پیامبر امی

پیامبر امی0%

پیامبر امی نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

پیامبر امی

نویسنده: شهید مرتضی مطهری
گروه:

مشاهدات: 4599
دانلود: 3623

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4599 / دانلود: 3623
اندازه اندازه اندازه
پیامبر امی

پیامبر امی

نویسنده:
فارسی

ادعای عجيب

عجيب اين است كه طبق آنچه چهار سال پيش بعضی از مجلات و نشريات ايران نوشتند(۲۶) يكی از دانشمندان مسلمان هند به نام دكتر سيد عبداللطيف كه اهل حيدر آباد هند است و رياست انستيتوی مطالعات فرهنگی درباره هند و شرق نزديك، و همچنين رياست آكادمی مطالعات اسلامی حيدرآباد را به عهده دارد، در يكی از كنفرانسهای اسلامی هند سخنرانی مبسوطی در اين زمينه كرده و به زبان انگليسی منتشر كرده و مدعی شده كه رسول خدا حتی قبل از دوره رسالت می خوانده و می نوشته است!

انتشار گفته های آقای دكتر سيد عبداللطيف هيجان خاصی در ميان خوانندگان ايرانی ايجاد كرد و مراجعات و پرسشهای زيادی همان وقت از مقامات مربوطه در اين باره می شد. اينجانب همان وقت يك سخنرانی كوتاهی برای دانش آموزان در اين زمينه ايراد كرد.

از نظر علاقه ای كه همان وقت در عموم احساس می شد و هم از نظر اينكه در سخنان آقای دكتر سيد عبداللطيف چيزهايی هست كه از يك محقق بعيد است، ما سخنان ايشان را نقل و نقد می كنيم. ايشان مدعی شده اند كه:

۱. علت اينكه گفته شده رسول اكرم نه می خوانده و نه می نوشته است، فقط اشتباهی است كه مفسران در تفسير كلمه (امی) كرده اند. اين كلمه در سوره اعراف در آيه ۱۵۶ و ۱۵۷ در وصف رسول اكرم آمده است. در آيه ۱۵۶ می فرمايد:

( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ )

آنانی كه فرستاده ای را كه پيامبری امی است، پيروی می كنند.

در آيه ۱۵۷ می فرمايد:

( فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ )

به خدا و فرستاده اش پيامبر امی ايمان بياوريد.

ايشان می گويند مفسران پنداشته اند كه معنی (امی) درس ناخوانده است، در صورتی كه معنی (امی) اين نيست.

۲. در قرآن آيات ديگری هست كه به صراحت می فهماند رسول خدا، هم می خوانده و هم می نوشته است.

۳. برخی از احاديث معتبر و نقلهای تاريخی به صراحت خواندن و نوشتن رسول خدا را ثبت كرده است.

اينهاست خلاصه ادعای مشار اليه. ما به ترتيب اين سه قسمت را بحث و انتقاد می كنيم.

آيا منشأ اعتقاد به درس ناخواندگی پيغمبر تفسير كلمه (امی) بوده است؟

ادعای اين دانشمند كه می گويد منشأ اعتقاد مسلمانان به درس ناخواندگی پيغمبر فقط تفسير كلمه (امی) بوده است بی اساس است، زيرا:

اولا ، تاريخ عرب و مكه مقارن ظهور اسلام گواه قاطع بر درس ناخواندگی پيغمبر است. قبلا توضيح داده ايم كه وضع خواندن و نوشتن در محيط حجاز، مقارن ظهور اسلام، آنچنان محدود بوده است كه نام فرد فرد كسانی كه با اين صنعت آشنا بودند به واسطه كثرت اشتهار در متون تواريخ ثبت شده است و احدی پيغمبر را جزء آنان به شمار نياورده است.

فرضا در قرآن اشاره و يا تصريحی به اين مطلب نمی بود، مسلمين مجبور بودند به حكم تاريخ قطعی قبول كنند كه پيغمبرشان درس ناخوانده بوده است.

ثانيا، در خود قرآن آيه ديگری هست كه از آيات سوره اعراف كه در آنها كلمه (امی) به كار رفته است صراحت كمتری ندارد. مفسران اسلامی در مفهوم كلمه امی كه در آيات سوره اعراف هست كم و بيش اختلاف نظر دارند، ولی در مفهوم اين آيه از نظر دلالت بر درس ناخواندگی پيغمبر اكرم هيچ گونه اختلاف نظر ندارند.

آن آيه اين است:

( وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إ ِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ) (۲۷) .

تو پيش از نزول قرآن هيچ نوشته ای را نمی خواندی و با دست راست خود (كه وسيله نوشتن است) نمی نوشتی. و اگر قبلا می خواندی و می نوشتی، ياوه گويان شك و تهمت به وجود میآوردند.

اين آيه صراحت دارد كه پيغمبر قبل از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است. مفسران اسلامی عموما اين آيه را همين طور تفسير كرده اند. اما مشاراليه مدعی است كه در تفسير اين آيه نيز اشتباه شده است، مدعی است كلمه (كتاب) در اين آيه اشاره به كتابهای مقدس است از قبيل تورات و انجيل، مدعی است اين آيه می گويد تو قبل از نزول قرآن با هيچ كتاب مقدسی آشنا نبودی، زيرا اين كتابها به زبان عربی نبود، و اگر آن كتابها را كه به زبان غير عربی است خوانده بودی مورد شك و تهمت ياوه گويان واقع می شدی.

اين ادعا صحيح نيست. (كتاب) در لغت عربی، بر خلاف مفهوم رايج امروز اين كلمه در زبان فارسی، به معنی مطلق نوشته است، خواه نامه باشد يا دفتر، مقدس و آسمانی باشد يا غير مقدس و غير آسمانی. در قرآن كريم اين كلمه مكرر استعمال شده است:

گاهی در مورد نامه ای كه ميان دو نفر مبادله می شود به كار رفته است، مانند آنچه درباره ملكه سبا آمده است:

( قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ ) (۲۸) .

ای بزرگان! نامه ای گرامی به من رسيده است. نامه از سليمان است.

و گاهی در مورد قراردادی كه به عنوان سند ميان دو نفر مبادله می شود استعمال شده است:

( وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ ) (۲۹) .

بردگانی كه مايل اند طبق يك قرارداد، خود را آزاد كنند، تقاضای آنان را بپذيريد و با آنها قرارداد مبادله كنيد.

و گاهی در مورد الواح غيبی و حقايق ملكوتی كه حكايت علمی از حوادث جهان دارند به كار رفته است:

( وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) (۳۰) .

هيچ تر و يا خشكی نيست مگر آنكه در نوشته ای روشن مضبوط است.

در قرآن كريم تنها در مواردی كه كلمه (اهل) به اين كلمه اضافه شده و (اهل الكتاب) گفته شده است، اصطلاح خاصی منظور شده است.

اهل كتاب يعنی پيروان يكی از كتب آسمانی. در سوره نساء آيه ۱۵۳ چنين می فرمايد:

( يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ )

پيروان كتاب آسمانی، از تو می خواهند كه از آسمان نامه ای بر آنها فرود آوری.

در اين آيه اين كلمه دو نوبت ذكر شده است: يك نوبت با كلمه اهل و يك نوبت تنها. آنجا كه كلمه اهل به اين كلمه اضافه شده است مقصود كتاب آسمانی است، و آنجا كه تنها ذكر شده يك نامه ساده است.

بعلاوه، جمله( وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ ) خود قرينه است كه مقصود اين است: (تو نه می خواندی و نه می نوشتی، و اگر خواندن و نوشتن می دانستی تو را متهم می كردند كه از جای ديگر گرفته و نوشته ای اما چون تو نه خواندن می دانستی و نه نوشتن، پس جايی برای اين تهمت نيست).

اما اگر مقصود اين باشد كه تو كتابهای مقدس را چون به زبان ديگر است نخوانده ای، معنی آيه اين خواهد بود: (تو قبلا به زبانهای ديگر نمی خواندی و به آن زبانها نمی نوشتی) و البته معنی درستی نيست، زيرا تنها خواندن آن كتابها با آن زبانها كافی بود برای تهمت. لازم نبود كه حتما با آن زبانها بتواند بنويسد، همين قدر كه با آن زبانها می خواند، ولو با زبان خودش می نوشت، كافی بود كه مورد تهمت قرار گيرد.

آری، در اينجا نكته ای هست كه ممكن است مؤيد نظر آقای دكتر سيد عبداللطيف باشد، هر چند خود وی متذكر اين نكته نشده است، هيچيك از مفسران نيز به آن توجه نكرده اند.

در اين آيه كريمه كلمه (تتلوا) به كار رفته است كه از ماده (تلاوت) است. تلاوت همچنانكه راغب در مفردات گفته، اختصاص دارد به قرائت آيات مقدس، بر خلاف كلمه (قرائت) كه اعم است. پس هر چند كلمه (كتاب) اعم است از كتاب مقدس و غير مقدس، اما كلمه (تتلوا) اختصاص دارد به قرائت آيات مقدس.

ولی ظاهرا علت اينكه در اينجا كلمه (تتلوا) به كار رفته است اين است كه مورد بحث، قرآن است و از لحاظ (مشاكله) كه جزء صنايع بديعيه است در مورد قرائت ساير چيزها نيز اين كلمه به كار رفته است، مثل اين است كه چنين گفته باشد: (تو اكنون قرآن تلاوت می كنی، ولی قبل از قرآن هيچ نوشته ای را تلاوت نمی كردی).

آيه ديگری كه مشعر بر درس ناخواندگی رسول اكرم است آيه ۵۲ از سوره شوری است:

( وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِن .)

ما قرآن را كه روح و حيات است، از (امر) خود بر تو وحی كرديم. تو قبلا نمی دانستی نوشته چيست، ايمان چيست.

اين آيه می گويد تو قبل از نزول وحی با كتاب و نوشته آشنا نبودی. آقای دكتر سيد عبداللطيف از اين آيه ذكری به ميان نياورده است. ممكن است بگويد مقصود از كلمه (كتاب) در اين آيه نيز متون مقدس است كه به زبان غير عربی بوده است. جواب همان است كه در آيه پيش گفتيم.

مفسران اسلامی به دليلی كه بر ما روشن نيست گفته اند مقصود از كتاب، خصوص قرآن است. بنابراين تفسير اين آيه از مورد استدلال خارج است.

ثالثا، مفسران اسلامی هرگز در مفهوم كلمه امی وحدت نظر نداشته اند، در صورتی كه درباره درس ناخواندگی و آشنا نبودن رسول اكرم قبل از رسالت با خواندن و نوشتن، همواره وحدت نظر ميان همه مفسران بلكه ميان جميع علمای اسلام وجود داشته است، و اين خود دليل قاطعی است كه منشأ اعتقاد مسلمين به درس ناخواندگی رسول اكرم تفسير كلمه (امی) نبوده است. اما مفهوم كلمه (امی):

مفهوم كلمه امی

مفسران اسلامی كلمه امی را سه جور تفسير كرده اند:

الف. درس ناخوانده و نا آشنا به خط

و نوشته اكثريت طرفدار اين نظرند و يا لا اقل اين نظر را ترجيح می دهند. طرفداران اين نظر گفته اند اين كلمه منسوب به (ام) است كه به معنی مادر است. امی يعنی كسی كه به حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته ها و معلومات بشری باقی مانده است، و يا منسوب به (امت) است، يعنی كسی كه به عادت اكثريت مردم است، زيرا اكثريت توده، خط و نوشتن نمی دانستند و عده كمی می دانستند، همچنانكه (عامی) نيز يعنی كسی كه مانند عامه مردم است و جاهل است(۳۱) .

بعضی گفته اند يكی از معانی كلمه (امت) خلقت است و (امی) يعنی كسی كه بر خلقت و حالت اوليه كه بی سوادی است باقی است و به شعری از (اعشی) استناد شده است(۳۲) ، و به هر حال، چه مشتق از (ام) باشد و چه از (امت)، و (امت) به هر معنی باشد، معنی اين كلمه درس ناخوانده است.

ب. اهل ام القری

طرفداران اين نظر اين كلمه را منسوب به (ام القری) يعنی مكه دانسته اند. در سوره انعام آيه ۹۳ از مكه به (ام القری) تعبير شده است:

( وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا ) .

برای اينكه تو به مكه و آنان كه در اطراف مكه هستند اعلام خطر كنی.

اين احتمال نيز از قديم الايام در كتب تفسير آمده است(۳۳) و در چندين حديث از احاديث شيعه اين احتمال تأييد شده است، هر چند خود اين حديثها معتبر شناخته نشده است و گفته شده و ريشه اسرائيلی دارد(۳۴) .

اين احتمال به ادله ای رد شده است(۳۵) :

يكی اينكه كلمه (ام القری) اسم خاص نيست و بر مكه به عنوان يك صفت عام نه يك اسم خاص اطلاق شده است. ام القری يعنی مركز قريه ها. هر نقطه ای كه مركز قريه هايی باشد ام القری خوانده می شود. از آيه ديگر از قرآن كه در سوره قصص آيه ۵۹ آمده است معلوم می شود كه اين كلمه عنوان وصفی دارد نه اسمی:

( وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا ) .

پروردگار تو چنين نيست كه مردم قريه هايی را هلاك كند مگر آنكه قبلا پيامبری در مركز آن قريه ها بفرستد و حجت را بر آنها تمام كند.

معلوم می شود در زبان قرآن هر نقطه ای كه مركز يك منطقه باشد ام القرای آن منطقه است(۳۶) .

ديگر اينكه اين كلمه در قرآن به كسانی اطلاق شده است كه مكی نبوده اند. در سوره آل عمران آيه ۲۰ می فرمايد:

( وَقُل لِّلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ ) .

بگو به اهل كتاب و به اميين (اعراب غير يهودی و نصرانی) آيا تسليم خدا شديد؟

پس معلوم می شود در عرف آن روز و در زمان قرآن به همه اعرابی كه پيرو يك كتاب آسمانی نبودند، (اميين) گفته می شده است.

بالاتر اينكه اين كلمه حتی به عوام يهود كه سواد و معلوماتی نداشتند با اينكه اهل كتاب شمرده می شدند نيز اطلاق شده است، چنانكه در سوره بقره آيه ۷۸ می فرمايد:

( وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ ) .

بعضی از فرزندان اسرائيل امی هستند، از كتاب خود اطلاعی ندارند مگر يك سلسله خيالات و اوهام.

بديهی است يهوديانی كه قرآن آنان را (امی) خوانده است، اهل مكه نبوده اند، غالبا ساكن مدينه و اطراف مدينه بوده اند.

سوم اينكه اگر كلمه ای منسوب به ام القری باشد طبق قاعده ادبی بايد به جای (امی)، (قروی) گفته شود، زيرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضاف اليه، خاصه آنجا كه مضاف، كلمه (اب) يا (ام) يا (ابن) يا (بنت) باشد به مضاف اليه نسبت داده می شود نه به مضاف. چنانكه در نسبت به ابوطالب، ابوحنيفه، بنی تميم طالبی، حنفی، تميمی گفته می شود.

ج. مشركين عرب

كه تابع كتاب آسمانی نبودند اين نظريه نيز از قديم الايام ميان مفسران وجود داشته است. در مجمع البيان ذيل آيه ۲۱ سوره آل عمران كه (اميين) در مقابل اهل كتاب قرار گرفته است( وَقُل لِّلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ ) ، اين نظر را به صحابی و مفسر بزرگ عبدالله بن عباس نسبت می دهد و در ذيل آيه ۷۸ از سوره بقره از ابوعبيده نقل می كند، و از ذيل آيه ۷۵ آل عمران بر می آيد كه خود طبرسی همين معنی را در مفهوم آن آيه انتخاب كرده است.

زمخشری در كشاف نيز اين آيه و آيه ۷۵ آل عمران را همين طور تفسير كرده است. فخر رازی اين احتمال را در ذيل آيه ۷۸ بقره و آيه ۲۰ آل عمران نقل می كند.

ولی حقيقت اين است كه اين معنی، يك معنی جداگانه غير از معنی اول نيست، يعنی چنين نيست كه هر مردمی كه پيرو يك كتاب آسمانی نباشند به آنها (امی) گفته شود هر چند آن مردم تحصيل كرده و با سواد باشند. اين كلمه به مشركين عرب از آن جهت اطلاق شده است كه مردمی بی سواد بوده اند.

آنچه مناط استعمال اين كلمه درباره مشركين عرب است نا آشنايی آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پيروی نكردن آنها از يكی از كتب آسمانی.

لهذا آنجا كه اين كلمه به صورت جمع آمده و به مشركين عرب اطلاق شده است اين احتمال ذكر شده، اما آنجا كه مفرد آمده است و بر رسول اكرم اطلاق شده است احدی از مفسران نگفته كه مقصود اين است كه آن حضرت پيرو يكی از كتابهای آسمانی نبوده است.

در آنجا بيش از دو احتمال به ميان نيامده است: يكی نا آشنا بودن آن حضرت با خط، ديگر اهل مكه بودن، و چون احتمال دوم به ادله قاطعی كه گفتيم مردود است، پس قطعا آن حضرت از آن جهت امی خوانده شده است كه درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است.

نقل سخنان دكتر سيد عبداللطيف در مفهوم كلمه امی

در اينجا احتمال چهارم در مفهوم اين كلمه داده می شود و آن اين است كه اين كلمه به معنی ناآشنايی با متون كتابهای مقدس باشد. اين احتمال به معنی ناآشنايی با متون كتابهای مقدس باشد. اين احتمال همان است كه آقای دكتر سيد عبداللطيف از پيش خود اختراع كرده و احيانا آن را با معنی سومی كه ذكر كرديم و از مفسران قديم نقل كرديم، خلط كرده است. مشاراليه می گويد:

(كلمات (امی) و (اميون) در قرآن در چند جای مختلف به كار رفته است، اما هميشه و همه جا فقط يكی معنی از آن مستفاد می شود. كلمه امی در لغت اصلا به معنی كودك نوزادی است كه از بطن مادر متولد می شود و با اشاره به همين حالت حيات و زندگی است كه كلمه امی را با معنی ضمن آن به معنی كسی كه نمی تواند بخواند و بنويسد تعبير كرده اند.

كلمه امی همچنين به معنی كسی است كه در (ام القری) زندگی می كرده است. ام القری يعنی مادر شهرها، شهر پايتخت و عمده، و اين صفتی بود كه اعراب زمان پيغمبر برای شهر مكه قائل بودند. بنابراين كسی كه اهل مكه بود امی نيز ناميده می شد.

يك مورد استعمال ديگر كلمه امی برای كسی است كه با متنهای قديم سامی آشنايی نداشته است. و از پيروان ديانت يهود يا دين مسيح كه در قرآن به عنوان (اهل الكتاب) ناميده شده اند، نبوده است.

در قرآن كلمه (اميون) برای اعراب پيش از اسلام كه كتاب مقدسی نداشته اند و پيرو تورات و انجيل هم نبوده اند، به كار رفته است و در مقابل كلمه (اهل الكتاب) قرار می گرفته است.

در حالی كه برای كلمه امی اينهمه معانی مختلف وجود دارد معلوم نيست چرا مفسران و مترجمان قرآن، چه مسلمان و چه غير مسلمان، فقط معنی ابتدايی يعنی نوزاد چشم و گوش بسته را گرفته اند و آن را به بی سواد و جاهل تعبير كرده اند و در نتيجه اهل مكه پيش از اسلام را نيز اميون يا گروهی بی سواد معرفی كرده اند؟)!(۳۷)

نقد سخنان مشار اليه

اولا ، از قديمترين ايام، مفسران اسلامی كلمه امی و اميون را سه جور تفسير كرده اند و لااقل احتمالات سه گانه ای درباره آن ذكر كرده اند. مفسران اسلامی بر خلاف ادعای آقای دكتر سيد عبداللطيف فقط به يك معنی نچسبيده اند.

ثانيا ، هيچ كس نگفته است كه كلمه امی به معنی نوزاد چشم و گوش بسته است كه معنی ضمنی آن كسی باشد كه نمی تواند بخواند و بنويسد.

اين كلمه اساسا در مورد نوزاد به كار نمی رود، در مورد بزرگسالی به كار می رود كه از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتی است كه از مادر زاده شده است، به اصطلاح علمای منطق مفهوم (عدم و ملكه) دارد. منطقيين اسلامی همواره اين كلمه را به عنوان يكی از مثالهای عدم و ملكه در كتب منطق ذكر می كرده اند.

ثالثا ، اينكه می گويد يكی از معانی اين كلمه اين بوده كه با متنهای قديم سامی آشنايی نداشته باشد، صحيح نيست. آنچه از اقوال قدمای مفسرين و اهل لغت استفاده می شود اين است كه اين كلمه در حالت جمع (اميين) به مشركين عرب گفته می شده است در مقابل اهل كتاب، به اين علت كه غالبا مشركين عرب بی سواد بودند، و ظاهرا اين عنوان تحقير آميز را يهوديان و مسيحيان به آنها داده بودند.

ممكن نيست مردمی فقط به خاطر اينكه با زبان و كتاب مخصوصی آشنايی ندارند ولی به زبان خودشان بخوانند و بنويسند به آنها (اميين) گفته شود، زيرا به هر حال ريشه اين كلمه بنابراين تفسير نيز كلمه (ام) يا (امت) است و مفهوم باقی بودن به حالت اولی و مادرزادی را می رساند.

و اما علت اينكه اين كلمه از ريشه ام القری شناخته نشده است با اينكه به صورت احتمال همواره آن را ذكر می كرده اند، اشكالات فراوانی است كه در اين معنی وجود داشته است و قبلا بيان شد.

پس تعجب اين دانشمند هندی بيجاست.

مؤيد اين مدعا اين است كه در برخی استعمالات ديگر اين كلمه كه در روايات يا تواريخ ضبط شده است مفهومی جز (درس ناخوانده) ندارد. در بحار الانوار جلد ۱۶ چاپ جديد می نويسد از خود پيغمبر اكرم روايت شده است:

«نحن امة امية لا نقرء و لا نكتب ».

ما قومی امی هستيم كه نه می خوانيم و نه می نويسيم.

ابن خلكان در جلد ۴ تاريخ خود ذيل احوال محمد بن عبدالملك معروف به (ابن الزيات) وزير معتصم و متوكل می نويسد:

(وی قبلا جزء دبيران معتصم خليفه عباسی بود و وزارت را احمد بن شاذی بصری به عهده داشت. روزی نامه ای برای معتصم رسيد و وزير آن نامه را برای خليفه قرائت كرد. در آن نامه كلمه (كلاء) آمده بود. معتصم كه از معلومات بهره ای نداشت از وزير پرسيد: كلاء چيست؟ وزير هم نمی دانست. معتصم گفت: (خليفة امی و وزير عامی) يعنی خليفه ای درس نخوانده و وزيری جاهل.

آنگاه گفت بگوييد يكی از دبيران بيايد. ابن الزيات حاضر بود و آمد. اين كلمه را با چند كلمه ديگر كه قريب المعنی بودند معنی كرد و تفاوت آنها را گفت. همين امر مقدمه وزارت ابن الزيات شد).

معتصم كه به لغت عامه سخن می گفته است، از كلمه (امی)، درس ناخوانده قصد كرده است. نظامی می گويد:

احمد مرسل كه خرد خاك اوست هر دو جهان بسته فتراك اوست امی گويا به زبان فصيح از الف آدم و ميم مسيح همچو الف راست به عهد وفا اول و آخر شده بر انبيا.

آيا از قرآن استفاده می شود كه رسول اكرم می خوانده و می نوشته است؟

آقای دكتر سيد عبداللطيف مدعی است از بعضی از آيات قرآن صراحتا می توان فهميد كه آن حضرت، هم می خوانده و هم می نوشته است، از آن جمله آيه ۱۶۳ از سوره آل عمران است:

( لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ) .

خداوند بر مؤمنان منت نهاد آنگاه كه پيغمبری در ميان آنها برانگيخت كه آيات خدا را بر آنها تلاوت می كند و آنها را پاكيزه می گرداند و به آنها كتاب و حكمت میآموزد، و همانا آنها پيش از آن در گمراهی آشكار بودند.

ايشان می گويند:

(بنا بر تصريح قرآن، نخستين وظيفه پيغمبر آن بود كه قرآن را به پيروانش تعليم دهد و مسلم است كه حداقل شايستگی برای كسی كه بخواهد كتاب يا محتويات كتاب و دانش يك كتاب را به ديگران تعليم دهد، باز هم مطابق تصريح خود قرآن، آن است كه بتواند قلم را به كار بندد يا دست كم آنچه را با قلم نوشته شده بخواند)(۳۸) .

اين استدلال، به نظر عجيب میآيد:

اولا، آنچه مورد اتفاق مسلمين است و مشاراليه می خواهد خلاف آن را ثابت كند اين است كه رسول اكرم قبل از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است. حداكثر اين استدلال اين است كه ايشان در دوره رسالت می خوانده و می نوشته اند چنانكه عقيده سيد مرتضی و شعبی و جماعتی ديگر بر اين است.

پس مدعای آقای دكتر سيد عبداللطيف اثبات نمی شود.

ثانيا، از نظر دوران رسالت نيز اين استدلال ناتمام است. توضيح اينكه در برخی از تعليمات مانند تعليماتی كه به نوآموز می دهند كه خواندن و نوشتن به او بياموزند، يا در تعليم رياضيات و امثال آن، احتياج به قلم و كاغذ و رسم و تخته سياه و غيره هست و خود معلم بايد عمل كند تا دانش آموز يا دانشجو ياد بگيرد، اما تعليم حكمت و اخلاق و حلال و حرام كه كار پيغمبران است نيازی به قلم و كاغذ و رسم و تخته سياه ندارد.

مشائين از حكما را از آن جهت (مشائين) گفته اند كه معلم در حالی كه راه می رفت و قدم می زد به دانشجويان تعليم می كرد. البته برای شاگردان كه بخواهند ضبط كنند و فراموششان نشود لازم است بنويسند. لذا رسول خدا همواره توصيه می كرد كه سخنانش را ضبط كنند و بنويسند. می فرمود: (قيدوا العلم) دانش را دربند كنيد. گفتند: چگونه دربند كنيم؟ فرمود: بنويسيد(۳۹) .

می فرمود:

«نضر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم يسمعها »(۴۰) .

خداوند خرم كند بنده ای را كه سخن مرا بشنود و ضبط كند و به آن كه نشنيده است ابلاغ نمايد.

در حديث است كه رسول خدا سه نوبت پشت سر هم فرمود: خدايا! جانشينان مرا رحمت كن. گفتند: يا رسول الله جانشينان شما كيانند؟ فرمود: كسانی كه بعد از من میآيند و گفته مرا و سنت مرا می گيرند و به مردم ديگر تعليم می كنند(۴۱) .

ايضا می فرمود:

«من حق الولد علی الوالد ان يحسن اسمه و ان يعلمه الكتابة و ان يزوجه اذا بلغ »(۴۲) .

از حقوق فرزند بر پدر اين است كه نام نيك برايش انتخاب كند، نوشتن به او بياموزاند، و وقتی كه بالغ شد همسر برايش انتخاب كند.

قرآن كريم در كمال صراحت می فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ) (۴۳) .

ای اهل ايمان! هنگامی كه نسبت به يكديگر تعهداتی برای مدت معينی پيدا می كنيد آن را بنويسيد. بايد نويسنده ای به درستی و انصاف و عدالت آن را بنويسد.

سبب پيدايش (نهضت قلم)

لهذا به دستور خدا و پيامبرش لازم شد مسلمانان به خاطر حفظ آثار دينی شان، و هم برای ادای حقوق فرزندانشان، و هم برای انتظام دنياشان به صنعت شريف نوشتن و خواندن همت بگمارند.

همين جهت سبب شد كه (نهضت قلم) به وجود آيد، آنچنان نهضتی كه همان مردمی كه افراد باسوادشان انگشت شمار بودند، آنچنان رو به علم و دانش و خواندن و نوشتن آوردند كه گروهی از آنها در مدينه چند زبان را آموختند و توانستند پيام اسلام را با زبانهای گوناگون به سراسر جهان ابلاغ نمايند.

در تواريخ می خوانيم كه اسرای بدر را پيغمبر با گرفتن فديه آزاد كرد. برخی از آنها كه فقير بودند بدون فديه آزاد شدند و برخی كه تعليم خط می دانستند با آنها قرارداد كرد كه هر كدامشان ده نفر از كودكان مدينه را خط نوشتن بياموزانند و آنگاه آزاد شوند(۴۴) .

آری، پيغمبر تا اين حد اصرار داشت كه اين صنعت رايج شود و مسلمانان به دانش و آموختن رو آورند، ولی هيچ يك از اينها ايجاب نمی كند كه شخص رسول اكرم نيازی داشته باشد كه برای تعليم وتبليغ مردم از خواندن ونوشتن استفاده كند.

معظم له می گويد:

(خداوند در اول سوره، از قلم و نوشتن ياد كرده. آيا اين آيات صريح و روشن دليل نيست كه پيغمبر اسلام خواندن و نوشتن می دانسته و با كتاب و قلم سر و كار داشته؟... چگونه ممكن است پيغمبر اكرم مردم را به علم و سواد و نوشتن تشويق كند و خودش به خواندن و نوشتن اعتنايی نداشته باشد، در صورتی كه هميشه در كارها پيشقدم بوده است)(۴۵) .

اين استدلال نيز عجيب است.

البته اين آيات دليل بر اين است كه خداوند كه اين آيات را بر بنده ای برای هدايت بندگانش نازل كرده و هم پيغمبر كه اين آيات بر قلب مقدسش فرود آمده، ارزش خواندن و نوشتن را برای بشر می دانسته اند، اما اين آيات نه دليل بر اين است كه خداوند با خواندن و نوشتن و قلم و كاغذ سر و كار دارد و نه پيغمبر.

می گويد: (پيغمبر اكرم در همه دستورها كه می داده پيشقدم بوده، چگونه اين دستور را داده و خود عمل نكرده است؟) درست مثل اين است كه بگوييم پزشك كه نسخه ای به بيمار می دهد اول بايد خودش آن نسخه را به كار بندد.

بديهی است اگر پزشك بيمار گردد و همان نيازی كه بيماران به دوا پيدا می كنند پيدا كند، خودش قبل از ديگران نسخه خود را به كار می بندد، اما اگر بيمار نشد و نياز پيدا نكرد چطور؟

بايد ببينيم پيغمبر اكرم همان نيازی كه ديگران به خواندن و نوشتن دارند - كه سبب می شود دارا بودن اين صنعت برای آنها كمال، و فاقد بودن آن نقص باشد - داشت و دستور خويش را به كار نبست، و يا پيغمبر وضع خاصی دارد كه چنين نيازی ندارد. پيغمبر در عبادت، فداكاری، تقوا، راستی، درستی، حسن خلق، دموكراسی، تواضع و ساير اخلاق و آداب حسنه پيشقدم بود، زيرا همه آنها برای او كمال بود و نداشتن آنها نقص بود، اما موضوع به اصطلاح سواد داشتن از اين قبيل نيست.

ارزش فوق العاده سواد داشتن برای افراد بشر از آن جهت است كه وسيله استفاده كردن افراد بشر از معلومات يكديگر است. خطوط، علامات و رموزی است كه افراد بشر برای تفهيم افكار و مقاصد يكديگر قرارداد كرده اند.

آشنايی با خطوط وسيله ای است برای انتقال معلومات از فردی به فرد ديگر و از قومی به قوم ديگر و از نسلی به نسل ديگر. بشر به اين وسيله معلومات خود را از فنا و نيستی و فراموشی حفظ می كند. سواد داشتن از اين نظر نظير زبان دانستن است. انسان به هر اندازه زبانهای بيشتری بداند وسيله بيشتری برای كسب معلومات بشرهای ديگر در اختيار دارد.

هيچيك از زبان دانستن و سواد داشتن، (علم) به معنی واقعی نيست، اما مفتاح و كليد علم هست. علم اين است كه انسان به يك حقيقت و يك قانون كه در متن هستی واقعيت دارد آگاه گردد. علوم طبيعی، منطق، رياضيات علم است، زيرا بشر در اين علوم يك رابطه واقعی و تكوينی و علی و معلولی را ميان اشياء خارجی يا ذهنی كشف می كند، اما دانستن لغت، قواعد زبان و امثال اينها علم نيست، زيرا ما را به يك رابطه واقعی ميان اشياء آگاه نمی كند، بلكه بر يك سلسله امور قراردادی و اعتباری كه از حد فرض و قرارداد تجاوز نمی كند آگاه می سازد. دانستن اين امور مفتاح و كليد علم است نه خود علم.

آری، در زمينه همين امور قراردادی يك جريانات واقعی پيش میآيد از قبيل تطورات لغتها و تركيبات كه نماينده تكامل افكار است و طبق يك قانون طبيعی صورت می گيرد، و البته اطلاع بر آن قوانين طبيعی جزء فلسفه و علم است، پس ارزش سواد داشتن، از نظر اين است كه انسان كليد دانش ديگران را در دست می گيرد.