• شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7760 / دانلود: 2345
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها

زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها

نویسنده:
فارسی

 ناشر در مقدمه به وصف واژه «عاشورا» و سپس نویسنده در پیشگفتار، به علت و انگیزه خویش در تألیف این اثر، اشاره نموده اند. پس از این، مؤلف به شرح مختصری از بیوگرافی عقیله بنی هاشم حضرت زینب(س) و ذکر پاسخ نامه امام حسین(ع) به نامه معاویة بن ابی سفیان و ترجمه آن، پرداخته است. در فراز بعدی، نقش چشمگیر و حساس حضرت زینب(س) در سرزمین کربلا، سخنان امام حسین(ع) خطاب به عقیله بنی هاشم مبنی بر صبوری و استقامت در برابر دشمنان، سخنان حضرت زینب(س) در کنار پیکر برادر و گفتگوی او با حجت خدا امام سجاد(ع) و ذکر نام نوزده …

پی نوشت ها:

  1 «اسماء بنت عمیس» ابتدا همسر «جعفر طیار» بود و براى او سه پسر به نامهاى «عبداللّه، عون و محمَّد» آورد و چون «جعفر طیار» در «جنگ موته» به شهادت رسید، همسر «ابوبكر» شد و «محمَّد بن ابوبكر» را از او به دنیا آورد. بعد از فوت ابوبكر نیز همسر «على بن ابیطالب (ع») گردید. (ریاحین الشریعه، ج 2، ص 304. ناسخ التواریخ)

از على عليه‌السلام هم داراى پسرى به نام «یحیى» شد (بانوى شجاع، زینب كبرى، ص 75)

محمَّد بن ابوبكر در خانه على بزرگ شد و از جمله یاران او گردید. در «جنگ جمل و صفین» به یارى امام خویش با سپاه معاویه جنگید و سپس از طرف حضرت على، به حكومت مصر منصوب شد و در سال 38 هجرى در حمله «عمرو بن عاص» به آن سامان، شربت شهادت نوشید (لغتنامه دهخدا) یكى از خواهران او همسر حضرت «حمزه سیدالشهدا» بود.

2 حضرت زینب كبرى، عمادزاده، ص 164.

3 بانوى شجاع، زینب كبرى، ص 32. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 57 به نقل از: بحر المصائب (چاپ 1295 تبریز).

4 ریاحین الشریعه، ج 3، ص 57 وخصائص زینب، جزایرى، ص 27، تفسیر صافى ذیل آیه شریفه.

شاید سخن امام ناظر بر این حدیث است كه گفته اند: «كهیعص» اشاره به واقعه كربلا دارد و در آن:

«ك»، اشاره به «كربلا».

«ها»، به «هلاكت».

«ى»، به «یزید».

«ع»، به «عطش».

و «ص» به «صبر» امام حسین عليه‌السلام اشاره دارد چنانكه در «تفسیر صافى»، ذیل آیه «كهیعص» آمده است.

«كهیعص»، فى الاكمال عن الحجة القائم عليه‌السلام فى حدیث انه سئل من تأ ویلها فقال هذه الحروف من انباء الغیب اطلع اللّه عبده زكریا علیها ثمّ قصّها على محمَّد صلى‌الله‌عليه‌وآله وذلك ان زكریا سأ ل ربه ان یعلّمه اسماء الخمسة فاهبط اللّه علیه جبرئیل فعلّمه ایاها فكان زكریا اذا ذكر محمَّداً وعلیاً وفاطمة والحسن عليهم‌السلام رى عنه همه وانجلى كربه واذ اذكر الحسین عليه‌السلام خنقته العبرة ووقعت علیه البهره فقال ذات یوم: الهى ما بالى اذا ذكرت اربعاً منهم تسلیت باسمائهم من همومى و اذ اذكرت الحسین عليه‌السلام تدمع عینى وتثور زفرتى فانباه تبارك وتعالى عن قصّته فقال: «كهیعص»، فالكاف اسم كربلا، والهاء هلاك العترة، والیاء، یزید لعنه اللّه وهو ظالم الحسین عليه‌السلام والعین، عطشه، والصّاد، صبره».

فلما سمع بذلك زكریا عليه‌السلام لم یفارق مسجده ثلاثة ایام ومنع فیها النّاس من الدّخول علیه واقبل على البكاء والنّحیب وكانت ندبته: الهى اتفجع خیر خلقك بولده اتنزّل بلوى هذه الزرّیة بفنائه.

اِل هى اتلبس علیا وفاطمة عليهما‌السلام ثیاب هذه المصیبة. اِل هى اتحل كرب هذه الفجیعة بساحتها. ثمّ كان یقول: اِل هى ارزقنى اتقربه عینى عند الكبر واجعله وارثا وصیا واجعل محّله منّى محل الحسین عليه‌السلام فاذا رزقتنیه فافتنّى بحبّه ثمّ افجعنى به كما تفجع محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله حبیبك بولده فرزقه اللّه یحیى عليه‌السلام وفجعه به وكان حمل یحیى عليه‌السلام ستة اشهر وحمل الحسین عليه‌السلام كذلك»، (تفسیر الصافى، تاءلیف مرحوم ملا محسن فیض كاشانى، ج 3، ص 272)

5 خصومت پدر معاویه، «ابوسفیان» با اسلام، تا به آن حد بود كه به قصد گرفتن انتقام كسانى از بستگان خود و همسرش كه در «بدر» كشته شده بودند، جنگ «احد و احزاب» را به راه انداخت و تا آن هنگام كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله مكه را فتح كرد، او و هند، همچنان در كفر باقى بودند و در فتح مكه هم ناگزیر به تسلیم شدند. همسرش نیز كه در جنگ احد، به غلام خود «وحشى» دستور داد پس از شهادت «حمزه سیدالشهداء»، جگر او را از سینه مباركش بیرون بكشد و سپس هند آن جگر را جوید، به «آكلة الاكباد» ملقب گردید.

6 این حدیث به گونه هاى ذیل نیز آمده است:

«لمبارزة على بن ابى طالب صلوات علیه واله یوم الخندق افضل من اعمال امتى الى یوم القیامه»، (مناقب اهل البیت، ص 145. منتهى الامال، ج 1، ص 152. اعیان الشیعه، ج 1، ص 164)

ضمنا در همین صفحه اعیان الشیعه، حدیث مذكور، به شكل ذیل هم نقل شده است:

«قتل على لعمرو بن عبدود افضل من عبادة الثقلین».

7 «حجر بن عدى»: از یاران رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله و على بن ابیطالب عليه‌السلام ست. و مردى زاهد، پرهیزگار، اهل ورع و تقوا و مستجاب الدعوه بوده. او در «جنگ قادسیه» حضور داشت. «مرج العذراءِ شام» را براى اسلام فتح كرد. در جنگهاى جمل، صفین و نهروان، در ركاب مولاى خود على عليه‌السلام شمشیر زد. پس از شهادت على عليه‌السلام در كوفه با امراى اموى به مخالفت پرداخت. «ابن زیاد» او و گروهى از یارانش را به امر معاویه دستگیر كرد و به شام فرستاد، در آنجا معاویه دستور داد همه آنان را بین سب كردن على عليه‌السلام و كشته شدن مخیر كنند، تمام آنان مرگ را انتخاب كردند و در همان «مرج العذرایى» كه «حجر» آنجا را براى اسلام فتح كرده بود، همگى را به سال 51 هجرى به شهادت رساندند (اعیان الشیعه، ج 4، ص 569 به بعد. و لغتنامه دهخدا)

از جمله كسانى كه با «حجر» شهید شدند، یكى «وائل بن حجر خضرمى» بود. حجر، قبل از شهادت، دو ركعت نماز گزارد و گفت: «اگر به من سوءظن نمى بردند كه در این هنگام نمازم را طولانى مى كردم، نمازم را طولانى مى خواندم»، (اسدالغابه، ج 1، ص 461)

جلاد به حجر گفت: اول تو را بكشم یا پسرت را؟ گفت: اوّل پسرم را به قتل برسانید؛ چون پسرش را شهید كردند، گفت: مى ترسیدم كه با كشته شدن من او مرعوب شود و از روى تقیه على را سب كند، شكر خدا را كه حتى به زبان هم تقیه نكرد، حال خیالم راحت شد.

8 «عمرو بن حمق بن كامل خزاعى»: وى یكى از یاران رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله على بن ابیطالب عليه‌السلام و مردى زاهد و باتقوا بود. اوایل در شام سكونت داشت و از آنجا به عراق رفت. او در جنگ جمل، صفین و نهروان، به حمایت از مولایش شمشیر زد، وقتى على عليه‌السلام به شهادت رسید، از جمله كسانى كه معاویه حكم بازداشت آنان را صادر كرد، یكى هم «عمرو بن حمق» بود، چون او را نتوانستند دستگیر كنند، همسرش «آمنه بنت الشرید» را زندانى كردند و تا دو سال او را در زندان نگهداشتند. معاویه به ظاهر عمرو را امان داده بود، ولى جاسوسانش همچنان در تعقیب عمرو بودند تا اینكه سرانجام خواهرزاده معاویه به نام «عبدالرحمن بن حكم» كه حاكم موصل بود، در سال 50 هجرى، عمرو را یافت و سر از تنش جدا كرد و او را به شهادت رسانید و سر وى را براى معاویه فرستاد. این اولین سرى بود كه در اسلام از جایى به جاى دیگر فرستاده شد. بعد از آن، همسرش را آزاد كردند (اعیان الشیعه، ج 8، ص 376. اسدالغابه، ج 4، ص 217 به بعد)

9 «حضرمیان»: «حضرم» چاه پرآب را گویند. «حضارمه یا حضرمى»، قومى از مردم ایران را گویند كه در اوایل اسلام، هجرت كردند و در شام و عراق ساكن شدند، از این قومند: «عبدالكریم حضرمى بن مالك، هبار حضرمى بن عقیل و عباس حضرمى بن حسن»، (لغتنامه دهخدا، حرف «خ»، ص 606)

در «اسدالغابه» آمده است كه «وائل بن حجر حضرمى» را همراه «حجر بن عدى كندى» شهید كردند (اسدالغابه، ج 1، ص 461) مسلّما او یكى از ایشان بوده است.

در مورد ایشان نتوانستم اطلاعات بیشترى به دست آورم، آنچه مسلّم است، ایرانیان طرفدار على عليه‌السلام بوده اند؛ زیرا معاویه به پسر زیاد مى نویسد: «نسبت به ایرانیان سختگیرى كن، موالى و آنانكه از ایرانیان و عجم هستند را تحت نظر بگیر و خوار و پست بشمار، ایرانیان نباید از عرب زن بگیرند! هیچیك نباید در نماز جماعت بر عرب امامت كنند! و... »، (زندگى حضرت ابى عبداللّه، ج 1، ص 192)

در مورد سر مبارك حضرت ابى عبداللّه عليه‌السلام در خانه خولى، نوشته اند: وقتى زن حضرمیه او براى نماز شب از حجره بیرون رفت، نورى در خانه دید كه مرغان سفید در اطراف آن در حركتند، نزدیك رفت، سر را برداشت و بوسید و احترام كرد آن زن به شوهرش گفت: واى بر تو! با سر بریده پسر پیغمبر خدا آمده اى! آنگاه، سر را تا صبح كنار سجاده خود نهاد و بر او اشك ریخت، روز بعد هم از آن خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. (زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ج 1، ص 130)

از این قضیه، چنین برمى آید كه «حضرمیان» داراى ایمانى سرشار و ولایتى قوى بوده اند.

10 «میثم بن یحیى التمار»: او خطیب و متكلم شیعه در كوفه و از یاران حضرت على عليه‌السلام بود. تفسیر قرآن را از مولاى خویش آموخت. وى در همان سالى كه او را به شهادت رسانیدند، به مكه رفت، وقتى «ام سلمه» او را دید و شناخت، گفت: «سبحان اللّه! به خدا سوگند! شب هنگام بود كه شنیدم رسول خدا 9 سفارش تو را به على مى كرد».

وقتى به عراق رسید، ابن زیاد، او و مختار بن ابوعبید ثقفى را زندانى كرد، اندكى قبل از واقعه كربلا، ابن زیاد، دستور داد «میثم» را با مصلوب كردن به نخله خرما و قطع بینى و زبان، شهید كردند (اعیان الشیعه، ج 10، ص 198)

«معروف است كه او از كیفیت شهادت خود بر اساس فرموده على عليه‌السلام خبر داده بود».

11 زیاد پسر سمیه، كنیز حارث بن كلده طائفى است و چون سمیه به تبهكارى، شناخته شده بود، دو پسر او زیاد و ابوبكر را حارث به فرزندى نپذیرفت و از این رو زیاد را زیاد بن ابیه گفتند: به سال 44 هجرى معاویه او را پسر پدر خود خواند و امارت بصره و كوفه را به او داد. او مردى سفاك بود و بسیارى از شیعیان را شهید كرد، او به سال 53 هجرى مرد. (مروج الذهب، ج 2، ص 10)

12 بحارالا نوار، ج 10، بخش 27، ص 212به بعد. چاپ جدید، ج 44، ص 212به بعد.

13 بحارالانوار، ج 33، ص 211.

14 بحارالانوار، ج 44، ص 213.

15 پیداست كه سكوت امام حسین عليه‌السلام در قبال معاویه به احترام امضاى امام مجتبى عليه‌السلام است در ترك مخاصمه.

16 سگبازى و میمون بازى و باده گسارى یزید را بسیارى از مورخین در كتب خود ذكر كرده اند كه از آن جمله است مروج الذهب مسعودى، جلد سوم،

17 ناسخ التواریخ، جلد اوّل از جلد ششم، ص 256 به بعد. بحارالانوار، ج 10، بخش هفتم، ص 226 به بعد.

18 مادر محمد بنا به نوشته مرحوم محدث قمى، «خوصاء بنت حفص» از بكر بن وائل است (منتهى الا مال، ج 1، ص 455)

و ابن اثیر: مادر وى را دختر «خفصة بن تیم» مى داند. «منتهى الا مال، ج 1، ص 454)

ضمنا محمد بن جریر طبرى نیز مادر محمد بن عبداللّه بن جعفر را «خوصاء بنت حفصة بن ثقیف» مى داند (تاریخ طبرى، ج 7، ص 3084. زندگانى ابى عبداللّه، ج 2، ص 98) اما در اعیان الشیعه، جلد اوّل،، هم عون و هم محمّد، هردو از فرزندان حضرت زینب عليها‌السلام معرفى شده اند.

19 ابن زیاد، عبیداللّه پسر زیاد بن ابیه است وى به سال 54 هجرى از سوى معاویه به حكومت خراسان و به سال 56 به حكومت عراق منصوب شد و در سال 61 به دستور یزید، با امام حسین عليه‌السلام جنگید.

20 اگرچه مشهور است كه یاران شهید امام 7 72 تن بوده اند، لكن ارباب مقاتل، تعدادشهداى كربلا را متفاوت ذكر كرده اند كه حداكثر آنان، حدود 145 نفر است. به طورى كه از بعضى از منابع نیز اشاره رفته گویا سپاه ابن سعد سر72 نفر از شهدا را بر نیزه كرده باشند كه آنان از افراد نامى بوده اند. «ابن اثیر» در از جلد سوم كامل خویش، مى نویسد: «آنان 33 نفر سواره و چهل نفر پیاده بوده اند».

مسعودى در جلد دوم مروج الذهب، صفحه 65 گوید: «همه كسانى كه در كربلا شهید شدند، 87 تن بوده اند».

21 تاریخ طبرى، ج 7، ص 3017. اعیان الشیعه، ج 1، ص 106.

22 الملهوف، ص 141.

23 ناسخ التواریخ، حضرت زینب كبرى عليها‌السلام ، از ص 208 به بعد.

24 حماسه عاشورا، فصل زینب كربلا.

25 تاریخ طبرى، ج 7، ص 3060.

26 همان مدرك، ص 3062.

27 ناسخ التواریخ، حضرت زینب كبرى عليها‌السلام ، ص 245.

28 ناسخ التواریخ، زینب كبرى عليها‌السلام ، از ص 247 به بعد.

29 ناسخ التواریخ، حضرت زینب كبرى عليها‌السلام ، ص 258 به بعد.

30 حضرت زینب كبرى، عمادزاده، ص 53.

31 همان مدرك، ص 52 و 53.

32 حضرت زینب كبرى، عمادزاده، ص 53 و 93.

33 حضرت زینب كبرى، عمادزاده، ص 53و93.

34 منتهى الا مال، ج 1، ص 394. ترجمه لهوف، ص 75 در اعیان الشیعه، جلد اول، صفحه 610، تعداد شهدا را سى نفر ذكر كرده است. و ضمنا «محمد بن عبداللّه جعفر» را نیز فرزند حضرت زینب عليها‌السلام مى داند.

35 ناسخ التواریخ، زندگانى حضرت زینب، ج 1، ص 281. منتهى الا مال، ج 1، ص 484. ترجمه لهوف، سید بن طاووس، ص 90.

36 مى توان گفت كه باریدن خون از آسمان در روز شهادت حضرت امام حسین عليه‌السلام به قدرى در كتب موثق ذكر شده كه از بدیهیات گردیده است ما در اینجا به چند منبع اكتفا مى كنیم. مناقب اهل بیت، ص 248. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 14، در همین كتاب، محقق ارجمند در ذیل «مطرت السماءُ یوم شهادةَ الحسین دما»، منابع دیگرى را ذكر كرده كه از آن جمله اند: مقتل الحسین، ج 2، ص 89. ذخائر العقبى، ص 144 و 145 و 150. تاریخ دمشق (كما فى منتجه)، ج 4، ص 339. الصواعق المحرقة، ص 116 و 192، الخصائص الكبرى، ص 126. وسیلة الَّمال، ص 197. ینابیع المودة، ص 320 و 356. نورالابصار، ص 123. الاتحاف بحب الاشراف، ص 12. تذكرة الخواص، ص 284. نظم دررالسمطین، ص 220. احقاق الحق، ج 11، ص 458 462. تاریخ الاسلام، ج 2، ص 349.

37 ناسخ التواریخ، زندگانى حضرت زینب عليها‌السلام ، ج 1، ص 281 به بعد. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 192 به بعد. منتهى الا مال، ج 1، ص 458. اعیان الشیعه، ج 1، ص 613. بحارالانوار، ج 45، ص 108 به بعد. «سید بن طاووس» نقل مى كند كه: «بعد از شنیدن این سخنان، پیرمردى در حالى كه سخت مى گریست، مى گفت: پدر و مادرم فداى شما باد! مردان شما بهترین مردان، جوانان شما بهترین جوانان، زنان شما بهترین زنان و نژاد شما بهترین نژادهاست»، (الملهوف على قتلى الطفوف، ص 194).

بشیر گوید: «وقتى زینب سخن مى گفت، گویى على سخن مى گفت».

38 زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ج 2، ص 145.

39 الملهوف على قتلى الطفوف، ص 191.

40 زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ج 2، ص 146. امام حسین عليه‌السلام به «حسن مثنى» مى فرماید: «... اخترتُ لك فاطمة فهى اكثرها شبها بامى فاطمه بنت رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله واما فى الدّین تقوم اللیل كله وتصوم النّهار... »، زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ج 2، ص 156.

41 ناسخ التواریخ، جلدسوم از جلد ششم، ص 42 به بعد ترجمه لهوف، ص 93 به بعد.

42 الملهوف على قتلى الطفوف، ص 194 به بعد. بحارالانوار، ج 45، ص 112. ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 48.

43 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 49 به بعد. منتهى الا مال، ج 1، ص 486 به بعد. ترجمه لهوف، ص 97 به بعد. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 199 به بعد. بحارالانوار، ج 45، ص 112.

44 سوره كهف، آیه 9.

45 حبیب السّیر، جزء اول از مجلد دوم، ص 59. بحارالا نوار، ج 45، ص 121.

46 وقعة الطف، ص 260 به بعد.

47 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 60 به بعد. منتهى الا مال، ج 1، ص 486 به بعد. «ابن اثیر» نیز از گفتگوى حضرت زینب عليها‌السلام و همچنین امام سجاد عليه‌السلام با ابن زیاد در این مجلس، سخن به میان آورده است (كامل، ج 5، ص 194 به بعد. روضة الصفا، ج 3، ص 172. ترجمه تاریخ طبرى، ج 7، ص 3066. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 201 به بعد)

48 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 63 به بعد. منتهى الا مال، ج 1، ص 489. كامل ابن اثیر، ج 5، ص 194 به بعد. روضة الصفا، ج 3، ص 173. ترجمه لهوف، ص 101. تاریخ طبرى، ج 7، ص 369. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 202. كامل ابن اثیر، ج 3، ص 435.

49 كامل ابن اثیر، ج 5، ص 196. ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 65 به بعد. منتهى الا مال، ج 1، ص 490. روضة الصفا، ج 3، ص 174. به بعد: زندگانى شهید جاویدان، ترجمه: الشهید الخالد الحسین عليه‌السلام ، ص 96 به بعد. ترجمه لهوف، ص 101 به بعد. بحارالانوار، ج 45، ص 119.

50 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 67 به بعد. مختارنامه (چاپ سنگى) ص 203 به بعد. الملهوف، ص 203 به بعد. وقعة الطف، ص 265. حبیب السیر، جزء اول از مجلد دوّم، ص 59. كامل ابن اثیر، ج 3، ص 436.

51 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 73.

52 جزوه مربوط به سر مطهر كه به وسیله مدیر روزنامه آئین اسلام انتشار یافته و نوشته مرحوم عبدالحسین آیتى است.

53 منتهى الا مال، ج 1، ص 447 به بعد. جزوه مربوط به سر مطهر در دیر راهب.

54 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 143 به بعد. منتهى الا مال، ج 1، ص 508 به بعد.

55 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 141 كامل ابن اثیر، ج 5، ص 199 (گوید: زنان یزید و دختران معاویه، ضجه و زارى كردند) ترجمه لهوف، ص 113. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 213. وقعة الطف، ص 269.

56 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 140. منتهى الا مال، ج 1، ص 509. كامل ابن اثیر، ج 5، ص 198. تاریخ طبرى نیز در جلد هفتم از اعتراض «ابوبرزه اسلمى» نسبت به عمل یزید سخن به میان آورده مى نویسد: ابوبرزه اسلمى گفت: چرا با چوبت به دهان «حسین» مى زنى، به خدا قسم چوب تو به جایى مى خورد كه بارها دیده ام پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله لب بر آن مى نهاد. اى یزید! به روز رستاخیز مى آیى و شفیع تو ابن زیاد است و این، روز رستاخیر مى آید و شفیع او محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله است. گوید آنگاه برخاست و رفت. ولى در ترجمه لهوف، آمده كه «ابوبرزه» را كشان كشان از مجلس بیرون كردند. وقعة الطف، ص 269. بحارالانوار، ج 45، ص 133.

57 جده معاویه و یكى از زنان معروف جاهلیت است.

58 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 136. زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین، ج 2، ص 192 حبیب السّیر، جزءاوّل از مجلد دوم، ص 60. بحارالانوار، ج 45، ص 133.

59 فرموده حضرت زینب عليها‌السلام به سخن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله اشاره دارد كه در روز فتح مكه، سال هشتم هجرى، كفار قریشِ مقهور اسلام را با عفو و گذشت، مورد بخشش قرار داده، فرمودند: «اذهبوا وانتم الطلقاء» كه از آن جمله اند «ابوسفیان و هند».

60 منتهى الا مال، ج 1، ص 519 به بعد. زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ج 2، ص 194 به بعد. ترجمه لهوف، ص 114 به بعد. اعیان الشیعه، ج 1، ص 616. حبیب السیر، جزء اوّل از مجلد دوّم، ص 60. بحارالانوار، ج 45، ص 133.

61 منتهى الا مال، ج 1، ص 522. ترجمه لهوف، ص 119.

62 در صفحه 287 كامل بهائى آمده كه در واقعه كربلا حضرت امام زین العابدین عليه‌السلام 22 ساله و حضرت امام باقر عليه‌السلام چهارساله بوده است مرحوم مجلسى تولد امام باقر عليه‌السلام را روز جمعه، اول رجب یا سوم صفر سال 57 هجرى مى داند (بحارالانوار، ج 46، ص 212)

63 منتهى الا مال، ج 1، ص 522؛ باید خاطرنشان كرد كه این اعتراض در این سن كم، با چنین استدلالى، فقط از معصوم ساخته است و لاغیر.

64 منتهى الا مال، ج 1، ص 512. ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 141 و 142. كامل ابن اثیر، ج 5، ص 200. ترجمه لهوف، ص 119 به بعد. بحارالانوار، ج 45، ص 136.

65 منتهى الا مال، ج 1، ص 512. ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 141 و 142، ترجمه لهوف، ص 123.

66 منتهى الا مال، ج 1، ص 512. ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 141 و 142، ترجمه لهوف، ص 123.

67 بحارالانوار، ج 45، ص 137.

68 مكانى كه امام سجاد عليه‌السلام در آنجا بر منبر سخن گفته است اگرچه آن منبر از بین رفته، ولى جاى آن را در مسجد اموى دمشق، منبرى ساخته و نگهدارى مى كنند، این مكان، نزدیك مزار حضرت یحیى عليه‌السلام است.

69 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 169. كامل ابن اثیر، ج 5، ص 202.

70 لهوف، سید بن طاووس، ترجمه سید احمد فهرى زنجانى، ص 195.

71 المصباح كفعمى، ص 648. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 225 ترجمه آثارالباقیه بیرونى، ص 454. بحارالانوار، ج 45، ص 146.

72 بحارالانوار، ج 45، ص 146. زندگانى ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ج 2، ص 218. 73 بحارالانوار، ج 45، ص 146. منتهى الا مال، ج 1، ص 525.

74 زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ج 2، ص 176 به بعد.

75 بانوى شجاع، زینب كبرى، ص 209 به بعد.

76 منتهى الا مال، ج 1، ص 445 446.

77 منتهى الا مال، ج 1، ص 445 446.

78 آثارالباقیه ابوریحان بیرونى، ص 454.

79 وقتى به زیارت قبر «حجر بن عدى» و یارانش به «مرج العذرى» در سى و چند كیلومترى دمشق رفته بودم، راهنماى كاروان مى گفت از اینجا تا كربلا 480 كیلومتر است و بعید هم نیست، ولى من با محاسبه از روى نقشه كه مربوط به ده یا دوازده سال پیش است از راه اسفالته حدود ششصد كیلومتر، قدرى بیشتر محاسبه كرده ام، شاید از راه میانبر گفته ایشان درست باشد، به امید آنكه روزى بتوانیم با عبور از این مسیر، ضمن بررسى آن، به قدس آزاد شده برویم.

80 زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ج 2، ص 198.

81 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 182. منتهى الا مال، جلد اول، ص 528 و 529. ترجمه لهوف، ص 128 به بعد.

82 منتهى الا مال، ج 1، ص 528 و 529. ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 183. ترجمه لهوف، ص 129.

83 همان مدرك.

84 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 183. منتهى الا مال، ج 1، ص 528. ترجمه لهوف، ص 130.

85 ناسخ التواریخ، جلد سوم از جلد ششم، ص 185. ترجمه لهوف، ص 130 به بعد.

86 منتهى الا مال، ج 1، ص 475.

87 ان شاءاللّه در قیام توّابین از «سلیمان بن صرد» یاد خواهد شد.

88 «مختار» پسر «ابوعبید ثقفى» است كه فرماندهى سپاه اسلام را در جنگ با سپاهیان ساسانى عهده دار بود و در زیر پاى فیل، شهید شد.

89 «ابراهیم» پسر «مالك اشتر بن حارث نخعى» است كه یكى از امراى شجاع سپاه اسلام بود. در جنگ «یرموك» چشمش پاره شد، لذا «اشتر» لقب گرفت. در جنگهاى جمل و صفین، از بزرگترین فرماندهان سپاه على 7 بود. بعد از جنگ صفین، على 7 او را به حكومت مصر برگزید و با فرمان معروف خویش كه عالیترین آیین ملكدارى است، او را روانه آن دیار كرد، ولى در بین راه به سال 37 هجرى به دست ایادى معاویه، شهید شد. وقتى خبر شهادت او به على 7 رسید، فرمود: «خداوند، مالك را رحمت كند، او براى من آن چنان بود كه من براى رسول خدا 9 بودم. با مرگ مالك، یك دست از پیكرم جدا شد»، (درنهج البلاغه فیض الاسلام، مرگ وى در سال 38هجرى ذكر شده است. )

90 در سال 63 هجرى، «مسلم بن عقبه المرى» به دستور یزید بر مردم مدینه تاخت، اهالى شهر، خندق زمان پیغمبر را دوباره ساختند، ولى مسلم، با خیانت طایفه بنى حارث، وارد شهر شد و در محلى به نام «حرّه» قیام مردم را سركوب كرد. سركرده مخالفان كه «عبداللّه بن حنظله غسیل الملائكه» بود، با عده بسیارى از مردم شهر، شهید شدند و به وسیله سپاه اموى، جنایات فراوانى انجام گرفت (تاریخ اسلام، دكتر فیاض، ص 193)

91 اعیان الشیعه، ج 7، ص 140 و 141.

92 پیام آوران عاشورا، سید عطااللّه مهاجرانى، ص 356 به بعد. از قول آیت اللّه قاضى طباطبائى در كتاب اوّل اربعین حضرت سیدالشهداء مى نویسد كه منابع نامبرده ذیل، در گذشت حضرت زینب در قاهره را تأئید كرده اند:

ابن عساكر دمشقى در تاریخ كبیر. ابن طولون دمشقى در رساله زینبیه. شعرانى در لواقع الانوار. شیخ محمد صبان در كتاب اسعاف الراغبین. شبلنجى در نورالابصار. مناوى در طبقات. شبراوى در الاتحاف، شیخ حسن عدوى در مشارق الانوار. سیوطى در رساله زینبیه. اجهورى در رساله مسلسل عاشورا. زینب فواز در الدرالمنثور. فرید وجدى در دائرة المعارف. وى بعد علاوه بر كتابهاى یاد شده در فوق، تعدادى كتاب دیگر را نام مى برد كه رفتن حضرت زینب را به مصر، تأئید مى كنند.

احتمال دیگرى هم هست كه آن جناب و كسانى از اهل بیت و صحابه كه قبرشان در محل «باب الصغیر دمشق» قرار دارد، بعد از واقعه حرّه در مدینه، به صورت اسارت به آنجا برده شده باشند كه حضرت زینب كبرى عليها‌السلام هم جزءِ آنان بوده و در نزدیكى دمشق درگذشته و همانجا مدفون شده است.

93 حضرت زینب، عمادزاده، ص 270. ناگفته نماند كه در جلد دوّم، مروج الذهب مسعودى آمده است كه «عبداللّه بن جعفر» در «واقعه حرّه» شهید شد.

94 «سمیه» مادر و «یاسر» پدر «عمار» از نخستین كسانى هستند كه اسلام آوردند. كفار قریش با زجر و شكنجه دادن آن دو، سعى مى كردند آنان را از اسلام برگردانند، ولى آن دو با تحمل انواع شكنجه ها، ایمان خویش را نگهداشتند. «ابوجهل» كه مقاومت آنان را دید، با حربه اى به قلب سمیه و یاسر ضربه اى زد و آن دو را شهید كرد. (اعیان الشیعه، ج 7، ص 319. ریاحین الشریعه، ج 4، ص 353)

بنابراین، اولین شهداى اسلام، «سمیه و یاسر»، پدر و مادر «عمار» بودند كه به وسیله پسرشان عمار به اسلام دعوت شدند. پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به عمار مژده داد كه تو را گروه سركش امت، شهید خواهند كرد. عمار در جنگ صفین، در ركاب على عليه‌السلام ه دست سپاه معاویه شهید شد و چون لشگریان معاویه گفته پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله را متذكر شدند، در جنگ با على عليه‌السلام سستى و تردید نشان دادند، ولى «عمروعاص» گفت: قاتل عمار، على است كه او را همراه خود به جنگ آورده و به كشتن داده است. آن بى خردان نیز این عذر احمقانه را از او پذیرفتند (مرد نامتناهى، ص 26)

95 «عكرشه»، دختر «اطرش» از زنان فصیح و بلیغ عرب بود و او را با معاویه در دفاع از على بن ابیطالب عليه‌السلام داستانى است كه در اعلام النساء، بلاغات النساء، تاریخ ابن عساكر، صبح الاعشى و عقدالفرید، به آن اشاره رفته است (لغتنامه دهخدا، حرف "ع "، ص 392)

در عقدالفرید آمده است كه او پس از شهادت على عليه‌السلام به شام نزد معاویه رفت و معاویه را وادار كرد كه صدقات مردم عراق را در عراق مصرف كند. معاویه از او پرسید مگر تو آن كس نیستى كه در جنگ صفین به حمایت از على شمشیر حمایل كرده بودى و مى گفتى:

«اى مردم! مواظب دینتان باشید! حال كه هدایت یافته اید، معاویه گمراه شما را گمراه نكند. هركس در بهشت سكونت كند از آن بیرون نشود، ساكن بهشت را پیرى و مرگ نیست، بهشت را با دنیایى كه پایدار نیست و جاى اندوه است، خریدارى كنید، از جمله كسانى باشید كه با بینش و شكیبایى در طلب حق، از دین خود دفاع مى كنند، معاویه گروهى را به سوى شما حركت داده كه از ایمان چیزى نمى فهمند و از حكمت بى خبرند، او آنان را به دنیا و باطل خواند، لذا به وى لبیك گفتند، خدا را! خدا را! اى بندگان خدا! دین خود را حفظ كنید! ».

«عكرشه» گفت: بلى من همانم.

معاویه گفت: پس چطور شد كه نزد ما آمدى؟

گفت: چون على عليه‌السلام از دنیا رفته است.

او با معاویه بحث مى كند، سرانجام معاویه مى گوید كه على مردم عراق را بیدار كرده است و قبول مى كند كه صدقات مردم عراق در همانجا تقسیم شود (ریاحین الشریعه، ج 4، ص 383 به بعد. اصول النحو، شهابى، ص 33 و 34)

96 «جرجى زیدان» در جلد سوم روایات تاریخ اسلامِ خودش، از آغاز كتاب تا صفحه 263، ضمن طرح شهادت حجربن عدى و قیام و شهادت امام حسین عليه‌السلام اسارت اهل بیت مطهر، این مساءله را عنوان مى كند كه «سلمى» دختر حجر بن عدى، به همكارى پسرعمو و نامزدش عبدالرحمن، قتل یزید را طرّاحى مى كنند و عبدالرحمن، یك بار دستگیر مى شود و مى گریزد، سرانجام سلمى موفق مى گردد، زیر پوشش لباس راهبه هاى نصرانى، در یك فرصت مناسب، یزید را با شربت عسل مسموم كند و خود را به نامزدش عبدالرحمن برساند (روایات تاریخ اسلام، ج 3، ص 250)

متاءسفانه جرجى زیدان مراجع كار خود را مشخص نمى كند، حال تا چه اندازه مى توان به سخن او اعتماد كرد و یا واقعا «سلمى و عبدالرحمن» موفق به كشتن یزید شده اند یا چنانچه معروف است با «ذات الجنب» و یا علت دیگرى مرده است، خدا بهتر مى داند، لذا به همین منظور، ما تحقیق در صحت و سقم گفته او را به عهده خود خوانندگان محترم مى گذاریم.

97 ر. ك: به پاورقى شمار ( 1 ) ص 95.

98 «وهب بن عبداللّه بن حباب كلبى»، با «مادر و همسرش» در لشكر امام حسین عليه‌السلام حضور داشت، او با تشویق مادرش به میدان رفت، جنگى نمایان كرد و بازگشت، ولى مادرش به او گفت: «بجنگ تا در ركاب امام حسین عليه‌السلام هید شوى». مجددا بازگشت و جنگید تا دو دستش را قطع كردند. مادرش ستون خیمه را برداشت و به كمك پسر شتافت و گفت: مقاومت كن تا با هم شهید شویم، امام حسین عليه‌السلام به مادر او فرمود: خدا تو را جزاى خیر دهد، برگرد. او نیز برگشت. چون «وهب» به خاك درغلتید، همسرش خود را به او رسانید. شمر به غلام خود گفت: او را به شوهرش ملحق كن، او نیز گرزى بر فرق وى كوفت و شهیدش كرد (منتهى الامال، ج 1، ص 379)

و این تنها زنى بود كه در كربلا به شهادت رسید.

99 «عبداللّه عفیف»، از شیعیان على عليه‌السلام در كوفه و از جمله پرهیزگاران بود. او یك چشم خود را در جنگ جمل و دیگرى را در صفین از دست داد. بعد از شهادت امام حسین عليه‌السلام او در مسجد كوفه بر سخنان نارواى ابن زیاد اعتراض كرد، سپس با كمك یارانش گریخت، وقتى خواستند دستگیرش كنند، با گروهى از شیعیان كوفه قیام كرد و جنگید تا بالاخره او را گرفتند و به نزد ابن زیاد بردند، در آنجا به ابن زیاد گفت: از خدا خواسته بودم كه مرا به دست بدترین خلق، شهیدكند، وقتى نابیناشدم ازشهادت، ماءیوس شده بودم امیدوارم كه به دست تو شهید شوم. در این نبرد، دخترش «ام عامر (صفیه»)، قصد جنگیدن داشت كه پدرش او را منع كرد، ولى او به جاى چشم پدر، كار مى كرد، دشمن از هرسو كه حمله مى كرد، او به پدر خبر مى داد تا بالاخره هردو را اسیر كردند و نزد ابن زیاد بردند و او، عبداللّه را شهید كرد، اما ام عامر به كمك شخصى به نام «طارق» آزاد شد و به «سلیمان بن صرد» پیوست و بعد از شهادت توّابین، با «محمد بن سلیمان بن صرد» ازدواج كرد. در مختارنامه آمده است كه «عبداللّه» را تعدادى غلام زنگى بود كه در این جهاد، آنان نیز شركت داشتند. در مورد قیام «عبداللّه عفیف»، مراجعه شود به: كامل ابن اثیر، ج 5، ص 196. ناسخ التواریخ، از جلد ششم، ص 65 به بعد. بحارالانوار، ج 45، ص 119. الملهوف على قتلى الطفوف، ص 203. ریاحین الشریعه، ج 4، ص 365.

100 «آیت اللّه شهید، سید محمد باقر صدر»، به تاریخ 25 ذیقعده 1353 هجرى قمرى در كاظمین به دنیا آمد. پدرش «سید حیدر» و مادرش دختر دانشمند «آیت اللّه شیخ عبدالحسین آل یاسین» بود. وى یك برادر از خود بزرگتر به نام «اسماعیل» و یك خواهر به نام «آمنه (بنت الهدى») داشت كه چهار سال از خودش كوچكتر بود. «سید محمد باقر»، از خردسالى، هوش و استعداد فوق العاده اى از خود نشان داد، لذا در دوران تحصیل، بسیار سریع توانست به درجه اجتهاد و مرجعیت برسد. او از جمله كسانى بود كه به مسائل روز و جهان و اسلام بسیار آگاه بود و روى همین اصل، كتابهاى «فلسفه ما و اقتصاد ما» را كه نیاز زمان بود، به رشته تحریر درآورد.

نسبت به امام خمینى؛ علاقه خاصى داشت و از همان اوایل نهضت، ایشان همسو با امام حركت مى كرد. وقتى در نهم جمادى الثانى 1385 مطابق با سیزدهم مهر 1344 حضرت امام رحمت اللّه علیه را از تركیه به عراق منتقل كردند، آیت اللّه صدر، همراه شاگردان و مریدان خویش، از جناب ایشان استقبال شایسته اى به عمل آوردند.

آگاهى آیت اللّه شهید صدر به مسائل روز، موجب شد كه رژیم بعثى، چندین بار اقدام به دستگیرى ایشان كند، از جمله در سال 1392 و 17 رجب 1399 هجرى قمرى كه به دنبال این دستگیریها، خواهرش «بنت الهدى» جاى خالى او را پر مى كرد و با فریاد اعتراض و سر دادن نداى جانبخش «اللّه اكبر»، موجب حركت و قیام مردم و از پا درآوردن رژیم بعثى و در نتیجه آزادى برادر مى شد.

رژیم بعثى سعى داشت به هر نحوى كه شده (حتى با تهدید، فشار و ارعاب) شهید صدر را وادار كند تا اعلامیه اى هرچند كمرنگ هم كه باشد، بر علیه جمهورى اسلامى ایران صادر كند، ولى ایشان در پاسخ تهدید یكى از بعثى ها مى فرمود:

«مرا از مرگ نترسانید، برو به صدام بگو من در انتظار چنین روزى هستم و هرگز تسلیم زورگویى شما نخواهم شد! این حقیقت را تو و همه اربابانت بدانید كه من در طول زندگى در آرزوى برپایى حكومت اسلامى و اجراى احكام خدا در زمین بوده ام و اكنون چنین حكومتى در ایران به رهبرى یگانه پیشواى بزرگ همه مسلمین جهان؛ یعنى حضرت امام خمینى و به همّت ملت غیور و مسلمان آن سرزمین، استقرار یافته است، سپاس خداوند را كه من با تحقق این حكومت، به آرزوى دیرینه خود رسیده ام، دیگر مرگ و زندگى در نظرم یكسان است».

101 ر. ك: به پاورقى شماره (1) ، ص 97.

102 «حرّه» نام محلى در مدینه است كه این جنایت فجیع در آنجا به وقوع پیوست.

103 زندگانى حضرت ابى عبداللّه، از ص 291 به بعد. تاریخ اسلام، ص 191.

104 تاریخ طبرى، جلد هفتم، ص 3219.

105 زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ص 242 به بعد.

106 زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسین عليه‌السلام ، ص 244.

107 دیدیم كه صدام حسین تكریتى، در 31 شهریور 1359 به قصد دستیابى بر خوزستان و در صورت امكان، بر بخش وسیعى از خاك پهناور ایران، از زمین و دریا و خشكى، به كشور عزیز ما حمله گسترده اى را آغاز كرد. و در همان روزهاى نخستین با توجه به غافلگیر شدن نیروهاى نوپاى جمهورى اسلامى، توانست قسمتهاى زیادى از خاك ما را اشغال كند، از «كارون» گذشت و هوس رسیدن به «تهران» را در سر داشت، ولى این جولانها و تاخت وتازها دیرى نپایید؛ زیرا نیروى ایمان رزمندگان غیور ما، نخست آنان را زمینگیر و سپس مجبور به عقب نشینى كرد.

سوسنگرد، بستان، شرق كارون، پادگان حمید، خرّمشهر، مهران، قصر شیرین و دیگر شهرها و روستاهاى اشغالى، یكى پس از دیگرى، آزاد شد و رزمندگان پرتوان ما، دشمن را در داخل خاك خودشان یعنى جزایر مجنون، شهر فاو و سراسر شمال عراق، تعقیب كردند. و كار به جایى رسید كه صدام از فرط ناكامى، ناچار شد مردم خودش را با بمب شیمیایى نابود كند و بعد از هشت سال جنگ كه پیمان ترك مخاصمه و عدم تجاوز برقرار گردید، وجبى از خاك ایران اسلامى در اختیار عراق باقى نماند و امروز براى تمامى جهان ثابت شده كه ایران اسلامى، بر حق مظلوم و «حزب بعث عراق» متجاوز و بر باطل بوده است.

یزید هم بعد از واقعه عاشوراى محرم، نتوانست بیش از سه سال و دو ماه دوام بیاورد و سرانجام با كوله بارى از ننگ و نفرت و بدنامى، دنیا را ترك كرد، در حالى كه امام حسین عليه‌السلام پیروز همیشه تاریخ و سربلند جهان هستى و اسوه صبر ومقاومت و پایمردى براى ابد، باقى ماند و نشان داد كه: «للحق دولة وللباطل جولة».

108 مختارنامه (چاپ سنگى) زندگانى حضرت سیدالشّهداء، ج 2، ص 251 تا 266 درجلد دوم، آمده است كه موقع شهادت مختار، احدى از قاتلان كربلا زنده نبود.

109 در منتهى الا مال، جلد اول آمده است كه چون ابن زیاد ملعون كشته شد، مختار سر او را خدمت امام سجاد عليه‌السلام فرستاد، آن حضرت مشغول غذا خوردن بود؛ سجده شكر به جاى آورد و فرمود: «روزى كه ما را بر این كافر وارد كردند غذا مى خورد، من از خداى خود درخواست كردم كه از دنیا نروم تا سر این كافر را در مجلس غذاى خود مشاهده كنم، همچنانكه سر پدر بزرگوارم جلو این كافر بود و غذا مى خورد».