عقیله بنى هاشم
«زینب كبرى»، عقیله بنى هاشم، سوّمین فرزند حضرت امیر المؤمنین على بن ابیطالب و حضرت فاطمه زهرا
عليهماالسلام
است كه در روز پنجم جمادى الاول سال پنجم یا ششم هجرى، در مدینه طیبه دیده به جهان گشود و پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
نام «زینب» را براى وى برگزید.
او تازه به سن پنج یا شش سالگى رسیده بودكه جدبزرگوارش رسول اكرم
صلىاللهعليهوآله
و پس از اندك فاصله اى، مادر ارجمند و گرانمایه اش فاطمه زهرا سلام اللّه علیها را از دست داد.
اگر چه تنها اندك زمانى سعادت درك حضور این دو بزرگوار را داشت امّا در همین مدت كوتاه كه آغاز شكل گیرى شخصیت او بود، از پرتو تابناك انوار طیبه آن دو معصوم، سرمایه گرانبهایى براى آینده خویش كسب كرد.
وى از آن پس، تا هنگامى كه سن 35 سالگى را پشت سر نهاد، از تربیت و مصاحبت پدر والامقام خویش، على مرتضى
عليهالسلام
برخوردار بود و در این مدت، با تمام وجود، شاهد خانه نشینى و مظلومیت آن مردى بود كه از آغاز دعوت رسول اسلام تا لحظه رحلت آن پیامبر راستین، شب و روز پروانه وار، گرد شمع وجود محمّدى
صلىاللهعليهوآله
ر طواف بود و براى نشر آئین او، صادقانه تلاش مى كرد.
زینب سلام اللّه علیها به چشم خود مى دید تنها كسى كه شایستگى و لیاقت جانشینى پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
را داشت، چگونه به ناحق خانه نشین شد و چه رنجهایى را تحمل كرد، از اینكه مى دید اسلام از مسیر اصلى خود، رفته رفته منحرف مى شود و پدرش «على» از این بابت، بسیار ناراحت مى باشد، ولى به خاطر جلوگیرى از تفرقه و اختلاف، دم فرو بسته است و درد دل خویش را فقط با چاه مى گوید، زینب نیز رنج مى برد.
آرى او، ناملایماتى را كه بعد از رحلت پیغمبر
صلىاللهعليهوآله
بر بزرگ زن اسلام، مادر گرامیش فاطمه زهرا وارد شد، همه و همه را لمس كرد و آنچه در مدت 25 سال خانه نشینى پدر ارجمندش را رنج مى داد با تمام وجود احساس مى كرد. در تمام این مدت، او درس مى آموخت. او نه تنها در مكتب پدر با فرهنگ و معارف اسلام واقعى آشنا مى شد، بلكه در جریان دقیق ترین مسائل سیاسى و اجتماعى جهان اسلام نیز قرار مى گرفت. در دوران كوتاه خلافت ظاهرى مولاى موحدین كه چهار سال و نه ماه بیش نپایید، زینب كبرى سلام اللّه علیها همراه همسر و پسر عمویش «عبداللّه بن جعفر طیار» و فرزندان خود، راهى كوفه شد تا در كنار پدر باشد.
همسر او «عبداللّه» اولین مولود اسلام است كه در حبشه دیده به جهان گشود و بر شرافت و عظمت او همین بس كه پدرى چون «جعفر طیار» دارد و مادرى چونان «اسماء بنت عمیس».
چون حضرت زینب سلام اللّه علیها در تمام احوال، مطیع و منقاد على و حسنین
عليهمالسلام
بود، لذا هر چه آنان مصلحت مى دیدند «عبداللّه» نیز انجام مى داد، از این رو، در دوران خلافت ظاهرى على
عليهالسلام
با همسر و فرزندانش به كوفه رفت و هنگامى كه امام حسن مجتبى
عليهالسلام
از كوفه راهى مدینه شد، او نیز به مدینه برگشت و چون امام حسین
عليهالسلام
راهى «حجاز» شد، به دستور امام در مدینه ماند تا در كنار «محمَّد حنفیه» باشد و اخبار آنجا را براى امام حسین بفرستد.
و نیز وقتى متوجه حركت امام حسین
عليهالسلام
به جانب كوفه شد، با دو پسر خویش «محمَّد و عون»، خود را به او رسانید. و چون امام مجدداً به او امر كرد كه در مدینه باقى بماند، خود به مدینه بازگشت و پسران خود را سفارش كرد تا در هر حال، امام خود را یارى كنند و آنان نیز تا آنگاه كه شربت شهادت نوشیدند از كمك كردن به امام خود كوتاهى نكردند.
مورخین «عبداللّه» را بى نهایت بخشنده، بردبار، عفیف، با سخاوت، داراى طبعى عالى، همت بلند و گذشتى عجیب، معرفى كرده اند تا آنجا كه او را «دریاى جود و سخاوت» لقب داده اند.
آرى در دوران خلافت على
عليهالسلام
زینب كبرى در كوفه اقامت داشت
لذا با تمام اتفاقات این دوران، از نزدیك آشنا و در هدایت مردم و نشر معارف اسلام، عهده دار وظایفى بود.
از اقامت مولاى متقیان و خاندانش در كوفه، یك سال مى گذشت كه گروهى از زنان، شوهران خود را به خدمت امام فرستادند و پیام دادند كه ما شنیده ایم زینب كبرى نیز مانند مادرش حضرت زهرا سلام اللّه علیها از علم و دانش فراوانى برخوردار است، لذا اجازه فرمایید از خرمن علمش برخوردار شویم.
امام اجازه دادند و جلسه درس و تفسیر زینب سلام اللّه علیها بدین نحو آغاز شد. یك روز ضمن اینكه حضرت زینب
«آیه كهیعص»
از ابتداى سوره مباركه مریم راتفسیر مى كرد، «امیر المؤمنین» وارد شد و سخنان او را در مورد این آیه شنید، سپس فرمود: «دخترم! در این كلمه رمزى وجود دارد و به مصیبتها و مشكلاتى كه به شما وارد مى شود اشاره دارد».
آرى، بى هیچ تردیدى، زینب كبرى
عليهاالسلام
در كوفه، شاهد و ناظر بود، چه پیمان شكنیها، حیله و نیرنگها و بى انصافى ها كه ناكثین و قاسطین و مارقین و كوفیانِ سست عهد و پیمان شكن متلون، در حق علىّ مرتضى روا داشتند، تا آنجا كه به تعبیر خود امام معصوم:
روزى چون حیوانات تشنه اى كه با ولع به سوى آب، سرازیر مى شوند، گرداگرد پدرش را گرفتند و از او خواستند كه رهبرى آنان را قبول كند، دست بیعت به سویش دراز كردند و اما وقتى على
عليهالسلام
دعوت آنان را اجابت كرد، در دیگر روز، پیمان خویش را شكستند و شمشیر به رویش كشیدند ودر بصره با او جنگیدند و رزم جمل را به راه انداختند.
دختر على؛ زینب كبرى شاهد بود وقتى پدرش حكمرانان فاسدى را كه در حق مسلمین ستم روا مى داشتند و با اسلام راستین، بیگانه بودند، از حكمرانى عزل و به جاى آنان، مردانى باتقوا، پاك و مؤمن را منصوب كرد. حاكم پلید شام، معاویه فاسد، چه مصیبتى به بار آورد! و در جنگ صفین چه گذشت؟! و قضیه «حكمیت» چگونه به وجود آمد؟ و «نهروانیان» چرا به گمراهى كشیده شدند و بالاخره پیامد عدل امام پرهیزگاران این شد كه در نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى و در محراب عبادت، به دست یكى از خوارج نهروان به نام «عبدالرحمن بن ملجم مرادى» ضربت خورد و در بیست و یكم همین ماه، به شهادت رسید.
بلى، او دید كه حكومت كوتاه على، پیوسته در نبرد و مبارزه علیه یغماگران و تجاوزگران به بیت المال مسلمین، سپرى شد و پدرش على مرتضى
عليهالسلام
قربانى عدالت و دادگرى خویش شد، شربت شهادت نوشید و دعوت حق را لبیك گفت.
و بعد از شهادت على
عليهالسلام
حضرت زینب
عليهاالسلام
شاهد بود كه پیمان شكنان سست عهد، بابرادر بزرگوارش حضرت امام حسن مجتبى
عليهالسلام
چه رفتار ناجوانمردانه اى داشتند! و چه خیانتهایى نسبت به جنابش انجام دادند! تا آنجا كه آن امام برحق، ناگزیر شد با فردى مانند معاویه، پیمان ترك مخاصمه امضا كند، البته صلحى كه به عظمت قیام حضرت امام حسین
عليهالسلام
در افشاى مفاسد حكومت اموى، رسوا كننده و براى اسلام، پرارزش و حیاتى بود و زمینه را براى «نهضت خونین كربلا» آماده كرد.
زینب
عليهاالسلام
در تمامى دوران ده ساله امامت امام مجتبى
عليهالسلام
شاهد مصیبتهاى بزرگترى بود و هرچه زمان مى گذشت، مصایب، دردناكتر مى شد تا آنكه در سال پنجاهم هجرى، امام حسن
عليهالسلام
به دست همسرش «جعده» كه دختر «اشعث بن قیس»بود، (با زهرى كه معاویه، پنهانى براى جعده فرستاده بود) به شهادت رسید.
زینب كبرى، از تمامى مصایبى كه بعد از وفات پیامبر
صلىاللهعليهوآله
راى اسلام پیش آمد، آگاه و بر همه آنها شاهد و ناظر بود. او از كلیه جنایات، ظلمها، خیانتها، حیله ها و مكاریهاى معاویه و اطرافیانش، در طول خلافت على
عليهالسلام
و امامت حسنین
عليهماالسلام
كه جمعا 25 سال به درازا كشید، آگاه بود.
مى دید و مى شنید كه چگونه مردى حیوان صفت و پست به نام معاویه كه از دودمان سرسخت ترین دشمنان اسلام و فرزند كینه توزترین كفّار قریش یعنى ابوسفیان و هند جگرخواره است و از اسلام راستین، كوچكترین بویى نبرده، خود را خلیفه مسلمین قلمداد مى كند و دست به انجام كارهایى مى زند كه باعث احیاى سنتهاى غلط دوران جاهلیت مى گردد و اصولاً سرلوحه اهداف دیانت مقدس اسلام، مبارزه با آنهاست
چه دردناك است وقتى زینب كبرى مى شنید كه پست فطرتان نامسلمان، بر بالاى منبر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
به على بن ابیطالب
عليهالسلام
ناسزا مى گویند، همان علىّ بزرگ و با عظمتى كه نزدیكترین مردم به رسول خدا بود و فداكاریهایش در راه اسلام، زبانزد خاص و عام و كتاب فضایلش را حدى متصور نبود.
همان كسى كه از سن كودكى تا لحظه شهادت، 53 سال در راه به ثمر رسانیدن اسلام تلاش مى كرد و اولین مردى بود كه اسلام آورد و تنها فردى كه شمشیرش در بدر و احد، خندق و خیبر، باعث تثبیت موقعیت اسلام شد و در شاءن وى گفته شده:
«لا فتى اِلاّ على لا سیفَ اِلاّ ذوالفقار». و عظمت پیكارش در راه اسلام تا بدان پایه رسید كه حدیث
«ضَرْبَةُ عَلِی یوْم الْخَنْدَقِ اَفْضَل مِنْ عبادةِ الثّقلینِ»
، جامه پرافتخارى است كه فقط بر پیكر رساى او سازگار است و لاغیر.
اما زینب، مى شنید كه معاویه به على
عليهالسلام
نسبت نامسلمانى مى دهد و ناسزا مى گوید و دوستان على
عليهالسلام
یكى بعد از دیگرى، چون «حجر بن عدى
عمروبن حمق
، حضرمیان
و میثم تمار»
شربت شهادت مى نوشند. و مى دید كه حسین
عليهالسلام
چون شیرى خشمگین كه در قفس گرفتار آمده باشد، از بدى اوضاع ناراحت است و مى خروشد، ولى به خاطر حرمت صلحنامه اى كه امام حسن
عليهالسلام
امضا كرده بود، سكوت اختیار كرده و منتظر مرگ معاویه است، تا قیام كند، قیامى به ژرفاى تمامى نهضتهاى جهان و عظمت همه قیامهاى تاریخ. و زینب نیز رسالتى به بزرگى رسالت قیام حسین
عليهالسلام
در این نهضت نجات دهنده براى خود احساس مى كرد، رفته رفته بعد از شهادت امام حسن
عليهالسلام
معاویه زمزمه ولایت عهدى یزید را ساز كرد و امام حسین
عليهالسلام
نیز از اوضاع بسیار ناراضى بود. جاسوسان معاویه از جمله «مروان بن حكم» به وى نوشتند كه: «اشراف عراق با حسین بن على
عليهماالسلام
محرمانه مكاتبه دارند» و معاویه هم در نامه اى آمیخته از تهدید و تحبیب، امام حسین
عليهالسلام
را از اقدامهاى انقلابى برحذر داشت. همه این مسائل به همانگونه كه بر روى اقدام آینده امام حسین
عليهالسلام
در قیام بزرگش اثر بخشید، در روحیه زینب كبرى نیز بى تأثیر نبود، در اینجا بسیار بجاست كه پاسخ امام حسین
عليهالسلام
به نامه معاویه را نقل كنیم.