دانستنی های ولایت

دانستنی های ولایت0%

دانستنی های ولایت نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

دانستنی های ولایت

نویسنده: محمد تقى صرفى
گروه:

مشاهدات: 5880
دانلود: 2557

توضیحات:

دانستنی های ولایت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 55 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5880 / دانلود: 2557
اندازه اندازه اندازه
دانستنی های ولایت

دانستنی های ولایت

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

نام کتاب: دانستنيهاي ولايت

نام نويسنده: محمد تقي صرفي

بسم الله الرحمن الرحيم

قال رسول الله: «مَن كنتُ مولاه فهذا علي ٌ مولاه اللهم وال ِ مَن والاه وعاد مَن عاداه وانصُر مَن نصره واخذُل من خذله. »

غدير خم

در سال دهم هجرت، پيامبر گرامي اسلام، آخرين حج خودر راموسوم به «حجة الوداع» انجام داد و در حاليكه هزاران نفر از مسلمانان همراه آن حضرت بودند، بطرف مدينه باز مي گشت. چون به محل «غديرخم» رسيدند، حضرت دستور توقف دادند.

زيرا طبق آية شريفه( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ) . «٦٧مائده» اي رسول!آنچه خدايت بر تو نازل كرد را ابلاغ نما!كه اگر ابلاغ ننمايي، رسالتت را به انجام نرسانده اي.» پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موظّف شدند، جانشين خود را رسماً به مردم معرفي كنند.

وقتي همه در آنجا جمع شدند، براي پيامبر بوسيله كجاوه ها، منبري درست كردند و حضرت بر بالاي آن رفته وخطبة مفصلّي ايراد كردند و خبر رحلت خود را به مردم دادندو فرمودند:وقت آن شده كه دارفاني را وداع كنم. بدرستيكه من در ميان شما دوچيزِ پربها، امانت مي گذارم كه اگر به آن متمسك شديد، هرگز بعد ازمن گمراه نشويد!وآن كتاب خدا وعترت من است.در اين موقع حضرت فرمود: «الست ُاولي 'بانفسكم؟قالوا: اللّهم بلي.» آيا من از خوتان برشما سزاوارترنيستم؟ گفتند: بخدا آري .پس بازوهاي عليعليه‌السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود:«مَن كُنتُ مولاه، فهذا عليٌ مولاه؛ اللّهم وال مَن والاه وعادِ مَن ْعاداه .» «هركه من مولاي او هستم، اين علي مولاي اوست. خدايا! دوست بدار دوستدار علي را و دشمن بدار دشمن علي را.»

حضرت در حاليكه ظهر شده بود، از منبر پايين آمد. بلال اذان گفت و پيامبر نماز ظهر را بجاي آورد و داخل خيمه خود شد و دستور داد: در مقابل خيمه خود، خيمه اي براي عليعليه‌السلام بر پا كنند و عليعليه‌السلام در آن بنشيند و مردم با او بيعت نمايند.

اصحاب دسته دسته خدمت عليعليه‌السلام رفته وبه او مبارك باد مي گفتند و با عبارت: السلام عليك يا امير المؤمنين بر او سلام مي نمودند.

تعداد كساني كه اين حادثه را ديده وبا عليعليه‌السلام بيعت كردند را تا هفتاد هزار نفر نوشته اند. در اين هنگام آيه نازل شد:( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ) . «٣٠مائده» «امروز!دين شما را كامل ونعمت را بر شما تمام نموده واسلام را به عنوان دين شماپسنديدم.»

احمد بن حنبل در «مُسند»خود گويد:

«برأ بن عاذب »گفت: به اتفاق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غدير خُم فرود آمديم و براي نماز جماعت فراخوانده شديم. زير دو درخت را تميز كرديم. آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز ظهر به جاي آورد و دست علي را گرفت و فرمود: آيانمي دانيد كه من نسبت به مؤمنين از خودشان به آنهاسزاوارترم؟ گفتند: آري. راوي مي گويد: آنگاه دست علي را گرفت و فرمود: هركه را من مولايم، علي مولاي اوست. بارالها! دوست بدار آن كه با علي دوستي كند و دشمن باش آن كه را با علي دشمني كند. پس از اين ماجرا عمر با علي دست داد و گفت: «گوارايت باد! صبح و شام نمودي درحالي كه مولاي هر مرد و زن مؤمنه شده اي»

جابربن عبداللّه انصاري

او كه از اصحاب بدر است واولين زائر قبرشريف امام حسينعليه‌السلام و حامل سلام پيامبر براي امام باقرعليه‌السلام بود. بعد از رحلت پيامبر، در كوچه ها و مجالس فضائل عليعليه‌السلام را براي مردم مي گفت وصدا مي زد:

عليٌ خيرُ البشر

فَمَن اَبي فَقَدْ كَفَر

يعني: علي بهترين انسان است وكسيكه اين را قبول نكند كافراست.!

او توصيه مي كرد: اي اصحاب پيامبر! فرزندان خود را با دوستي عليعليه‌السلام تربيت كنيد وهركه دشمن عليعليه‌السلام باشد، بايد بررسي كند كه مادرش چه مي كرده است!

اودرجنگ صفين باعليعليه‌السلام بود. عاقبت درسن ٧٨سالگي در زمان امام باقرعليه‌السلام درمدينه وفات نمود.

رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

هنگاميكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دربستر رحلت افتاده بود، به عليعليه‌السلام فرمود: اي برادر!توحاضر هستي به وصاياي من عمل كني وقرضهاي مرا اداء نمايي و امور مرا بعد از من، اداره كني؟

اميرمؤمنانعليه‌السلام فرمود:آري يا رسول اللّه!حضرت فرمود:نزديك من بيا!عليعليه‌السلام نزديك رفت.رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را بخود چسباند و انگشتر خود رادرآورد و فرمود: اين را بگير و در انگشت خود نما! سپس شمشير و زره و سلاح خود را خواست و آنها را به عليعليه‌السلام داد. همچنين پارچه اي را كه در وقت حمل سلاح، برشكم مي بست، به عليعليه‌السلام داد وفرمود: با استعانت ازخدا، به خانه خود برو.

همينكه مريضي پيغمبر سخت شد، و رحلت حضرتش گرديد، به عليعليه‌السلام فرمود: اي علي! سر مرا در دامن خود بگذار كه امر خداوند عالميان رسيده است. چون روح من از بدنم خارج شد، آنرا با دست بگير وبر صورتت بكش. بعد صورت مرا بطرف قبله نما وبه تجهيز (غسل و كفن و نماز و دفن ) من بپرداز.

و اول تو بر من نماز بخوان و از من دور نشو تا مرا دفن كني. و در انجام همه اين كارها، از خداوند ياري بطلب!

عليعليه‌السلام سر پيغمبر را در دامن خود قرار داد. دراين موقع حضرت بيهوش شد. چشم فاطمه (سلام الله علیها) كه به اين صحنه افتاد، گريست و ندبه كرد و گفت:

«وابيض يستسقي الغمام بوجهه ثمال اليتامي عصمة للارامل »

«يعني پيغمبر، سفيد رويي است كه مردم ببركت روي او طلب باران مي كنند و او فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان است.»

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صداي فاطمه (سلام الله علیها) را شنيد و چشمهاي خودرا باز نمود و با صداي ضعيفي فرمود: اي دختر! اين زبان حال عمويت ابوطالب بود. اين رانگو! بلكه بگو:

( وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ) «آل عمران ١٤٤» يعني محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط فرستادة خداست. آيا اگر او رحلت كند و يا كشته شود، شما به آيين پدرانتان بر مي گرديد؟»

وقتي پيغمبر رحلت نمود، عليعليه‌السلام مشغول غسل و تجهيز حضرت شد.

اوفضل بن عباس را خواست و به او فرمود كه آب تهيه كند. فضل آب مي آورد و عليعليه‌السلام بدن حضرت را غسل مي داد.

همينكه تجهيز بدن پيغمبر تمام شد، عليعليه‌السلام جلو ايستاد و به تنهايي بر بدن مقدّسش نماز خواند. در اين موقع عده اي در سقيفه بني ساعده جمع شدند وخليفه را انتخاب نمودند!! «منتهي الامال»

دعوت يوم الانذار

در سال سوم بعثت، پيامبر مأمورشد تا اسلام را علني كند و دعوت به اسلام را از فاميل خود شروع نمايد. پيامبر در حاليكه خديجه همسرش بود، چهل نفر از قريش را دعوت كرد و اسلام را به آنها عرضه نمود و فرمود: هركه در ايمان بمن سبقت بگيرد، او جانشين و وزير و برادر من است. از آن چهل نفر كسي اين دعوت را نپذيرفت جز عليعليه‌السلام . بنابراين پيامبر عليعليه‌السلام را به عنوان جانشين خود معرفي كرد.

وقتي مشركين تصميم به كشتن پيامبرگرفتند، علي حاضرشد براي حفظ جان پيامبر خود را بخطر بياندازد ودربستر پيامبر بخوابد تا مشركين متوجه خارج شدن حضرت نشوند. و اين كار چنان با ارزش بود كه درشأن علي مرتضي اين آيه نازل شد:

( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَ هُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ) بقره ٢٠٧

ازدواج

ازدواج مبارك عليعليه‌السلام با فاطمه (سلام الله علیها) درسال دوم هجري اتفاق افتاد.

كه حاصل اين ازدواج، حسن و حسين و زينب و ام كلثوم بوده است.

جنگ خندق

جنگ خندق درسال پنجم هجري واقع شد. مشركين باده هزارنفر، مدينه را محاصره كرده بودند و مسلمانان هم درپشت خندقي كه اطراف شهرحفرشده بود، در مواضع خود بسر مي بردند.

بعضي از مسلمانان از كثرت لشگردشمن دچار هراي وترس شده بودند. دراين زمينه قرآن مي فرمايد:( إِذْ جَاءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ ) ياد بياوريد آن زماني را كه دشمن از بالا و از پايين برشما هجوم آورد و چشمان شما از ترس جابجا شدند.

دشمن ٢٧روز مدينه را محاصره كرد. سپس چندنفراز شجاعانش از جمله عمرو بن عبدود و عكرمة بن ابي جهل و نوفل بن عبداللّه و ضرار بن خطاب ازخندق راهي را پيداكردند وخود را به نزديكي مسلمانان رساندند.

عمرو كه اورا باهزارسواربرابر مي دانستند پيش آمد ومبارز طلبيد. احدي جرأت جواب دادن به اورا پيدا نكردندتا عاقبت عليعليه‌السلام خارج شد و درمقابل او قرار گرفت.

پيامبر دراين موقع فرمود:تمامي ايمان درمقابل تمامي كفرقرارگرفته است. عليعليه‌السلام بعد از مبارزه اي سر عمرو را ازتن جداكرد. كه پيامبرفرمود: ضربت علي درخندق از عبادت انس وجن تاروزقيامت، برتراست.

جنگ خيبر

درسال هفتم، جنگ خيبر صورت گرفت وقلعه هاي يهوديان پيمان شكن بوسيله سپاه اسلام محاصره شد.

مسلمانان موفق به فتح قلعه قموص نشدند تا اينكه عليعليه‌السلام مأمور فتح آن شد.او براي فتح اين قلعه با مرحب خيبري از قهرمانان يهود جنگيد و او را كشت.

سپس ربيع و عنترخيبري و مرّه و يا سرو ديگر شجاعان يهود را از پاي درآورد. يهوديان دچار شكست شدند وبه قلعه فرار كردند. عليعليه‌السلام در عملي اعجاب انگيز درقلعه را ازجا درآورد و برروي خندق قرار دادتا سپاه اسلام وارد قلعه شدند و پيروزي مهمي بدست آمد.

جنگ ذات السلاسل

درجنگ ذات السلاسل كه ۱۲۰۰۰ نفر از قبيله يا بس جزء مشركين و چهارهزار نفر جزء لشگرمسلمين بودند، دشمن توانست سپاه اسلام را كه فرماندهي آن به عهده چند نفر از اصحاب بود، شكست دهد. تا اينكه عليعليه‌السلام فرماندهي را بدست گرفت و درصبحگاهي بر دشمن يورش برد و آنان را شكست داد و باپيروزي و غنائم مهمي برگشت كه سوره و العاديات در باره اين پيروزي نازل شد.

جنگ حنين

درجنگ حُنَين نيز سپاه دشمن با ۱۲۰۰۰ نفر درمقابل مسلمين قرارداشت. دشمن با استفاده از كمينگاه هاي كوهستان توانست در ابتدا شكستي برلشگر اسلام وارد كند امّا با رشادت عليعليه‌السلام كه بيش از چهل نفر از شجاعان دشمن را به هلاكت رساند و كشتن پرچمدار مشركين بنام ابو جردل، دشمن رو به هزيمت نهاد وجنگ با پيروزي اسلام بپايان رسيد.

علم و حكمت اميرالمؤمنين عليعليه‌السلام

چون علم او از پيامبر گرفته شده است، او بعد از نبي، عالمترين افراد بود. پيامبر در هنگام رحلت او را طلبيد و هزار باب از علم به ياد داد كه ازهر بابي هزار باب ديگر باز مي شود. و هركه مي خواهد به شهر علم پيامبر، قدم نهد بايد از طريق علم عليعليه‌السلام باشد!

ابن ابي الحديد مي نويسد: عليعليه‌السلام مؤسس همه علوم اسلامي است. او مؤسس علم تفسير، صرف و نحو، فقه و غيره است.

معاويه بعد از شهادت امام گفت: با كشته شدن عليعليه‌السلام ، علم وفقه هم از دنيارفت.

عمر هفتاد بار گفت: اگر علي نبود، عمر هلاك مي شد!

پيامبر در باب اوفرمود: از ده جزء علم كه خدا آفريده است، نُه جزء به علي داده شده و يك جزء به باقي مردم! و بخدا سوگند! كه علي درآن يك جزء هم شريك است!

و فرمود: اي علي! تو وارث علم مَني! وتویي بيان كننده اختلافات و حلال مشكلاتي و حل مشكلات امّت به غير تو انجام نمي شود.

آياتي كه برمقام عليعليه‌السلام دلالت مي كند:

«اين بخش از كتاب ولايت از انتشارات جهاد سازندگي استفاده شده است.»

١-( أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ) «توبه ١٩»

دربارة نزول اين آيه آمده است كه: عباس وطلحه وحمزه به هم فخر مي فروختند. عبّاس عموي پيامبر مي گفت: افتخارمن اين است كه آب زمزم در دست ما است و ما به حاجيان آب مي دهيم. طلحه مي گفت: من كليد دار كعبه هستم.

حمزه هم به چيز ديگري افتخار مي كرد. اميرمؤمنان كه حضور داشت فرمود: من شش ماه قبل از همه شما ايمان اوردم و با پيامبر نماز مي خواندم و از همه بيشتر جهاد نمودم.

خواستند داوري نزد پيامبر ببرند كه اين آيه نازل شد: آيا آب دادن به حاجيان و كليد داري كعبه را برابر مي دانيد با كسي كه ايمان به خدا و قيامت دارد و در راه خدا جهاد نموده است؟ اين ها در نزد خدا مساوي نيستند وخدا ظالمين را هدايت نمي كند.

٢-( يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ) « مائده ٦٧»

«اي پيامبر!آنچه را كه از جانب پروردگارت بتو نازل شده ابلاغ نما كه اگرنكني رسالتش را انجام نداده اي وخدا تورا از مردم حفظ مي كند.»

مفسرين شيعه وسنّي گفته اند كه اين آيه دربارة ابلاغ ولايت عليعليه‌السلام به مردم، نازل شده است.

٣-( اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ) «فاتحه ٦»

پيامبر فرمود:اي علي!تو صراط مستقيم هستي!

٤-( إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ) «رعد٧»

٥-( الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ) «بقره ٧٤»

«آنانكه اموال خود را در روز و شب، آشكار و پنهان انفاق مي كنند، در پيشگاه خدا مأجور بوده و غم و اندوهي بر آنان نيست.»

ابن عباس گفته است:آية فوق دربارة عليعليه‌السلام نازل شد. آن زمانيكه آن حضرت چهاردرهم داشت. يكدرهم را در روز و يكي را درشب و يكدرهم آشكار او درهم چهارم را درپنهاني صدقه داد.

٦-( وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ ) «بقره ٤٠»

«به عهد من وفا كنيد تا به عهد شما وفا نمايم.»

مفسرين گفته اند يعني: به ولايت عليعليه‌السلام وفا كنيد تا من هم بهشت رفتن شما را وفا كنم.

٧-( وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ) «نساء٣٦»

«به پدر ومادر نيكي كنيد.»

پيامبر فرمود: برترين والدين و سزاوارترين والدين، محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعليعليه‌السلام هستند.

٨-( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ) «آل عمران ١٠٢»

«به ريسمان الهي چنگ زنيد ومتفرق نشويد.»

درتفسير نورالثقلين آمده كه مراد از ريسمان الهي، عليعليه‌السلام است.

٩-( يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْ نَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا ) «نساء١٧٤»

«اي مردم! برهان الهي نزد شما امد و ما بسوي شما نور آشكاري را نازل كرديم.»

آمده كه مراد از برهان، پيامبراسلام ومراد از نور، عليعليه‌السلام است.

١٠-( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ) «توبه ١١٩»

«اي مؤمنين!تقوا داشته وبا صادقين باشيد.»

در تفاسير از ابن عباس نقل شده كه مراد از صادقين، عليعليه‌السلام است.

و...

آيات ديگر قرآن در شأن علي بن ابي طالبعليه‌السلام

آيات زيادي در شأن اميرالمؤمنينعليه‌السلام تفسير شده كه بايد به كتب تفسير از جمله نورالثقلين و جامع و غيره مراجعه شود.

تعدادي از آنها در بالا ذكرشد و تعدادي ديگر فهرست وار ذكر مي گردد:

( وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ ) ،( وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ) ،( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ...) ،( رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ) ،( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) ،( وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ ) ( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ) ،( وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ) ،( أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا ) ،( مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ) ،( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا ...) ،( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ ) ،( واذاحاجّتم ...) ( الذين ينفقون اموالهم ...) ( اجعلتم سقاية الحاج ّ... ) ،( انّماانت منذر ولكلّ قوم هادٍ ) ( و مِن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله ) ( يا ايهّا الرسول بلّغ ما اُنزل اليك من ربّك ) ( اليوم يئس الذين كفروا... ) ( اهدنا الصراط المستقيم ) ( ذلك الكتاب لاريب فيه ) ( اوفوا بعهدي اوف بعهدكم ) ( وبالوالدين احساناً ) ( فلمّا جائم بالبينات ...) ( فمن حاجّك فيه ...) ( واعتصموا بحبا لله جميعا ولاتفرقّوا ) ( يا ايّها الذين آمنوا قد جائكم برهان من ربّكم ونور ) ( واِنَّ هذاصراطي مستقيماً ) ( ونادي اصحاب الجنّة » «وهو الذي ايّدك بنصره ) ( برائةٌ مِن الله ...) ( كونوا مع الصادقين ) ( افمن يهدي الي الحقّ ...) ( افمن كان علي بيّنة ٍ) ( قل هذه سبيلي ) ( ويقول الذين كفروا ...) ( الم تر كيف ضرب ...) ( اذا ناجيتم الرسول ...)

فرشته اي با ٢٤صورت

روزي فرشته اي نزد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد كه داراي ٢٤صورت بود. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:اي دوست من جبرئيل! تاكنون تورا به اين صورت نديده بودم؟

فرشته گفت: من جبرئيل نيستم. بلكه من محمود هستم كه خداوند مرا فرستاده است تا نور را به ازدواج نور دربياورم. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:چه كسي را به چه كسي؟ محمود گفت: فاطمه را به ازدواج علي! در اين هنگام چشم پيغمبر به كتف محمود افتاد كه بر آن نوشته بود: محمدٌ رسول اللّه. عليٌ وصيّه. حضرت پرسيد: از چه زماني اين عبارت بر كتف تو نوشته شده است؟ گفت: بيست وچهار هزارسال قبل ازخلقت آدمعليه‌السلام .

از آگاهان بپرسيد:

«از ابن عباس درتفسيرآيه( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ ) نحل ۴۳ يعني:از آگاهان بپرسيد. سؤال شد. اوجواب داد: آنها محمّد، علي، فاطمه، حسن وحسين هستند كه اهل ذكر، علم، عقل بيان واهل بيت پيامبرهستند.»

نامگذاري توسط خدا

امام سجادعليه‌السلام فرمود: وقتي امام حسنعليه‌السلام متولد شد، فاطمه (سلام الله علیها) به عليعليه‌السلام فرمود: نامي براي اين كودك انتخاب كن! عليعليه‌السلام فرمود: من قبل از پيامبر اين كار را نمي كنم. سپس كودك را به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بردند وخواهش كردند كه اسمي بر او بگذارد. حضرت فرمود: من در نامگذاري اين كودك برخدا سبقت نمي گيرم. در اين هنگام وحي نازل شد وجبرئيل سلام خدا را ابلاغ كرده و گفت:خدا مي فرمايد: علي بن ابيطالب براي تو مانند هارون براي موسيعليه‌السلام است. نام پسر هارون را كه شُبّر است بر او بگذار. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: لغت من عربي است؟ جبرئيل گفت: عربيِ شُبَّر، حسن است.

پس نام «حسن» را بر اين كودك گذاشتند.

شفاي چشم از خاك زائركربلا!

«پدرخانم آيت الله گلپايگاني با اينكه پير بود ولي چشمِ جواني داشت. من ديدم كه در مسجدِ بالاسرِ آن زمان كه تاريك بود، در سن نودسالگي بدون عينك قرآن مي خواند.» ايشان تعريف كرد كه من به همراه آيت الله گلپايگاني در اربعين به كربلا رفتيم. ما از بصره سوار قطار شديم. قطارها صندلي نداشت و يك اتاقي بود كه من و آقاي گلپايگاني در آن نشسته بوديم. ناگهان عرب هاي باديه نشين ريختند در قطار و قطار پر شد و حركت كرد. يكي از عرب ها پايش را توي دامن من دراز كرده بود. من اول ناراحت شدم ولي بعد گفتم زوّار حسينعليه‌السلام است.

به اين فكر افتادم كه اين زوّار حسينعليه‌السلام است. لذا همه اش تبرّك است. پاي پياده آمده بود ولاي انگشتان پايش گِل بود. بدون اينكه آن عرب بفهمد، يك مقدار از آن گِل را گرفتم و به پشت چشمم ماليدم وناگهان ديدم كه عينك نمي خواهم. نزديك را مي بينم. دور را مي بينم.وضع بينايي ام عالي است.»

شفا از جناب حرّبن يزيد رياحي

آقاي قندهاري يكي از علماي مشهد است كه مرد مقدسي است فرموده بودند: من در زمان طلبگي «تب لازم »داشتم. اين تب انسان را رهانمي كرد. خيلي اوقات هم كسي را مي كشته است. ضعف روي ضعف پديدمي آمد تا منجر به فوت مي شد. من هم مرگم نزديك شده بود. رفقا مي خواستند به زيارت حرّ بروند. من هم حوصله ام سر رفته بد و به آنها گفتم مرا هم ببريد. گفتند نمي شود. گفتم هرطوري هست مرا ببريد. اگر شده روي دوش شما باشم.

طلبه ها اين كار را كردند. مرا بر دوش گرفتند و بردند. طلبه ها زيارتشان را كه كردند، مرا گوشه حرم گذاشتند و رفقا دنبال تفريح رفتند. و منهم زيارتم راكردم پ. يك وقت ديدم كه يك زن عربي با يك بچه فلج و ناتوان و عفب مانده آمد. اورا كنار ضريح حضرت حرّ گذاشت و يك شبكه را گرفت و گفت: «ياكاشف الكرب عن وجه الحسين! اكشف كربي بحقّ مولاك الحسين.» يعني اي كسيكه غم وغصه را از حسين برطرف مي نمودي!غم وغصه مراهم بحق حسين برطرف كن!

آن زن شبكه دوم را گرفت و اين جمله را گفت. شبكه سوم را گرفت و اين جمله را گفت ناگاه بچه ايستاد و آمد دامن مادرش را گرفت وگفت مادر!

آري بچه خوب شد. فهميدم كه اين نوع معجزات راي اين زن تازگي نداشته واثالش را بسيار ديده بود. اين زن يك تعظيم وتشكري كرد واز حرم حضرت حرّ بيرون رفت.

من فكر كردم كه اين زن اين حاجت را گرفت! من كه يك واعظ وطلبه هستم ومروط به اهل بيتم چرا من حاجت نگيرم؟ مي توانست بلند شوم. لذا افتان وخيزان تا پاي ضريح آمدم و شبكه را گرفتم و گفتم: «يا كاشف الكرب عن وجه الحسين!اكشف كربي بحقّ مولاك»

سپس همانند آن زن، شبكه دوم را گرفتم و همين جمله را گفتم. بعد شبكه سوم را هم گرفتم و اين دعا را كردم. ناگاه ديدم مثل آب كه روي آتش بريزند بدن گرم من، سرد شد. ديدم قدرت دارم. بلند شدم و ايستادم. ديدم مي توانم راه بروم. بنا كردم به راه رفتن. حتي ديدم مي توانم بدوم! بنا كردم به دويدن! آمدم نزد طلبه ها وگفتم بيائید!خوب شدم.»