یزید سعى مى كند جنایت را به گردن ابن زیاد بیندازد
هرچه از حضور اسرا در مجلس یزید بیشتر مى گذشت و هر اتفاق جدیدى كه رخ مى داد، بیشتر از پیش، باعث ریختن آبروى یزید و اثبات حقانیت سیدالشهداء
عليهالسلام
مى شد. یزید هرگز تصور نمى كرد مساءله اى پیش بیاید كه به ضرر او و حكومتش تمام شود و گرنه هیچ وقت حدود چهارصد نفر از سران شام یا افراد خارجى را به این مجلس دعوت نمى كرد. اما اتفاقات غافلگیر كننده اى كه به دنبال هم به وقوع پیوست، اساس حكومت پوشالى بنى امیه را زیر و رو كرد.
مردى شامى ابتدا تصور مى كرد اسرا غیرمسلمانند اما همینكه از حسب و نسب آنان آگاه شد، به كشندگان حسین
عليهالسلام
نفرین كرد و به دستور یزید كشته شد. سر مطهر امام حسین
عليهالسلام
را چون پیش یزید قرار دادند و او با چوب به لب و دندان امام نواخت و مورد اعتراض «ابوبرزه اسلمى» قرار گرفت كه یزید دستور داد او را از مجلس بیرون انداختند، زینب كبرى
عليهاالسلام
خطبه اى آتشین ایراد كرد كه شرح آن گذشت. و همین خطبه لرزه بر اركان حكومت اموى انداخت. یزید با اطرافیان خود راجع به سرنوشت اسرا مشورت كرد و آنان راءى به كشتن اسرا دادند، ولى «نعمان بن بشیر» گفت: بنگر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
با اسیران چگونه رفتارى داشت، تو نیز چنان كن.
حضرت امام محمد باقر
عليهالسلام
كه حدود چهار سال و چند ماه از سن مباركش مى گذشت
، نسبت به راءى اطرافیان یزید اعتراض كرد و فرمود: «اى یزید! اهل مجلس فرعون در مورد موسى و هارون به عدالت راءى دادند و اهل مجلس تو برخلاف اهل مجلس فرعون رفتار كردند و این بدان سبب است كه آنان حلالزاده بودند، ولى اطرافیان تو حلالزاده نیستند وگرنه به قتل فرزندان پیامبر راءى نمى دادند».
سر مطهر امام حسین
عليهالسلام
در زیر چوب خیزران با صداى بلند تلاوت قرآن نمود كه باعث شگفتى بیشتر اهل مجلس شد. مرد شامى از یزید خواست كه «فاطمه حوریه» دختر امام حسین
عليهالسلام
را به عنوان كنیز به او ببخشد كه با اعتراض حضرت زینب كبرى
عليهاالسلام
رو به رو شد و زینب
عليهاالسلام
فرمود: «نه، این فاسق نمى تواند چنین كارى كند مگر اینكه از دین جدم خارج شود».
آن شامى از یزید پرسید این زن كیست؟ یزید گفت: آن دختر فاطمه فرزند حسین بن على و این زن زینب، دختر على است.
شامى گفت: اى یزید! لعنت خدا بر تو باد! آیا تو فرزندان پیغمبر را مى كشى و اهل بیتش را اسیر مى كنى؟ من فكر مى كردم اینان اسیران رومى هستند. یزید برآشفت و دستور قتل آن مرد را صادر كرد.
مجلس، لحظه به لحظه بیشتر متشنج مى شد، با هر اتفاقى عده اى از خواب بیدار مى شدند، سفیر روم همینكه فهیمد یزید پسر پیغمبر
صلىاللهعليهوآله
ا شهید كرده، شدیدا اعتراض كرد. یزید دستور داد او را هم بكشند، آن نصرانى گفت: دیشب در خواب پیغمبر اسلام
صلىاللهعليهوآله
ه من وعده بهشت داد، من اكنون به وحدانیت خدا و رسالت محمد
صلىاللهعليهوآله
شهادت مى دهم و از كشته شدن هم باكى ندارم. سپس سر مقدس امام حسین
عليهالسلام
را بوسه زد و در همان حالت او را شهید كردند
.
بعید نیست شهادت سفیر روم در مجلسى غیر این مجلس اتفاق افتاده باشد؛ زیرا به طورى كه از اسناد و روایات فهمیده مى شود، شهادت سفیر روم چند روز بعد از ورود اسرا به دمشق بوده است. به هرحال، یزید از هر تلاشى نتیجه عكس مى گرفت و اسیران اهل بیت از هر فرصتى استفاده كرده و حقانیت خودشان را ثابت مى كردند.
یزید دستور داد اهل بیت رسالت را به محلّى بردند و حضرت سجاد
عليهالسلام
راباخود به مسجد برد. در مسجد، یزید خطیبى را بر بالاى منبر فرستاد و او نیز كه به برنامه خود آشنا بود، شروع به ناسزاگویى به على
عليهالسلام
امام حسین
عليهالسلام
نمود و به مدح معاویه و یزید پرداخت كه در این هنگام، حضرت سجاد فریاد كشید: «واى بر تو اى خطیب! كه به خاطر رضایت مخلوق، خشم خدا را براى خویش خریدى، پس جاى خود را در آتش آماده ببین».
آنگاه امام از یزید خواست تا اجازه دهد وى نیز به منبر رفته و خطبه اى ایراد كند، ولى یزید اجازه نداد. سرانجام در اثر فشار حاضرین، امام
عليهالسلام
به منبر رفت و چنان آبرویى از یزید برد كه وى دستور داد مؤ ذن شروع به گفتن اذان نماید تا بلكه امام سجاد را وادار به سكوت كند، اما همینكه مؤ ذن گفت:
«اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّهِ»
، امام روى به یزید كرده پرسید: «یزید! آیا این «محمد» جد تو است یا جد من؟ »
. و دراینجانیزیزیدازكارخود، نتیجه عكس گرفت
تأثیر مثبت رسانیدن پیام خون شهیدان كه رسالت آن به عهده كاروان اسیران بود، به قدرى ثمربخش گردید كه سرانجام، یزید علنا نسبت به آنچه در كربلا اتفاق افتاده بود، اظهار ندامت كرد و در برابر افكار عمومى، سعى داشت خود را تبرئه كند و گناه آن را به گردن ابن زیاد بیندازد!
لذا به اسرا اجازه داد براى شهیدان، مجلس عزادارى برقرار كنند و قول داد سه تقاضاى امام سجاد
عليهالسلام
را برآورده كند، لذا به همین جهت، امام اموال به غارت رفته خودشان را از یزید مطالبه كرد كه از آن جمله است، بسیارى از دستبافته هاى حضرت فاطمه
عليهاالسلام
كه به امام پس داده شد. به نقل بعضى از روایات، سر مطهر امام حسین
عليهالسلام
را نیز امام زین العابدین از یزید پس گرفت و به كربلا برد و به پیكر مطهر، ملحق كرده، به خاك سپرد.
آن مكانى كه چند صباح، مقام سر مقدس حضرت امام حسین
عليهالسلام
بوده، اكنون در كنار مسجد اموى داراى بارگاهى است و محل زیارت و راز و نیاز مشتاقان حضرت است.
یزید بعد از آنكه سعى كرد جنایت واقعه كربلا را به پسر مرجانه نسبت دهد، اسراى اهل بیت را آزاد و وسایل سفر آنان را فراهم كرد. كاروان پیام خون شهیدان بعد از آزادى، از راه كربلا به جانب مدینه روانه شد و بنا به بعضى روایات، در روز اربعین وارد كربلا شدند. آنچه معروف است اسرا باید در اربعین سال اول به زیارت مزار شهدا رفته باشند، بسیارى از منابع این مطلب را تأئید مى كنند كه از آن جمله اند: «لهوف سید بن طاووس، المصباح كفعمى و آثارالباقیه ابوریحان بیرونى».
بر اساس منطق، باید قبول كنیم كه اربعین اوّل از هر حیث، منطقى تر مى نماید، اگرچه بسیارى از بزرگان در آن تردید كرده اند؛ مثلاً یكى از دلایلى كه اربعین سال دوّم را رد مى كند، اوضاع سیاسى اجتماعى مدینه در سال بعد است.
یكى دیگر از دلایل این است كه كتب مهمى مانند كامل بهائى، آثارالباقیه بیرونى، مصباح كفعمى، تقویم الحسینى، تصریح كرده اند كه اسرا، روز اوّل ماه صفر از كوفه به دمشق رسیده اند و روز اربعین هم سرها را در كربلا به بدنها ملحق كرده اند و در آنجا مراسم اربعین برپا داشته اند.
هنگامى كه كاروان پیام رسان خون شهیدان به كربلا رسید، «جابر بن عبداللّه انصارى» و جمعى از بنى هاشم را كه براى زیارت آمده بودند، در آنجا ملاقات كردند.
در اینجا باید به این نكته توجه داشت كه راه بازگشت به كربلا خیلى كوتاهتر از راه رفتن مى باشد؛ زیرا مسیر كوفه به دمشق را عمدا طولانى انتخاب كرده بودند تا نمایشى داده باشند و بدان وسیله مردم را نیز مرعوب كنند. در آن مسیر، اسرا در انتخاب راه و نحوه حركت، هیچ گونه اختیارى از خود نداشتند و حال آنكه در هنگام بازگشت، كاملاً مختار بودن، لذا راه كوتاهتر را براى خود برگزیدند. و امكان دارد كه با سرعت بیشترى هم حركت كرده باشند، لذا توانسته اند در اربعین اوّل، خود را به كربلا برسانند و در جوار مزار آن بزرگواران باشند.
براى مزید اطلاع، توجه شما را به مطالب ذیل جلب مى كنم: مسیرى را كه كاروان اسرا طى كرد تا به دمشق رسید، با توجه به اینكه بعضى از منابع، پاره اى از منازل كوچكِ بین راه را نوشته و بعض دیگر منازل كوچك دیگرى را نوشته اند، برخى دیگر را ذكر نكرده اند، ظاهرا چنین به نظر مى رسد كه با هم فرق دارند ولى با مختصر دقتى، روشن مى شود كه همه آنان یك مسیر را ذكر مى كنند. وقتى این براى من كاملاً روشن شد كه خودم از شمال سوریه، به دمشق رفتم و از شهرهاى حلب، معرة النعمان، حماة و حمص، عبور كردم تا به دمشق رسیدم.
و نكته جالب دیگر اینكه: در تمامى منابع، عبور از تكریت، موصل و شمال سوریه فعلى، قطعى است، پس مسیرها به قرار ذیل است:
1 كناره هاى فرات، تكریت، وادى نخله، مرشاد، حران، نصیبین، موصل، حلب، دیر نصرانى، عسقلان، بعلبك و بالاخره دمشق.
2 تكریت، لینا، جهینه، موصل، سینور، حماة، معرة النعمان، كفر طاب، حمص، بعلبك، دیر راهب، حران و دمشق.
3 تكریت، نخله، لینا، جهینه، موصل، قنسرین، معرة النعمان، حماة، حمص، بعلبك و دمشق.
مرحوم «شیخ عباس قمى» مى گوید: ابن شهر آشوب در مناقب آورده است كه:
«ومن مناقبه ماظهر من المشاهد الذى یقال له مشهدالراءس من كربلا الى عسقلان
وما بینهما الموصل ونصیبین وحماة وحمص ودمشق وغیرذلك».
باید گفته شود كه براى رفتن به «موصل» مسلما مقدارى از كناره هاى «فرات» را سیر كرده اند. عبور از «تكریت» هم طبیعى به نظر مى رسد، وقتى از شمال غربى سوریه فعلى، عبور كرده باشند مسلّما مسیر حلب، معرة النعمان، حماة و حمص، همین مسیر درست است و از دو راهى دمشق بعلبك، اوّل به بعلبك رفته اند و از آنجا به سوى دمشق رهسپار شده اند. اما مورخین، گاهى شهرها را پس و پیش نوشته اند ولى مسیر، همین مسیر است، چنانچه اسرا، اوّل صفر وارد دمشق شده باشند
؛ یعنى بیست روز از واقعه خونبار كربلا گذشته بود و تا اربعین نیز همین مقدار از زمان باقى است، از دوازدهم محرم تا یك هفته اسرا در كوفه متوقف بودند تا پیكهایى كه خبر شهادت امام حسین
عليهالسلام
را در روز عاشورا به دمشق برده بودند، برگشتند و خبر آوردند كه یزید دستور داده اسرا را به دمشق ببرند و این رفت و برگشت، جمعا نه روز طول كشیده كه باید طبیعى باشد؛ زیرا پیكها در بین راه مسلما اسب عوض كرده به تاخت رفته اند؛ زیرا از طریق «اردن» فاصله كوفه دمشق حدود ششصد كیلومتر است
، اگر اسرا روز نوزدهم یا هجدهم به سوى دمشق حركت كرده باشند و اوّل صفر هم رسیده باشند، تقریبا هرشبانه روز، صد كیلومتر راه طى كرده اند كه خیلى با عجله و خسته كننده بوده و این هم خود مصیبتى دیگر از مصایب اسرا به حساب مى آید.
و اگر اسرا جمعا ده روز هم در دمشق درنگ كرده باشند، با توجه به اینكه آزادانه از راه اردن به كربلا رفته اند، روزى پنجاه یا شصت كیلومتر هم كه رفته باشند، روز اربعین باید در كربلا بوده باشند.
به نظر من، آنچه در كتابهایى مثل لهوف سید بن طاووس، كامل بهائى، آثارالباقیه بیرونى، مصباح كفعمى و تقویم الحسینى و غیره ذكر شده است كه اسرا اربعین اوّل در كربلا بوده اند، چیز بعیدى نیست.
مسیر حركت كاروان اسرا، قسمتى از «كناره فرات، تكریت، موصل، حلب، معرة النعمان، حماة، حمص و بعلبك» به سوى دمشق بوده است. بى تردید، منازل دیگرى هم مثل «دیر راهب و عسقلان» كه در كتابها نامشان ذكر شده، در همین مسیر قرار داشته است.
بى مناسبت نیست در این جا شعر آقاى «علامه حائرى مازندرانى» آورده شود: