طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)

طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)0%

طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه) نویسنده:
مترجم: صادق حسن زاده
گروه: کتابخانه فلسفه و عرفان

طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)

نویسنده: علامه طباطبائى (ره)
مترجم: صادق حسن زاده
گروه:

مشاهدات: 11433
دانلود: 6097

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 9 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11433 / دانلود: 6097
اندازه اندازه اندازه
طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)

طریق عرفان (ترجمه و شرح رساله الولایه)

نویسنده:
فارسی

فصل سوم: راهیابى به باطن عالم و اسرار غیب مخصوص انبیاء نیست بلكه براى همگان امكان پذیر است

اشاره

نزد بزرگان ادیان الهى، هیچ شك و تردیدى نیست كه همانا انبیاء عليه‌السلام - با اختلاف مراتبى كه دارند - با ماوراء طبیعت؛ در ارتباط هستند و بر امور باطنى اطلاع دارند. پس آیا این مقام و مرتبت، فقط مخصوص آنان مى باشد و یك موهبت الهى انحصارى براى آنهاست یا اینكه براى دیگران نیز كه اقتداى علمى به آنان نموده اند، امكان پذیر است؟

به عبارت دیگر، آیا این اطلاع بر امور باطنى و اسرار عیبى مخصوص انبیاست و دیگران در این عالم ماده نمى توانند به آن راه یابند مگر بعد از مرگ یا اینكه این مقام یك امر اكتسابى است و براى دیگران امكان پذیر است؟ به نظر ما قول دوم صحیح است و افراد دیگر هم مى توانند به اسرار عالم راه پیدا كنند.

در توضیح این مطلب مى گوییم: دلیل ما این است كه نسبت عالم ماده با وراى ماده، نسبت علیت و معلولیت و كمال و نقص است ما از این ارتباط تغییر به ظاهر و باطن مى كنیم.

از آنجا كه ظاهر ضرورتا مشاهده مى شود و شهود ظاهر، نمى شود خالى از شهود باطن باشد؛ براى اینكه وجود ظاهر، بالفعل مشهود است و از آنجا كه ظاهر، و حد و تعیین باطن است است، پس اگر انسان از این حد اعراض نماید و با مجاهدت و كوشش بسیار آن را به فراموشى بسپارد، ناگزیر باطن را مشاهده خواهد كرد و همین مطلوب ماست.

مترجم مى گوید: آیت اللّه ممدوجى در توضیح این عبارت علامه طباطبائى فرمودند: (عالم ماده معلول عالم مثال است، یعنى اگر ما بخواهیم به صورت پله اى از عالم ماده بالا برویم به عالم مثال خواهیم رفت. عالم مثال همین الان همراه ما و شما بالفعل موجود است. ظاهرا معلول باطن است. به فرموده مرحوم علامه طباطبایى - رضوان اللّه علیه - عالم ماده از عالم مثال چكیده است. مرحوم آخوند ملاصدرا - رضوان اللّه علیه - در كتاب اسفار مى فرمایند حمل بین ماده و عالم و عالم مثال، حمل رقیقه و حقیقت است.... نسبت این عالم ماده با باطن، نیست علیت و معلولیت است. مثل تصور انسان و نوشتن او. انسان وقتى مى نویسد، تصور مى كند و مى نویسد، اگر یك لحظه تصور نكند دیگر نمى تواند بنویسد.

در حقیقت اینجا كه نیز نظام على و معلولى حاكم است. ظاهر مشهود است و قائم به باطن است، گرچه باطن هم مشهود است اما ما نمى بینیم. وقتى ما شاهد ظاهر هستیم، باطن نیز با فعل مشهود ما است اگر كسى چشم باطنش باز شود امكان ندارد از شهود ظاهر پى به مشهود باطن نبرد؛ چون كه وجود ظاهر از اطوار وجود باطن است. ظاهر همان باطن است كه تجلى كرده است. پس با همین عالم ماده، باطن آن نیز مشهود است.

ظاهر حد باطن است و در حقیقت باطن محدود مى شود به عالم ظاهر، اگر انسان بتواند این حد را با مجاهد بشكند واز آن غفلت بورزد، حتما باطن عالم را مشاهده خواهد كرد.

توضیح مطلب این است: همانا نفس، تعلق و اتحاد با بدن دارد كه این امر موجب مى شود كه نفس خود را همان بدن و عین آن بداند و وقتى كه بدان از طریق حواس خود، نفس را مشاهده مى كند، خود را جدا و منفصل از او مى پندارد و هنگامى كه این پندار شكل گرفت، نفس در مرتبه بدن متوقف شده و از مرتبه علیاى خودش غافل مى شود. مرتبه علیاى هركس همان عالم مثال است خصوصبات مختص به آن مرتبه از مراتبه و عالم مخصوص آن را نیز فراموش خواهد كرد؛ ولى در عین حال، این نیت و حقیقت خودش را كه همان من است كه مشاهده ضرورى و جدا ناپذیر است.

كامل كننده این بحث

عمده آیات و احادیثى كه به زودى - به خواست خداوند متعال - نقل خواهیم كرد، این امر را گواهى مى كنند كه انسان مى تواند اسرار عالم و باطن این نشئه ماده را مشاهده كند (و یكى از این مشاهدات، همانا مشاهده حق تعالى و به اصطلاح لقاء الله است).

دلیل مهم و عمده انكار كنندگان این سعادت دیدار حق تعالى، این پندار است كه شهود حق تعالى امرى محال است و چنین استدلال كرده اند كه وجود خداوند سبحان از اعراض و جهات و مكانها، پاك و مبر است، لذا تعلق رویت بصرى بر خداوند متعال است، به سبب اینكه اگر بخواهیم خدا را ببینیم باید خدا داراى جسم و مكان و وضع خاصى باشد. این اشكال را خوب تحویل بگیر! و محدثین این گروه یك سلسله اخبار و روایاتى را كه رویت خداوند را جایز ندانسته، تمسك جسته اند و از طرف دیگر تمام آیات و احادیثى را كه رویت خداوند را اثبات مى كند، حمل بر مجاز كرده اند و تاءویل نموده اند و امثال این دلایل را مطرح كرده اند.

و این مطلبى است كه برهانهاى قطعى عقلى آن را اثبات مى كنند و ظواهر قرآن و سنت نیز آن را گواهى مى نمایند؛ بلكه مقتضاى براهین عقلى، محال بودن جدائى ممكن الوجود از چنین شهودى است و آنچه كه مطلوب است، علم به شهود است كه همان معرفت مى باشد، نه اینكه اصل شهود بدیهى كه از آن تعبیر به علم حضورى مى شود و خلاصه، چون عمده نفى مخالفان شهود، متوجه مسئله رویت خداست، لذا ما بعضى از دلایل رویت را ذكر مى كنیم و بقیه را به آینده محول مى كنیم ان شاء اللّه.

آیات رویت

١- ( وجوه یومئذ ناصرة الى ربها ناظرة ) (٣٤) - در چنین روزى كه، چهره هایى تازه و خرم باشد، به سوى پروردگارشان نگران.

٢- ( و ان الى ربك المنتهى - ) و اینكه سر انجام (همه كار و همه چیز) با پروردگار توست.

٣- ( و الیه تفلبون ) - به سوى او باز گردانده مى شود.

٤- ( و انا الى ربنا لمنقلبون ) (٣٥) - و ما به (درگاه) پروردگارمان روى مى آوریم.

٥- ( واللّه المصیر ) - و سیر بازگشت به سوى اوست.

٦- ( و الیه ترجعون ) - به سوى او باز گردانده شوید.

٧- ( و لقد اتینا موسى الكتاب فلا تكن فى مرته من لقائه ) - و به راستى به موسى كتاب دادیم، پس در لقاى او (باخدا تردید مكن.

٨- ( الاالى اللّه تصیر الامور ) - بدانید كه كارها به سوى خداوند باز مى گردد.

٩- ( من كان یرجوا لقاءاللّه فان اجل اللّه لات ) - هر كس كه به لقاى الهى امید داشته باشد (بداند كه) اجل مقرر الهى فرا رسیده است.

مى گویم: این (لقاء) و (رجوع) بسیار زیاد در قرآن و سنت به كار رفته است.

١٠- ( ستریهم ایاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق اولم یكف بر بك انه على كل شى شهید * الا انهم فى مریة من لقاء ربهم الا انه بكل شى محیط ) - به زودى نشانه هاى خود را در افقهاى گوناگون و در دلهایشان به ایشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد خود حق است، آیا كافى نیست كه پروردگارت خود شاهد هرچیزى است؟ آرى، آنان در لقاى پروردگارشان تردید دارند، آگاه باش كه مسلما او به هر چیزى احاطه دارد.

و سابق آیه اول كه مى فرماید: ( سنریهم آیاتنا فى الافاق ) - تا آنجا كه مى فرماید - حتى یتبین نشانگر آن است كه مرا از (شهید) در آیه مذكور، (مشهود) است نه شاهد.

و همین طور است: ( آیه الاانهم فى مریة من لقاء ربهم ) و این آیه اعتراض مانندى است كه جواب آن، آیه ( الا انه بكل شى محیط ) است. و سابق این آیه ( اخیر الاانهم... ) منافات دارد با ادعاى كسانى كه مى گویند مراد از (لقاء)، همان مرگ یا قیامت مى باشد كه در اینجا به طور مجازى به كار گیرى شده است. علت این منافات، این است كه آن وقت بروز آیات و ظهور سبحان؛ در آن روز خواهد بود، به طورى كه حق تعالى بدون هیچ شك تردید در لقاى خود را با این مطلب كه به همه چیز احاطه كامل دارد، بر آنها رد كرده است؛ چرا كه احاطه او فقط؛ در روز قیامت به طور مساوى احاطه دارد، پس هیچ وجه و دلیلى ندارد كه لقاء را از جهت احاطه و چیره بودن، به مرگ یا قیامت تعبیر نمایند.

در این صورت، دیگر این آیه با آیه قبلى ارتباطى نخواهد داشت، بلكه معناى آیه - و البته خدا بهتر مى داند - این مى شود كه كفایت مى كند در حقیقت و ثبوت خداوند سبحان اینكه او مشهود بر هر چیز است، لیكن آیات و نشانه هاى خود را در درون و بیرون ایشان مى نمایاند تا آنان را از شك و تردید در شهود و لقاى خود، خارج نماید و البته این تردید براى آنها جایز نیست و چگونه مى تواند جایز باشد در حالى كه خداوند سبحان به همه چیز احاطه كامل دارد. پس اول و آخر و ظاهر و باطن فقط اوست.

( فا ینما تو لو فثم وجه اللّه. ) (٣٦)

پس به هر سو رو كنید، آنجا روى به خداست.

( مایكون من نجوى ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسة الاهو سادسهم و لا ادنى من ذلك و لا اكثر الا هو معهم این ما كانوا. )

هیچ گفتگوى محرمانه اى میان سه تن نیست مگر اینكه او چهارمین آنهاست (و نه كمتر از این عدد و نه بیشتر، مگر اینكه) هر كجا باشند او با آنهاست.

كسى كه شاءن او چنین است، به هیچ عنوان نمى شود در لقا و شهودش تردید و شك نمود؛ ولیكن شك در آیات و نشانه هاى او - كه به زودى به خوبى روشن خواهد شد و تردید راخواهد زدود - جایز است. پس این نكته مهم را خوب دریاب!

این برداشت ما كه ذكر كردیم با آنچه كه در كتاب (توحید) شیخ صدوق از على عليه‌السلام نقل شده كه آن حضرت فرمودند: همانا آنچه كه در قرآن از كلمه (لقاء) نام برده شده، مراد از آن، بعث است... منافاتى ندارد؛ براى اینكه سخن ما همانطور كه روشن مى باشد درباره مفهوم مستعمل فیه است نه درباره مصداق آن؛ پس معلوم مى شود كه بعث یكى از مصداقهاى لقاء است همانطور كه به زودى مقدارى از آیات و روایات در تایید این مطلب خواهد آمد. و از فرمایش خداوند سبحان نیز این مطلب به خوبى روشن است كه مى فرماید:

( یندرونكم لقاءیومكم هذا ) (٣٧)

شما را به دیدار چنین روزى هشدار دهند.

و همچنین خداوند سبحان مى فرماید: ( ائذا ضللنا فى الارض ائنا لفى خلق جدید بل هم بلقاء ربهم كافرون ) .

آیا چون در (خاك) زمین ناپدید شدیم، آیا آفرینش تازه خواهیم یافت؟ بلكه ایشان لقاى پروردگارشان را منكرند.

مترجم گوید: آیت اللّه جوادى آملى در این باره فرمودند: (بسیارى از آیات قرآن كریم، مسئله لقاى حق را مطرح كرده است. این لقاء اختصاصى به قیامت ندارد، بلكه در قیامت، این مسائل شكوفاتر و بارزتر است؛ زیرا خداى سبحان در پایان سوره فصلت، خود را این چنین معرفى كرد كه سنریهم آیاتنا فى الافاق. مرحوم علامه - رضوان اللّه تعالى علیه - در (رسالة الولایة) این جمله را طرزى معنا مى كنند كه در تفسیر (المیزان، آن چنان معنا نكرده اند.

در این رسالة مى فرماید: حتى یتبین لهم انه الحق یعنى براى آنها روشن مى شود كه خداحق است. در تفسیر المیزان، ضمیر را به قرآن ارجاع داده اند؛ اما در رسالة الولایة، ضمیر را به خداوند ارجاع مى دهند و مى فرمایند: براى آنها روشن مى شود كه خدا حق است. آنگاه این آیه مباركه: ( اولم یكف بربك انه على كل شى شهید ) (٣٨) را این چنین معنا مى كنند كه شهید یعنى مشهود نه شاهد. خداى سبحان مشهود بالاى جمیع اشیاء است. هرچه را انسان مى بیند، اول خدا را مى بیند بعد آن شى را؛ چون جمله (هو الظاهر جایى براى ظهور غیرنمى گذارد. یعنى به وسیله آن مرئى صورت، ما حقیقت بیرون را مى نگریم. چون راه را خداى سبحان فرا سوى همه نصب كرده است؛ لذا دیگران هم مى توانند ببینند آنچه را انبیاى الهى دیده اند، منتها با حفظ مراتب و درجات و جودى؛ و اگر مسئله لقاى حق در قیامت مطرح است، در دنیا هم به خوبى براى مومنین مطرح است.

روایات رویت

از روایاتى كه در این باره مطرح است حدیثى است در كتاب محاسن برقى كه به طور مسند از زراره و او نیز از امام صادق عليه‌السلام نیز نقل كرده كه در خصوص آیه شریفه: ( و اذا ربك من بنى آدم من ظهور هم ذریتهمم و اشهدهم على انفسهم ) (٣٩)

(یاد كن) هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریة آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت، فرمود: آن، معاینه و دیدن خدا بود، پس خداوند آن دیدن را از یاد ایشان برد و اقرار و گواهى دادن را در دلهایشان ثابت نگاه داشت و اگر این چنین نبود هیچ كس خالق و رازق خود را نمى شناخت و این همان فرمایش خداست كه: و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن اللّه اگر از ایشان بپرسى چه كسى ایشان را آفریده، بى شك خواهند گفت: اللّه!

و نیز روایت دیگرى در تفسیر قمى به طور مسند از ابن مشكان و او نیز از امام صادق عليه‌السلام درباره این آیه شریفه نقل كرده: و اذ اخذ ربك... بلى كه از حضرتش پرسیدم: این معنا به طور معاینه و دیدن بود؟ فرمود: آرى، معرفت را از دست ندادند ولى خصوصیات آن به زودى آن خصوصیات به یادشان خواهد آمد و اگر معرفت را فراموش كردند و به زودى از دست مى دادند احدى نمى فهمید كه خالق و رازق او كیست و كسانى كه در این نشئه كافر شدند، افرادى هستند كه در آن نشئه كافر شدند، و ایمان نیاوردند و اقرارشان زبانى بوده و اینها همانهایى هستند كه خداوند در حقشان فرموده: فما كانوا لیومنوا بما كذبوا من قبل (٤٠)ا یمان نخواهد آورد به چیزى كه در سابق، آیه را تكذیب كرده بودند.

و از آن روایات است آنچه كه در تفسیر عیاشى از زراه نقل كرده كه گفت از امام باقر عليه‌السلام پرسیدم معناى آیه: و اذا اخذ ربك من بنى آدم چیست؟ فرمودند: خداوند از پشت آدم در مدت روز بیرون آورد و ایشان مانند ذره ها بیرون آمدند و خداوند خود را به ایشان شناسانید و نشان داد و اگر این چنین نبود احدى پروردگار خود را نمى شناخت و این فرمایش خداست: ( و لئن ساءلتهم من خلق السموات والارض.... لیقلولن اللّه ) .

اگر از ایشان بپرسى چه كسى آسمان ها و زمین را آفریده... هر آینه خواهند گفت: اللّه.

مترجم گوید: علامه طباطبائى در تفسیر المیزان مى فرماید: صاحب معانى الاخبار همین روایت را به همین سند و به عین همین الفاظ از زراره از امام باقر عليه‌السلام نقل كرده؛ در نقل وى به جاى عبارت: خود را به ایشان شناسانید و نشان داد، عبارت (خود را به ایشان شناسانید و صنع خود را نشانشان داد)آمده و بعید نیست این تغییر عمدى بوده و راوى چون دیده كه از عبارت خود را به ایشان نشان داد بوى تجسم و جسمانى بودن خدا مى آید، لذا روایت را خراب مى كند و هم معناى آن را؛ و خوانندگان محترم ملاحظه كردند كه همین روایت در كافى و تفسیرعیاشى به عبارت و خود را به ایشان نشان داد نقل شده بود.

واز آن روایات است حدیثى كه در كتاب توحید شیخ صدوق به طور مسند از ابوبصیر، او نیز از امام صادق عليه‌السلام نقل كرده كه مى گوید: به امام عليه‌السلام عرض كردم كه آیا مومنان در روز قیامت خدا را خواهند دید؟ امام فرمود: آرى، و به تحقیق قبل از روز قیامت هم دیده اند! پس عرض كردم: كسى دیده اند؟ فرمود: وقتى كه براى آنان فرمود: وقتى كه براى آنان فرمود: پالست بربكم قالوا بلىپ ؛ (٤١)

آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: پروردگارمان هستى. سپس حضرت ساعتى سكوت كرد، آنگاه فرمود: و ان المومنین لیرونه فى الدنیا قبل یوم القامة، الست تراه فى وقتك هذا؟! وبه درستى كه اهل ایمان در همین دنیاقبل از قبل از بر پائى روز قیامت او را مى بیند، آیا تو همین لحظه او را نمى بینى؟! ابو بصیر مى گوید: به امام صادق عليه‌السلام عرض كردم كه فدایت گردم آیا اجازه مى فرماید این حدیث را براى دیگران نقل كردم كه فدایت گردم نه زیرا هروقت بخواهى آن را نقل نمایى پس اهل انكار و نادان به آن معنایى كه تو مى گویى قبول نخواهند كرد و سپس گمان خواهند نمود كه این ادعا، تشبیه است و كفر، در حالى كه رویت قبلى مثل رویت با چشم نیست. خداوند پاك و منزه است از آنچه كه تشبیه گران و اهل الحاد او را به آن وصف كى نماید.

و از آن روایات، حدیثى است در كتاب (توحید) شیخ صدوق به نقل از هشام در ضمن حدیث زندى، كه هنگامى كه از امام صادق عليه‌السلام درباره نزول خدا به آسمان دنیا سؤ ال كرد و حضرت جواب داد كه این نزول مثل نازل شدن جسمى از جسمى به سوى جسم دیگر نیست - تا آنجا كه حضرت فرمود: - و لكن بدون هیچ تغییر و حركتى به آسمان دنیا نازل مى شود؛ پس همانطور كه خدا در آسمان هفتم بر عرش خود است، در آسمان دنیا نیز چنین است؛ همانا خداوند متعال از عظمت خویش پرده بر مى دارد و خود را هر چه طور كه بخواهد به اولیائش مى نمایاند و از قدرتش هر گونه كه بخواهد نقاب بر مى گیرد و دیدنش از دور و نزدیك یكسان است. (٤٢)

و باز روایت دیگرى از امام على عليه‌السلام در كتاب توحید شیخ صدوق ذكر شده كه فرمودند: حضرت موسى عليه‌السلام درخواست كرد و بر زبانش حمد الهى - عز و جل - جارى گشت و عرض كرد: پروردگار را، خودت را به من بنمایان به سوى تو نگاه كنم و این تقاضایش امر بزرگى بود و او مسئله عظیمى را درخواست نموده بود، پس مورد عقاب الهى قرار گرفت و خداوند متعال فرمود ( : لن ترانى فى الدنیا حتى تموت فترانى فى الاخرة ) ؛ هرگز؛ در دنیا مرا زحمتى كه خداوند سبحان در بهشت براى او مى گوید: و لك فى كل جمعة زورة؛ و براى تو در جمعه اى، دیدارى است. ودر كتاب جمع الجوامع ضممن حدیثى ذكر شده كه (سترون ریكم كما ترون القمر لیلة البدر؛ به زودى پروردگارتان را خواهید دید مثل آنكه ماه شب چهارده را مى بیند.

وروایتى در این باره در مورد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله وائمه اطهار عليه‌السلام نقل شده است از آن جمله در كتاب توحید شیخ صدوق به طور مسند از محمد بن فضیل روایت شده كه مى گوید: از امام ابوالحسن عليه‌السلام پرسیدم آیا رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله كه پروردگار خود را مى دید؟ فرمود: آرى! با دل خود مى دید؛ مگر نشنیده اى كلام خداى عز و جل را كه مى فرماید: ( ما كذب الفواد ما راى ) ؛ (٤٣ )دل در آنچه دیده بود دروغ نگفت، از این آیه به خوبى به دست مى آید كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله پروردگار خود را مى دیده و لیكن نه با چشم سر بلكه با دل. و نیز در كتاب توحید شیخ صدوق به نقل امام رضا عليه‌السلام آمده كه ایشان در ضمن حدیثى فرمودند:

كان - یعنى رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله - اذا نظر الى ربه بقلبه، جعله فى نور مثل نور الحجب، حتى یستبین) له ما فى الحجب .

زمانى كه او را - یعنى رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله - با قلب خود به خدا نظر مى كرد، او رادر نورى مثل نور حجابها قرار مى داد نا اینكه آنچه در پشت آن حجابها بود، برایش آشكار گردد.

ودر كتاب كامل الزیارة ابن قولویه، به طور مسند از ابن ابى یعفور، او نیزاز امام صادق عليه‌السلام نقل مى كند كه فرمود: وقتى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در منزل فاطمه عليه‌السلام تشریف داشت در حالى كه امام حسین عليه‌السلام در آغوش پیامبر بود ناگاه پیامبر گریست و به سجده افتاد پس فرمود: اى فاطمه! اى دختر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله همانا خداوند على اعلى در همین خانه و؛ در همین ساعت، در زیباترین چهره و بهترین هیت، خود را به من نشان داد و فرمود: اى محمد عليه‌السلام آیا حسن عليه‌السلام را دوست مى دارى؟ گفتم: آرى او نور چشم من و ریحانه من و میوه دل من و میان دو چشم من است!

خداوند براى من فرمود: اى محمد! - پیامبر در این هنگام دستش را روى سر امام حسین عليه‌السلام گذاشت - بر تو مبارك باد مولودى كه بركات من و صلوات من و رحمت و رضوان من بر اوست. (٤٤)

و همچنین از جمله آن روایات است فرمایش امام على عليه‌السلام كه به حد استفاده رسیده كه فرمودند: لم اعبدربالم اره ؛ من هرگز عبادت نمى كنم پروردگارى را كه ندیده ام.

و فرمایش دیگر امام على عليه‌السلام كه فرمودند : ما رایت شیئا الا ورایت اللّه قبله من چیزى را ندیدم مگر آنكه خدا را پیش از او دیدم.

خلاصه؛ اخبار درباره شهود خدا جدا فراوان است و آن روایات به حد استفاده یا تواتر رسیده است.

و مراد از رویت در قرآن روایات، قوت علم حاصله به دلیل و برهان نیست؛ زیرا چنین علمى فكرى و حصولى است نه علم شهودى.

و اخبار زیاد دیگرى در این باره این است كه چنین علمى، معرفت حقیقى نمى باشد چه برسد به اینكه آن را رویت و شهود نامید؛ بنابراین مطلوب و مقصود ما ثابت شد و الحمدم.