تا زمزم يقين
اگر رونده يك راه و پيرو يك مكتبى،
اگر معتقد به يك مرام و آيين و مبلغ يك ايده و ارزشى، حتمىترين وضرورى ترين سرمايه تو براى ادامه راه و برنامه، «يقين» است، يقين بهدرستى راهى كه مىروى و اصالتباورى كه به آن دل بستهاى.
اگر «گوهر يقين» داشته باشى، پرشتابتر حركت مىكنى و مصممترگام برمىدارى و حرف اين و آن و بروز اين مشكل و آن مانع، تو را درپيمودن راه، سست و متزلزل نمىكند.
درخت تناور دين باورى، از ريشه يقين تغذيه مىشود و سيرابمىگردد.
كسى كه گوهر باورهاى تو را بربايد، تو را از رفتن هم بازمىدارد.
كافى است كه خوره «شك» به عقايدت بيفتد، و شبههاى در باورهاىدينىات پيدا شود، بناى افراشته زندگى و جهتگيرى تو نيز در همفرومىريزد.
بىجهت نيست كه دشمن، به فكر «شبهه آفرينى» و ايجاد شك وترديد در باورها و «مسالهدار» ساختن جوانان بر مىآيد!...
«يقين» ، درخت طيب و طاهرى است كه از آن، ميوه شيرين «عملصالح» مىرويد.
همين عقيده به «مبدا و معاد» را حساب كن، تا چه اندازه در درون جانو عمق باورهايت ريشه دارد و تا چه حد يك سرى «معلومات ذهنى» و«تكرار زبانى» است؟
اينجاست كه «يقينى» بودن عقيده، آشكار مىشود.
راستى... بايد به «كيفيت» عمل انديشيد، يا به «كميت» ؟
امام صادقعليهالسلام
فرموده است :
«عمل اندك و پيوسته، همراه با يقين، از عمل زياد، اما بدون يقين نزدخداوند، برتر است»
كسى كه جانش از حرارت يقين گرم نشود، گرفتار سردى ياس و ترديدمىشود.
موريانه اعمال يعنى همين!
«باور» را بايد پاس داشت. ولى چگونه؟... با «عمل»
وقتى «سرمايه» اى به كار و توليد زده نشود، نه تنها بازدهى ندارد، بلكهبراى صاحب مال، «زيان» هم محسوب مىشود.
ايمان و يقين و باور، سرمايه عمل است. اگر طبق باورهايت عمل واقدام نكنى، آنچه هم دارى سست مىشود و ريشهاش مىپوسد.
چرا «اضطراب» و «شك» را با «عمل» درمان نمىكنى؟
شهيد مطهرى فرموده است :
«شك، گذرگاه خوبى است ولى توقفگاه خوبى نيست»
آرى... بايد از «پل شك» بسرعتخود را به «ساحل يقين» برسانى.
از آموزش امام علىعليهالسلام
استفاده كنيم تا يقين ما به شك مبدل نگردد.چارهاش، «عمل در هنگام يقين» است. آن حضرت مىفرمايد :
«علم خود را جهل و يقين خود را شك قرار ندهيد، وقتى دانستيد، عملكنيد و هنگام يقين اقدام نماييد»
چرا بايد بى آنكه عطش روحمان را در «زمزم يقين» سيراب كنيم،سراغ «سراب شك» برويم؟
بىجهت نيست كه گاهى نه شورى در سر است، نه اميدى در دل، نهتوانى براى رفتن، نه ارادهاى براى تصميم! لابد پاى باورمان لنگ شدهاست!...
خواجه عبدالله انصارى گفته است :
«يكى چهل سال علم آموزد، چراغى نيفروزد. و ديگرى حرفى نخوانده،دل خلقى بسوزاند! يكى سيراب اما در غرقاب و ديگرى محتاج به نيمقطره آب...»
اگر در برخى روايات آمده است كه «يقين، كمترين چيزى است كهميان بندگان تقسيم شده است»
، ناظر به آفتهايى است كه سر راه باورمانوجود دارد.
اگر باورهايت «ويروس شك» بگيرد، چگونه ويروس زدايى مىكنى؟
با «اهل يقين» ، بيشتر دمخور و مانوس باش!...
آنچه از تو سر مىزند، ريشه در باورها و يقينهاى تو دارد.
آنچه شاكله وجودى تو را تشكيل مىدهد، «اخلاق» توست.
اخلاق، پيش از آنكه يك رفتار خارجى باشد، يك «ساخت درونى» و«بافت قلبى» است.
مىگويى نه؟ يكايك رفتارها و برخوردهايت را زير ذرهبين «محاسبه» بگذار و آنها را تجزيه و تحليل كن. به چه نتيجهاى مىرسى؟
نمودهاى بيرونى رفتار، «ريشه باطنى» دارد و اعمال و حركات وسكنات تو، از آن مىرويد، هم چنانكه ساقه و شاخه و برگ و بار، از «ريشه» تغذيه مىشود، ريشهاى كه زير خاك است و پنهان از چشم.
چگونه مىتوان شاهد بود كه «حسنات» و «صالحات» ، همچون يكجريان زلال، از چشمه درون بجوشد و بر اندام ظاهرى و اعمال بيرونىجريان يابد؟
مىگويند : چشمه بايد از خود، آب داشته باشد، و گرنه با آب ريختن،چشمه درست نمىشود.
حرف درستى است، وقتى قلبا به كارى عقيده دارى و پاىبند يك ايدهو مرام هستى، نيازى نيست كه كارى را بر خود، تحميل كنى، به خصوصكارهاى نيك را.
چرا كه رفتار نيكو و خصال شايستهات، ميوه همان «نهال درون» است.در غير اين صورت، آنچه مىكنى، جزء خلق و خوى خودت نيست، بلكهچيزى تصنعى و بدلى است، مثل شاخه سبزى كه به درختخشك، وصلكنند، مثل ميوهاى كه به يك درختبىثمر بياويزند.
با اين ظاهرسازى و تظاهر، كه را مىتوان فريفت، و... تا كى؟
وقتى طوفان شهوتها بوزد،
وقتى سيلاب حادثهها جارى شود،
وقتى تندباد جاذبههاى دروغين و جلوههاى پوچ از راه برسد، چيست وكيست كه بتواند در برابرش بايستد؟ جز چيزى و كسى كه ريشه دار و استوارباشد؟ كسى كه «فضايل اخلاقى» را در خويش به صورت «ملكه راسخه» در آورده باشد، توان ايستادن دارد.
و گرنه... بيم آن مىرود كه آنچه هم هست، دستخوش امواج و طوفانهاگردد و غارتگران از تو «هيچ» بر جاى نگذارند!
چه جاى غرور و خوش خيالى؟!
مگر اين همه تاراج شده يغمازده را نمىبينى؟
آيا مطمئنى آنچه «امروز» دارى، «فردا» هم در اختيار توست؟
ببينيم و... تعريف كنيم!