آيا راست است كه زن وفا ندارد؟ پيمان محبت زن سست است ؟ به عشق زن نبايد اعتماد كرد؟
ايـن ، هـم راسـت اسـت و هـم دروغ راسـت است اگر عشق از زن شروع شود. اگر زنى ابتدا عـاشـق مـردى بشود و به او دل ببندد آتشش زود سرد مى شود. به چنين عشقى نبايد اعتماد كـرد. امـا دروغ اسـت در صـورتـيكه عشق آتشين زن به صورت عكس العملى از عشق صادقانه مردى و به عنوان پاسخگوئى به عشق راستين پيدا شده باشد. اين چنين عشقى عملا مستبعد است كه فسخ بشود. مگر آنكه عشق مرد به سردى بگرايد و البته در اين صورت عشق زن تمام مى شود. عشق فطرى زن همين نوع از عشق است
شـهـرت زن بـه بـى وفـائى در عشقهاى نوع اول است و ستايش هايى كه از وفادارى زن شـده مـربوط به عشقهاى نوع دوم است جامعه اگر بخواهد پيوندهاى زناشويى استحكام پـيـدا كـنـد، چـاره اى ندارد از اينكه از همان راهى برود كه قرآن رفته است يعنى قوانين فـطـرت را رعـايـت كـنـد. و از آن جـمله نقش خاص هر يك از زن و مرد در مساءله عشق در نظر بـگـيـرد. قـانون مهر هماهنگى با طبيعت است از اين رو كه نشانه و زمينه آن است كه عشق از ناحيه مرد آغاز شده و زن پاسخگوى عشق اوست و مرد به احترام او هديه اى نثار او مى كند. از ايـن رو نـبـايـد قـانـون مـهـر كـه يـك ماده از يك اساسنامه كلى است و بدست طراح طبيعت تدوين شده ـ به نام تساوى حقوق زن و مرد ملغى گردد.
چـنـانـكـه مـلاحـظـه فـرمـوديـد قـرآن در بـاب مـهـر، رسـوم و قـوانـيـن جـاهـليت را على رغم مـيـل مـردان آن روز عـوض كـرد. آنـچـه خـود قـرآن در بـاب مـهـر گـفـت رسـم معمول جاهليت نبود كه بگوييم قرآن اهميتى به بود و نبود مهر نمى دهد. قرآن مى توانست مهر را به كلى منسوخ كند و مردان را از اين نظر راحت كند، ولى اين كار را نكرد.
انتقادها اكـنـون كـه نظر اسلام را درباره مهر دانستيد و معلوم شد مهر از نظر اسلام چه فلسفه اى دارد. خوب است سخن كسانى را كه به اين قانون اسلامى انتقاد دارند. نيز بشنويد.
خانم منوچهريان در كتاب انتقاد بر قوانين اساسى و مدنى ايران در فصلى كه تحت عنوان (مهر) باز كرده اند چنين نوشته اند :
(هـمـچـنـانكه براى داشتن باغ يا خانه يا اسب يا استر، مرد بايد مبلغى بپردازد. براى خـريـدن زن هـم بايد پولى از كيسه خرج كند. و همچنانكه بهاى خانه و باغ و استر بر حسب بزرگى و كوچكى و زشتى و زيبايى و بهره و فايده متفاوت است ، بهاى زن هم بر حسب زشتى و زيبايى و پولدارى و بى پولى او تفاوت مى كند. قانونگذاران مهربان و جـوانـمـرد مـا قـريـب ١٢ مـاده دربـاره قـيـمت زن نوشته اند و فلسفه آنان آن است كه اگر پـول در مـيـان نـبـاشـد رشـتـه اسـتـوار زنـاشـويـى سـخـت سـسـت و زود گسل مى شود.)
اگـر قـانـون مـهـر از طـرف اجـنبى آمده بود، آيا باز هم اين قدر مورد بى مهرى و تهمت و افـتـرا بـود؟ مـگر هر پولى كه كسى به كسى مى دهد، مى خواهد او را بخرد؟! پس بايد رسـم هـديـه و بـخـشـش و پيشكش را منسوخ كنند. ريشه قانون مهر كه در قانون مدنى آمده قـرآن اسـت قـرآن تـصريح مى كند كه مهر عنوانى جز عطيه و پيشكشى ندارد. به علاوه ، اسـلام قـوانـيـن اقـتـصادى خود را آنچنان تنظيم كرده كه مرد حق هيچ گونه بهره بردارى اقتصادى از زن ندارد. در اين صورت چگونه مى توان مهر را به عنوان قيمت زن ياد كرد؟
مـمـكـن اسـت بگوييد عملا مردان ايرانى از زنان خود بهره بردارى اقتصادى مى كنند. من هم قـبـول دارم كـه بـسـيـارى از مـردان ايـرانى اين طورند، ولى اين چه ربطى به مهر دارد؟ مـردان كـه نـمى گويند ما به موجب اينكه مهر پرداخته ايم به زنان خود تحكم مى كنيم تـحـكـم مـرد ايـرانـى بـه زن ايـرانـى ريشه هاى ديگرى دارد. چرا به جاى اينكه مردم را اصلاح كنيد، قانون فطرت را خراب مى كنيد و بر مفاسد مى افزاييد؟ در تمام اين گفته هـا يـك مـنـظـور بيشتر نهفته نيست و آن اينكه ايرانى و مشرق زمينى بايد خود را و فلسفه زنـدگـى خـود را و مـعـيـارهـاى انـسـانـى خـود را فـرامـوش كـنـد و رنـگ و شكل اجنبى به خود بگيرد تا بهتر آماده بلعيده شدن باشد.
خانم منوچهريان مى گويند :
(اگـر زن از نـظـر اقـتـصادى مانند مرد باشد، ديگر چه حاجت است كه ما براى او نفقه و كسوه و مهر قائل شويم ؟ همچنانكه هيچ يك از اين پيش بينى ها و محكم كارى ها در مورد مرد به ميان نمى آيد، در مورد زن هم آن وقت نبايد وجود داشته باشد).
اگر اين سخن را خوب بشكافيم معنى اش اين است : در دوره هايى كه براى زن حق مالكيت و استقلال اقتصادى قائل نبودند مهر و نفقه مى توانست تا اندازه اى موجه باشد، ولى اگر بـه زن اسـتـقـلال اقـتـصـادى داده شـود (هـمـچـنـانـكـه در اسـلام ايـن استقلال به زن داده شده ) ديگر نفقه و مهر هيچ وجهى ندارد.
ايـشـان گـمـان كـرده انـد كـه فـلسـفـه مـهـر صـرفـا ايـن اسـت كـه در مـقـابـل سـلب حـقـوق اقـتـصـادى زن پولى به او برسد. آيا بهتر نبود كه ايشان مراجعه كـوتـاهـى بـه آيـات قـرآن مـى كـردنـد و اندكى درباره تعبيراتى كه قرآن از مهر كرده تـاءمـل مـى كـردنـد و فـلسـفـه اصلى مهر را در مى يافتند و آنگاه از اينكه كتاب آسمانى كشورشان داراى چنين منطق عالى است به خود مى باليدند؟
نـويـسـنـده (چـهـل پـيـشـنـهـاد) در شماره ٨٩ مجله زن روز، پس از ذكر وضع ناهنجار زن در جاهليت و اشاره به خدمات اسلام در اين راه چنين نوشته است :
(چـون زن و مـرد مساوى آفريده شده اند، پرداخت بها يا اجرت از طرف يكى به ديگرى مـنـطـق و دليـل عـقلانى ندارد زيرا همان گونه كه مرد احتياج به زن دارد، زن هم به وجود مرد نيازمند است و آفرينش آنها را به يكديگر محتاج خلق كرده و در اين احتياج هر دوى آنها وضـع مـسـاوى دارنـد، و لذا الزام يـكـى بـه دادن وجـه بـه ديـگـرى بـه دليـل خواهد بود. ولكن از نظر اينكه طلاق در اختيار مرد بوده و زن براى زندگى مشترك بـا مـرد تاءمين نداشته ، لذا به زن حق داده شده علاوه بر اعتماد به شخصيت زوج ، نوعى وثيقه و اعتبار مالى نيز از مرد مطالبه نمايد...)
در مى گويد :
اگـر مـاده ١١٣٣ قـانـون مـدنى كه مقرر مى دارد : (مرد مى تواند هر وقت كه بخواهد زن خـود را طـلاق دهـد) اصـلاح گـردد و طـلاق بـسـتـه بـه ميل و هوس مرد نباشد، اساسا صداق و مهر فلسفه وجودى خود را از دست خواهد داد.
از آنچه تاكنون گفته ايم بى پايگى اين سخنان روشن گشت معلوم شد كه مهر، بها يا اجـرت نـيـسـت و مـنـطـق عـقلانى هم دارد. هم معلوم شد زن و مرد در احتياج به يكديگر وضع مساوى ندارند و خلقت ، آنها را در دو وضع مختلف قرار داده است
از هـمـه بـى پـايـه تـر ايـنـكـه فـلسـفـه مـهـر را وثـيـقـه مـالى در مقابل حق طلاق براى مرد ذكر كرده است و مدعى است علت اينكه اسلام مهر را مقرر كرده است همين جهت است
از ايـن گـونه اشخاص بايد پرسيد : چرا اسلام حق طلاق را به مرد داد تا زن به وثيقه مـالى احـتـيـاج پـيدا كند؟ به علاوه معنى اين سخن اين است : علت اينكه پيغمبر اكرم براى زنـان خـود مـهـر قـرار مـى داد ايـن بـود كـه مـى خـواسـت بـه آنـهـا در مـقـابـل خـودش وثـيـقه مالى بدهد، و علت اينكه در ازدواج على و فاطمه براى فاطمه مهر قـرار داد ايـن بـود كـه مـى خـواسـت بـراى فـاطـمـه در مقابل على يك وثيقه مالى و وسيله اطمينان فكرى بگيرد.
اگـر ايـن چـنين است پس چرا پيغمبر اكرم زنان را توصيه كرد كه متقابلا مهر خود را به شوهر ببخشند و براى اين بخشش پاداشها ذكر كرد؟ به علاوه ، چرا توصيه كرد كه حتى الامـكـان مـهـر زنان زياد نباشد؟ آيا جز اين است كه از نظر پيغمبر اسلام هديه زناشويى مـرد بـه نام مهر، و بخشش مهر يا معادل آن از طرف زن به مرد موجب استحكام الفت و علقه زناشويى مى شود؟
اگـر نـظـر اسـلام بـه اين بود كه مهر يك وثيقه مالى باشد، چرا در كتاب آسمانى خود گـفـت :(و اتـو النـسـاء صدقاتهن نحلة )
؛ چرا نگفت (و اتو النساء صدقاتهن وثيقة )؟
گذشته از همه اينها، نويسنده مزبور پنداشته كه رسم مهر در صدر اسلام همين بوده كه امروز هست معمول امروز اين است كه مهر بيشتر جنبه ذمه و عهده دارد، يعنى مرد مبلغى را طبق عـقد و سند به عنوان مهر به عهده مى گيرد و زن معمولا آن را مطالبه نمى كند مگر وقتى كـه اخـتـلاف و مـشـاجـره اى بـه مـيـان آيد. اين گونه مهرها مى تواند جنبه وثيقه به خود بـگـيـرد. در صدر اسلام معمول اين بود كه مرد هر چه به عنوان مهر متعهد مى شد، نقد مى پرداخت عليهذا به هيچ وجه نمى توان گفت كه نظر اسلام از مهر اين بوده كه وثيقه اى در اختيار زن قرار دهد.
تاريخ نشان مى دهد كه پيغمبر اكرم به هيچ وجه حاضر نبود زنى را بدون مهر در اختيار مردى قرار دهد. داستانى با اندك اختلاف در كتب شيعه و سنى آمده است از اين قرار :
زنى آمد به خدمت پيغمبر اكرم و در حضور جمع ايستاد و گفت :
يا رسول الله مرا به همسرى خود بپذير.
رسول اكرم در مقابل تقاضاى زن سكوت كرد، چيزى نگفت زن سر جاى خود نشست
مردى از اصحاب به پا خاست و گفت :
يا رسول الله اگر شما مايل نيستيد، من حاضرم
پيغمبر اكرم سؤ ال كرد :
مهر چى مى دهى ؟
ـ هيچى ندارم
ـ ايـنطور كه نمى شود. برو به خانه ات شايد چيزى پيدا كنى و به عنوان مهر به اين زن بدهى
مرد به خانه اش رفت و برگشت و گفت :
در خانه ام چيزى پيدا نكردم
ـ باز هم برو بگرد. يك انگشتر آهنى هم كه بياورى كافى است
دو مـرتـبـه رفـت و برگشت و گفت : انگشتر آهنى هم در خانه ما پيدا نمى شود. من حاضرم همين جامه كه به تن دارم مهر اين زن كنم
يـكـى از اصـحـاب كـه او را مـى شـنـاخـت گـفـت : يـا رسول الله ! به خدا اين مرد جامه اى غير از اين جامه ندارد. پس نصف اين جامه را مهر زن قرار دهيد.
پـيـغـمبر اكرم فرمود : اگر نصف اين جامه مهر زن باشد كداميك بپوشند؟ هر كدام بپوشند ديگرى برهنه مى ماند. خير، اين طور نمى شود.
مرد خواستگار سر جاى خود نشست زن هم به انتظار، جاى ديگرى نشسته بود. مجلس وارد بـحـث ديـگـرى شـد و طـول كـشـيـد. مـرد خـواسـتـگـار حـركـت كـرد بـرود. رسول اكرم او را صدا كرد :
آهاى بيا.
آمد.
ـ بگو ببينم قرآن بلدى ؟
ـ بلى يا رسول الله ! فلان سوره و فلان سوره را بلدم
ـ مى توانى از حفظ قرائت كنى ؟
ـ بلى مى توانم
ـ بـسـيـار خوب ، درست شد. پس اين زن را به عقد تو در آوردم و مهر او اين باشد كه تو به او قرآن تعليم بدهى
مرد دست زن خود را گرفت و رفت
در باب مهر مطالب ديگرى هست ولى ما سخن را همين جا كوتاه مى كنيم