اشكالات و معايب چند همسرى
سـعـادت و خـوشـبـخـتـى زنـاشويى در گرو صفا، صميميت ، گذشت ، فداكارى ، وحدت و يگانگى است و همه اينها در چند همسرى به خطر مى افتد.
گـذشـته از وضع ناهنجار زنان و فرزندان دو مادره ، از نظر خود مرد آنقدر مسؤوليتهاى تعدد زوجات سنگين و خردكننده است كه روآوردن به آن پشت كردن به مسرت و آسايش است
اكـثـر مـردانـى كـه از تـعدد زوجات راضى و خشنودند آنها هستند كه عملا از زير بار مسؤ وليتهاى شرعى و اخلاقى آن شانه خالى مى كنند، زنى را مورد توجه قرار داده زن ديگر را از حساب خارج مى كنند و به تعبير قرآن كريم او را (كالمعلقه ) رها مى كنند. آنچه اين گونه افراد نام تعدد زوجات به آن مى دهند در واقع نوعى تك همسرى است تواءم با ستمكارى و جنايت و بيدادگرى
مـثل عاميانه در ميان مردم رايج است ، مى گويند : (خدا يكى ، زن يكى ). عقيده اكثر مردان بـر ايـن بـوده و هـسـت و حقا اگر خوشى و مسرت را مقياس قرار دهيم و مساءله را از زاويه فردى و شخصى بسنجيم عقيده درستى است اگر درباره همه مردان صادق نباشد درباره اكثريت مردان صادق است
اگر مردى خيال كند كه تعدد زوجات با قبول همه مسؤ وليتهاى شرعى و اخلاقى به نفع اوسـت و او از نـظـر تن آسايى از اين كار صرفه مى برد، سخت در اشتباه است مسلما تك همسرى از نظر تاءمين خوشى و آسايش بر چند همسرى ترجيح دارد، اما...
بررسى صحيح بـررسـى درسـتـى و نـادرسـتـى مـسـائل مـانـنـد تـعدد زوجات - كه ناشى از ضرورتهاى شخصى يا اجتماعى است - به اين نحو صحيح نيست كه آن را با تك همسرى مقايسه كنيم
بررسى صحيح اين گونه مسائل مـنـوط بـه ايـن اسـت كـه از طـرفـى عـلل و موجبات ايجاب كننده آنها را در نظر بگيريم و بـبـيـنيم عواقب وخيم بى اعتنايى به آنها چيست از طرف ديگر نظرى به مفاسد و معايبى كـه از خـود ايـن مـسـائل ناشى مى شود بيفكنيم آنگاه يك محاسبه كلى روى مجموع آثار و نـتـايـجـى كـه از دو طـرف مـسـاءله پـيـدا مـى شـود بـه عـمـل آوريـم تـنـهـا در ايـن صـورت اسـت كـه ايـن گـونـه مسائل به صورت واقعى خود طرح و مورد بررسى قرار گرفته اند.
تـوضيحا مثالى ذكر مى كنم : فرض كنيد مى خواهيم درباره (سربازى اجبارى ) نظر بدهيم اگر تنها از زاويه منافع و تمايلات خانواده اى كه سرباز به آنها تعلق دارد بـنـگـريـم شـك نـدارد كـه قانون سرباز وظيفه قانون خوبى نيست چه از اين بهتر كه قـانـونـى بـه نـام قـانـون سـربـازى وظـيـفـه وجـود نـداشـتـه بـاشـد و عـزيـز دل خانواده از كنارشان دور نرود و احيانا به ميدان جنگ و خاك و خون كشيده نشود!
امـا بـررسـى اين مساءله به اين نحو صحيح نيست بررسى صحيح آن به اين نحو است كـه ضـمـن تـوجـه بـه جـدا شدن فرزندى از خانواده اى و احتمالا داغدار شدن آن خانواده ، عواقب وخيم سرباز مدافع نداشتن را براى كشور در نظر بگيريم آن وقت است كه كاملا مـعـقول و منطقى به نظر مى رسد كه گروهى از فرزندان وطن به نام (سرباز) آماده دفـاع و جـانـبـازى بـراى كـشور باشند و خانواده هاى آنها رنجهاى ناشى از سربازى را تحمل كنند.
مـا در مقالات گذشته به ضرورتهاى شخصى و اجتماعى كه احيانا مجوز تعدد زوجات مى شـود اشـاره كـرديـم اكـنـون مى خواهيم معايب و مفاسد ناشى از تعدد زوجات را بررسى كـنـيـم تـا زمـيـنـه بـراى يـك مـحاسبه كلى فراهم گردد و ضمنا روشن شود كه ما به يك سـلسـله مـعـايـب بـراى تعدد زوجات اعتراف داريم هر چند بعضى از ايرادات و اشكالات را وارد نمى دانيم چنانكه عنقريب روشن خواهد شد معايبى كه مى شود براى تعدد زوجات ذكر كرد زياد است و ما از جنبه هاى مختلف وارد بحث مى شويم اينك پيمان آن اشكالات و معايب :
تعدد زوجات از نظر روحى روابـط زنـاشـويـى مـنـحـصر به امور مادى و جسمانى يعنى تماسهاى بدنى و حمايتهاى مـالى نـيـسـت اگـر مـنـحـصـر بـه ايـن امـور بـود تـعـدد زوجـات قابل توجيه بود، زيرا امور مادى و جسمانى را مى توان ميان افراد متعدد قسمت كرد و به هركدام سهمى داد.
در روابـط زنـاشـويـى آنـچـه عـمده و اساس است امور روحى و معنوى است ، عشق و عاطفه و احـسـاسـات اسـت كـانـون ازدواج و نـقـطـه پـيـونـد دو طـرف بـه يـكـديـگـر دل اسـت عـشـق و احـسـاسـات مـانـنـد هـر امـر روحـى ديـگـر قـابـل تـجـزيـه و تـقسيم نيست ، نمى توان آنها را ميان افراد متعدد سرشكن و جيره بندى كـرد. مـگر ممكن است دل را دو نيم كرد يا در دو جا به گرو گذاشت ؟ مگر مى شود قلب را به دو نفر تسليم كرد؟ عشق و پرستش يكه شناس است ، شريك و رقيب نمى پذيرد. جو و گـنـدم نـيـسـت كـه بـشـود پـيـمـانـه كـرد و بـه هـر نـفـر سـهـمـى داد. به علاوه ، احساسات قـابـل كـنـتـرل نـيـسـت آدمـى در اخـتـيـار دل اسـت ، نـه دل در اخـتـيـار آدمـى پـس آن چـيـزى كـه روح ازدواج اسـت و جنبه انسانى آنست و روابط دو انـسـان را از روابـط دو حـيـوان - كـه صـرفـا شهوانى و غريزى است - متمايز مى كند نه قابل قسمت است و نه قابل كنترل پس تعدد زوجات محكوم است
بـه عـقـيـده ما در اين بيان قدرى اغراق وجود دارد، زيرا راست است كه روح ازدواج عاطفه و احـسـاسـات است ؛ هم راست است كه احساسات قلبى تحت اختيار آدمى نيست ؛ اما اينكه گفته مـى شـود احـسـاسـات قـابل تقسيم نيست ، يك تخيل شاعرانه بلكه يك مغالطه است ، زيرا سـخـن در اين نيست كه احساسات به خصوصى را مانند يك قطعه جسم دو قسمت كنند و به هر كـدام سـهـمـى بـدهـنـد، تـا گـفـتـه شـود كـه امـور روحـى قـابل تقسيم نيست ؛ سخن در ظرفيت روحى بشر است مسلما ظرفيت روحى آدمى آنقدر محدود نـيست كه نتواند دو علاقه را در خود جاى دهد. پدرى صاحب ده فرزند مى شود و هر ده نفر را تا حد پرستش دوست مى دارد، براى همه آنها فداكارى مى كند.
بلى ، يك چيز مسلم است و آن اينكه عشق و احساسات هرگز در صورت تعدد آنقدر اوج نمى گـيـرد كـه در وحـدت مـى گـيـرد. اوج اعـلاى عـشـق و احـسـاسـات با تعدد سازگار نيست ، همچنانكه با عقل و منطق نيز سازگار نيست
راسل در زناشويى و اخلاق مى گويد :
(بـسـيـارى از مـردم امـروز عـشـق را يـك مـبـادله مـنـصـفـانـه احـسـاسـات مـى دانـنـد و هـمـيـن دليـل بـه تـنـهـايى ، صرف نظر از دلايل ديگر، براى محكوم كردن تعدد زوجات كافى است .)
مـن نمى دانم چرا اگر بناست مبادله احساسات منصفانه باشد بايد انحصارى باشد؟ مگر پـدر كـه فـرزندان متعدد خود را دوست مى دارد و متقابلا آنها پدر را دوست مى دارند مبادله احـسـاسات آنها به طور منصفانه نيست ؟ اتفاقا با اينكه فرزندان متعدند علاقه پدر به هر يك از فرزندان بر علاقه هريك از فرزندان نسبت به پدر مى چربد.
عـــجـــيـب ايـن است كه اين سخن را كسى مى گويد كه دائما به شوهران توصيه مـى كـنـد كـه عـــشــق زن خـود را بـه بيگانه محترم بشمارند و مانع روابط عـاشـقانه آنها نشوند؛ متقابلاچـنـيـن تـوصـيـه هـايـى بـه زنـان مـى كـنـد. آيـــا بـــه عــقـيـدهراسل باز هم مبادله احساسات زن و شوهر منصفانه است ؟
تعدد زوجات از نظر تربيتى هـووگـرى ضـرب المـثـل نـاسـازگارى است براى زن دشمنى بالاتر از (هوو) وجود نـدارد. چـنـد هـمـسـرى ، زنـان را به قيام و اقدام عليه يكديگر و احيانا شوهر وا مى دارد و مـحـيـط زنـاشـويـى را - كـه بـايـد مـحـيـط صـفـا و صـمـيـمـيـت بـاشـد - بـه مـيـدان جنگ و جـدال و كـانـون كـيـنـه و انـتـقـام تـبـديـل مى كند. دشمنى و رقابت و عداوت ميان مادران به فـرزنـدان آنـهـا نـيـز سرايت مى كند، دودستگى ها و چنددستگى ها به وجود مى آيد، محيط خـانـوادگى - كه اولين مدرسه و پرورشگاه روحى كودكان است و بايد الهام بخش نيكى ومهربانى باشد - درس آموز نفاق و نامردى مى گردد.
در اينكه تعدد زوجات زمينه همه اين آثار ناگوار تربيتى است شكى نيست اما يك نكته را نـبـايـد فـرامـوش كـرد و آن اينكه بايد ديد چقدر از اين آثار ناشى از طبيعت تعدد زوجات اسـت و چـه قـدر از آنـها ناشى از ژستى است كه مرد و زن دوم مى گيرند. به عقيده ما همه ايـن نـاراحـتـيـهـا مـعـلول طـبـيـعـت تـعـدد زوجـات نـيـسـت ، بـيـشـتـر معلول طرز اجراء آن است
مردى و زنى با هم زندگى مى كنند و زندگى آنها جريان عادى خود را طى مى كند. در اين بين آن مرد در يك برخورد فريفته زنى مى گردد و فورا هوس چند همسرى به سرش مى زنـد. پـس از يـك قـول و قـرار مـحـرمـانـه نـاگـهـان زن دوم مثل اجل معلق پا به خانه و لانه زن اول مى گذارد و شوهر و زندگى او را تصاحب مى كند و در حـقـيـقـت بـه زنـدگـى او شـبـيـخـون مـى زنـد. واضـح اسـت كـه عـكـس العمل روحى زن اول جز كينه و انتقام چيز ديگر نيست براى زن هيچ چيزى ناراحت كننده تر از ايـن نـيست كه مورد تحقير شوهر قرار بگيرد. بزرگترين شكست براى يك زن اين است كه احساس كند نتوانسته قلب شوهر خود را نگهدارى كند، و ببيند كه ديگرى او را تصاحب كـرده اسـت وقـتـى كـه مـرد ژسـت خودسرى و هوسرانى مى گيرد و زن دوم ژست شبيخون زنى ، انتظار تحمل و بردبارى از زن اول انتظار بى جايى است
امـا اگـر زن اول بـدانـد كه شوهرش (مجوز) دارد، از او سير نشده است و رو آوردن به چندهمسرى به معنى پشت كردن به او نيست ، و مرد ژست استبداد و خودسرى و هوسرانى را از خـود دور كـنـد و بـر احـتـرامـات و عـواطـف خـود نـسـبـت بـه زن اول بـيـفـزايـد، و هـمـچـنـيـن اگـر زن دوم تـوجـه داشـتـه بـاشـد كـه زن اول حـقـوقـى دارد و حـقـوق او محترم است و تجاوز به آنها جايز نيست ، خصوصا اگر همه تـوجـه داشـتـه باشند كه در راه حل يك مشكل اجتماعى قدم برمى دارند، مسلما از ناراحتيهاى داخلى كاسته مى شود.
قـانـون تـعـدد زوجـات يـك راه حـل مـتـرقـيـانه ناشى از يك ديد اجتماعى وسيعى است حتما اجـراكـنـنـدگـان آن نـيـز بايد در سطح عاليترى فكر كنند و از يك تربيت عالى اسلامى برخوردار باشند.
تـجـربـه نـشـان داده اسـت كه در مواردى كه مرد ژست خودسرى و هوسرانى نداشته و زن احساس كرده كه شوهرش نيازمند به زن دوم است ، خود داوطلب شده و زن دوم را به خانه شـوهـرش آورده اسـت و هـيـچ يـك از نـاراحـتـيـهاى مزبور وجود نداشته است اكثر ناراحتيها ناشى از طرز رفتار وحشيانه اى است كه مردان در اجراى اين قانون به كار مى برند.
تعدد زوجات از نظر اخلاقى مـى گـويـنـد : اجـازه تـعـدد زوجـات اجـازه (شـره ) و شـهوت است ، به مرد اجازه مى دهد هـواپـرسـتـى كـنـد. اخـلاق ايـجـاب مـى كـنـد كـه انـسـان شـهـوات خـود را بـه حـداقـل مـمـكـن تـقليل دهد، زيرا مقتضاى طبيعت آدمى اين است كه هر اندازه جلو شهوت را باز گذارد رغبت و تمايلش فزونى مى گيرد و آتش شهوتش مشتعل تر مى گردد.
منتسكيو در روح القوانين درباره تعدد زوجات مى گويد :
(پـادشـاه مـراكـش در حرمسراى خود از تمام نژادها، اعم از سفيد و زرد و سياه پوشت ، زن دارد. امـا اگـر ايـن شـخـص دو بـرابـر زنـهـاى كـنونى خود نيز زن داشته باشد باز هم خـواهـان زن تـازه خـواهـد بـود، زيـرا شـهـوتـرانـى مـثـل خـسـت و لئامـت اسـت و هـر چـه شـدت كـرد زيـادتـر مـى شـود، چـنـانـكـه تـحصيل سيم و زر باعث ازدياد حرص و آز مى گردد. تعدد زوجات رسم عشقبازى مستهجن و مخالف طبيعت (همجنس بازى ) را نيز مى آموزد و رايج مى كند، زيرا در عرصه شهوترانى هـر عـمـلى كـه از حـدود مـعـيـن خـارج گـرديـد بـاعـث اعـمـال بـى قـاعـده مـى گـردد. در استامبول وقتى كه شورشى درگرفت ، در حرمسراى يك حكمران حتى يك زن وجود نداشت ، چه آن حكمران با عشقبازيهاى مخالف طبيعت ، روزگار خود را مى گذرانيد.)
ايـن ايـراد را از دو نـظـر بـايـد مـورد بـررسى قرار داد : يكى از اين نظر كه مى گويند اخـلاق پـاك بـا اعـمـال شـهـوت مـنـافـات دارد و بـراى پـاكـى نفوس بايد شهوت را به حداقل ممكن تقليل داد. ديگر از نظر آن اصل روانى كه مى گويد مقتضاى طبيعت آدمى اين است كـه هـر چـه بـيشتر با آن موافقت شود بيشتر طغيان مى كند و هر چه بيشتر با آن مخالفت شود آرام مى گيرد.
اما از نظر اول : بايد بگوييم متاءسفانه اين تلقين غلطى است كه اخلاق مسيحى - كه بر پـايـه ريـاضـت اسـت و از اخـلاق هـندى و بودايى و كلبى متاءثر است - القاء كرده است اخـلاق اسـلامـى بـر ايـن پـايـه نـيـسـت از نـظـر اسـلام چـنـيـن نيست كه هر چه از شهوات تـقـليـل شـود با اخلاق سازگارتر است و اگر به حد صفر برسد صد در صد اخلاقى است از نظر اسلام اخلاق با افراط در شهوترانى ناسازگار است
بـراى ايـنـكـه بـدانـيـم تـعـدد زوجـات يـك عـمـل افراطى است يا نه ، بايد ببينيم آيا مرد بـالطـبـع تـك هـمـسرى است يا نه از مقاله ٣١ معلوم شد كه شايد امروز يك نفر هم پيدا نـشـود كـه طـبـيـعـت مـرد را مـحـدود بـه تـك هـمـسـرى بـدانـد و چـنـد هـمـسـرى را يـك عـمـل انـحـرافـى و افـراطـى بـشـنـاسـد. برعكس ، عقيده بسيارى اين است كه طبيعت مرد چند همسرى است و تك همسرى چيزى است نظير تجرد كه برخلاف طبيعت مرد است
اگـر چـه مـا بـا آن نـظر كه طبيعت مرد چند همسرى است مخالفيم ، اما با اين نظر هم موافق نـيستيم كه طبيعت مرد تك همسرى است و چند همسرى بر ضد طبيعت مرد است و نوعى انحراف و مخالف طبيعت است نظير همجنس بازى
كسانى مانند منتسكيو كه تعدد زوجات را مساوى با شهوت پرستى مى دانند، نظرشان به حـرمـسـرابـازى اسـت ؛ خـيـال كرده اند كه اسلام با قانون تعدد زوجات خواسته است جواز حـرمـسـرا بـراى خـلفـاى عباسى و عثمانى و امثال آنها صادر كند. اسلام بيش از همه با آن كـارهـا مـخـالف اسـت حـدود و قـيـودى كـه اسـلام بـراى تـعـدد زوجـات قائل است ، آزادى مرد هوسران رابكلى از او سلب مى كند.
امـا از نـظر دوم : اين عقيده كه مى گويد : (طبيعت آدمى هر اندازه ارضاء شود بيشتر طغيان مـى كـنـد و هـر انـدازه مـخـالفـت شـود بـهـتـر آرام مـى گـيـرد) درسـت نـقـطـه مـقـابل عقيده اى است كه امروز در ميان پيروان فرويد پيدا شده و مرتبا به نفع آن تبليغ مى شود.
فـرويـديست ها مى گويند : (طبيعت بر اثر ارضاء و اقناع آرام مى گيرد و در اثر امساك فزونى مى گيرد و طغيان مى كند). لهذا اين عده صددرصد طرفدار آزادى و شكستن آداب و سـنـن ، خـصـوصا در مسائل جنسى مى باشند. اى كاش منتسكيو زنده مى بود و مى ديد كه امروز چگونه فرضيه او مورد تمسخر فرويديست ها قرار گرفته است
از نـظر اخلاق اسلامى هر دو عقيده خطاست طبيعت ، حقوق و حدودى دارد و آن حقوق و حدود را بـايـد شـنـاخـت طـبـيـعت در اثر دو چيز طغيان مى كند و آرامش را به هم مى زند : يكى در اثر مـحـرومـيـت و ديـگـر در اثـر آزادى كـامـل دادن و بـرداشـتـن هـمـه قـيـود و حـدود از مقابل او.
بـه هـر حـال نـه تـعدد زوجات ضد اخلاق و به هم زننده آرامش روحى و مخالف پاكى نفوس اسـت آنـچـنـانـكه امثال منتسكيو مى گويند، و نه قناعت ورزيدن به زن يا زنان مشروع خود ضد اخلاق است آنچنانكه فرويديستها عملا تبليغ مى كنند.
تعدد زوجات از نظر حقوقى بـه مـوجـب عقد ازدواج ، هر يك از زوجين به ديگرى تعلق مى گيرد و از آن او مى شود. حق اسـتـمـتـاعى كه هر كدام نسبت به ديگرى پيدا مى كنند از آن جهت است كه منافع زناشويى طرف را به موجب عقد ازدواج مالك شده است از اين رو در تعدد زوجات آن كه ذى حق شماره اول است زن سابق است معامله اى كه ميان مرد و زن ديگرى صورت مى گيرد در حقيقت معامله (فـضـولى ) اسـت ، زيـرا كـالاى مـورد مـعـامـله يعنى منافع زناشويى مرد قبلا به زن اول فـروخـتـه شـده و جـزء مـايـمـلك او مـحـسـوب مـى شـود. پـس آنـكـس كـه در درجـه اول بـايـد نـظـرش رعـايـت شـود و اجـازه او تـحـصـيـل گـردد زن اول اسـت پـس اگـر بـنـاسـت اجـازه تـعـدد زوجـات داده شـود بـايـد مـوكـول بـه اجـازه و اذن زن اول بـاشـد، و در حـقـيـقـت ايـن زن اول است كه حق دارد درباره شوهر خود تصميم بگيرد كه زن ديگر اختيار بكند يا نكند.
بـنـابـرايـن زن دوم و سـوم و چـهـارم گـرفـتـن درسـت مـثـل ايـن اسـت كـه شـخـصـى يـك بـار مـال خـود را بـه شـخـص ديـگـر بـفـروشـد و هـمـان مـال فروخته شده را براى نوبت دوم و سوم و چهارم به افراد ديگر بفروشد. صحت چنين مـعـامـله اى بـسـتگى دارد به رضايت مالك اول و دوم و سوم ، و اگر عملا شخص فروشنده مال مورد نظر را در اختيار افراد بعدى قرار دهد قطعا مستحق مجازات است
ايـن ايـراد مـبـتـنـى بـر اين است كه طبيعت حقوقى ازدواج را مبادله منافع بدانيم و هر يك از زوجـيـن را مـالك مـنافع زناشويى طرف ديگر فرض كنيم من فعلا راجع به اين مطلب ـ كـه البـته قابل خدشه و ايراد است ـ بحث نمى كنم فرض مى كنيم طبيعت حقوقى ازدواج هـمـين باشد. اين ايراد وقتى وارد است كه تعدد زوجات از جانب مرد فقط جنبه تفنن و تنوع داشـتـه باشد. بديهى است كه اگر طبيعت حقوقى ازدواج مبادله منافع زناشويى باشد و زن از هر لحاظ قادر باشد كه منافع زناشويى مرد را تاءمين كند، مرد هيچ گونه مجوزى بـراى تـعـدد زوجـات نـخـواهد داشت اما اگر جنبه تفنن و تنوع نداشته باشد، بلكه مرد يكى از مجوزهائى كه در مقالات پيش اشاره كرديم داشته باشد، اين ايراد مورد ندارد. مثلا اگـر زن عـقـيم باشد، يا به سن يائسگى رسيده باشد و مرد نيازمند به فرزند باشد، يـا زن مـريـض و غـيـر قـابـل استمتاع باشد، در اين گونه موارد حق زن مانع تعدد زوجات نخواهد بود.
تازه اين در صورتى است كه مجوز تعدد زوجات ، امر شخصى مربوط به مرد باشد. اما اگر پاى يك علت اجتماعى در كار باشد و تعدد زوجات به واسطه فزونى عدد زنان بر مـردان و يـا بـه واسـطـه احتياج اجتماع به كثرت نفوس تجويز شود، اين ايراد صورت ديگرى پيدا مى كند. در اين گونه موارد، تعدد زوجات يك نوع تكليف و واجب كفايى است ، وظـيفه اى است كه براى نجات اجتماع از فساد و فحشاء و يا براى خدمت به تكثير نفوس اجـتـمـاع بـايـد انـجام شود. بديهى است آنجا كه پاى تكليف و وظيفه اجتماعى به ميان مى آيد، رضايت و اجازه و اذن مفهوم ندارد. اگر فرض كنيم اجتماع واقعا مبتلا به فزونى زن بر مرد است يا نيازمند به تكثير نفوس است ، يك وظيفه ، يك واجب كفايى متوجه همه مردان و زنان متاءهل مى شود، پاى يك فداكارى و از خود گذشتگى به خاطر اجتماع براى زنان مـتاءهل به ميان مى آيد. درست مثل وظيفه سربازى است كه متوجه خانواده ها مى شود و بايد بـه خـاطـر اجـتـمـاع از عزيزشان دل بكنند و او را روانه ميدان كارزار كنند. در اين گونه موارد، غلط است كه موكول به رضايت و اجازه شخص يا اشخاص ذى نفع بشود.
كـسـانـى كـه مدعى هستند حق و عدالت ايجاب مى كند كه تعدد زوجات با اجازه همسر پيشين بـاشـد، فـقـط از زاويـه تـفـنـن و تـنوع طلبى مرد مطلب را نگريسته اند و ضرورتهاى فـردى و اجـتـمـاعـى را از يـاد بـرده انـد. اساسا اگر ضرورت فردى يا اجتماعى در كار نـبـاشـد، تـعـدد زوجـات حـتـى بـا اجـازه زن پـيـشـيـن نـيـز قابل قبول نيست