عوامل موهوم پیروزی
مقدمه
بعضی از جوانان به جای استفاده از عوامل صحیح ترقی که در بخش نخست این کتاب درباره آنها گفتگو شد ، به دنبال عوامل موهوم می گردند لذا در این بخش به این عوامل موهوم می پردازیم
۱ - بخت و اقبال
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
|
|
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
|
تو خود گر کنی اختر خویش را بد
|
|
مدار از فلک چشم نیک اختری را
|
کاخ عظیم جهان آفرینش براساس قانون علت و معلول استوار شده و هیچ حادثه ای بی جهت و بی علت نیست چین و شکن دریاها ، ریزش برگها ، فرو ریختن برف و باران ، اختلاف خطوط دست و صورت ، ترقی و انحطاط ملل و اقوام ، خوشبختی و بدبختی جامعه ها و خلاصه آنچه در جهان سهمی از هستی دارد ، همه و همه علتی دارند که گاهی برای ما روشن و گاهی از ما پنهان است لذا بخت یک مفهوم بی واقعیت است که با فلسفه عمومی جهان هستی قابل تطبیق نیست تکیه بر این مفهوم ، اعتماد به یک عامل موهوم و دور از حقیقت است افراد نادان سعادت و یا شقاوت خود را به یک چنین عامل خرافی وابسته می دانند
بخت و اتفاق و اقبال در حقیت عنواین موهومی هستند که از مغز کسانی تراوش می کنند که علل حوادث را نمی توانند به دست آورند لذا ناچار می شوند برای راضی ساختن وجدان سرزنش کننده خود ، آنها را به دست یک سلسله عوامل نامرئی و خرافی بسپارند
اگر بناست به بخت معتقد شویم باید بگوئیم : کار و کوشش ، جد و جهد ، سعی و فعالیت اساس بخت را تشکیل می دهند و عامل نامرئی بخت در دل اینها نهفته است
برای رکود و تنبلی و خراب کردن ذهن و مغز ، اعتقاد به بخت واقبال بهترین وسیله است و برای شکست خوردگان داروئی برای تسکین وجدان می باشد به عبارت صحیح تر ، بهترین سر پوشی است که بزهکاران و مقصران روی وجدان سرزنش کننده خود می گذارند
قهرمانی که در مسابقات شکست می خورد و به رفقاء دوستانش می گوید : (شانس و اقبال حریف ، بلند بود ، که پیروزی نصیب او گردید ، و من تیره بخت و بداقبال بودم که با شکست روبرو شدم ) متاءسفانه او به جای این که علت حقیقی شکست را کشف کند ، دست به سوی عوامل موهومی دراز می کند که با فلسفه و روش علمی سازش ندارد او می خواهد خود را بدین وسیله از مسؤ ولیت شکست خویش تبرئه کند
اصولا یک روش غلط در تربیت اجتماعی ما هست و آن اینکه در محیط خانواده و کسب و کار ، واقعیت زندگی را براساس بخت استوار می دانیم و پدر و مادر ، و یا بازرگانان صحنه هائی بوجود می آورند که مردم پیروزی و شکست خود را معلول بخت بدانند
کتاب بزرگ آسمانی ما ، قرآن ، با یک آیه کوتاه و پرمغز بر این افکار مرهوم خط قرمز کشیده و می فرماید :(
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى
ٰ)
یعنی ، انسان در گرو کار و کوشش خود می باشد
بزرگترین عیب و ضرر قمار و انواع بخت آزمائیها این است که جوانان را به یک سلسله عوامل موهوم معتقد می سازد روح کار و کوشش را در آنها تضعیف می کند و جوانان توانا و مستعد را که باید از طریق به کار انداختن نیروهای فکری و جسمی ، صاحب مقام و شخصیت و ثروت شوند در راههای موهومی سیر می دهد
مردان و زنان موفق همیشه از قاموس زندگی خود واژه های : طالع ، فال ، ستاره ، کف بینی و بخت را حذف می کنند ؛ زیرا اعتقاد به اینها بسان زنجیرهای آهنینی است که به دست و پای آنها می پیچد
جوانی که در آستانه ترقی و تکامل است و می خواهد نیروهای خود را برای پیشرفت در زندگی بسیج نماید ، باید بداند پیروزی یک دانشجو ، موفقیت یک مخترع و تفوق نظامی و سیاسی یک ملت معلول این است که حقیقت زندگی را لمس کرده و از طریق علل واقعی که در راءس آن کار و کوشش و استقامت و نظم است ، وارد شده اند هیچ ستاره ای ، طلمسی و یا بختی در پیشرفت آنها مؤ ثر نبوده است
یکی از دوستان ما که اخیرا از کشور آلمان آمده بود ، درباره نحوه پیشرفت ملت آلمان چنین می گفت : (این ملت در اندک زمانی آثار جنگ را محو نموده اند جز چند نقطه که آن را به عنوان نمونه نگاه داشته اند انگار اینجا آن مملکتی نیست که سالیان دراز بمبهای متفقین آن را کوبیده است
روح زنده و مغز با نشاط و نیرومند این ملت موجب پیروزی آنان گردیده و تکیه گاه آنان اقبال نبوده است آنها بر نیروی دماغی و جسمی تکیه کرده و می دانستند که اگر بخت وجود داشته باشد ، در دل آنهاست
دانشمندی گفت : ملتی که دستش به حقائق نمی رسد ، به موهومات و خرافات پناه می برد
بازرگانان ورشکسته خود را با خوابهای شیرین که حاکی از بهبودی وضع آنهاست ، خوشحال می سازند زنان نازا به جای اینکه به پزشک حاذق مراجعه کنند ، به طلسم ها می پردازند
مردان نادان و زنان افسانه پرست مغز فرزندان خود را با مهملات و خرافات پر می کنند و مراسم چهارشنبه سوری و مراسم سیزده عید نوروز را پل پیروزی می خوانند روز سیزده دست فرزندان خود را گرفته به صحرا می برند و به آنها می گویند : (علفها را گره زنید تا حوائج شما برآورده شود و بخت شما باز گردد ) پیامبر بزرگ ما در تمام ادوار زندگی با هرگونه مظاهر خرافات سخت نبرد کرد روزی دایه وی او را همراه فرزندانش برای گردش به صحرا فرستاد و برای حفاظت او مهره سبز یمانی را با نخی به گردن او آویخت او در برابر دیدگان دایه خود ، مهره را از گردن خود در آورده و گفت : (مادر ! این موهومات چیست ، من نگهبان دیگری دارم )
در چهارشنبه سوری ، بعضی نوجوانان روی آتش می پرند و گاهی طبق سنت آتش پرستان در برابر آن نیایش نموده و در حالت پریدن می گویند : (زردی من از تو ، سرخی تو از من )
این افراد نمی دانند که زردی رنگ چهره ، یک پدیده مادی است و عاملی در خون دارد که به صورت بیماری مالاریا و مانند آن جلوه می کند
گاهی یک راننده به جای این که در ترمز و لاستیک و ماشین دقت نماید و ابزار فرسوده را به ابزار نو و محکم تبدیل کند ، به عامل موهومی پناه می برد و نعل اسب به عقب ماشین می کوبد تا شاید حافظ او باشد
دزد مسلحی که به ده سال زندان محکوم شده وقتی گام در آستانه (زندان ) می گذارد ، در و دیوار زندان را با شعر زیر و امثال آن سیاه می کند :
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
|
|
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
|
او بقدری غافل و به تعبیر خود تیره بخت است که هنوز حاضر نیست حقیقت را درست بفهمد و برای راضی ساختن وجدان سرزنش کننده خود ، گناه را به گردن کوکب و طالع می افکند
ای کاش به جای این شعر ، اشعار ناصر خسرو ، شاعر سخن ساز ایران ، را می نوشت :
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
|
|
برون کن زسر باد خیره سری را
|
تو خود چون کنی اختر خویش را بد
|
|
مدارا از فلک چشم نیک اختری را
|
بسوزند چوب درختان بی بر
|
|
سزا خود همین است مربی بری را
|
درخت تو گر بار دانش بگیرد
|
|
بزیر آورد چرخ نیلوفری را
|
مردی که می خواهد گام در راه هدف های بلند بگذارد باید از هرگونه افسانه گوئی و خیال بافی بپرهیزد
پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مخصوصا کوشش می کرد مردم را از خیالبافی و موهوم پرستی برهاند
روزی که فرزند پیامبر ، ابراهیم ، فوت کرد ، آفتاب گرفت افراد افسانه پرست آن زمان ، به حضور پیامبر رسیدند و گفتند : (مصیبت شما بقدری بزرگ است که آفتاب هم گریان است و برای مرگ فرزند شما گرفته شده است )
او در پاسخ ، این جمله تاریخی را فرمود : (مردم ! آفتاب و ماه بر مرگ و زندگی کسی نمی گیرد ، بلکه خسوف ماه و کسوف خورشید از آیات خداوند است و نباید آن را به مرگ فرزند من وابسته کرد )
دسته ای از غرب زدگان بقدری موهوم پرستند که از اطاقی که شماره پلاک آن ۱۳ است ، می ترسند و لذا صاحبان مهمانخانه ها ناچارند روی پلاک اطاق سیزده بنویسند ۱+۱۲ و یا عدد سیزده را حذف کنند می گویند در سازمان ملل متحد آسانسور از طبقه ۱۲ به طبقه ۱۴ منتقل می شود و طبقه ۱۳ اصلا وجود ندارد در حقیقت طبقه سیزده واقعی همان طبقه چهارده زبانی است
اینها توجه و یا نمی خواهند توجه کنند که اگر طبقه ۱۳ خطرناک است و نحوست دارد ، با عوض کردن اسم ، حقیقت آن دگرگون نمی شود
سعدی سخنور می گوید :
یکی روستائی سقط شد خرش
|
|
علم کرد بر تاک بستان سرش
|
جهان دیده پیری بر او بر گذشت
|
|
همی گفت خندان به ناطور دشت
|
مپندار جان پدر ، کین حمار
|
|
کند دفع چشم بد از کشتزار
|
که این دفع چوب ازسرو گوش خویش
|
|
نتاست تا بینوا مرد ریش !
|
کنون دفع چشم بد از کشتزار
|
|
چگونه تواند ، توقع مدار !
|
رسوخ این گونه عوامل موهوم را در روح یک جوان و یا یک ملت باید از عوامل سقوط ملتها شمرد شخصی که به طالع معتقد بود می گفت : (من با طالع نحس به دنیا آمده ام و بقدری طالع من نحس است که اگر کلاه دوز بودم مردم بی سر به دنیا می آمدند )
معمولا برخی از مردم از چرخ و فلک شکایت کرده ، و قسمتی از حوادث بد را به گردن چرخ دون می گذارند حتی بعضی از دانشمندان در دیباچه کتابهای خود ، از جور فلک ناله کرده و به نثر و نظم در این موضوع سخنانی دارند
ولی چرخ و فلکی به آن معنی وجود ندارد آنچه هست یک سلسله موجودات آسمانی و زمینی است که خدمتگزار بشر ، و به فرمان آفریدگار جهان برای بشر ، تسخیر و مهار شده اند خورشید با اشعه زرین خود جانداران را پرورش می دهد و ماه به فضا نور و صفا می بخشد و بنابراین نباید خدمتگزاران صدیق بشر را جائر و ستمگر خواند دلیل این که هرگز در آنها نحوست و ستم نیست ، این است که خداوند بزرگ در کتاب آسمانی ما به آنها سوگند خورده و ما را به عظمت آنها متوجه ساخته است
باید به این نکته توجه کرد که اگر در سخنان دانشمندان از چرخ و روزگار گله ای شده است ، قطعا منظور گله و شکایت از مردم روزگار و افرادی است که در زیر سایه این اجرام آسمانی بسر می برند والا کواکب و آسمان و زمین تقصیری ندارند
۲ - در انتظار تصادفها
سقوط ناگهانی و تصادفی سیب ، نیوتن را متوجه جاذبه زمین کرد چرا دیگران که بارها این حادثه را دیده بودند متوجه این قانون نشدند ؟
گاهی تصادفهای غیر مترقب ، گره از کار انسان می گشایند در صفحات تاریخ نمونه های زیادی از این تصادفها وجود دارد ، که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود :
عمادالدوله دیلمی اصفهان و فارس را متصرف شد و حاکم شهر را که نماینده خلیفه بود از شهر راند ، ولی چیزی نگذشت که هزینه وی و سربازانش به آخر رسید و بیم آن داشت که سربازان وی دست به مال مردم دراز کنند در این گیر و دار چشم عمادالدوله به سقف افتاد و دید ماری سر از سوراخ بیرون آورد و دوباره فرو برد و این عمل چند دفعه تکرار شد او دستور داد سقف عمارت را بردارند و مسیر مار را تعقیب کنند کارگران در انتهای سوراخ ، به خمهای مملو از اشرفی برخوردند که حاکم سابق آنها را برای روز مبادا ذخیره کرده بود شاه اسماعیل سامانی پس از سرکوبی عمرو لیث دچار کمبود هزینه زندگی گردید برای این که اموال مردم از دستبرد احتمالی لشکریان مصون بماند ، سپاهیان را بدون در نظر گرفتن مقصدی به خارج شهر کوچ داد در این اثناء زاغی را دیدند که بالای سر آنها در حرکت است و گردن بندی در منقار دارد آنان به تعقیب زاغ پرداختند و زاغ گردن بند را در چاه افکند چند تن به دستور شاه وارد چاه شدند و ناگهان به یک صندوق زر و جواهر دست یافتند که غلامان عمرولیث هنگام گرفتاری وی آنها را در همان چاه پنهان کرده و بعدا موفق به در آوردن آنها نشده بودند
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی در باب قناعت ، حکایتی دارد که مضمون آن این است : شاهزاده ای حلقه انگشتری را در نقطه مرتفعی گذارده بود تا هر تیراندازی بتواند وسط آن را هدف تیر خود قرار دهد ، مشمول جایزه شود تیراندازان ماهر از هدف گیری عاجز گشتند و یکی پس از دیگری با شکست روبرو شدند در این اثناء پسر بچه ای که در تیراندازی مهارت نداشت و بدون هدف به هر سو تیر پرتاب می کرد ، ناگهان تیری از سوراخ حلقه عبور داد و برنده جایزه گردید
آیا انسان می تواند زمام زندگی را به دست تصادفها بسپارد ؟ این پیروزیها که در سایه یک پیش آمد غیر مترقبه به وجود می آید ، در برابر آنهمه پیروزیها که در پرتو دانائی و کاردانی و کار و کوشش و نقشه و سایر عوامل اختیاری تحقق پیدا می کند ، بسیار کم است
از این گذشته گاهی برخی از تصادفها میوه های تلخ دارند ؛ افراد خردمند و شخصیتهای لایق هرگز در انتظار پیش آمدها و تصادفهای غیر مترقب نمی نشینند و با بودن اسباب ظاهری و عوامل عقلانی ، دنبال عامل موهوم نمی روند فرض کنید شهری یک میلیون نفر جمعیت دارد ؛ هواپیمائی در آسمان آن شهر به پرواز در می آید و می خواهد دو سکه بهار آزادی بر سر مردم این شهر نثار کند ؛ آیا می توان به امید دریافت این دو سکه نشست و دست از کار کشید ؟ ! و اگر چنین کنیم و قبلا نیز اندوخته ای نداشته باشیم ، جز این که باید برای نان شب خود معطل بمانیم ، چاره ای نداریم ؟ !
ملتی که به قدرت و فعالیت خود متکی نباشد و به انتظار حوادث بین المللی بنشیند تا شاید چرخ حوادث به سود او بچرخد و مورد ترحم دولتهای بزرگ جهان واقع گردد ، محکوم به فنا است
دانشجوئی که به جای کار کردن و رنج بردن در انتظار تصادفهای غیر مترقب بنشیند تا شاید در اثر آن ، نمره خوبی بیاورد ، در پایان سال از این پندار نتیجه ای نخواهد گرفت
یکی از پیشوایان اسلام جمله ای فرموده که در نظر ارباب دانش یک جهان ارزش دارد و آن این است : (من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله )
یعنی کسی که از زمین و آب برخوردار باشد ولی از این نعمتهای بزرگ خدادادی بهره مند نگردد ، از رحمت خداوند دور خواهد بود
هیچ ملتی در جهان پر غوغای مادیت قد علم نکرد و هیچ شخصیتی در صحنه حوادث پیروز نگردید ، جز این که به اسباب ظاهری و عوامل طبیعی تکیه نمود و با ایمانی راسخ قدم در راه هدف گذارد و در گرد این فکر که اگر فلانی چنین کند یا چنین حادثه ای رخ دهد ، ما چنین می شویم ، نگشت
و به قول شاعر :
مرد بزرگ باید و عزمی بزرگتر
|
|
تا حل مشکلات به نیروی او کنند
|
آزادگی به قبضه شمشیر بسته است
|
|
مردان ، همیشه تکیه خود را بدو کنند
|
قانون خلقت است که باید شود ضعیف
|
|
هر ملتی که به راحتی و عیش خو کنند
|
ممکن است کسی و یا ملتی بر اثر تصادف به سعادتی برسند ، ولی پیشرفتهائی که مولود تصادف است مانند درآمدی است که از طریق قمار به دست می آید ، و کاملا بی اساس می باشد
و به قول یکی از دانمشندان : (سخت ترین راه ها و خطرناکترین آنها ، راه نزدیک است راه دور اگر وقت بیشتر تلف می کند ولی مطمئن تر است ) چه بسا انسان در پرتو تصادف از نزدیکترین راه به مقصد برسد ، ولی ملتی که در انتظار پیدا شدن این راه نزدیک باشد ، پیش از وصول به مقصد ، راه مرگ و فنا را پیش می گیرد
هر ملتی که بخواهد پیشانی او در راه ترقی و تعالی عرق نکند و فقط از پلکان موهوم و سست تصادف بالا رود ، قبل از نیل به مقصد ، به زمین خواهد خورد
سقوط ناگهانی و تصادفی سیب ، نیوتن را متوجه جاذبه زمین کرد چرا دیگران که بارها این حادثه را دیده بودند متوجه این قانون نشدند ؟ آیا جز این است که تمام شرایط و مقتضیات کشف چنین قانونی در آن لحظه برای نیوتن وجود داشت ؟ و این حادثه به عنوان تکمیل کننده آن شرایط به وجود آمد ؟ آن مرد متفکر همواره غرق مطالعه و بحث و بررسی درباره علل و معالیل طبیعی بود و تمام نیروهای خود را به کار انداخته ، در هر حادثه جزئی دقت می کرد و هر فردی غیر او نیز در این صورت قطعا برای کشف چنین قانونی موفق می شد
اگر حبابهای صابون دانشمندی را به کشف و تحلیل نور هدایت کرد ، نه از طریق تصادف بود ؛ زیرا همین حبابها در برابر رختشویان هر روز مجسم است و چیزی از آن درک نمی کنند او تمام شرایط کشف این قانون را به وجود آورده بود و براثر تدبر در حوادث موفق به چنین کشفی گردید
۳ - سرنوشت به معنای غلط
دیوانگی است ، قصه تقدیر و بخت نیست
|
|
از بام سرنگون شدن و گفتن این قضا ست
|
ما سرنوشت را از عوامل موهوم کامیابی و از عوامل انحطاط و شقاوت می شماریم و این به آن معنائی که ادیان آسمانی و قرآن مجید آن را تحکیم و تثبیت می نماید ، نیست ، بلکه به آن معنائی است که بسیاری از ساده دلان می اندیشید : (ما اسیر سرنوشت خود هستیم و سازنده سرنوشت ما کسی دیگر است )
ما خواه خداپرست باشیم ، خواه مادی ، خواه معتقد باشیم که سازمان جهان هستی زیر نظر یک اندیشه بزرگ و عقل محیط اداره میشود و یا این که بگوئیم تصادف ، اتمهای بیشمار این نقش و نگار را در صحنه گیتی به وجود آورده است ، بالاخره نمی توانیم این حقیقت را انکار کنیم که از نخستین روزی که جوانی دست به میخوارگی می زند ، اساس سرنوشت بد خود را با دست خود پی ریزی می کند ؛ این جوان پس از مدتی یا با کبد متورم در گوشه بیمارستان خواهد افتاد و یا با سکته قلبی و یا با پاره شدن شریانهای مغزی بدرود زندگی گفت
ما یقین داریم شخصی که بادم شیر و پلنگ بازی می کند ، آن هم بدون کوچکترین مهارت در رام کردن حیوانات ، پس از لحظاتی طعمه درندگان خواهد شد
به طور مسلم جوان بیکار و بی عار و قمار باز خود را به سرنوشت بدی دچار می سازد او خود سازنده سرنوشت خویش است نه شخص دیگر
و به گفته پروین اعتصامی :
دیوانگی است ، قصه تقدیر و بخت نیست
|
|
از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست
|
در آسمان علم ، عمل بهترین پر است
|
|
در کشور وجود ، هنر بهترین غناست
|
میکوش گرچه عزم تو ز اندیشه برتر است
|
|
میپوی گرچه راه تو در کام اژدهاست
|
دانشجوئی که شب و روز خود را یکی کرده و با علاقه شدید به فرا گرفتن علم مشغول می شود ، از همان لحظه ای که پا به درب دانشگاه می گذارد ، سرنوشت خود را می سازد
خلاصه ، اعمال امروز ما سازنده آینده ماست ؛ و حوداث جهان هستی مانند حلقه های زنجیر آنچنان به هم پیوسته است که اگر یک حلقه از وسط آن گسسته شود ، تمام نظام هستی از هم پاشیده می شود
هر حلقه ای از این حلقات علت حلقه بعدی است نظام حوادث در این جهان یک سلسله دستگاههای منظمی از علتها و معلولهاست مثلا حوادث امروز علت حوادث فرداست رویدادهای آینده با قلم تکوین بر پیشانی حوادث امروز نوشته شده است و شرائط و اوضاع و علل و مقتضیات قبلی با زبان تکوینی خود می گویند : جریانهای امروز آبستن حوادثی است که فردا و یا در جای خود انجام می گیرد و روابط میان این دو رشته از حوادث آن چنان منظم و تخلف ناپذیر است ، که اگر کسی به رموز و خصوصیات علل خلاقه و آفریننده پی برد ، می تواند خصوصیات پدیده های آینده را به طور واضع پیش بینی کند
در کتابهای مذهبی می خوانیم که انسان در چهار چوبه سرنوشت خویش است و کتاب آسمانی ما می گوید : (هر کاری که شما انجام می دهید ، قبلا در کتابی مضبوط می باشد )
منظور از آن این نیست که ما اسیر سرنوشتی هستیم که قبلا آن را به طور جبر نوشته اند ، بلکه مقصود این است که خدای بزرگ و دانا که بر تمام حوادث گذشته و آینده احاطه ، و از تمام آنها اطلاع کامل دارد ، می داند که چه کسانی از روی اختیار چه کارهائی را انجام خواهند داد و در اثر آنها به سعادت و یا به شقاوت خواهند رسید
او از خط سیر فردی که خود آن شخص آن را ترسیم کرده است آگاهی کامل دارد و تمام این خطوط در جهان بالا منعکس است ، ولی تمامی افراد در تنظیم نقشه زندگی خود کاملا آزادند و هرگونه که بخواهند سرنوشت خود را خواهند ساخت
دسته ای وجدان خود را بازی می دهند و آزادی انسان را که عقل و وجدان بر آن گواه است نادیده می گیرد به قول مولوی :
این که گوئی این کنم یا آن کنم
|
|
این دلیل اختیار است ای صنم
|
موضوع جبر حوادث و جبر اعمال را پیش می کشند و تصور می کنند که در گردونه حوادث ، کوچکترین اختیاری از خود ندارند و مانند سنگی هستند که از بالا رها گردد و تحت عوامل طبیعی ، یک راه بیش ندارد ؛ و یا گیاهی می باشند که باید یکنواخت تحت شرایطی رشد و نمو کنند در صورتی که این عقیده کاملا مخالف با وجدان و سرشت پاک انسانی است و هر فرد می داند که او در تمام کارهای خود آزاد مختار می باشد اوست که خود را نیک فرجام و یا بد فرجام می سازد
اگر در گذشته افراد مجرم و یا عقب مانده و شکست خورده ، گناهان و اثرات شوم اعمال خود را بر گردن قضا و قدر می انداختند و خود را از هر نوع تقصیر و گناهی تبرئه می کردند ، اکنون هم گروهی از مردم به جای عامل مزبور ، عبارت جبر تاریخ را به کار می برند و اعمال خود را اثر مستقیم جبر تاریخ می دانند این عامل در میان آنان همان ارزشی را دارد که قضا قدر (به تفسیر نادرست آن ) در گذشته داشت
این نوع نتیجه گیری از موضوع جبر تاریخ ، یک نوع خود فریبی و در حقیقت عذری است برای تقصیرها و سرپوشی است برای جرایم اکنون ببینیم از جبر تاریخ که در کتابهای فلسفی و اجتماعی امروز زیاد به کار می رود چیست تکامل و بهبود زندگی بشر از نظر اقتصاد و فرهنگ ایجاب می کندکه انسان طبق مقتضیات زمان ، زندگی کند و زندگی خود را در دل یک اجتماع متکامل براساس زندگی نوین و تکامل یافته ای استوار سازد
مثلا امروز بهره برداری از صنایع و مسافرت با هواپیما استراحت در سایه برق و پیروی از روشهای نوین آموزش و پرورش همه نتیجه جبر تاریخ زندگی بشر می باشد از آنجا که زندگی انسان در پرتو کوششهای توان فرسای دانشمندان در مسیر تکامل قرار گرفته است ، زندگی در دل این جامعه انسان را مجبور می کند که خود را همگام جامعه سازد و بسان دیگران از این عوامل استفاده کند و این مطلبی است بسیار صحیح و اساسی ؛ و این است معنی صحیح جبر تاریخ
ولی کسانی که از این اصل سوء استفاده می کنند ، می خواهند همه نوع لجام گسیختگی و تمرد و عصیان خود را با این اصل توجیه کنند مثلا هر موقع با آنان درباره سقوط نسل جوان در منجلاب فساد سخن می گوئیم ، در پاسخ می گویند : جوانان تقصیر ندارند همگی مربوط به جبر تاریخ و نتیجه مستقیم آن است از دریچه فکر چنین شخصی این جوان نیرومند مانند آلت بدون اراده ای است که جبر تاریخ او را به هر طرف بخواهد می برد
در صورتی که این نوع تفسیر یک نوع بازی کردن با اصول علمی و فلسفی است و این اصل هرگز نمی تواند اعمال بد ما را توجیه کند اعمالی که ما همه آنها را با کمال آزادی بشر در تعیین سرنوشت خود ، نه به آن معنی است که او در زندگی خویش اصلا به هیچ مقامی نیاز ندارد و می تواند بدون استمداد از قدرت پرورگار ، این راه پرپیچ و خم را طی کند
این نظر را نه ادیان آسمانی می پذیرد ، و نه با اصول فلسفی و علمی سازگار است بشر هر اندازه قوی و نیرومند باشد ، چون مصنوع آفریدگار جهان است و در زندگی به هزاران عامل نیاز دارد ، همواره باید از قدرت و نیروی نامتناهی خداوند استمداد کند تا او را در مسیر زندگی کمک نماید
او مانند نور افکنهائی است که به مبداء مولد برق ارتباط دارد و هر لحظه باید از آن منبع ، کسب نیرو کند ، ولی در چگونگی صرف این نیرو کاملا آزاد است احساس چنین نیازی و این که او باید هر لحظه از نیروی نامتناهی پرودگار کمک بگیرد ، نه تنها او را افسرده و سست نخواهد ساخت ، بلکه نشاط او را برای کار و فعالیت ، بیشتر خواهد نمود ؛ زیرا می داند که نیروی مرموز و فوق العاده ای در پشت سر او هست و می تواند او را در مسیر زندگی کمک کند و در صحنه زندگی تنها نیست
سربازانی که در مقابل دشمن و صف مقدم جبهه قرار می گیرند ، در صورتی می توانند با شور و هیجان بجنگند که مطمئن باشند از پشت سر ، نیروهای دیگری آنها را کمک خواهند کرد و در غیر این صورت روحیه خود را باخته و دست از کار می کشند
پیشوای بزرگ اسلام امیرمؤ منان علیعليهالسلام
در یکی از میدانهای نبرد پس از آنکه به فرزند خود یک سلسله دستورات دقیق جنگی را که ضامن پیروزی در صحنه نبرد می باشد ، تعلیم می کند ، در پایان گفتار خود چنین می فرماید : ( و اعلم ان النصر من عنداللّه ) یعنی ، فرزندم ! بدان پیروزی نهائی از ناحیه خداست