فاطمه به پدر مى پيوندد
رسول خدا در بستر بيمارى افتاده بود. فاطمه زهرا نيز در كنارآن حضرت قرار داشت. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در گوش او نجوايى كرد كه فاطمه به گريه افتاد. آنگاه يك بار ديگر با وى رازى گفت كه اين بار چهره فاطمهعليهاالسلام
از هم شكفت.
چون از فاطمه درباره نخستين رازى كه با او گفت پرسيدند، فرمود:رسول خدا به وى فرمود كه جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر اومى خواند امّا امسال دو بار خواند و اين جز نزديكى مرگ وى نيست.
و راز دوّم آن بود كه نخستين كسى كه به وى خواهد پيوست منم.
بدين ترتيب، فاطمه خود را دلدارى مى داد كه لااقل او نخستين كسى است كه به رسول خدا خواهد پيوست.
دورانى كه فاطمه زهرا پس از پيامبر اكرم سپرى كرد بسيار سخت ودشوار بود. او يكّه و تنها دربرابر توفانهاى سهمناك، ايستاد و حتّى امام علىعليهالسلام
نخستين قهرمان اسلام نيز به خاطر موقعيّت خاصّى كه داشت نمى توانست دركنار فاطمه در اين جهاد شركت جويد. بنابراين لازم بود كه فاطمه به تنهايى بار سنگين مبارزه را بر دوش گيرد. درحالى كه تنها بيست بهار از عمرش مى گذشت. براى آگاهى از شرايط دشوار آن حضرت براى مبارزه تنها به سخنان خود او گوش فرا دهيم. اين سخنان درحقيقت دردنامه اى است كه فاطمهعليهاالسلام
در آن از حال خود به علىعليهالسلام
شكوه مى كند آن هم با كلماتى كه درد و مبارزه خواهى از آنها مى تراود.
يكى از روزها هنگامى كه فاطمه از پيش ابوبكر بازگشته بود به سوى اميرمؤمنان آمد و به وى گفت:
"اى پسر ابوطالب! چه شده كه مانند جنين در پس پرده نشسته و چون متّهمان خانه نشين گشته اى؟ تو بودى كه شاهپرهاى بازها را درهم مى شكستى، ولى اكنون پرهاى مرغان ضعيف به تو خيانت كرده اند. تو درگذشته گرگها را از هم مى دريدى امّا اينك خانه نشين شده اى؟ از روزى كه ارزش خود را بى مقدار كردى و بهره ات را مهمل گذاشتى، اين پسرابى قحافه است كه هديه پدرم ومؤنه فرزندانم را به ستم از من ستانده است، بخدا سوگند آشكارا به دشمنى با من برخاسته است، در سخنانى كه با من داشت او را سرسخت ترين دشمنان يافتم تا آنجا كه انصار، يارى خود را از من دريغ داشتند، و مهاجران از ما بريدند و ساير مردم چشم ازما پوشيدند، اكنون نه كسى از ما دفاع مى كند و نه كسى از ستم دشمن برماجلوگيرى مى كند.
با دلى لبريز از خشم و كينه از خانه بيرون شدم، و شكست خورده ونااميد بازگشتم درحالى كه هيچ اختيارى ندارم، اى كاش پيش از اين ذلّت و خوارى مرده بودم.
خداوند از اين تندى كه به تو كردم عذرخواه من است، و از سوى توحامى من، واى بر من در هر بامداد، واى بر من كه تكيّه گاهم درگذشت،و بازويم سست گرديد، به سوى پدر شكايت دارم و از خداوند دادخواهم، بار خدايا تو نيرومندتر از ديگرانى".
امير مؤمنانعليهالسلام
در پاسخ فاطمه زهرا فرمود:
"واى بر تو نيست بلكه واى بر دشمنان توست. اى دختر برگزيده جهانيان واى بازمانده پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
. از اين عتاب باز ايست، كه من در دينم ناتوان نشده ام، و در توانايى ام اشتباه نكرده ام. اگر براى روزى)سخن ميگويى(كه روزى تو از طرف خداوند تضمين شده است. و كفيل روزى تو، مورد اعتماد واطمينان است. و آنچه خداوند برايت فراهم ساخته بهتراست از آنچه از تو دريغ داشته اند. پس همه را به حساب خداوند بگذار".فاطمهعليهاالسلام
فرمود: «خداوند براى من كافى است و او نيكو وكيلى است»
.
داستان زندگى سرور زنان عالم، داستان فضيلت و تقواست. او مجسمه ايمان بود و بدين سبب به سرورى زنان عالم دست يافت. او الگوى تمامى زنان مؤمن است.
داستان رحلت وى نيز داستان قهرمانى وشهادت بود، چرا كه بارزترين نمونه هاى فداكارى و پايدارى را به نمايش گذاشت.
او تا زمان شهادت با هر وسيله ممكن از حق دفاع كرد. در اينجا مابخشى از اين داستان غم انگيز را كه آتش سوزنده غم و اندوه را در دلهاى مؤمنان بوجود آورد و همچنان شعله ور است، نقل مى كنيم.
در كتاب (العقد الفريد ج ۲ ص ۲۵۰ و تاريخ ابى الفداء ج ۱ ص ۱۵۶واعلام النساء ج ۳ ص ۱۲۰۷) پس از ذكر رخدادهايى كه بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
روى داده، آمده است:
«ابو بكر، عمر را به سوى آنان (خانه امام على جهت گرفتن بيعت) اعزام نمود و به او گفت: چنانچه خوددارى كردند با آنها بجنگ.. عمر باشعله آتشى در دست به سوى آن خانه آمد و در نظر داشت كه خانه را به آتش بكشد، حضرت زهرا با او روبرو شد و به او فرمود كه: اى پسرخطاب، آيا براى به آتش كشيدن خانه ما آمده اى؟عمر گفت: آرى، مگرآنكه برآنچه كه امت بر آن جمع شده اند - بيعت با ابوبكر - موافقت كنيد.
شهرستانى در كتاب «الملل والنحل» از «نظّام» نقل مى كندكه: «عمر، در روز بيعت، ضربه اى به شكم فاطمهعليهاالسلام
زد كه بر اثر آن جنين او (محسن) سِقط شد. عمر فرياد مى زد: خانه را با آنكه در او هست به آتش بكشيد. در حالى كه در خانه جز على و فاطمه و حسن وحسينعليهمالسلام
كسى نبود.
مشابه اين واقعه را «بلاذرى» در «انساب الاشراف» ج ۱، صفحه ۴۰۴ ذكر مى كند.
علامه سيد محمد كاظم قزوينى رحمه الله در كتاب «فاطمة الزهراء من المهدالى اللحد» - ۳۱۵ اين واقعه را به تفصيل ذكر مى كند:
«حضرت زهراعليهاالسلام
- پيش از حمله دشمنان به خانه - پشت در خانه بود در حاليكه سر مبارك خود را با دستمالى بسته بود - ولى چادر يا عبايى به سر نداشت، به اين خاطر زمانى كه دشمنان حمله كردند به پشت درپناه برد تا خود را از چشم مردان نامحرم مخفى نگهدارد. و اينجا بود كه بين در و ديوار فشار سختى بر او وارد شد. اين در حالى بود كه حضرت شش ماهه حامله بود.
حضرت، فريادى از شدت درد كشيد، چرا كه جنين او كشته شده بود،وميخ در، به سينه مبارك او فرو رفته و سينه آن حضرت را مجروح كرد.
در اين هنگام، دشمنان، حضرت امير المؤمنينعليهالسلام
را دستگير كرده بودند ومى خواستند كه او را از منزل بيرون برده و با خود ببرند. با اينكه حضرت زهراعليهاالسلام
از شدت درد به خود مى پيچيد و جنين كشته او در شكم متلاطم بود ولى براى دفاع از حريم ولايت و امام كوشيد تا در مقابل دشمنان ايستادگى نمايد و مانع از بيرون بردن حضرت على گردد. اينجا بودكه دستور زدن پاره تن رسول خدا، حضرت زهرا صادر شد. فرزندان فاطمهعليهاالسلام
كه شاهد اين معركه بودند، اينچنين داستان زدن مادر بزرگوارخود را و وفات او را روايت كرده اند:
امام حسن مجتبىعليهالسلام
، در مجلس معاويه به مغيره ابن شعبه خطاب كرد وفرمود:
«تو بودى كه فاطمهعليهاالسلام
، دختر رسول خدا را زدى تا خون از بدن اوجارى شد و آنچه در شكم داشت سقط نمود، و تو چيزى جز خار نمودن رسول اللَّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
، مخالفت با دستورات وى و هتك حرمت او در نظرنداشتى. مگر رسول خدا به وى نفرموده بود كه "تو سرور زنان اهل بهشتى" به خدا سوگند كه سرنوشت تو در آتش جهنم است».
در كتاب سُلَيم بن قيس از ابن عباس روايت شده است «قنفذ با تازيانه چنان اورا زد كه تا روز رحلت، آثار تازيانه مانند دمل چركين بر بازوان آن حضرت بود. او، حضرت را در چارچوب در خانه قرار داد و پهلوى اورا شكست تا او جنين خود را سقط نمود».
حضرت امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: علت وفات حضرت زهراعليهاالسلام
اين بود كه قنفذ، غلام عمر، بدستور وى، با غلاف شمشير بر پهلوى او زد تا محسن خودرا سقط كرد و بر اثر آن به شدت بيمار شد...
بنابراين چنين استنباط مى شود كه بيش از يك نفر دختر رسول اللَّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
را زده و علت سقط جنين او شدند.. حضرت پس از اين واقعه به شدت بيمار شد و در بستر بيمارى افتاد.
همينكه آن حضرت مرگ خود را نزديك ديد، ام ايمن و اسماء بنت عميس را نزد خويش فرا خواند و كسى را درپى علىعليهالسلام
فرستاد و او را نيزاحضار كرد. چون اميرمؤمنان بر بالين او حاضر شد، فاطمه به وى گفت:
اى پسر عمو! من مرگ خود را نزديك مى بينم، و احساس مى كنم كه ساعت به ساعت در پيوستن به پدرم نزديكتر مى شوم. اينك مى خواهم آنچه را كه در دل دارم به تو وصيّت كنم. علىعليهالسلام
فرمود: اى دختر رسول خدا هرچه مى خواهى وصيّت كن. على بالاى سر زهرا نشست و هركه درخانه بود بيرون كرد، آنگاه حضرت زهرا گفت: اى پسر عمو تو از آغاززندگى از من دروغ و خيانتى نديدى و هيچ گاه در اين مدّت كه باهم بوديم با تو مخالفتى نكرده ام.
علىعليهالسلام
فرمود: پناه بر خدا، تو داناتر به خداوندو نيكوكارتر و پرهيزكارتر و گرامى تر و خداترستر از آنى كه بخواهم تو رابدين خاطر توبيخ و سرزنش كنم. جدائى و فقدان تو بر من بسيار سنگين است، امّا با اين حال از آن هيچ گريزى نيست. به خدا سوگند مصيبت رسول خدا را بر من تازه كردى. بدان كه غم درگذشت و از دست دادن توبراى من بسيار است. و از مصيبتى كه چقدر دردناك و دردآور و گدازنده و اندوهبار است استرجاع مى كنيم. به خدا سوگند اين مصيبتى است كه تَسليّتى براى آن نيست و كمبودى است كه جايگزين ندارد.
سپس هردو، ساعتى بگريستند و على سر اورا در آغوش گرفت وفرمود:
هرچه مى خواهى به من وصيّت كن كه مرا آنچنان خواهى يافت كه بدان فرمانم داده اى ومن درخواست تورا برخواست خويش ترجيح مى دهم.
فاطمهعليهاالسلام
فرمود: اى پسر عموى رسول خدا، خداوند از سوى من بهترين پاداش را به تو دهد، من به تو وصيّت مى كنم كه پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج كنى كه وى براى فرزندانم همچون خود من است.زيرا مردان ناگزيرند كه زن اختيار كنند.
سپس فرمود: پسر عمو برايم تابوتى فراهم ساز. من ديدم كه فرشتگان تصوير آن را برايم كشيده اند. على فرمود: آن را برايم توصيف كن كه چگونه بود؟ زهرا شكل تابوت را براى على بيان كرد، - على آن را براى زهرا ساخت، بنابراين نخستين تابوتى كه در اسلام ساخته شد تابوت زهرا بود كه كسى پيش از آن چنين چيزى نه ديده و نه ساخته بود. - سپس فرمود: به تو وصيّت مى كنم كه هيچ كس از اينانى كه به من ستم و حقّم راپايمال كرده اند بر جنازه ام حاضر نشوند. زيرا اينان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند. اجازه نده كسى از آنان و پيروانشان بر من نمازبخوانند، مرا در شب كه ديده ها آرام گرفته و به خواب فرو رفته اند، به خاك سپار، آن گاه آن حضرت چشم از جهان فرو بست.
سلام خداوند براو و بر پدر و شوهر و فرزندانش.
مردم مدينه يكپارچه ناله و فرياد سر دادند. زنان بنى هاشم در خانه فاطمهعليهاالسلام
گرد آمدند و همه باهم يكصدا شيون كردند. مدينه مى خواست از اين همه شيون و فرياد از جاى كنده شود. زنان داغديده فرياد مى زدند:اى بانوى ما! اى دختر رسول خدا مردم گروه گروه به سوى علىعليهالسلام
روانه شدند. آن حضرت نشسته بود. حسن و حسينعليهماالسلام
نيز رو به رويش بودندوهرسه مى گريستند. مردم همه از گريه آنان بگريه افتادند.
ام كلثوم روپوشى به صورت انداخته و دامن كشان و با ردائى آويزان بيرون آمد درحالى كه مى گفت: اى پدر اى رسول خدا، اينك براستى ما تو را از دست داديم. اين فقدانى است كه ديگر ديدارى درپى ندارد.
مردم گرد آمدند و نشستند و گريه و زارى سر دادند آنان منتظر بودندكه جنازه بيرون آيد تا بر او نماز بخوانند امّا ابوذر بيرون آمد و به آنهاگفت: برويد كه بيرون آوردن جنازه دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در اين شامگاه به تأخير افتاد. مردم برخاستند و به راه خود رفتند.
چون پاسى از شب گذشت وديده ها به خواب آرام فرورفت، اميرمؤمنان وحسن وحسين وعمّار و مقداد و عقيل و زبير و ابوذر وسلمان و بريده وچند نفر از بنى هاشم و ياران خاص آن حضرت جنازه فاطمهعليهاالسلام
رابيرون آوردند وبر آن نماز خواندند و سپس او را در دل شب به خاك سپردند.
اميرمؤمنان دركنار قبر فاطمهعليهاالسلام
هفت قبر ديگر پديد آورد تاكسى جايگاه حقيقى قبر را نداند. برخى از ياران خاص آن حضرت نيزگفته اند. علىعليهالسلام
قبر را با زمين هموار كرد تا مبادا محل قبر شناخته شود
.
آنگاه حضرت امير به طرف قبر رسول خدا روى كرد و فرمود:
«درود بر تو اى رسول خدا از من و درود بر تو از سوى دخترت،وزيارت كننده تو و خفته در خاك در بقعه ات، و كسيكه انتخاب شد تابه زودى به تو بپيوندد، اى رسول خدا شكيبايى من در فراق برگزيده تواندك و طاقت من با فقدان او طاق شد. امّا براى من در پيروى از سنّت تودر فراقت، عزت وگرانمايگى است. آن هنگام كه من سرت را بر لحدآرامگاهت نهادم، و ميان گردن و سينه ام (آغوشم) بودى كه جان از تنت بيرون شد بلى اين چيزى است كه در كتاب خدا پذيرفته است چون ما ازاوييم و هم بدو باز مى گرديم.
همانا امانت تو پس گرفته شد، زهرا را زمين در ربود، پس از زهراچه نازيباست آسمان و زمين اى رسول خدا!
امّا اندوهم هميشگى و جاودانه خواهد شد و شبهايم به بيدارى خواهدگذشت و در غمى غوطه خواهم خورد كه هيچ گاه از دلم بيرون نرود تاآنگاه كه خداوند براى من سرائى كه تو در آن اقامت گزيده اى، برگزيند.اندوه دلخراش حزن برانگيزاننده، چه زود ميان ما جدائى انداخت. و من از اين به خداى شكوه مى برم. و بهمين زودى دخترت به تو آگاهى خواهدداد از اجتماع امّت تو براى ستم كردن به او، تمام ماجراها را هم از اوبپرس، از وى درباره رفتارشان با ما بپرس. چه آتشى در سينه داشت امّاراهى براى گفتن آن نيافت. او خود به زودى تمام اين ماجراها را خواهدگفت، و خداوند در اين باره داورى فرمايد كه او بهترين داوران است»
.
زهراعليهاالسلام
شراره اى از محبّت شد و گرما و روشنايى او هيچ گاه در دل مؤمنان به سردى و خاموشى نخواهد گراييد. او پرچم مبارزه اى شد كه هرگز مكتبيان مسئول آن را از دست بر زمين نخواهند انداخت. او پرتواخلاق نيكو و والا وعدالت طلبى بود كه پهنه سپيده دمان را به رنگ خون به ناحق ريخته، و حق خيانت شده اش نمايان مى سازد، و بدين وسيله تاب و تپش انقلاب را در رگهاى جوانمردان به جريان مى اندازد. تا درمسير جهاد مقدّس خودش برضدّ زورمداران و فرصت طلبان و خشك مقدّسان از اين شراره پاك توشه برگيرند.
امّت ما امروز پيش از هر روز ديگر به احياى ياد فاطمهعليهاالسلام
نيازمندتر است تا او را مقتداى خود قرار دهد و در اين ميان مسئوليّت مردان بيشتر از زنان است.