قرآن و تبليغ - بررسى آيات و روايات ...

قرآن و تبليغ - بررسى آيات و روايات ...0%

قرآن و تبليغ - بررسى آيات و روايات ... نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی
صفحات: 8

قرآن و تبليغ - بررسى آيات و روايات ...

نویسنده: حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتي
گروه:

صفحات: 8
مشاهدات: 10155
دانلود: 349

توضیحات:

قرآن و تبليغ - بررسى آيات و روايات ...
  • تقديم به

  • پيشگفتار

  • مقدّمه

  • هشدار يك امر غريزى است

  • تاريخ تبليغ

  • اهداف و محتواى تبليغ

  • دامنه تبليغ

  • ابزار تبليغ

  • تبليغ براساس آزادى

  • شناخت مخاطب

  • تبليغ و آگاهى لازم

  • تبليغ عملى

  • بخش اول : جايگاه تبليغ

  • تبليغ چيست ؟

  • بلاغ

  • انذار و تبشير

  • تخويف

  • هدايت و ارشاد

  • دعوت

  • امربه معروف ونهى از منكر

  • قلمرو و مراحل تبليغ

  • ضرورت تبليغ

  • پاداش تبليغ

  • تبليغ براى اتمام حجت

  • عنصر مكان در تبليغ

  • عنصر زمان در تبليغ

  • تفقّد در زمان فقر و گرفتارى

  • ابزار تبليغ

  • بخش دوم : آداب تبليغ

  • آداب قلم و سخن

  • 1. شروع با نام خدا

  • 2. متصل به وحى الهى

  • 3. بر پايه حق

  • 4. پاك و دلپسند

  • 5. روشن و روشنگر

  • 6. فارق حق و باطل

  • 7. نيكو و شايسته

  • 8. مستدلّ و منطقى

  • 9. حساب شده و سنجيده

  • 10. مايه رشد و كمال

  • 11. بشارت و تشويق

  • 12. جامع و متنوع

  • 13. هشدار و موعظه

  • 14. صريح و قاطع

  • 15. مناسب با مقتضاى حال

  • 16. تناسب سنّ و سخن

  • 17. ساده و آسان

  • 18. شيوا و رسا

  • 19. نرم و آرام

  • 20. مختصر و مفيد

  • 21. هماهنگ و منظم

  • 22. با آهنگ و حركات مناسب

  • بخش سوم : صفات مبلّغ

  • 1. آگاهى

  • 2. ايمان به هدف

  • 3. پيشگام

  • 4. با اخلاص

  • 5. عادل و بدور از حب و بغض

  • 6. داراى سعه صدر و استقامت

  • 7. اميدوار به وعده هاى الهى

  • 8. اهل علم و عمل

  • 9. قاطع و با شهامت

  • 10. انتقادپذير

  • 11. حامى محرومان

  • 12. توكل به خدا

  • 13. نرمخو ، مهربان و دلسوز

  • 14. مردمى و درد آشنا

  • 15. دورى از جناح ها و احزاب

  • 16. خوش سابقه

  • 17. با صداقت

  • 18. منظم و وقت شناس

  • 19. ساده زيست و بى تكلف

  • 20. متواضع و باگذشت

  • 21. تميز، خوشبو، آراسته ظاهر

  • بخش چهارم : شيوه هاى تبليغ

  • 1. يادآورى نعمت ها و رحمت هاى الهى

  • نعمت استقلال و آزادى

  • نعمت پيروزى بر دشمن

  • نعمت رزق و روزى

  • نعمت وحدت

  • نعمت رهبرى و هدايت

  • 2. تحريك عواطف

  • 3. سؤال كردن از مخاطب

  • 4. بيان تاريخ و سرنوشت پيشينيان

  • 5. تشويق و تهديد

  • 6. تلقين

  • 7. تشبيه و تمثيل

  • 8. برهان ، جدل و مناظره

  • 9. جنگ سرد

  • 10. استفاده از هنر

  • 11. قصه گويى

  • 12. تداعى معانى

  • 13. تعادل ميان دنيا و آخرت

  • 14. شيوه مقايسه كردن

  • 15. شيوه فرض مخالف

  • 16. آماده سازى و ايجاد زمينه

  • 17. معرفى الگوهاى خوب و بد

  • 18. تداوم و تكرار

  • 19. دعوت به مشتركات

  • 20. القاء غير مستقيم

  • 21. القاء تدريجى

  • 22. پرسش و پاسخ

  • بخش پنجم : وظايف مبلّغ

  • 1. خودسازى و تبليغ عملى

  • 2. تعليم و تربيت

  • 3. تبليغ ولايت و رهبرى

  • 4. مبارزه با طاغوت

  • 5. مبارزه با خرافات

  • 6. احترام به ديگران

  • 7. برخورد مناسب با مخالفان

  • 8. حضور در صحنه

  • 9. آشنايى با علوم اسلامى و احكام شرعى

  • 10. توجه به نسل نو

  • 11. استمداد از خداوند

  • بخش ششم : هشدارها ، هشدارهايى به مبلغ

  • 1. پرهيز از دنيا و برترى طلبى

  • 2. پرهيز از سخن بدون علم و عمل

  • 3. پرهيز از بدعت ، تحريف و التقاط

  • 4. پرهيز از تحليل هاى غلط

  • 5. پرهيز از غفلت

  • 6. پرهيز از نپذيرفتن مسئوليت

  • 7. پرهيز از مواضع تهمت

  • 8. پرهيز از استبداد و تفرقه

  • پي نوشت ها

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 10155 / دانلود: 349
اندازه اندازه اندازه
قرآن و تبليغ - بررسى آيات و روايات ...

قرآن و تبليغ - بررسى آيات و روايات ...

نویسنده:
فارسی
قرآن و تبليغ قرآن و تبليغ

(بررسى آيات و روايات در روش تبليغ دين)

نويسنده : حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى





تقديم به :
رسول گرامى اسلام ، محمد بن عبداللّه عليهم السلام .
امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهما السلام ،اولين مبلّغ اسلام در يمن .
جعفر طيّار، اولين مبلّغ اسلام در حبشه .
مصعب بن عمير، اولين مبلّغ اسلام در مدينه .
زينب كبرى عليها السلام پيام رسان حركت عاشورا در طول تاريخ .
و تمامى مبلّغانى كه در راه خدا جان دادند و ما را با اسلام آشنا نمودند،
به خصوص شهيدانى كه با عمل و خون خود مردم را از گمراهى نجات دادند.

سخن ناشر
كتابى كه پيش روى شماست در سال ١٣٧٢ طى دو نوبت به تعداد ٤٠٠٠٠ نسخه از سوى سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى منتشر شد. اما با وجود تقاضا، ديگر از سوى ناشر اقدامى صورت نگرفت .
بدنبال تاءسيس «مركز فرهنگى درسهايى از قرآن » كه هدف آن نشر آثار قلمى حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتى است ، تجديد نظر و اصلاح كتب منتشره مورد توجه قرار گرفت و در اين راستا كتاب «قرآن و تبليغ » با شكلى جديد از سوى اين مركز منتشر مى گردد.
از همه كسانى كه با ارسال نظرات خود ما را در تصحيح و اصلاح اين كتاب يارى نمودند تشكر مى نماييم .

مركز فرهنگى درسهايى از قرآن

پيشگفتار
با اينكه تبليغ و امر به معروف و نهى از منكر و انذار و ارشاد از مسايل مهم اسلام است ، امّا درباره شيوه هاى آن كتب زيادى نوشته نشده است . خداوند توفيقى مرحمت كرد تا يك دور قرآن را به قصد بررسى مسئله تبليغ مطالعه و صدها آيه در مورد شيوه تبليغ و شرايط مبلّغ پيدا كردم كه آنها را همراه با نكاتى كه در طول بيست سال سابقه تبليغ بدست آورده ام در يك كتاب به مبلغان اسلام عرضه كنم . به اميد آنكه امر تبليغ اسلام را جدّى بگيريم و با شيوه هاى آن آشنا شويم و حوزه و دانشگاه با استفاده از ابزار و علوم مختلف و جمع آورى تجربيات و آمار و مقايسه با تبليغات ديگران و نوشتن رساله هاى تحقيقى پيرامون شيوه هاى تبليغ انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام و بزرگان دين ، كسانى را كه سوز تبليغ دارند به سلاح علم و تجربه تجهيز نمايند تا خداوند با امدادهاى غيبى خود كه بخاطر سوز و خلوص ‍ مرحمت مى كند مبلغان دين خود را يارى فرمايد.
آرى ، هدايت و آگاهى دادن به مردم ، وظيفه مبلغان است و اين عهد و پيمانى است كه خداوند متعال از آنان گرفته است .
على عليه السلام مى فرمايد: «انّ اللّه لم ياخذ على الجهّال عهداً بطلب العلم حتّى اخذ على العلماء عهداً ببذل العلم للجهّال »(١)
«خداوند متعال قبل از اينكه از نادانان عهد و پيمان بگيرد كه ياد بگيرند، از دانايان پيمان گرفته است كه به جاهلان بياموزند.»
امروزه يكى از مهمترين وسايل مورد استفاده جهانخوران بى دين ، ابزار تبليغ است . با استفاده از وسايل مدرن تبليغى ، ناممكن ها را ممكن مى سازند و حكومت ها را ساقط مى كنند. انقلاب ها را به شكست مى كشانند و افكار مسموم و فرهنگ غلط خويش را در روح و جان انسان هاى ساده و ناآگاه تزريق مى كنند. پس برماست كه به اين امر مهم توجه بيشترى كنيم و با آگاهى دادن به انسان ها، اين تبليغات را بى اثر سازيم .
بايد جملات امام راحل قدس سره را چراغ راه خويش قرار دهيم كه فرمود:
«تبليغات مسئله اى است پر اهميّت و حساس يعنى دنيا با تبليغات حركت مى كند. آنقدرى كه دشمنان ما از حربه تبليغات استفاده مى كنند از طريق ديگرى نمى كنند و ما بايد به مسئله تبليغات بسيار اهميّت دهيم و از همه چيزهايى كه هست بيشتر به آن توجه كنيم »(٢)
يكى از عوامل عقب ماندگى مسلمانان در طول تاريخ ، نداشتن انسجام و تشكيلات تبليغى بوده است ، يعنى مركزيّتى وجود نداشته تا نيازها را در نظر بگيرد و با توجه به نيروى تبليغى موجود، آن ها را تقسيم كرده و برايشان برنامه ريزى كند.
قرآن كريم بر وجود تشكيلاتى براى تبليغ تاءكيد مى كند و مى فرمايد:
(و لتكن منكم امّة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) (٣)
«از شما مسلمانان بايد گروهى باشند تا مردم را به خير بخوانند و امر به معروف و نهى از منكر كنند.»
تبليغ ‌هاى دو نفرى نمونه اى از كار تشكيلاتى است كه مبلغان ، امور تبليغى را بين خود تقسيم مى كنند. مانند حركت تبليغى موسى و هارون عليهما السلام كه موسى پيامبر و هارون به خاطر زبان فصيحش ، اعلام كننده پيام بود.
شايد به همين دليل باشد كه امام صادق عليه السلام بر اينگونه تبليغ تاءكيد مى فرمايد: (رحم اللّه عبداً اجتمع مع آخر فتذكّر امرنا) (٤) «خداوند رحمت كند بنده اى را كه با ديگرى همراه شود و در راه ما تبليغ كند.»
در صدر اسلام و پيش از آن اعمالى از اولياى الهى صادر شده كه نمونه هايى از كار تشكيلاتى است .
رسول اكرم عليهم السلام به هنگام هجرت ، على عليه السلام را به جاى خود در مكه گذاشتند و مصعب را قبل از خود به مدينه فرستادند. و پس از هجرت ، عباس را گذاشتند تا ايشان را از آخرين اخبار مطلع سازد.
از آيه (و جاء رجل من اقصى المدينة يسعى قال يا موسى انّ الملا ياتمرون بك ليقتلوك فاخرج ) (٥) «مردى (مؤ من ) از دورترين نقاط شهر (مصر) آمد و گفت : اى موسى رجال دربار فرعون درباره تو مشورت مى كنند كه تو را به قتل برسانند پس خارج شو»، استفاده مى شود كه حضرت موسى عليه السلام در حركت ظلم زدايى خويش ماءموران مخفى داشته اند.
امام حسين عليه السلام ، محمدبن حنفيه را در مدينه گذاشتند تا مسايل مدينه را به كربلا گزارش دهد. و مسلم بن عقيل را روانه كوفه كردند تا وضعيت آنجا را ارزيابى كند و به ايشان خبر دهد.
امروزه دشمنان اسلام براى تبليغات خود از قوى ترين تشكيلات استفاده مى كنند. همانگونه كه در صدر اسلام براى سر و سامان دادن به نيروهاى متفرق خود و مبارزه عليه مسلمانان از مسجد استفاده كردند.
(والّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤ منين و ارصاداً لمن حارب اللّه و رسوله من قبل ) (٦)
«آن مردم منافقى كه مسجدى براى زيان اسلام بر پا كردند (تا مردم در مسجد پيغمبر و نماز ايشان حاضر نشوند) و مقصودشان كفر و دشمنى و جدايى بين مسلمانان و پناهگاهى براى همكارى با دشمنان خدا و دشمنان ديرينه رسولش بود.»
بنابراين امروزه ضرورت تشكيلات تبليغاتىِ قوى به خاطر مقابله با دشمنان بيشتر است . زيرا در مقابل دنيايى كه داراى تشكيلات بسيار قوى است نمى توان به تبليغات جزئى و فردى اكتفا نمود. مبلغان مسلمان بايد دست در دست يكديگر، با تشكيلاتى منسجم و با تمام توان بر ضد هجوم فرهنگى دشمن بشورند و اگر ناتوان شدند مبلغان ديگر راهشان را ادامه دهند و پرچم «لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه » را هميشه بر افراشته نگاه دارند.
نبايد با رفتن يك نفر اجتماع مسلمانان و تشكيلاتشان از هم فروپاشد. چنانكه در هنگام نماز جماعت اگر امام جماعت از دنيا برود يا شهيد شود يا غش كند يا وضويش باطل شود يا بفهمد وضو نداشته و نماز را ترك كند بايد يك نفر از صف اول كمى جلو بيايد و نماز را از همان جايى كه قطع شده است با مردم بخواند.
در جنگ اُحد فريادى بلند شد كه پيامبر كشته شد گروهى از مسلمانان فرار كردند، آيه نازل شد كه (افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم ) (٧) «اگر او به مرگ يا شهادت درگذشت شما به جاهليت خود رجوع خواهيد كرد؟.»
از اين آيه استفاده مى شود كه تبليغات و جماعت مسلمانان بايد چنان محكم باشد كه حتى با رفتن رهبر نيز بهم نريزد.
در جنگ ها رسول اكرم عليهم السلام چند فرمانده تعيين مى كردند و مى فرمودند: اگر اولى شهيد شد دومى و اگر دومى شهيد شد نفر سوم جاى او را بگيرد و بدينوسيله اجازه نمى دادند كه نظام فرو پاشد.
چنانكه قرآن در مورد پيوستگى رسالت انبيا مى فرمايد:
(و اضرب لهم مثلاً اصحاب القرية اذ جائها المرسلون اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذّبوهما فعزّزنا بثالث فقالوا انّا اليكم مرسلون ) (٨)
«اى رسول براى اين مردم ، حال قريه (انطاكيه ) را مثال بزن كه رسولان حق براى هدايت آنها آمدند، نخست دوتن از رسولان را فرستاديم چون تكذيب كردند رسول سومى را به كمك آنها روانه كرديم .»
در خاتمه بايد بگويم كه مطالب اين كتاب را ابتدا براى طلاب حوزه علميه قم و دانشجويان فوق ليسانس جامعة الصادق تهران يك دوره تدريس ‍ كرده ام ، سپس فاضل محترم آقاى دهنوى آنها را تنظيم و به قلم در آورده است . در آستانه چاپ نيز، كتابى به نام «پژوهشى در تبليغ » از دانشمند محترم جناب آقاى رهبر بدستم رسيد كه از مطالعه آن در نوشتن مقدمه كتاب بهره برده ام .
از خداوند مى خواهم كه اين كتاب را مفيد و كارگشا قرار دهد و گرنه علم غير مفيد به قدرى خطرناك است كه رسول اكرم عليهم السلام هر روز از شرّ چنين علمى به خداوند پناه مى برد و مى فرمود:
«اعوذبك من علم لاينفع »
ضمنا از كسانى كه انتقادها و پيشنهادهاى خود را درباره اين كتاب ارسال نمايند تشكر مى كنم .
محسن قرائتى

مقدّمه
هشدار يك امر غريزى است بسيار ديده شده كه در ميان حيوانات ، وقتى يكى از آنها احساس خطر مى كند سايرين را هشدار مى دهد و يا اگر به چيزى دست يافت آنها را خبر مى دهد تا از آن استفاده كنند.
قرآن در اين مورد نمونه اى را نقل مى كند كه هنگام عبور لشگر سليمان ، يكى از مورچه ها به ساير مورچگان هشدار داد كه به لانه هاى خود روند تا زير پاى لشگريانِ سليمان لِه نشوند.(٩)
همچنين در قرآن مى خوانيم : هنگامى كه هدهد از خورشيد پرستى مردم منطقه سباء مطلع شد آنرا به حضرت سليمان خبر داد.(١٠)
امروزه نيز در دنيا از حيوانات ، براى كشف جرائم و اطلاع از ورود بيگانه به منزل استفاده مى كنند. بنابراين هشدار و اعلام خطر يك غريزه است كه خداوند در غير انسان ها نيز به وديعه نهاده است .

تاريخ تبليغ چون خطراتى كه انسان را تهديد مى كند هميشه بوده است ، هشداردهندگان نيز هميشه بوده اند، قرآن مى فرمايد:
(و ان من امة الاّ خلا فيها نذير) (١١)
«هيچ قومى بدون هشدار دهنده نبوده است .»
اولين فرد روى زمين مبلّغ بوده و اولين آياتى كه بر پيامبر اسلام نازل شده او را به قيام و انذار دعوت مى كند: (قم فانذر) (١٢) .

اهداف و محتواى تبليغ اهداف تبليغ مختلف است ، استكبار هدفى جز به استضعاف كشاندن مردم ندارد و لذا تمام توان و بوق و كرنا و بودجه خود را صرف تضعيف و تحقير ديگران و اطاعت از خود مى كند ولى هدف تبليغ در مكتب انبيا عليهم السلام نجات مردم از طاغوت ها و هواهاى نفسانى و جهل و تفرقه و شرك و دعوت به خدا و قانون آسمانى است .
محتواى تبليغ تمام انبيا عليهم السلام يكى بوده است :
(اَنِ اعبدوا اللّه وَ اجتَنِبوا الطّاغوت ) (١٣)
«از طاغوت اجتناب كنيد و تنها خداوند را اطاعت نماييد.»
قرآن در باره هدف اسلام از تبليغ ، مى فرمايد:
(دَعاكم لما يحييكم ) (١٤) «دعوت انبيا براى زنده كردن شماست .»
حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: انبيا آمدند تا عقل هاى خفته را برانگيزانند. «يثيروا لهم دفائن العقول »(١٥)
هدف ، نشر قانون خدا و مبارزه با ظلم است . دعوت به عدالت و تقوى است . اتمام حجت و ارشاد و امر به معروف و نهى از منكر است . بنابراين تبليغ كار بسيار ارزشمندى است كه در درجه اول مسئوليت آن از طرف خداوند بر دوش انبيا و اوليا عليهم السلام و سپس بر دوش علماى ربّانى گذارده شده است . لذا تبليغ يك حرفه نيست ، منبع درآمد نيست ، بلكه يك وظيفه الهى و انسانى است .

دامنه تبليغ تبليغ محدود به مكان و زمان خاصّى نيست ، مرز و بوم ندارد. رسول اكرم عليهم السلام به سران كشورهاى يمن ، حبشه ، روم ، ايران و يمامه دعوتنامه نوشتند و امام خمينى قدس سره نيز به رهبر بزرگترين قدرت هاى ماركسيستى نامه دعوت نوشتند.
در تاريخ مى خوانيم : كشور تانزانيا و زنگبار در آفريقا از طريق تجّار فارس كه با كشتى به آنجا سفر كرده بودند مسلمان شدند.
در قرن يازدهم در جنگى كه اتفاق افتاد يك عالم مسلمان اسير شد، او را به روم بردند و اين فقيه با تبليغ خود اسلام را به روم برد.
با هجرت يك عالم قزوينى به كشور چين اسلام به چين وارد شد. و مردم شمال كشور چاد از طريق چند زن مسلمان با اسلام آشنا شدند.
اين بود تاريخِ تبليغ مسلمانان در قديم ، ولى امروزه كليسا با ترجمه انجيل به ١٢٠٠ زبان و ترويج مسيحيت از راديوهاى دنيا، صداى خود را در سراسر جهان پخش مى كند.
زمانى مسلمانانى نظير مَصعَب با هجرت به مدينه و جعفر طيّار به حبشه و على بن ابيطالب عليه السلام به يمن ، اسلام را ترويج مى كردند ولى امروزه ما نشسته ايم و روحانيون مسيحى و حتى شخص پاپ به سراسر دنيا سفر و تبليغ مى كنند.

ابزار تبليغ ابزار تبليغ ، منحصر در سخن و قلم و فيلم و نمايش نيست . در قديم ، ابزار تبليغ نقش هايى بود كه بر سنگ حكاكى مى شد. اما كم كم در قالب شعر و بيان و سپس به صورت كتاب و امروز به صورت فيلم و نوار در آمده است .
استكبار جهانى ، امروز اهداف خود را با انواع وسايل در جهان پياده مى كند كه ما گوشه اى از آنها را بيان مى كنيم .
١. عكس و پوستر.
٢. روزنامه و مجله .
٣. راديو و تلويزيون .
٤. بروشور و مكاتبات مستمر از طريق صندوق هاى پستى .
٥. ماءموريت هاى ديپلماسى .
٦. جنگ سرد و شايعه سازى .
٧. تهيه و نشر كتاب هاى تحريف شده .
٨. توريسم و جهانگردى .
٩. تشكيل اردوهاى مختلط پسر و دختر با جاذبه هاى جنسى .
١٠. اعزام كارشناس ، مشاور فرهنگى ، اقتصادى ، نظامى ، حقوقى .
١١. ارائه خدمات بوسيله دختران براى جذب جوانان .
١٢. ايجاد كلاس هاى زبان انگليسى به صورت مجانى .
١٣. برنامه ريزى براى كنترل نسل مسلمانان در كشورهايى كه تعداد مسلمانان بيشتر است .
١٤. مُد لباس و القاى مصرف گرايى .
١٥. ازدواج با مسلمانان مهاجر.
١٦. ارائه خدمات بهداشتى و درمانى و آموزشى بصورت رايگان .
١٧. برگزارى مسابقات فرهنگى
١٨. ارتباط خطوط تلفنى به منظور تبليغات .
١٩. تهيه و صدور فيلم از طريق ويدئو و ماهواره .
٢٠. انتقال فرهنگ و آداب و رسوم خود در كنار تكنولوژى .
اينهمه ابزار با آن بودجه كلان به منظور چيست ؟. چرا امريكا در سالى كه براى قدرت نظامى خود ٢٠٠ ميليارد دلار بودجه مى گذارد براى تبليغات جهانى اش ٩٠ ميليارد دلار سرمايه گذارى مى كند.
وزير تبليغات هيتلر مى گويد: با گاز، صدها نفر مسموم مى شوند ولى با شايعه مى توان صدها ميليون نفر را مسموم كرد!!.
ناپلئون مى گويد: من از صداى قلم روزنامه ها بيش از صداى گلوله ها مى ترسم !. كارتر رئيس جمهور اسبق امريكا مى گويد: يك دلار براى تبليغات بهتر از ده دلار براى تسليحات است (١٦) .
بهر حال اين سيمايى از تبليغات زمان ما و اهميتى كه دنياى استكبار به آن مى دهد و اين است بى برنامه گى ، بى بودجه گى و بيحالى ما.
اگر ما مثل مسلمانان صدر اسلام هجرت مى كرديم و به فرمان قرآن به آيات (سيروا فى الارض ) عمل مى نموديم و على وار به بلاد دور و نزديك ، شهر و روستا، داخل و خارج مى رفتيم ،
اگر دانشجويان اعزامى ما به دنيا هر كدام يك مبلغ بودند و هيئت هاى بلندپايه ما همراه با مذاكرات سياسى ، اقتصادى و بازديدهاى رسمى و غير رسمى به فكر نشر فرهنگ ناب محمّدى بودند،
اگر هر عالمى مثل علامه سيد شرف الدين كه با نوشتن حدود صدنامه به عالمى سنّى توانست دل او را جذب كند عمل مى كرد،
اگر همانگونه كه كشور چين صدها نفر را با زبان فارسى آشنا كرد ما هم چند نفرى را به زبان چينى آشنا مى كرديم و هجرت را بر خود واجب و رفاه را برخود حرام مى كرديم ،
اگر همينكه انحرافى ديديم هدهدوار نزد سليمان ها ناله مى زديم و هرگاه مظلومى را ديديم زينب وار در شهرها فرياد مى زديم و قرآن را از مهجوريت در مى آورديم و اسلام را به عاشقان تشنه آن در سراسر جهان معرفى مى كرديم ،
اگر طلبه و دانشجوى ما با هم دوست بودند و نوجوانان فاميل و همسايه خود را هر هفته جمع مى كردند و براى آنان مطالب مفيدى را با اخلاص ‍ مى گفتند،
اگر هر روحانى در يكى از مدارس با نسل نو نماز جماعتى مى خواند و كلامى را خلاصه مى گفت ،
اگر ما روحيه شهيد نواب صفوى را مى داشتيم كه اول وقت هركجا بود عَلَناً اذان مى گفت و نماز را اقامه مى كرد،
اگر ما مثل آية اللّه شهيد سعيدى بوديم كه وقتى از تهران براى زيارت امام رضا عليه السلام به مشهد آمد، همينكه در خيابان هاى مشهد به او گفته شد يكى از روستاها نياز به عالم دارد، ايشان از زيارت امام رضا عليه السلام صرف نظر كرد و گفت ثواب تبليغ در روستا كمتر از زيارت امام نيست . از همانجا به سوى روستا رفت تا مسئله و حديثى را براى كشاورزان عزيز بگويد.
اگر به جاى جلسات سخنرانى در كنار هم ، تقسيم كار مى شد و دانشمندان و نويسندگان ما به جاى رقابت هاى ناسالم هر كدام نشر اسلام را در منطقه اى به عهده مى گرفتند،
و اگر بودجه هايى كه صرف تزئينات مساجد مى شود صرف اهل مسجد به خصوص نسل نو مى شد و هر مسلمانى بدنبال شناختن و شناساندن بود، چه واقعه اى اتفاق مى افتاد؟ آنگاه مى ديديم كه :
(يدخلون فى دين اللّه اَفواجاً) .
امام رضا عليه السلام مى فرمايد: اگر مردم بدانند كه ما چه مطالبى داريم به سوى ما خواهند آمد(١٧) .
به هرحال خداوند همه ما را بيدار كند. بنده كه تقريباً بيست سال است در راديو و تلويزيون و حوزه و دانشگاه و شهرهاى مختلف برنامه تبليغى دارم نمى توانم بگويم كه به وظيفه خودم عمل كرده ام ! بايد عذر تقصير به پيشگاه خداوند بريم و لااقل به اندازه اى كه بازرگانان براى تبليغ كالاى خود تلاش ‍ مى كنند براى تبليغ دين خدا تلاش كنيم .
واتيكان و كليسا كه جز چند سفارش اخلاقى ، چيزى ندارند و كتابشان تحريف شده است و رهبرانشان همچون ابرقدرت ها كاخ ‌نشين و در برابر ظلم ها ساكت هستند حدود ٥٠٠٠ نوع مجله و روزنامه در بيش از دو ميليارد تيراژ دارند كه بعضى از نشريات آنها به هشتاد زبان ترجمه مى شود و ٠٠٠/١٥٠ روحانى مسيحى به كشورهاى دنيا مى فرستند.
كشورهاى ماركسيستى كه پوچى مكتبشان روشن شد و يكى پس از ديگرى سقوط كردند، كتاب هاى رهبرانشان را به ١٠١ زبان ترجمه و در دنيا پخش كردند.
ولى ما، كه هم قرآنى داريم كه : (لا ياءتيه الباطل ) (١٨) «هيچ باطلى در آن راه ندارد» و (لم يجعل له عوجاً) (١٩) «هيچ انحرافى در آن نيست » و هم رهبرانى عادل و پارسا و زاهد، همراه با قوى ترين استدلال و برهان ، بخاطر نداشتنِ تصميم جدّى كار چندانى نكرده ايم . سلام خداوند بر امام خمينى و شهدا كه با حركت و خون خود بسيارى از اين نارسايى ها را جبران و دنيا را به اسلام ناب محمّدى عليهم السلام توجه دادند.

تبليغ براساس آزادى قرآن در آيات زيادى مى فرمايد: «اى پيامبر وظيفه تو ابلاغ است نه اجبار و اكراه ، هر كس خواست پيروى كند و هر كس نخواست پيروى نكند»(٢٠) . «بندگان خوب من كسانى هستند كه سخن را مى شنوند و بهترين آنرا پيروى مى نمايند»(٢١) .
حق انتخاب بر اساس تدبر و تعقل و بصيرت و آگاهى يكى از امتيازات دين مبين اسلام است .
اسلام ، تبليغات خود را بر اساس آزادى و از طريق منطق و موعظه استوار نموده است . رسول اكرم عليهم السلام در يك روز چند نامه به چند نقطه جهان از جمله امپراطور روم و ايران و پادشاه حبشه و شام و يمامه فرستاد(٢٢) ولى دعوت او بر اساس ارشاد و هدايت بود نه اكراه و اجبار و يا تهديد و تطميع . چنانكه شيوه دعوت آن حضرت نسبت به اهل كتاب دعوت به مشتركات بود(٢٣) .
آن حضرت براى دعوت به اسلام به عيادت فردى يهودى كه او را آزار مى داد رفت و آن يهودى به دليل اين نوع برخورد مسلمان شد(٢٤) .
«وحشى » غلام هند را كه قاتل حمزه عموى آن حضرت بود مورد عفو قرار داد و اسلام او را پذيرفت (٢٥) . آرى اساس دعوت اسلام حق گرايى ، واقع نگرى ، منطق ، فطرت و انسان دوستى ، است .
قرآن ، انسان ها را از تفرقه به وحدت ، از برادركشى به اخوت ، از جهل به علم ، از شرك به توحيد، از توحّش به تمدن ، از طاغوت پرستى به خداپرستى ، از پليدى و ذلت و حقارت به تقوى و عزت و ايثار دعوت مى كند.
انبيا براى قيام به قسط آمده اند: (ليقوم الناس بالقسط) ، و جز وحى سخنى بر زبان جارى نمى كنند: (و ما ينطق عن الهوى ) .
با اين شيوه و محتوا بود كه با دعوت على بن ابيطالب عليه السلام قبيله حمدان به اسلام رو آوردند(٢٦) و برادرش جعفر طيار دل نجاشى پادشاه حبشه را به اسلام جذب كرد و مَصعَب با هجرت خود به مدينه و دعوت و آموزش قرآن به مردم ، زمينه هجرت پيامبر عليهم السلام را فراهم نمود.
صراحت و صداقت و استدلال و اخلاق اسلام زمانى جلوه مى كند كه انسان تبليغاتِ همراه با دروغ و تهمت و شايعه و اهانت ديگران را مشاهده مى كند. شعرايى كه همچون مگسانِ دور شيرينى ، اشعارى مى سرايند تا راه انحرافى خود را به ديگران القا نمايند:
(و الشعراء يتبعهم الغاون ) (٢٧)
تبليغات ديگران چنان جاذبه دارد كه حتى رسول اللّه عليهم السلام را به تعجب وادار مى كند: (و من الناس من يعجبك قوله ) (٢٨) ولى اسلام حاضر نيست از هر كس و هر وسيله اى براى تبليغات خود استفاده كند، لذا قرآن مى فرمايد:
(و ما كنت متخذ المضلّين عضداً) (٢٩)
«مبادا از منحرفان استمداد جوئى .»
(و لا تركنوا الى الذّين ظلموا فتمسّكم النّار) (٣٠)
«به ستمگران تكيه نكنيد كه گرفتار آتش دوزخ خواهيد شد.»
گاهى افراد سرشناس نزد پيامبر اكرم عليهم السلام مى گفتند كه اگر ما اسلام آوريم و دين تو را بپذيريم آيا امتيازى براى ما خواهد بود(٣١) ، حضرت با كمال صراحت مى فرمود: نه !.
اسلام ، در تبليغات خود حتى اجازه ناسزا گفتن به دشمن را نمى دهد. حضرت على عليه السلام در صفين به ياران خود فرمود: من از ناسزاگويى شما ناراحتم ، ما با داشتن منطق نيازى به ناسزا نداريم (٣٢) .
در جاى ديگر مى فرمايد: علامت ايمان واقعى آن است كه انسان طرفدار حق باشد گرچه به ضررش تمام شود(٣٣) .
راستى مقايسه ميان شيوه هاى تبليغى اسلام با ديگران خود نشانه حقّانيت اسلام است . بد نيست نگاهى به نحوه تبليغات كليسا داشته باشيم . در اينجا جملاتى را از كتاب «پژوهشى در تبليغ » بيان مى كنيم :
مسيحيت گاهى به اسم الهياتِ رهايى بخش در ميان ملل محروم آفريقا تبليغ مى كند و كلمه مقدس «رهايى بخش » را دستاويز قرار مى دهد. و گاهى با چاپ كتابى به اسم «ماركسيسم ، قلب مسيحيت » دل افرادى را كه زمينه هاى چپ در آنها قوى است بدست مى آورد و سفير پاپ در تركيه طى مصاحبه اى مى گويد: لائيك ايدئولوژى خوبى است . گاهى هم زنان خواننده را به كليسا مى برد تا با رقص و موسيقى به كليسا رونق بخشند.!
كشيشى در هندوستان به معبد عورت پرستان مى رود و صليب به گردن مجسمه آنان مى اندازد تا براى ترويج مسيحيت دل بت پرستان را بدست آورد.
آيا با اين نوع تبليغ كه در واقع دست برداشتن از اهداف است مى توان مردم را به معنويت دعوت كرد؟!
البته كليسا راه هاى مثبتى نيز دارد، مثلاً بيش از دو هزار بيمارستان و ٢٦٦ درمانگاه رايگان ، ٦٩٨ جذام خانه و ٢٦٥٥ يتيم خانه در دنيا از طرف كليسا اداره مى شود و امروزه در افريقا حدود پانزده هزار مبلّغ مسيحى در ١٦٦٧١ مدرسه عالى و ٥٠٠ مدرسه مذهبى و ٦٠٠ بيمارستان و ١٢٠ اردوگاه آوارگان و ٥١١ درمانگاه مشغول فعاليت هستند، در حالى كه اكثر آوارگان و ايتام فرزندان مسلمانان هستند.
كليسا در جهان ٣٦٤٥٠ مدرسه ابتدائى و ١١١٥٤ مدرسه متوسطه و دبيرستان ساخته است و تنها در افريقا پنج ميليون دانش آموز مسلمان در مدارس مسيحيت تحصيل مى كنند.

شناخت مخاطب در تبليغ بايد بدانيم كه مخاطب ما كيست ؟ فرد است يا گروه . در چه شرايطى زندگى مى كند و در چه محيطى تربيت شده است . تشنه است يا بى تفاوت يا فرارى . در چه مرحله اى از رشد است و چقدر ظرفيت دارد. قرآن ، روح بعضى را به زمين آماده اى تشبيه كرده كه با نزول باران سبز مى شود ولى بعضى را زمين شوره زارى دانسته كه جز خار و خاشاك ، روئيدنى ديگرى ندارد. قلب بعضى را مثل سنگ نفوذناپذير شمرده و بعضى را چنان آماده كه هرگاه سخن حقى بشنوند، اشك شوق از ديدگانشان جارى مى شود.
قرآن كه مايه شفاست ، براى ستمگران بخاطر عنادى كه در برابر شنيدن هر آيه از خود نشان مى دهند سبب سقوط بيشترى است . در قرآن از مسيحيان بيش از يهوديان ستايش شده است همانگونه كه در روايات از روحيه نوجوان و آمادگى پذيرش او كه بيش از ديگران است تجليل به عمل آمده است .

تبليغ و آگاهى لازم تبليغ دين علاوه بر اخلاص و شور و توفيق الهى نياز به معلومات وسيعى دارد كه مهم ترين آنها عبارت است از:
آشنايى با قرآن كريم و نهج البلاغه و سيره پيامبراكرم عليهم السلام و ائمه معصومين عليهم السلام و كلمات آن بزرگواران ،
آشنايى با شعر و تمثيل و زبان مردم ،
آشنايى با مشكلات و روحيات مردم ،
داشتن سليقه لازم در انتخاب مطلب ،
براى هر صنف بايد مطلب ويژه اى آماده كرد، همانگونه كه در دعا براى علما، زهد. براى تجار، سخاوت . براى فقرا، صبر. براى رزمندگان ، پيروزى و براى زنان ، حيا و عفت در خواست شده است . بايد آشنا با مسايل اجتماعى و روان شناسى و آگاه به مسايل و مشكلات دوست و دشمن بود.
دعوت هر گروهى ، شرايط و بيان خاصى مى طلبد. همانگونه كه امر به معروف و نهى از منكر، نسبت به افراد و شرايط تفاوت دارد. گاهى غبارِ گچ روى لباس مى نشيند و گاهى دوده حمام ، غبار گچ را بايد با زدن به لباس ، دور كرد ولى دوده حمام را با فوت كردن . اگر دست بزنيد هم دست سياه مى شود و هم دوده بيشتر به لباس فرو مى رود. شكل مبارزه با مفاسد و آلودگى هاى محيط، نسبت به افراد و زمان ها فرق دارد.

تبليغ عملى عملِ مبلغ به گفتار خود، علاوه بر اينكه تبليغ عملى است ، شرط تاءثير تبليغ نيز هست . به خصوص كه مردم نسبت به شيوه زندگى مبلّغ و خانواده او بسيار حساس هستند و از كسى كه سخن خدا و رسول و ائمه را به زبان جارى مى كند توقع صفا واخلاص و وارستگى و پارسايى دارند و اگر زندگى او و همسر و فرزندانش با تجملات گِره بخورد سخن او بى اثر يا كم اثر خواهد شد.
قرآن ضمن انتقاد از چنين مبلغانى ، در يكجا مى فرمايد: (اتاءمرون الناس ‍ بالبر و تنسون انفسكم ) (٣٤) «آيا مردم را به نيكوكارى دعوت مى كنيد ولى از خودتان غافليد.» و در جاى ديگر مى فرمايد: (لم تقولون ما لا تفعلون ) (٣٥) «چرا حرفى مى زنيد كه خودتان به آن عمل نمى كنيد.»
بايد از خداوند استمداد كنيم كه به آنچه مى گوئيم خود نيز عمل نمائيم وگرنه آموزش دادن به تنهايى ارزش نيست . قرآن مى فرمايد: براى آموزش ‍ دفن مرده ، كلاغى ، آموزگار نسل بشر شد(٣٦) .
مبلّغ اگر به گفته هاى خود عمل نكند همانند لوله هاى فلزى و سيمانى است كه آب را از سرچشمه به مردم مى رساند ولى چيزى از آن آب در خود او اثر نمى كند!.
در روايات مى خوانيم : از بزرگترين حسرت هاى قيامت آن است كه انسان ببيند گروهى در اثر تبليغ و ارشاد او به بهشت راه يافته اند ولى خودش بخاطر آنكه به گفتارش عمل نكرده ، راهى دوزخ گرديده است .


بخش اول : جايگاه تبليغ

تبليغ چيست ؟ « تبليغ » ، رساندن پيام است ، با استفاده از ابزار مناسب و مؤ ثر.
در جهان امروز، براى جذب انسان ها به افكار و عقايد مختلف تبليغات وسيعى صورت مى گيرد و صاحبان مكاتب برآنند تا با استفاده از تبليغ مناسب ، مردم را پيرو خويش سازند و انديشه هاى خود را بر آنان تحميل كنند.
اما در اسلام ، مراد از تبليغ ، آشنا نمودن مردم با احكام اسلامى و معارف الهى و بشارت دادن مؤ منان و انذار و هشدار مخالفان است . در قرآن كريم براى تبليغ ، كلماتِ «انذار»، «بلاغ »، «تبشير»، «تخويف »، «هدايت »، «ارشاد»، «دعوت » و «امر به معروف و نهى از منكر» آمده است كه هر يك به بُعدى از ابعاد تبليغ ، اشاره دارد.

بلاغ (الذّين يبلغون رسالات اللّه و يخشونه و لايخشون احداً الاّ اللّه ) (٣٧)
«... آنان كسانى هستند كه رسالت هاى الهى را مى رسانند و از خدا مى ترسند و از هيچكس جز او نمى ترسند.»

انذار و تبشير (و ما ارسلناك الاّ مبشراً و نذيراً) (٣٨)
«و ما تو را نفرستاديم مگر بعنوان بشارت دهنده و ترساننده .»

تخويف (و ما نرسل بالايات الاّ تخويفاً) (٣٩)
«و ما معجزات و آيات را تنها براى اين مى فرستيم كه مردم از خدا بترسند.»

هدايت و ارشاد (يهدى الى الرشد فامنّا به ) (٤٠)
«قرآن به خير و صلاح هدايت مى كند، بنابراين به آن ايمان آورديم .»

دعوت (قال ربّ انّى دعوت قومى ليلاً و نهاراً) (٤١)
«نوح گفت : خدايا من شب و روز قومم را دعوت كردم .»

امربه معروف ونهى از منكر (ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) (٤٢)
«مردان و زنان با ايمان به نيكى دستور مى دهند و از زشتى باز مى دارند.»

قلمرو و مراحل تبليغ
دايره تبليغ وسيع است ، از خود و بستگان شروع مى شود و در نهايت همه افراد بشر را در برمى گيرد.
خداوند، در آغاز نهضت مقدس اسلام ، از رسول اكرم عليهم السلام مى خواهد كه بپاخيزد، پروردگارش را بزرگ شمرد و لباسش را پاك و از پليدى دورى كند: (قم فانذر و ربّك فكبّر و ثيابك فطهّر و الرّجز فاهجر) (٤٣)
بنابراين اولين مرحله انذار، مربوط به خود رسول خداست . در آياتى از قرآن ، شخص پيامبر مورد خطاب است مانند (اُذْكُر) (٤٤) «بيادآر»، (سَبِّح ) (٤٥) «تسبيح گوى »، (كَبِّر) (٤٦) «خدا را بزرگ شمار».
پس از اين مرحله ، نوبت به انذار خانواده مى رسد:
(قل لازواجك و بناتك و نساء المؤ منين ) (٤٧)
«به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو.»
مرحله بعد، انذار خويشاوندان است :
(و انذر عشيرتك الاقربين ) (٤٨) «خويشان نزديك خود را انذار كن .»
و سپس اهل منطقه و شهر:
(لتنذر امّ القرى و من حولها) (٤٩)
«تا انذار كنى اهل مكه و كسانى را كه در اطراف آن هستند.»
و سرانجام همه مردم دنيا:
(نذيراً للبشر) (٥٠)
«اين قرآن براى انذار همه افراد بشر است .»
بنابراين ، كسى در تبليغ موفق خواهد بود كه ابتدا كمالاتى در خود، بوجود آورده باشد، سپس فرزند و همسر و بستگان خود را اصلاح كرده باشد و آنگاه به ارشاد مردم بپردازد.

ضرورت تبليغ
اكنون كه كفّار براى نابودى اسلام متحد شده و قصد دارند تا با استفاده از ابزارهاى تبليغى ، مردم مسلمان را از راه مستقيم منحرف سازند و آنان را از اعتقاداتشان جدا كنند، چه كسى ضرورت تبليغ و لزوم استفاده از روش هاى صحيح تبليغى را براى دفاع در مقابل اين هجوم فرهنگى انكار مى كند؟.
با استفاده از سلاح برنده تبليغ است كه نقشه هاى شوم جهان خواران نقش ‍ بر آب و توطئه هاى شيطانى آنان خنثى مى شود.
اگر مبلّغان فداكار و با اخلاص ، در طول تاريخ ، بار سنگين پيام رسانى و آگاه نمودن مردم مسلمان را بر دوش نمى كشيدند در اين زمان ، پرچم «لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه » در مناطق مختلف جهان برافراشته نبود.
بنابراين ترديدى در ضرورت تبليغ نيست و بايد با توكّل به خدا و با اراده اى استوار، مخلصانه در اين راه بزرگ قدم گذاريم كه خداى متعال در قرآن كريم مى فرمايد:(و لتكن منكم امّة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) (٥١)
«از ميان شما مسلمانان بايد گروهى باشند كه مردم را به خير دعوت كنند و به نيكى دستور دهند و از بدى باز دارند.»
بى توجهى به مساءله تبليغ ، قهر الهى را بدنبال خواهد داشت .
(لعن الّذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داوود و عيسى بن مريم ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه ) (٥٢)
«كافران بنى اسرائيل بوسيله داوود و عيسى بن مريم لعنت شدند زيرا از حكم حق سركشى كرده و به حقوق ديگران تجاوز مى نمودند و يكديگر را از اعمال زشت باز نمى داشتند.»
ميزان ضرورت هر حركتى در زمان هاى مختلف فرق دارد. پيش از تولّد انقلاب شكوهمند اسلامى ، زمانى كه قدرت دين مقدس اسلام ، بعنوان يك مكتب ضد استكبار و ظلم روشن نشده بود، هجوم فرهنگى كافران و مستكبران نيز شدت زيادى نداشت بنابراين ، ضرورت بكارگيرى همه نيرو و توان مسلمانان در مقابل اين يورش احساس نمى شد. اما امروزه ، دشمن به قدرت اسلام پى برده و بر شدت حملات خود افزوده است بنابراين ما نيز بايد توان خويش را بالا ببريم و از همه امكانات ، در راه مقابله با آن سود جوييم .
اين دستور خداى متعال است كه مى فرمايد:
(و اءعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّ اللّه و عدّوكم ) (٥٣)
«و اى مؤ منان براى مبارزه با كافران همه نيروها و توان خود را آماده كنيد و در حد امكان ، آذوقه ، تسليحات ، آلات جنگى و اسبان سوارى براى ترساندن دشمنان خودتان و دشمنان خدا فراهم سازيد.»
در حال حاضر مسئوليت مبلّغان مسلمان چندين برابر شده است و اگر خداى نخواسته در اين راه مقدس كوتاهى كنيم و به آن اهميّت ندهيم ، فرداى قيامت در پيشگاه الهى مسئول خواهيم بود زيرا هجرت در راه تبليغ اسلام وظيفه مبلّغان است .
(و ما كان المؤ منون لينفروا كافّة فلولا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدّين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم ) (٥٤)
«چرا از هر فرقه و طائفه اى ، گروهى براى كسب آگاهى عميق از مسايل دينى سفر نمى كنند، تا هنگامى كه بسوى مردم برمى گردند، آنان را (به حقايق آشنا و) از عذاب روز قيامت بترسانند.»

پاداش تبليغ
تبليغ به عنوان وسيله اى كه پيام خدا را به بندگانش مى رساند اهميّت بسيار دارد و اهميت آن ، در اهميت هدايت است .
رسالت انبياى الهى و امامان معصوم عليهم السلام ، هدايت انسان ها از تاريكى ها به سوى نور بوده است و اگر انسانى از تاريكى به نور هدايت شود، مثل اين است كه همه انسان ها زنده شوند. زيرا يك انسان صالح مى تواند جامعه انسانى را به صلاح و نور راهبرى كند؛ (و من احياها فكانّما احيا الناس ‍ جميعاً) (٥٥)
آرى ، هدايت يك انسان به منزله زنده كردن اوست و آيا انسان زنده و مرده برابرند؟. (اءو من كان ميتاً فاءحييناه و جعلنا له نوراً يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظّلمات ليس بخارج منها) (٥٦) «آيا كسى كه مرده بود پس او را زنده كرديم و براى او روشنى علم و ديانت قرار داديم تا با آن روشنى ، در بين مردم با سرافرازى حركت كند مانند كسى است كه در تاريكى هاى (جهل ) غرق شده و قادر بر خارج شدن از آن نيست ؟.»
امام حسن عسگرى عليه السلام مى فرمايد: كسى كه جاهلى را راهنمايى كند و شريعت اسلام را به او بياموزد همراه ما در نزد خداوند خواهد بود(٥٧)
رسول بزرگوار اسلام عليهم السلام خطاب به معاذ فرمود:
«لئن يهدى اللّه بك رجلاً واحداً خير لك من الدنيا و ما فيها»(٥٨)
«اگر خداوند به دست تو يك نفر را هدايت كند براى تو بهتر است از دنيا و هر آنچه در آن است .»
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«معلّم الخير تستغفر له دواب الارض و حيتان البحر و كل صغير و كبير فى ارض اللّه و سمائه »(٥٩) «تمام موجودات زمين و ماهيان دريا و هر كوچك و بزرگى در زمين و آسمان خدا، براى تعليم دهنده خوبى طلب آمرزش ‍ مى كنند.»
و «راهنماى بر كار خير، همچون انجام دهنده آن است .»(٦٠)
رسول خدا عليهم السلام مى فرمايد:
«و ادع الناس الى الاسلام و اعلم انّ لك بكل من اجابك عتق رقبة من ولد يعقوب »(٦١) «مردم را به اسلام دعوت كن و بدان ، در مقابل هر كسى كه تو را اجابت كند، ثواب آزادى يك بنده از فرزندان يعقوب برايت نوشته خواهد شد.»
اهميّت كار يك مبلّغ آن قدر زياد است كه اگر در اين راه مقدس ، مخلصانه تلاش كند، قدم در راه رسول خدا عليهم السلام گذاشته است و جانشين او خواهد بود. زيرا آن بزرگوار فرمود:
«رحم اللّه خلفائى فقيل يا رسول اللّه من خلفاؤ ك قال الذين يحيون سنّتى و يعلّمونها عباد اللّه »(٦٢) «خداوند جانشينان مرا رحمت كند. از ايشان سؤال شد كه آنان چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه سنّت مرا زنده مى كنند و آنرا به بندگان خدا مى آموزند.»
و در جاى ديگر در حق آنان به دعا مى فرمايد:
«الّلهمّ ارحم خلفائى (ثلاث مرّات ) قيل يا رسول اللّه و من خلفاؤ ك قال الذين ياءتون من بعدى و يروون اءحاديثى و سنّتى »(٦٣) «پروردگارا جانشينان مرا رحمت كن (سه بار) . گفته شد، جانشينان شما چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه پس از من مى آيند و احاديث و سنت مرا روايت مى كنند.»
و چه پاداشى از اين بالاتر، كه مقام او از هزار عابد بيشتر است :
«الّرواية لحديثنا يشدّد به قلوب شيعتنا اءفضل من اءلف عابد»(٦٤)
«كسى كه احاديث ما را روايت كند و دل هاى شيعيانمان را بدان محكم سازد از هزار عابد بهتر است .»
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «همانا مردى سخنى مى گويد و خداوند بوسيله آن ، ايمانى را در قلب ديگرى مى نويسد بنابراين هم گوينده و هم شنونده هر دو آمرزيده مى شوند.»(٦٥)

تبليغ براى اتمام حجت
تبليغ ، اتمام حجّتى است به گنهكاران و كافران ، تا اينكه بعداً نگويند: ما بشارت دهنده و ترساننده اى نداشتيم . خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:
(و ان من امّة الاّ خلا فيها نذير) (٦٦)
«هيچ امتى وجود نداشته ، مگر آنكه در ميانشان ترساننده و راهنمايى بوده است .»
(و ما كنّا معذّبين حتّى نبعث رسولاً) (٦٧)
«ما هيچ كس را عذاب نمى كنيم ، مگر اينكه پيامبرى فرستاده و احكام الهى را به او رسانده باشيم ولى او به فرمان آن رسول عمل نكرده باشد.»
(و لو اءهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربّنا لولا اءرسلت الينا رسولاً فنتبع اياتك من قبل اءن نذلّ و نخزى ) (٦٨)
«و اگر اينگونه مى بود كه قبل از فرستاده شدن رسولى ، قومى عذاب مى شدند، به خدا مى گفتند: پروردگارا چرا براى ما پيامبرى نفرستادى تا از او پيروى كنيم و دچار چنين خوارى و ذلّتى نشويم ؟.»
خداوند خطاب به اهل كتاب نيز بر اين نكته تاءكيد مى كند آنجا كه مى فرمايد:
(يا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبيّن لكم على فترة من الرسل اءن تقولوا ما جاءنا من بشير و لا نذير فقد جاءكم بشير و نذير و اللّه على كل شى قدير) (٦٩)
«اى اهل كتاب زمانى كه پيامبرى وجود نداشت رسول ما آمد تا براى شما حقايق دين را بيان كند، تا نگوئيد براى ما رسولى كه بشارت دهنده و ترساننده از عذاب خدا باشد نيامد، پس آن رسول آمد و خداوند بر هر چيزى تواناست .»
(لئلا يكون للناس على اللّه حجة بعد الرّسل ) (٧٠)
و در اين صورت است كه كافران و بدانديشان اگر دين خدا را نپذيرند و به انذار مبلغان بى توجهى كنند، هيچگونه حجّتى نزد خداى متعال نخواهند داشت و بدون ترديد در آتش قهر الهى خواهند سوخت .


۱
قرآن و تبليغ عنصر مكان در تبليغ

تبليغ مسايل دينى و رساندن دستورات الهى به بندگان ، در مكان هاى مناسب تاءثير بيشترى خواهد داشت . مكان هايى همچون «مكه »، كه مراسم بزرگ حج در آنجا برگزار مى شود، بهترين و مناسبترين مكان ها براى تبليغ است . پيامبر اكرم عليهم السلام در ايام حج پيام خدا و دعوت اسلامى خويش ‍ را به مردم مى رساندند.امام صادق عليه السلام در بيابان عرفات ، در ميان انبوه حاجيان مى ايستاد و رو به چهار طرف خود مى كرد و در هر طرف سه بار مى فرمود:
«ايها الناس رسول اللّه كان الامام ثّم على بن ابيطالب ثّم الحسن و الحسين ثّم علىّ بن الحسين ثّم محمّدبن على ثّم هه »(٧١)
«اى مردم رهبر شما، پيامبر بود بعد از او، على بن ابيطالب ، سپس حسن و حسين ، سپس على بن الحسين ، سپس محمدبن على و فعلاً من هستم .»
امام باقر عليه السلام وصيت فرمود كه ده سال در سرزمين «منى » براى او عزادارى كنند و جنايات حكومت ظالم را كه بر امام و اهل بيت ايشان وارد شده ، بگويند(٧٢) .
رسول اكرم عليهم السلام در كنار كعبه در حجر اسماعيل مى نشستند و آيات قرآن را تلاوت و تبليغ مى كردند.
امام حسين عليه السلام قبل از حركت به كربلا، چند ماه در مكه ماند تا حاجيان بيايند و رسالت خود و جنايات يزيد را براى زيارت كنندگان خانه خدا بيان كند تا هر يك از آنان پيام امام را به مردم منطقه خود برسانند و پس از آن به سوى كوفه و كربلا حركت نمود.
مسجد، مكان مناسب براى تبليغ است . در طول تاريخ ، مسجد و منبر همراه هم بوده اند. امام رضا عليه السلام مى فرمايد :
«من اختلف الى المسجد اصاب احدى الّثمان ... يسمع كلمة تردّه عن ردى ء ... او كلمة تدلّ على هدى »(٧٣)
«كسى كه به مسجد رفت و آمد كند به يكى از هشت چيز خواهد رسيد، يكى آنكه كلمه اى مى شنود كه او را از پستى باز مى دارد يا به هدايت راهنمايى مى كند.»
حضور در مسجد ويادگيرى قرآن و دستورهاى آن سبب رحمت خداست . رسول خدا عليهم السلام فرمود:
«ما جلس قوم فى مسجد من مساجد اللّه تعالى يتلون كتاب اللّه و يتدارسونه بينهم الاّ تنزّلت عليهم السكينة و غشيتهم الرّحمة »(٧٤)
«هيچ گروهى در مسجدى از مساجد خدا نمى نشينند در حاليكه كتاب خدا را مى خوانند و آن را بين خود مورد بررسى قرار مى دهند مگر اينكه بر آنان آرامش فرود مى آيد و آنان را رحمت فرا مى گيرد.»
ملائكه خدا بال هاى خود را براى متعلمين قرآن در مساجد مى گسترانند.
«وجود مسجد براى اقامه نماز، ياد خدا و يادگيرى دانش است . و هر نشستى درمسجد براى غير اينها لغو است »(٧٥) پس مكانى مناسب براى رساندن احكام الهى است .
امام صادق عليه السلام به يكى از شاگردان ممتازش به نام ابان بن تغلب مى فرمايد: «اجلس فى المسجد و افت الناس »(٧٦) «در مسجد بنشين و براى مردم فتوا بده .»
البته تبليغ مسايل دينى منحصر به اين مكان ها نيست ، گرچه زمينه تبليغ در آنها بيشتر است . مبلّغ مى تواند از مكان هاى ديگر براى رسيدن به هدف الهى خويش سود جويد. مكان هايى مانند: پادگان ها، جبهه هاى جنگ ، مجالس ‍ ترحيم و عزادارى كه مجالس ذكر هستند و معمولاً قشرهاى مختلف مردم مذهبى و غير مذهبى ، در آن شركت مى كنند، مكان هاى آموزشى مثل دانشگاه ها، مدارس عالى ، دبيرستان ها و بطور كلى هر مكانى كه افرادى براى شنيدن سخنان خدا در آن وجود داشته باشد.
روشن است كه رعايت مسايلى مانند سرما و گرما، نور، وسعت و سكوت محيط، در تبليغ و تاءثير آن نقش مهمى دارد.

عنصر زمان در تبليغ
زمان تبليغ همچون مكان آن ، اهميّت دارد و بايد به آن توجه نمود.
انتخاب زمان مناسب براى تبليغ ، يكى از عوامل مؤ ثر در موفقيت مبلّغ است . او بايد زمانى را براى سخن گفتن انتخاب كند كه مخاطبين آماده باشند، سخنرانى و گفتن احكام الهى در زمان گرسنگى ، تشنگى ، خستگى ، بى حوصلگى ، و هيجان نه تنها مفيد نيست ، بلكه تاءثيرات منفى نيز بر آنان خواهد گذاشت . مبلّغ بايد سخنانش را در زمانى بگويد كه شرايط فراهم باشد وگرنه به نتيجه نخواهد رسيد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
«و مجتنى الّثمره لغير وقت انياعها كالّزارع بغير اءرضه »(٧٧)
«كسى كه ميوه را قبل از رسيدنش بچيند مانند كسى است كه در زمين شخص ديگرى كشت كرده است »
لذا چون نمى تواند در آن محل بماند و به زراعت و آبيارى آن رسيدگى كند از كشت خود بهره اى نخواهد برد(٧٨) .
با نظرى به آيات قرآن و دعاهاى معصومين مى توان به نقش زمان در كارها، خصوصاً در برخوردهاى تبليغى پى برد.
خداوند متعال قرآن را در شب قدر نازل فرموده است . (انّا اءنزلناه فى ليلة القدر) (٧٩) انتخاب اين زمان ، براى فرو فرستادن قرآن ، بر اهميّت آن مى افزايد. زيرا شب «قدر» نيز در بهترين زمان ، يعنى ماه مبارك رمضان قرار گرفته است . ماه ميهمانى خدا، ماه غفران و آمرزش گناهان و ماهى كه در آن به نفس هاى انسان مؤ من و به خواب او نيز ثواب مى دهند.
سه سال پس از بعثت رسول اكرم عليهم السلام اين آيه نازل شده است كه (فاصدع بما تؤ مر و اعرض عن المشركين ) (٨٠)
«اى رسول ما آنچه را كه به آن دستور داده شده اى ، با صداى بلند به مردم برسان و از مشركان ، روى بگردان .»
نزول اين آيه پس از سه سال ، نشان مى دهد كه قبل از آن ، زمينه و شرايط براى اعلام آشكاراى دين خدا و دورى از كافران و مشركان نبوده است .
در زمانى كه كفّار قريش از تبليغ رسول خدا عليهم السلام جلوگيرى مى كردند، حضرت از ماه هاى حرام استفاده كرده ، در بازارهايى مثل عُكاظ، مِجْنه و ذِى الْمجاز حاضر مى شدند، بر بلندى مى ايستادند و مردم را به دين اسلام دعوت مى كردند(٨١) . زيرا بنابر اعتقاد كفّار، جنگ و خونريزى در اين ماه ها حرام بود و صدمه اى به حضرت نمى رسيد.
و نيز، ساليان بعد، يعنى سال نهم هجرت ، زمانى كه مسلمانان قدرت پيدا كرده بودند، در بزرگترين روز حج (روز عرفه يا عيد قربان ) كه همه مردم در مكه جمع مى شوند بعنوان روز «برائت » و روز الغاى پيمان هاى مشركين انتخاب مى شود.
(و اذان من اللّه و رسوله الى النّاس يوم الحجّ الاكبر اءنّ اللّه برى ء من المشركين و رسوله ) (٨٢)
چنانكه براى اعلام ولايت و رهبرى على بن ابى طالب عليهما السلام زمانى مناسب ، يعنى هنگام بازگشت حاجيان از مكه انتخاب گرديد.
(يا ايها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من رّبك ) (٨٣)
زيرا اولاً زمانى غير عادى بود و همين نكته بر اهميّت مسئله مى افزود.
ثانياً آن گردهمايى ، بخاطر وجود حاجيانى كه از مناطق مختلف آمده بودند، بسيار بزرگ بود و پيام حضرت به انسان هاى بيشترى مى رسيد.
حضرت ابراهيم عليه السلام براى نفى خدايان باطل و اثبات خداى يگانه از زمان هاى مختلف استفاده نمود.
(فلمّا جنّ عليه اللّيل راءى كوكباً قال هذا ربّى فلمّا اءفل قال لا احبّ الافلين ) (٨٤)
«هنگامى كه شب تاريك پديدار شد، ابراهيم ، ستاره درخشانى را ديد و گفت : اين پروردگار من است و پس از آنكه آن ستاره غروب كرد فرمود: من چيزهايى را كه از بين مى روند دوست ندارم .»
همچنين وقتى ماه تابان را ديد و يا هنگام صبح با ديدن خورشيد، همان سخنان را تكرار نمود و اينگونه با استفاده از زمان هاى مناسب و پديده هايى كه در اين زمان ها اتفاق مى افتاد، توانست ثابت كند كه همه چيز به جز خداى يكتا زوال پذير و نابودشدنى است .
حضرت موسى عليه السلام براى نشان دادن معجزه الهى به فرعون و جادوگران او، روز «زينت »، يعنى روز عيد قبطيان را انتخاب نمود و به فرعون گفت :
(موعدكم يوم الزّينة و اءن يحشر النّاس ضحىً) (٨٥)
«وعده ما و شما روز زينت باشد و آنهم به هنگام ظهر كه همه مردم براى تماشا بيرون بيايند.»
حضرت يوسف عليه السلام دوبار تعبير خواب نمود. يكبار براى دو نفرى كه با وى زندانى بودند و بار ديگر براى پادشاه مصر. در هر دوبار، زمينه را براى تبليغ ، مناسب ديد. امّا زمان تبليغ در هر كدام متفاوت بود. در مورد اول قبل از تعبير خواب ، تبليغ نمود، زيرا دو زندانى به او روى آورده بودند و به خاطر محبوبيت و اعتمادى كه كسب كرده بود و بخاطر نيازى كه به يوسف داشتند سخنانش را با جان و دل گوش مى دادند. گذشته از اين انسان زندانى دلش نرم است و آمادگى شنيدن سخنان تبليغى را بيشتر دارد.
بنابراين حضرت قبل از تعبير خواب به آرامى و بطور مفصّل از يگانگى خداى متعال تبليغ نمود و فرمود:
(يا صاحبى السّجن ءاءرباب متفرّقون خير ام اللّه الواحد القهّار. ما تعبدون من دونه الاّ اسماءً سميتموها اءنتم و آباؤ كم ما اءنزل اللّه بها من سلطان ان الحكم الاّ للّه اءمر اءلاّ تعبدوا الاّ ايّاه ذلك الدّين القيّم و لكنّ اءكثر الناس لا يعلمون ) (٨٦)
«اى دو همراه زندانى من ، آيا خدايان پراكنده و بدون حقيقت (مانند بتان و فراعنه ) در نظام آفرينش مؤ ثرترند يا خداى يگانه و مسلط بر همه عالم ؟ (بدانيد كه ) آنچه غير از خدا مى پرستيد اسم هايى بى حقيقت و الفاظى بى معنى است كه خود و پدرانتان ساخته ايد و خداوند هيچ دليلى براى آن نازل نكرده است ، حكم تنها از آن خداست ، فرمان داده كه غير از او را نپرستيد، اين دين پا برجاست ولى اكثر مردم نمى دانند.»
اما زمانى كه وى را نزد شاه بردند، پس از شنيدن خواب ، بلافاصله آنرا تعبير نمود و پس از آن در پى اثبات بى گناهى خود بر آمد و از نفس اماره سخن گفت . زيرا مخاطب او، شاهى خودسر بود و احتمال داشت حضرت را طرد كند و خوابش تعبير نشود كه نتيجه اش صدمات فراوان به مردم و قحطى و گرسنگى مى شد.
دعا كردن و خواستن چيزى از خداوند، زمان هاى خاصى دارد. گرچه هر زمانى انسان مى تواند خداى خويش را بخواند، امّا اين عمل در زمان هاى مخصوص همچون سحر، شب هاى جمعه ، شب هاى قدر و هنگام درگيرى لشگر كفر و اسلام به اجابت نزديكتر است .
هنگامى كه فرزندان يعقوب ، پس از بازگشتن از مصر و آوردن خبر سلامتى يوسف ، به پاى پدر افتادند و به او گفتند: (يا اءبانا استغفرلنا ذنوبنا) (٨٧) «اى پدر از خدا بخواه تا گناهان و خطاهاى ما را ببخشد»، حضرت يعقوب عليه السلام فرمود: (سوف اءستغفر لكم ) (٨٨) «بزودى براى شما از پروردگارم بخشش خواهم خواست .»
آرى حضرت يعقوب عليه السلام در همان لحظه نفرمود: خداوندا! آنانرا ببخش . بلكه اين دعا را براى زمانى مناسبتر يعنى سحرگاهان شب جمعه كه براى اجابت دعا و پذيرش توبه بهتر است گذاشت (٨٩) .
زكرياى پيامبر عليه السلام نيز زمانى از خداوند فرزندانى پاك سرشت طلب نمود كه خداى بزرگ به حضرت مريم كرامت نموده و به او رزق آسمانى داده بود.او فهميد كه زمان رحمت خداست و خدايى كه به مريم كرامت نموده كه ميوه تابستانى را در زمستان و ميوه زمستانى را در تابستان به او مى دهد، رحمتش شامل حال او نيز خواهد گشت .
(هنالك دعا زكريا ربّه قال ربّ هب لى من لّدنك ذرّيّةً طيبّةً انّك سميع الدّعاء) (٩٠)
معجزات پيامبران نيز هر يك مناسب زمان خود بوده است . زمانى كه در شبه جزيره عربستان ، به ادبيات بهاى زيادى مى دادند و اديبان و كسانى كه فصيح و بليغ سخن مى گفتند، جايگاه و منزلت خاصى در بين مردم داشتند و اشعارشان را بر ديوار كعبه آويزان مى كردند، پيامبر عليهم السلام با قرآنى آمدند كه از نظر محتوى و فصاحت و بلاغت ، هيچ بشرى نتوانست حتى يك آيه مثل آنرا بياورد.
در زمان حضرت موسى عليه السلام كه جادوگران ، زياد مطرح بودند و جادوگرى مورد توجه مردم بود، حضرت با معجزه تبديل عصا به اژدها از دين خدا تبليغ كردند.
و در زمان حضرت عيسى عليه السلام كه زمان پيشرفت علم پزشكى بود و درمان بيمارى ها بسيار اهميّت داشت ، معجزه حضرت ، زنده كردن مرده و شفادادن به كور و مرض هاى بى درمان بود.
و همچنين در زمان حضرت يوسف عليه السلام كه تعبير خواب در بين مردم رواج فراوانى داشت و مورد توجه بود. حضرت بهترين و راستگوترين تعبير كننده خواب بودند.
نمونه ديگر از توجه اولياى خدا به نقش زمان در حركت هاى تبليغى ، عمل امام حسين عليه السلام است كه در ماه ذى الحجة تصميم به خروج از مكه گرفتند. اعمال حج را نيمه تمام گذاشته ، به عمره عدول كردند و پس از طواف خانه خدا و سعى بين صفا و مروه مُحِلّ شدند و در روز هشتم ذى الحجة ، كه يكى از روزهاى مهم حج است به سوى عراق حركت كردند(٩١) . انتخاب اين روز از اين جهت اهميّت دارد كه همه جمع مى شوند و هيچكس از مكه خارج نمى شود.
با دقت در دعاهايى كه از امامان معصوم عليهم السلام رسيده است مى توان به اهميّت نقش زمان در تاءثير تبليغ بيشتر پى برد.
در ماه مبارك رمضان ، دعاهاى افطار، بسيار كوتاه ومختصرند. زيرا زمان ، با دعاهاى طولانى مناسبت ندارد. شخص مسلمان ، ساعاتى را روزه دار بوده واكنون مى خواهد با خواندن دعايى كوتاه ، مانند:
(اللّهم لك صمنا و على رزقك افطرنا و عليك توكّلنا فتقبّل منّا يا اءرحم الرّاحمين ) (٩٢) . روزه خود را افطار مى كند.
اما دعاى سحر طولانى است زيرا قبل از اذان صبح ، آمادگى بيشترى براى دعا و راز و نياز با خداى بزرگ وجود دارد.
اگر در تبليغ مسايل دينى زمان مناسب در نظر گرفته نشود موجب تنفر مردم از دين مى شود. شايد شنيده باشيد داستان آن شخصى را كه در شب زفاف ، از عروس ، اصول عقايدش را مى پرسيد و اين كار را آنقدر ادامه داد تا اينكه عروس به او گفت : نمى دانم شب اول عروسى است يا شب اول قبر؟!!. به هر حال «هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد.»
حالات روحى مردم در زمان هاى مختلف فرق مى كند و بر خورد خاصى را مى طلبد. بايد براى زمان هاى مختلف مانند ماه محرم ، ماه مبارك رمضان ، ايام حجّ، ايام شادى و يا عزاى مردم ، مطالب مناسب ارائه شود زيرا هر سخنى و سفارشى در وقت مناسب خودش تاءثير دارد.
لحظات مرگ ، هنگامى كه خويشاوندان و نزديكان انسان گرداگرد او جمعند، بهترين زمان براى سفارش به عدالت و تقوى است ، زيرا در اين لحظه ، اطرافيان شخص ، بخاطر نزديكى مرگ وى متاءثرند و از نظر روحى و روانى آمادگى بيشترى براى پذيرفتن سخنان وى دارند.
سؤال حضرت يعقوب عليه السلام از فرزندانش در لحظات قبل از مرگ ، در واقع سفارش به يكتاپرستى است . آنجا كه از فرزندانش مى پرسد. پس از من چه كسى را مى پرستيد؟ آنان جواب مى دهند كه خداى تو و پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را، كه همان خداى واحد است .
(ام كنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسمعيل و اسحق الهاً واحداً و نحن له مسلمون ) (٩٣)
سفارش به تقوى در زمان خروج مسافر از منزل نيز نمونه اى از تاءثير زمان در تبليغ است .

تفقّد در زمان فقر و گرفتارى
يكى از روحانيون در منطقه تبليغى ، مريض شد. پزشكى كه درمان او بدستش بود، گفت : به خاطر خاطره خوشى كه از يك روحانى دارم به ايشان كمك مى كنم . او گفت : دركودكى در حاليكه فقير و بى سرپرست بودم دچار بيمارى لوزتين شده و بسترى بودم . در نيمه هاى شب در آن حالت درد و نااميدى ، يك روحانى ، به نام آية اللّه فيروزآبادى ، در بيمارستانى كه خودش ‍ مؤ سس آن بود به ديدنم آمد. دستى بر سرم كشيد و يك ٢ ريالى به من داد. اكنون ساليان سال از آن واقعه مى گذرد امّا هنوز طعم شيرينى آن خاطره را از ياد نبرده ام . آرى محبت در زمان فقر و بى كسى ، سال ها انسان را اسير خود مى كند.
رسول اكرم عليهم السلام درباره حضرت خديجه مى فرمود: خديجه در زمانى از من حمايت كرد كه ياورى نداشتم و كمك هاى او در آن زمان بسيار سرنوشت ساز بود.

ابزار تبليغ
براى رساندن پيام ، بايد ابتدا با مخاطب ارتباط برقرار نمود و مهم ترين وسيله ارتباط با ديگران ، «قلم » و «سخن » است .
خداوند در «سوره قلم » به «قلم » سوگند ياد كرده و فرموده است :
(نَّ و القلم و ما يسطرون ) (٩٤) «قسم به قلم و آنچه بدان مى نگارند»
امام صادق عليه السلام هميشه قلم به همراه داشت و گاهى قلم را پشت گوش خود مى نهاد.
در بعضى از بلاد اسلامى ، مجسمه قلم را در ميدان هاى شهر به نمايش ‍ گذاشته اند.
همين قلمِ سبك ، تاريخِ سنگينى را به نسل آينده منتقل مى كند. قلم ، در پيشرفت بشر سهم بسزايى دارد. اگر قلم نبود، علم نبود، تاريخ نبود، تجربه نبود و براى هيچ چيز، سند نبود. و لذا در روايات مى خوانيم : «علم را با قلم و نوشتن حفظ كنيد.»
راجع به خوشنويسى ، روان نويسى ، مستندنويسى و صريح نويسى ، در روايات مطالبى است كه مجالى براى ذكر آن ها در اين نوشته نيست .
رسول گرامى اسلام عليهم السلام ، ارزش نوشته هاى يك عالم دينى را كه با آن نوشته ها، انسان هاى زيادى هدايت شوند، از خون شهيدان برتر مى داند و مى فرمايد:
«اذا كان يوم القيامة وزّن مداد العلماء بدماء الشّهداء فيرجح مداد العلماء على دماء الشهداء»(٩٥)
«هنگامى كه در روز قيامت مركّب قلم دانشمندان با خون شهيدان سنجيده شود، آن مركب بر خون شهيدان برترى مى يابد.»
آرى تعجبى ندارد كه قلم و نوشته عالم از خون شهيد ارزشمندتر باشد زيرا همين قلم عالم است كه شهيد پرورى مى كند. پس حركت يك مجاهد در راه خدا وجهاد و شهادتش نيز ثمره مداد عالم است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«انّ اوّل ما خلق اللّه القلم »(٩٦)
«اول چيزى كه خداوند آفريد قلم بود.»
گرچه در جهان امروز استفاده از هنر و روش القاى غير مستقيم در تبليغ ، جايگاه خاصى پيدا كرده است و تبليغ ، تنها منحصر در سخنرانى و نوشتن مقاله و كتاب نيست . امّا اينگونه نيست كه سخنرانى ، اثر خود را از دست داده باشد. يك سخنرانى خوب مى تواند با روش هاى هنرى رقابت كند و همانند يك فيلم يا نمايش افكار مخاطبان را در طول سخنرانى تحت سلطه خود در آورد، البته در صورتى كه از شرايط لازم برخوردار باشد.


بخش دوم : آداب تبليغ

آداب قلم و سخن
١. شروع با نام خدا از آنجا كه مؤ ثر واقعى در هر كارى خداست و توفيق در هر عملى بستگى تمام به خواست او دارد، پس بايد سخن با نام او آغاز شود، كه بدين ترتيب كلام پشتوانه الهى يافته و تاءثير مثبتى بر مردم خواهد داشت .
اولين دستورى كه پيامبر عليهم السلام از جانب خداوند دريافت كرد اين بود كه پيام و سخنش را با نام خدا شروع كند؛
(اقراء باسم ربّك الّذى خلق ) (٩٧)
«بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.»
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«كان رسول اللّه يجهر ببسم اللّه الرّحمن الرّحيم و يرفع صوته بها»(٩٨)
«پيامبر، همواره نام خدا را آشكار مى كردند و آن را با صداى بلند بر زبان جارى مى نمودند.»
نامه هاى پيامبر اكرم عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلام نيز با نام خدا شروع مى شده است .
حضرت سليمان عليه السلام براى دعوت «بلقيس » ملكه سباء به پرستش ‍ خداى يگانه ، نامه اى توسط هدهد برايش مى فرستد كه آغازش نام خداست ؛
(انّه من سليمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم ) (٩٩)
پيامبر اكرم عليهم السلام فرمود:
«كلّ امر ذى بال لم يبداء فيه باسم اللّه فهو ابتر»(١٠٠)
هر كار مهمّى كه با نام خدا آغاز نشود به انجام نيكو نخواهد رسيد.
سوره هاى مبارك قرآن همه با نام خدا آغاز مى شوند غير از سوره «توبه » كه به خاطر لحن تندش و خطاب معترضانه به كفّار، «بسم اللّه » ندارد، زيرا نام خدا كه نشانه «رحمت » است با اعلام «برائت » مناسب نيست (١٠١) .
در كنار نام خدا، نامِ ديگرى را نبايد آورد. پس كسانى كه به نام خدا و شاه ، يا آنان كه به نام خدا و خلق شروع مى كردند، هر دو مشرك بوده اند.
شهيد مطهرى «ره » در تفسير سوره «اعلى » چنين مى نويسد:
شروع كردن با نام غير خدا كفر و با نام خدا و غير خدا شرك ، و تنها با نام خدا، توحيد است ؛
(سبّح اسم ربّك الاعلى ) (١٠٢) «نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزّه دار.»
(تبارك اسم ربّك ذى الجلال و الاكرام ) (١٠٣)
«پروردگار تو كه صاحب عزّت و كرامت است نامش با بركت است .»
با توجه به آيات مختلف قرآن روشن مى شود كه يادآورى نام خدا منحصر در گفتن و خواندن نيست . بلكه در مسايلى همچون ذبح و شكار نيز بايد نام خدا را بر زبان جارى ساخت تا آن طعام براى پرورش جسم مناسب و حلال شود و اگر كسى عمداً نام خدا را بر زبان جارى نكند آن غذا حرام مى شود(١٠٤) . همانگونه كه يادآورى نام خدا، براى غذاى جسم مهم است براى سخن و تبليغ كه غذاى روح است اهميت بسيار دارد؛
(فكلوا ممّا ذكر اسم اللّه عليه ان كنتم باياته مؤ منين ) (١٠٥)
«پس شما اى مؤ منان ، اگر به آيات خدا ايمان داريد، از آنچه نام خدا بر آن ياد شد بخوريد.»
(و لا تاكلوا ممّا لم يذكر اسم اللّه عليه ) (١٠٦)
«و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده ، نخوريد.»

٢. متصل به وحى الهى كلام انسان ، هيچگاه خالى از اشتباه نيست مگر اينكه متصل به وحى الهى باشد. مبلّغ بايد به آنچه خداى تبارك و تعالى به رسول بزرگوارش وحى نموده است تمسك جويد، كه همان صراط مستقيم است وگرنه خطر انحراف در پيش است ؛
(فاستمسك بالّذى اوحى اليك انّك على صراط مستقيم »(١٠٧)
«اى رسول ! به آنچه به تو وحى شده تمسك كن كه تو بر راه راست هستى .»
كلامى كه به منبع وحى متصل باشد از هوى و هوس به دور است ؛
(و ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى ) (١٠٨)
«رسول ما از روى هواى نفس سخن نمى گويد. سخن او چيزى جز وحى خدا نيست .»
همراه بودن سخن با آيات مبارك قرآن بر تاءثير آن مى افزايد زيرا هيچگونه شك و ترديدى در درستى كلام خدا نيست . او خالق جهان و جهانيان است به تمام زواياى روحى مخلوقش آشناست . پس مى داند كه براى سعادت دنيا و آخرت او چه امورى لازم است . لذا قرآن تكيه گاه سخنان پيامبر گرامى اسلام عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلام بوده است ؛
(امرت ان اكون من المسلمين و ان اتلوا القرآن ) (١٠٩)
«من (رسول خدا) دستور يافته ام كه تنها تسليم فرمان او باشم و قرآن را (بر امّتم ) تلاوت كنم .»
براى پى بردن به اهميّت قرآن و نقش آن در تبليغ و هدايت ، همين بس كه در اول ٣٠ سوره قرآن به حقانيت اين كتاب الهى اشاره شده است ؛
(الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدىً للمتقين ) (١١٠)
«اين كتاب ، بدون هيچ ترديدى راهنماى پرهيزگاران است .»
(المص كتاب انزل اليك ... لتنذر به ) (١١١)
«اى رسول ! كتابى بزرگ براى تو نازل شد ... تا مردم را به آيات عذابش ‍ بترسانى .»

٣. بر پايه حق كلام مبلّغ بايد حق باشد زيرا دين بر حق نازل شده و حق گويى ، پيام همه اديان است ؛
«سئل الامام على بن الحسين عن جميع شرائع الدّين ، فقال : قول الحقّ و الحكم بالعدل و الوفاء بالعهد»(١١٢) .
«شخصى از امام زين العابدين عليه السلام سؤ ال كرد كه شرايع دين چيست ؟ حضرت فرمود: سخن حق و حكم به عدالت و وفاى به عهد و پيمان .»
وظيفه مسلمان گفتن حق است گرچه به ضررش باشد.
امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: «قل الحق و ان كان فيه هلاكك »(١١٣) «حق را بگو، گرچه هلاك تو در آن باشد.»

٤. پاك و دلپسند كلام مبلّغ بايد پاك و دلپسند باشد، چرا كه راه خدا، راه پاكى هاست و آنها كه به راه خدا هدايت شده اند، جز سخن پاك نمى گويند.
(و هدوا الى الّطيّب من القول و هدوا الى صراط الحميد) (١١٤)
«مؤ منان به سخنان پاك و به راه خداى ستايش شده هدايت شدند.»
اين سخن پاك است كه مورد رضايت خداوند واقع مى شود و به سوى او بالا مى رود: (اليه يصعد الكلم الطّيّب ) (١١٥)
سخن انسان ، همچون بذر مى رويد و به درخت تبديل مى شود، امّا سخن پاك ، درختى پاكيزه مى گردد كه ريشه اى محكم دارد و شاخه هاى آن سر به آسمان مى كشد و در هر زمان به اذن خدا ثمر مى دهد. ولى سخن پليد درختى بى ريشه است كه همچون علف هرزه از روى زمين مى رويد و هيچ قرارى ندارد:
(اَلَم تَر كيف ضَربَ اللّه مثلاً كلمةً طيّبةً كشَجرةٍ طيّبةٍ اصلُها ثابت و فرعها فى السّماء تُؤ تى اكلها كلّ حين باذن ربّها ... و مثلُ كلمة خَبيثةٍ كشجرةٍ خبيثةٍ اجْتُثّت من فوق الارض مالها من قرارٍ) (١١٦)

٥. روشن و روشنگر هدف از بعثت ، هدايت مردم به سوى خدا بوده است :
(انّا ارسلناك ... داعياً الى اللّه باذنه ) (١١٧)
«تو را فرستاديم تا به اذن خدا مردم را به سوى او دعوت كنى .»
سخن مبلّغ بايد هدايتگر باشد و مردم را از تاريكى ها به سوى نور خارج سازد، كه اين هدف نزول قرآن بوده است ؛
(كتاب انزلناه اليك لتخرج الّناس من الظّلمات الى الّنور باذن ربّهم ) (١١٨)
«اين قرآن كتابى است كه ما براى تو فرستاديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى نور، خارج سازى .»
آرى ، سخنى به سوى نور هدايت مى كند كه خود، نور باشد؛
(قد جائكم من اللّه نور و كتاب مبين ) (١١٩)
«از طرف خداوند نور و كتابى آشكار به سوى شما آمد.»
سخنان روشن ، اختصاصى به يك رسول و يك كتاب آسمانى نداشته بلكه خداى سبحان در تورات و انجيل نيز هدايت و نور قرار داد؛
(انّا انزلنا الّتوراة فيها هدىً و نورٌ) (١٢٠)
«ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور بود.»
سخنِ خدا، نورى است كه تاريكى هاى جهل و نادانى را از بين مى برد ومردم را با احكام الهى آشنا مى سازد؛
(و اتيناه الانجيل فيه هدىً و نورٌ) (١٢١)
«انجيل را به عيسى داديم كه در آن هدايت و نور بود.»
صراحت و روشنگرى در قرآن ، تورات و انجيل ، نشانى بر اهميّت هدايتگرى است و خداوند متعال مى خواهد كه مردم به نور فرستاده شده بر رسولش ايمان آورند؛
(فامنوا باللّه و رسوله و النّور الّذى انزلنا) (١٢٢)

٦. فارق حق و باطل از آنجا كه سخن خدا نور است و روشنى دارد، حق را از باطل جدا مى كند:(و انزل الفرقان ) (١٢٣) «و خداوند فرقان فرستاد» (فرقان يعنى جدا كننده حق از باطل ) سخنى مى تواند مردم را هدايت كند كه حق و باطل را از هم جدا سازد؛
(و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقان لعلكم تهتدون ) (١٢٤)
«و بياد آريد هنگامى را كه به موسى كتاب و مايه تشخيص حق از باطل داديم به اميد آنكه هدايت شويد.»
(و لقد اتينا موسى و هرون الفرقان و ضياءً و ذكراً للمتقين ) (١٢٥)
«ما به موسى و برادرش هارون تورات عطا كرديم كه جداكننده حق از باطل و روشنى دل ها و يادآور اهل تقوى است .»
سخنى كه حق را از باطل جدا كند، مى تواند همه مردم دنيا را مورد خطاب قرار دهد و آنان را از عذاب الهى بترساند؛
(تبارك الّذى نزّل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيراً) (١٢٦)
«بزگوار است خداوندى كه (قرآن ) ، جدا كننده حق از باطل را بر بنده خود نازل فرمود تا ترساننده عالميان از عذاب الهى باشد.»

٧. نيكو و شايسته الگوى مبلّغ در قلم و سخن ، قرآن كريم است ، زيرا كه خداوند براى هدايت مردم نيكوترين سخن را فرستاد: (اللّه نزّل اءحسن الحديث ) (١٢٧)
رسول گراميش نيز، با چنين شيوه اى مردم را به سوى او مى خواند؛
(ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة ) (١٢٨)
«اى رسول ! مردم را با دليل محكم و پند و انذر نيكو به سوى پروردگار دعوت كن .»
بندگان صالح خداوند نيز نيكوترين سخن را بر زبان جارى مى سازند؛
(و قل لعبادى يقولوا الّتى هى اءحسن ) (١٢٩)
«به بندگانم بگو كه در هنگام گفتگو، نيكوترين سخن را بر زبان آورند (و از گفتن حرف زشت دورى كنند) .»
مبلّغ بايد اينگونه در راه تبليغش سخن بگويد كه دستور قرآن است ؛
(و قولوا للنّاس حسناً) (١٣٠)
«با مردم با زبان خوش سخن بگوييد.»
حتّى در هنگام مجادله با دشمن نيز بايد از بكار بردن كلمات زشت و ناپسند دورى نمود؛
(و جادلهم بالّتى هى اءحسن ) (١٣١)
«اى رسول ! با ايشان ، با سخنانى نيكو مجادله كن .»
سخن مبلّغ بايد مؤ دبانه ، دوستانه ، مستدل و خالى از فرياد و جنجال باشد. چرا كه سخنان زشت و ناپسند و دشنام به كفّار سبب مى شود كه آنان نيز به مقدسات اسلام توهين كنند و دشنام دهند؛
(لا تسبّوا الّذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدواً بغير علم ) (١٣٢)
«شما مؤ منان ، به آنان كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهند تا مبادا آنان نيز از روى جهالت و دشمنى خدا را دشنام دهند.»
از نكات مهم سخن ، انتخاب الفاظ و جملات مناسب و زيباست تا گوش ها را از شنيدن بى رغبت نكند و فهم ها را به سختى نيندازد كه بنا به فرمايش حضرت على عليه السلام اين صفت بهترين كلام است ؛
«احسن الكلام مالا تمجّه الاذان و لا يتعب فهمه الافهام »(١٣٣)
بايد از بكار بردن كلمات دوپهلو كه ممكن است معانى بدى از آنها برداشت شود، خوددارى كرد، زيرا ممكن است اينگونه كلمات ، وسيله اى در دست دشمنان قرار گيرد و جامعه اسلامى را به استهزا گيرند.
در صدر اسلام مسلمانان ، از پيامبر عليهم السلام مى خواستند كه هنگام سخن گفتن به آنان نظر كند و آنان را مورد توجه قرار دهد، اما براى اين درخواست از كلمه اى استفاده مى كردند كه يهوديان مدينه آن را به معناى ديگرى گرفته و مسلمانان را مسخره مى كردند.
لذا از جانب خداى متعال دستور رسيد كه اين كلمه را عوض كنيد و از لفظ ديگرى به همين معنا استفاده كنيد؛
(يا ايها الّذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا) (١٣٤)
«اى اهل ايمان (به رسول خدا) «راعنا» نگوييد بلكه بگوييد به ما نظر كن .»
«راعنا»، از ماده «مراعات » يعنى ما را رعايت كن ، اما در زبان عبرى ، كه زبان يهوديان است ، يعنى مارا احمق كن ، لذا قرآن كريم مسلمانان را از گفتن آن نهى كرده است .(١٣٥)
خوب سخن گفتن يكى از راههاى وصول به نيكى است .
رسول خدا عليهم السلام مى فرمايد:
«ثلاث من اءبواب البرّ: سخاء النّفس و طيب الكلام و ...»(١٣٦)
«سه چيز از اسباب نيكوكارى است : سخاوت نفس ، گفتار نيكو و ...»
خوب و نيكو سخن گفتن اختصاص به افراد سرشناس و ثروتمند، ندارد بلكه با فقرا و يتيمان نيز بايد به نيكى سخن گفت . و هيچ فرقى بين بندگان خدا نيست .
خداوند متعال مى فرمايد: هنگامى كه در جلسه تقسيم ارث ، خويشاوندان فقير و يتيمانى كه به خاطر وجود خويشاوندان نزديكتر ارث نمى برند، حضور داشتند چيزى به آنان ببخشيد و با آنان به طرز شايسته سخن بگوييد و با اين سخن ، دل آنان را بدست آوريد:
(و قولوا لهم قولاً معروفاً) (١٣٧)

٨. مستدلّ و منطقى قرآن كريم در آيات مختلف ، از مخالفان خود دليل مى خواهد؛
(قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ) (١٣٨)
«اى پيامبر! بگو، اگر راست مى گوييد برهانتان را بياوريد.»
(قل هاتوا برهانكم هذا ذكر من معى ) (١٣٩)
«بگو برهانتان را بياوريد. اين سخن من و عالمان امت من است .»
(فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا انّ الحقّ للّه ) (١٤٠)
«گفتيم كه ( براى سخنان باطل خود) برهان اقامه كنيد پس (آنان رسوا شدند و) دانستند كه حقّ از آن خداست .»
برهان طلبىِ اسلام ، نشان دهنده اهميت آن است . و استدلالات منطقى و براهين علمى در سطوح مختلف ، براى مسايل گوناكون در آيات شريف قرآن ، فراوان به چشم مى خورد. بطورى كه پيامبر عليهم السلام مى فرمايد: من هر چه از خدا مى گويم همراه با بيّنه و برهان است ؛
(قل انّى على بيّنة من ربّى ) (١٤١)
قرآن از مؤ منان مى خواهد كه سخنانشان محكم و استوار باشد:
(قولوا قولاً سديداً) (١٤٢)
اين نكته براى مبلّغ اهميّت بيشترى دارد كه سخنان وى بايد همچون يك سدّ محكم جلو امواج فساد و باطل را بگيرد. بايد آن چنان قرآنى باشد كه اگر اعتراض كردند و گفتند: سخنانش بى اساس است
(ام يقولون افتراه ) (١٤٣) ، در جوابشان بگويد: اگر راست مى گوييد از هر كس ‍ كه مى خواهيد كمك بگيريد و يك سوره مثل آن بياوريد؛
(قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين ) (١٤٤)
مبلّغ هيچگاه نبايد از موضع ضعف سخن بگويد. بلكه بايد با صراحت تمام با كفّار اتمام حجّت كند؛
(قل يا ايها الناس قد جائكم الحق من ربّكم فمن اهتدى فانّما يهتدى لنفسه و من ضلّ فانّما يضلّ عليها و ما اءنا عليكم بوكيل ) (١٤٥)
«اى رسول ما بگو اى مردم (كتاب و رسول ) حق از جانب خدا براى هدايت شما آمد. پس هر كس كه هدايت شد نفعش براى خود اوست و هر كس به سوى گمراهى شتافت ضررش به خودش مى رسد و من (پس از اتمام حجّت ) نگهبان شما (از مؤ اخذه خدا) نيستم .»
آرى مبلّغ ، در استحكام سخن بايد به ابراهيم پيامبر عليه السلام اقتدا كند كه در مجادله با «نمرود»، كه بخاطر حكومتش مغرور شده بود و ادّعاى خدايى مى كرد با سخنى محكم پاسخ او را داد و سبب بهت و حيرت او شد و او را به سكوت كشاند؛
(قال ابراهيم فانّ اللّه ياءتى بالشّمس من المشرق فاءت بها من المغرب فبهت الذى كفر) (١٤٦)
«نمرود پرسيد: خداى تو كيست ؟ ابراهيم عليه السلام فرمود: كسى كه زنده مى كند و مى ميراند. نمرود گفت : من هم انسان ها را زنده مى كنم و مى ميرانم و دستور داد كه دو زندانى را آوردند، يكى را كشت و ديگرى را آزاد كرد) ابراهيم عليه السلام فرمود: خداى من خورشيد را از مشرق مى آورد پس تو آن را از مغرب بياور، نمرود، (از اين سخن ) مبهوت و متحيّر شد.»
اگر سخن انسان خدايى باشد، با نام خدا شروع شود، به سوى خدا هدايت كند و از وحى سرچشمه بگيرد، هيچ كوهى ، هر قدر رفيع ، تاب مقاومت در برابر آن را ندارد؛ (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعاً متصدعاً من خشية اللّه ) (١٤٧)

٩. حساب شده و سنجيده قلم و سخن بايد حساب شده و بدور از هر گونه نقص و كجى باشد؛
(الحمدللّه الّذى انزل على عبده الكتاب و لم يجعل له عوجاً) (١٤٨)
«ستايش و سپاس مخصوص خدايى است كه بر بنده خود كتاب را نازل كرد و در آن هيچ نقص و كجى قرار نداد.»
بايد توجه داشت كه سخن گفتن از روى بى اطلاعى و حساب نشده به شخصيّت انسان لطمه مى زند.
«عبيدة بن زبير» برادر «عبداللّه بن زبير» از طرف او فرماندار مدينه بود. روزى در بين يكى از خطبه هاى خود گفت : ديديد كه خداوند براى شترى كه قيمت آن پنج درهم بود با قوم صالح چه كرد و چگونه آنان را معذب ساخت ؟ مقصودش از شتر، معجزه حضرت صالح عليه السلام بود كه خداوند آن را در قرآن «ناقة اللّه » خوانده و مردم آن را پى كرده و كشتند.
عبيدة بن زبير، اين معجزه الهى را در منبر به پنچ درهم قيمت گذارى كرد و آن را ناچيز شمرد. همين امر موجب انكار شنوندگان و اعتراض آنان شد و به او لقب «مقوّم الناقة » يعنى «شتر قيمت كن » دادند. اين لقب زبانزد عموم مردم مدينه شد و آن قدر در مجالس تكرار كردند كه سبب مسخره شدن فرماندار و عزل او شد.(١٤٩)

١٠. مايه رشد و كمال سخن مبلغ بايد سبب رشد انسان ها شده و آنان را به كمال خود نزديكتر سازد، همانگونه كه قرآن ، مردم را به راه خير و صلاح هدايت مى كند و رشد دهنده است ؛
(يهدى الى الّرشد فامنا به و لن نشرك بربّنا اءحداً) (١٥٠)
«اين قرآن ، خلق را به راه خير و صلاح هدايت مى كند، بدين سبب ما به آن ايمان آورده و ديگر هرگز به خداى خود مشرك نخواهيم شد.»
حضرت موسى عليه السلام همراهى با خضر عليه السلام را براى رسيدن به علم و دانش و رشد و صلاح ، طلب مى كند؛
(قال له موسى هل اتبعك على ان تعلمن ممّا علّمت رشداً) (١٥١)
«موسى به خضر گفت آيا بدنبال تو بيايم تا آنچه به تو تعليم داده شد و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى ؟
البته هر علم و دانش و آموزشى ارزش ندارد. در دعا مى خوانيم :
«اللّهم انّى اعوذبك من علم لا ينفع »
«خداوندا از علم بى فايده به تو پناه مى برم .»
مبلغ بايد ببيند كه آيا تبليغ او به مردم رشد مى دهد و آنان را عوض مى كند يا نه . وگرنه پركردن ذهن مردم از اطلاعات ، بدون رشد انسانى چندان مهم نيست .

١١. بشارت و تشويق همانگونه كه قرآن انسان ها را به انجام اعمال پسنديده ترغيب مى كند و از ارتكاب اعمال زشت بشدت بر حذر مى دارد سخنان مبلّغ نيز بايد اينگونه باشد. او بايد انسان پاك و صالح رابشارتِ پاداش دهد و انسان بدكار را از عذاب الهى بترساند.
قرآن كريم براى دعوت مردم به انفاق چنين بشارت هايى به آنها مى دهد؛
(مثل الّذين ينفقون اءموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّة اءنبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة ماة حبّة واللّه يضاعف لمن يشاء واللّه واسع عليم ) (١٥٢)
«كسانى كه دارايى هاى خود را در راه خدا مى بخشند اين اموال همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه اى يكصد دانه باشد و خداوند آنرا براى هر كس كه بخواهد دو يا چند برابر مى كند.»
و در جاى ديگر براى ترغيب مردم به عمل صالح و اقامه نماز، چنين مى فرمايد:
(انّ الّذين آمنوا وعملوا الّصالحات و اءقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة لهم اءجرهم عند ربّهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) (١٥٣)
«كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند و نماز به پاداشتند و زكات دادند، پاداششان نزد پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى شوند.»
و باز در جايى ديگر در باره كسانى كه اموالشان را آشكارا و پنهانى در راه خدا مى بخشند، مى فرمايد:
(الّذين ينفقون اءموالهم باللّيل و النّهار سرّاً و علانيةً فلهم اءجرهم عند ربّهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) (١٥٤)
«آنان كه اموال خود را به همگام شب و روز، پنهان و آشكار، مى بخشند پاداششان نزد پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى شوند.»
سرودى كه در ارتش هاى دنيا خوانده مى شود و نوعى كلام است بخاطر توجه هر روز نظاميان به ارزش دفاع از وطن و تشويق آنان است .
تشويق هم بايد زبانى باشد و هم عملى . روزى پيامبر عليهم السلام وارد مسجد شدند و گروهى را در حال عبادت و گروه ديگرى را در حال گفتگوى علمى ديدند. ضمن تشويق زبانى هر دو گروه در جمع آنان كه بحث علمى مى كردند نشستند كه تشويق عملى آنان نيز بود.

١٢. جامع و متنوع سخن بايد جامع باشد كه نمونه اى از اين جامعيّت را در بيان لقمان به پسرش مى بينيم . آنجا كه مى گويد:
(يا بنّى اقم الصّلوة و اءمر بالمعروف وانه عن المنكر واصبر على ما اصابك انّ ذلك من عزم الامور ولاتصعّر خدّك للنّاس ولاتمش فى الارض مرحا) (١٥٥)
«اى فرزند عزيزم ، نماز بپادار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در اين كار از مردم نادان هرگونه آزار بينى صبر پيشه كن كه اين صبر و تحمل در راه هدايت خلق نشانه اى از عزم ثابت و همت بلند است و هرگز با تكبر از مردم روى مگردان و در زمين با غرور راه مرو.»
«نماز بپادار» اشاره به مسايل عبادى است ؛
«صبر پيشه كن » مساءله اى اخلاقى است ؛
و «امر به معروف نهى از منكر» اشاره به مسايل اجتماعى دارد.
همچنين در طرح يك موضوع بايد جوانب مختلف آن مورد بررسى قرار گيرد. طرح يك جنبه موضوع و نگفتن ابعاد ديگر آن ممكن است انحرافاتى را در پى داشته باشد و مشكلاتى را براى مردم فراهم سازد. بطور مثال ، مسئله «امر به معروف و نهى از منكر»، در صورت طرح آن به عنوان يك وظيفه دينى بايد همه جوانبش بررسى شود تا موجب آزار، تحقير و ريخته شدن آبروى مؤ من نشود.
يا موضوع «حبّ دنيا»، اگر درست و جامع مطرح نشود چه بسا عده اى به انزوا طلبى و گوشه گيرى كشيده شوند و از جامعه بگريزند.
نكته ديگر آنكه سخن بايد متنوع باشد تا سبب خستگى مخاطبان نشود. همراه بودن آن با داستان هاى پندآموز، شعر و نكات لطيف مى تواند بر جذابيّت آن بيفزايد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
«انّ هذه القلوب تملّ كما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحكمة »(١٥٦)
«قلب ها خسته مى شوند همانگونه كه بدن ها خسته مى شوند پس براى آنها دانش هاى تازه و جالب بطلبيد.»
نمونه هايى از آيات قرآن را مى بينيم كه خداوند متعال مطالب مختلف و متنوعى را در آنها بيان مى فرمايد:
(... لا تعبدون الاّ اللّه و بالوالدين احساناً و ذى القربى و اليتامى والمساكين و قولوا للنّاس حسناً و اقيموا الصّلوة و اتوا الزّكوة ) (١٥٧)
«... جز خدا را نپرستيد و به پدر ومادر و خويشان و يتيمان و فقيران نيكى كنيد و با مردم به زبان خوش سخن گوييد و نماز به پاى داريد و زكات بدهيد.»
قرآن خود، مجموعه اى از مطالب متنوع است .
از قتل رهبران كفر تا نحوه پذيرايى يك مهمان .
از مسايل بلند عرفانى تا مسايل زناشويى .
از مسايل حقوقى تا موضوعات اجتماعى و اقتصادى و خانوادگى .
از اجازه كودك براى ورود به اطاق والدين تا تخريب مسجد ضرار!.

١٣. هشدار و موعظه در آيات فراوانى مى بينيم كه به كافران و گناهكاران با وعده عذاب شديد، هشدار داده شده و آنان را از گناه بازداشته است ؛
(انّ الّذين كفروا بايات اللّه لهم عذاب شديد و اللّه عزيز ذوانتقام ) (١٥٨)
«كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند عذاب شديدى دارند و خداوند توانا و انتقام گيرنده است .»
(كداءب ال فرعون و الّذين من قبلهم كذّبوا باياتنا فاخذهم اللّه بذنوبهم و اللّه شديد العقاب ) (١٥٩)
« (شيوه آنها در انكار و تحريف حقايق ) همچون شيوه آل فرعون و كسانى است كه پيش از آنهابودند، آيات ما را تكذيب كردند و خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان گرفت و او سخت مجازات كننده است .»
آرى ، قرآن انسان ها را به عمل خوب ترغيب مى كند و از عمل زشت برحذر مى دارد حتى اگر اين عمل به اندازه ذره اى باشد. و تاءكيد مى كند كه مردم نتيجه ذرّه ذرّه اعمال خود را (زشت يا خوب ) خواهند ديد؛
(فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره ) (١٦٠)

١٤. صريح و قاطع همانگونه كه پيامبران الهى و اولياى او در كوبيدن بموقع باطل مسامحه نكرده اند ما نيز بايد به ايشان اقتدا كنيم و در اين راه ، مصلحت انديشى هاى بى مورد را كنار بگذاريم .
مبلّغ بايد از محافظه كارى و سازشكارى به دور بوده و از چنان صلابتى برخوردار باشد كه به هيچ وجه تقاضاى مداهنه و سازشكارى از او نكنند.
اين سفارش خطاب به پيامبر اسلام آمده است كه مبادا براى راضى كردن يهود ونصارى با آنان سازش كنى . بدان كه آنان با اين مسامحه ها از تو راضى نمى شوند. و تا شما را صد در صد در راه خود نيابند از شما راضى نخواهند شد؛
(و لن ترضى عنك اليهود و لا النّصارى حتى تتبع ملّتهم ) (١٦١)
بايد با صراحتِ تمام سخن حق را گفت چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
«اخسر النّاس من قدر على ان يقول الحق فلم يقل »(١٦٢)
«زيانكارترين مردم كسى است كه بتواند حق را بگويد و نگويد.»
قرآن را در كنار انتقادِ از يهوديان ، با كمال صراحت از انتظارات بيجاى مسلمانان هم انتقاد كرده است ؛
(ليس بامانيّكم و لا امانىّ اهل الكتاب ) (١٦٣)
«كار به آمال و آرزوى شما مسلمانان و يهود و نصارى درست نشود (يلكه هر كس كار بد كند هر كه باشد كيفر آن را خواهد ديد) .»
مبلّغ نبايد به خاطر مصالح و منافع شخصى و ترس از خدشه دار شدن موقعيت اجتماعى سياسى اش و ... از گفتن حق چشم پوشى كرده و طبق هوس هاى مردم سخن بگويد و به اصطلاح عوام زده شود
(و لا تتبّع اهوائهم ) (١٦٤) كه در اين صورت ، مردم رهبر او خواهند بود نه او رهبر مردم .
بايد همچون رسول خدا عليهم السلام در جامعه و بازارها رفت و آمد كرد (يمشى فى الاسواق ) (١٦٥) و نيازهاى واقعى مردم را تشخيص داد و طبق آن با مردم سخن گفت .


۲
قرآن و تبليغ ١٥. مناسب با مقتضاى حال

از آنجا كه ميزان عقل و ايمان انسان ها تفاوت دارد، مبلّغ بايد با هر انسانى به اندازه عقل و ايمان او سخن بگويد و چيزى را از او بخواهد كه توان انجام آن را داشته باشد.
رسول خدا عليهم السلام مى فرمايد:
«انّا معاشر الانبياء امرنا ان نكلّم الناس على قدر عقولهم »(١٦٦)
«ما گروه پيامبران ماءموريم كه با انسان ها به اندازه عقلشان سخن بگوييم .»
انسان هاى عالم و جاهل به مطالبى متفاوت نياز دارند و با جاهل نبايد با براهين و استدلال هاى فلسفى سخن گفت :
«لا تحدّثوا الجهال بالحكمة »(١٦٧)
همانگونه كه استدلال و برهان در تعليم عقايد به كودكان مفيد نيست و طريقه آشنا نمودن آنان با عقايد دينى ، استفاده از آيات قرآن و داستان ها و مثال هاى بسيار ساده آن است .(١٦٨)
خداى متعال از انسان ها در روز قيامت به اندازه عقل هايشان حسابرسى مى كند؛
«انّما يداقّ اللّه العباد فى الحساب يوم القيامة على قدر ما آتاهم من العقول من الدّنيا»(١٦٩)
ايمان ده درجه دارد و درجات ايمان افراد، متفاوت است . رسول گرامى اسلام عليهم السلام با هر يك از ياران خود به اندازه ايمانشان سخن مى گفت . سلمان از ده درجه ايمان ، همه را دارا بود، ابوذر نه درجه و مقداد هشت درجه داشت (١٧٠) . به همين دليل گفته شده كه آنچه را سلمان مى دانست اگر ابوذر مى دانست سلمان را تكفير مى كرد زيرا كشش آن مطالب را نداشت (١٧١) .
با دقت در قرآن و روايات صدها نمونه از تناسب موضوع با مخاطب را مى بينيم . لقمان عليه السلام به فرزند خود در كنار فرمان به نماز، به امر به معروف و نهى از منكر دستور مى دهد در حاليكه معمولاً در كنار نماز، زكات مطرح است و اين به خاطر آن است كه نوجوان معمولاً مالى ندارد تا فرمان زكات به او داده شود.
قرصى كه بعنوان داروى كودكان ساخته مى شود، هم كوچك تر است و هم قشنگ و شيرين تر تا كودك كه به فلسفه دارو آگاه نيست به خوردن آن ميل پيدا كند.
مراعات تناسب در سخن يك ضرورت است . امام عليه السلام در دعاى خود براى هر صنفى دعاى خاصى مى كند. براى علما وقار و سكينه ، براى زنان حيا و عفت ، براى رزمندگان شجاعت ، براى تجّار سخاوت ، براى فقيران صبر و...
چه زشت است اگر در مجلس ترحيمِ يك عالم ربّانى ، روايات علماىِ بد بيان شود. يادم نمى رود كه يكى از دانشمندان بزرگ از دنيا رفت و در جلسه ختم او گوينده اى درباره ارزش علم سخنرانى مى كرد و مى گفت : علم به قدرى ارزش دارد كه اگر سگ هم تحت تعليم قرار گيرد و حيوانى را شكار كند مصرف آن حيوان حلال است بنابراين علم به سگ هم ارزش ‍ مى دهد!!.
جعفر طيار نماينده رسول خدا عليهم السلام و سخنگوى هيئت تبليغى ، وقتى مى خواست اسلام را بر حاكم «حبشه » كه مسيحى بود عرضه كند سوره مباركه مريم را خواند و نظر اسلام را درباره پاكدامنى مريم و موقعيت حضرت عيسى عليه السلام روشن ساخت .(١٧٢) كه نمونه اى از سخن گفتن بر مقتضاىِ حال است .
نوع سخن و حتى لحن كلام نيز در مورد افراد مختلف فرق مى كند بطورى كه قرآن در برخورد با بت پرستان لجوج و جاهل با تندى سخن مى گويد و معبودهايشان را سست تر از تارهاى عنكبوت معرفى مى كند ولى با اهل كتاب ملايم تر است زيرا بخشى از دستورهاى انبيا و كتب آسمانى را شنيده و آمادگى بيشترى براى برخورد منطقى داشتند.
حالات روحى افراد نيز تفاوت دارد كه در هنگام سخن گفتن بايد به اين مطلب توجه داشت . على عليه السلام مى فرمايد:
(انّ للقلوب شهوة اقبالاً و ادباراً فاءتوها من قبل شهوتها و اقبالها) (١٧٣)
«گاهى قلب ها آمادگى روى آوردن به حق را دارند و گاهى آمادگى ندارند و پشت مى كنند پس از حالت اشتياق و اقبالِ آنها استفاده كنيد.»
مبلّغ بايد بداند كه در حالت عدم آمادگى قلب ، سخنانش بى تاءثير خواهد بود و اگر در اين حالت سخنى بر قلب تحميل شود كور مى شود؛ (انّ القلب اذا اكره عمى ) (١٧٤)
سخن بايد مناسب با موقعيت باشد كه در غير اين صورت همچون گريه در عروسى و خنده در عزاست كه عملى زشت و ناپسند است ؛
(ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون ) (١٧٥)

١٦. تناسب سنّ و سخن گاهى سخن ، كلام حقى است ولى از افراد كم سن ، خريدار ندارد.
مثل آنكه طلبه اى جوان و مجرد در جلسه زنانه ، درباره ازدواج و صيغه ، سخن بگويد. يا آنكه واعظى در مجلس ترحيم يك پيرمرد روضه على اصغر بخواند. توجه به محتوا و محيط و سنّ و سواد از اصول مهم تبليغ است .

١٧. ساده و آسان يكى از راه هاى جذب مردم ساده گويى است .
خداوند متعال براى توجه مردم به حقايق قرآن آن را به زبان رسول گراميش عليهم السلام ساده نمود؛
(فانّما يسّرناه بلسانك لعلّهم يتذكرون ) (١٧٦)
«ما قرآن را به زبان تو اى رسول آسان كرديم ، اميد است كه مردم ، حقايق آن را متذكر شوند.»
اين آيه چهار بار در سوره قمر تكرار شده است :
(و لقد يسّرنا القرآن للذّكر فهل من مدّكر) (١٧٧)
«و قرآن را براى پند گرفتن آسان نموديم ، آيا پند گيرنده اى هست ؟.»
بسيار روشن است كه استفاده از كلمات سنگين و جملات پيچيده از تاءثير آن مى كاهد زيرا بسيارى از مردم با اينگونه كلمات بيگانه اند.
سخن گفتن به زبان مردم و با سادگى كامل رمز موفقّيت رهبران الهى در جذب آنان به سوى دين خدا بوده است كه مصداق روشن آن در عصر كنونى امام خمينى قدس سره بودند. ايشان كه با سخنان ساده و پر محتواى خود قلب ميليون ها انسان را شيفته خود ساختند. و اين درسى بود كه آن بزرگوار از جدّ والا مقامشان رسول گرامى عليهم السلام گرفته بودند كه خداى بزرگ در حق او مى فرمايد:
(وما على الرّسول الاّ البلاغ المبين ) (١٧٨)
«وظيفه پيامبر تبليغ روشن است .»
امام صادق عليه السلام فرمود: براى عالم هشت آفت است كه يكى از آنها «والتكلف فى تزيين الكلام بزوائد الالفاظ» است (١٧٩) .
يعنى براى زيبا نمودن كلام ، با استفاده از الفاظ زايد، خود و ديگران را به زحمت بيندازد.
البته بايد توجه داشت كه ساده گويى غير از سست گويى و بى محتوا سخن گفتن است .
مبلّغ بايد از خداى خود بخواهد گره از زبانش بگشايد و او را بر ساده گويى توانا سازد. همانند حضرت موسى عليه السلام كه در آغاز تبليغ ، چنين از خدا در خواست نمود؛
(ربّ اشرح لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدةً من لسانى يفقهوا قولى ) (١٨٠)
«خدايا! سينه ام را وسعت ده (تحمّلم را زياد كن ) و كارم را آسان ساز و گره از زبانم بگشاى تا مردم سخنم را بفهمند.»

١٨. شيوا و رسا فصاحت ، يعنى شيوايى بيان و بلاغت ، يعنى رسايى و مؤ ثر بودن آن .
در عين حال كه ساده بودن سخن مورد تاءكيد است ، شيوايى و رسايى كلام نيز لازم است . چنانكه فصاحت و بلاغت قرآن كريم ، مورد قبول دوست و دشمن بوده و يكى از ابعاد اعجاز قرآن به شمار مى آيد.
رسول گرامى اسلام عليهم السلام نيز كه الگوى مبلّغان است در فصاحت و بلاغت چنان بود كه مردم مى گفتند: اى رسول خدا! ما كسى را فصيح تر از تو نيافتيم و حضرت در پاسخ مى فرمودند: چه چيزى مرا از اينگونه سخن گفتن باز دارد در حاليكه قرآن كه فصيح ترين كلام است بر زبان من جارى شده است :
«... فقالوا، يا رسول اللّه ما افصحك ؟ و ما راينا الذّى هو افصح منك فقال : و ما يمنعنى من ذلك و بلسانى نزل القرآن بلسان عربى مبين »(١٨١)
پيامبر عليهم السلام از جانب خداوند ماءمور بود كه با مردم ، با سخنى رسا و مؤ ثر سخن بگويد: (قل لهم فى انفسهم قولاً بليغاً) (١٨٢)
هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام به امر خداوند مى خواست به سوى فرعونيان برود از پروردگار خود خواست كه برادرش هارون را نيز با او همراه كند زيرا برادرش زبانى فصيح داشت و شيوا سخن مى گفت ؛
(و اخى هرون هو افصح منّى لساناً فاءرسله معى ) (١٨٣)
مبلّغ بايد در سخنان خود از زيباترين و شيواترين الفاظ استفاده كند و چنان رسا سخن بگويد كه مطلب را به بهترين نحو ممكن به مخاطب خود برساند.
نمونه اى از سخن بليغ كه تاءثير معجزه آسايى بر مخاطب خود داشت ، سخنان حضرت على عليه السلام به همّام بود كه پس از شنيدن صفات متقين ، فريادى زد و از دنيا رفت . آنگاه حضرت عليه السلام فرمود:
(هكذا تصنع المواعظ البالغة باهلها) (١٨٤)
«اندرزهاى بليغ و رسا اينگونه در اهلش اثر مى گذارد.»

١٩. نرم و آرام سخنان مبلّغ در جايى كه اميد هدايت و تذكر وجود دارد بايد نرم باشد، كه پرخاشگرى ، مخاطب را به لجاجت وادار مى كند، و همان مقدار اميد به هدايت او را نيز از بين مى برد.
خداوند متعال هنگام رفتن موسى و هارون به سوى فرعون از آنان مى خواهد كه با او به نرمى سخن گويند و از پرخاشگرى بپرهيزند؛
(اذهبا الى فرعون انّه طغى فقولا له قولاً ليّناً لعلّه يتذكّر او يخشى ) (١٨٥)
«به سوى فرعون برويد كه او طغيان كرده است و با او به نرمى سخن گوييد. اميد است كه به خود آيد (و از خواب غفلت و غرور بيدار شود) يا از خدا بترسد.»
قسمتى از سخنان نرم موسى و هارون عليهما السلام چنين است :
(... قد جئناك باية من ربّك و السّلام على من اتّبع الهدى ) (١٨٦)
« (اى فرعون ) ما با معجزه اى از سوى پروردگار تو آمده ايم و سلام حق بر كسى است كه از راه هدايت پيروى كند.»
البته بايد متذكر شد كه اينگونه سخن گفتن هميشگى نيست و بستگى به مخاطبان و مناسبت هاى مختلف نيز دارد. با كفّارى كه به هيچ طريقى به راه راست هدايت نمى شوند و دست از دشمنى با دين خدا بر نمى دارند خداوند متعال به گونه اى ديگر سخن مى گويد. مثلاً در برخورد با كفار قريش با لحنى تند و بدون (بسم اللّه ) مى فرمايد:
(برائة من اللّه و رسوله الى الّذين عاهدتم من المشركين ) (١٨٧)
«خدا و رسولش از مشركانى كه عهد بسته و آن را شكستند بيزارند.»
و يا در جايى ديگر درباره ابولهب مى فرمايد:
(تبّت يدا ابى لهب و تبّ) (١٨٨)
بريده باد دو دست ابى لهب ، بريده باد.

٢٠. مختصر و مفيد از صفات ديگر سخن ، مختصر بودن آن است . مبلّغ نبايد با طولانى كردن نوشته يا سخن خود، سبب خستگى مردم شود چرا كه انسان بطور طبيعى از شنيدن سخنان طولانى خسته مى شود.
امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:«من محا طرائف حكمته بفضول كلامه فكانّما اعان هواه على هدم عقله »(١٨٩)
«هر كس با زوايد سخن خود، شيرينى و زيبايى حكيمت را محو كند گويا بر نابودى عقل خود اقدام كرده است .»
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «خير الكلام ما لايملّ و لايقلّ»(١٩٠)
«بهترين سخن آن است كه نه كم باشد و نه ملال آور.»

كم گوى و گزيده گوى چون درّ كز اندك تو جهان شود پر
بطور كلى ذهن انسان بگونه اى است كه جملات كوتاه را بهتر مى پذيرد و كلمات قصار بيشتر در ذهن مى ماند. شايد به همين دليل بسيارى از فرمايشات رسول اكرم عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلام به صورت كلمه قصار بوده است با اطمينان مى توان گفت كه يكى از عوامل عدم تمايل كودكان و جوانان به مساجد و مكان هاى مذهبى ، سخنرانى هاى طولانى و خسته كننده است .
در صورتى كه مبلّغ سخنان كوتاه و پربارى را براى مخاطبان خود ارائه دهد اين عمل در جلسات بعد نيز ادامه خواهد داشت و «كمِ با دوام » از «زيادِ خسته كننده » بهتر است :
(قليل يدوم عليك خير من كثير ملول ) (١٩١)
چه بسيار سخنرانى هاى طولانى كه فايده چندانى ندارد و مبلّغ در مقابل وقت فكر مردم مسئول است . بايد در كمترين زمان مفيدترين مطالب به مخاطبان برسد. چنانكه سنت پيامبر گرامى عليهم السلام نيز سخنرانى هاى كوتاه و مفيد بوده است .
مؤ منان رستگار از سخنان لغو و بيهوده دورى مى كنند:
(والّذينهم عن اللّغو معرضون ) (١٩٢)
و آموختن سخنان مضّر و بى فايده مورد انتقاد شديد قرآن است :
(و يتعلّمون ما يضرّهم و لا ينفعهم ) (١٩٣)
و پيامبر اكرم عليهم السلام در دعاى خود مى گويد:
«اللّهم انّى اعوذبك من علم لاينفع »(١٩٤)
«خداوندا از علمى كه نفع نمى رساند به تو پناه مى برم .»

٢١. هماهنگ و منظم كلام مبلغ بايد دسته بندى شده و مرتبط با يكديگر باشد تا مطالب بصورت منظم و هماهنگ در ذهن مخاطب جاى گيرد. خداوند در مورد كلام خود يعنى قرآن چنين مى فرمايد:
(اللّه نزّل احسن الحديث كتاباً متشابهاً) (١٩٥)
«خداوند قرآن را فرستاد كه نيكوترين سخن آسمانى است و كتابى است كه آياتش با هم شبيه و هماهنگ است .»
مطالب بايد از نظم منطقى برخوردار باشد و تا زمانى كه يك مطلب تمام نشده مطلب ديگرى آغاز نشود و مطالب مختلف به تدريج به مردم گفته شود؛
(و قراناً فرقناه لتقراه على الّناس على مكث و نزّلناه تنزيلاً) (١٩٦)
«و قرآن را جزء جزء فرستاديم تا بر امت به تدريج قرائت كنى .»
البته رعايت اين مسئله بيشتر مربوط به سخنرانى هاى رسمى است و در سخن گفتن هاى معمولى و نشست هاى كوچك مى توان موضوعى و دسته بندى شده سخن نگفت . مواردى را در نهج البلاغه مى بينيم كه حضرت على عليهما السلام در يك خطبه از موضوعات مختلف سخن مى گويند.
بطور مثال در خطبه ١٨١، درباره خدا، تقوا، زندگى پيامبران ، امام زمان عليه السلام شهدا و جهاد، صحبت شده است .
چنانكه مواردى زيادى را مشاهده مى كنيم كه تنها يك موضوع ، بطور منظم و منسجم مورد بحث قرار مى گيرد مانند خطبه متقين كه از اول تا آخر صفات انسان با تقوى بررسى مى شود.
بنابراين مى توان نتيجه گرفت كه اين مسئله ، بستگى به موقعيت دارد و در واقع دو شيوه براى سخن گفتن وجود دارد. موضوعى يا متنوع . سخن گفتن يك مبلّغ بر روى منبر با گفتگوى او در يك قطار يا اتوبوس فرق مى كند. و بعضى از نويسندگان كتاب هايى تحت عنوان «كشكول » نوشته و از هر درى سخن گفته اند و بعضى «الكلام يجرّ الكلام »: «حرف ، حرف مى آورد»، نوشته اند كه خالى از لطف نيست .

٢٢. با آهنگ و حركات مناسب هر سخن آهنگ خاصى مى طلبد. آهنگ سخنى كه مردم را به جنگ عليه كفر و الحاد ترغيب مى كند با سخنى كه آنان را از عذاب روز قيامت مى ترساند متفاوت است .
حضرت على عليه السلام براى ترغيب مردم به جهاد با صداى بلند سخن مى گويد: «ثمّ نادى باءعلى صوته الجهاد، الجهاد عباد اللّه »(١٩٧)
اما براى راز و نياز با خدا صدايش آرام و همراه با ناله و زارى است ؛
(ادعوا ربّكم تضرّعاً و خفية ) (١٩٨)
«پروردگار خود را با حالت ناله و زارى و در پنهانى بخوانيد.»
همانگونه كه هر سخن آهنگ خاصى دارد، حركت خاصى نيز مى طلبد، مانند گره كردن مشت به هنكام شعار يا بلند كردن دست به هنگام دعا.
حضرت على عليه السلام هنگامى كه مى خواستند از شهيدان سخن بگويند دستشان را به صورت مبارك زدند و بسيار گريستند:
«ثمّ ضرب بيده على لحيته الشريفة الكريمة فاءطال البكاء»(١٩٩)
حضرت صادق عليه السلام هنگامى كه دعاى ماه رجب را مى خواندند، چون به فراز «حرّم شيبتى على النّار» «خدايا محاسنم را بر آتش حرام كن »، مى رسيدند، با دست خود ريش مبارك را مى گرفتند.(٢٠٠)
حركت مناسب با اسم مبارك امام زمان عليه السلام ،«قائم »، بلند شدن است .
پيامبر اكرم عليهم السلام ، براى معرفى حضرت امير عليه السلام به عنوان خليفه مسلمانان ، دست او را چنان بالا گرفتند كه زير بغل هايشان نمايان شد.(٢٠١)
و يا براى تعيين اهل بيت خود كه مشمول آيه تطهيرند، على و زهرا و حسن و حسين عليهم السلام را زير يك عبا جمع نمود و آنكاه فرمود: «هؤ لاء اهل بيتى ».
براى نماز باران دستور آمده كه لباس ها را وارانه بپوشيد، اطفال را از مادران جدا كنيد، حتى بچه حيوانات را نيز از مادرانشان جدا كنيد و به بيابان برويد كه همه اين حركات براى ايجاد زمينه راءفت و خشوع است .


بخش سوم : صفات مبلّغ

١. آگاهى مبلّغ در صورتى مى تواند مردم را به حق هدايت كند كه هم خود، «آگاه » باشد و هم بر اساس آگاهى مردم را به دين دعوت كند؛
(قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بصيرة انا و من اتّبعنى ) (٢٠٢)
«بگو اين راه من است . من و پيروانم با بصيرت و آگاهى كامل ، مردم را به سوى خدا دعوت مى كنيم .»
حضرت خضر عليه السلام كه مسئوليت تعليم حضرت موسى عليه السلام را بعهده داشت توسط خداوند آموزش يافته و آگاه شده بود؛
(و علّمناه من لدنّا علماً) (٢٠٣)
اينگونه است كه خداوند متعال از پيروى انسان هاى نادان و ناآگاه نهى فرموده است : (و لا تتّبع اهواء الذّين لايعلمون ) (٢٠٤)
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: با علم و آگاهى سخن بگوييد كه هيچ خيرى در سخن جاهلانه نيست : «لا خير فى القول بالجهل »(٢٠٥)
و در جاى ديگر مى فرمايد:
«لا تقل ما لاتعلم فتتهم باخبارك بما تعلم »(٢٠٦)
«آنچه را نمى دانى نگو زيرا در اين صورت گفتارهاى درست تو نيز مورد تهمت قرار مى گيرد و مردم نسبت به همه سخنانت با ديده ترديد مى نگرند.»

٢. ايمان به هدف مبلّغ بايد چنان به هدف خود ايمان داشته باشد كه همچون پيامبر عليهم السلام اگر خورشيد را در دستى و ماه را در دست ديگرش قرار دادند،(٢٠٧) دست از هدف خود برندارد و همچون خضر عليه السلام در گرسنگى و تشنگى نيز رسالت خويش را انجام دهد؛
(استطعما اهلها فابوا ان يضيّفوهما فوجدا فيها جداراً يريد اءن ينقضّ فاقامه ) (٢٠٨) .
«موسى و خضر عليهما السلام وارد قريه اى شدند در حاليكه گرسنه بودند از مردم درخواست غذا كردند ولى آنها از مهمان كردنشان خوددارى نمودند (با اينحال ) چون در آنجا ديوارى يافتند كه در حال خراب شدن بود خضر ديوار را تعمير و برپا كرد و بى وفايى مردم در اراده آنان اثر نگذاشت .»
مباهله رسول خدا عليهم السلام با علماى مسيحيت نشانه ايمان بالاى او به هدف است كه به دشمنان خدا فرمود:
(تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللّه على الكاذبين ) (٢٠٩)
«بياييد، ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم ، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مى نماييم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مى كنيم شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مى كنيم و در حق يكديگر نفرين مى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم .»

٣. پيشگام مبلّغ ، امام و رهبر ديگران است پس بايد خود در همه كارها پيشگام باشد و قبل از تعليم ديگران به تعليم خود بپردازد؛
«من نصب نفسه اماماً للناس فعليه ان يبداء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره »(٢١٠)
او بايد قبل از اينكه مردم را به انجام كارهاى خوب دستور دهد خود آنها را انجام داده و قبل از نهى از اعمال زشت و ناروا خودش آن اعمال را ترك كرده باشد كه اين صفت رسولان الهى بوده است ؛
(و ما اريد ان اخالفكم الى ما انهاكم عنه ان اريد الاّ الاصلاح ما استطعت ) (٢١١)
«من هرگز نمى خواهم چيزى كه شما را از آن باز مى دارم مرتكب شوم ، من جز اصلاح تا آنجا كه توانايى دارم نمى خواهم .»

٤. با اخلاص اخلاص در عمل رمز موفقيت مبلّغ است زيرا مؤ ثر واقعى ، خداوند است و اگر تبليغ به خاطر خدا انجام گيرد، بر دل ها اثر خواهد گذاشت .
اخلاص در تبليغ ، شيوه تمامى رسولان الهى همچون حضرت نوح ، هود، صالح ، لوط، شعيب عليهم السلام و خاتم رسولان ، حضرت محمد عليهم السلام بوده است كه به مردم مى گفتند:
(و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الاّ على ربّ العالمين ) (٢١٢)
«من براى رسالت خويش از شما پاداشى نمى خواهم و پاداش من تنها نزد خداوند عالميان است .»
چنانكه اهل بيت پيامبر عليهم السلام در ماجراى اطعام يتيم و اسير ومسكين به آنان مى گفتند:
(لا نريد منكم جزاءً و لا شكوراً) (٢١٣)
«ما از شما انتظار پاداش يا سپاسى نداريم .»
اگر مبلّغ به خاطر خوشايند مردم و تشكر و سپاسگزارى ايشان قدم بردارد، بى توجهى مردم براى او بسيار سخت و جانكاه خواهد بود. اما اگر از ابتدا قصدش رضايت خداوند متعال باشد، ناسپاسى مردم به هيچ وجه بر وى اثرى نخواهد گذاشت .
بنابراين چون به خاطر خدا تبليغ مى كند، نبايد در مقابل زحماتش بر مردم و بلكه بر خدا منّت گذارد زيرا؛
(و من جاهد فانّما يجاهد لنفسه انّ اللّه لغنىّ عن العالمين ) (٢١٤)
«هر كس جهد و كوشش كند به سود خود اوست و خداوند از عالميان بى نياز است .»
مبلغ اگر عزت نفس نداشته باشد، بايد چشم به اين و آن بدوزد و از اهداف اين و آن تبليغ كند، كه نتيجه اش ستايش از كسى است كه به او چيزى مى بخشد و سرزنش كسى است كه از عطا منع مى كند:
«فافتتن بحمد من اعطانى و ابتلى بذمّ من منعنى »(٢١٥)
در مناجات شعبانيه مى خوانيم : «بيدك لا بيد غيرك زيادتى و نقصى » «خدايا، زيادى و كمى زندگى من به دستِ توست نه به دست غير تو.»

٥. عادل و بدور از حب و بغض مبلّغ بايد بدور از هرگونه حب و بغض تبليغ كند و منافع شخصى را در اين عمل مقدس دخالت ندهد؛
(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط شهداء للّه و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين ان يكن غنياً او فقيراً فاللّه اولى بهما) (٢١٦)
«اى اهل ايمان به عدالت قيام كنيد و براى خدا (و به حكم او) گواهى دهيد، هر چند بر ضرر خود يا پدر و مادر و خويشان شما باشد، براى هر كس ‍ شهادت مى دهيد چه فقير باشد چه غنى ، نبايد در حكم و شهادت از حق عدول نماييد كه خداوند به رعايت حقوق آنان اَولى است .»
مبلغ در سخنان ، كردار، موضع گيرى ها و برخوردهايش با ديگران بايد عدالت را رعايت كند و ضوابط را فداى روابط و دوستى ها نكند و هيچگونه امتيازى براى غير مستحق گرچه از خويشان و نزديكان باشد قائل نشود. چنانكه قرآن مى فرمايد:
(و اذا قلتم فاعدلوا) (٢١٧) «هرگاه سخن گفتيد عدالت را رعايت كنيد.»
رعايت عدالت تنها در سخن نيست بلكه در همه اعمال حتى نگاه كردن به ديگران نيز بايد وجود داشته باشد؛
«كان رسول اللّه يقسّم لحظاته بين اصحابه فينظر الى ذا و ينظر الى ذا بالسّويه »(٢١٨)
«رسول خدا نگاهشان را بين اصحاب بطور مساوى تقسيم مى كردند و گاهى به اين نگاه مى كردند و گاهى به آن .»
انسان منصف با كمال شهامت اعلام مى كند كه ديگرى امتيازى دارد كه در وجود او نيست . همانند موسى عليه السلام كه فرمود: برادر من هارون از من فصيح تر است : (و اخى هارون هو افصح منّى لساناً) (٢١٩)
بعضى به خاطر دوستى ها و روابط، حق را زير پا مى گذارند و بعضى در راه حق ، دوستى ها را در نظر نمى گيرند كه اين عمل ارزشمند است .
يكى از سفارش هاى حضرت على عليه السلام به فرزندانش قبل از شهادت ، اين است كه حق بگوييد؛ (و قولا بالحق ) (٢٢٠)
هنگامى كه بر مبلّغ آشكار شود، كسى دشمن خداست و قابل هدايت نيست بايد از او دورى جويد گرچه نزديكترين عضو خانواده او باشد. آنگونه كه حضرت ابراهيم عليه السلام چنين كرد؛
(فلّما تبيّن له انّه عدو للّه تبرّا منه ) (٢٢١)
«هنگامى كه براى ابراهيم روشن شد او (عمويش ) دشمن خداست ، از او دورى جست .»
(و اذ قال ابراهيم لابيه و قومه انّنى براء ممّا تعبدون ) (٢٢٢)
«و هنگامى كه ابراهيم به پدرش (عرب به عمو نيز پدر مى گويد) و قومش ‍ گفت من از آنچه كه مى پرستيد دورى مى جويم .»
همانطور كه نوح عليه السلام از فرزند خود به فرمان خداوند، دل كَند؛
(قال يا نوح انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح ) (٢٢٣)
و حضرت لوط عليه السلام با عذاب همسرش موافق بود؛
(فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين ) (٢٢٤)
چنانكه قرآن در باره ابولهب عموى پيامبر مى فرمايد:
(تبّت يدا ابى لهب و تبّ) (٢٢٥)
«بريده باد دو دست ابى لهب ، بريده باد.»
رسول خدا عليهم السلام پس از فتح مكه بر خلاف انتظار عموى خويش ، كليد كعبه را به «عثمان بن طلحه » واگذار نمود در حاليكه اين آيه را تلاوت مى فرمود: «خداوند به شما دستور مى دهد كه امانت ها را به اهلش برسانيد و هنگامى كه بين مردم داورى مى كنيد عدالت داشته باشيد»(٢٢٦) .
نه فقط به خاطر دوستى ها بلكه در مورد دشمنان نيز نبايد حق فراموش ‍ شود؛
(لا يجرمنّكم شنئان قوم على الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى ) (٢٢٧)
«دشمنى با قومى سبب نشود كه با عدالت رفتار نكنيد. عدالت داشته باشيد كه به تقوا نزديكتر است .»
خداوند در قرآن از صفات خوب بعضى اهل كتاب به خوبى ياد مى كند و از صفات زشت بعضى مسلمانان انتقاد مى كند.
خداى بزرگ به رسول بزرگوارش مى فرمايد: به مخالفان بگو برهانتان را بياوريد (قل هاتوا برهانكم ) (٢٢٨) يعنى مبلّغ بايد منطقى برخورد كند و كينه ها و غرض هاى شخصى را در برخورد با ديگران دخالت ندهد. همانطور كه رسول خدا عليهم السلام پس از فتح مكه همه دشمنان خود را عفو نمود و نگذاشت اذيت ها و آزارهاى چندين ساله قريشيان مانع از حق بينى و رضايت خدا شود.
حضرت على عليه السلام در جنگ صفين به دشمن خود آب (٢٢٩) و در بستر شهادت به قاتل خود شير داد(٢٣٠) .
از صفات مسلمان واقعى حق بينى است . پس مبلّغ نبايد به خاطر اينكه گوينده سخن ، دشمن اوست سخن حقش را ناديده بگيرد.
(فبشّر عبادى الذّين يستمعون القول فيتّبعون احسنه ) (٢٣١)
«به بندگان من بشارت ده همان كسانى كه سخن را مى شنوند و از بهترين آن پيروى مى كنند.»
يكى از علما نقل مى كرد كه در زندان ساواك از خبيث ترين ماءموران ساواك جمله اى شنيدم كه از هر درس اخلاقى برايم بهتر بود. از آنجا كه خانواده ام از دستگيرى من بى اطلاع بودند سخت نگران بودم كه چه بلايى بر سر آنها آمده است . پس از شكنجه ، اين ماءمور به سراغم آمد و گفت آيا به خاطر شكنجه ها ناراحتى ؟ گفتم نه ! بخاطر خانواده ام . گفت : مگر تو مسئول آنها هستى ؟ پس خدا چكاره است . مگر زمانى كه بيرون از زندان بودى تو آنها را سرپرستى مى كردى ؟

٦. داراى سعه صدر و استقامت حضرت موسى عليه السلام بعنوان يك مبلّغ ، هنگام رفتن به سوى فرعون ، براى هدايت او و آگاه نمودن مردم ، از پروردگارش فراخى سينه و قدرت تحمّل سختى ها را درخواست نمود زيرا وجود اين صفت براى مبلّغ ضرورى است ؛
(ربّ اشرح لى صدرى و يسّرلى امرى ) (٢٣٢)
«خدايا! سينه ام را وسعت ده و كارم را آسان ساز.»
مبلّغ بايد بداند كه مخاطبان او يكسان نيستند و بعضى به زبان ايمان مى آورند امّا در قلب ايمانى ندارند و در مسير كفر بر يكديگر سبقت مى گيرند. بنابراين نبايد اندوهگين شود چراكه خداى متعال ، رسول گراميش ‍ را دلدارى مى دهد و مى فرمايد:
(يا ايها الّرسول لايحزنك الذّين يسارعون فى الكفر من الذّين قالوا امنّا بافواههم و لم تؤ من قلوبهم ) (٢٣٣)
مبلّغِ با ايمان از زخم زبان ها و طعنه هاى منكران غمگين نمى شود و صبر پيشه مى كند و مى داند كه عزت براى خداست و او شنوا و داناست ؛
(و لا يحزنك قولهم انّ العزة للّه جميعاً هو السّميع العليم ) (٢٣٤)
او، آرام و منطقى ، همچون اولياى الهى ، تهمت هاى دشمنان و جاهلان را پاسخ مى دهد. به نوح عليه السلام گفتند:
(انّا لنريك فى ضلال مبين ) (٢٣٥)
«اى نوح ما تو را در گمراهى آشكار مى بينيم .»
نوح عليه السلام در جواب گفت :
(يا قوم ليس بى ضلالة و لكنى رسول من ربّ العالمين ) (٢٣٦)
«اى قوم من در گمراهى نيستم بلكه فرستاده اى از سوى پروردگار جهانيان هستم .»
به هود عليه السلام پيامبر قوم عاد گفتند:
(انّا لنريك فى سفاهة و انّا لنظنّك من الكاذبين ) (٢٣٧)
«ما تو را بى خرد مى يابيم و گمان مى كنيم كه از دروغگويان باشى .»
هود عليه السلام گفت :
(يا قوم ليس بى سفاهة و لكنّى رسول من ربّ العالمين ) (٢٣٨)
«اى قوم مرا سفاهتى نيست بلكه من رسول پروردگار جهانيان هستم .»
آرى ، كسى كه قدم در مسير رسولان الهى گذارده بايد همانند آنان صبور باشد و با تهمت ها، شايعات و دروغ پردازى هاى دشمنان ، سنگر تبليغى خود را رها نكند؛
(فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرّسل ) (٢٣٩)
در زمان مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى قدس سره نماينده اى از سوى ايشان براى تبليغ به يكى از شهرهاى ايران رفت . پس از مدتى به خاطر فعاليت چشمگير او، دشمنان دين ، با تهمت ها و شايعات فراوان ، عرصه را بر او تنگ كردند تا او را فرارى دهند. آن روحانى اعلام كرد كه در فلان روز جلسه اى مهم خواهد داشت و حرف آخر را خواهد زد. دوستان و دشمنان به گمان اينكه جلسه خداحافظى است همه جمع شدند و او روى منبر رفت و گفت :
اى مردم ! اگر پشت سر من گفتند فلانى با ارباب و خوانين و سرمايه داران رابطه دارد باور كنيد. اگر گفتند فلانى اهل فساد و فحشاست باور كنيد. اگر گفتند نماز نمى خواند باور كنيد و ... اما اگر گفتند او مى خواهد از اين شهر برود، هرگز باور نكنيد كه من تا آخرين لحظه در سنگر تبليغى خود خواهم ماند.
مبلّغى كه پيرو رسول خدا عليهم السلام است همچون رهبرش ماءمور به استقامت است : (فادع و استقم كما امرت ) (٢٤٠)
تبليغ در راه دين ، گاهى زندان ، شكنجه و تبعيد نيز بدنبال دارد.
همانگونه كه قوم لوط، تصميم به بيرون كردن پيامبر خود داشتند:
(و ما كان جواب قومه الاّ ان قالوا اخرجوهم من قريتكم ) (٢٤١)
و قوم شعيب به او گفتند كه ما تو و پيروانت را از شهر بيرون مى كنيم :
(لنخرجنّك يا شعيب و الذّين آمنوا معك من قريتنا) (٢٤٢)
يكى از صفات بارز اولياى الهى ، صبر و تحمل در مقابل تهمت ها و توهين ها بوده است .
رسول خدا عليهم السلام را مجنون خواندند و او صبر كرد:
(و قالوا يا ايهّا الّذى نزّل عليه الذّكر انّك لمجنون ) (٢٤٣)
چنانكه برادران يوسف به او تهمت دزدى زدند و او به روى خود نياورد.
(قالوا ان يسرق فقد سرق اخ له من قبل فاسرّها يوسف فى نفسه ) (٢٤٤)
« (برادران يوسف به يوسف ) گفتند: اگر (بنيامين ) دزدى مى كند برادر او (يوسف ) نيز قبلاً دزدى كرده است . (يوسف چون تهمت دزدى را بر خود شنيد) آن را در دل پنهان كرد.»
شخصى نامه اى براى علامه خواجه نصيرالدين طوسى قدس سره فرستاد كه در آن نوشته بود: «يا كلب بن كلب » «اى سگ ، پسر سگ »، خواجه پس از خواندن نامه در پشت آن نوشت : اى برادر اشتباه كرده اى ! سگ چهار پا دارد و من دو پا، من «مستوى القامة » هستم وايستاده راه مى روم ولى سگ با حالت چهار دست وپا، ناخن هاى سگ دراز است و پشم دارد در حاليكه من اينگونه نيستم !.(٢٤٥)
مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى قدس سره كه مرجع تقليد بود، در كنار شط كوفه ، انبوه نامه هاى فحش مردم را به شط مى ريخت !.
بله همين صبر و تحمل در مقابل فحش ها و ناسزاها عامل مهم نفوذ در قلب هاى مردم بوده است پس بايد دعا كنيم كه :
«... و اخالف من اغتابنى الى حسن الذّكر و اشكر الحسنة و اغضى عن السيئة »(٢٤٦)
« (خدايا مرا تاءييد كن تا) با كسى كه غيبت مرا كرده است با ذكر خيرش ‍ مقابله كنم و شكرگزار خوبى ها و عفو كننده بدى ها باشم .»

٧. اميدوار به وعده هاى الهى آياتى از قرآن به مسلمانان اميد مى دهد؛
در جايى به آنان اميد مى دهد كه دين خدا عالم گير خواهد شد؛
(هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدّين كلهّ) (٢٤٧)
«او خدايى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه دين هاى عالم برترى دهد.»
در جاى ديگر به انسان هاى باتقوا اميد مى دهد كه عاقبت و رستگارى با آنهاست ؛
(انّ الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين ) (٢٤٨)
«زمين از آن خداست و آن را براى هر كس از بندگانش بخواهد به ارث مى گذرد و عاقبت از آنِ انسان هاى با تقواست .»
و در آيه اى ديگر، غلبه رسولانش را نويد مى دهد؛
(كتب اللّه لاغلبنّ انا و رسلى ) (٢٤٩)
«خداوند (درلوح محفوظ) نوشته است كه من و رسولانم ، حتماً غلبه خواهيم كرد.»
اميدوارى از خداست و ياءس و نااميدى از شيطان است ؛
(و لاتياسوا من روح اللّه انّه لا يياءس من روح اللّه الاّ القوم الكافرون ) (٢٥٠)
«از رحمت خدا نااميد نشويد كه تنها قوم كافران از رحمت خدا نااميد مى شوند.»
بنابراين اگر كافران و بدانديشان از حق روى گردان شدند، مبلّغ دچار ياءس ‍ و نااميدى نمى شود و به تبليغ خود ادامه مى دهد؛
(و ان تولّوا فانّما عليك البلاغ ) (٢٥١)
و هيچگاه ديگران را از رحمت خدا نااميد نمى كند كه اين صفت فقيه حقيقى است :
«الفقيه حق الفقيه من لم يقنّط النّاس من رحمة اللّه »(٢٥٢) .
مبلّغ اميدوار، با قدرت و قوّت راه را ادامه مى دهد، كار را جدّى دنبال مى كند و از سستى در كار تبليغ پرهيز مى كند؛
(اذهب انت و اخوك باياتى و لاتنيا فى ذكرى ) (٢٥٣)
«اى موسى تو و برادرت با آيات من (در پى رسالت خود) برويد و در ياد من سستى روا مداريد.»
و درجاهاى مختلفى از قرآن يادآورى مى كند كه :
(خذ الكتاب بقوة ) (٢٥٤)
«كتاب را با قدرت بگير.»

٨. اهل علم و عمل مبلّغ بايد پيام خدا را برساند، خود به آن عمل كند و در عمل به آن پشتكار داشته باشد، همچون رسول خدا عليهم السلام كه هميشه در حال جوش و خروش بود و لحظه اى آرام نمى گرفت ؛
(فاذا فرغت فانصب و الى ربّك فارغب ) (٢٥٥)
«اى رسول ما هنگامى كه از كارى فارغ شدى خود را به زحمت بينداز و هميشه به سوى خداى خود مشتاق باش .»
پشتكار مبلّغ ، منحصر در تبليغ دين نمى شود بلكه بايد در راه افزودن بر علم و آگاهى خويش نيز بكوشد چرا كه در هر زمانى نياز به معلومات جديد دارد و تكيه بر مطالعات قبلى كافى نخواهد بود. لذا رسول خدا عليهم السلام به دستور خداوند زيادى علم و دانش را از او طلب مى كند:
(قل ربّ زدنى علماً) (٢٥٦)
آن هم علم و يقين همراه با عمل و تجربه ، نه فقط بصورت تئورى . همانگونه كه حضرت ابراهيم عليه السلام اينگونه علمى از خداوند خواست تا قلبش آرام گيرد؛
(و اذ قال ابراهيم ربّ اَرِنى كيف تُحيى المَوتى قال اوَ لم تُؤ من قال بلى و لكن ليطمئنّ قلبى ) (٢٥٧)
«و هنگامى كه ابراهيم گفت : پروردگارا به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى . خداوند فرمود: آيا باور ندارى ؟ عرض كرد بله باور دارم امّا مى خواهم قلبم مطمئن شود.»
مبلّغى كه از نظر علم و دانش هر روزش با روز قبل از آن فرق نداشته باشد لحظاتش بى بركت است .
رسول خدا مى فرمايد:
«اذا اتى علىّ يوم لا ازاد فيه علماً يقرّبنى الى اللّه تعالى فلا بورك لى فى طلوع الشمس ذلك اليوم »(٢٥٨)
«اگر روزى فرا رسد و در آن روز دانشى كه مرا به خدا نزديك كند بر من افزوده نشود، طلوع آفتاب آن روز بر من مبارك مباد.»

٩. قاطع و با شهامت يكى ديگر از صفات مبلّغ واقعى اين است كه با قاطعيّت تمام در مقابل كج روى ها بايستد و به جز خدا از كسى نترسد؛
(الذين يبلّغون رسالات اللّه و يخشونه و لا يخشون احداً الاّاللّه ) (٢٥٩)
و بداند كه گمراهى ديگران به وى زيانى نمى رساند؛
(يا ايها الّذين امنوا عليكم انفسكم لا يضّرّكم من ضلّ اذا اهتديتم الى اللّه مرجعكم جميعاً فينبّئكم بما كنتم تعملون ) (٢٦٠)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد مراقب خود باشيد، هنگامى كه شما هدايت يافتيد گمراهى كسانى كه گمراه شده اند به شما زيانى نمى رساند. بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه عمل مى كرديد آگاه مى سازد.»
وظيفه مبلّغ آن است كه بدون ترس جلو بدعت ها را بگيرد و اين عهدى است كه خداوند از او گرفته است ؛
«اذا ظهرت البدع فى امتّى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة اللّه »(٢٦١)
«هنگامى كه بدعت ها در امت من ظاهر شود بر عالم است كه علم خويش ‍ را ظاهر سازد و كسى كه چنين نكند لعنت خدا بر اوست .»
او بايد همچون آيات قرآن راه و روش مجرمين و توطئه هاى آنان را افشا كند؛
(و لتستبين سبيل المجرمين ) (٢٦٢)
« (و ما آيات را بطور مفصل بيان مى كنيم ) تا راه گناهكاران معين و آشكار شود.»
و بايد در گفتن حقايق شهامت داشته باشد، و به خاطر ترس از زورمندان و مستكبران حقايق را كتمان نكند. آنگونه كه ابراهيمِ عليه السلام بر كافران شوريد و با شهامت تمام فرمود:
(تاللّه لاكيدنّ اصنامكم ) (٢٦٣)
«به خدا قسم حتماً بت هاى شما را درهم مى شكنم .»
وحضرت موسى عليه السلام سامرى را توبيخ نمود و فرمود:
(وانظر الى الهك الذّى ظَلْتَ عليه عاكفاً لنحرقنّه ثّم لننسفنّه فى اليمّ نسفاً) (٢٦٤)
«اين خدايت را كه (با زر و زيور ساخته اى و) بر پرستش و خدمتش ‍ ايستاده اى نگاه كن كه آن را مى سوزانيم و خاكسترش را به دريا مى دهيم .»
مبلّغ مؤ من در راه تبليغ دين هيچگونه هراسى از سرزنشِ سرزنش ‍ كنندگان ندارد:
(يجاهدون فى سبيل اللّه و لا يخافون لومة لائم ) (٢٦٥)
رسول خدا عليهم السلام هنگامى كه معاذ را براى تبليغ به «يمن » مى فرستد، مى فرمايد:
«و لا تخف فى اللّه لومة لائم »(٢٦٦)
«اى معاذ، در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كنندگان مترس .»
مبلّغ واقعى و شجاع ، آنجا كه لازم باشد با قاطعيت به كفار پشت مى كند و با صراحت تمام مى گويد:
(لكم دينكم ولى دين ) (٢٦٧) «دينتان براى خودتان و دين من براى من .»
آيا فكر كرده ايد كه نامه نوشتن رسول خدا عليهم السلام به امپراطورهاى قدرتمند روم و ايران چه شهامتى مى خواست ؟. تعجبى ندارد كه امام خمينى قدس سره فرزند پاك رسول اللّه عليهم السلام قرن ها پس از آن به رئيس ‍ جمهور شوروى نامه بنويسد و او را به اسلام دعوت كند و از رئيس جمهور امريكا بعنوان منفورترين افراد ياد كند، زيرا اين شهامت را از جدّ بزرگوارش ‍ رسول خدا عليهم السلام به ارث برده است . انسان هاى با شهامت در طول تاريخ ، هيچگاه از زورمندان و سلاطين ظالم نهراسيده اند.
روزى عبدالملك بن مروان در بيابان به يك مرد اعرابى رسيد عنان اسب را كشيد و توقف نمود تا با او صحبت كند. گفت : عبدالملك بن مروان را مى شناسى ؟ پاسخ داد: آرى او ستمگرى غير قابل هدايت است !. گفت : واى بر تو من عبدالملكم .
اعرابى گفت : خداوند به تو عمر طولانى ندهد و مال و ملك به تو نبخشد كه مال خدا را خوردى و حرمت او را تضييع نمودى (٢٦٨) .

١٠. انتقادپذير انتقادپذيرى ، صفت ارزشمندى است .
در دعاى مكارم الاخلاق مى خوانيم كه :
«اللّهم ... وفقّنى لطاعة من سدّدنى و متابعة من ارشدنى »
«خدايا، مرا به اطاعت و پيروى كسى كه به راه سداد و صلاحم خواند و هدايت نمود موفق ساز.»
هيچ انسانى بدور از خطا و اشتباه نيست زيرا نفس سركش ، انسان را به بدى امر مى كند؛
(و ما ابرّى نفسى انّ النّفس لامّارة بالسّوء الاّ ما رحم ربّى ) (٢٦٩)
«من نفسم را تبرئه نمى كنم كه همانا امر كننده به بدى است مگر در آنكه پروردگارم رحم كند.»
مبلّغ به انتقادها گوش مى دهد، كه گوش ندادن به حقايق ، صفت كافران كوردل است ؛
(لهم اذان لايسمعون بها) (٢٧٠)
«آنان گوش هايى دارند كه با آن نمى شنوند.»
(و اذا ذكرّوا لا يذكرون ) (٢٧١)
«و هنگامى كه به آنها تذكر داده شود پند نمى گيرند.»
انسان مسلمان به انتقادهايى كه به او مى شود به ديد هدايايى ارزشمند مى نگرد و كسى كه عيوبش را گوشزد كند بهترين برادر مى داند؛
«احبّ اخوانى من اهدى الىّ عيوبى »(٢٧٢)

١١. حامى محرومان بيشترين ياران و پيروان رسولان الهى در طول تاريخ ، مستضعفان و محرومان بوده و بيشترين سختى رسالت انبيا بر دوش آنان بوده است .
بنابراين مبلّغ بايد از آنان حمايت كند و از طرد آنان بپرهيزد؛
(و لا تطرد الذّين يدعون ربّهم بالغدوة و العشىّ يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شيى ء و ما من حسابك عليهم من شى ء فتطردهم فتكون من الظّالمين ) (٢٧٣)
«آنان كه صبح و شام خدا را مى خوانند و مراد و مقصدشان فقط خداست ، از خود مران كه نه چيزى از حساب آنها بر تو و نه چيزى از حساب تو بر آنهاست . پس اگر تو، آن خداپرستان را از خود برانى از ستمكاران خواهى بود.»
كافران هميشه سعى داشته اند پيروان مستضعف رسولان را انسان هاى بى مقدار معرفى كنند؛
(و ما نريك اتّبعك الاّ الذّين هم اراذلنا) (٢٧٤)
«و ما تنها اشخاص پست و بى مقدار را مى بينيم كه از تو پيروى مى كنند.»
و هميشه انتظار داشته اند كه رسولان آنان را از خود طرد كنند ولى عمل فرستاده خدا چيز ديگرى است و مى گويد:
(و ما انا بطارد الّذين امنوا) (٢٧٥)
«و من هرگز آن مردم با ايمان را (هر چند به نظر شما فقير و بى چيز باشند) از خود دور نمى كنم .»
مبلّغ بايد در كنار حمايت از محرومان ، از مرفهين بى درد فاصله بگيرد، كسانى كه هميشه در مقابل پيامبران موضع گرفته اند؛
(و ما ارسلنا فى قرية من نذير الاّ قال مترفوها انّا بما ارسلتم به كافرون ) (٢٧٦)
«و ما هيچ هشدار دهنده اى به ديارى نفرستاديم ، مگر اينكه ثروتمندان عياش آن ديار گفتند: مابه رسالت شما كافريم .»
روحيه مؤ منان ثروتمند نيز اينگونه بوده كه كمتر به سختى ها تن مى داده اند؛
(و اذا انزلت سورة ان امنوا و جاهدوا مع رسوله استاذنك اولوا الّطول منهم ) (٢٧٧)
«و هرگاه سوره اى نازل شود كه به ايمان به خدا و جهاد در راه دين خدا دستور دهد، ثروتمندان از حضور تو تقاضاى معافى از جهاد كنند و گويند ما را از معاف شدگان محسوب دار.»
مبلّغ بايد بداند كه ، بى توجهى به محرومان و روى گرداندن از ايشان توبيخ خداوند بزرگ را به دنبال دارد؛
(عَبَس و تَولّى اَن جائه الاَعمى ) (٢٧٨)
«چرا عبوس و ترشرو گشت از اينكه آن نابينا به حضورش آمد؟»


۳
قرآن و تبليغ ١٢. توكل به خدا
در عين حال كه عمل مبلّغ در هدايت انسان ها بسيار مؤ ثر است ولى بايد توجه داشت كه مؤ ثر واقعى خداست و مبلّغ ابزارى بيش نيست ؛
(انّك لا تهدى من اَحبَبتَ ولكنّ اللّه يهدى من يشاء) (٢٧٩)
« (اى رسول ما) تو نمى توانى هر كس را بخواهى هدايت كنى امّا خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند.»
(و لو شاء اللّه ما اشركوا) (٢٨٠)
اگر خدا مى خواست مشركان را از شرك باز مى داشت (تا همه خداشناس ‍ شوند) .»
خداوند متعال به رسول گراميش عليهم السلام مى فرمايد:
تو نگاهبان و وكيل مردم نيستى ؛
(و ما جعناك عليهم حفيظاً وما انت عليهم بوكيل ) (٢٨١)
تو مسلط و توانا بر تبديل كفر آنان نيستى ؛
(فذكّر انّما انت مذكّر لست عليهم بمصيطرٍ) (٢٨٢)
تو جبار و اجبار كننده مردم نيستى ؛
(ماانت عليهم بجبّار) (٢٨٣)
و هيچ چيز به دست تو نيست ؛
(ليس لك من الامر شى ء) (٢٨٤)
اگر خداوند بخواهد يك پرنده يعنى «هدهد» با بردن نامه اى از سليمان عليه السلام به سوى ملكه سبا وسيله ايمان يك منطقه قرار مى گيرد.
بنابراين مبلّغ ، نه از ايمان مردم ، بايد دچار عُجب شود و نه از كفر آنان دچار ياءس و نااميدى بلكه بايد در لحظه لحظه حركت ، به خداى بزرگ توكل كند؛
(فاذا عزمت فتوكّل على اللّه ) (٢٨٥)
«پس هنگامى كه تصميم گرفتى به خداى بزرگ توكل كن .»

١٣. نرمخو ، مهربان و دلسوز نرمى ، تنها صفت سخن نيست بلكه در برخوردها نيز لازم است چرا كه با نرمى و مهربانى ، مردم به دين خدا كشيده مى شوند و به تجربه ثابت شده است كه با زور و اكراه نمى توان كسى را هدايت نمود.
(افانت تكره الّناس حتّى يكونوا مؤ منين ) (٢٨٦)
«اى رسول ! آيا تو مى توانى همه را با جبر و اكراه مؤ من گردانى ؟»
مهربانى با مردم ، آنان را جذب مى كند و تندخويى و سخت دل بودن آنها را از دين خدا، دور مى سازد.
اين كلام خداى متعال است كه خطاب به رسول گراميش مى فرمايد:
(فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك ) (٢٨٧)
«اى رسول ، رحمت خدا تو را مهربان و خوش خلق گردانيد و اگر تندخو و سخت دل مى بودى ، مردم از گرد تو پراكنده مى شدند.»
(و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين ) (٢٨٨)
«ماتو را مايه «رحمت » بر جهانيان فرستاديم .»
پس با آنان به نيكى سخن بگو؛
(قولوا لهم قولاً معروفاً) (٢٨٩)
كه نيك سخن گفتن و مهربانى با مردم برازنده توست ؛
(لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم ) (٢٩٠)
«رسولى از خودتان به سوى شما آمد كه ناراحتى شما برايش سخت و بر آسايش شما حريص و نسبت به مؤ منان رؤ ف و مهربان است .»
(و يدرؤ ن بالحسنة السّيئة اولئك لهم عقبى الدّار) (٢٩١)
«و كسانى كه بدى را با خوبى پاسخ مى گويند پاداش آنان منزلگاه نيكو (بهشت جاويدان ) است .»
دين اسلام ، دين سختگيرى نيست ؛
(يريد اللّه بكم اليُسر و لا يريد بكم العُسر) (٢٩٢)
«خداوند براى شما آسان خواسته و براى شما سختى نخواسته است .»
طرد انسان هاى بى تفاوت با تنگ نظرى ها و بى محبتى ها، شيوه رسول خدا عليهم السلام نيست كه ايشان پس از فتح مكه ، همه دشمنان را بخشيد و فرمود: «انتم الّطلقاء» «شما آزاديد.»
در آن روز فرمانده اى به نام سعدبن عبادة از لشكر رسول خدا عليهم السلام فرياد زد: «اليوم يوم المَلحمة » «امروز روز انتقام است .» حضرت با شنيدن اين جمله ، پرچم را از او گرفت و به دست على عليه السلام داد(٢٩٣) و فرمود: «اليوم يوم المَرحَمة » «امروز روز رحمت است .»
همين رسول عزيز، هنگام سفر معاذ به «يمن » به او سفارش مى كند كه : «عليك بالرفق و العفو»(٢٩٤)
«با مردم مدارا كن و بدى هاى آنان را ببخش .»
و ما را مورد خطاب قرار مى دهد كه :
«لينّوا لمن تعلّمون »(٢٩٥)
«باكسانى كه به آنان دانش مى آموزيد نرمى كنيد.»
آرى از محبّت است كه خارها گل مى شود. انسان روح لطيفى دارد و غرق در احساس و عاطفه است و با كمترين راءفت و مهربانى شيفته دين خدا مى شود.
(و لا تستوى الحسنة ولا السّيّئة ادفع بالّتى هى احسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه ولى حميم ) (٢٩٦)
«هرگز نيكى و بدى در جهان يكسان نيست (اى رسول ) بدى خلق را با خوبى پاسخ ده ، گويى همان كس كه با تو بر سر دشمنى است دوست و خويش تو شده است .»
يكى ازعوامل طرد مردم از دين خدا، سخت گيرى هاى بى مورد است . دين اسلام دين موافق با فطرت انسان هاست . و احكام آن آسان و بدون مشقت است ؛
(و ما جعل عليكم فى الّدين من حرج ) (٢٩٧)
«خداوند هيچگونه سختى در دين براى شما قرار نداد.»
اين دين مقدس بر خلاف بعضى از اديانِ ساختگى و تحريف شده ، بنايش ‍ بر سركوبى خواسته هاى طبيعى انسان همچون خوردن طعام ، تفريح و غرايز جنسى نيست بلكه در صدد كنترل اين غرايز است تا مانند سيلى بنيان كَن ريشه انسانيت را از بين نبرند.
در اديان سابق (دين يهود) در صورت ارتكاب بعضى از گناهان بايد يكديگر را مى كشتند؛
(فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ) (٢٩٨)
و چيزهاى زيادى بر آنها حرام بود؛
(و على الّذين هادوا حرّمنا كلّ ذى ظفر و من البقر و الغنم حرّمنا عليهم شحومهما الاّ ما حملت ظهورهما او الحوايا او ما اختلط بعظم ) (٢٩٩)
«و بر يهوديان هر حيوانى كه سُم بدون شكاف دارد را حرام كرديم و از خوردن پى هاى گاو و گوسفند منعشان نموديم مگر آنچه كه بر پشت ها و روده ها و آميخته با استخوان باشد.»
اما هيچ حكمى در اسلام ، سخت و بيشتر از طاقت انسان نيست .
خداوند متعال مى فرمايد:
(ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ) (٣٠٠)
«اى پيامبر ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه در سختى بيافتى .»
مبلّغ نبايد مردم را از اسلام و دستوراتش بترساند بلكه بايد سعيش در آسان جلوه دادن آنها باشد.
بايد هدف دستوراتى مثل روزه ، كه بر حسب ظاهر از وظايف ديگر سخت تر است ، براى مردم روشن شود تا بر ايشان شيرين و ساده جلوه كند. مردم بايد بدانند كه قصد خداوند قرار دادن آنها در سختى نيست بلكه مى خواهد آنان را پاك كند و نعمتش را بر ايشان تمام كند:
(ما يريد اللّه ليَجعَل عليكم من حَرجٍ ولكن يريد ليُطَهّرَكم وَ لِيُتمّ نعمته عليكم ) (٣٠١)
«خداوند نمى خواهد براى شما تنگناو رنج قرار دهد، ولى مى خواهد شما را پاك كند و نعمتش را بر شما كامل سازد»
(فمن كان منكم مريضاً او على سفرٍ فَعِدّة من ايّام اُخَر) (٣٠٢)
«پس هر كس از شما كه مريض يا مسافر باشد در ايام ديگر روزه گيرد.»
اشاره به وجوب روزه بر امت هاى قبل ، محدود بودن ايام روزه و تعيين «فديه » براى كسانى كه مريض يا مسافرند، همه براى آسان جلوه دادن اين تكليف الهى است .
مبلّغ در انجام اعمال دينى مردم ، بايد حالت نشاط و بى نشاطى يا ضعف و قوت آنها را در نظر بگيرد كه اين شيوه قرآن است .
بطور مثال پس از اينكه توان جنگيدن مسلمانان كم مى شود خداوند متعال از آنان مى خواهد كه صد نفر در مقابل دويست نفر بايستند. در حالى كه حكم اوليه ، ايستادگى بيست نفر در مقابل دويست نفر بود؛
(الا ن خَفَّفَ اللّه عنكم و عَلِمَ انّ فيكم ضَعفاً فان يَكنْ منكم ماءة صابرة يغلبوا ماءتين ) (٣٠٣)
«اكنون خدا به شما تخفيف داد (و در حكم جهاد آسان گرفت ) و دانست كه شما ضعيف شده ايد (و يك نفر با ده نفر تاب مقاومت نداريد) پس اگر صد نفر صبور باشيد بر دويست نفر از كافران غلبه خواهيد كرد.»
و يا در جايى ديگر از مردم مى خواهد كه هر مقدار مى توانيد قرآن بخوانيد در حاليكه حكم اوليه ، خواندن قرآن به اندازه ثلث شب بوده است . خداوند متعال حكم را آسان مى كند زيرا مى داند كه مردم نمى توانند مقدار شب و روز را بطور دقيق اندازه گيرى كنند؛
(عَلِمَ اَن لَن تُحصُوه فَتاب عليكم فَاقرَؤ ا ما تَيَسّر من القُران ) (٣٠٤)
در خاتمه اين بحث متذكر مى شويم كه برخورد نرم و محبت آميز مربوط به انسان هاى پاك سرشت و غير لجوج است . بنابراين در برخورد با دشمنان قسم خورده دين خدا و كافران لجوجى كه به هيچ وجه دست از دشمنى برنمى دارند نبايد هيچگونه راءفت و مهربانى نشان داد.
همچون رسول خدا عليهم السلام و يارانش كه با يكديگر بسيار مهربان و با كافران بسيار شديد بودند:
(محمد رسول اللّه والّذين معه اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم ) (٣٠٥)

١٤. مردمى و درد آشنا بزرگترين مبلّغ بشريّت رسول اكرم عليهم السلام از ميان خود مردم برخاست
(لقد جاءكم رسول من انفسكم ) (٣٠٦)
«به تحقيق رسولى از ميان خودتان به سوى شما آمد.»
و خداوند متعال تاءكيد مى كند كه اى رسول بگو من بشرى همانند خود شماهستم : (قل انّما انا بشر مثلكم ) (٣٠٧)
رسولى كه از مردم است و در بين آنهاست : (فارسلنا فيهم رسولاً) (٣٠٨) و با آنها زندگى مى كند.
خداى بزرگ مى فرمايد: ما هيچ رسولى را براى مردم نفرستاده ايم مگر اينكه از بين خودشان بوده است ، طبيعى است ، فرستاده اى كه از خود مردم باشد و با زبان و حالات روحى ايشان آشنا باشد و همچون آنان زندگى كند بهتر مى تواند دستورات الهى را برايشان روشن كند.
(و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه ليبيّن لهم ) (٣٠٩)
مردمى بودن مبلغ لازمه توفيق اوست بطوريكه خداوند مى فرمايد:
(و لو جعلناه ملكاً لجعلناه رجلاً و للبسنا عليهم ما يلبسون ) (٣١٠)
«اگر فرشته اى نيز به رسالت بفرستيم او را بصورت بشرى درمى آوريم و همان لباسى را بر او مى پوشانيم كه مردم مى پوشند.»
او بايد مانند مردم زندگى كند همانگونه كه رسول خدا عليهم السلام مثل آنان بر روى زمين مى نشستند و بر زمين طعام مى خوردند، شير گوسفند را مى دوشيدند و دعوت غلامان را مى پذيرفتند.(٣١١)
مبلغ مردمى كسى است كه براى خود امتيازى نسبت به مردم قائل نيست و در زندگى اجتماعى مانند كمك كردن در كارها، استفاده از امكانات اجتماعى و اقتصادى و انتخاب مكان نشستن با ديگران يكسان است . مى داند كه كاركردن و كمك كردن به ديگران در كارهاى اجتماعى هيچگونه منافاتى با شاءن علمى و تبليغى او ندارد. همانگونه كه حضرت داود عليه السلام يك مبلّغ بود و در عين حال خداوند به او صنعت زره سازى را آموخته بود و زره مى ساخت : (و علّمناه صنعة لبوس لكم ) (٣١٢)
رسول خدا عليهم السلام در سفرى ، همانگونه كه اصحاب هر يك به كارى مشغول شدند، تهيه هيزم را براى پختن غذا تقبّل فرمودند و متذكر شدند:
«انّ اللّه يكره من عبده ان يراه متميّزاً بين اصحابه »(٣١٣)
«خداوند متعال زشت مى دارد كه بنده اى در بين دوستانش ، براى خودش ‍ امتيازى قائل باشد.»
خداوند متعال نيز درقرآن ، امتياز طلبى را نهى فرموده و دستور مى دهد كه مسلمانان در مراسم حج همه بايد در «عرفات » وقوف كنند و از آنجا به سوى «مشعر» بيايند و حقى را كه قريش براى خود قائل بودند و در عرفات نمى ايستادند از بين برده است ؛
(ثمّ افيضوا من حيث افاض الناّس و استغفروا اللّه انّ اللّه غفور رحيم ) (٣١٤)
«سپس از همانجا كه مردم (به سوى سرزمين منى ) كوچ مى كنند كوچ كنيد و از خداوند آمرزش كنيد كه خدا آمرزنده مهربان است .»
يكى از دلايل محبوبيّت رسول خدا عليهم السلام درد آشنا بودن ايشان بود. آن بزرگوار درد مردم محروم و ستم كشيده را درك مى كرد و ياور يتيمان بود زيرا خود يتيمى بود كه خداوند او را پناه داد؛
(اَلَم يَجِدك يَتيماً فاَّوى و وَجدك ضالاً فهَدى و وجدكَ عائلاً فاغنى ) (٣١٥)
«آيا خدا تو را يتيم نيافت و پناه داد و تو را گم شده نيافت و راهنمايى كرد و تو را فقير نيافت و غنى ساخت ؟»

١٥. دورى از جناح ها و احزاب مبلّغ ، هيچگاه نبايد آلت دست ديگران شود. او به همه مردم تعلق دارد بنابراين نبايد جذب گروه خاصى شود و در رفت و آمدها بايد از همراهى فرد يا افراد خاص بپرهيزد مگر اينكه افراد سرشناس ، خوش سابقه و معتمد محل باشند.
قبايل مختلف در اولين روز ورود حضرت رسول عليهم السلام به مدينه ، از ايشان دعوت كردند تا به منزل آنان وارد شود ولى ايشان به خاطر جلوگيرى از سوء استفاده ها فرمود: راه شتر را باز كنيد، خودش ماءمور است ، هر كجا نشست من همانجا وارد مى شوم و بدينوسيله بى طرفى خود را نسبت به تمام مسلمانان و اهل مدينه ثابت نمودند(٣١٦) .
حضرت على عليه السلام در نامه ٢٥ نهج البلاغه به مسئول جمع آورى زكات كه به منطقه اى اعزام مى شد فرمود: به منزل هاى افراد نرو، زيرا به خانه هر كس وارد شوى با او رفيق مى شوى و اگر فردا به افرادى بگويى كه ماليات بدهند نسبت به تو سوءظن پيدا مى كنند و خواهند گفت : حتماً شخص ميزبان از احوال ما به او خبر داده است . بنابراين براى حفظ بى طرفى خود سر سفره كسى ننشين و بر لب چشمه يا قنات آبى كه مربوط به همه است وارد شو!:
«فاذا قدمت على الحّى فانزل بمائهم من غير ان تخالط ابياتهم »(٣١٧)
مبلغ نبايد زود باور باشد و به هر خبرى بلافاصله ترتيب اثر دهد بدون آنكه درباره آن تحقيق كند؛
(يا ايها الّذين امنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبيّنوا) (٣١٨)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر فاسقى براى شما خبرى آورد تحقيق كنيد.»
(اذا جاءكم المؤ منات مهاجرات فامتحنوهنّ اللّه اعلم بايمانهنّ) (٣١٩)
«زنانى كه به عنوان اسلام و ايمان از ديار خود هجرت كرده و به سوى شما آمده اند خداوند به (صدق و كذب ) ايمانشان داناتر است . (اما ممكن است جاسوس باشند) بنابراين شما از آنها تحقيق كرده و امتحانشان كنيد.»
رسول خدا عليهم السلام به همه سخنان گوش فرا مى دادند ولى ترتيب اثر نمى دادند؛
(قل اُذن خير لكم يؤ من باللّه و يؤ من للمؤ منين ) (٣٢٠)
«پيامبر به سخنان شما (منافقان ) خوب گوش مى دهد، اما به خدا ايمان دارد و فقط سخنان مؤ منان را تصديق مى كند.»
حضرت على عليه السلام يكى از صفات انسان هاى با تقوى را تيزهوشى مى داند و مبلّغ دين بايد مصداقى از اين متقين باشد:
«يا همّام ، المؤ من هو الكيّس الفطن »(٣٢١)
سخنان مبلّغ بايد آنقدر حساب شده و موضع گيرى هايش آنقدر دقيق باشد كه هيچگاه مغلوب جوّسازى ها نشود. بايد در رفت و آمدها دقت كند و براى شناخت افراد و ايجاد ارتباط با آنها مشورت كند كه على عليه السلام مى فرمايد: «من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء»(٣٢٢)
كسى كه از خردمنان كمك فكرى بطلبد مواضع خطا و اشتباه را مى شناسد
انسان عاقل ناچار است اهل زمانش را بشناسد. كه شناخت اهل زمان ، احتمال خطا را در تصميم گيرى ها كم مى كند.
البته بايد توجه داشت كه زيركى غير از حيله گرى است . حيله گرى يعنى انسان از هر فرصتى به نفع خود استفاده كند، ولى زرنگى يعنى بتواند شرايط زمان و مكان را به دقت بشناسد و در راه هدف خويش بكار گيرد.

١٦. خوش سابقه سابقه خوب ، صفت همه اولياى الهى بوده است كه مسئوليت تبليغ دين را به عهده داشته اند. قوم صالح به او گفتند:
(يا صالح قد كنت فينا مرجوّا قبل هذا) (٣٢٣)
«اى صالح تو پيش از آنكه دعوى نبوت كنى در ميان ما مورد اعتماد و مايه اميدوارى بودى .»
حضرت يونس عليه السلام به قوم خود مى گويد:
(فقد لبثت فيكم عمراً من قبله افلا تعقلون ) (٣٢٤)
«من پيش از اين ، عمرى را با شما زيستم (و سابقه من برايتان روشن است ) آيا تفكر نمى كنيد؟»
در صورتى كه مبلغ شناخته شده باشد، كمتر مورد انكار قرار مى گيرد؛ (ام لم يعرفوا رسولهم فهم له منكرون ) (٣٢٥)
و مردم به او روى مى آورند و همچون رفقاى زندانى يوسف عليه السلام به او مى گويند كه ما تو را از نيكوكاران مى يابيم (انّا نريك من المحسنين ) (٣٢٦)
سابقه خانوادگى مبلغ نيز اهميّت دارد و اگر رسول خدا عليهم السلام اجدادى موحّد همچون ابراهيم خليل عليه السلام وپدرى همچون عبداللّه و مادرى مانند آمنه نمى داشت سرعت موفقيّتش كمتر بود و حضرت مريم عليها السلام اگر پدر و مادرى صالح نمى داشت ، مردم ، پاكى او را بهيچ وجه باور نمى كردند. از اين رو، اولين جمله اى كه به او گفتند اشاره به همين نكته دارد؛ (يا اخت هرون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امّك بغّياً) (٣٢٧)
«اى مريم ، خواهر هارون ، نه پدرت ناصالح بود و نه مادرت بدكاره .»

١٧. با صداقت صداقت از صفات ديگر مبلّغ است و مبلغ صادق ، جايگاه خاصى در بين مردم دارد. زيرا همه ، صداقت و راستى را دوست دارند.
پرده پوشى ها و نگفتن حقايق عاملى مؤ ثر در جدايى مبلغ و مردم است .
طبيعى است كه هر انسانى بر همه علوم مسلط نيست ، بسيارى از مطالب را نمى داند و نقص ها و ضعف هايى در او وجود دارد. سعى در پوشاندن اين كمبودها بخاطر جلوگيرى از لطمه دار شدنِ شخصيتِ اجتماعى ، نشانى از بى صداقتى است .
خداوند متعال از رسولش مى خواهد كه به مردم بگويد:
(قل انما انا بشر مثلكم ) (٣٢٨)
«من نيز بشرى مثل شما هستم .»
(قل انّما علمها عند ربّى ) (٣٢٩)
«من زمان فرا رسيدن قيامت را نمى دانم و علم آن نزد خداست .»
(قل لا املك لنفسى نفعاً و لا ضرّاً) (٣٣٠)
«من مالك نفع و ضرر خويش نيستم .»
(قل لا اقول لكم عندى خزائن اللّه و لا اعلم الغيب و لا اقول لكم انّى ملك ) (٣٣١)
«من به شما نمى گويم كه گنج هاى خدا نزد من است و نه آنكه از غيب آگاهم و نمى گويم كه من فرشته ام .»
اين گونه برخوردها گرچه در ظاهر از ارزش انسان مى كاهد و در نظر ديگران فردى عادى جلوه مى كند، اما فاصله ها را از بين مى برد و مردم شيفته مبلغ مى شوند.
خداوند، خطاب به رسولش مى فرمايد:
(ليس لك من الامر شى ء او يتوب عليهم او يعذّبهم فانّهم ظالمون ) (٣٣٢)
«اى پيامبر به دست تو نيست . اگر خدا بخواهد به لطف خود از كافران درمى گذرد و اگر بخواهد به جرم اينكه مردمى ستمگرند عذابشان مى كند.»
هنگامى كه رسول اللّه عليهم السلام معاذ را راهى يمن مى كنند بر صداقت در گفتار تاءكيد مى فرمايند چرا كه عامل مهم در موفقيت مبلغ است ؛
«يا معاذ ... و اوصيك بتقوى اللّه و صدق الحديث »(٣٣٣)
سخنان مبلغ بايد بر اساس علم و صداقت باشد و آنچه را نمى داند دنبال نكند كه گوش و چشم و دل ها همه در مقابل اين سخنان مسئولند:
(و لا تقف ما ليس لك به علم انّ السّمع و البصر و الفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسئولاً) (٣٣٤)
حتى در نقل تاريخ كربلا اگر مطلبى را بدون مدرك بگويد خطر آن هست كه به امام حسين عليه السلام و اهل بيت عزيزش عليهم السلام تهمت زده باشد. فراموش نكنيم كه قرآن مى فرمايد:
(انّما يفترى الكذب الّذين لا يؤ منون بايات اللّه ) (٣٣٥)
«تنها انسان هايى كه به آيات خدا ايمان ندارند دروغ مى گويند.»

١٨. منظم و وقت شناس يكى از وصيت هاى حضرت على عليه السلام به فرزندانش و تمامى جهانيان سفارش به نظم در كارهاست ؛
«اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى اللّه و نظم امركم »(٣٣٦)
مبلغ با نظم خود، به ديگران نيز درس مى دهد. حضور بموقع در مسجد و اتمام بموقع سخنرانى يا كلاس مورد توجه مردم است . اين شيوه اولياى الهى است و نمونه روشن آن در عصر حاضر امام خمينى قدس سره بودند.

١٩. ساده زيست و بى تكلف مبلغى كه در همه ابعاد تبليغى خود رسول اللّه عليهم السلام را الگو قرار مى دهد، ساده زيستى ايشان برايش قابل توجه است . رسولى كه هيچگونه تمايلى به تشريفات و زندگى تجمّلاتى نداشت و پيروان خويش را پيوسته به زندگى ساده و بدور از تكلّف ترغيب مى فرمود.
به حضرت على عليه السلام در حالى كه پيراهنش را وصله مى كرد، گفته شد:
«لم ترقع قميصك ؟ قال : يخشع القلب و يقتدى به المؤ منون »(٣٣٧)
«چرا پيراهنت را وصله مى كنى ؟ فرمود: قلب را خاشع مى كند و مؤ منان از آن الگو مى گيرند.»
به نمونه هايى از ساده زيستى رسول خدا عليهم السلام توجه كنيد.
«كان رسول اللّه ياكل كل الاصناف من الطّعام و كان ياءكل ما احلّ اللّه له »(٣٣٨)
«رسول خدا عليهم السلام همه نوع غذا را تناول مى كرد و هر چه را خدا برايش حلال كرده بود مى خورد.»
هيچگاه خود را از انسان هاى بى چيز و مستضعف جدا نمى كرد و از معاشرت با آنان اكراه نداشت . در مسابقات شتردوانى شركت مى كرد(٣٣٩) . شوخى مى كرد و با آنان غذا مى خورد.
«كان رسول اللّه يحبّ الرّكوب على الحمار مؤ كفاً و الاكل على الحضيض مع العبيد و مناولة السائل بيديه »(٣٤٠)
«رسول خدا عليهم السلام سوار شدن بر الاغ را در حاليكه پارچه اى به جاى زين بر آن مى انداخت و غذا خوردن با غلامان را در مكان هاى پائين و بخشش به فقيران را با دست خويش دوست مى داشت .»
به كسى كه از هيبت حضرت مى لرزيد فرمود: «چرا از من مى ترسى ؟ من پادشاه نيستم .»(٣٤١)
آن بزرگوار در صورتى كه به خانه شخصى دعوت مى شد ميزبان را به زحمت نمى انداخت و مى فرمود: (ما انا من المتكلفين ) (٣٤٢)
مبلغ نيز نبايد با خواسته هاى غير معقول و غير عرفى ، مردم را دچار زحمت كند، بطور مثال ، اگر در سفرهاى تبليغى ، خانه مستقلى براى او ندارند، اطاق كوچكى در جوار ميزبان را بپذيرد.
در مورد خوردن غذا، زمان خوابيدن و ديگر امور آداب و رسوم مردم را به هم نريزد و با ايشان همراهى كند.
حضرت على عليه السلام به فرزند خود فرمود:
«بنّى اذا كنت فى بلدة فعاشر بآداب اربابها»
«هرگاه در شهرى بودى بر طبق آداب مردم آن شهر زندگى كن .»
البته منظور امام آداب و رسومى است كه رعايت آن از نظر مذهب اشكالى ندارد.

٢٠. متواضع و باگذشت خداوند سبحان به پيامبرش دستور مى دهد كه :
(واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤ منين ) (٣٤٣)
«مؤ منانى را كه از تو پيروى مى كنند زير بال محبّت خود بگيرو نسبت به آنها متواضع باش .»
و خطاب به عموم انسان ها مى فرمايد:
(و لا تمش فى الارض مرحاً انّك لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولاً) (٣٤٤)
«اى انسان هرگز در زمين با كبر و غرور راه مرو كه هر قدر پا را محكم به زمين بكوبى آن را نمى توانى بشكافى و هر چه گردن برافرازى به بلندى كوه ها نخواهى رسيد.»
لقمان عليه السلام به فرزندش سفارش مى كند كه در رفتارش ميانه رو باشد، به آرامى سخن بگويد و صدايش را بلند نكند كه زشت ترين صداها، صداى الاغ است :
(واقصد فى مَشيك و اغضُض من صَوتك اِنّ اَنكر الاصوات لَصوت الحَمير) (٣٤٥)
يكى از نشانه هاى تواضع ، اقرار به كمال ديگران است كه حضرت موسى عليه السلام از اين راه به ما، درس فروتنى مى دهد؛
(و اخى هرون هو اَفصَح منّى لساناً) (٣٤٦)
با توجه به اينكه برخى از مخاطبان ، انسان هاى ناآگاه در مورد مسائل دينى و احيانا دشمن هستند، ممكن است زير بار سخن حق نروند و مبلغ را مورد اذيّت و آزار قرار دهند كه مناسب ترين برخورد با آنان عفو و بخشش است و اينگونه برخورد آنان را متنبه كرده و در مورد برخورد با دين خدا نرم مى شوند. نمونه هاى اين برخورد در زندگى پيامبر عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلام زياد بوده است .
رسول خدا عليهم السلام پس از آن همه زجر و شكنجه از سوى قريشيان ، در زمانى كه مى توانستند آنان را مجازات كنند، فرمودند:
«لا تَثريب عليكم اليوم اِذهَبوا اءَنتم الطُّلقاء»(٣٤٧)
«امروز ملامت توبيخى بر شما نيست برويد شما آزاديد.»
و حتى «وحشى » قاتل عموى خود «حمزه » را بخشيدند.
امام حسين عليه السلام در يك لحظه «حرّ» را عفو كرد.
و برخورد حضرت يوسف عليه السلام با برادرانش اينگونه بود:
(قال لا تثريب عليكم اليوم يغفراللّه لكم و هو ارحم الراحمين ) (٣٤٨)
«يوسف (چون برادران را شرمگين يافت از روى مهربانى ) گفت : امروز من شما را بخشيدم خداوند نيز شما را مى بخشد كه او مهربان ترين مهربانان است .»

٢١. تميز، خوشبو، آراسته ظاهر يكى از عوامل موفقيّت رسول اللّه عليهم السلام در گسترش اسلام تميزى ، خوشبويى و آراستگى ظاهر ايشان بوده است .
آن بزرگوار، هرگاه مى خواست از خانه خارج شود بعنوان آينه به آب نگاه مى كرد: «فنظر الى الماء»(٣٤٩)
هنگامى كه مردم داخل مسجد پيامبر مى شدند مكان امام زين العابدين عليه السلام را از شدت بوى خوش آن مى شناختند!.
اين بزرگان مصداق واقعى اين آيه قرآن هستند كه :
(خذوا زينتكم عند كلّ مسجد) (٣٥٠)
«در هر مسجدى با زينت هاى خود حضور يابيد.»
پاكيزگى لباس از مهمترين نشانه هاى شخصيّت و تربيت و فرهنگ انسان است و انسان ها بطور فطرى زيبايى وتميزى را دوست دارند. به همين دليل است كه رسول خدا عليهم السلام به نظافت لباس ، بدن و دندان توجه زيادى داشتند و خوشبويى حضرت زبانزد همه مردم بود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«كان رسول اللّه عليهم السلام ينفق على الطيّب اكثر ممّا ينفق على الطّعام »(٣٥١)
«رسول خدا عليهم السلام براى بوى خوش بيشتر از غذا خرج مى كردند.»
از آنجا كه مبلغ بيشتر از راه سخن تبليغ مى كند علاوه بر نظافت لباس و بدن به نظافت دهان و دندان ها نيز بايد توجه زيادى داشته باشد علاوه بر آنكه در روايات ، بيان آيات قرآن و روايات معصومين عليهم السلام با دهان خوشبو و دندان هاى تميز سفارش شده است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«قال النبّى ما زال جبرئيل يوصينى بالسّواك حتى خفت ان اخفى او اُدرد»(٣٥٢)
«رسول خدا عليهم السلام فرمود: جبرئيل هميشه مرا به مسواك زدن سفارش مى كرد بطوريكه ترسيدم از مسواك زدن زياد، پوشش دندان هايم از بين برود يا دندان هايم بريزد.»
مسئله نظافت و آراستگى ظاهر آنقدر مهم است كه پيامبران نبايد مرض هايى داشته باشند كه تنفّر عمومى ايجاد كند.
به همين دليل در جريان بيمارى حضرت ايوب عليه السلام اينكه گفته شده است بدن ايشان متعفن و بدبو شده بود و او را از شهر اخراج كردند، تكذيب شده است .(٣٥٣)
رعايت نظافت و پوشيدن لباس تميز و استعمال بوى خوش ، هم احترام به مسجد و مردم است و هم دعوت عملى براى حضور مردم در مساجد.
يكى از دلايل اينكه بچه ها مجالس عروسى را دوست دارند بوى خوش و لباس هاى تميز و زيباست كه در اينگونه مجالس فراوان به چشم مى خورد و اسلام از مسلمانان خواسته است كه در مساجد نيز اينگونه حاضر شوند.


بخش چهارم : شيوه هاى تبليغ

١. يادآورى نعمت ها و رحمت هاى الهى تبليغ در صورتى مؤ ثر است كه علاوه بر اينكه مردم ، مبلغ را بخاطر علم و تقوى ، نظافت و نظم و اخلاقش بپسندند خداوند را نيز دوست داشته باشند تا به دستوراتى كه مبلغ مى دهد بخاطر عشق به خدا عمل كنند.
براى ايجاد اين حبّ بايد عظمت نعمت هاى او براى مردم يادآورى شود. گاهى نعمت هاى كلى مانند نعمت سلامتى و حيات ، نعمت علم و ايمان و گاهى نعمت هاى جزئى مانند نعمت چشم و لب و دهان .
قرآن كريم در صدها آيه نعمت هاى الهى را برشمرده تا بدينوسيله عشق خداوند در دل مردم زنده شود و دستوراتش را با جان و دل بپذيرند.
(يا ايها النّاس اعبدوا ربّكم الذّى خلقكم و الّذين من قبلكم لعلكم تتقون الّذى جعل لكم الارض فراشاً و السّماء بناءً و انزل من السّماء ماءً فاخرج به من الثمرات رزقاً لكم فلا تجعلوا اللّه انداداً و انتم تعلمون ) (٣٥٤)
«اى مردم خدايى را بپرستيد كه آفريننده شما و پيشينيان شماست ، اميد است كه پارسا و منزه شويد. خدايى كه زمين را فرش و آسمان را سقف قرار داد و بوسيله باران ميوه هاى گوناگون براى روزى شما از زمين روياند پس ‍ براى او نظير و مانندى قرار ندهيد در حاليكه آگاهيد.»
به نمونه هايى از نعمت هاى ذكر شده در قرآن توجه كنيد:

نعمت استقلال و آزادى (و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطّفكم النّاس ‍ فاواكم و ايّدكم بنصره و رزقكم من الطّيّبات لعلّكم تشكرون ) (٣٥٥)
«اى مؤ منان بيادآريد زمانى را كه در بين دشمنان بسيار، عده كمى بوديد، شما را در سرزمين مكه خوار و ذليل مى شمردند و از هجوم مشركان بر خود ترسان بوديد. پس خداوند شما را در پناه خود آورد و بيارى خود، نيرومندى و نصرت به شما عطا فرمود و از بهترين طعام ها روزى كرد، باشد كه شكر نعمتش بجاى آريد.»

نعمت پيروزى بر دشمن (يا ايها الذّين امنوا اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ جاءتكم جنود فارسلنا عليهم ريحاً و جنوداً لم تروها) (٣٥٦)
«اى مؤ منان ، نعمت خدا را بياد آريد آنگاه كه لشكرى بر ضد شما جمع شدند، پس ما بادى تند و سپاهى كه با چشم نمى ديديد بر آنها فرستاديم .»

نعمت رزق و روزى (يا ايّها النّاس اذكروا نعمة اللّه عليكم هل من خالق غيراللّه يرزقكم من السّماء والارض ) (٣٥٧)
«اى مردم ، نعمت خدا را بيادآريد. آيا جز خداوند، آفريننده اى هست كه از آسمان و زمين به شما روزى دهد؟.»

نعمت وحدت (و اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ كنتم اعداءً فالّف بين قلوبكم ) (٣٥٨)
«نعمت خدا را بياد آريد كه بين قلب هاى شما الفت و دوستى بر قرار كرد هنگامى كه با يكديگر دشمن بوديد.»

نعمت رهبرى و هدايت (يا قوم اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ جعل فيكم انبياء) (٣٥٩)
«اى قوم ، نعمت خدا را برخودتان بياد آريد هنگامى كه بين شما رسولانى را قرار داد.»
همچنين مبلغ بايد بر اين نكته تاكيد كند كه دين اسلام ، دين رحمت است و هيچگاه درِ رحمت بر روى بندگان بسته نيست . چه بسا بندگان گناهكارى كه بخواهند توبه كنند و به سوى پروردگارشان بازگردند كه بايد راه را برايشان باز گذاشت ؛
(الم يعلموا انّ اللّه هو يقبل التّوبة عن عباده ) (٣٦٠)
«آيا ندانسته اند كه خداوند توبه بندگانش را مى پذيرد؟»
(غافر الذّنب و قابل التّوب ) (٣٦١)
«خداوند بخشنده گناه و توبه پذير ا ست .»
اوصاف ديگر خداوند متعال همچون «غفور»، «غفّار»، «رئوف »، «ودود»، نيز حاكى از باز بودن در رحمت است .
رحمت خداوند تنها به پذيرش توبه محدود نمى شود بلكه علاوه بر آن بدى ها و گناهان را نيز تبديل به خوبى و ثواب مى كند؛
(يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات ) (٣٦٢)
(انّ الحسنات يذهبن السّيئات ) (٣٦٣)

٢. تحريك عواطف خداوند متعال از اين شيوه براى تربيت انسان ها استفاده مى كند بطور مثال براى دور نمودن مردم از غيبت كردن ، آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه مى كند كه با توجه به نفرت انسان از مرده خوارى عواطف و احساسات را برمى انگيزد:
(ايحبّ احدكم ان ياءكل لحم اخيه ميتاً) (٣٦٤)
حضرت ابراهيم عليه السلام عموى خود آزر را با لفظ «يا اَبَت » «اى پدرم »، خطاب مى فرمود، تا شايد از اين راه دلش نرم شده ، عاطفه اش ‍ برانگيخته و به راه راست هدايت شود(٣٦٥) .
بخاطر حفظ عواطف و احساسات مردم در سوره حجرات به ما سفارش ‍ شده كه از يكديگر به زشتى ياد نكنيد. اسلام به ما سفارش كرده است كه حتى كودكان را با نام خوب و كنيه صدا بزنيد، اگر كودكى در جايى نشست او را بلند نكنيد. اگر سخنى گفت گوش دهيد، اگر به او قولى داديد عمل كنيد. در سلام كردن ميان فقير و ثروتمند فرقى نگذاريد. در ميهمانى ها هم فقيران را دعوت كنيد وهم ثروتمندان را. در امر به معروف و نهى از منكر، كلام نرم بكار ببريد. هرگز خود را يكطرفه ، بر حق ندانيد و انصاف را رعايت كنيد. اينها همه براى حفظ عواطف و احساسات است .
قرآن براى ترساندن مردم از تقسيم ناعادلانه ارث عواطف پدرى را تحريك كرده و فرزندان يتيمش را در مقابل چشمان او مجسم مى سازد؛
(وليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ) (٣٦٦)
«بايد از خداى بترسند كسانى كه اگر پس از مرگ خويش فرزندانى ناتوان بر جاى گذارند از سرنوشت آنها بيمناكند.»
و براى ترغيب فرزندان به احترام والدين و توهين نكردن به آنها پيرى و ناتوانى آنها را مطرح كرده و مى فرمايد:
(و بالوالدين احسانا امّا يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما افّ و لا تنهر هما و قل لهما قولاً كريماً) (٣٦٧)
براى دور نمودن مردم از انفاق ريايى يا انفاق با منت و آزار قرآن كريم چنين تمثيلى را بيان مى فرمايد:
«آيا مى خواهيد يكى از شما باغى داشته باشد از درخت خرما و انگور كه در زير آن درختان ، جوى هاى روان و در آن هرگونه ميوه موجود باشد ناگاه ضعف و پيرى براى او فرا رسد (كه هيچ كارى نتواند انجام دهد) و او، فرزندان كوچك و ناتوانى داشته باشد (كه به كارى قادر نيستند) و در باغ او بادى آتش بار افتد و همه را بسوزاند و تنها منبع در آمد كودكان ضعيفش نابود شود؟(حالِ كسى كه به ريا و منت يا اذيت انفاق كند اينگونه است .»(٣٦٨)
در اين مثال ، مسايل پيرى ، كودك ، ضعف ، آتش سوزى و فقر مطرح است كه همه براى برانگيختن عواطف و احساسات است .
و براى ترغيب مردم به يارى يتيمان ، روحيه برادرى را زنده مى كند؛
(و يسئلونك عن اليتامى قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخوانكم ) (٣٦٩)
«و از تو سؤال مى كنند كه با يتيمان چگونه رفتار كنند. در جواب بگو اصلاح كارشان بهتر است واگر با آنها رفت وآمد كنيد رواست چرا كه برادران دينى شما هستند.»
حضرت عيسى عليه السلام براى برداشتن عذاب از مردم ، در هنگام دعا با جمله اى عاطفى از خداوند مى خواهد؛ خدايا اگر بنى اسرائيل را عذاب كنى همه بندگان تواند: (ان تعذّبهم فانّهم عبادك ) (٣٧٠)

٣. سؤال كردن از مخاطب از آنجا كه انسان بطور فطرى و طبيعى مسايلى را بدون تلقين و تبليغ درمى يابد، بايد در تبليغ از همان يافته هاى عقل و فطرت و وجدان افراد استفاده كرد.
لذا بعضى مطالب را بايد با سؤال از فطرت انسان ها به آنان رساند كه اگر فطرت انسانى نمرده باشد حتماً قضاوت صحيح خواهد كرد.
قرآن در پايان بعضى از آيات مى فرمايد:
(و انتم تعلمون ) «شما خودتان هم مى دانيد.»
تمام آيات ذكر و تذكر نشان دهنده آن است كه انسان از درون مطالبى را مى داند ولى فراموش مى كند كه نياز به تذكر دارد. مانند آياتى كه مى فرمايد:
(فاين تذهبون ) (٣٧١) «كجا مى رويد؟»
(مالكم كيف تحكمون ) (٣٧٢) «چگونه حكم مى كنيد؟»
(الم يعلم ) «آيا انسان نمى دانست ؟»
به هر حال ، مبلغ بايد از وجدان و يافته هاى مردم و باورهاى طبيعى آنان استفاده كند. همانگونه كه قرآن استفاده كرده است ؛
خداوند مى فرمايد اگر از كافران و مشركان سؤ ال كنى كه چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است و خورشيد و ماه فرمانبردار چه كسى هستند؟ بطور يقين جواب مى دهند خدا آفريده است . زيرا وجدان آنها اجازه نمى دهد كه غير از اين جواب دهند:
(ولئن ساءلتهم من خلق السّموات و الارض و سخّر الّشمس والقمر ليقولن اللّه ) (٣٧٣)
و نيز اگر از آنها سؤال كنى كه چه كسى از آسمانها آب باران مى فرستد و زمين را پس از مرگش زنده مى كند جواب ميدهند خدا؛
(و لئن ساءلتهم من نزّل من السّماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها ليقولنّ اللّه ) (٣٧٤)
قرآن كريم با يادآورى پديده هاى طبيعى ، مردم را به تفكر وامى دارد؛
(افرايتم ما تحرثون . اءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون ... افراءيتم الماء الّذى تشربون اءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون ... افرايتم النّار الّتى تورون اءانتم انشاءتم شجرتها ام نحن المنشئون ) (٣٧٥)
«آيا نمى انديشيد دانه اى را كه در زمين كشت كرديد شما آن را از خاك مى رويانيد يا ما مى رويانيم ؟ آيا آبى را كه (هر روز) مى نوشيد توجه داريد كه شما آن را از ابر فرو ريختيد يا ما نازل ساختيم ؟ آيا در آتشى كه روشن مى كنيد مى نگريد؟ آيا شما درخت آن را آفريديد يا ما آفريديم ؟»
(اءمَّن خلق السّموات والارض ) (٣٧٦)
«چه كسى آسمان ها و زمين را خلق كرده است ؟»
(هل من شركائكم من يهدى الى الحقّ) (٣٧٧)
«آيا از شريكان شما مشركان كسى مى تواند به راه راست هدايت كند؟»
درباره معاد مى پرسد؛
(افحسبتم انّما خلقناكم عبثاً و انّكم الينا لا ترجعون ) (٣٧٨)
«آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى گرديد؟»
(افعيينا بالخلق الاوّل ) (٣٧٩)
«آيا در آفرينش اول عاجز بوديم (كه در برگرداندن دوباره شما عاجز باشيم ؟»
درباره امامت مى پرسد؛
(افمن يهدى الى الحقّ احقّ ان يتبع امّن لايهدّى ) (٣٨٠)
«آيا آنكس كه مردم را به سوى حق هدايت مى كند براى پيروى كردن سزاورتر است يا آنكس كه هدايت نمى كند؟»
پيامبر لوط به قوم خود كه عمل زشت همجنس بازى را پيش گرفته بودند گفت :
(اتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين ) (٣٨١)
«آيا عمل زشتى انجام مى دهيد كه هيچكس پيش از شما آن را انجام نداده است ؟»
به اين آيه بنگريد كه خداوند متعال چگونه وجدان انسان ها را به قضاوت مى طلبد؛ (و كيف تاءخذونه و قد افضى بعضكم الى بعض و اخذن منكم ميثاقاً غليظا) (٣٨٢)
«چگونه مهر زنان را از آنان مى گيريد در حاليكه هر يك از شما از ديگرى كام گرفته است و آنان از شما پيمانى محكم گرفته اند؟»
و آيا وجدان خود را قاضى نمى كنيد كه اين عمل پسنديده نيست ؟

٤. بيان تاريخ و سرنوشت پيشينيان يادآورى سرنوشت ملت هاى گذشته و تاريخ آنان و تجربه هايى كه داشته اند در انذار افراد موجود و آيندگان بسيار مؤ ثر است .
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
(و ان لم اكن عمّرت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم ) (٣٨٣)
«اگرچه من همچون گذشتگان عمر نكردم ولى چنان در كارهاى ايشان نگريستم كه مايه عبرت است .»
در آيات زيادى ، خدا حالات افراد و اقوام گذشته را متذكر مى شود:
(و اذكر فى الكتاب مريم ) (٣٨٤)
(واذكر فى الكتاب ابراهيم ) (٣٨٥)
(واذكر فى الكتاب موسى ) (٣٨٦)
سير و حركت در زمين نيز در واقع استفاده از تاريخ و تجربه ديگران است و آثار خوبى دارد؛
(قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين ) (٣٨٧)
«پيش از شما ملت هايى بودند و رفتند. بنابراين در زمين گردش كنيد تا ببينيد كه تكذيب كنندگان وعده هاى خدا چگونه نابود شدند.»
(او لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذّين من قبلهم كانوا اشدّ منهم قوّة و اثاروا الارض و عمروها اكثر ممّا عمروها و جاءتهم رسلهم بالبينّات ) (٣٨٨)
«آيا در زمين حركت نكردند تا عاقبت كار پيشينيان خود (چون عاد و ثمود) را ببينند ك از اينها بسيار تواناتر بودند و بيش از اينها در زمين ، كشاورزى كردند و كاخ و عمارت برافراشتند و رسولان خدا با آيات و معجزات ، براى هدايت آنها آمدند؟ اما چون نپذيرفتند نابود شدند.»
خداى بزرگ براى عبرت بنى آدم داستان پدر و مادرش يعنى آدم و حوّا را بيان مى فرمايد و ايشان را متوجه فريب شيطان مى سازد.
(يا بنى ادم لايفتننّكم الشّيطان كما اخرج ابويكم من الجّنة ) (٣٨٩)
«اى فرزند آدم ، مبادا شيطان شما را فريب دهد آنگونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد.»

٥. تشويق و تهديد حضرت على عليه السلام بر استفاده از روش تشويق تاءكيد مى فرمايد آنجا كه به مالك اشتر مى نويسد:
«و لا يكوننّ المحسن و المسى عندك بمنزلة سواء فانّ فى ذلك تزهيداً لاهل الاحسان فى الاحسان و تدريباً لا هل الاساءة على الاساءة »(٣٩٠)
«اى مالك ، نيكوكار و بدكار نزد تو يكسان نباشد كه سبب بى رغبت شدن نيكوكار بر انجام كارهاى نيك و وادار نمودن بدكار به بدى است .»
خداوند متعال از بندگانش مى خواهد كه بياد او باشند تا او نيز بيادشان باشد و چه تشويقى بالاتر از اينكه ولى نعمت انسان به ياد او باشد. (فاذكرونى اذكركم ) (٣٩١)
خداوند با قول رحمت بر بندگان ، آنان را به استغفار و توبه تشويق مى كند. و از رسولش مى خواهد كه بخشنده بودن و مهربان بودن او را به بندگانش ‍ اطلاع دهد:
(نبِّى ء عبادى انّى انا الغفور الرحيم ) (٣٩٢)
خداوند كسانى را كه از رسولش تبعيّت كنند دوست دارد:
(فاتّبعونى يحببكم اللّه ) (٣٩٣)
و بر آنان كه صبح و شام به ياد او هستند و تسبيحش مى كنند درود مى فرستد: (هو الّذى يصّلى عليكم و ملائكته ) (٣٩٤)
و از رسول گراميش مى خواهد كه بر زكات دهندگان كه كار نسبتاً دشوارى را انجام مى دهند درود فرستد:
(خذ من اموالهم صدقةً تطهّرهم و تزكيّهم بها و صلّ عليهم انّ صلوتك سكن لهم ) (٣٩٥)
و درود و رحمت خدا بر كسانى است كه هنگام مصيبت صبر پيشه كنند: (اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة ) (٣٩٦)
خداى بزرگ با يكسان ندانستن مقام عالم و غير عالم ، دانشمندان را تشويق مى كند:
(هل يستوى الّذين يعلمون و الذين لا يعلمون ) (٣٩٧)
اينكه نگاه كردن به عالم و درب خانه او ثواب دارد تشكر از مقام عالم و تشويق به علم آموزى است .
پس از دستور خداوند به ابراهيم عليه السلام در مورد قربانى كردن فرزندش ، اسماعيل عليه السلام گفت :
(يا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاءاللّه من الصّابرين ) (٣٩٨)
«اى پدر، آنچه را كه به آن دستور داده شده اى انجام بده . اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهى يافت .»
اينگونه انسانى بايد تشويق شود و چه تشويقى بالاتر از اينكه پيامبر عليهم السلام از نسل اوست و قبرش در كنار كعبه قرار گرفت تا مسلمانان بدورش بچرخند و طواف كنند!. آرى مردم بايد بدور قبرى بچرخند كه صاحب آن تسليم امر خداست .
اينها نمونه هايى از تشويق هاى خداوند است . او او شاكر است و با تشكر از انسان هاى خوب آنان را تشويق مى كند: (انّ اللّه شاكر) (٣٩٩)
رسول گرامى عليهم السلام نيز افراد شايسته را تشويق مى نمود:
به جعفر طيّار بنيانگذار اسلام در افريقا كه ١٢ سال زجر كشيد نماز جعفر هديه نمود(٤٠٠) .
اسامه هيجده ساله را فرمانده نظامى كرد(٤٠١) .
عمامه مبارك خود را بر سر حضرت على عليه السلام قرار داد(٤٠٢) .
به خواهر رضاعى خود احترام بيشترى مى گذاشت زيرا به پدر و مادرش ‍ بيشتر نيكى مى كرد(٤٠٣) .
امام حسين عليه السلام هزار درهم به معلم فرزندش جايزه داد(٤٠٤) .
امام رضا عليه السلام پيراهن خود و سى هزار درهم به دِعبِل شاعر داد(٤٠٥) .
امام كاظم عليه السلام قسمتى از كفن خود و چهل درهم ، براى شطيطه پيرزن با تقواى نيشابورى فرستاد(٤٠٦) .
امام صادق عليه السلام هشام هفده ساله را بر پيرمردها مقدم مى داشت و وقتى كه وارد مى شد او را در صدر مجلس مى نشاند و مى فرمود:
«هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده »(٤٠٧)
اين تشويق ها نه تنها سبب رشد افراد خوب و ترغيب ديگران به خوب بودن مى شود بلكه شكنجه اى براى انسان هاى فاسد نيز هست .
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
«ازجر المسى بثواب المحسن »(٤٠٨)
«با خوبى كردن به نيكوكار، انسان بد را زجر بده .»
آيا مستحب بودن سجده بر تربت امام حسين عليه السلام براى تشويق به شهادت و زجر دادن دشمنان حسين عليه السلام نيست ؟
و آيا مراسم حج كه تشويقى براى ابراهيم عليه السلام و زجرى براى بت پرستان و مشركان نيست ؟
در قرآن تشويق هاى مضاعف نيز وجود دارد كه خداوند متعال به هدايت يافتگان وعده مى دهد بر هدايتشان بيفزايد و بدين صورت آنان را به تقواى بيشتر و حركت سريعتر در راه خودش تشويق مى كند.
(و يزيد اللّه الذّين اهتدوا هدىً) (٤٠٩)
«خداوند بر هدايتِ هدايت يافتگان مى افزايد.»
و آياتى كه در باره پاداش الهى مى فرمايد: (ضعف ) ، (اضعاف ) «چند برابر»، (فله عشر امثالها) «ده برابر»، (فى كل سنبلة ماءة حبة ) «صد برابر»، (بغير حساب ) و ده ها آيه ديگر در مورد پاداش از همين باب مى باشند.
استفاده از «تهديد»در كنار «تشويق »، سبب تعادل «خوف و رجاء» يعنى حالت اميد و ترس مردم است . بيشترين تهديد قرآن با آيات برزخ و قيامت است . تمام آيات جهنم ، حسابرسى ، اعتراف ها، استمدادهاى روز قيامت ، عبور از صراط، روسياهى ، نامه به دست چپ دادن و صدها آيه ديگر همه به خاطر تهديد است ؛
(اذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها كاذبة خافضة رافعة ) (٤١٠)
«هنگامى كه آن واقعه بزرگ (قيامت ) واقع شود كه در وقوعش هيچ دروغ (جاى شك و ترديد) نيست . گروهى را پايين و جمعى را بالا مى برد.»
گاهى با بيان آيات خسارت ، تهديد مى كند؛
(و من يتخذ الشّيطان ولياً من دون اللّه فقد خسر خسراناً مبيناً) (٤١١)
«و كسى كه به جاى خدا، شيطان را دوست گيرد به تحقيق زيان كرده است زيانى روشن .»
و گاهى با اين بيان كه گناه بد معامله اى با خود است ؛
(بئسما اشتروا به انفسهم ) (٤١٢)
و چرا خليفه خدا در زمين بايد به دنياى پست دل بندد:
(ارضيتم بالحيوة الدّنيا) (٤١٣)
و گاهى با بيان سرگذشت اقوامى مثل قوم عاد، ثمود، اصحاب فيل كه در همين دنيا دچار قهر الهى شدند ديگران را تهديد مى كند.
و گاهى با لحنى تند به گنهكاران وعده عذاب مى دهد و تهديد مى كند:
(ويل للمطففين ) (٤١٤) «واى بر كم فروشان .»
(ويل يومئذ للمكذبين ) (٤١٥) «در آن هنگام واى بر تكذيب كنندگان .»
(ويل لكل همزة لمزة ) (٤١٦) «واى بر هر عيب جوى هرزه زبان .»
قرآن از رسول خدا عليهم السلام مى خواهد كه همسرانش را اينگونه تهديد كند: (يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتنّ تردن الحيوة الدّنيا و زينتها فتعالين امتعكنّ و اسرّحكنّ سراحاً جميلاً) (٤١٧)
«اى پيامبر به همسرانت بگو كه اگر شما زندگى با زيور دنيا را طالبيد بياييد تا من مهر شما را پرداخته و همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهم .»
حتما تاكنون ديده و شنيده ايد كه وقتى پدرى مى خواهد فرزند شرورش ‍ را تهديد به مجازات كند مى گويد: هر كارى مى خواهى بكن ! و اين معنايش ‍ ترغيب به اعمال ناپسند نيست بلكه بطور غير مستقيم او را تهديد به مجازات مى كند. در قرآن نيز نمونه هاى اينچنين مشاهده مى شود: (اعملوا ما شئتم انّه بما تعملون بصير) (٤١٨)
«هرچه مى خواهيد انجام دهيد، خداوند به اعمال شما بيناست .»
همانگونه كه خداوند تشويق هاى مضاعف (دو چندان ) دارد، بعضى تهديدهايش نيز اينگونه است . يعنى به گناهكاران وعده مى دهد كه بر عذابشان بيفزايد؛
(يا نساء النبى من ياءت منكنّ بفاحشة مبينّة يضاعف لها العذاب ضعفين ) (٤١٩)
«اى زنان پيامبر هر يك از شما كه مرتكب فحشاى روشنى شود، خداوند عذاب او را دو برابر خواهد كرد.»
و اين بخاطر انتسابى است كه اين زنان به رسول خدا دارند.
استفاده از روش تشويق و تهديد باهم و در كنار هم اثرش بيشتر است و اين درسى است كه بسيارى از آيات قرآن به ما مى دهد كه وعده عذاب را با وعده بهشت همراه كرده است .


۴
قرآن و تبليغ ٦. تلقين
روش ديگر در تربيت انسان ها «تلقين » است . بايد به مردم تلقين نمود كه اگر مؤ من باشند برترند :
(انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين ) (٤٢٠)
تلقين گاهى با لفظ است و گاهى با عمل . گاهى با تكرار لفظ چيزى به انسان تلقين مى شود مثل ذكرهاى «لااله الاّ اللّه » و «صلوات » كه به تكرار كردن آنها زياد سفارش شده است و گاهى با تكرار عمل چنانكه در روايت مى خوانيم : «ان لم تكن حليماً فتحلّم »(٤٢١)
«اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كن .»
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد :
هر كس كفنش در خانه اش باشد او را از غافلان ننويسند و هرگاه به آن كفن نگاه كند ثواب مى برد(٤٢٢) .
همين ديدن كفن ، تلقين حقانيّت مرگ است .
فلسفه روضه خوانى ، تلقين شهامت و شهادت است .
رجزخوانى در جبهه و تكبير گفتن هنگام هجوم به دشمن ، تلقين پيروزى است .
در حديث مى خوانيم كه اگر يعقوب عليه السلام به فرزندانش نمى گفت : (انّى اخاف ان ياءكله الذئب ) «من مى ترسم كه يوسف را گرگ بخورد»، فرزندان نمى گفتند : (اكله الذئب ) «يوسف را گرگ خورد.»

٧. تشبيه و تمثيل يكى از بهترين روش ها براى فهماندن مطالب به مردم ، خصوصاً كسانى كه سواد چندانى ندارند استفاده از مثال هاى محسوس و مناسب با محيط است زيرا مردم با اين موارد بيشتر سر و كار دارند و با حواس ظاهرى خويش آنها را درك مى كنند بر خلاف مسايل عقلى كه فهم آنها احتياج به كندوكاو شديد ذهن دارد.
ازاين روست كه خداوند متعال به اين مسئله اهميّت مى دهد و قرآن كريم سرشار از مثال هاى مختلف و ساده است كه شايد مردم با تفكر و دقت در آنها متذكر ياد خدا شوند؛
(و تلك الامثال نضربها للنّاس لعلّهم يتفكّرون ) (٤٢٣)
«و اين مثال ها را براى مردم مى زنيم اميد است كه تفكر كنند.»
(و يضرب اللّه الامثال للناس لعلّهم يتذكّرون ) (٤٢٤)
«و خداوند براى مردم مثال ها مى زند اميد است كه متذكر شوند.»
و دليل بر متعدد و متنوع بودن اين مثال ها آيات مختلفى است كه به بعضى از آنها اشاره خواهيم كرد و خداوند متعال در آيه اى بطور روشن بر اين مطلب تاءكيد مى فرمايد :
(و لقد ضربنا للنّاس فى هذا القران من كلّ مثل ) (٤٢٥)
جالب اينجاست كه خداوند از اينكه به موجودات ظاهراً كوچك مانند پشه و حتى بالاتر از آن مثال بزند شرم نمى كند و اين درسى است به مبلغ كه به اين نكته توجه كند؛
(انّ اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها) (٤٢٦)
استفاده از مثال هاى طبيعى كه همه جايى و عمومى هستند مانند طلوع و غروب خورشيد و مثال به موجوداتى كه جهانيان آنها را مى شناسند در قرآن كريم فراوان است .
خداى بزرگ وجود شريفش را به نور تشبيه مى كند و مى فرمايد :
(اللّه نورالسّموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزّجاجة كانّها كوكب درّى ....) (٤٢٧)
«خدا نور آسمان ها و زمين است مَثل نورش به مشكاتى ماند كه در آن چراغى روشن است و آن چراغ در ميان شيشه اى قرار دارد كه تلا لو آن به ستاره اى درخشان شبيه است .»
در قرآن براى هر محيطى ، مثال هاى مناسب با آن استفاده شده است . بطور مثال شتر را مثال مى زند كه عربها بيشتر با آن سروكار دارند؛
(افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت ) (٤٢٨)
«آيا شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است ؟»
يا از مثال هاى مربوط به كشاورزى و گياهان استفاده مى كند كه مردم با اين مسايل بيشتر سروكار داشتند؛
(يا ايها الّذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ والاذى كالّذى ينفق ماله رئاء النّاس و لا يؤ من باللّه و اليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلداً لا يقدرون على شى ء ممّا كسبوا واللّه لايهدى القوم الكافرين ) (٤٢٩)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد بخشش هاى خود را با منّت و آزار باطل نسازيد، همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز نمى آورد و (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن (قشر نازكى از) خاك باشد (و بذرهايى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن ببارد (و همه خاك ها و بذرهارا بشويد) و آن را صاف ، رها كند. آنها از كارى كه انجام داده اند چيزى به دست نمى آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى كند.»
در اين آيه مبارك مى بينيم كه خداوند با مثالى بسيار ساده ، بى ارزش بودن انفاق ريايى را گوشزد مى كند. و در مقابل ، انفاق در راه خودش را چنين تشبيه مى كند :
(مثل الّذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مائة حبّة و اللّه يضاعف لمن يشاء واللّه واسع عليم ) (٤٣٠)
«كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند (آن اموال ) همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند، و در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس كه بخواهد (و شايستگى داشته باشد) چند برابر مى كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت ) واسع و (به همه چيز) داناست .»
در جاى ديگر براى بى ارزش جلوه دادن دنيا اينچنين مى فرمايد :
(و اضرب لهم مثل الحيوة الدّنيا كماء انزلناه من السّماء فاختلط به نبات الارض ‍ فاصبح هشيماً تذروه الرّياح و كان اللّه على كل شى ء مقتدراً) (٤٣١)
«و زندگى دنيا را براى آنها به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى فرستيم و به وسيله آن گياهان زمين ، سرسبز و درهم فرو مى روند. اما بعد از مدتى مى خشكند، بگونه اى كه بادها آنها را به هر سو پراكنده مى كنند و خداوند بر هر چيزى تواناست .»
و چه مثالى براى بيان نامحدود بودن كلمات خدا زيباتر از تشبيه آن به اينكه اگر درياها براى نوشتن آنها مركب شوند، درياها پايان مى گيرند پيش از آنكه كلمات پروردگار عالميان پايان يابد :
(لو كان البحر مداداً لكلمات ربّى لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربّى و لو جئنا بمثله مدداً) (٤٣٢)
و در مورد عالمى كه به علم خود عمل نمى كند مى فرمايد :
(مثل الّذين حمّلوا التورية ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً) (٤٣٣)
«آنان كه علم تورات را با خود داشتند و به آن عمل نكردند همانند الاغى هستند كه كتاب ها را بر پشتشان حمل مى كنند و از آن هيچ نمى فهمند.»
و كسى كه پس از عالم شدن ، به هواى نفس ميل پيدا كند، سگى است كه اگر او را تعقيب كنى يا به حال خود واگذارى عوعو كند :
(فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ) (٤٣٤)
خداوند متعال در قرآن كريم ، سرگردانى و اضطراب منافقين را به مسافر شب گردى تشبيه نموده كه در تاريكى شب در حركت است همينكه مى خواهد چراغى بيفروزد و اطراف خود را روشن سازد تا راه خود را پيدا كند. خداوند، آن چراغ را خاموش كند و او را در همان ظلمت و تاريكى واگذارد :
(مثلهم كمثل الّذى استوقد ناراً فلّما اضاءت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و تركهم فى ظلمات لاّ يبصرون ) (٤٣٥)
سخن پاكيزه و حق به درخت پاكيزه اى مثال زده شده كه ريشه اش ثابت و استوار و شاخه اش در آسمان است :
(الم تر كيف ضرب اللّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء) (٤٣٦)
مبلّغ با الهام از قرآن و روايات در موارد مختلف مى تواند از مثال هاى متنوع استفاده كند. زيرا بسيارى از مسايل با مثال زدن به فهم نزديك مى شوند. مانند :
نماز خواندن مانند غسل كردن در نهر آب است كه پليدى ها را از بين مى برد.
زنده شدن انسان ها در روز قيامت همچون زنده شدن درختان در بهار است ؛(فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النّشور) (٤٣٧)
(و احيينا به بلدة ميتاً كذلك الخروج ) (٤٣٨)
« (و بوسيله باران ) زمين مرده را زنده كرديم (تا مردم بدانند كه ) خارج شدن (از قبر) هم اينگونه است .»
مرگ و حيات مانند خواب و بيدارى است .
غرايز نظير كپسول گاز است كه اگر در مسير صحيح خود استفاده شود حرارت ، نور و بركت دارد و گرنه نتيجه اش انفجار و نابودى است .
در پاسخ سؤالات عقيدتى نيز مى توان از تمثيل استفاده نمود مانند :
آيا درست است كه انسان به خاطر چند سال گناه هميشه در آتش جهنم بماند؟.
پاسخ : اين مثل كسى است كه در يك دقيقه چشم خود را از حدقه در مى آورد و يك عمر كور مى ماند.
اگر خدا عادل است اين همه بلا و حادثه تلخ براى چيست ؟
پاسخ : اين اعتقاد كسى است كه با ديد ظاهرى به دنيا نگاه مى كند. مثل كسى كه ليوان را واژگون ببيند كه در اين صورت درب ليوان براى او بسته و ته آن سوراخ است ، اگر ليوان را درست نگاه دارد اشكال ها از بين مى رود. دنيا خوابگاه و عشرتكده نيست . دنيا ميدان رشد است و رشد انسان بدون سختى ها و بلاها ممكن نيست . پس اين اعتراض كسى است كه دنيا را عشرتكده مى بيند.

٨. برهان ، جدل و مناظره افراد تحصيل كرده و اهل علم در صورتى كه اهل عناد و لجبازى نباشند، حرف منطقى و استدلالى را مى پذيرند و اگر كافر باشند حتماً بايد از اين روش استفاده كرد زيرا استناد به قرآن كريم و سخنان امامان معصوم عليهما السلام براى افرادى مفيد و مؤ ثر است كه اصل دين و مكتب را قبول دارند بنابراين بر خلاف تصور بعضى كه يادگيرى منطق و فلسفه را ضرورى نمى دانند و يا در مواردى مضر مى شمارند، مبلّغ بايد در راه يادگيرى اين قوانين و براهين بكوشد تا قدرت پاسخگويى به ايرادهاى مادى ها و كافران را داشته باشد كه اين دستور خداى سبحان است ؛
(ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة ) (٤٣٩)
«با حكمت (استدلال ) و پند نيكو به سوى پروردگارت بخوان .»
حضرت على عليه السلام حكمت را گمشده مؤ من مى داند و مى فرمايد :
«الحكمة ضالّة المؤ من ، فخذ الحكمة و لو من اهل النّفاق »(٤٤٠)
«حكمت گمشده مؤ من است ، آن را بگيريد گرچه از اهل نفاق باشد.»
آيا خدايى كه از كافران مى خواهد برهان خويش را اقامه كنند (قل هاتوا برهانكم ) (٤٤١) خود مى تواند دينش را بدون برهان تبليغ كند؟.
با دشمن خدا، آنچنان بايد محكم و استدلالى برخورد كرد كه مات و مبهوت شود همانگونه كه ابراهيم عليه السلام چنين نمود :
(قال ابراهيم فانّ اللّه ياتى بالشّمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الّذى كفر) (٤٤٢)
نمونه هاى زيادى از آيات قرآن استدلالى است و حكم را با دليل آن بيان مى فرمايد. بطور مثال دليلِ سرپرستى امور زنان توسط مردان را اين مى داند كه مردان قدرت تفكرشان بر نيروى عاطفه و احساساتشان غلبه دارد و از نيروى جسمى بيشترى برخوردارند. گذشته از اينها مخارج زنان نيز در زندگى ، بر عهده مردان است .
(الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل اللّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم ) (٤٤٣)
در آيه اى ديگر براى حرام بودن شراب استدلال مى كند كه بوسيله آن شيطان بين شما دشمنى و كينه ايجاد مى كند پس از نوشيدن آن دورى كنيد.
(انّما يريد الشّيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدّكم عن ذكر اللّه و عن الصّلوة ) (٤٤٤)
مبلّغى كه قدرت استدلال داشته باشد هيچگونه واهمه اى از سخنان مخالفان ندارد. به آنها فرصت مى دهد كه سخنانشان را بگويند و پس از شنيدن آنها، با برهان و دليل جلوشان را مى گيرد و ايرادهايشان را پاسخ مى گويد. اين روش را در برخوردِ حضرت موسى عليه السلام و جادوگران خداپرست با فرعون مى بينيم . آنجا كه پس از ايمان آوردن جادوگران به خداى يگانه ، فرعون گفت : چرا قبل از اينكه من اجازه دهم به موسى ايمان آورديد؟
جادوگران در جواب گفتند : ما هرگز تو را بر موسى مقدم نخواهيم داشت . هر كار مى خواهى انجام بده كه اين زندگى دنيايى مى گذرد. ما به پروردگارمان ايمان آورديم به خاطر اينكه از گناهانمان درگذرد و گناه جادوگرى هايى را كه تو بر ما تحميل كردى ببخشد و لطف و بخشايش خداوند بهتر و پاينده تر خواهد بود(٤٤٥) .
قرآن مى خواهد حق و حقيقت آشكار شود و حكمت ، روش رسيدن به حق از راه علم و عقل است . اما در كنار اين روش ، روش هاى ديگر مثل مجادله را نيز پيشنهاد مى كند آنجا كه مى فرمايد :
(و جادلهم بالّتى هى احسن ) (٤٤٦)
«با چيزى كه بهتر است با آنها مجادله كن .»
«جدل » روشى است كه در آن سعى بر تسليم كردن مخالف است اما منحصر در سخنان علمى و عقلى نيست بلكه مى توان از چيزهايى استفاده كرد كه مورد قبول طرف است اگر چه اين مطالب يقينى و مورد قبول همه نباشد.
مثل اينكه مخالف ، سخن يك دانشمند را قبول دارد و ما با استناد به سخن آن دانشمند، او را محكوم مى كنيم در حاليكه خود ما ممكن است آن را قبول نداشته باشيم .
در يك جلسه مناظره علمى ، كه دانشمندان مذاهب مختلف حضور داشتند، امام رضا عليه السلام در مقابل دانشمندِ مسيحى كه معتقد بود حضرت عيسى عليه السلام فرزند خداست از جدل استفاده نمود به اين صورت كه فرمود : حضرت عيسى عليه السلام همه صفاتش خوب بود فقط يك نقص داشت و آن اينكه به عبادت علاقه اى نداشت . دانشمند مسيحى گفت : اين چه سخنى است ؟! او عبادتش از همه مردم بيشتر بود.
امام رضا عليه السلام فرمود : پس اگر عبادت مى كرد بنده خدا بود نه فرزند خدا زيرا عبادت يعنى بندگى (٤٤٧) .
در اين گفتگو حضرت از چيزى استفاده كردند كه مورد قبول مسيحى بود و او را محكوم كردند.
بايد توجه داشت كه در جدالِ حق ، هدف ، تحقير طرف و اثبات برترى و پيروزى بر او نيست بلكه هدف ، نفوذ در افكار و اعماق روح اوست كه اين همان مجادله به احسن است :
(و جادلهم بالّتى هى احسن ) (٤٤٨)
در جدال علاوه بر رعايت انصاف بايد از لجاجت و كينه توزى دورى كرد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد : مجادله احسن ، مانند مطلبى است كه در آخر «سوره يس » در مورد منكران آمده است . هنگامى كه استخوان پوسيده را در مقابل پيامبر عليهم السلام قرار دادند و گفتند : چه كسى قدرت دارد آن را زنده كند؟ فرمود : (يحييها الّذى انشاءها اوّل مرّة )
«همان خدايى آن را زنده مى كند كه روز اول را آفريد. همان خدايى كه از درخت سبز براى شما آتش بيرون مى فرستد.»(٤٤٩)
خوب است در بحث جدل اشاره اى به شيوه مناظره (بحث آزاد) نيز داشته باشيم كه روش مهمى در تبليغ است و امامانى همچون امام باقر و صادق عليهم السلام از اين شيوه بهره مى برده اند. و اصولاً اساس كار همه پيامبران و رهبران الهى در برخورد با مخالفان ، بحث آزاد و منطقى بوده است .
در مناظره ، تنها مكتب عالى و منطق قوى و نيرومند كافى نيست بلكه بايد با روش صحيح بحث و مجادله تواءم گردد.
برخورد در بحث آزاد بايد همراه با لطف و محبت باشد و از خشونت پرهيز شود. نحوه برخورد با طرف مناظره و شيوه بحث ، عميق ترين اثر را در اين مرحله مى گذارد چه بسيارند كسانى كه در بحث ها دقيق و موشكاف و بر مسايل علمى مسلط و آگاهند اما چون از شيوه جدال احسن و بحث هاى سازنده آگاه نيستند كمتر در گفتگو با ديگران موفق به نفوذ در قلب آنها مى شوند حقيقت اين است كه اقناع عقل و فكر به تنهايى كافى نيست ، بايد عواطف نيز اقناع گردد كه نيمى از وجود انسان را تشكيل مى دهند.
در مقدمه حديث معروف توحيد «مفضل بن عمر» چنين مى خوانيم : او مى گويد من در كنار قبر پيامبر عليهم السلام بودم و در عظمت مقام آن بزرگوار انديشه مى كردم ناگهان ديدم «ابن ابى العوجا» (مرد مادّى معروف ) وارد شد و در گوشه اى نشست و بسيار حساب شده و شيطنت آميز شروع به انكار خداوند تبارك و تعالى و رسول گراميش عليهم السلام نمود من از سخنان او سخت خشمگين و ناراحت شدم . برخاستم و فرياد زدم اى دشمن خدا! راه الحاد پيش گرفتى ؟ و خداوندى كه تو را در بهترين صورت آفريده است انكار مى كنى ؟(٤٥٠)
ابن ابى العوجا رو به من كرد و گفت اگر از پيروان امام صادق عليهما السلام هستى او با ما چنين سخن نمى گويد. او از اين بالاتر را هم از ما شنيده است و هرگز به ما فحش و ناسزا نگفته و در پاسخ ما، راه خشونت و تعدى نپيموده است او مرد بردبار، عاقل ، هوشيار و متينى است .
بنابراين مناظره كار هر شخصى نيست و بايد در جهات مختلف آمادگى داشته باشد.
طيّار يكى از دوستان امام صادق عليه السلام مى گويد به امام عرض ‍ كردم :
«بلغنى انك كرهت مناظرة الناس »
«به من خبر رسيده كه شما از مناظره با مخالفان خشنود نيستيد.»
امام عليه السلام در پاسخ فرمود :
«امّا مثلك فلا يكره من اذا طار يحسن ان يقع و ان وقع يحسن ان يطير، فمن كان هكذا لا نكرهه »(٤٥١)
«امّا كسى مانند تو از كسانى كه وقتى پرواز مى كنند و اوج مى گيرند، به خوبى مى توانند بنشينند و هنگامى كه مى نشينند به خوبى مى توانند پرواز كنند و اوج گيرند كسى كه چنين باشد ما از مناظره كردن او ناخشنود نيستيم .»

٩. جنگ سرد يكى از روش هايى كه كافران و دشمنان خدا در طول تاريخ براى بى اثر كردن تبليغات پيامبران از آن استفاده كرده اند، ايجاد شك و ترديد در دل پيروانِ اديان الهى بوده است . و هميشه سعى داشته اند با اين وسيله مردم را از اعتقاداتشان جدا كنند و با تضعيف روحيه آنان قدرت و توانشان را بگيرند. اين روش امروزه نيز يكى از مهمترين ابزارهاى تبليغ جهانخواران و مستكبران است .
كافران زمانى سخنان قرآن را خواب و خيالى بى اساس مى دانند و رسولش ‍ را شاعر مى شمرند :
(بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلياتنا باية كما ارسل الاوّلون ) (٤٥٢)
«اين مردم غافل و نادان گفتند كه سخنان قرآن خواب و خيالى بى اساس ‍ است . محمّد كه با اين قرآن ادعاى پيامبرى مى كند شاعرى است كه اين كلمات را خود بافته است وگرنه بايد همچون پيامبران گذشته آيت و معجزه اى برايمان بياورد.»
بعد از اينكه با اين سخنان كلام خدا را خدشه دار كردند و از اهميّت آن كاستند، ديگر حمله به آن و دور كردن مردم از آن آسان مى شود به همين دليل با كمال بى شرمى از پيروان قرآن مى خواهند كه به آن گوش ندهند و سخنان لغو و باطل را در آن داخل كنند؛
(و قال الذّين كفروا لا تسمعوا لهذا القران والغوا فيه لعلّكم تغلبون ) (٤٥٣)
قرآن شديدترين حمله را متوجه كسانى مى كند كه اين جريان را رهبرى كرده و مردم را به شك و ترديد مى اندازند؛
(انّه فكّر و قدّر فقتل كيف قدّر ثمّ قتل كيف قدّر ثمّ نظر ثمّ عبس و بَسَر ثمّ اَدبر و استكبر فقال ان هذا الاّ سحر يؤ ثر ان هذا الاّ قول البشر) (٤٥٤)
«آن كافر فكر كرد و انديشه بدى كرد. مرگ بر او، انديشه بدى كرد. باز هم مرگ بر او، چه فكر خطايى كرد باز انديشه كرد و روترش كرد و چهره درهم كشيد سپس روى گرداند و تكبر كرد و گفت اين قرآن به جز سحر نيست . اين آيات گفتار بشرى بيش نيست .»
روش ديگرى كه كافران براى تضعيف روحيه بكار مى برند زير سؤ ال بردن و بى ارزش كردن فرستاده خداست . بطور مثال سعى مى كنند رسول خدا عليهم السلام را وابسته به غير بدانند و مى گويند كه ديگران در آوردن اين سخنان به او كمك كرده اند؛
(و قال الّذين كفروا ان هذا الاّ افك افتراه و اعانه عليه قوم اخرون ) (٤٥٥)
«وكافران گفتند كه اين قرآن سخن دروغى است كه (محمّد) خودبافته است و ديگران به او كمك كرده اند.»
اين انسان هاى پليد سعى مى كنند ديگران را از رسول خدا عليهم السلام ارزشمندتر جلوه دهند و مطرح مى كنند كه اگر اين راه حق است ، چرا قرآن به افراد ديگرى كه از نظر ثروت ، نفوذ و... بهتر از رسول خدا عليهم السلام هستند نازل نشده است و يا چرا بر انسانى همانند خودمان فرستاده شده است .
كافران هميشه سعى داشته اند به ديگران بفهمانند كه فرستاده خدا بايد رئيس قبيله ، شخصى پولدار و ثروتمند يا سلطان يك منطقه باشد و يك انسان فقير و بدون مقامِ دنيايى نمى تواند فرستاده خدا باشد. به همين دليل است كه فرعون براى به ترديد انداختن پيروان موسى و تضعيف روحيه آنها مى گويد :
(يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلا تبصرون ام انا خير من هذا الذى هو مهين و لا يكاد يبين ) (٤٥٦)
«فرعون گفت : اى مردم آيا من صاحب كشور مصر نيستم ؟ و آيا اين جوى ها از زير قصر من جارى نيست ؟ نمى بينيد؟ آيا من بهترم يا چنين مرد فقير و خوارى كه هيچ منطق و بيان روشنى ندارد؟»
و باز به همين دليل است كه قوم شعيب به او گفتند : ما بسيار از آنچه مى گويى نمى فهميم يعنى سخنانت بى معنى و بدون نتيجه است و تو در بين ما شخصى ناتوان و بى ارزش و اگر ملاحظه طايفه تو نبود سنگسارت مى كرديم :
(قالوا يا شعيب ما نفقه كثيراً ممّا تقول و انّا لنريك فينا ضعيفاً و لو لا رهطك لرجمناك ) (٤٥٧)
كافران بدانديش در طول تاريخ بدترين تهمت ها را به پيامبران الهى زده اند و اين سخنان مغرضانه همه و همه در راستاى بى ارزش كردن مقام رسالت است .
فرعونيان گفتند : اين دو تن (موسى و هارون ) جادوگرند و مى خواهند با سحرِ خويش شما را از سرزمينتان بيرون كنند و روش خوب شما را كه پيروى از فرعون است از بين ببرند :
(قالوا ان هذان لساحران يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى ) (٤٥٨)
حال كه دشمنان خدا از اين شيوه استفاده مى كنند مبلّغ نيز بايد از آن استفاده كرده و به دشمن بفهماند كه بتِ مورد پرستش او ضعيف است و توانش در مقابل توان خداى متعال هيچ است و حتى مگسى را نمى تواند بيافريند؛
(انّ الذّين تدعون من دون اللّه لن يخلقوا ذباباً و لواجتمعوا له ) (٤٥٩)
«اى كافران آن بت هاى بى جان كه در برابر خدا (معبود خود) مى خوانيد هرگز بر خلقت مگسى قدرت ندارند، هر چند همه با هم يكى شوند.»
و اگر غير از اين است بايد نيازهاى پيروانشان را برآورده سازند؛
(انّ الّذين تدعون من دون اللّه عباد امثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين ) (٤٦٠)
«غير از خدا هر آنكس كه شما (مشركان و يهود و نصارى ) به خدايى مى خوانيد در حقيقت همه مثل شما (بندگانى فانى و فقير و محتاج ) هستند. اگر در دعوى خود راستگوييد از آنها بخواهيد تا مشكلات ونيازهاى شما را بر آورده سازند.»
اين خدايان پوشالى از ساده ترين كارها عاجزند؛
(الهم ارجل يمشون بها ام لهم ايد يبطشون بها ام لهم اعين يبصرون بها ام لهم اذان يسمعون بها) (٤٦١)
«آيا اين بتان پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟ يا دست هايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند) يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ يا گوش هايى كه با آن بشنوند؟»
حضرت ابراهيم عليه السلام بعد از شكستن بت ها به كافران گفت :
(بل فعله كبيرهم هذا فاساءلوهم ان كانوا ينطقون ) (٤٦٢)
«اين كار را بزرگ آنها كرده است . اگر اين بتان سخن مى گويند از آنان سؤ ال كنيد.»
مبلّغ بايد با افشاگرى توطئه هاى دشمن ، سد راه او شود و پيروان او را متزلزل سازد همانگونه كه قرآن كريم افشاگرى مى كند و مى فرمايد :
(ودّت طائفة من اهل الكتاب لو يضلّونكم و ما يضلّون انفسهم وما يشعرون ) (٤٦٣)
«گروهى از اهل كتاب آرزو دارند كه شما را گمراه كنند و جز آنكه خود را گمراه مكنندبه آرزويى نخواهند رسيد و اين را نمى فهمند.»

١٠. استفاده از هنر با توجه به طبيعت خاصِ انسان كه از هنر لذّت مى برد و از شنيدن مطالب خشك و يكنواخت فرارى است ، براى انتقال مسايل دينى ، بايد از روش هاى هنرى و القاى غير مستقيم استفاده نمود.
امروزه در كشورهاى پيشرفته جهان ، استفاده از اين روش امرى مرسوم و جاافتاده است . استعمارگران ، براى رسيدن به اهداف شوم خود، كمتر مردم را به طور مستقيم به آن راه دعوت ميكنند بلكه بطور غير مستقيم آنها را با اهداف خويش همراه مى سازند.
با كمال تاءسف دنياى كفر، در كفرِ خود جدّى است و از تمامى امكانات مثل : فيلم ، كارتون ، تئاتر، نقاشى ، گرافيك ، مجسمه سازى ، خط، مسابقه ، معمّاو... و در يك كلمه (هنر) ، براى محكم كردن پايه هاى كفر خود استفاده مى كند.
امّا در بين ما مسلمانان آنگونه كه بايد و شايد به اين مسايل توجه نمى شود. تبليغمان منحصر در سخنرانى شده است . در حاليكه سخنرانى آن هم سخنرانى خوب و همراه با تمامى شرايط، يكى از وسايل است و چون روش ‍ القاى مستقيم است اثرش به اندازه القاى غير مستقيم نيست .
امروزه كشورهاى غربى و سردمداران فاسدشان با استفاده از وسايل هنرى ، فكر جوانان ما را ربوده و عده اى از آنان را شيفته مرام غلط خود كرده اند همانگونه كه «سامرى » دشمن موسى عليه السلام با زر و زيورها گوساله اى ساخت كه صدايى شگفت داشت و آن را، خداى موسى معرفى كرد و بدين ترتيب پيروان موسى عليه السلام را به انحراف كشاند؛
(فاخرج لهم عجلاً جسداً له خوار فقالوا هذا الهكم و اله موسى فنسى ) (٤٦٤)
حضرت على عليه السلام مى فرمايد :
«ردّوا الحجر من حيث جاء فانّ الشّر لا يدفعه الاّ الشر»(٤٦٥)
«سنگ را از هر طرف به شما زدند به همانجا برگردانيد كه بدى را فقط مانند خودش دفع مى كند.»
پس از انقلاب شكوهمند اسلامى ايران ، در حوزه هاى علميه ، توجه بيشترى به روش هاى هنرى همچون تئاتر، نمايشنامه نويسى ، داستان نويسى و شعر براى تبليغ شده است . امّا اين مقدار كافى نيست و سزاوار است كه بعضى از طلاّب علوم دينى كه زمينه و استعداد يادگيرى اين روش ها را دارند بطور جدى به آن توجه كنند تا بتوانند در فعاليت هاى تبليغى خود از آن استفاده نمايند.
يكى از وسايل هنرى نمايش است كه نمونه هايى از آن را در برخوردهاى اولياى الهى مى بينيم :
حضرت على عليه السلام براى يادآورى آتش جهنم به عقيل ، ميله اى را داغ مى كند و به دست او نزديك مى كند(٤٦٦) .
امام باقر عليه السلام براى نمايش وضوى پيامبر عليهم السلام عملاً وضو مى گيرد(٤٦٧) .
رسول خدا عليهم السلام فرمود :
«صلّوا كما راءيتمونى اصلّى »(٤٦٨)
«نماز بخوانيد همانگونه كه مى بينيد من نماز مى خوانم .»
در زمان خود ما شبيه خوانى كه نوعى نمايش است يكى از عوامل مهم بقاى تاريخ عاشورا بوده است .
خداوند متعال براى اينكه به قابيل بفهماند چگونه برادر مرده خود را به خاك بسپارد، از يك صحنه نمايش استفاده مى فرمايد كه بازيگر آن كلاغى است و با چنگال خود، زمين را گود مى كند.
(فبعث اللّه غراباً يبحث فى الارض ليريه كيف يوارى سواءة اخيه ) (٤٦٩)
امام حسن و امام حسين عليهما السلام براى اينكه پيرمردى را متوجه وضوى اشتباهيش كنند، از يك وضوى نمايشى استفاده مى كنند. هر دو وضو مى گيرند و پيرمرد را به قضاوت مى خوانند تا به اين وسيله ، وضوى صحيح را ببيند و به اشتباه خود پى ببرد(٤٧٠) .
روشن است كه شنيدن يك مطلب اگر با ديدن همراه شود، يعنى سمعى بصرى شود، اثر بيشترى خواهد داشت و نتيجه اش اطمينان قلبى به مطلب است ، به همين دليل حضرت ابراهيم عليه السلام گفت : بار الها به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى كه مى خواهم با ديدن آن ، دلم آرام گيرد :
(و اذ قال ابراهيم ربّ ارنى كيف تحيى الموتى قال او لم تؤ من قال بلى ولكن ليطمئنّ قلبى ) (٤٧١)
و باز به همين دليل است كه پيامبر خدا عليهم السلام براى توضيح دادنِ راه حق و باطل از كشيدن يك خط مستقيم و چندين خط انحرافى بر روى زمين استفاده نمود(٤٧٢) .
يا براى توجه دادنِ افراد، به يك مسئله مهم ، صحنه اى را مى ساخت . بطور مثال فرمود : از صحرايى كه در ظاهر چيزى نداشت ، هيزم جمع كنند و پس از جمع شدن خار و خاشاك ها فرمود : گناهان كوچك هم اينگونه جمع مى شوند(٤٧٣) .
سلمان فارسى مى گويد : همراه با رسول خدا عليهم السلام در سايه درختى نشسته بوديم كه حضرت شاخه اى از آن درخت را تكان دادند بطورى كه برگ هايش ريخت و بعد فرمود : آيا نمى پرسيد كه چه كار كردم ؟ مؤ من وقتى نماز مى خواند، گناهانش همچون برگ هاى اين درخت مى ريزد(٤٧٤) .
سماعة مى گويد : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم . چه وقت ، هنگام نماز است ؟ حضرت به چپ و راستِ خود نگاه كرد، گويا چيزى مى خواست ، چوبى را برداشته و به ايشان دادم و آن بزرگوار چوب را بعنوانِ شاخص در زمين فرو برد و بوسيله آن و استفاده از سايه چوب وقت نماز را برايم توضيح داد(٤٧٥) .

١١. قصه گويى روش هنرى ديگر، استفاده از قصه است كه قرآن به آن اهميت داده و قصه هاى زيادى در آن وجود دارد.
(و كلا نقصّ عليك من انباء الرّسل ما نثّبت به فؤ ادك و جاءك فى هذه الحق ) (٤٧٦)
«اخبار رسولان را براى تو حكايت مى كنيم تا قلب تو را به آن قوى و استوار گردانيم و حق براى تو روشن شود.»
قصه هاى قرآن بهترين قصه هاست و تقريباً ٢٦٨ قصه در آن وجود دارد؛
(نحن نقّص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القران ) (٤٧٧)
«ما بهترين حكايت ها را بوسيله وحى اين قرآن به تو مى گوييم .»
قصه هاى قرآن ارزشمند است زيرا :
دروغ نيست ، جاذبه دارد، تنوّع دارد، و در لابلاى آنها مطالب حقوقى ، اجتماعى آمده است .
مردم را به فكر كردن وا مى دارد :
(فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون ) (٤٧٨)
مايه عبرت خردمندان است :
(لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب ) (٤٧٩)

١٢. تداعى معانى تداعى معانى در آموزش ، نقش بسيار مهمى دارد.
انسان از كودكى لغات و معانى را همراه با خاطراتى كه با آنها همراه مى شود ياد مى گيرد و هر چه آن خاطره ها جالبتر باشند ياد آن واژه ها معانى در ذهن پايدارتر خواهد بود. بنابراين مبلّغ بايد از فرصت هاى مناسب براى تبليغ استفاده كند و گفتن مسايل دينى و ارزشمند را با خاطرات خوش همراه سازد تا در ذهن مخاطب كاملاً جا بگيرد.
حتماً تاكنون تجربه كرده ايد كه تاءثير سخن در هنگام هديه دادن به كسى يا زمانى كه به شاگردى نمره خوب مى دهيد، بيشتر است .
از شخصى كه شماره تلفن خانه او پنچ رقمى بود پرسيدند شماره تلفن منزل شما چيست ؟ گفت عددِ نمازهاى شبانه روزى .
صبح ٢ ركعت ، ظهر ٤ ركعت ، عصر ٤ ركعت ، مغرب ٣ ركعت و عشا ٤ ركعت يعنى تلفن خانه ما (٢٤٤٣٤) مى باشد.
خداوند متعال با ابزار تنّفر و بى زارى از مشركان آنان را تحقير نمود.
(براءة من اللّه و رسوله الى الذّين عاهدتم من المشركين ) (٤٨٠)
از خدا و رسولش از مشركانى كه با شما پيمان بسته و آن را شكستند بيزارند.
مشركانى كه قلب هاشان همچون سنگ است :
(ثمّ قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشدّ قسوة ) (٤٨١)
پس از اين معجزه بزرگ ، باز چنان سخت دل شديد كه دل هايتان همچون سنگ يا سخت تر از آن شد.
هم آنان كه از شنيدن ، گفتن و ديدن حق كر و گنگ و كورند و تفكر نمى كنند : (صم بكم عمى فهم لايعقلون ) (٤٨٢)
خداوند متعال براى تحقير متكبران كافر از تعبيرات مختلفى استفاده مى فرمايد :
گاهى با نام حيوانات آنها را تحقير مى كند :
(فما لهم عن التّذكرة معرضين كانّهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة ) (٤٨٣)
پس چه شده است آنان را كه از ياد آن روز سخت دورى مى كنند. اين كافران گويى خرانى هستند كه از شير درّنده مى گريزند :
(اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون ) (٤٨٤)
آن گمراهان همچون چهارپايانند بلكه بسى گمراهترند آنان همان غافلانند.
و زمانى با گفتن اين مطلب كه خدا هيچگونه نيازى به پيروى آنها از خود ندارد و موجودات بسيارى به عبادتش مشغولند آنها را كوچك مى شمرد :
(فان استكبروا فالّذين عند ربّك يسبّحون له باللّيل و النّهار و هم لا يساءمون ) (٤٨٥)
و اگر كافران به عبادت خدا تكبّر ورزند (هيچ اهميّتى ندارد چرا كه ) فرشتگان شب و روز و بدون هيچ خستگى به تسبيح و طاعت حضرت حق مشغولند.
و خداوند زمانى در مقابل كافران كه به دارايى خود مى نازند ثروت و قدرت بى حد و حصر خود را به رخ آنان مى كشد تا به ضعف بيش از حد خود توجه كنند و تحقير شوند :
(هم الذّين يقولون لا تنفقوا على من عند رسول اللّه حتّى ينفضّوا و للّه خزائن السّموات و الارض و لكنّ المنافقين لا يفقهون ) (٤٨٦)
اينها همان مردم بد خواهند كه مى گويند به اصحاب رسول خدا انفاق مال نكنيد تا مردم از گِردَش پراكنده شوند در حاليكه گنج هاى زمين و آسمان ها از آن خداست اما منافقان آن را نمى فهمند.
تاءكيد بر عزت خدا، رسول و مؤ منان در واقع تحقير كافران است .
(و للّه العزّة و لرسوله و للمؤ منين ولكنّ المنافقين لا يعلمون ) (٤٨٧)
خداى بزرگ در آياتى از قرآن از رسول گراميش عليهم السلام مى خواهد كه با بى اعتنايى به كافران آنها را كوچك وپست شمرد.
(فان تولّوا فقل حسبى اللّه ) (٤٨٨)
«پس اى رسول ! هرگاه مردم (مقام تو را نشناخته و) از تو رو گردانيدند بگو خدا براى من كافى است (و به آنان بى اعتنايى كن ) .»
(و ذر الّذين اتّخذوا دينهم لعباً و لهواً و غرّتهم الحيوة الدّنيا) (٤٨٩)
«اى رسول ! آنان كه دين خود را بازيچه و هوسرانى گرفتند و زندگى دنيا فريبشان داد به خود واگذار.»
البته بايد توجه داشت كه كافران نيز در راه تحقير مؤ منان تلاش مى كنند كه بايد در مقابل اين تحقيرها ايستادگى نمود.
بطور مثال سران كافر قوم نوح ، به او گفتند كه تو نيز همانند ما بشرى هستى و كسانى كه اطراف تو را گرفته اند مشتى افراد پست و بى ارزشند.
(فقال الملا الّذين كفروا من قومه ما نريك الاّ بشراً مثلنا و ما نريك اتّبعك الاّ الّذين هم اراذلنا بادى الرّاى ) (٤٩٠)
و در جايى ديگر به مردم مى گفتند كه اين شخصى (نوح ) بشرى مانند شما بيش نيست ، از همان چيزى مى خورد و مى آشامد كه شما مى خوريد و مى آشاميد :
(ما هذا الا بشر مثلكم ياكل ممّا تاءكلون منه ويشرب ممّا تشربون ) (٤٩١)
و زمانى او را در حال كشتى سازى در بيابان ، مسخره مى كردند كه حضرت مى فرمود : بزودى ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد، همانگونه كه شما مسخره مى كنيد :
(كلّما مرّ عليه ملا من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منّا فانّا نسخر منكم كما تسخرون ) (٤٩٢)

١٣. تعادل ميان دنيا و آخرت انسان موجودى مادى است و داراى غرايزى كه براى پاسخگويى به آن غريزه ها احتياج به استفاده از امكانات مادى و رفاهى دارد. دعوت صرف به معنويات و سركوب خواسته هاى طبيعى انسان ، مطلوب دين مقدس اسلام نيست . آياتى از قرآن كريم را مى بينيم كه مردم را ترغيب مى كنند، تا از نعمت هاى پاكيزه دنيا استفاده كنند. ولى عمل صالح را از ياد نبرند : (كلوا من الطّيّبات و اعملوا صالحاً) (٤٩٣)
تقواى الهى پيشه كنند : (فكلوا ممّا غنمتم حلالاً طيّباً واتقوا اللّه ) (٤٩٤)
«پس آنچه را كه از حلال پاكيزه غنيمت گرفته ايد بخوريد و تقواى الهى داشته باشيد.»
در عين استفاده از دنيا شكرگزار باشند :
(كلوا من رزق ربّكم و اشكروا له ) (٤٩٥)
و از شيطان پيروى نكنند :
(كلوا ممّا رزقكم اللّه و لا تتبعوا خطوات الشّيطان ) (٤٩٦)
و در استفاده از نعمت ها به ياد محرومان هم باشند :
(كلوا من ثمرة اذا اثمر و اتوا حقّه يوم حصاده ) (٤٩٧)
«هنگامى كه درخت ميوه داد از آن بخوريد و روز جمع آورى ، حق فقيران (زكات ) را بدهيد.»
همانگونه كه قرآن ، همراه با مسايل دنيايى به مسايل معنوى و اخروى نيز توجه مى كند، بايد براى مردم روشن شود كه دنيا هدف نيست بلكه وسيله اى براى نزديكى به خداوند متعال است و سرانجام نيك و زندگى عاليتر نزد خداست ؛
(زيّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذّهب و الفضّة و الخيل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدّنيا و اللّه عنده حسن الماءب ) (٤٩٨)
«محبت امور مادى ، از زنان و فرزندان و دارايى هاى فروان از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپايان و زراعت ، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن آزمايش و تربيت شوند ولى اينها در صورتى كه هدف نهايى آدمى را تشكيل دهند) سرمايه زندگى پست «مادى » هستند و سرانجام نيك (و زندگى عاليتر) نزد خداست .»
مردم بايد بدانند كه از دنيانصيبى دارند ولى از آن براى آخرت استفاده كنند؛
(وابتغ فيما اتاك اللّه الدّار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدّنيا) (٤٩٩)
«در آنچه خداوند به تو داده است خانه آخرت را طلب كن و بهره ات را هم از (لذت ها و نعمت هاى حلال ) دنيا فراموش مكن .»
در دعوت به سوى خدا بايد به مشكلات مادّى مردم توجه نمود همانگونه كه رسول گرامى اسلام عليهم السلام به اين مسايل توجه مى فرمود و در اين راه تلاش مى كرد.
حضرت على عليه السلام درباره كوشش هاى رسول خدا عليهم السلام در اين موارد مى فرمايد : شما آب آلوده مى خورديد كه رسول اكرم عليهم السلام مسئله آب آشاميدنى شما را حل كرد : «تشربون الكدر»(٥٠٠)
خود آن بزرگوار در توسعه كشاورزى و احداث چاه آب براى رفع مشكلات مردم ، سعى و تلاش فراوان نمود.
در قرآن آيه اى داريم كه مى فرمايد : هرگاه غذا خورديد از خانه رسول خدا عليهم السلام خارج شويد و مشغول گفتگو نشويد :
(فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستانسين لحديث ) (٥٠١)
از اين آيه معلوم مى شود كه پيامبر گرامى عليهم السلام به مردم طعام مى دادند و اين عمل نيز نوعى توجه به مسايل مادى است و نكته جالبترى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه طعام دادن ، شيوه و سيره هميشگى حضرت بوده است وگرنه براى يكبار طعام دادن آيه خارج شدن مهمانان از منزل رسول خدا عليهم السلام نازل نمى شد.
آن بزرگوار در ابتداى رسالت به پيروى از آيه شريف (و انذر عشيرتك الاقربين ) (٥٠٢) «خويشان نزديكت را انذار كن » غذايى آماده نمود و همراه با طعام دادن ، خويشان خود را براى رساندن پيام خدا، دعوت كرد.
توجه به نيازهاى مادى مردم ، تنها شيوه رسول خدا عليهم السلام نبوده است ؛ از آيه (و اذا استسقى موسى لقومه ) (٥٠٣) «و هنگامى كه موسى براى قومش ‍ طلب آب كرد» استفاده مى شود كه انبياى ديگر نيز به مشكلات مادى مردم رسيدگى مى كرده اند.
خداوند متعال در آيه اى ديگر به موسى و هارون عليهما السلام دستور مى دهد كه مشكل مسكن مردم را حل كنند :
(و اوحينا الى موسى و اخيه ان تبوّءا لقومكما بمصر بيوتاً) (٥٠٤)
مبلغ بايد در اين مسئله نيز به انبياى بزرگ و امامان معصوم عليهم السلام اقتدا كند و در اين مسير تلاش كند.
مسروق مى گويد : در روز عرفه به خيمه امام حسن عليه السلام رفتم و ديدم مردم خدمت حضرت مى رسند. سفره هاى غذا موجود و در آنها غذا قرار دارد و مردم از آنها مى خورند و با خود مى برند(٥٠٥) .
آيا تاكنون به نقض تبليغى سفره دادن براى امام حسين عليه السلام فكر كرده ايد؟ به مرحوم شيخ عبدالكريم حائرى يزدى مؤ سس حوزه علميه قم گفتند : رضاخان ملعون جلو منبر روضه خوانى و گريه كردن را گرفته است ، چه كنيم ؟ ايشان فرمود : جلوه سفره دادن براى امام حسين عليه السلام را كه نگرفته اند . در روزهاى عزادارى به نام امام حسين عليه السلام ، به مردم غذا بدهيد.


۵
قرآن و تبليغ ١٤. شيوه مقايسه كردن
يكى از روش هاى مفيد در تبليغ روش مقايسه كردن بين حق و باطل است كه قرآن نيز در مواردى از اين شيوه استفاده نموده است . به بعضى از آنها اشاره مى شود :
مقايسه بين قدرت خداى يگانه و بت هاى ناتوان در آفريدن و زنده كردن مردگان پس از مرگ :
(قل هل من شركائكم من يبداء الخلق ثّم يعيده قل اللّه يبداء الخلق ثّم يعيده ) (٥٠٦)
« (اى رسول ) بگو كه آيا هيچيك از بتان و خدايان باطل شما توانايى دارد كه خلق را بيافريند، آنگاه همه را بسوى خود برگرداند؟ بگو تنها خداست كه خلق را مى آفريند و سپس او را (به سوى خود) باز مى گرداند.»
مقايسه بين يگانگى خدا و تعدّد خدايان دروغين :
(ءاءرباب متفرّقون خير ام اللّه الواحد القهّار) (٥٠٧)
«آيا خدايان پراكنده بى حقيقت بهتر (و در نظام آفرينش مؤ ثرترند) يا خداى يكتاى قاهر؟»
مقايسه بين هدايت خداى متعال به حق و گمراه كنندگى غير خدا :
(قل هل من شركائكم من يهدى الى الحقّ قل اللّه يهدى للحقّ افمن يهدى الى الحقّ احقّ ان يتّبع امّن لا يهدّى الاّ ان يهدى ) (٥٠٨)
« (اى رسول ) بگو آيا هيچيك از شريكان شما مشركان مى تواند كسى را به راه راست هدايت كند؟ بگو تنها خداست كه خلق را به راه راست هدايت مى كند آيا كسى كه خلق را به راه راست هدايت مى كند براى پيروى سزاوارتر است يا كسى كه هدايت نمى كند، مگر اينكه خودش هدايت شده باشد.»
مقايسه بين مالى كه بعنوان ربا و مالى كه بعنوان زكات داده مى شود :
(و ما اتيتم من ربا ليربوا فى اموال النّاس فلا يربوا عنداللّه و ما اتيتم من زكوة تريدون وجه اللّه فاولئك هم المضعفون ) (٥٠٩)
«و آن سودى كه شما بعنوان ربا (يا هديه ) داديد تا بر اموال مردم ربا خوار بيفزايد نزد خداوند هرگز زياد نمى شود و آن زكاتى كه (بدون ريا) از روى شوق و اخلاص به فقيران داديد ثوابش چندين برابر مى شود. و همين زكات دهندگان هستند كه بر دارايى خود مى افزايند.»
و مقايسه بين تاريكى ها و نور و مقام كافر و مؤ من :
(و مايستوى الاعمى و البصير و لا الظلّمات و لا النّور و لا الظّلّ و لا الحرور) (٥١٠)
«و هرگز (كافر تاريك دل ) كور و (مؤ من روشن روان ) بينا يكسان نيستند و هيچ ظلمتى با نور مساوى نخواهد بود و هرگز آفتاب و سايه هم رتبه نباشند.»
آرى زندگانى با علم و ايمان هرگز با مردگان جهل و عصيان برابر نيستند :
(و مايستوى الاحياء و لا الاموات ) (٥١١)
مبلغ با مقايسه بين امتيازات پيروى از خدا و بدبختى هاى ناشى از گمراهى مى تواند مردم را به راه راست هدايت كند.

١٥. شيوه فرض مخالف انسان وقتى ارزش نعمت را مى داند كه از او گرفته شود. مثلاً اگر چند روز بخاطر يك ضربه ، انگشت شصت ما از كار بيفتد متوجه خواهيم شد كه در بسيارى از كارها فلج هستيم در نوشتن و حتى در بستن دگمه يقه . اگر چند لحظه ، چشم خود را ببنديم ، خواهيم فهميد كه چشم چه نعمت بزرگى است .
بهر حال خداوند متعال براى اينكه مردم را از خواب غفلت بيرون آورد و آنان را به سوى خودش متوجه سازد از شيوه خاصى استفاده كرده و آن فرض ‍ مخالف يا «باز پس گرفتن نعمت ها» است و مى گويد اگر آب ها تلخ باشد چه مى كنى ؟ اگر درختان سبز نشوند چه ميكنى ؟ آيات زيادى است كه با اين شيوه انسان را بهوش مى آورد. خداوند درباره كفار مى فرمايد : گمان نكنند زندگانى آنان جاودان است بلكه اگر، بخواهيم زمين ، آنان را فرو برد يا قطعه اى از آسمان بر آنان فرو باريم :
(ان نشا نخسف بهم الارض او نسقط عليهم كسفاً من السماء) (٥١٢)
يا اينكه صورت آنان را مسخ كنيم تا به شكل سگان و بوزينه ها در آيند :
(و لو نشاء لمسخناهم على مكانتهم ) (٥١٣)
و خلقى جديد را به جاى آنها بياوريم كه اهل كفر و ظلم نباشند :
(ان يشا يذهبكم و يات بخلق جديد) (٥١٤)
منظور از فرض مخالف ، تنها فرض انسان هاى جديد نيست بلكه فرض از بين رفتن نعمت ها و جايگزينى چيزهاى بد به جاى آنها نيز هست :
خداوند متعال در مورد نعمت آب مى فرمايد :
(و لو نشاء جعلناه اجاجاً فلولا تشكرون ) (٥١٥)
«و اگر مى خواستيم (به جاى آنكه آب را خوش و گوارا گردانيم ) آن را تلخ (و شور) قرار مى داديم پس چرا شكر نمى كنيد؟»
(و لو نشاء لجعلناه حطاماً فظلتم تفكهّون ) (٥١٦)
«و اگر بخواهيم (كشت و زرع شما را) خشك و تباه مى سازيم تا با حسرت به سخنان بيهوده بپردازيد.»

١٦. آماده سازى و ايجاد زمينه از آنجا كه دين مقدس اسلام مخالفتى با امور فطرى و غريزى انسان ندارد، در دستوراتش نيازهاى غريزى انسان را در نظر مى گيرد و هيچگاه او را بر كارى كه از عهده اش خارج است وادار نمى كند. بعنوان نمونه آنجا كه مى خواهد آدم و حوّا عليهما السلام را از نزديك شدن به درختى در بهشت باز دارد، ابتدا اجازه مى دهد، از هر چه مى خواهند بخورندو سپس آنها را از خوردن گياهى خاص منع مى كند. و اين شيوه آماده سازى و ايجاد زمينه است ؛
(و يا ادم اسكن انت و زوجك الجنّة فكلا من حيث شئتما و لا تقربا هذه الشّجرة ) (٥١٧)
«اى آدم تو و همسرت در بهشت جاى گيريد و هر چه مى خواهيد بخوريد ولى نزديك اين درخت نشويد.»
دستور زكات زمانى از سوى مردم پذيرفته مى شود كه مالى نيز براى خودشان بماند به همين دليل خداوند اجازه مى دهد كه صاحبان باغ ابتدا خود از ميوه هاى درختان بخورند و در وقت مناسب حق فقيران را بدهند كه اگر امكان استفاده از حلال نباشد دورى نمودن از حرام و عمل به دستورات خداوند بزرگ ، مشكل است ؛
(كلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقّه يوم حصاده ) (٥١٨)
«هنگامى كه درخت ، ميوه داد از آن بخوريد و روز جمع آورى ميوه ها حق فقيران (زكات ) را بدهيد.»
در وجود انسان غريزه هايى نهفته است كه پاسخگويى به آنها نياز به استفاده از دنيا و نعمت هاى مادى دارد، اينچنين است كه خداوند نصيبى را از دنيا برايش قرار داده است . و تنها كسب معنويّات و انجام اعمال اخروى را از او نخواسته است ؛
(و ابتغ فيما اتيك اللّه الدّار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدّنيا) (٥١٩)
«در آنچه كه خداوند به تو داده است ، خانه آخرت را طلب كن و بهره ات را هم از (لذّت ها و نعمت هاى حلال ) دنيا فراموش مكن .»
از آنجا كه خداوند مى داند انسان نياز به خواب و استراحت دارد از او نمى خواهد كه بيشتر شب را به خواندن قرآن بگذارند؛
(علم ان لم تحصوه فتاب عليكم فاقرؤ ا ما تيسّر من القرآن ) (٥٢٠)
«خدا مى داند كه شما هرگز بيشتر ساعات شب را به عبادت نخواهيد گذراند بنابراين از شما در گذشت . پس هر مقدار از شب را كه ميسّر است قرآن بخوانيد.»
آرى خداوند متعال در دستوراتى كه مى دهد ابتدا زمينه را براى پذيرش ‍ آنها ايجاد مى كند و از رسول گراميش عليهم السلام نيز مى خواهد كه براى تمايل كافران و مشركان به دين اسلام زمينه را فراهم سازد تا امكان شنيدن كلام خدا را داشته باشند؛
(و ان احد من المشركين استجارك فاءجره حتّى يسمع كلام اللّه ) (٥٢١)
«و اگر يكى از مشركان به تو (اى رسول ما) پناه آورد (كه از دين آگاه شود) به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود.»
براى همين يكى از مصارف زكات ، (المؤ لفة قلوبهم ) است . يعنى براى جلب محبّت كفار و براى تمايل به دين اسلام ، از زكات مصرف مى شود.
قبلاً در بحث تناسبِ سخنِ مبلّغ با اقتضاى حال ، نوشتيم كه مبلّغ بايد وضعيت مخاطبان خود را در نظر بگيرد كه معنايش در نظر گرفتن آمادگى فرد و جامعه است . و آمادگى ها معمولاً متفاوت است گاهى زمينه تبليغ تهاجمى فراهم است كه رسول خدا عليهم السلام حاكمان كشورها و غير مسلمانان را به اسلام دعوت مى كردند. و گاهى بايد به تبليغ تدافعى روى آورد، مانند پاسخ به سؤالات .
وضع دستورات و قوانين مشكل و مخالف طبع انسان آمادگى مى خواهد. به همين دليل است كه فرمان جهاد براى مسلمانان ، پس از گذشت پانزده سال از بعثت رسول اكرم عليهم السلام صادر مى شود(٥٢٢) .
شخصى از امام رضا عليه السلام سؤالى كرد. امام مدتى سر مباركشان را پايين انداخته و بعد جواب دادند. آن شخص پرسيد : آيا جوابش را در ذهن نداشتيد و براى پاسخ من فكر مى كرديد؟! امام عليه السلام فرمودند : نه ، اين كار براى اين است كه جواب حكيمانه را ساده و سريع به تو ندهم بلكه مدتى طول دادم تا براى كلام حكيمانه خود احترامى قايل شده باشم و همچنين با تشنه تر كردن تو زمينه سازى كرده باشم .
آيا مى دانيد كه چرا وقتى دو رفيق حضرت يوسف عليه السلام در زندان خوابشان را براى وى نقل كردند، يوسف عليه السلام بلافاصله خواب آنان را تعبير نكرد؟ و فرمود :
(قال لا ياتيكم طعام ترزقانه الاّ نبّاءتكما بتاويله قبل ان ياتيكما) (٥٢٣)
« (يوسف ) گفت پيش از آنكه جيره غذايى شما برسد، شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهيم ساخت .»
علت اين برخورد چيزى نبود به جز ايجاد آمادگى . زيرا مى خواست به آنان اطمينان دهد كه وقت غذا خوردن آنها را نخواهد گرفت و قبل از رسيدن غذا خوابشان را تعبير خواهد كرد تا خيالشان راحت شود و با آمادگى بيشتر به سخنان وى گوش دهند.
خداوند متعال يكباره خوردن شراب را حرام نفرمود. بلكه اينكار، مرحله به مرحله با ايجاد زمينه و آمادگى اجتماعى صورت گرفت ، به اين ترتيب كه اول آن را يك نوشيدنى غير نيكو معرفى مى كند و از مسلمانان مى خواهد كه از درختان خرما و انگور رزق حلال نيكو بدست آورند؛
(و من ثمرات النّخيل و الاعناب تتّخذون منه سكراً و رزقاً حسناً انّ فى ذلك لاية لقوم يعقلون ) (٥٢٤)
« (و براى شما مؤ منان ) در ميوه هاى درخت خرما و انگور كه از آن مايع مست كننده و رزق نيكو بدست مى آوريد (نيز) نشانه قدرت حق ، براى خردمندان آشكار است .»
و بدين وسيله به ما مى فهماند كه مايه مستى ، رزق نيكو نيست .
و در مرحله بعد كه زمينه ، تا حدودى فراهم شده است از آنان مى خواهد كه در حال مستى نزديك نماز نشوند :
(يا ايّها الّذين امنوا لا تقربوا الصّلاة و انتم سكارى حتّى تعلموا ما تقولون ) (٥٢٥)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد در حال مستى ، نزديك نماز نشويد تا بدانيد چه مى گوييد.»
پس از اين مرحله ، فايده هاى آن را با ضررهايش مقايسه نموده و بيان شده ، كه زيان هاى آن بيشتر است :
(يساءلونك عن الخمر والميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما) (٥٢٦)
«درباره شراب و قمار از تو سؤال مى كنند، بگو : در آنها گناه بزرگى است و منافعى (از نظر مادى ) براى مردم در بردارند (ولى ) گناه آنها از نفعشان بيشتر است .»
و در مرحله آخر كه زمينه بطور كامل آماده شد از خوردن آن قاطعانه و با روشنى تمام نهى فرموده است :
(يا ايّها الّذين امنوا انّما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون ) (٥٢٧)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و بت ها و ازلام (كه يك نوع بخت آزمايى بوده ) پليد و از عمل شيطانند. از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.»

١٧. معرفى الگوهاى خوب و بد مردم براى حركت در راه خدا و عمل به دستورات او نياز به الگو دارند كه معرفى الگو بعنوان يك شيوه تبليغ ، مى تواند مورد استفاده مبلّغ قرار گيرد.
بهترين الگو، براى عمل به اين شيوه ، خود قرآن است كه در بعضى از آيات به معرفى اسوه و نمونه مى پردازد. و بهترين اسوه اى كه براى مسلمانان معرفى ميكند رسول خدا عليهم السلام است آنجا كه مى فرمايد :
(لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه لمن كان يرجوا اللّه و اليوم الاخر) (٥٢٨)
«براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز قيامت دارند.»
معرفى الگو در قرآن كريم منحصر به رسول اكرم عليهم السلام نيست بلكه خداى بزرگ پيامبران و اولياى قبل از رسول خدا عليهم السلام را نيز بعنوان الگوى خوب معرفى مى كند؛
(قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه ) (٥٢٩)
«براى شما مؤ منان ، ابراهيم و يارانش الگوى خوبى هستند.»
حتى كسانى كه عمرى در محيط فساد بوده و در مقابل فساد ايستادگى كرده اند و تسليم نشده اند، به عنوان الگو به ديگران معرفى مى شوند مانند همسر فرعون ؛
(ضرب اللّه مثلاً للّذين امنوا امراءت فرعون ) (٥٣٠)
قرآن افرادى را بعنوان اسوه و الگو مطرح مى كند. در عفت و پاكدامنى حضرت يوسف عليه السلام را. در صبر حضرت ايوب عليه السلام را. و بعنوان كسانى كه دنيا آنان را غافل نكرد حضرت سليمان و يوسف عليهما السلام را. و در شهامت حضرت داوود عليه السلام را و در ايثار على بن ابى طالب عليهما السلام را، كه در شب هجرت در بستر رسول خدا عليهم السلام خوابيد.
معرفى الگو در قرآن ، اختصاصى به نمونه هاى خوب ندارد. بلكه افراد بدعاقبت را نيز معرفى ميكند تا عبرتى براى مردم باشند. بطور مثال ، اشاره به زن لوط و زن نوح مى كند كه در خانه پيامبر خدا زندگى مى كردند، امّا راه فسق و فجور و خيانت را پيش گرفتند :
(ضرب اللّه مثلاً للّذين كفروا امرات نوح و امرات لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما) (٥٣١)
«خداوند براى كسانيكه كفر ورزيدند، زن لوط و زن نوح را مثال آورده كه تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند ولى به آنها خيانت كردند.»
و گاهى نمونه ها، كسانى هستند كه مرتكب اشتباهى شده و بعد توبه كرده اند، مانند حضرت يونس عليه السلام كه خداوند متعال درباره او مى فرمايد :
(فاصبر لحكم ربّك و لا تكن كصاحب الحوت ) (٥٣٢)
« (اى رسول ) بر حكم پروردگارت صبر كن و همچون حضرت يونس ‍ مباش (كه بر قوم خود غضب كرد) .»

١٨. تداوم و تكرار براى افرادى كه از نظر روحى پذيراى حق هستند، گاهى يكبار ارائه آن كافى است مانند جادوگران فرعون . ولى غالباً انذار بايد بطور مكرر و متنوع صورت پذيرد تا در عمق جان مخاطب نفوذ كند همانگونه كه آيات قرآن نازل شده است ؛
(و لقد وصّلنا لهم القول لعلهم يتذكّرون ) (٥٣٣)
«و ما (براى هدايت مردم ) سخن الهى را پيوسته آورديم كه يادآور حقايق آن شوند.»
مبلّغ بايد از تكرار كلمات ، جملات و بطور كلى مطالب پرهيز كند به جز مواردى كه تكرار در آنها موضوعيت دارد همچون مسايل اخلاقى كه هميشه بايد تذكر داده شود. گرچه مردم مطالب اخلاقى را بارها و بارها شنيده باشند.
مسايل مورد ابتلاى مردم و عبرت انگيز بايد زياد تكرار شود همانگونه كه قرآن آنها را زياد تكرار مى كند. بطور مثال داستان حضرت موسى عليه السلام و سرگذشت قومش بيشترين تكرار را از بين قصه هاى قرآن به خود اختصاص داده است و بيش از ٩٠٠ آيه ، مربوط به حضرت موسى عليه السلام و امتش مى باشد.
آگاهى خداوند از اعمال و نيّات ما، حدود «١٠٠» بار با عناوين مختلف تكرار شده است كه به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم :
(و ما اللّه بغافل عمّا تعملون ) (٥٣٤)
«خداوند از اعمال شما غافل نيست .»
(و اللّه بما تعملون بصير) (٥٣٥)
«خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .»
(و اللّه بما تعملون خبير) (٥٣٦)
«خداوند به آنچه كه انجام مى دهيد داناست .»
(انّ ربّك لبالمرصاد) (٥٣٧)
«اى پيامبر خدايت در كمين ستمكاران است .»
(يعلم مابين ايديهم و ماخلفهم ) (٥٣٨)
«او بر آينده و گذشته مردم آگاه است »
(يعلم ما تسرون و ما تعلنون ) (٥٣٩)
«خداوند آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى كنيد مى داند.»
بنابراين هر تكرارى ناپسند نيست بلكه تكرار مفيد مطلوب است ؛
(اللّه نزّل احسن الحديث كتاباً متشابها مثانى تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربّهم ) (٥٤٠)
«خداوند بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبايى و عمق ) همانند يكديگر است . آياتى تكرارى دارد (تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آياتش بر اندام كسانى كه از پروردگارشان خاشعند لرزه مى افتد.»
در قرآن كريم آيات متعددى تكرار شده است :
آيه : (فباىّ الاء ربّكما تكذّبان ) ٣١ بار در سوره الرحمن .
آيه : (ويل يومئذ للمكذّبين ) ١١ بار در سوره مرسلات .
آيه : (فاتّقوا اللّه و اطيعون ) ٧ بار
و آيه : (و ما اءساءلكم عليه من اجر ان اجرى الاّ على ربّ العالمين ) ٥ بار در سوره شعرا، تكرار شده است .
اين تكرارها به خاطر نفوذ مطلب در عمق جان است مانند تكرار سفارش ‍ به تقوا توسط خطيب نماز جمعه .
همچنين در قرآن كريم گاهى يك مطلب با بيان هاى مختلف و متنوع آمده است كه تكرار آن مفيد است :
(و لقد صرّفنا فى هذا القرآن ليذّكّروا) (٥٤١)
«و ما در اين قرآن (حقايق را) به انواع سخنان فصيح و بليغ بيان كرديم تا خلق متذكر شوند.»
سخن خدا و دستورات او بطور مكرر و پيوسته بايد به بندگان رسانده شود به همين دليل است كه رسولان زيادى از سوى خداوند بزرگ به همين منظور فرستاده شده اند؛
(ثمّ ارسلنا رسلنا تترا) (٥٤٢)
«سپس پيامبرانى پى در پى بر خلق فرستاديم .»
(اذ ارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعزّزنا بثالث ) (٥٤٣)
«هنگامى كه دو تن از رسولان را فرستاديم و چون تكذيب كردند رسول سومى را به ياريشان فرستاديم .»

١٩. دعوت به مشتركات كاملاً روشن است كه اديان الهى مشتركات فراوانى با هم دارند. يكى از روش هاى مؤ ثر در جذب پيروان دين هاى ديگر به دين مقدس اسلام ، بيان مشتركات است ، كه اين عمل فاصله ها را كمتر مى كند و حالت عناد و دشمنى اهل كتاب را از بين مى برد.
خداوند روى نكات مشترك بين مؤ منان و اهل كتاب تاءكيد مى كند؛ (قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الاّ نعبد الاّ اللّه ) (٥٤٤)
«بگو اى اهل كتاب بياييد به سوى كلمه اى كه بين ما و شما يكسان است ، كه جز خداى يكتا را نپرستيم .»
تاءكيد بر بندگى خداى يكتا :
(الهنا و الهكم واحد) (٥٤٥) . «خداى ما و خداى شما يكى است .»
تاءكيد بر آسمانى بودن كتاب :
(امنّا بالّذى انزل الينا و اليكم ) (٥٤٦)
«ما به كتاب خود قرآن و كتاب آسمانى شما ايمان داريم .»
كتاب هاى آسمانى در مسايل زيادى با هم مشترك هستند بطور مثال :
در هدايت :
(انّا انزلنا الّتورية فيها هدى و نور) (٥٤٧)
«ما تورات را كه در آن روشنى و هدايت است فرستاديم .»
در رهبرى و رحمت :
(من قبله كتاب موسى اماماً و رحمة ) (٥٤٨)
«و پيش از قرآن كتاب موسى كه امام و رحمت بود نازل گرديد.»
در وعده بهشت به رزمندگان و شهيدان راه خدا :
(وعداً عليه حقاً فى التّورية والانجيل والقرآن ) (٥٤٩)
« (وعده بهشت براى شهيدان ) وعده حقى است كه در سه كتاب آسمانى ، تورات و انجيل و قرآن در آن ياد شده است .»
به همين دليل است كه قرآن كتاب هاى آسمانى را تصديق مى كند :
(و انزلنا اليك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بين يديه من الكتاب ) (٥٥٠)
«و ما اين كتاب (قرآن عظيم ) را به حقّ بر تو فرستاديم كه همه كتاب هاى پيشين را تصديق مى كند.»
و دليل اين تصديق آن است كه از سوى خدا هستند و بر رسالت رسول خدا عليهم السلام در آنها تاءكيد شده است ؛
(الّذين يتّبعون الرّسول النّبى الامّى الّذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التورية و الانجيل ياءمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر) (٥٥١)
«كسانى كه از رسول پيامبر امّى كه (نامش ) در تورات و انجيل نوشته شده است پيروى مى كنند آن رسول ايشان را به نيكى فرمان مى دهد و از زشتى باز مى دارد.»
مبلّغ بايد اهل كتاب را به مشتركات دعوت كند و بگويد : اى اهل كتاب ! رسول ما حضرت محمد مصطفى عليهم السلام آمد تا حقايق و دستورات زيادى از تورات و انجيل را كه شما پنهان مى كنيد برايتان بيان كند؛
(يا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبيّن لكم كثيراً ممّا كنتم تخفون ) (٥٥٢)
و افرادى كه حق را مى پوشانند و مشتركات را مخفى مى كنند افشا كند؛ (يا اهل الكتاب لم تكفرون بايات اللّه و انتم تشهدون ) (٥٥٣)
«اى اهل كتاب (حالا كه رسول ما كتاب شما را تاءييد مى كند) چرا به آيات خدا كفر مى ورزيد در حاليكه به درستى آن شهادت مى دهيد.»
(يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم و لا تقولوا على اللّه الاّ الحقّ انّما المسيح عيسى بن مريم رسول اللّه ) (٥٥٤)
«پس در دينتان زياده گويى نكنيد و در باره خدا به جز سخن حق مگوييد همانا مسيح عيسى بن مريم رسول خداست .»
آگاه باشيد افرادى كه كاسه داغ تر از آش هستند، براى دامن زدن به اختلافات ، چيزهاى ساختگى در دينتان ايجاد مى كنند؛
(و لو آمن اهل الكتاب لكان خيراً لهم ) (٥٥٥)
«اى اهل كتاب به دين حق ايمان بياوريد كه برايتان بهتر است .»
البته بايد توجه داشت كه بيان مشتركات اختصاص به مشتركات اسلام و اهل كتاب ندارد بلكه بيان مشتركات شيعه و سنى ، دو جناح سياسى مسلمان ، دو نژاد مسلمان مثل كرد و ترك و... قدم مؤ ثرى در ايجاد اتّحاد و يگانگى است .

٢٠. القاء غير مستقيم شيوه القاى غير مستقيم كه قبلاً در بحث استفاده از هنر مطرح شد منحصر در نمايش ، مسابقه ، معمّا و ... نيست بلكه در سخن نيز مى توان از آن استفاده كرد به اين صورت كه مطالب ، مستقيماً گفته نشود و دستورات الهى را در قالب داستان و مثال مطرح نمود. يا گروهى را مورد خطاب قرار داد تا گروه ديگر بشنوند يعنى «به در بگو تا ديوار بشنود» كه بنا به فرموده امام صادق عليه السلام قرآن به همين صورت نازل شده است و خطاب هاى قرآن گرچه به پيامبر است امّا به مؤ منان است .
«نَزل القرآن بايّاك اعنى و اسمعى يا جاره »(٥٥٦)
«قرآن مانند اين ضرب المثل عربى نازل شده كه مى گويند : به تو مى گويم ولى اى همسايه تو گوش كن .»
امام صادق عليه السلام در روايت ديگرى مى فرمايد :
هر جا كه خداوند عزوجل پيامبرش عليهم السلام را سرزنش كرده مقصودش ديگران است مانند آيه ٧٤ سوره اسراء كه مى فرمايد : اگر ما تو را ثابت قدم نمى كرديم نزديك بود كه به سوى آنان (كافران ) متمايل شوى .(٥٥٧)
در جاى ديگر خداوند حضرت عيسى عليه السلام را خطاب مى كند كه اى عيسى آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را، دو خداى ديگر بجز خداى عالم اختيار كنيد؟ :
(و اذ قال اللّه يا عيسى ابن مريم ءانت قلت للنّاس اتّخذونى و امّى الهين من دون اللّه ) (٥٥٨)
خداوند با اين خطاب بطور غير مستقيم مى خواهد به پيروان حضرت عيسى عليه السلام بفهماند كه اعتقادشان بر خدا بودن عيسى عليه السلام و مادرش شرك است .
مبلّغ در استفاده از تعبيرات بايد دقت فراوانى داشته باشد و براى بيان مسايل و مطالبى كه به نحوى (مستقيم يا غير مستقيم ) مربوط به امور جنسى مى شود از تعبيرات كنايه اى استفاده كند تا ذهن مخاطبان خصوصاً جوانان را معطوف اين مسايل نكند. و اين درسى است كه قرآن كريم به ما مى دهد.
بطور مثال آن جايى كه مى خواهد از عمل زناشويى سخن گويد از لفظ (لامستم ) «لمس كرديد» استفاده مى كند؛
(او لامستم النّساء فلم تجدوا ماء فتيمّموا صعيداً طيّباً) (٥٥٩)
«يا اگر با زنان مباشرت كرديد و آب نيافتيد، در اين صورت بر خاك پاك و پاكيزه تيمم كنيد.»
و يا در جاى ديگر از لفظ (الرفث ) يعنى «سخن عاشقانه » استفاده مى فرمايد كه كنايه از عمل زناشويى است ؛
(احلّ لكم ليلة الصيام الرّفث الى نسائكم ) (٥٦٠)
«در شب روزه ، گفتن سخن عاشقانه به زنانتان (آميزش جنسى ) حلال است .»

٢١. القاء تدريجى آيات قرآن كه بهترين پيام هاى تبليغى است در زمان هاى مختلف و به تدريج بر رسول خدا عليهم السلام نازل شده است كه به اين صورت مطالب به خوبى در ذهن و قلب جاى مى گيرد. مثل كسى كه يك كتاب علمى را يك شَبه بخواند و كسى كه همان را پيش استاد كم كم درس بگيرد، اوّلى فراموش ‍ مى كند ولى دومى در عمق جانش جاى مى گيرد؛
(و قال الذّين كفروا لولا نزّل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثّبت به فؤ ادك و رتّلناه ترتيلاً) (٥٦١)
«و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند : چرا اين قرآن يكجا بر رسول نازل نشد؟ به خاطر اينكه دل تو را به آن آرام كنيم و آيات خود را بر تو بطور مرتّب به ترتيبى روشن فرستاديم .»
خداوند قرآن را در زمان هاى مختلف فرستاده است و از رسول گراميش ‍ نيز مى خواهد كه آياتش را به تدريج بر مردم قرائت كند؛
(و قراناً فرقناه لتقراه على النّاس على مكث ) (٥٦٢)
«و قرآن را جزء جزء بر تو فرستاديم كه بتدريج بر امت قرائت كنى .»
يك علت اساسى براى تقسيم مطالب بر زمان همان ايجاد زمينه و آمادگى است كه در شيوه آماده سازى فرد و جامعه به آن پرداخته شد و چگونگى تحريم تدريجى شراب را توضيح داديم .
و اينك نمونه اى ديگر از تحريم تدريجى مورد ربا :
در مرحله اول حكم اخلاقى آن بيان مى شود؛
(و ما اتيتم من رباً ليربوا فى اموال النّاس فلا يربوا عنداللّه (٥٦٣)
«و آن سودى كه شما بعنوان ربا داديد كه بر اموال مردم رباخوار بيفزايد نزد خدا افزايش نيست .»
در مرحله بعد آن را از عادات زشت و ممنوع يهوديان مى داند؛
(و اخذهم الرّبوا و قد نهوا عنه ) (٥٦٤)
« (ما پاكيزه ها را بر آنان حرام كرديم ) به خاطر ربا گرفتنشان در حاليكه از آن نهى شده بودند.»
و در مرحله بعد از ربا، نهى شده است ؛
(يا ايّها الذّين آمنوا لاتاءكلوا الرّبوا اضعافاً مضاعفة ) (٥٦٥)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چند برابر ربا نخوريد.»
و در آخرين مرحله آن را دشمنى با خدا مى داند؛
(فاءذنوا بحرب من اللّه و رسوله ) (٥٦٦)
« (اگر از رباخوارى دست نكشيد) با خدا و رسولش به جنگ پرداخته ايد.»
بنابراين در آموزش نبايد تمام ابعاد يك مسئله براى افراد غير محقق يكجا بيان شود يا تمام مسايل دينى در يك قسمت از كتاب آورده شود.

٢٢. پرسش و پاسخ يكى از شيوه هاى تبليغ سؤال و جواب است كه كتاب هايى همچون احتجاج مرحوم طبرسى شامل احتجاجات پيامبر عليهم السلام و امامان معصوم ، علل الشرايع ، المراجعات ، توحيد مفضّل ، استفتائات و... نمونه اى از اين نوع تبليغ است .
گاهى مبلغ در قالب سؤال مطلبى رااز مخاطب مى پرسد كه هدف اثبات همان مطلب است ؛
(افمن كان مؤ مناً كمن كان فاسقاً لا يستون ) (٥٦٧)
«آيا انسان مؤ من و فاسق برابرند؟ آن دو يكسان نيستند.»
(هل يستوى الّذين يعلمون و الذّين لا يعلمون ) (٥٦٨)
«آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند برابرند.»
(ءارباب متفرقون خير ام اللّه الواحد القهّار) (٥٦٩)
«آيا بت هاى پراكنده بهترند يا خداى يكتاى قهار؟.»
اما گاهى مخاطب سؤال مى كند و جواب مى خواهد. رسول خدا عليهم السلام و امامان عليهم السلام از جمله حضرت على عليه السلام بر سؤ ال كردن مردم تاءكيد داشتند تا از اين طريق پاسخگوى نيازهاى فكرى و اعتقادى شان باشند؛
(فاساءلونى قبل ان تفقدونى ) (٥٧٠)
سؤال و جواب هر يك نكاتى دارد كه رعايت آنها لازم است .
سؤال بايد از چيزى باشد كه سبب ناراحتى سؤ ال كننده نشود؛
(يا ايّهاالذّين امنوا لاتسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسؤ كم ) (٥٧١)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از مسايلى سؤ ال نكنيد كه اگر براى شما آشكار شود شما را ناراحت مى كند.»
گاهى سؤال ها بى ربط يا مربوط به مسايل جزيى هستند كه در جواب آنها بايد مسايل مهمتر را بيان كرد؛
(يساءلونك عن الشّهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن سبيل اللّه و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عنداللّه و الفتنة اكبر من القتل ) (٥٧٢)
« (اى پيامبر) مردم از تو درباره جنگ در ماه حرام سؤ ال مى كنند بگو گناهى بزرگ است ولى بازداشتن خلق از راه خدا و كفر ورزيدن به خدا و پايمال كردن خانه او و بيرون كردن اهل حرم ، گناه بزرگترى است و فتنه گرى از قتل فساد انگيزتر است .»
(يساءلونك عن الاهلّة قل هى مواقيت للنّاس و الحّج ) (٥٧٣)
« (اى پيامبر) از تو درباره هلال ماه سؤال مى كنند بگو كه براى تعيين اوقات عبادات حج و معاملات مردم است .»
و گاهى سؤال ها مغرضانه است كه بايد با زيركى از كنار آن گذشت .
در جنگ صفين مردى مرتب نظر امام را درباره خلفا مى پرسيد و امام عليه السلام از پاسخ دادن خوددارى مى فرمود.
در جلسه سخنرانى براى دخترها و پسرها، پسرى براى خجالت دادن دخترها از سخنران سؤال كرد استحاضه يعنى چه ؟. سخنران به جاى جواب استحاضه ، استعاذه يعنى پناه بردن به خدا را توضيح داد.
قبل از پاسخ دادن ، ايجاد آمادگى در شنونده لازم است .
امام رضا عليه السلام در گفتن حديثى كه مردم نيشابور از ايشان تقاضا كرده بودند بعد از اتمام حديث جمله «انا من شروطها» را پس ازمدتى سكوت و كمى جلو رفتن محمل و كاروان ، فرمود. تا شنوندگان كاملاً كنجكاو شوند و آمادگى پيدا كنند.
ندانستن جواب يك مسئله براى مبلّغ گناه نيست و اگر پاسخ را نمى داند بايد با صراحت بگويد : نمى دانم .
از علامه طباطبايى سؤالى كردند. فرمود :نمى دانم .
حديثى از رسول اكرم عليهم السلام داريم كه فرمود :
«من افتى بغير علم كان ما يفسده من الّدين اكثر ممّا يصلحه »(٥٧٤)
«كسى كه بدون علم و آگاهى فتوا بدهد، فسادش در دين بيشتر از اصلاح اوست .»
به آيات قرآن بنگريد كه رسول اكرم عليهم السلام در پاسخ بعضى از سؤالات مى فرمودند :
(لا اعلم ) (٥٧٥) (نمى دانم )
(ان ادرى ) (٥٧٦) (نمى دانم )
(قل انّما علمها عند ربّى ) (٥٧٧) (بگو علم آن نزد پروردگار من است )
در پاسخ ، گاهى لازم است از هنر نمايش و مثال استفاده شود؛
(كيف تحيى الموتى قال : فخذ اربعة من الطّير ...) (٥٧٨)
«چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ گفت : چهار تا پرنده بگير و ...»
امام در پاسخ كسى كه سؤال كرد چرا قيام نمى كنيد. فرمود : برو و داخل تنور بنشين . آن شخص به التماس افتاد و حضرت از او گذشت و اين اشاره بود كه افراد مطيع نداريم تا قيام كنيم (٥٧٩) .
يا در جاى ديگر در پاسخ همان سؤال فرمود به صحرا برويم و بعد فرمود اگر به تعداد اين گله گوسفندان يار واقعى داشتم ، قيام مى كردم . شمارش شد (١٧) راءس بود.(٥٨٠)
از حضرت سؤال شد پنير خوردنش حرام است يا حلال ؟ حضرت به جاى پاسخ به غلام پول دادند و گفتند : پنير بخر. و سپس حضرت ، همراه با سؤال كننده آن را خوردند(٥٨١) .


بخش پنجم : وظايف مبلّغ

١. خودسازى و تبليغ عملى از آنجا كه دعوت مردم به راستى و درستى و به تقواى الهى ، دلِ پاك مى خواهد و كلامِ انسان بى تقوا نمى تواند چندان اثرى بر مردم داشته باشد، مبلّغ بايد در راه خودسازى و زدودن زنگارهاى قلبِ خويش ، تلاش فراوان داشته باشد و لحظه اى از حركت در مسير كمال انسانى خويش باز نايستد.
آيينه ، زمانى مى تواند عيب ديگران را بازگو كند كه خودش غبار آلود و زنگارزده نباشد.
قرآن مى فرمايد : (اتامرون النّاس بالبّر و تنسون انفسكم ) (٥٨٢)
«آيا مردم را به نيكى دستور مى دهيد و خودتان را فراموش كرده ايد.»
در جاى ديگر مى فرمايد : (لِمَ تقولون ما لاتفعلون ) (٥٨٣)
«چرا آنچه را انجام نمى دهيد، مى گوييد؟»
توجه به عبادت و شب زنده دارى عامل مؤ ثرى در خودسازى است ؛
(و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربّك مقاماً محموداً) (٥٨٤)
«پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان . اين يك وظيفه اضافى براى توست ، تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش ‍ برانگيزد.»
(قم اللّيل الاّ قليلاً ... و رتّل القرآن ترتيلاً) (٥٨٥)
«شب را به جز كمى از آن برخيز... و قرآن را با دقت و تاءمل بخوان .»
آرى ، كسى مخاطبِ (قم فانذر) مى شود كه (قم اللّيل ) بر او نازل شده باشد.
مبلغى كه مى خواهد انذار كند، بايد آثار انذار در وجودش ظاهر شود به اينكه شب ها به خاطر ترس از عاقبت گناهان ، به درگاه خدا گريه و زارى كند؛
(انّ ناشئة اللّيل هى اشدّ وطاً و اقوم قيلاً) (٥٨٦)
«مسلماً برنامه (عبادت ) شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است .»
مبلغى كه همنشين دنياطلبان باشد، نمى تواند در راه خودسازى خويش ‍ قدم بردارد. به همين دليل است كه خداوند متعال دستور به اعراض از دنياپرستان مى دهد و مى فرمايد :
(فاعرض عن مّن تولّى عن ذكرنا و لم يرد الاّ الحيوة الدّنيا) (٥٨٧)
«پس ، از كسى كه از ياد ما روى برمى گرداند و چيزى به جز زندگى دنيايى نمى خواهد دورى كن .»
براى دلنشين بودن كلام نياز به محبوبيت اجتماعى است و اين محبوبيت در سايه ايمان و عمل صالح بدست مى آيد؛
(انّ الذين امنوا و عملوا الصّالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّاً) (٥٨٨)
«كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند رحمان محبت آنها را در دل ها مى افكند.»
امام سجاد عليه السلام در خطبه مسجد شام ، قرار دادن محبّت اهل بيت عليهم السلام را در دل مؤ منين توسط خداوند تفضلى از سوى خدا مى داند(٥٨٩) .
انسان خودساخته اى كه اعمال خوب ، در وجودش ملكه شده است تك تك اعمالش تبليغ دين خداست و مردم از رفتار و كردار او درس مى گيرند چرا كه تبليغ عملى از تبليغ گفتارى مؤ ثرتر است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
«كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم »(٥٩٠)
«مردم را با غير زبانتان (يعنى با اعمال و رفتار خود) به راه خدا دعوت كنيد.»

٢. تعليم و تربيت يكى از مهمترين وظايف مبلغ ، تعليم مردم است . همان چيزى كه از اولين و مهمترين وظايف رسولان الهى بوده است .
(لقد منّ اللّه على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم ... يعلّمهم الكتاب و الحكمة ) (٥٩١)
«خداوند بر مؤ منان منّت نهاد و رسولى را از بين خودشان برانگيخت تا به آنان دستورات دين و حكمت را بياموزد.»
مبلغ بايد حقايق دينى را كه دشمنان خدا، سعى در پوشاندن آنها دارند، به مردم بياموزد زيرا مردم ، با علم و آگاهى نسبت به دستورات الهى دچار انحراف نمى شوند.
در مناجات مى خوانيم : «... تجرّات بجهلى »(٥٩٢)
«خدايا به خاطر نادانى ام بر تو جراءت پيدا كرده (و گناه كردم ) .»
و انبيا عليهم السلام به مجرمين مى گفتند : (بل انتم قوم تجهلون ) (٥٩٣)
«بلكه شما قومى هستيد كه در جهل قرار داريد.»
البته بايد توجه داشت كه تعليم بدون تربيت سودى ندارد بلكه تربيت در مرحله قبل از تعليم قرار دارد. به همين دليل است كه معمولاً در آيات قرآن ، قبل از تعليم بر تزكيه و تربيت تاءكيد مى شود؛
(هو الّذى بعث فى الاميّيّن رسولاً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ) (٥٩٤)
«او خدايى است كه در بين مردم درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت تا آيات خداوند را بر آنان تلاوت كند و آنها را پاك سازد و دستورات كتاب و حكمت را به ايشان بياموزد.»

٣. تبليغ ولايت و رهبرى وظيفه مبلغ ، تنها «انذار» نيست بلكه بايد، در زمينه هاى مختلف سياسى ، اجتماعى ، فرهنگى ، خانوادگى و ... نيز خط دهنده باشد. و بايد مردم را با معيارهايى آشنا كند كه در راستاى خط رهبرى است .
حركت رسول خدا عليهم السلام در معرفى حضرت على عليه السلام بعنوان رهبر ، در واقع معرفى خطِ رهبرى اسلام بود. و بقدرى مهم بود كه با تمام تبليغ حضرت برابرى مى كرد؛
(يا ايهّا الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته ) (٥٩٥)
«اى رسول ! آنچه از سوى خدا بر تو نازل شده است به مردم برسان كه اگر نرسانى رسالت خويش را تبليغ نكرده اى .»
مبلغ بايد حركات مخالف خط رهبرى را به مردم معرفى كند او بايد افشاگرى كند تا هيچگاه مردم ، كافران را رهبران خود نگيرند و از آنان پيروى نكنند؛
(لا يتّخذ المؤ منون الكافرين اولياء من دون المؤ منين و من يفعل ذلك فليس من اللّه فى شى ء) (٥٩٦)
«انسان هاى مؤ من نبايد كافران را بجاى مؤ منان ، دوست گيرند و كسى كه چنين كند رابطه اش با خدا قطع است .»

٤. مبارزه با طاغوت بايد با طاغوت و طاغوتيان مبارزه كرد، آنگونه كه موسى عليه السلام براى مبارزه با فرعون ، قدم پيش نهاد؛
(اذهب الى فرعون انّه طغى ) (٥٩٧)
« (اى موسى !) به سوى فرعون برو، كه طغيان كرده است .»
آرى ، دورى و مبارزه با طاغوت پيام تمامى رسولان الهى بوده است ؛
(و لقد بعثنا فى كلّ امّة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الّطاغوت ) (٥٩٨)
«همانا در ميان هر امتى رسولى را فرستاديم تا به خلق بگويد : خداى يگانه را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد.»
و اين دستورى است كه در ابتدا، خود نيز ماءمور به انجام آن بوده اند؛
(فاصدع بما تؤ مر و اعرض عن المشركين ) (٥٩٩)
« (اى رسول !) آنچه را كه به آن ماءمور شده اى به خلق برسان و از مشركان دورى كن .»

٥. مبارزه با خرافات مبلغ بايد با خرافات يا سنت هاى غلط جامعه مبارزه كند و راه درست زندگى را به مردم بياموزد؛
(زوجناكها لكى لايكون على المؤ منين حرج فى ازواج ادعيائهم ) (٦٠٠)
« (اى رسول ما! چون پسر خوانده تو همسرش را طلاق داد) او را به ازدواج تو در آوريم ، تا براى مؤ منان در ازدواج با همسران پسرخوانده حرجى نباشد (و آن را گناه نپندارند و بدين ترتيب يك سنت غلط جاهلى شكسته شود) .»
لازم به توضيح است كه در بين عرب ها، پسرخوانده ، تمام احكام پسر را داشت از جمله اينكه ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده را حرام مى پنداشتند لذا خداوند به پيامبرش دستور مى دهد با اين سنت غلط مبارزه كن .
رسول خدا به معاذ دستور مى دهد كه :
«و امت امر الجاهليّة الاّ ما سنّه الاسلام »(٦٠١)
«اى معاذ! سنت هاى جاهليّت را بميران مگر آنچه را كه اسلام سنت كرده است .»


۶
قرآن و تبليغ ٦. احترام به ديگران
مبلغ بايد به ديگران احترام گذاشته و به آنان شخصيّت دهد. افرادى همچون پيشينيان ؛
(قل الحمدللّه و سلام على عباده الّذين اصطفى ) (٦٠٢)
(اى رسول بگو) ستايش مخصوص خداست و سلام بر بندگانش ، كسانى (همچون نوح ، ابراهيم ، و...) كه آنان را برگزيد.
احترام و شخصيت دادن به مبلغان پيشين لازم است زيرا ايشان نيز همان رسالتى را به دوش كشيده اند كه او ادامه دهنده آن است ؛
(شرع لكم من الدّين ما وصّى به نوحاً والّذى اوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الدّين و...) (٦٠٣)
«شرع و آيينى را كه خداوند براى شما مسلمانان قرار داد، همان حقايق و احكامى است كه نوح را هم به آن سفارش كرد و بر تو اى رسول همان را وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى هم سفارش نموديم كه دين خدا را به پا دارند.»
مبلغ بايد به بزرگسالان احترام بگذارد و به كودكان مهربانى كند؛
حضرت على عليه السلام مى فرمايد :
«ارحم من اهلك الصّغير و وقرّ الكبير»(٦٠٤)
قشر عظيمى از مردم كودكان هستند انسان هايى بسيار حساس و قابل رشد و آنان نيز همچون بزرگسالان براى خود شخصيت قائلند پس مبلغ بايد به اين نيروى عظيم توجه كند، به آنان شخصيت بدهد و از توهين به آنان بپرهيزد كه رسول خدا عليهم السلام فرمود :
«اذلّ الّناس من اهان النّاس »(٦٠٥)
«ذليل ترين مردم كسى است كه به مردم اهانت كند.»
آن بزرگوار بخاطر احترام به كودكان آنان را با كنيه (فاميل ) صدا مى زد و هميشه مراقب بود كه لطمه اى به شخصيت آنان وارد نشود و روحشان آزرده نگردد.
روزى رسول خدا عليهم السلام طفل شيرخوارى را از دايه اش گرفت و در آغوش كشيد. كودك لباس پيامبر عليهم السلام را خيس كرد و ام فضل دايه او طورى طفل را از پيامبر عليهم السلام جدا كرد كه گريان شد. حضرت فرمود : ام فضل آرام باش لباس مرا آب پاك مى كند ولى چه چيز مى تواند غبار كدورت و رنجش را از قلب كودك برطرف كند؟(٦٠٦)
امام خمينى قدس سره فرمود : رهبر ما آن طفل ١٢ ساله (محمد حسين فهميده ) اى است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.(٦٠٧)
قائل شدن شخصيت براى ديگران اختصاصى به مسلمانان ندارد پس اگر در افراد غير مسلمان نيز امتيازاتى باشد، شخصيت دادن به آنان ، قدم مؤ ثرى در هدايتشان است .
خداوند متعال در قرآن به بعضى از اهل كتاب شخصيت مى دهد؛
(و من اهل الكتاب من ان تاءمنه بقنطار يؤ دّه اليك ) (٦٠٨)
«بعضى از اهل كتاب (مسيحيان ) تا به آن حد درستكارند كه اگر مال بسيارى را به آنها امانت دهى آن را رد كنند.»
پيامبر در قبايلى كه اسلام مى آوردند رئيس قبيله را بر رياست باقى مى گذاشت تا به شخصيت او لطمه اى وارد نشود.
و در مدينه به نظرات «سعد بن معاذ» كه قبلاً رياستى در مدينه داشت احترام مى گذاشت (٦٠٩) .

٧. برخورد مناسب با مخالفان مبلغ بايد گروه هاى مختلف مردم را بشناسد و به مواضع و افكار گروه هاى مخالف آشنا باشد تا بتواند با هر يك ، مناسب با حال و افكارش برخورد كند. زيرا اولاً او مخالف زياد دارد؛
(و كذلك جعلنا لكلّ نبّى عدوّاً من المجرمين ...) (٦١٠)
«و همچنين براى هر پيامبرى دشمنى از بدكاران قرار داديم .»
و ثانياً مخالفانش يكسان نيستند.
(لتجدنّ اشدّ الناّس عداوة للّذين امنوا اليهود و الّذين اشركوا و لتجدنّ اقربهم موّدة للّذين امنوا الّذين قالوا انّا نصارى ...) (٦١١)
«بطور مسلّم يهود و مشركان را دشمن ترين مردم نسبت به مؤ منان خواهى يافت ولى آنها را كه مى گويند مسيحى هستيم چون در بين آنان افرادى از دنيا بريده وجود دارد و اهل استكبار نيستند، نزديكترين دوستان به مؤ منان مى يابى .»
كاملاً روشن است كه ترحّم و اعتماد به دشمنان قسم خورده دين خدا، كه از هر فرصتى براى ضربه زدن به رسول گرامى عليهم السلام و آرمان هاى مقدسش استفاده مى كنند مورد قبول خداوند متعال نيست .
امّا به غير از دشمنان قسم خورده اسلام گروه هاى ديگرى نيز هستند كه هر يك برخورد خاصى را مى طلبند :
١- مخالفان بى آزار، كه بايد آنان را به حال خود واگذاشت همانگونه كه رسول خدا عليهم السلام عمل نمود و فرمود : (لكم دينكم ولى دين ) (٦١٢) .
«دين شما براى خودتان و دين من براى خودم .»
٢- بستگان منحرف كه مبلغ بايد آنان را انذار كند و به سوى حق بخواند و در صورتى كه زير بار نرفتند آنان را از خود براند و رابطه خويشاوندى خود را با آنان قطع كند. اين برخوردى است كه از حضرت نوح عليه السلام مى آموزيم كه تا آخرين لحظات فرزند منحرفش را به حق دعوت كرد و سپس وحى رسيد كه :
(يا نوح انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح ) (٦١٣)
«اى نوح ! فرزندتو، اهل تو نيست زيرا او را عملى ناشايسته است .»
٣- هوادارانى كه مخالف شده اند. خداوند متعال با اين گروه نيز با شدّت برخورد مى كند زيرا ضرر اينها بسيار زياد است و با روى گرداندن از دين خدا روحيه مؤ منان ديگر را نيز تضعيف مى كنند؛
(و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الّدنيا و الاخرة ) (٦١٤)
«و كسى از شما كه از دينش برگردد و بميرد در حاليكه كافر است . پس ‍ ايشان اعمالشان در دنيا و آخرت نابود مى شود.»
٤- افراد ترسو و متملّق كه بخاطر ترس ، هميشه مبلغ را در حركت هاى انقلابى دلسرد مى كنند و بخاطر چاپلوسى عيب ها و نواقص او را تذكر نمى دهند كه حضرت على عليه السلام وظيفه مبلغ را در مقابل اين گروه روشن مى كند و مى فرمايد :
با ترسوها مشورت نكن و افراد متملق را از خود بران .
آن بزرگوار براى توجه دادن به اين صفت زشت مى فرمود :
با من مثل شاه حرف نزنيد.
هر چه به ذهنتان رسيد تذكر دهيد.
پياده دنبال اسب من ندويد
و مانند بعضى بردگان خود را نبازيد.

٨. حضور در صحنه تنها استفاده از سخن در تبليغ ثمر چندانى ندارد زيرا پشتوانه سخن عمل است . مبلغ بايد به ابراهيم خليل عليه السلام اقتدا كند كه تنها با سخن ، بر ضد كفر و بت پرستى قيام نكرد بلكه تبر به دوش گرفت و با وارد شدن به بتخانه ، تمامى بت ها را، به جز، بت بزرگ از بين برد.
(فجعلهم جذاذاً الاّ كبيراً لهم لعلّهم اليه يرجعون ) (٦١٥)
« (ابراهيم پس از وارد شدن به بتخانه ) همه بت ها را به جز بت بزرگ درهم شكست تا (در مقام شكايت ) به او رجوع كنند. (و با عاجز ديدنش از جواب متوجه خداى يگانه شوند) »
با گوشه نشينى و انزوا، نمى توان مبلغ دينِ خدا بود. دور بودن از صحنه هاى اجتماع سبب مى شود كه مبلغ از اوضاع و احوال آگاه نشود و مبلغ ناآگاه از مسايل جامعه ، نمى تواند توفيق زيادى داشته باشد.
بنابراين مبلغ بايد در زمينه هاى مختلف ، در كارهاى خوب با مردم همكارى كند؛
(و تعاونوا على البّر والتّقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان ) (٦١٦)
«شما بايد در نيكوكارى و تقوا به يكديگر كمك كنيد و از همكارى در گناه و ستمكارى بپرهيزيد.»
مبلغ هميشه به فكر خدمت به مردم است بنابراين زمان و مكان تبليغ ، مشكلات ، خطرات و سختى هاى آن و آزارهاى مردم و... نمى تواند او را لحظه اى از انجام وظيفه باز دارد. همانگونه كه حضرت موسى عليه السلام حتى در حال فرار از قوم فرعون به كمك دختران حضرت شعيب رفت و به وظيفه خود عمل كرد. دخترانى كه به خاطر حيا مايل نبودند همراه با مردان گوسفندان خود را از چشمه آب سيراب كنند؛
(... قال ما خطبكما قالتا لانسقى حتّى يصدر الرّعاء و ابونا شيخ كبير فسقى لهما .... ) (٦١٧)
« (موسى ) گفت شما (دختران ) اينجا چه مى كنيد و كار مهمّتان چيست ؟ پاسخ دادند منتظريم تا چوپانان گوسفندانشان را سيراب كنند تا ما هم به گوسفندان آب دهيم و پدر ما، پيرى سالخورده است . پس موسى گوسفندانشان را سيراب كرد.»

٩. آشنايى با علوم اسلامى و احكام شرعى از آنجا كه قسمت مهمى از دستورات دينِ مقدس اسلام ، احكام فرعى ، همچون حرام و حلال است ، مبلغ بايد با اين احكام به خوبى آشنايى داشته باشد و در صورتى كه پاسخ صحيح يك مسئله شرعى را نمى داند، از پاسخ غير يقينى خوددارى كند كه خداوند بزرگ از اين عمل نهى فرموده است :
(و لا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا على اللّه الكذب انّ الّذين يفترون على اللّه الكذب لا يفلحون ) (٦١٨)
«به خاطر دروغى كه زبان هاى شما توصيف ميكند، نگوييد اين حلال است و آن حرام ، تا بر خدا افترا ببنديد، كسانى كه به خدا دروغ مى بندند رستگار نخواهند شد.»
و در صورتى كه مسئله اى شرعى بطور اشتباه به مردم گفته شود، در صورت امكان ، شخص سؤال كننده بايد از اشتباه در آيد(٦١٩) كه اين ، در مواردى مشكلاتى را براى گوينده فراهم مى كند.
مبلغ بايد در مسايل شرعى فتواى مرجع تقليدى را بگويد كه مردم از آن تقليد مى كنند در صورتى كه خود، مجتهد است و صاحب فتوا، نمى تواند نظر و فتواى خود را بگويد مگر اينكه مخاطبان ، مقلّد او باشند. گفتن حدودِ واقعى احكام شرعى ، لازم است تا مردم در اين مسايل دچار افراط و تفريط نشوند.
آشنايى عملى با مسايل شرعى همچون كفن و دفن ، تلقين و نماز بر ميّت و ... از امورى است كه مبلغ هميشه بايد براى انجام آنها، آمادگى داشته باشد.
با توجه به سنخيّتى كه بين علوم انسانى (روانشناسى ، جامعه شناسى ، اقتصاد و... ) و معارف الهى وجود دارد و اين علوم ، موضوع احكام شرعى را روشن مى كنند، شناخت آنها براى مبلغ لازم است زيرا سر و كار او با روح و روان مردم و جامعه انسانى است و تبليغ و تبيين مسايلى همچون مُضاربه ، مُزارعة و... آشنايى با مبانى اقتصادى و مسايل علم اقتصاد را مى طلبد. خصوصاً امروزه كه مسايل جديدى همچون بانك ، بيمه ، ارز، تورم ، گرانى ، بودجه ، ماليات ، عوارض ، و ... در جامعه مطرح است كه بايد احكام شرعى آنها براى مردم بيان شود.
بطور كلى نياز مبلغ به علم فقه ، كلام ، تفسير، تاريخ ، حديث ، اديان واخلاق يك ضرورت است .
آشنايى مختصر با فنون مختلف نير عاملى مؤ ثر در جذب مردم است . خوب است مبلغ با چيزهايى كه در محيط تبليغى اش ، امتياز به حساب مى آيند بيگانه نباشد.
در اجتماع شاعران ، آشناى با شعر، در جمع اديبان ، قادر بر نوشتن مقاله اى ادبى . در محيطهاى دانشجويى ، آشنا با اصطلاحات علمى و ... و در يك كلام مبلغى همه فن حريف باشد تا از راه هاى مختلف بتواند مردم را به دين خدا بخواند؛
(ادع الى سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن ) (٦٢٠)
« (اى رسول ) خلق را با حكمت و برهان و پند و اندرز نيكو به سوى پروردگارت بخوان و با آنان به طريقى كه نيكوتر است ، مناظره كن .»
رسول خدا عليهم السلام پهلوانى را به اسلام دعوت كرد؛
پهلوان گفت : اگر حق باشد مى پذيرم . حضرت با او كشتى گرفت و دو بار او را به زمين زد كه سبب تعجب پهلوان شده بود ولى باز هم ايمان نياورد(٦٢١) .
در بين علماى اسلام ، مرحوم شيخ بهاءالدين عاملى (معروف به شيخ بهايى ) از علماى ذوفنون بود كه در معمارى ، رياضى ، فقه ، شعر، سحر، سياستمدارى و ...متخصص بوده است .(٦٢٢)

١٠. توجه به نسل نو بررسى نيروهايى كه قابليت تبليغ دارند لازم است و مبلغ بايد اين نيروها را بشناسد. همانگونه كه حضرت عيسى عليه السلام در پى شناخت اين نيروها بود و فرمود :
(من انصارى الى اللّه قال الحواريون نحن انصار اللّه ) (٦٢٣)
«كيست كه با من دين خدا را يارى كند؟ حواريّون گفتند : ما يارى كنندگان دين خداييم .»
رسول خدا عليهم السلام مى فرمود :
«هر كس متولد شد يا از دنيا رفت مرا خبر كنيد تا هر لحظه در جريان آمار مسلمين باشم .»
بله ، وظيفه پيامبران و اولياى الهى است كه از اين مسايل آگاه باشند.
از بين نيروهايى كه قابليت تبليغ دارند نسل نو و قشر جوان و نوجوان اهميت بيشترى دارند. لذا امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
«عليك بالاحداث فانّهم اسرع الى كلّ خيرٍ»(٦٢٤)
«به نوجوانان توجه كن زيرا آنان سريعتر به هر خوبى روى مى آورند.»
در طولِ تاريخ ، جوانان نمونه اى سراغ داريم كه به خوبى درخشيده اند؛
حضرت على عليه السلام در سن ١٠ سالگى به رسول خدا عليهم السلام ايمان آورد(٦٢٥) .
قرآن معرفت و ايمان و تسليم نوجوانى بنام اسماعيل عليه السلام را كه در برابر فرمان خدا حاضر به شهادت شد براى تربيت نسل بشر در طول تاريخ نقل مى كند.(٦٢٦)
در داستان طالوت و جالوت كه رهبران حق و باطل بودند مى خوانيم كه با وجود كم بودن طرفداران حق ، نوجوانى به نام داود عليه السلام از ميان آنها برخاست و با قدرت ايمان ، جالوت سردمدار كفر آن زمان را كشت . قرآن از اين شهامت و شجاعت قدردانى كرده است و خداوند متعال اين نوجوان را به مقام پيامبرى رساند؛
(و قتل داود جالوت فاتاه اللّه الملك ) (٦٢٧)
اسامه كه جوانى ١٨ ساله بود به فرمان پيامبر عليهم السلام فرمانده جنگ شد و تمام بزرگان قريش ماءمور به اطاعت از او شدند(٦٢٨) .
«مصعب » جوانى كه به نمايندگى از پيامبر عليهم السلام به مدينه رفت و زمينه را براى ورود و هجرت رسول خدا عليهم السلام فراهم آورد، بنيانگذار اسلام در مدينه شد و اولين نماز جماعت را برپا كرد.(٦٢٩)
پيامبر اكرم عليهم السلام جوانى ٢١ ساله بنام «عَتّاب » را فرماندار مكه قرار داد(٦٣٠) و فرمود : من بهتر از تو سراغ ندارم و در پاسخ اعتراضات مردم فرمود : كمال به سن نيست او با كمىِ سن ، برتر است .
بسيارى از اصحاب پيامبر اكرم عليهم السلام را جوانان تشكيل مى دادند و در جبهه با ايشان مى جنگيدند. و بسيارى از دلاور مردان جبهه هاى جنگ در كشور مقدس ايران بر ضد نيروهاى عراقى جوانان بودند. مبلغ بايد روحيه و شرايط اين گروه را به خوبى بشناسد تا بتواند با آنان برخوردى مناسب داشته باشد.
روحيه كودك با «لهو»، نوجوان با «لعب »، جوان با«زينت »، ميانسال با «تفاخر»، و پير با «تكاثر» سازگار است ، بنابراين جوان بطور فطرى شيك پوشى را دوست دارد و مبلغ بايد با توجه به اين روحيه با او گفتگو كند. اين حالت ها از آيه قرآن استفاده مى شود :
(انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد) (٦٣١)
مبلغ بايد بداند كه قلب جوان از قلب پير رقيق تر و زمينه پذيرش حق و حركت به سوى كمال در او بيشتر است ؛
امام صادق عليه السلام فرمودند : «انّ قلب الشّابّ ارقّ من قلب الشّيخ »(٦٣٢)
همانگونه كه زمينه پذيرش حق در جوانان زياد است ، احتمال انحراف آنها نيز زيادتر است . به همين دليل حضرت على عليه السلام دستور مى دهد كه به فرزندان خود علوم و معارف اسلامى را بياموزيد تا در برابر افكار انحرافى بيمه شوند؛
«علّموا صبيانكم من علمنا ما ينفعهم اللّه به لا تغلب عليهم المرجئة براءيها»(٦٣٣)

١١. استمداد از خداوند از آنجا كه مبلغ ، منسوب به اسلام و دين است ، تمام كارهايش زير نظر مردم است . گناهش با گناه ديگران فرق دارد همانگونه كه خداوند به زنان پيامبر مى فرمايد : چون خانواده رسول خداييد عمل خلاف شما گناهش دو برابر زنان ديگر است . بنابراين مبلغ بايد كاملاً مواظب باشد و بخاطر سالم ماندن از خطرات به خدا پناه ببرد و از او كمك بجويد. در انجام دستورهاى الهى مقيد باشد. در حرف زدن دقت كند و كمتر از ديگران شوخى كند. در غذا خوردن مراعات حال مردم را بكند.
در ساختمان ، لباس ، مركب ، مهمانى ها، دوستان ، كار و تجارت و هر گونه حركتِ سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى دقت كند كه خلاف شاءن يك مبلغ اسلام نباشد و او رااز زىّ خود خارج نكند. كسى كه مى خواهد با فكر مردم كار كند بايد فكر مردم با او موافق باشد.
مبلغ بايد قبل از تبليغ با دعا وخواندن آية الكرسى ، دادن صدقه و استعاذه واقعى خودش را نزد خداى بزرگ بيمه كند.
اگر مطالب او در حال تبليغ تمام شد مردم را با حرف بافى معطل نكند. اگر مطالعه نكرده است سخنرانى نكند اگر چند نفر قبل از او برنامه داشته اند، برنامه خود را بسيار كوتاه كند بيان لطيفه هايى كه بدآموزى نداشته باشد براى تنوع و تقويت روحيه مردم خوب است . و لازم است قبل از تبليغ استراحتى كرده باشد .
اين موارد و تمام مسايلى كه در اين كتاب مطرح شد تنها با آموختن ، عملى نمى شود مگر اينكه لطف و عنايت خداوند شامل حال مبلغ شود و اين لطف و رحمت بجز استمداد از درگاه آن خالق يكتا ميسر نيست .


بخش ششم : هشدارها ، هشدارهايى به مبلغ

١. پرهيز از دنيا و برترى طلبى مبلغى كه دنيا طلب است و در ماديات غرق شده ، آيا مى تواند به مردم بگويد : اى مردم ! بنده دنيا نباشيد، دنيا وسيله است . دنيا جاى ماندن نيست . خدا را به دنيا نفروشيد؟ و...
آيا مردم نخواهند گفت :
(اتامرون الناس بالبّر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب ) (٦٣٤)
«آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود از ياد مى بريد در حاليكه كتاب را تلاوت مى كنيد؟»
كسانى مى توانند مردم را از دنيا طلبى نهى كنند كه حبّ دنيا در دلشان نباشد؛
(فخرج على قومه فى زينته قال الّذين يريدون الحيوة الدّنيا ياليت لنا مثل ما اوتى قارون انّه لذو حظّ عظيم و قال الّذين اوتوا العلم ويلكم ثواب اللّه خير لمن امن و عمل صالحاً...) (٦٣٥)
«پس قارون با زيورش بر قوم خود ظاهر شد. مردم دنياطلب گفتند : اى كاش همانقدر كه از مال دنيا به قارون داده شده كه از نعمت هاى سرشارى برخوردار است به ما هم عطا مى شد و كسانى كه به آنان مقام علم و معرفت داده شده بود (به آن دنيا پرستان ) گفتند : واى بر شما ثواب خدا براى كسى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده است (از اين دارايى دو روزه قارون ) بهتر است .»
مبلغ بايد از برترى طلبى پرهيز كند زيرا خداوند متعال خانه آخرت يعنى بهشت ابدى را مخصوص كسانى قرار داده است كه مستكبر نيستند و در زمين سركشى و فساد نمى كنند.
(تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الارض و لا فساداً و العاقبة للمتقّين ) (٦٣٦)
انسانى كه برترى طلب باشد ارزشى براى ديگران قائل نيست . خود محور و خودبين است و بر خلاف دستور خداوند كه فرمود :
(و شاورهم فى الامر) (٦٣٧) «در كارهابا مردم مشورت كن » به آنها بى توجهى مى كند.

٢. پرهيز از سخن بدون علم و عمل كاملاً روشن است كه مبلغ بايد سخن بگويد. ولى هر سخنى مطلوب نيست ، مبلغ بايد بگونه اى سخن بگويد كه :
زيبا ولى بى محتوا نباشد. زيرا :
(شياطين الانس و الجنّ يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غروراً...) (٦٣٨)
«شيطان هاى انس و جن بعضى از آنها با بعض ديگر، سخنان آراسته ظاهر فريب اظهار كنند.»
بى مطالعه نباشد. يعنى جوانب مختلف سخن را با مطالعه قبلى بررسى كند و نسبت به آنها آگاه شود زيرا خداوند متعال مى فرمايد :
(و لا تقف ما ليس لك به علم انّ السّمع و البصر و الفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسؤ ولاً) (٦٣٩)
« (اى انسان !) آنچه را كه نسبت به آن آگاهى ندارى دنبال مكن كه چشم و گوش و دل همه مسئولند.»
بدون علم نباشد كه سخن بدون آگاهى نزد خدا گناه بزرگى است ؛
(و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم و تحسبونه هيّناً و هو عنداللّه عظيم ) (٦٤٠)
«و شما چيزى را با زبان هايتان مى گوييد كه به آن علم نداريد و كار را سهل و كوچك مى پنداريد در صورتى كه نزد خدا بسيار بزرگ است .»
مبلغ بايد با بينش كامل مردم را به سوى خدا بخواند. همانگونه كه رسول خدا عليهم السلام عمل مى كرد؛
(ادعوا الى اللّه على بصيرة انا و من اتّبعنى ) (٦٤١)
«من و پيروانم ، خلق را با بصيرت به سوى خدا مى خوانيم .»
و بدون عمل نباشد كه مبلغ آگاه ، ولى بى عمل ، موعظه هايش در قلب ها اثرى نمى كند؛
«انّ العالم اذا لم يعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب »(٦٤٢)
و به خاطر عمل نكردن به علم خود سرزنش مى شود؛
(لم تقولون ما لا تفعلون ) (٦٤٣) .
«چرا آنچه انجام نمى دهيد بر زبان جارى مى كنيد؟!»
(اتامرون الّناس بالبرّ و تنسون انفسكم ) (٦٤٤)
«آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود را فراموش مى كنيد؟!»
اين گونه سخن گفتن ، سخت خداوند را به خشم و غضب مى آورد؛
(كبر مقتاً عنداللّه ان تقولوا مالا تفعلون ) (٦٤٥)
و مقام عالم بى عمل را تا حد حمار، تنزّل مى دهد؛
(مثل الّذين حمّلوا التّوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً) (٦٤٦)
«وصف كسانى كه علم تورات را تحمل كردند سپس خلاف آن را عمل كردند همانند اُلاغى مى باشند كه كتاب هايى بر پشت حمل مى كند.»

٣. پرهيز از بدعت ، تحريف و التقاط دين مقدس اسلام ، دين كاملى است و در همه زمينه ها، معيار و دستور دارد كه اين دستورات را، دانشمندان متخصص در دين ، يعنى مجتهدين جامع الشرايط، با استفاده از كتاب و سنت براى مردم روشن مى كنند.
بنابراين مبلغ بايد دقت كند كه مطلبى غير دينى را در دين ، داخل نكند كه دروغ بستن به خدا و رسولش عملى حرام است (٦٤٧) .
بايد دقت كند كه آيات قرآن را با راءى و انديشه خود تفسير نكند كه تفسير كننده به راءى ، جايش آتش جهنم است ؛
«من فسّر القران براءيه فقد افترى على اللّه الكذب »(٦٤٨) «كسى كه قرآن را با راءى خويش تفسير كند، به تحقيق بر خداوند دروغ بسته است .»
كسى كه سخنان خدا را بر اساس هوى و هوس تغيير دهد از عذاب روز قيامت در امان نيست ؛
(و اذا تتلى عليهم اياتنا بيّنات قال الّذين لا يرجون لقاءنا ائت بقران غير هذا او بدّله قل ما يكون لى ان ابدّله من تلقاء نفسى ان اتّبع الاّ ما يوحى الىّ انّى اخاف ان عصيت ربّى عذاب يوم عظيم ) (٦٤٩)
«و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كسانى كه اميد ملاقات ما (روز قيامت ) را ندارند (به رسول ) مى گويند، قرآنى غير از اين بياور و يا آن را تبديل كن . بگو من حق ندارم كه آن را از پيش خود تغيير دهم . فقط از چيزى كه بر من وحى مى شود، پيروى مى كنم . من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم ، از مجازات روز بزرگ (قيامت ) مى ترسم .»
يكى از خصوصيات دشمنان خدا، تحريف حقايق است ؛
(قالوا ليس علينا فى الاميّيّن سبيل و يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون ) (٦٥٠)
«گفتند : براى ما (پيروان كتاب تورات خوردن مال غير) اشكالى ندارد اين سخن را به دروغ به خدا نسبت ندهند در حاليكه آگاهند.»
(و انّ منهم لفريقاً يلؤ ون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولون هو من عند اللّه و ما هو من عند اللّه و يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون ) (٦٥١)
«در ميان آنها (يهود) كسانى هستند كه هنگام تلاوت كتاب (خدا) زبان خود را چنان مى پيچند كه گمان كنيد (آنچه را مى خوانند) از كتاب (خدا) است در حاليكه از كتاب (خدا) نيست (حتى صريحاً) مى گويند : آن از طرف خداست با اينكه از طرف خدا نمى باشد و به خدا دروغ مى بندند در حاليكه آگاهند.»
برخى از اين دشمنان ، تحريف لجوجانه مى كنند يعنى علاوه بر تحريف ، جملات استهزا آميز نيز مى گويند؛
(فبدّل الّذين ظلموا قولاً غير الّذى قيل لهم فانزلنا على الّذين ظلموا رجزاً من الّسماء بما كانوا يفسقون ) (٦٥٢)
«اما افراد ستمگر اين سخن را تغيير دادند (و به جاى آن جمله استهزاآميزى مى گفتند) لذا، بخاطر فسقشان عذابى از آسمان بر آنان فرستاديم .»
نتيجه اين تحريف ها عذاب سخت الهى است پس مبلغ بايد از تحريف حقايق به هر شكل و صورتى بپرهيزد.
مخلوط كردن حق و باطل با هم ، التقاط است كه گناهش كمتر از تحريف نيست و گمراهى مردم را در پى دارد؛
(قال فما خطبك يا سامرىّ قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من اثر الرّسول فنبذتها و كذلك سوّلت لى نفسى ) (٦٥٣)
« (موسى رو به سامرى كرد و) گفت : چرا چنين كارى را انجام دادى اى سامرى ؟! گفت : من چيزى ديدم كه آنها نديدند من قسمتى از خاك جاىِ پاى رسول (جبرئيل ) را گرفتم . سپس آن را درون گوساله طلايى افكندم و اينچنين نفْس من مطلب را در نظرم جلوه داد.»
حضرت على عليه السلام جمله اى دارند كه به همين مطلب اشاره دارد :
«ولكن يؤ خذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه »(٦٥٤)
«و اما چون قسمتى از حق و قسمتى از باطل فراگرفته و درهم مى گردد در آن هنگام شيطان بر دوستانِ خود، تسلط پيدا مى كند.»
آن بزرگوار، متوجه شد كه حسن بصرى ، گفتگوهاى او را مى نويسد. پرسيد : چه مى نويسى ؟ گفت : مطالب حكيمانه تورا يادداشت مى كنم و مطالبى هم از خودم به آنها اضافه كرده و براى مردم سخنرانى مى كنم .
حضرت به او فرمود : سامرى نيز همين كار را مى كرد. او مى گفت من آثار رسول را گرفتم و با هنر خودم در آميختم و گوساله اى ساختم كه مردم را منحرف كنم .
آرى ، هر كس براى غير خدا، سخنرانى كند. آيات و رواياتى كه از آثار رسول و وحى است با مطالبى برخاسته از هوى و هوس خود مخلوط كرده و به مردم ارائه دهد، كار سامرى را انجام داده است به همين دليل است كه حضرت رو به مردم كرد و فرمود :
«اما ان لكل قوم سامرياً و هذا سامرى هذه الامّة »(٦٥٥)
«آگاه باشيد هر قومى يك سامرى دارد و اين شخص ، سامرى اين امت است .»

٤. پرهيز از تحليل هاى غلط پيش بينى هاى غلط، به شخصيت مبلغ لطمه مى زند. تحليل مسايل و پيش ‍ بينى حوادث آينده اگر با علم و آگاهى نباشد اشتباه از آب در مى آيد بنابراين تا روشن نشدن جوانب مختلف يك مسئله نبايد آن را تكذيب يا تصديق نمود كه خداوند به خاطر همين كار منكران را سرزنش مى كند و مى فرمايد :
(بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لمّا ياتهم تاءويله كذلك كذّب الّذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين ) (٦٥٦)
« (آنها از روى علم و دانش قرآن را انكار نمى كنند) بلكه آنها چيزى را تكذيب كردند كه از آن آگاهى نداشتند و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده بود. پيشينيان آنها نيز اينگونه تكذيب كردند. پس ، ببين كه عاقبت كار ظالمان چگونه بود.»
مبلغ بايد از داخل شدن در مباحث مبهم و گيج كننده پرهيز كند كه خود نيز حيران مى شود.
(الم تر انّهم فى كل وادٍ يهيمون ) (٦٥٧)
«آيا نديدى كه آنان در هر وادى حيرانند.»
بسيار روشن است كسى كه بر مباحث فلسفى تسلط كامل ندارد از اين طريق نمى تواند وجود خداوند متعال را ثابت كند بلكه شبهات فراوانى را نيز بوجود مى آورد پس بايد مسايلى را مطرح كند كه براى خودش حل شده است و قدرت بيان آن را دارد و مخاطبانش نيز آن را مى فهمند.

٥. پرهيز از غفلت مبلغ هرگز نبايد خود را بيمه بداند. اگر لحظه اى غفلت كند سقوط مى كند، همانند يك راننده كه با وجود داشتن گواهينامه ، ماشين سالم و همه امكانات بخاطر لحظه اى غفلت نابود مى شود
يكى از مراجع تقليد مى گفت : خداوند لحظه اى حافظه ام را گرفت بطورى كه حتى نام خودم را نيز فراموش كردم . آرى غفلت از مسئوليت بزرگ تبليغ عواقب شومى را در پى خواهد داشت .
خداوند متعال به پيامبرش عليهم السلام مى فرمايد :
اگر نسبت ناروايى به ما بدهى رگ حيات تو را قطع مى كنيم ؛
(و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل ... ثمّ لقطّعنا منه الوتين ) (٦٥٨)
در جاى ديگر هشدار مى دهد كه اگر لحظه اى سراغ غير ما بروى تمام اعمال تو نابود مى شود و از زيانكاران خواهى بود؛
(لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين ) (٦٥٩)
ما بايد بدانيم كه دشمنانمان زيادند و به صورت هاى مختلف زمينه غفلت و انحراف را بوجود مى آورند.
گاهى اطلاعات وارونه مى دهند : (... و قلّبوا لك الامور) (٦٦٠)
گاهى مى ترسانند :
(انّ الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم ) (٦٦١)
«آنان گفتند) مردم براى (حمله به ) شما اجتماع كرده اند پس از آنها بترسيد.»
گاهى با زرق و برق زندگيشان :
(لا تمدّن عينيك الى ما متّعنا به ازواجاً منهم ) (٦٦٢)
«چشم خود را به نعمت هايى كه به بعضى از آنها داديم ميفكن .»
گاهى با رفت و آمدهايشان دلهره ايجاد مى كنند :
(لا يغرّنّك تقلّب الذّين كفروا فى البلاد) (٦٦٣)
«رفت و آمد (پيروزمندانه ) كافران در شهرها تو را نفريبد.»
بهر حال وسوسه ها ، طاغوت ها، منافقان ، اطرافيان ، موهومات ، حوادث تلخ و شيرين ، رقيبان و حسودان و... هر كدام دامى براى از بين بردن توجه مبلغ به خداوند و غافل نمودن او هستند كه جز با عنايت خاص پروردگار امكان نجات نيست . خداوند همه را حفظ كند.

٦. پرهيز از نپذيرفتن مسئوليت تبليغ يك جهاد فرهنگى است و شانه خالى كردن از زير بار اين مسئوليت در واقع فرار از جنگ است . روزى شيخ عباس قمى محدّث بزرگوار در روستايى از مشهد مهمان شد. او پس از نشستن و احوالپرسى مشغول نوشتن شد. گفتند امروز، روز استراحت است . فرمود : آيا شما راضى هستيد من از مسئوليتم شانه خالى كنم ؟ مى گوييد نان امام زمان عليه السلام را بخورم و كار نكنم ؟ گفتند : غذاى امروز از سهم مبارك امام نيست . بهتر است امروز كار نكنيد. فرمود : آيا صحيح است در برابر نعمت هاى الهى بيكار باشم ؟
مبلغى كه از زير بار مسئوليت شانه خالى كند خداوند متعال بر او سخت خواهد گرفت .

٧. پرهيز از مواضع تهمت مبلغ بايد از انجام كارهايى كه سبب مى شود مورد تهمت قرار گيرد، پرهيز كند. زيرا كسى كه خودش را در موضع تهمت قرار دهد نبايد كسى را كه به او گمان بد برده است سرزنش كند؛
«من وضع نفسه مواضع التّهمة فلا يلو منّ من اساء به الظنّ»(٦٦٤)
حتى المقدور بايد جلساتش علنى باشد. اگر منزل و ماشين او مال مردم است و او استفاده مى كند، بگويد از مردم است . با هر كسى عكسى نگيرد و در هر مهمانى شركت نكند. در مغازه سرمايه داران بد نام يا گمنام ننشيند گاهى كه اظهار علاقه به شخصى مى كند دليلش را براى مردم بگويد. اگر مبلغِ معروفى است از سخنانش نوار بگيرد تا مطلبى را به او نسبت ندهند.
در انتخابات طرفدار يك كانديداى خاص نشود و بطور كلى از گفتن هر گونه كلام و انجام هر حركتى كه سبب سوء ظنّ مردم مى شود پرهيز كند.

٨. پرهيز از استبداد و تفرقه سلطه طلبى و زورگويى ، راهِ معتقد كردن مردم به دستورات الهى نيست ؛
(فذكّر انّما انت مذكّر لست عليهم بمصيطر) (٦٦٥)
« (اى رسول ) به آنان تذكر بده ، (اما بدان كه ) تو فقط تذكر دهنده اى و بر آنها سلطه و سيطره اى ندارى (تا آنان را بر ايمان آوردن مجبور كنى ) .»
مردم را با نرمى و آزادانه بايد به دين خدا كشاند و استبداد و ايجاد جوّ اختناق ممكن است براى مدتى مردم را مطيع ظاهرى دستورات الهى كند، امّا اگر ايمان واقعى در كار نباشد، در اولين فرصت به همه چيز پشت پا خواهند زد. اين مسئله در طرف كفر هم صادق است همانگونه كه فرعون نتوانست با استبداد و زور، مانع از اعتقاد جادوگران به خداى موسى عليه السلام شود. همان فرعونى كه انتظار داشت ، ايمان آوردنِ جادوگران هم با اجازه او باشد؛
(قال فرعون امنتم به قبل ان اذن لكم ) (٦٦٦)
«فرعون گفت : آيا به خداى موسى ايمان آورديد قبل از اينكه من به شما اجازه دهم ؟.»
مبلغ بايد از ايجاد تفرقه پرهيز كرده منادى وحدت باشد كه رسول خدا عليهم السلام با عاملان تفرقه بيگانه است ؛
(انّ الذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعاً لست منهم فى شى ءٍ) (٦٦٧)
« (اى رسول ما) كسانى كه آيين خود را پراكنده ساختند و به دسته هاى گوناگون (و مذاهب مختلف ) تقسيم شدند تو هيچگونه ارتباطى باآنان ندارى .»
آيا تاكنون ديده ايد كه بين رسولان الهى جدايى و تفرقه باشد؟ تفرقه و جدايى بين كسانى كه دعوت به خدا مى كنند، معنا ندارد. و مؤ منان نيز آنان را از هم جدا نمى دانند؛
(و لا نفرّق بين احدٍ من رسله ) (٦٦٨)
(مؤ منان مى گويند :) ما در بين پيامبران الهى فرق نمى گذاريم .»
گرچه هشدارها محدود به اين چند جمله نيست ولى كتاب قطور مى شود و حوصله خواندن و نوشتن نيست . اميد است اين نوشته كه مولود آيات و روايات است بتواند راهنمايى براى اهل قلم و سخن باشد و اگر خداوند توفيق دهد يادداشت هاى ديگرى را كه برخاسته از تجربيات و نكات قرآنى است در آينده منتشر خواهم كرد.
خداوندا روح انبيا و اوصيا و شهدا و علما و تمام كسانى را كه برگردن ما حق دارند از ما راضى بفرما.

والسلام

۷
قرآن و تبليغ پي نوشت ها :
١- ترجمه اصول كافى ، ج ١ /ص ٥١.
٢- صحيفه نور/ج ١٧ /ص ١٥٧.
٣- آل عمران /١٠٤.
٤- بحارالانوار،ج ١ /ص ٢٠٠.
٥- قصص /٢٠.
٦- توبه /١٠٧.
٧- آل عمران /١٤٤.
٨- يس /١٣،١٤.
٩- نمل /١٨.
١٠- نمل /٢٤.
١١- فاطر/ ٢٤.
١٢- مدثر/ ٢.
١٣- سوره نحل آيه ٣٦.
١٤- سوره انفال آيه ٢٤.
١٥-نهج البلاغه ، خطبه ١.
١٦- پژوهشى در تبليغ .
١٧- انّ الناس لو عرفوا محاسن كلامنا لاتبعونا.
١٨- فصلت /٤٢.
١٩- كهف /١.
٢٠- ال عمران /١٩.
٢١- زمر/ ١٨.
٢٢- مكاتيب الرسول .
٢٣- سوره آل عمران آيه ٦٤.
٢٤- حياة الصحابه ، ج ١، .
٢٥- حياة الصحابه ، ج ١، .
٢٦- مكاتيب الرسول ص ١٩٢.
٢٧- شعراء/٢٢٥.
٢٨- بقره /٢٠٤.
٢٩- كهف /٥١.
٣٠- هود/١١٣.
٣١- طبقات ابن سعد، ج ١، ص ٣١٠.
٣٢- نهج البلاغه خطبه ٢٠٦.
٣٣- كلمات قصار نهج البلاغه كلام ٤٥٨.
٣٤- بقره /٤٤.
٣٥- صف /٢.
٣٦- مائده /١.
٣٧- احزاب /٣٩.
٣٨- اسراء/١٠٥.
٣٩- اسراء/٥٩.
٤٠- جنّ /٢.
٤١- نوح /٥.
٤٢- توبه /٧١.
٤٣- مدثر/٢ تا٥.
٤٤- ال عمران /٤١.
٤٥- ال عمران /٤١.
٤٦- مدثر/٣.
٤٧- احزاب /٥٩.
٤٨- شعراء /٢١٤.
٤٩- انعام /٩٢.
٥٠- مدثر/٣٦.
٥١- آل عمران /١٠٤.
٥٢- مائده /٧٨،٧٩.
٥٣- انفال /٦٠.
٥٤-توبه /١٢٢.
٥٥- مائده /٣٢.
٥٦- انعام /١٢٢.
٥٧- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٢/ ص ٢.
٥٨- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ١/ ص ١٨٤.
٥٩- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٢ /ص ١٧.
٦٠- وسايل الشيعه ، چاپ المكتبة الاسلامية ، ج ١١ /ص ٣٩٨.
٦١- همان /ص ٤٤٨.
٦٢- الحياة ، ج ٢ /ص ٢٨١.
٦٣- همان مدرك .
٦٤-اصول كافى ، ج ١ /باب صفة العلم .
٦٥- وسايل الشيعه ، چاپ المكتبة الاسلاميه ، ج ١١ /ص ٥١٠.
٦٦- فاطر/٢٤.
٦٧- اسراء /١٥.
٦٨- طه /١٣٤.
٦٩- مائده /١٩.
٧٠- نساء /١٦٥.
٧١- فروع كافى ، ج ٤ /ص ٤٦٦.
٧٢- ناسخ التواريخ ، ج ٧/ ص ٣٢٦ زندگانى امام باقر عليه السلام .
٧٣- مستدرك الوسائل ، ج ٣ /ص ٣٥٧.
٧٤- مستدرك الوسائل ، ج ٣ /ص ٣٦٣.
٧٥- مستدرك الوسائل ، ج ٣ /ص ٣٧١.
٧٦-منتهى الامال ، ج ٢ /ص ١٦٦، ذكر اصحاب امام صادق عليه السلام
٧٧- الحياة ، ج ١ /ص ٣١٥.
٧٨- شرح نهج البلاغه خويى ، ج ٣ /ص ١٣٩.
٧٩- قدر/١.
٨٠- حجر/٩٤.
٨١- فروغ ابديت ، ج ١ /ص ٣٢٦.
٨٢- توبه /٣.
٨٣-مائده /٦٧.
٨٤- انعام /٧٦.
٨٥- طه /٥٩.
٨٦- يوسف /٣٩،٤٠.
٨٧- يوسف /٩٨.
٨٨- يوسف /٩٧.
٨٩- به نقل از امام صادق عليه السلام مفاتيح الجنان /فضيلت شب و روز جمعه .
٩٠- آل عمران /٣٨.
٩١- منتهى الامال / فصل ششم در بيان توجه به حضرت سيدالشهدا از مكه به سوى كربلا.
٩٢- مفاتيح الجنان ، اعمال شبهاى ماه رمضان .
٩٣- بقره /١٣٣.
٩٤- قلم /١.
٩٥- بحارالانوار، چاپ بيروت (موسسة الوفاء)، ج ٢ /ص ١٦.
٩٦- بحار الانوار،چاپ المكتبة الاسلامية ، ج ٥٧/ ص ٣١٣.
٩٧- علق /١.
٩٨- بحارالانوار، چاپ المكتبة الاسلامية ، ج ٨٥ /ص ٨٢.
٩٩- نمل /٣٠.
١٠٠- تفسير الميزان ، المطبعة التجاريّة بيروت ، ج ١ /ص ١٦.
١٠١- تفسير نمونه ، ج ٧ /ص ٢٧٣.
١٠٢- اعلى /١.
١٠٣- الرحمن /٧٨.
١٠٤- رساله امام خمينى قدس سره مسئله ٢٥٩٤.
١٠٥- انعام /١١٨.
١٠٦- انعام /١٢١.
١٠٧- زخرف /٤٣.
١٠٨- نجم /٣ و٤.
١٠٩- نمل /٩١ و٩٢.
١١٠- بقره /١ و٢.
١١١- اعراف /١ و٢.
١١٢- ميزان الحكمة ، ج ٥/ ص ٥٠.
١١٣- بحارالانوار، چاپ بيروت (موسسة الوفاء)، ج ٢ /ص ٧٩.
١١٤- حج /٢٤.
١١٥- فاطر /١٠.
١١٦- ابراهيم /٢٤،٢٥، ٢٦.
١١٧- احزاب /٤٥،٤٦.
١١٨- ابراهيم /١.
١١٩- مائده /١٥.
١٢٠- مائده /٤٤.
١٢١- همان /٤٦.
١٢٢- تغابن /٨.
١٢٣- آل عمران /٤.
١٢٤- بقره /٥٣.
١٢٥- انبياء /٤٨.
١٢٦- فرقان /١.
١٢٧- زمر /٢٣.
١٢٨- نحل /١٢٥.
١٢٩- اسراء /٥٣.
١٣٠- بقره /٨٣.
١٣١- نحل /١٢٥.
١٣٢- انعام /١٠٨.
١٣٣- غررالحكم و دررالكلم ، ج ١ /فصل ٩ /حديث ٥٤٦.
١٣٤- بقره /١٠٤.
١٣٥- تفسير نمونه ، ج ١ /ص ٣٨٦.
١٣٦- نهج الفصاحة ، ص ٢٦٣ /حديث ١٢٦٦.
١٣٧- نساء/٥.
١٣٨- بقره /١١١.
١٣٩- انبياء /٢٤.
١٤٠- قصص /٧٥.
١٤١- انعام /٥٧.
١٤٢- احزاب /٧٠.
١٤٣- يونس /٣٨.
١٤٤- يونس /٣٨.
١٤٥- يونس /١٠٨.
١٤٦- بقره /٢٥٨.
١٤٧- حشر/٢١.
١٤٨- كهف /١.
١٤٩- سخن و سخنورى ، فلسفى / ص ١٢٤.
١٥٠- جنّ /٢.
١٥١- كهف /٦٦.
١٥٢- بقره /٢٦١.
١٥٣- بقره /٢٧٧.
١٥٤- همان /٢٧٤.
١٥٥- لقمان /١٧،١٨.
١٥٦- نهج البلاغه فيض الاسلام /ص ١١٢٧ /حديث ٨٩.
١٥٧- بقره /٨٣.
١٥٨- آل عمران /٤.
١٥٩- همان /١١.
١٦٠- زلزال /٧،٨.
١٦١- بقره /١٢٠.
١٦٢- غررالحكم و دررالكلم ، ج ١، فصل ٨ /حديث ٣٥٤.
١٦٣- نساء /١٢٣.
١٦٤- مائده /٤٨.
١٦٥- سوره فرقان آيات ٧ و ٢٠.
١٦٦- ترجمه اصول كافى /ج ١ /ص ٢٧.
١٦٧- ترجمه اصول كافى /ج ٢ ص ٤٢.
١٦٨- محجّة البيضاء /ج ١ /ص ٢٥٥.
١٦٩- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء) ج ٧ /ص ٢٦٧.
١٧٠- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)/ ج ٢٢/ ص ٣٤١.
١٧١- منتهى الامال ، شرح حال اصحاب رسول خدا، ص ١١٤.
١٧٢- فروغ ابديت / ج ١/ ص ٢٥٦.
١٧٣- نهج البلاغه صبحى صالح / ص ٥٠٣.
١٧٤- همان
١٧٥- بحارالانوار، چاپ المكتبة الاسلاميه /ج ٧٨ /ص ٣٧٤.
١٧٦- دخان /٥٨.
١٧٧- قمر /١٧.
١٧٨- عنكبوت /١٨.
١٧٩- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)/ج ٢ /ص ٥٢.
١٨٠- طه /٢٥،٢٨
١٨١- بحارالانوار /ج ١٧ /ص ١٥٦.
١٨٢- نساء /٦٣.
١٨٣- قصص /٣٤.
١٨٤- نهج البلاغه فيض الاسلام / ص ٦١٨ /خطبه ١٨٤.
١٨٥- طه /٤٣،٤٤.
١٨٦- همان /٤٧.
١٨٧- توبه /١.
١٨٨- لهب /١.
١٨٩- اصول كافى /ج ١ /ص ١٧.
١٩٠- غررالحكم و دررالكلم /ج ١ /فصل ٢٩ /حديث ٢٣.
١٩١- غررالحكم و دررالكلم /ج ٢ /فصل ٦١ /حديث ٢٨.
١٩٢- مؤ منون /٢.
١٩٣- بقره /١٠٢.
١٩٤- مفاتيح الجنان /تعقيب نماز عصر.
١٩٥- زمر /٢٣.
١٩٦- اسراء /١٠٦.
١٩٧- نهج البلاغه فيض الاسلام /خطبه ١٨١/ص ٥٩٦.
١٩٨- اعراف /٥٥.
١٩٩- نهج البلاغه فيض الاسلام /خطبه ١٨١ /ص ٥٩٦.
٢٠٠- مفاتيح الجنان /اعمال ماه رجب .
٢٠١- منتهى الامال /ج ١ /ص ٩٩، جريان حجة الوداع .
٢٠٢- يوسف /١٠٨.
٢٠٣- كهف /٦٥.
٢٠٤- جاثيه /١٨.
٢٠٥- نهج البلاغه فيض الاسلام /ص ١١٧١.
٢٠٦- غررالحكم و دررالكلم /حديث ٢٧٤.
٢٠٧- السيرة النبويّة لابن هشام ، انتشارات جهان / ج ١ / ص ٢٨٥.
٢٠٨- كهف /٧٧.
٢٠٩- آل عمران /٦١.
٢١٠- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)/ج ٢ / ص ٥٦.
٢١١- هود /٨٨.
٢١٢- شعراء /١٠٩.
٢١٣- انسان /٩.
٢١٤- عنكبوت /٦.
٢١٥- مفاتيح الجنان /دعاى مكارم الاخلاق .
٢١٦- نساء /١٣٥.
٢١٧- انعام /١٥٢.
٢١٨- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)/ ج ١٦ /ص ٢٦٠.
٢١٩- قصص /٣٤.
٢٢٠- نهج البلاغه صبحى صالح /نامه ٤٧.
٢٢١- توبه /١١٤.
٢٢٢- زخرف /٢٦.
٢٢٣- هود /٤٦.
٢٢٤- اعراف /٨٣.
٢٢٥- تبت /١.
٢٢٦- نساء /٥٨.
٢٢٧- مائده /٨.
٢٢٨- نمل /٦٤.
٢٢٩- ناسخ التواريخ /ج ٢ /ص ١٠١، زندگى على عليه السلام .
٢٣٠- منتهى الامال /در كيفيت شهادت على عليه السلام .
٢٣١- زمر ١٧/،١٨.
٢٣٢- طه /٢٥.
٢٣٣- مائده /٤١.
٢٣٤- يونس /٦٥.
٢٣٥- اعراف /٦٠.
٢٣٦- اعراف /٦١.
٢٣٧- اعراف /٦٦.
٢٣٨- اعراف /٦٧.
٢٣٩- احقاف /٣٥.
٢٤٠- شورى /١٥.
٢٤١- اعراف /٨٢.
٢٤٢- اعراف /٨٨.
٢٤٣- حجر /٦.
٢٤٤- يوسف /٧٧.
٢٤٥- منتهى الامال / در مناقب حضرت باقر عليه السلام .
٢٤٦- مفاتيح الجنان /دعاى مكارم الاخلاق .
٢٤٧- توبه /٣٣.
٢٤٨- اعراف /١٢٨.
٢٤٩- مجادله /٢١.
٢٥٠- يوسف /٨٧.
٢٥١- آل عمران /٢٠.
٢٥٢- اصول كافى /ج ١ /ص ٣٦.
٢٥٣- طه /٤٢.
٢٥٤- مريم /١٢.
٢٥٥- انشراح /٧،٨.
٢٥٦- طه /١١٤.
٢٥٧- بقره /٢٦٠.
٢٥٨- نهج الفصاحه / حديث ١٢٦.
٢٥٩- احزاب /٣٩.
٢٦٠- مائده /١٠٥.
٢٦١- اصول كافى /ج ١ / ص ٥٤.
٢٦٢- انعام /٥٥.
٢٦٣- انبياء /٥٧.
٢٦٤- طه /٩٦.
٢٦٥- مائده /٥٤.
٢٦٦- ترجمه تحف العقول ص ٢٦.
٢٦٧- كافرون /٦.
٢٦٨- مجموعه ورّام / ج ١ / ص ٣١.
٢٦٩- يوسف /٥٣.
٢٧٠- اعراف /١٧٩.
٢٧١- صافات /١٣.
٢٧٢- بحارالانوار، چاپ المكتبة الاسلاميّة /ج ٧٤/ ص ٢٨٢.
٢٧٣- انعام /٥٢.
٢٧٤- هود /٢٧.
٢٧٥- هود/٢٩.
٢٧٦- سباء /٣٤.
٢٧٧- توبه /٨٦.
٢٧٨- عبس /١ و٢.
٢٧٩- قصص /٥٦.
٢٨٠- انعام /١٠٧.
٢٨١- همان /١٠٧.
٢٨٢- غاشيه /٢١ و٢٢.
٢٨٣- ق /٤٥.
٢٨٤- آل عمران /١٢٨.
٢٨٥-آل عمران /١٥٩.
٢٨٦- يونس /٩٩.
٢٨٧- آل عمران /١٥٩.
٢٨٨- انبياء /١٠٧.
٢٨٩- نساء /٨.
٢٩٠- توبه /١٢٨.
٢٩١- رعد /٢٢.
٢٩٢- بقره /١٨٥.
٢٩٣- تاريخ ابن اثير /ج ٢ /ص ٢٤٦.
٢٩٤- ترجمه تحف العقول /ص ٢٦.
٢٩٥- بحار الانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)/ ج ٢ / ص ٦٢.
٢٩٦- فصلت /٣٤.
٢٩٧- حج /٧٨.
٢٩٨- بقره /٥٤.
٢٩٩- انعام /١٤٦.
٣٠٠- طه /٢.
٣٠١- مائده /٦.
٣٠٢- بقره /١٨٤.
٣٠٣- انفال /٦٦.
٣٠٤- مزمل /٢٠.
٣٠٥- فتح /٢٩.
٣٠٦- توبه /١٢٨.
٣٠٧- فصلت /٦.
٣٠٨- مؤ منون /٣٢.
٣٠٩- ابراهيم /٤.
٣١٠- انعام /٩.
٣١١- عن ابن عباس ، ((كان رسول اللّه عليهم السلام يجلس على الارض و ياءكل على الارض و تعقيل الشاة و يجيب دعوة المملوك )). (بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء) /ج ١٦ /ص ٢٢٩.
٣١٢- انبياء /٨٠
٣١٣- داستان راستان ، ج ١ /ص ١٢ به نقل از كحل البصر/ ص ٦٨.
٣١٤- بقره /١٩٩.
٣١٥- ضحى /٦،٧،٨.
٣١٦- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء) /ج ١٩ /ص ١٠٨.
٣١٧- نهج البلاغه فيض الاسلام / ص ٨٧٩.
٣١٨- حجرات /٦.
٣١٩- ممتحنه /١٠.
٣٢٠- توبه /٦١.
٣٢١- اصول كافى /ج ٢ /ص ٢٢٦.
٣٢٢- نهج البلاغه فيض الاسلام /ص ١١٦٩.
٣٢٣- هود /٦٢.
٣٢٤- يونس /١٦.
٣٢٥- مؤ منون /٦٩.
٣٢٦- يوسف /٣٦.
٣٢٧- مريم /٢٨.
٣٢٨- كهف /١١٠.
٣٢٩- اعراف /١٨٧.
٣٣٠- اعراف /١٨٨.
٣٣١- انعام /٥٠.
٣٣٢- آل عمران /١٢٨.
٣٣٣- ترجمه تحف العقول / ص ٢٦.
٣٣٤- اسراء /٣٦.
٣٣٥- نحل /١٠٥.
٣٣٦- نهج البلاغه فيض الاسلام / نامه ٤٧.
٣٣٧- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٤١ /ص ١٦١.
٣٣٨- همان / ج ١٦ /ص ٢٤١.
٣٣٩- وسائل الشيعة ، ج ٢ /ص ٤٧٢.
٣٤٠- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ١٦ /ص ٢٣٨.
٣٤١- منتهى الامال ، در بيان اخلاق رسول خدا عليهم السلام
٣٤٢- ص /٨٦.
٣٤٣- شعراء /٢١٥.
٣٤٤- اسراء /٣٧.
٣٤٥- لقمان /١٩.
٣٤٦- قصص /٣٤.
٣٤٧- الكامل فى التاريخ لابن اثير، ج ٢ /ص ٢٥٢.
٣٤٨- يوسف /٩٢.
٣٤٩- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ١٦ /ص ٢٤٩.
٣٥٠- اعراف /٣١.
٣٥١- بحارالانوار چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ١٦ /ص ٢٤٨.
٣٥٢- همان /ص ٢٦٠.
٣٥٣- تفسيرالميزان ، المطبعة التجاريّة (بيروت )، ج ١٧/ص ٢١٤،٢١٥.
٣٥٤- بقره /٢١،٢٢.
٣٥٥- انفال /٢٦.
٣٥٦- احزاب /٩.
٣٥٧- فاطر /٣.
٣٥٨- آل عمران /١٠٣.
٣٥٩- مائده /٢٠.
٣٦٠- توبه /١٠٤.
٣٦١- مؤ من /٣.
٣٦٢- فرقان /٧٠.
٣٦٣- هود /١١٤.
٣٦٤- حجرات /١٢.
٣٦٥- مريم /٤٢.
٣٦٦- سوره نساء آيه ٩.
٣٦٧- اسراء /٢٣.
٣٦٨- بقره /٢٦٦.
٣٦٩- بقره /٢٢٠.
٣٧٠- مائده /١١٨.
٣٧١- تكوير /٢٦.
٣٧٢- صافات /١٥٤.
٣٧٣- عنكبوت /٦١.
٣٧٤- عنكبوت /٦٣.
٣٧٥- واقعه /٦٣، ٦٤، ٦٨، ٦٩، ٧١، ٧٢.
٣٧٦- نمل /٦٠.
٣٧٧- يونس /٣٥.
٣٧٨- مؤ منون /١١٥.
٣٧٩- ق /١٥.
٣٨٠- يونس /٣٥.
٣٨١- اعراف /٨٠.
٣٨٢- نساء /٢١.
٣٨٣- نهج البلاغه فيض الاسلام / ص ٩١٣.
٣٨٤- مريم /١٦.
٣٨٥- مريم /٤١.
٣٨٦- مريم /٥١.
٣٨٧- آل عمران /١٣٧.
٣٨٨- روم /٩.
٣٨٩- اعراف /٢٧.
٣٩٠- نهج البلاعه فيض الاسلام /نامه ٥٣ /ص ٩٨٨.
٣٩١- بقره /١٥٢.
٣٩٢- حجر /٤٩.
٣٩٣- آل عمران /٣١.
٣٩٤- احزاب /٤٣.
٣٩٥- توبه /١٠٣.
٣٩٦- بقره /١٥٧.
٣٩٧- زمر /٩.
٣٩٨- صافات /١٠٢.
٣٩٩- بقره /١٥٨.
٤٠٠- وسايل الشيعه ، المكتبة الاسلاميّة /ج ٥ /ص ١٩٤.
٤٠١- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٢٢ /ص ٤٦٦.
٤٠٢- بحارالانوار،چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)،ج ١٦ / ص ٢٥٠،٢٥١.
٤٠٣- اعلام النساء، عمررضاكحّاله /ج ٢ /ص ٣١٧.
٤٠٤- كودك فلسفى /ج ٢ /ص ١٨٨.
٤٠٥- منتهى الامال / ذكر اصحاب امام رضا (عليه السلام ).
٤٠٦- منتهى الامال / در معجزات امام كاظم (ع ).
٤٠٧- بحارلانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)/ ج ١٠/ ص ٢٩٥.
٤٠٨- نهج البلاغه صبحى صالح / كلمه قصار١٧٧.
٤٠٩- مريم /٧٦.
٤١٠- واقعه /١،٢،٣.
٤١١- نساء /١١٩.
٤١٢- بقره /٩٠.
٤١٣- توبه /٣٨.
٤١٤- مطففين /١.
٤١٥- مطففين /١٠.
٤١٦- همزه /١.
٤١٧- احزاب /٢٨.
٤١٨- فصلت /٤٠.
٤١٩- احزاب /٣٠.
٤٢٠- آل عمران /١٣٩.
٤٢١- نهج البلاغه صبحى صالح /كلمه قصار ٢٠٧.
٤٢٢- حاشيه مفاتيح الجنان ، كتاب الباقيات الصالحات ، آداب اموات / ص ٥٢٩.
٤٢٣- حشر /٢١.
٤٢٤- ابراهيم /٢٥.
٤٢٥- روم /٥٨.
٤٢٦- بقره /٢٦.
٤٢٧- نور /٣٥.
٤٢٨- غاشيه /١٧.
٤٢٩- بقره /٢٦٤.
٤٣٠- بقره /٢٦١.
٤٣١- كهف /٤٥.
٤٣٢- كهف /١٠٩.
٤٣٣- جمعه /٥.
٤٣٤- اعراف /١٧٦.
٤٣٥- بقره /١٧.
٤٣٦- ابراهيم /٢٤.
٤٣٧- فاطر /٩.
٤٣٨- ق /١١.
٤٣٩- نحل /١٢٥.
٤٤٠- نهج البلاغه صبحى صالح ، ص ٤٨١ /حكمت ٨٠.
٤٤١- بقره /١١١.
٤٤٢- بقره /٢٥٨.
٤٤٣- نساء /٣٤.
٤٤٤- مائده /٩١.
٤٤٥- طه /٧٢،٧٣.
٤٤٦- نحل /١٢٥.
٤٤٧- منتهى الامال / احوالات امام رضا عليه السلام .
٤٤٨- نحل /١٢٥.
٤٤٩- تفسير نمونه ، ج ١٦/ ص ٣٠٠، ٣٠١.
٤٥٠- تلخيص از تفسير نمونه / ج ١٢، ١٦، ١٨، ٢٠.
٤٥١- بحارالانوار ج ٢ ص ١٣٦.
٤٥٢- انبياء /٥.
٤٥٣- فصّلت /٢٦.
٤٥٤- مدثر /١٩، ٢٥.
٤٥٥- فرقان /٤.
٤٥٦- زخرف /٥١، ٥٢.
٤٥٧- هود /٩١.
٤٥٨- طه /٦٣.
٤٥٩- حج /٧٣.
٤٦٠- اعراف /١٩٤.
٤٦١- اعراف /١٩٥.
٤٦٢- انبياء /٦٣.
٤٦٣- آل عمران /٦٩.
٤٦٤- طه /٨٨.
٤٦٥- نهج البلاغه فيض الاسلام / ص ١٢٣٥.
٤٦٦- نهج البلاغه صبحى صالح /خطبه ٢٢٤ /ص ٣٤٧.
٤٦٧- وسايل الشيعة ، المكتبة الاسلامية / ج ١ / ص ٢٧٢.
٤٦٨- بحار الانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء) /ج ٨٥ /ص ٢٧٩.
٤٦٩- مائده /٣١.
٤٧٠- داستان راستان ، /ج ٢ /ص ١٠٣ به نقل از بحار چاپ قديم /ج ١٠ /ص ٨٩.
٤٧١- بقره /٢٦٠.
٤٧٢- محجة البيضاء /ج ٥ /ص ٥٦.
٤٧٣- داستان راستان / ج ١ /ص ٢٠٤.
٤٧٤- جامع احاديث شيعه ، ج ٤ /ص ١٧،١٨.
٤٧٥- جامع احاديث شيعه ،/ ج ٤ /ص ١٦٠،١٦١.
٤٧٦- هود /١٢٠.
٤٧٧- يوسف /٣.
٤٧٨- اعراف /١٧٦.
٤٧٩- يوسف /١١١.
٤٨٠- توبه /١.
٤٨١- بقره /٧٤.
٤٨٢- بقره /١٧١.
٤٨٣- مدّثر /٥١،٥٢.
٤٨٤- اعراف /١٧٩.
٤٨٥- فصلت /٣٨.
٤٨٦- منافقون /٧.
٤٨٧- منافقون /٨.
٤٨٨- توبه /١٢٩.
٤٨٩- انعام /٧٠.
٤٩٠- هود /٢٧.
٤٩١- مؤ منون /٣٣.
٤٩٢- هود /٣٨.
٤٩٣- مؤ منون /٥١.
٤٩٤- انفال /٦٩.
٤٩٥- سباء /١٥.
٤٩٦- انعام /١٤٢.
٤٩٧- انعام /١٤١.
٤٩٨- آل عمران /١٤.
٤٩٩- قصص /٧٧.
٥٠٠- نهج البلاغه صبحى صالح / خطبه ٢٦.
٥٠١- احزاب /٥٣.
٥٠٢- شعراء /٢١٤.
٥٠٣- بقره /٦٠.
٥٠٤- يونس /٨٧.
٥٠٥- منتهى الامال / ج ١ / باب فضايل امام حسين عليه السلام .
٥٠٦- يونس /٣٤.
٥٠٧- يوسف /٣٩.
٥٠٨- يونس /٣٥.
٥٠٩- روم /٣٩.
٥١٠- فاطر /١٩،٢٠،٢١.
٥١١- فاطر /٢٢.
٥١٢- سباء /٩.
٥١٣- يس /٦٧.
٥١٤- ابراهيم /١٩.
٥١٥- واقعه /٧٠.
٥١٦- واقعه /٦٥.
٥١٧- اعراف /١٩.
٥١٨- انعام /١٤١.
٥١٩- قصص /٧٧.
٥٢٠- مزّمل /٢٠.
٥٢١- توبه /٦.
٥٢٢- بقره /٢١٦.
٥٢٣- يوسف /٣٧.
٥٢٤- نحل /٦٧.
٥٢٥- نساء /٤٣.
٥٢٦- بقره /٢١٩.
٥٢٧- مائده /٩٠.
٥٢٨- احزاب /٢١.
٥٢٩- ممتحنه /٤.
٥٣٠- تحريم /١١.
٥٣١- تحريم /١٠.
٥٣٢- قلم /٤٨.
٥٣٣- قصص /٥١.
٥٣٤- بقره /٧٤.
٥٣٥- حديد /٤.
٥٣٦- مجادله /١١.
٥٣٧- فجر /١٤.
٥٣٨- طه /١١٠.
٥٣٩- تغابن /٤.
٥٤٠- زمر /٢٣.
٥٤١- اسراء /٤١.
٥٤٢- مؤ منون /٤٤.
٥٤٣- يس /١٤.
٥٤٤- آل عمران /٦٤.
٥٤٥- عنكبوت /٤٦.
٥٤٦- عنكبوت /٤٦.
٥٤٧- مائده /٤٤.
٥٤٨- احقاف /١٢.
٥٤٩- توبه /١١١.
٥٥٠- مائده /٤٨.
٥٥١- اعراف /١٥٧.
٥٥٢- مائده /١٥.
٥٥٣- آل عمران /٧٠.
٥٥٤- نساء /١٧١.
٥٥٥- آل عمران /١١٠.
٥٥٦- ترجمه اصول كافى / ج ٤ /ص ٤٣٩.
٥٥٧- ترجمه اصول كافى /ج ٤ /ص ٤٤٠.
٥٥٨- مائده /١١٦.
٥٥٩- مائده /٦.
٥٦٠- بقره /١٨٧.
٥٦١- فرقان /٣٢.
٥٦٢- اسراء /١٠٦.
٥٦٣- روم /٣٩.
٥٦٤- نساء/١٦١.
٥٦٥- آل عمران /١٣٠.
٥٦٦- بقره /٢٧٩.
٥٦٧- سجده /١٨.
٥٦٨- زمر /٩.
٥٦٩- يوسف /٣٩.
٥٧٠- نهج البلاغه صبحى صالح /خطبه ٩٣.
٥٧١- مائده /١٠١.
٥٧٢- بقره /٢١٧.
٥٧٣- بقره /١٨٩.
٥٧٤- اصول كافى ، ج ١ /ص ٥٢.
٥٧٥- انعام /٥٠.
٥٧٦- جن /٢٥.
٥٧٧- اعراف /١٨٧.
٥٧٨- بقره /٢٦٠.
٥٧٩- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٤٧ /ص ١٢٣.
٥٨٠- اصول كافى ، ج ٢ /ص ٢٤٣.
٥٨١- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٦٥ /ص ١٥٢.
٥٨٢- بقره /٤٤.
٥٨٣- صف /٢.
٥٨٤- اسراء /٧٩.
٥٨٥- مزمل /٤.
٥٨٦- مزمل /٦.
٥٨٧- نجم /٢٩.
٥٨٨- مريم /٩٦.
٥٨٩- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٤٥ /ص ١٣٨.
٥٩٠- اصول كافى ، ج ٢ /ص ٧٨.
٥٩١- آل عمران /١٦٤.
٥٩٢- مفاتيح الجنان /دعاى كميل .
٥٩٣- نمل /٥٥.
٥٩٤- جمعه /٢.
٥٩٥- مائده /٦٧.
٥٩٦- آل عمران /٢٨.
٥٩٧- طه /٢٤.
٥٩٨- نحل /٣٦.
٥٩٩- حجر /٩٤.
٦٠٠- احزاب /٣٧.
٦٠١- ترجمه تحف العقول ، /ص ٢٦.
٦٠٢- نمل /٥٩.
٦٠٣- شورى /١٣.
٦٠٤- ميزان الحكمة /ج ٤ /ص ٧٠.
٦٠٥- بحار الانوار، چاپ المكتبة الاسلامية ، ج ٧٥ /ص ١٤٢.
٦٠٦- كودك فلسفى ، ج ٢ /ص ١١١.
٦٠٧- صحيفه نور/ ج ١٤ /ص ٦٠.
٦٠٨- آل عمران /٧٥.
٦٠٩- السيرة النبويه لابن هشام /ج ٢ /ص ٢٧٣.
٦١٠- فرقان /٣١.
٦١١- مائده /٨٢.
٦١٢- كافرون /٦.
٦١٣- هود /٤٦.
٦١٤- بقره /٢١٧.
٦١٥- انبياء /٥٨.
٦١٦- مائده /٢.
٦١٧- قصص /٢٣.
٦١٨- نحل /١١٦.
٦١٩- رساله عمليه امام خمينى (قدس سره )/ مسئله ١٣.
٦٢٠- نحل /١٢٥.
٦٢١- بحار الانوار، چاپ بيروت (موسسة الوفاء)،ج ١٦ / ص ١٧٨.
٦٢٢- قصص العلماء ميرزا محمد تنكابنى /ص ٢٣٤.
٦٢٣- صف /١٤.
٦٢٤- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج ٢٣ /ص ٢٣٦.
٦٢٥- منتهى الامال / در فضايل على عليه السلام ، وجه نهم .
٦٢٦- ص /٤٨.
٦٢٧- بقره /٢٥١.
٦٢٨- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)،ج ٢٢ /ص ٤٦٦.
٦٢٩- فروغ ابديت ، ج ١ /ص ٤٠٧.
٦٣٠- السيرة النبوية لابن هشام /ج ٤ /ص ٨٣.
٦٣١- حديد /٢٠.
٦٣٢- الحديث ، ج ١ /ص ٣٤٩.
٦٣٣- وسائل الشيعه ، المكتبة الاسلامية ، ج ١٥/ ص ١٩٧.
٦٣٤- بقره /٤٣.
٦٣٥- قصص /٧٩،٨٠.
٦٣٦- قصص /٨٣.
٦٣٧- آل عمران /١٥٩.
٦٣٨- انعام /١١٢.
٦٣٩- اسراء /٣٦.
٦٤٠- نور /١٥.
٦٤١- يوسف /١٠٨.
٦٤٢- اصول كافى ، ج ١ / ص ٤٤.
٦٤٣- صف /٢.
٦٤٤- بقره /٤٤.
٦٤٥- صف /٣.
٦٤٦- جمعه /٥.
٦٤٧- تحريرالوسيله ، ج ١ / ص ٢٧٤،القول فى شرائط امام الجماعة .
٦٤٨- بحارالانوا،چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)،ج ٣٦ /ص ٢٢٧.
٦٤٩- يونس /١٥.
٦٥٠- آل عمران /٧٥.
٦٥١- آل عمران /٧٨.
٦٥٢- بقره /٥٩.
٦٥٣- طه /٩٥،٩٦.
٦٥٤- نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه ٥٠ /ص ١٣٧.
٦٥٥- تفسيرنمونه ، ج ١٣ /ص ٢٨٦ به نقل از تفسير نورالثقلين /ج ٣ /ص ٣٩٢.
٦٥٦- يونس /٣٩.
٦٥٧- شعراء /٢٢٥.
٦٥٨- حاقه /٤٤،٤٦.
٦٥٩- زمر /٦٥.
٦٦٠- توبه /٤٨.
٦٦١- آل عمران /١٧٣.
٦٦٢- حجر /٨٨.
٦٦٣- آل عمران /١٩٦.
٦٦٤- وسايل الشيعه ، المكتبة الاسلامية ، ج ٨ /ص ٤٢٣.
٦٦٥- غاشيه /٢١،٢٢.
٦٦٦- اعراف /١٢٣.
٦٦٧- انعام /١٥٩.
٦٦٨- بقره /٢٨٥.


۸