• شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7761 / دانلود: 2345
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها

زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها

نویسنده:
فارسی

 ناشر در مقدمه به وصف واژه «عاشورا» و سپس نویسنده در پیشگفتار، به علت و انگیزه خویش در تألیف این اثر، اشاره نموده اند. پس از این، مؤلف به شرح مختصری از بیوگرافی عقیله بنی هاشم حضرت زینب(س) و ذکر پاسخ نامه امام حسین(ع) به نامه معاویة بن ابی سفیان و ترجمه آن، پرداخته است. در فراز بعدی، نقش چشمگیر و حساس حضرت زینب(س) در سرزمین کربلا، سخنان امام حسین(ع) خطاب به عقیله بنی هاشم مبنی بر صبوری و استقامت در برابر دشمنان، سخنان حضرت زینب(س) در کنار پیکر برادر و گفتگوی او با حجت خدا امام سجاد(ع) و ذکر نام نوزده …

محل دفن حضرت زینب عليها‌السلام

همان طور كه در تاریخ تولد حضرت زینب عليها‌السلام هم در روز و هم در سال تولد، بین تاریخ نویسان اختلاف نظر دیده مى شود، در مورد تاریخ وفات و محل دفن پیكر مطهر آن جناب نیز اختلاف، وجود دارد.

البته بدان گونه كه در مورد سال تولد وى از روى قراین، زمان نزدیك به حقیقت را مى توان حدس زد، در تاریخ وفات آن بزرگوار مى توان یقین حاصل كرد كه تا یك سال بعد از واقعه كربلا زنده بوده؛ چون در اكثر تواریخ، به این مطلب به اَشكال مختلف اشاره رفته است، ولى در مورد محل دفن آن بزرگوار، به سادگى نمى توان اظهار نظر كرد. روى همین اصل، شانزده سال پیش كه این كتاب را نوشتم و نخستین بار در «روزنامه زن روز» منشتر شد و بعد به همت دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مكرر چاپ و منتشر گردید، در مورد محل دفن حضرت زینب، سكوت اختیار كردم؛ زیرا نمى خواستم خداى نخواسته چیزى بنویسم كه درست نباشد. از آن تاریخ به بعد، همیشه به دنبال این گمشده در فحص و تفحص بوده ام، لذا سه بار به «سوریه» سفر كرده ام و بارها در «زینبیه»، هفت كیلومترى دمشق، به امید آنكه همانجا مزار اطهرش باشد، به زیارت پرداخته ام. در سفرهایى هم كه سعادت زیارت حج نصیبم شده، سالهایى كه رفتن به قبرستان بقیع آزاد بود، تا آنجا كه مقدورم بوده، نسبت به قبور موجود در آن مكان مقدس نیز جستجو كرده ام، متاءسفانه ردپایى از مرقد زینب عليها‌السلام نیافتم. اكنون كه در كتاب موجود، قرار شد تجدید نظرى كنم، لازم مى دانم در مورد مكان دفن حضرتش، اظهار نظرى كرده باشم.

برخى از تاریخ نویسان با كمال اطمینان، محل دفن وى را «مدینه منوره» مى دانند و به خارج شدن او از مدینه، بعد از بازگشت از اسارت، اعتقادى ندارند و هردو مكان منسوب به حضرتش را در مصر و شام مورد تردید قرار مى دهند. (91)

گروهى دیگر با قاطعیت، معتقدند كه محل دفن وى در «مصر» است، چرا كه در آنجا مزار و گنبد و بارگاهى مهم، به نام «زینبیه» وجود دارد كه زیارتگاه مشتاقان حضرتش مى باشد. (92)

گروه سوم هم سخت بر این معتقدند كه «زینبیه اى كه نزدیك دمشق در سوریه» است، مرقد مطهرش مى باشد.

البته هركدام از این مورخین، براى اثبات نظریه خود، دلایلى هم ذكر و نظریات دیگران را رد مى كنند؛ مثلاً آنانكه زینبیه شام را مدفن او مى دانند، مى گویند: «زینبیه مصر» درست است كه در آن «زینب بنت على بن ابیطالب» است ولى این «زینب» از همسران دیگر آن جناب مى باشد، نه از حضرت زهرا عليها‌السلام یعنى وى، خواهر پدرى حضرت زینب كبرى است.

گروهى دیگر مى گویند: او «زینب بنت یحیى» است. آن دسته هم كه مى پسندند «زینبیه مصر» از آن وى باشد، با دلایل فراوان، رفتن حضرت زینب به شام را رد مى كنند و مى گویند: با وجود دیدن آن همه مصایب، امكان نداشته آن حضرت رغبت رفتن به شام را كند.

گروه دیگرى نیز بر این عقیده اند كه بعد از «واقعه حرّه» و نهب و غارت و كشتار مردم مدینه در سال 63 هجرى، جناب «عبداللّه بن جعفر» شوهر حضرت زینب عليها‌السلام وقتى دید كه جناب، سخت متاءلم است و از سویى در مدینه هم وبا و طاعون پیدا شده بود، با خانواده خویش به ییلاقى كه در شام داشت، رفت. حضرت زینب در آنجا مریض شد و در هفت كیلومترى دمشق، در همان ییلاق كه اكنون «زینبیه» است، از دنیا رفت و همانجا به خاك سپرده شد. (93)

گروهى هم كه «مدینه» را محل دفن مى پسندند، مى گویند: او بعد از «واقعه دلخراش كربلا» و ورود به مدینه، مدت زیادى زندگى نكرده و از مدینه هم خارج نشده است و مخفى بودن قبرش را هم نظیر اختفاى قبر مادرش حضرت زهرا عليها‌السلام مى دانند. اما آنچه در این میان جالب مى نماید اینكه همان طور كه خود او در سخنانش به یزید فرمود: «تو نمى توانى نام و آوازه ما را محو و نابود كنى»، عظمت مقام این خاندان تا بدان پایه است كه مردم هر مكانى مى كوشند آنان را به خود منصوب و نزدیك جلوه دهند. امروز، سه محل به نام مزار حضرت زینب حدس زده مى شود كه دو مكان از آنها را روزانه، صدها و هزاران نفر، تبركا زیارت مى كنند، ولى از یزید و پدرش معاویه، اثرى نیست. و «مقام راءس الحسین» را كودكان خردسال بوسه ارادت مى زنند و جایى را كه روزى امام سجاد عليه‌السلام در آنجا سخنرانى كرده، محترم داشته، نگهدارى مى كنند و آثار مجد و عظمت خاندان رسالت، هر روز بیشتر از روز قبل است.

من بسیار علاقه مند بودم كه بتوانم ثابت كنم مرقد مطهر وى، زینبیه اطراف دمشق است، ولى هنوز در اظهار نظر قطعى خود، تردید دارم، لذا اى خواننده عزیز! تو هركدام از این سه مكان را كه مى خواهى مزار مطهرش بدان؛ زیرا «بعد منزل نبود در سفر روحانى».

فرجام جنایتكاران

در صفحات گذشته دیدیم كه بعد از شهادت حسین عليه‌السلام و یاران فداكارش، اهل بیت طهارت عليهم‌السلام را به حالت اسیرى از كربلا به كوفه و سپس به شام بردند و بعد از آزادى، از طریق كربلا، راهى مدینه شدند و در این سفر، تنى چند از بازماندگان خاندان رسالت از جمله حضرت سجاد عليه‌السلام و زینب كبرى عليها‌السلام جهت افشاى مظالم بنى امیه و بیدارى مردم، خطبه هاى آتشینى ایراد فرمودند. حال خوب است بررسى كنیم و به داورى بنشینیم كه این كاروان، رسالت خود را چگونه به انجام رسانید؟ و بویژه نقش حضرت زینب كبرى عليها‌السلام چگونه بود؟ آیا زینب عليها‌السلام توانست مأموریتى را كه در آن برهه خاص به عهده اش گذاشته شده بود، به خوبى انجام دهد؟ و آیا او فقط از كربلا به شام و از شام به مدینه همراه بازماندگان اهل بیت، سفرى غم انگیز و سراسر رنج و زحمت را سپرى كرد و با ایراد چند خطبه به طور موقت، مردم چند شهر را متاءثر كرد و همین؟ یا اینكه عظمت رسالت او بیشتر از اینهاست.

باید گفت كه زینب عليها‌السلام این پیامبر خون شهیدان، ادامه دهنده راه حسین عليه‌السلام در احیاى اسلام است. زینب عليها‌السلام نشان داد كه زن مى تواند به موازات مرد، در سازندگى جامعه، نقشى داشته باشد. و این ویژگى از آن اسلام است كه همیشه زنهاى بزرگى در كنار مردان بزرگ تاریخ اسلام، قرار داشته اند.

اولین ایمان آورنده به اسلام یعنى خدیجه عليها‌السلام در كنار محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله فاطمه عليها‌السلام در كنار على عليه‌السلام و زینب عليها‌السلام ادامه دهنده راه حسین عليه‌السلام ، اولین شهیده اسلام، سمیه (94) در كنار همسرش یاسر، اولین شهید اسلام، عكرشه بنت اطرش بن رواحه (95) نیز در شجاعت و اظهار حق و دفاع از حق على عليه‌السلام در حضور مخالفى چون معاویه، به پایه حجربن عدى كندى، رشید و استوار، سلمى (96) ، دختر حجر بن عدى در رشادت و پایمردى و محبت اهل بیت عليهم‌السلام در كنار پسر عمویش عبدالرحمان (97) و همسر و مادر وهب بن عبداللّه، همدوش با وهب (98) و ام عامر، دختر عبداللّه عفیف (99) ، در كنار پدر مجاهد و نستوه و بالاخره بنت الهدى (100) در كنار برادر شهید خویش جناب سید محمد باقر صدر (101) ، در تمام احوال، ثابت قدم مبارز، پابرجا و...

زینب عليها‌السلام كه به گونه مادرش فاطمه عليها‌السلام و مادر بزرگش خدیجه عليها‌السلام الگوى زن مسلمان است، در رسالت تاریخى خویش به عظمت صلح برادر بزرگش امام حسن عليه‌السلام و به بزرگى قیام برادر دیگرش امام حسین عليه‌السلام كارى بزرگ و حساب شده انجام داد كه نه تنها اسلام را احیا كرد و مفاسد دستگاه حكومت بنى امیه را افشا نمود، بلكه راه زیستن را به حقجویان جامعه بشریت نشان داد. كاروان اهل بیت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله در سفر سرنوشت ساز خود، مسلمانان به خواب رفته را از خواب غفلت بیدار كرد. و مفاسد دستگاه بنى امیه را براى همه مردم از مسلمان و غیرمسلمان برملا نمود. و كار به جایى رسید كه مردم شام همه فهمیدند كه اسلام پیامبر و على عليهما‌السلام غیر از اسلام خاندان امیه است. مردم شام كه حد شناختشان تا بدان پایه كم بود كه به قول معاویه بین شتر ماده و نر، تمیز نمى دادند چه برسد به مساءله رهبرى و امامت. و اصولاً اسلام آنجا، با تمام دنیاى اسلام فرق مى كرد و نه تنها از قوانین نجات دهنده اسلام، بهره اى نبرده بودند، بلكه در اثر تبلیغات سوء و فاسد معاویه و اطرافیانش، تصورى غیر واقعى در مورد على عليه‌السلام داشتند تا آنجا كه وقتى خبر شهادت مولاى متقیان على بن ابیطالب عليه‌السلام را شنیدند و به آنان گفته شد كه على عليه‌السلام در محراب مسجد كوفه به شهادت رسید، با تعجب و حیرت مى پرسیدند: مگر على عليه‌السلام م نماز مى خواند كه به مسجد رفته بود؟ او در محراب مسجد چه مى كرد؟!!

همین مردم شام كه به واسطه تبلیغات سوء آل امیه، ناسزاگویى به على عليه‌السلام را سبب نزدیكى به خدا مى دانستند، با افشاگریهاى حضرت سجاد عليه‌السلام و حضرت زینب عليها‌السلام قدرى به خود آمدند و آگاهى یافتند و متوجه شدند كه بنى امیه اسلام را بازیچه اغراض شوم خویش قرار داده اند. و قوانین اسلام، غیر از آن است كه در شام به مورد اجرا گذاشته مى شود. و به همین منوال كلیه مردم شهر و روستاهاى مسیر حركت بازماندگان اهل بیت عليهم‌السلام از كربلا به كوفه و از كوفه به شام و از شام به كربلا و از كربلا به مدینه، همه و همه آگاه شدند كه بنى امیه، غاصب مقام خلافت وامامت جامعه اسلام هستند و در حقیقت خاندان امیه، گرگى در لباس میش هستند.

قبلاً گفتیم نخستین اثرات قیام امام حسین عليه‌السلام و اسارت اهل بیت محترم آن جناب، به فاصله اى كمتر از دو روز بعد از واقعه عاشوراى 61 هجرى در كوفه شروع شد و رفته رفته دامنه آن اوج گرفت و بر تعداد ناراضیان از حكومت بنى امیه روز به روز اضافه شد. و هنوز دوسال از شهادت امام حسین عليه‌السلام و اسارت اهل بیت آن جناب نگذشته بود كه مبارزات علنى و قیام مسلحانه در سراسر سرزمینهاى اسلامى بخصوص عراق و حجاز و بویژه در شهرهاى مدینه و مكه و كوفه بالا گرفت. و حكام بنى امیه با دسپاچگى مى كوشیدند هرطور كه شده، شورش و انقلاب را خاموش كنند و حكومتِ رو به سقوط یزید را از نابودى حتمى نجات دهند، ولى هرچه بیشتر تلاش مى كردند كمتر به نتیجه مى رسیدند، شیعیان نیز از هر فرصتى استفاده كرده و در نابودى قدرت امویان تلاش مى كردند.

در مدینه روز به روز بر تعداد مردمِ ناراضى اضافه مى شد. مردم علنا در كوچه ها و میدانهاى شهر، به یزید لَعن مى فرستادند و لعنت فرستادن بر عاملان واقعه كربلا، چیز عادى شد. دامنه تشنج روزافزون بود.

والى جدید مدینه كه «عتبة بن ولید» نام داشت، با نهایت تلاش و كوشش سعى كرد، هرطور شده مردم مدینه را از قیام باز دارد. بالاخره به نحوى توانست عده اى را وادار كند به شام بروند تا شاید با تطمیع بتواند آنان را بخرد. و از سوى دیگر به یزید رسانید كه به نحوى با دادن انعام و هدایا از ایشان دلجویى كند، باشد تا جلو انقلاب به شكلى گرفته شود. یزید هم براى ایشان نهایت احترام را قائل شد و آنان را مورد نوازش قرار داد. ولى این عده كه در شام با حقایق زندگى یزید و آنچه در شام مى گذشت آشنا شده بودند، زندگى ننگین یزید و عیاشیهاى او را براى مردم بازگو كردند. آنان براى مردم شرح دادند كه یزید، سگ بازى مى كند و با مردم معاشرت بدى دارد، میگسارى مى نماید و در مجلس او نوازشگران به نوازندگى مشغولند و یزید مردى بى دین و خوشگذران است.

مردم مدینه كه با حقایق اسلام آشنایى كامل داشتند و مى دانستند كه این گونه اعمال از یك فرد مسلمان عادى بعید است تا چه برسد به كسى كه دعوى خلافت و رهبرى مسلمین را دارد، با شنیدن این اخبار تكان دهنده، به ناگاه مردم مدینه قیام كردند و «عبداللّه بن حنظله انصارى» را به ریاست برگزیدند و به تعقیب امویان شهر پرداختند و آنان در محله «مروان بن حكم» كه سمت ریاست بنى امیه را در مدینه دارا بود، گرد آمده و متحصن شدند. یزید از شام لشكرى به فرماندهى «مسلم بن عقبه المرى» به كمك امویان فرستاد و به او دستور داد كه هرطور هست شورش را بخواباند.

مردم مدینه خندق زمان پیغمر را دوباره ساختند و در شهر محصور شدند، اما شامیان با دور زدن خندق و خیانت بعضى از عوامل بنى امیه در شهر توانستند از قسمت عقب وارد شهر شوند و مدافعین مدینه را از پاى درآورند. «عبداللّه بن حنظله» در 26 ذیحجه 63 كشته شد و مردم مدینه به وسیله عوامل یزید، قتل و غارت شدند. و این واقعه كه در تاریخ اسلام به «واقعه حرّه» (102) معروف است (103) خود عاملى دیگر براى سرنگونى حكومت اموى و افشاى مظالم آنان شد. و گروه هاى دیگرى از مردم را به خود آورد.

بعد از این واقعه، بنى امیه در مكه نیز چهره كریه خود را نشان دادند و هرچه بیشتر سعى در آرام كردن مردم نمودند و هر اقدامى كه كردند، بیشتر از گذشته، آبروى نداشته خود را بر باد دادند. تا آنجا كه نسبت به خانه مباركه كعبه و حرم شریف نیز اهانتهایى روا داشتند و اسباب نارضایتى جهان اسلام را فراهم آوردند. تا بالاخره در ربیع الاول 64 هجرى قمرى، یزید مُرد و ننگى ابدى با خود به همراه برد.

علت مرگ یزید به درستى روشن نیست، ولى چنین برمى آید كه به وسیله «سلمى» دختر «حجر بن عدى كندى» و با همكارى «عبدالرحمان» برادرزاده حجر، مسموم شد و براى همیشه دنیاى اسلام از لوث وجود ناپاكش تطهیر شد. و دیرى نگذشت كه موج انتقام جویى مردم از كلیه جنایتكاران واقعه كربلا به حركت درآمد.

قیام توّابین

اما مردم كوفه بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا و قیام عبداللّه عفیف و شهادت او، هرگز آرام نگرفتند و كوفه بعد از واقعه كربلا، شاهد حوادث فراوانى بود.

هنوز از حادثه جانگداز كربلا دیرى نگذشته بود كه مردم كوفه؛ یعنى همان افرادى كه ابتدا حضرت ابى عبداللّه عليه‌السلام را دعوت كرده و سپس تنهایش گذاردند، در خانه «سلیمان بن صرد» جمع شدند. و همین شخص با چهار نفر دیگر به نامهاى «مسیب بن نجیبه، عبداللّه بن سعد ازدى، عبداللّه بن وال تمیمى و رفاعة بن شداد»، با یكدیگر پیمان بسته و هم سوگند شدند كه بر علیه جنایتكاران كربلا قیام نمایند و انتقام خون شهدا را بگیرند. این عده، «سلیمان» را امیر قرار دادند تا طبقه ناراضى از اموى با وى بیعت كنند. ایشان همچنین تعهد كردند كه بعد از پاك كردن جامعه اسلام از لوث جنایتكاران و تسلط بر اوضاع، حضرت امام زین العابدین عليه‌السلام را بر مسند خلافت مسلمین بنشانند.

بدین صورت، در میان محیط ترس و وحشت و كنترل و تهدید و رعب طرفداران حكومت بنى امیه، سلیمان، نامه هایى به اطراف نوشت و مردم را به قیام علیه یزیدیان دعوت كرد تا بالاخره پس از چهار سال دعوت، در سال 65 هجرى بپاخاست، در حالى كه شانزده هزار نفر با او بیعت كرده بودند. به اتفاق چهارهزار نفر از این عده به طرف كربلا حركت كرد. (104)

بعد از گریه و زارى بر قبور شهدا و پاشیدن عطر بر مراقد مطهره و توبه و اظهار ندامت از گذشته، پس از سه روز اقامت در كربلا، به سوى دمشق، مقر حكومت امویان حركت كردند.

اینان در ابتدا ضرباتى كارى بر پیكر ارتش بنى امیه وارد آوردند، ولى با شهادت «سلیمان»، موقتا گرفتن انتقام از جنایتكاران، چندى به تاءخیر افتاد. (105)

انتقام از جنایتكاران

اما دیرى نپایید كه «مختار بن ابوعبید ثقفى» كه چندى قبل از واقعه كربلا به واسطه طرفدارى از امام حسین عليه‌السلام و حمایت از مسلم، از سوى ابن زیاد زندانى شده بود و نتوانست در جریان كربلا به یارى امام خود بشتابد، از زندان ابن زیاد آزاد شد و كار ناتمام «سلیمان بن صرد» را كامل كرد.

«مختار» یكى از دلاوران نامى عرب و رشیدان روزگار بود. وى از جمله ارادتمندان خاندان طهارت و عصمت و شیعیان على عليه‌السلام به شمار مى رفت. روزى همین مختار، دست مولى الموحدین على بن ابیطالب عليه‌السلام را بوسه مى زد، حضرت فرمود:

«پسرم حسین عليه‌السلام شهید خواهد شد،

جوانى ثقفى جنایتكاران و قاتلان ما را نابود خواهد كرد و آن شخص، «مختار پسر ابوعبیده ثقفى است». (106)

داستان قیام و بیان شخصیت مختار و اینكه چگونه از زندان آزاد شد، خود احتیاج به كتابى مفصل دارد و در این مختصر نگنجد. بعد از مرگ یزید، قاتلین امام حسین عليه‌السلام همچنان در مصادر امور و راءس كار بسر مى بردند تا آنكه سرانجام گرفتار پنجه عدالت شدند. پنج سال و چند ماه از شهادت پرافتخار پاكبازان كربلا مى گذشت كه سحرگاه یك روز، عده اى از طرفداران آل على عليه‌السلام به سركردگى «مختار» و معاونت «ابراهیم بن مالك اشتر نخعى» در كوفه، ناگهانى، كودتایى خونین به راه انداختند. و جهت گرفتن انتقام قتل شهداى كربلا قیام كردند. هنوز ساعتى از آغاز و ابتداى نهضت آنان نگذشته بود كه جمع زیادى از ظالمین و جنایتكاران كربلا به خاك و خون كشیده شدند، سراسر كوفه را موج انقلاب فراگرفت. سربازان رشید مختار و فدائیان سیدالشهدا عليه‌السلام فریاد مى زدند:

«ما انتقام خون حسین عليه‌السلام و یارانش را از آل سفیان و طرفدارانشان خواهیم گرفت».

شهر كوفه مانند اطراف شهر «بستان» یكپارچه خون شده بود و كشته هاى كفار یزیدى به گونه بعثیان روى هم انباشته شده بودند. زبانه هاى آتش جنگ از هرطرف بالا گرفته به اندرون مقر فرماندارى كوفه پیش مى رفت. سر و صدا همه جا را فراگرفته بود. ظالمین پیاپى به زمین در مى غلطیدند و از هرطرف صداى تكبیر به گوش مى رسید. در میان صداى برخورد سلاحهاى آهنین از هرسو شنیده مى شد.

«اللّه اكبر، اللّه اكبر،

مرگ بر آل سفیان، مرگ بر طرفداران بنى امیه،

مرده باد دشمنان خاندان على عليه‌السلام ،

اى خونخواهان حسین عليه‌السلام یكنفر از بدخواهان على نباید زنده بماند،

ما انتقام مى گیریم،

هركس در صحراى كربلا به روى حسین عليه‌السلام شمشیر كشیده باشد، باید نابود شود،

درود بر حسین عليه‌السلام

سلام بر حسین عليه‌السلام و یارانش،

نگذارید كسى فرار كند،

یا حسین! یا حسین!

نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَفَتْحٌ قَریبٌ، لَبَّیكَ یا حُسَینْ! لَبَّیكَ یا حُسَین !

ما به یاریت برخاسته ایم... ».

لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه بر تعداد یاران مختار اضافه مى شد، و به همانگونه كه طرفداران او رو بفزونى مى نهادند دشمنان و مخالفین وى نیز به سوى كمى و قلّت و نابودى مى رفتند.

به گونه لشگر رو به زوال صدام یزیدى (107) ، طرفداران آل سفیان در كوفه به سوى نیستى مى رفتند و مانند «سپاه حزب اللّه» هرلحظه بر عده یاران مختار اضافه مى شد تا بالاخره پس از سه روز كشتار و جنگ، قیام مختار به ثمر رسید و جنایتكاران سقوط كردند. مختار دارالاماره را به تصرف در آورده بر اوضاع كوفه مسلط شد. سرداران و افسران و سربازان او دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه یكى از قاتلین شهدا را دستگیر كرده به حضورش مى آوردند. لحظه اى نبود كه به او خبر ندهند فلان ظالم را كشته و یا اسیر كرده ایم. او دستور داد لیستى ترتیب بدهند و هركس را كه مى كشند نام او را بنویسند تا مبادا كسى از پنجه انتقام بگریزد.

سرانجام، در مدت كوتاهى، دنیاى اسلام از لوث آنان پاك شد. و همانطور كه حتى یك نفر بعثى براى نمونه در شرق كارون باقى نماند و همه به سزاى اعمال ننگین خویش رسیدند و اطراف آبادان، گورستان بعثیان شد، كوچه هاى كوفه نیز از اجساد متعفن كفار و جنایتكاران كربلا انباشته شد. و مختار دستور داد هركدام از لشگریان ابن سعد، متناسب با ظلمى كه بر حسین عليه‌السلام و یاران وفادارش رواداشته بودند به عقوبت برسند و سپس سر از تن آنان جدا كنند. (108)

«مختار» در اندك مدتى موفق شد دمار از روزگار قاتلین حسین عليه‌السلام رآورده، همه را نابود كند و سرهاى آنان را بار كرده با نامه اى بدین مضمون براى برادر گرامى حضرت سیدالشهداء عليه‌السلام ، محمد بن حنفیه بفرستد:

«به دشمنان خدا از هرطرف حمله كردم،

مسببین جریان كربلا و قاتلین برادر بزرگوارتان را دستگیر و به كیفر اعمالشان رسانیدم.

با این نامه كه تقدیم گردید،

سر ابن زیاد، عمر سعد، شمر بن ذى الجوشن و سایر قاتلین را به خدمت شما فرستادم... ».

آنگاه حضرت سجاد عليه‌السلام نیز در حق مختار دعا كرد. (109)

نویسنده «روضة الصفا» نقل مى كند كه یك مسافر ناشناس، نامه اى به دست مختار داد و گفت: این نامه را على عليه‌السلام به من داده بود كه به تو بدهم اما تاكنون تو را ندیدم. مختار، نامه را گرفت و دید در آن امر شده كه:

«اى مختار!

خون ما را از اهل بغى و طغیان بگیر،

باید كه دل مطمئن دارى و دغدغه و تشویش به خود راه ندهى كه موفق خواهى شد».

و این نامه وقتى به دست مختار رسید كه هنوز تردید داشت قیام كند یا نكند و این نامه او را نیرو بخشید.

به هرحال، خطبه هاى آتشین زینب و دیگران، كار خود را كرد و دست انتقام از آستین مختار به درآمد و جنایتكاران را به كیفر رسانید و این نخستین اثرات قیام حسین عليه‌السلام و پیامدهاى سخنان كوبنده حضرت سجاد عليه‌السلام و زینب كبرى عليها‌السلام بود.

فهرست منابع و مآخذ

1 آثارالباقیه، تاءلیف ابوریحان بیرونى، ترجمه اكبر دانا سرشت.

2 اسدالغابه فى معرفة الصحابه، تاءلیف عزالدین الاثیر.

3 اعیان الشیعه، تاءلیف امام سید محسن امین، به تحقیق حسن امین، دارالتعارف للمطبوعات بیروت.

4 بانوى شجاع اسلام، زینب كبرى، تاءلیف استاد محمد جواد مغنیه، ترجمه احمد صادقى اردستانى.

5 بحارالانوار، تاءلیف علاّ مه مجلسى، المكتبة الاسلامیه، تهران، خیابان بوذرجمهرى.

6 پیام آوران عاشورا، دكتر عطاءاللّه مهاجرانى.

7 تاریخ اسلام، تاءلیف دكتر على اكبر فیاض، از انتشارات كتابفروشى باستان مشهد، چاپ 1339.

8 تاریخ روضة الصفا، تاءلیف میرمحمد بن سید برهان الدین خواند شاه، معروف به «خواندمیر»، كتابفروشى خیام، چاپخانه پیروز، چاپ فروردین سال 1339 شمسى، مطابق با 1379 قمرى.

9 تاریخ طبرى، یا تاریخ الرسل والملوك، تاءلیف محمد بن جریر طبرى، ترجمه پاینده، از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ سال 1352 شمسى.

10 ترجمه و شرح لهوف، تاءلیف سید بن طاووس، ترجمه سید محمد صحفى، تحت عنوان «زندگانى اباعبداللّه الحسین عليه‌السلام » از انتشارات كتابفروشى علمى قم، چاپ چهارم، دیماه 1341.

11 ترجمه الشهید الخالد الحسین بن على عليهما‌السلام تاءلیف استاد حسن احمد لطفى، ترجمه دانایى، تحت عنوان «شهید جاوید».

12 تفسیر الصافى، تاءلیف فیلسوف الفقهاء و فقیه الفلاسفه، استاد عصر، ملاّ محسن، ملقب به فیض كاشانى، متوفاى سنه 1091 ه، (چاپ بیروت) ج 3.

13 حبیب السیر، تاءلیف خواند میر.

14 حضرت زینب كبرى، تاءلیف عمادالدین حسنى اصفهانى (عمادزاده)

15 روایات تاریخ الاسلام، تاءلیف جرجى زیدان الكامله چاپ بیروت.

16 ریاحین الشریعه، در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه، تاءلیف آقاى شیخ ذبیح اللّه محلاتى (منظور بانوان دانشمند است)، از انتشارات دارالكتب الاسلامیه، بازار سلطانى تهران.

17 زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، اقتباس و نگارش عمادالدین حسینى اصفهانى، مشهور به «عمادزاده»، از انتشارات شركت سهامى طبع كتاب، چاپ سال 1337 شمسى، 1377 قمرى.

18 سخنان حضرت سیدالشهداء عليه‌السلام ترجمه جواد فاضل، از انتشارات كتابفروشى و چاپخانه على اكبر علمى، تاریخ چاپ، سال 1339 تهران. اصل كتاب، تاءلیف جناب مصطفى محسن موسوى حائرى است كه «بلاغة الحسین» نام داشته.

19 سر مطهر در دیر راهب، تاءلیف مرحوم عبدالحسین آیتى، ناشر و مدیر روزنامه آیین اسلام (جزوه اى است در مورد تمثال مبارك سر مطهر حضرت سیدالشهداء عليه‌السلام كه مرحوم آیتى از روى سیاه قلم منسوب به راهب تهیه كرده اند و همراه عكس مى باشد)

20 شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، تاءلیف مصطفى قلى زاده، از انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى.

21 قرآن مجید.

22 كامل بهائى، تاءلیف حسن بن على بن محمد، مشهور به عمادالدین طبرى، مكتب مرتضوى، بازار بین الحرمین، پاساژ مهتاش.

23 الكامل، تاریخ بزرگ اسلام، تاءلیف عزالدین على بن اثیر، ترجمه عباس خلیلى، تصحیح سادات ناصرى و دیگرى از انتشارات شركت سهامى چاپ و انتشار كتب ایران.

24 لغتنامه دهخدا.

25 مختارنامه (چاپ سنگى)

26 مرد نامتناهى، تاءلیف حسن صدر، مؤ سسه چاپ و انتشار امیركبیر، رمضان 1379 هجرى قمرى، اسفند 1338 هجرى شمسى.

27 مروج الذهب مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1347.

28 المصباح، تاءلیف كفعمى فى ادعیة والصلوات والزیارات والحراز والعوذات، مؤ سسة الاعلمى بیروت.

29 الملهوف على قتلى الطفوف، تاءلیف سید بن طاووس (این كتاب به نامهاى دیگرى نیز معروف است از جمله «اللهوف»)

30 مناقب اهل البیت، تاءلیف حیدرعلى بن محمد شروانى.

31 متنهى الا مال، تاءلیف حاج شیخ عباس محدث قمى، سازمان انتشارات جاوید.

32 وقعة الطف، تاءلیف ابى مخنف لوط بن یحیى، متوفاى 158 ه. ق، تحقیق شیخ محمد هادى یوسفى غروى، مؤ سسه دفتر انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

33 ناسخ التواریخ، تاءلیف سپهر، به تصحیح محمد باقر بهبودى، از انتشارات كتابفروشى اسلامیه، چاپ سال 1398 هجرى قمرى.

34 نهج البلاغه، ترجمه و شرح حاج سید علینقى فیض الاسلام، به خط طاهر خوشنویس، 1326 شمسى، تهران، چاپخانه آفتاب.