌نيشابوري‌ را به‌ عنوان‌ نماينده خود تعيين‌ و تصميم‌ گرفتند كه‌ او را بامبالغي‌ خمس‌ و زكات‌ و حقوق‌ شرعي‌ خدمت‌ امام‌ هفتم‌ بفرستند.دهها جزوه‌ حاوي‌ سؤالات‌ شرعي‌، سي‌هزار دينار و پنجاه‌ هزار درهم‌و دوهزار پارچه‌ جمع‌ شد. شطيطه‌ نيز يك‌ درهم‌ و يك‌ لباس‌ به‌ قيمت‌يك‌ درهم‌ آورد و به‌ اين‌ شخص‌ داد تا به‌ امام‌ هفتم‌عليه‌السلام بپردازد.محمد بن‌ علي‌ گفت‌: اين‌ امانت‌ تو ناچيز است‌! شطيطه‌ گفت‌: خدا ازحق‌ حيا نمي‌كند اگر چه‌ كم‌ باشد!

در هر حال‌ محمد بن‌ علي‌ عازم‌ مدينه‌ شد. ابتدا نزد عبداللّه‌ برادرامام‌ كاظم‌عليه‌السلام كه‌ ادعاي‌ امامت‌ داشت‌ رسيد و متوجه‌ شد كه‌ او امام‌واقعي‌ نيست‌. با معجزه‌اي‌ موفق‌ به‌ زيارت‌ امام‌ كاظم‌عليه‌السلام شد وحضرت‌ به‌ او فرمود كه‌ جواب‌ تمامي‌ سؤالات‌ بدون‌ اينكه‌ مُهر و موم‌جزوات‌ باز شده‌ باشد، داده‌ شده‌ است‌. براي‌ محمد بن‌ علي‌ ثابت‌شد كه‌ موسي‌ بن‌ جعفرعليه‌السلام امام‌ برحق‌ بعد از امام‌ صادق‌عليه‌السلام مي‌باشد. اموال‌ را خدمت‌ امام‌ برد. امّا امام‌ آنها را نپذيرفت‌ و فرمود:مال‌ شطيطه‌ را بياور! و نشاني‌ آن‌ را داد. امانت‌ شطيطه‌ به‌ امام‌ تحويل‌شد. امام‌ فرمود: خدا از حق‌ حيا نمي‌كند اگر چه‌ كم‌ باشد! سپس‌ كفني‌به‌ محمّد بن‌ علي‌ داد و فرمود: نوزده‌ روز بعد از مراجعت‌ تو به‌نيشابور، شطيطه‌ از دنيا مي‌رود. اين‌ كفن‌ را كه‌ از پنبه‌ زمينهاي‌ خودمان‌ريسيده‌ و بدست‌ خواهرم‌ بافته‌ شده‌ به‌ او بده‌ و همچنين‌ اين‌ چهل‌درهم‌ را به‌ او برسان‌ و بگو كه‌ ١6 درهم‌ خرج‌ خودش‌ كند و باقي‌ راخرج‌ صدقات‌ نمايد. و سلام‌ مرا به‌ او برسان‌ و بگو كه‌ من‌ براي‌ نمازبربدن‌ تو حاضر خواهم‌ شد.

وقتي‌ كه‌ محمد بن‌ علي‌ به‌ نيشابور برگشت‌ ديد كه‌ صاحبان‌ آن‌اموال‌ به‌ غير از شطيطه‌ از امامت‌ امام‌ موسي‌ كاظم‌عليه‌السلام دست‌ كشيده‌و پيرو عبداللّه‌ افطح‌ شده‌اند و همان‌ گونه‌ كه‌ امام‌ خبر داد شطيطه‌ بعداز نوزده‌ روز از دنيا رفت‌. محمّد بن‌ علي‌ مي‌گويد: ناگاه‌ امام‌ كاظم‌عليه‌السلام سوار بر شتر بدون‌ اينكه‌ غير از من‌ كسي‌ او را مشاهده‌ كند، ظاهر شد وبعد از تجهيز بدن‌ شطيطه‌، بر بدنش‌ نماز خواند و فرمود:

سلام‌ مرا به‌ يارانم‌ برسان‌ و بگو من‌ و هركه‌ امام‌ است‌، بايد برجنازه‌ شما در هر شهري‌ كه‌ هستيد حاضر شويم‌. پس‌، از خدا دركارهايتان‌ بپرهيزيد و پروا نمائيد!

زنان‌ خائن‌ ومنحرف‌ درتاريخ‌

شهادت‌ حضرت‌ يحيي‌ عليه‌السلام به‌ دستور يك‌ زن‌ فاسد

وقتي‌ هيروديس‌ تصميم‌ گرفت‌ تا خلاف‌ قوانين‌ تورات‌ با دختربرادر خود كه‌ زن‌ فاسدي‌ بود، ازدواج‌ كند، حضرت‌ يحيي‌عليه‌السلام با اين‌امر مخالفت‌ كرد و اين‌ ازدواج‌ را باطل‌ اعلام‌ نمود.

زن‌ مزبور وقتي‌ از مخالفت‌ اين‌ پيامبر الهي‌ باخبر شد، دشمني‌ با اورا در دل‌ گرفت‌ و نقشه‌اي‌ كشيد. او شبي‌ خود را زينت‌ داد و با زيبائي‌كامل‌ نزد عمويش‌ رفت‌ و در ساعتي‌ كه‌ دل‌ عمو در گرو گرفتن‌ كام‌ دل‌از اين‌ زن‌ فاسد بود، قبول‌ خواسته‌ عمو را در گرو كشتن‌ يحيي‌عليه‌السلام اعلام‌ كرد. پادشاه‌ شهوتران‌ براي‌ جلب‌ رضايت‌ اين‌ زن‌ زانيه‌، دستورداد تا سر يحيي‌عليه‌السلام را براي‌ آن‌ زن‌ بياورند! مأمورين‌ پادشاه‌ سرحضرت‌ يحيي‌عليه‌السلام را در حال‌ عبادت‌ بريدند و داخل‌ طشتي‌ قرارداده‌ براي‌ اين‌ زن‌ آوردند.

هند جگر خوار! مادر معاويه‌

او هم‌ قبل‌ از ازدواج‌ با ابوسفيان‌ و هم‌ بعد از ازدواج‌، از فجور و زناروي‌گردان‌ نبود و از صاحبان‌ عَلَم‌! در مكه‌ بوده‌ است‌. چنانچه‌نوشته‌اند ،بعداز تولد معاويه‌ چهار نفر ديگر او را فرزند خودمي‌دانسته‌اند: ١ـ مسافر بن‌ ابي‌ عمرو ٢ـ عمارة‌ بن‌ وليد 3 ـ عباس‌ بن‌عبدالمطلب‌ ٤ـ صباح‌ خدمتكار ابوسفيان‌!

او در جنگ‌ اُحد نهايت‌ پستي‌ و وحشيگري‌ را ظاهر كرد و پس‌ ازشهيد كردن‌ او با دسيسه‌اي‌ كه‌ طرح‌ كرده‌ بود، جگر حمزه‌سيدالشهداء را به‌ دندان‌ كشيد و به‌ هند جگرخوار معروف‌ شد!

نابغه‌ مادر عمرو عاص‌!

نابغه‌ مادر عمروعاص‌، زني‌ منحرف‌ و مشهوره‌ بود. او با مرداني‌چون‌ ابولهب‌، اميه‌ بن‌ خلف‌، هشام‌ بن‌ مغيره‌، ابوسفيان‌ و عاص‌ بن‌وائل‌ ارتباط‌ نامشروع‌ داشت‌. بعد از تولد عمرو، هركدام‌ از اينها ادعامي‌كرد كه‌ عمرو فرزند اوست‌! ولي‌ چون‌ عاص‌ كمكهاي‌ مالي‌ به‌ نابغه‌مي‌كرد، اين‌ زن‌ اعلام‌ كرد كه‌ عمرو، فرزند عاص‌ مي‌باشد! امّاابوسفيان‌ مي‌گفت‌: ترديدي‌ ندارم‌ كه‌ عمرو، فرزند من‌ است‌ و ازآميزش‌ من‌ منعقد شده‌ است‌!

ام‌ّ جميل‌ زن‌ ابولهب‌

او آنچنان‌ با پيامبر و اسلام‌ مخالفت‌ مي‌كرد و رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راآزار و اذيت‌ مي‌نمود كه‌ درباره‌اش‌ سوره‌ تبّت‌ نازل‌ شد و خداوند اورا حمل‌ كننده‌ هيزمهاي‌ جهنم‌ كه‌ در گردنش‌ زنجير آتشين‌ جهنمي‌وجود دارد، خوانده‌ است‌.

مادر زياد خونخوار!

زياد كه‌ خود و پسرش‌ ابن‌ زياد از جنايتكاران‌ زمان‌ خودشان‌بوده‌اند، از زناني‌ هرزه‌ بوجود آمدند. مادر زياد بنام‌ سميه‌ از صاحبان‌عَلَم‌! درمكه‌ بوده‌ است‌ كه‌ از اين‌ راه‌ به‌ فسق‌ و فجور مي‌پرداخته‌است‌. وقتي‌ زياد بدنيا آمد، چون‌ پدرش‌ معلوم‌ نبود، كيست‌، او را زيادبن‌ ابيه‌! يعني‌ زياد پسر پدرش‌! ناميدند. زياد و پسرش‌ عبيداللّه‌جنايات‌ فراواني‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ پيامبر و اولياء خدا روا داشتند.

مادر حجّاج‌ خونخوار!

مادر حجاج‌ زن‌ هوسراني‌ بود كه‌ با مرداني‌ غير از شوهرش‌ ارتباط‌نامشروع‌ داشت‌. او مدتي‌ عاشق‌ جوان‌ زيبائي‌ بنام‌ نذر شد و اشعارعاشقانه‌ در وصف‌ يار مي‌گفت‌. عمر كه‌ خليفه‌ بود، خبردار شد ودستور داد تا سر نذر را تراشيدند و او را تبعيد نمود. گفته‌اند حتي‌ درهنگام‌ آميزش‌ با شوهرش‌ يوسف‌، بياد نذر بود. امام‌ ششم‌عليه‌السلام در باره‌حجاج‌ كه‌ ١٢٠٠٠٠ شيعه‌ را شهيد نمود فرمود: اين‌ جنايات‌ حجاج‌بخاطر آن‌ مادر عياش‌ و لااُباليش‌ بوده‌ است‌.

جعده‌ دختر اشعث‌

او كه‌ همسر امام‌ حسن‌ مجتبي‌عليه‌السلام بود با وعده‌هاي‌ معاويه‌ كه‌قول‌ ازدواج‌ يزيد پسرش‌ با جعده‌ را به‌ او داده‌ بود، فريب‌ خورد وسبط‌ پيامبر را به‌ شهادت‌ رساند امّا به‌ آرزويش‌ نرسيد و دنيا و آخرتش‌را از دست‌ داد.

ام‌ الفضل‌ همسر امام‌ نهم‌

ام‌ الفضل‌ دختر مأمون‌ عباسي‌، بخاطر حسادت‌ و همكاري‌ بامعتصم‌ عباسي‌، شوهرش‌ امام‌ محمدتقي‌عليه‌السلام را كه‌ در زمان‌ خود،پاكترين‌ و باسخاوتمندترين‌ شخص‌ بود، بشهادت‌ رساند.

و بدين‌ وسيله‌ نامش‌ جزو زنان‌ خائن‌ تاريخ‌ ثبت‌ شد.

همچنين‌ مي‌توانيم‌ در كشور خودمان‌، در قرون‌ اخير به‌ مهد عليامادر ناصرالدين‌ شاه‌ و مادر محمدرضاي‌ مخلوع‌ و اشرف‌ پهلوي‌ كه‌ارتشبد فردوست‌ درباره‌ او مي‌گويد:

من‌ در تاريخ‌، زني‌ به‌ فاسدي‌ و جنايت‌ پيشگي‌ اشرف‌ سراغ‌ ندارم‌!و... اشاره‌ كنيم‌.

زنان و جوانان زن‌ درقرآن‌

از منظر قرآن‌ بين‌ زن‌ و مرد تفاوتي‌ در ارزشها نمي‌باشد. دليل‌ اين‌مدعا را استاد جوادي‌ آملي‌ سه‌ چيز مي‌دانند كه‌ خلاصه آن‌ بشرح‌ زير است‌:

١ـ با توجه‌ به‌ اينكه‌ ارزش‌ هر انساني‌ به‌ روح‌ اوست‌، مرد و زن‌بودن‌ نسبت‌ به‌ جسم‌ معتبر است‌ ولي‌ روح‌ مذكر و مؤنث‌ ندارد، پس‌حقيقت‌ انسان‌ نه‌ مذكر است‌ و نه‌ مؤنث‌.

٢ـ مرد و زن‌ بودن‌ در ارزشها و ارزشمندها اثري‌ ندارد. مثلاً آياتي‌كه‌ علم‌ را ارزش‌ مي‌داند و جهل‌ را ضد ارزش‌، ايمان‌ را ارزش‌ مي‌داندو كفر را ضد ارزش‌، عزّت‌ و ذلّت‌، سعادت‌ و شقاوت‌، فضيلت‌ ورذيلت‌، حق‌ و باطل‌، صدق‌ و كذب‌، تقوي‌ و فجور، اطاعت‌ وعصيان‌، انقياد و تمرد، غيبت‌ و عدم‌ غيبت‌، امانت‌ و خيانت‌ را بعنوان‌مسائل‌ ارزشي‌ و ضدارزشي‌ مي‌داند، هيچكدام‌ از اين‌ اوصاف‌ نه‌مذكرند و نه‌ مؤنث‌، زيرا موصوف‌ اين‌ اوصاف‌، هرگز بدن‌ نيست‌.

3 ـ در خطابات‌ الهي‌ هم‌، ذكورت‌ و انوثت‌ اثري‌ ندارد. مانند:( كُل‌ُّامْرِءٍ بِم'ا كَسَب‌َ رَهين‌ ) «هرشخصي‌ درگرو آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ كسب‌كند»( لَيْس‌َ لِلاِنْس'ان‌ِ اِلاّ م'ا سَعي ‌') «براي‌ انسان‌ آنچيزي‌ است‌ كه‌برايش‌ زحمت‌ بكشد» «اءنّي‌ لا' اُضيع‌ُ عَمَل‌َ عامِل‌ٍ مِنْكُم‌ مِن‌ْ ذَكَرٍ اَوْاُنْثي‌'»، «بدرستي‌ كه‌ من‌ عمل‌ و كار هيچ‌ زن‌ و مردي‌ را ضايع‌نمي‌كنم‌».

و در مواردي‌ كه‌ قرآن‌ كريم‌ با صراحت‌ نام‌ زن‌ و مرد را مي‌برد،علتش‌ آنست‌ كه‌ مي‌خواهد افكار جاهلي‌ قبل‌ از اسلام‌ را تخطئه‌ كند.زيرا آنها عقيده‌ داشتند كه‌ عبادت‌ و فضائل‌ مال‌ مردهاست‌ و بين‌ زن‌ ومرد فرق‌ است‌.».

با تفحص‌ در قرآن‌ در مي‌يابيم‌ كه‌ در عبادت‌ و عمل‌ صالح‌ وپاداشها فرقي‌ بين‌ زن‌ و مرد نيست‌، از جمله‌:

«همانا مردان‌ مسلمان‌ و زنان‌ مسلمان‌، مردان‌ عابد و زنان‌ عابده‌،مردان‌ راستگو و زنان‌ راستگو، مردان‌ صبور و زنان‌ صبور، مردان‌خاشع‌ و زنان‌ خاشعه‌، مردان‌ صدقه‌ دهنده‌ و زنان‌ صدقه‌ دهنده‌،مردان‌ روزه‌دار و زنان‌ روزه‌دار، مردان‌ حفظ‌كننده اندامهاي‌ خود ازحرام‌ و زنان‌ حفظ‌كننده‌، مردان‌ بسيار ذكر گوينده‌ و زنان‌ ذكرگوينده‌، خداوند براي‌ آنان‌ آمرزش‌ و پاداش‌ عظيمي‌ آماده‌ نموده‌ است‌.»

و يا در آيه‌ :

«نصيب‌ مردان‌ و زنان‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ آن‌ را كسب‌ مي‌كنند».

و يا در آيه‌ :

«هر مرد و زن‌ مؤمني‌ كه‌ عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهد، ما به‌ او زندگي‌پاكي‌ داده‌ و بهترين‌ پاداش‌ را به‌ اعمال‌ آنها مي‌دهيم‌».

ويا در آيه‌: »

«در آن‌ روز (قيامت‌) مي‌بيني‌ نور مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌، در پيش‌رو و سمت‌ راستشان‌ روشن‌ مي‌باشد. امروز بشارت‌ باد بر شما به‌بهشتهائي‌ كه‌ نهرها از زير آنها جاري‌ است‌ و هميشه‌ در بهشتند واين‌ همان‌ رستگاري‌ عظيم‌ است‌.»