• شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5822 / دانلود: 3048
اندازه اندازه اندازه
زندگانی امام موسی بن جعفر (علیه السلام)

زندگانی امام موسی بن جعفر (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

نمونه اخلاق و فضايل

خداوند متعال رسولان و پيامبران خويش را از آدميان برگزيد تاحجّت بر مردم تمام شود و بديشان اقتدا كنند. اگر قرار بود كه خداوندحاملان رسالتهاى خويش را از ميان فرشتگان برگزيند مردم مى گفتند كه ما را با فرشتگان كه از جنسى ديگرند چه كار؟!

سرشت انسان بر فضيلت دوستى آفريده شده است و اگر اين فضيلت درشخصى تجسّم يابد، انسان بيشتر به آن عشق مى ورزد و انگيزه هاى خيرونيكى در ذات فرد، وى را به تبعيّت از شخص صاحب فضيلت وامى دارند و شخص مى كوشد به هر نحوى شبيه فرد صاحب فضيلت شود.

اگر شما در باره فضيلت «احسان» سخنرانى مفصلى ايراد كنيد، آن چنان سودمند نخواهد بود كه اگر داستان مردى نيكو كار را بيان نماييد!!

در واقع فضايل و مكارم اخلاقى ائمه اهل بيتعليهم‌السلام برترين روش تربيتى است و آنان به حق والاترين نمونه هاى خير و فضيلت به شمارمى روند و شيوه زندگى پر بار از كرامات آنان بهترين دليل بر سلامت شيوه تربيتى و خط مشى آنان در زندگى است و انديشه هاى آنان كه از سوى راويان نقل شده است، تفسيرى درست و به حق از قرآن است.

آيا مگراين بزرگواران از جنس بشر نبوده اند، پس چگونه به اين عظمت رسيده اند؟ و آيا مگر با اجراى همين انديشه هايى كه از آنان روايت شده جايگاه بدين بزرگى دست نيافته اند؟ و آيا مگر ما خواهان رسيدن به بزرگى و عظمت نيستيم؟ بنابر اين بياييد اين انديشه ها را بخوانيم وهماهنگ با آنها حركت كنيم.

واقعيّت آن است كه تاريخ تنها اندكى از سيره ائمهعليهم‌السلام را براى ما نقل كرده است، زيرا آنان هميشه از سوى حكومتهاى ستمگر در محاصره تبليغاتى قرار داشتند تا آنجا كه حتّى، نقل فضيلت آنان در برخى ازدوران، راوى را با خطر مواجه مى ساخت و شاعرى همچون دعبل به خاطر مدح و ستايش اهل بيتعليهم‌السلام به مدّت ۲۵ سال چوبه اعدام خويش رابر پشتش حمل مى كرد!! با اين وجود، رواياتى كه در باره فضايل آنان به ما رسيده در حد خود دوره اى تربيتى و كامل از مكارم اخلاقى به شمارمى روند.

از آنجا كه امام كاظمعليه‌السلام در يكى از سخت ترين دورانهاى مبارزه ودشوارترين اوقات تقيّه و پنهانكارى مى زيسته است، ثبت ماجراهاوداستانهاى ايشان وگذر از حصار ممنوعيتهاى رژيم حاكم و رسيدن به نسلهاى بعدى در حد خود يك معجزه به حساب مى آيد. بر ماست كه براين داستانهائى كه به دست ما رسيده استدلال كنيم اگر چه مى دانيم آنچه به دست ما رسيده قطره اى از معجزات و داستانهاى شگفت انگيزآن حضرت مى باشد.

الف - عبادت و زهد امام يكى از برجسته ترين نشانه هاى رهبران مكتبى، زهد و پارسايى وعبادت در درگاه خداست. روزگارى كه امام كاظم در آن مى زيست به «قرن طلايى» معروف بود. در آن هنگام كاخهاى فرمانروايان عبّاسى آكنده از ثروتهاى هنگفت و شاهد بر پايى جشنهاى پر خرج و هزينه بود. برخى از اين صحنه ها را مى توان در كتاب داستانهاى هزار و يك شب خواند. در چنين روزگارى ابراهيم بن عبدالحميد مى گويد:

«به خانه امام كاظم رفتم. او به نماز ايستاده بود. در خانه اش چيزى نبود مگر منسوجى از برگهاى درخت خرما (يا جامه اى بسيار خشن) و شمشيرى آويخته و يك قرآن!!( ۴۷ )

آن حضرت از شدّت فروتنى و تواضع در برابر خداوند و عبادت به درگاه او پياده به زيارت خانه خدا مى رفت و اگر مسافت ۴۰۰ كيلو مترى ميان مكّه ومدينه و نيز طبيعت صحراى عربستان را در نظر بگيريم آنگاه به نهايت تحمّل وبردبارى امام كاظمعليه‌السلام در برخورد با دشواريها در راه خداوند، پى خواهيم برد».

على بن جعفر گويد: با برادرم موسى بن جعفر و اهل و عيالش ۴ بارپياده به حج رفتيم. يك بار آن حضرت در مدّت ۲۶ روز و بار ديگر ۲۵روز و سوّمين بار ۲۴ روز و مرتبه چهارم ۲۱ روز مسافت ميان مدينه ومكّه را پياده طى كرد.( ۴۸ )

در باره علاقه وافر آن حضرت به نماز كه نور چشم مؤمنان و ساعت ديدار دو دوست با يكديگر است، حديث زير چنين مى گويد:

"روايت شده است كه امام موسى بن جعفرعليهما‌السلام نافله هاى شب را به جاى مى آورد و آنها را به نماز صبح متصل مى كرد و آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقبيات مى پرداخت و سپس به سجده مى افتاد و تا نزديك زوال سر ازسجده وستايش خداوند برنمى داشت. بسيار دعا مى كرد وپيوسته مى فرمود:

«اللَّهُمَّ إِنّى اَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ ». يكى ديگراز دعاهاى او اين بود كه مى گفت: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ ».

از ترس خدا بسيار مى گريست تا آنجا كه محاسنش از اشك خيس مى شد. بيشتر از ديگر مردمان صله رحم به جاى مى آورد و فقراى مدينه را مورد تفقّد قرار مى داد.( ۴۹ )

آرى تلاش و كوشش امام كاظمعليه‌السلام در پرستش پروردگارش و تضرع به درگاه او با نماز و دعا، او را به مقام ومرتبه والا و عظيمى رسانيد.

همين امر به او قدرت تحمّل بار سنگين رسالت را بخشيده بود تا آنجاكه در راه تبليغ و گسترش آن با تمام امكانات خود فداكارى كرد. در دل سياهچالهاى جباران، نماز، يگانه مونس و همدم او بود.

احمد بن عبداللَّه از پدرش نقل مى كند كه گفت: نزد فضل بن ربيع رفتم. او بر بام بود. به من گفت: به اين خانه بنگر چه مى بينى؟ گفتم جامه اى مى بينم كه روى زمين گسترده است. گفت: خوب بنگر. دقت كردم وگفتم: مردى در حال سجده است. گفت: آيا او را مى شناسى؟

او موسى بن جعفر است. شبانه روز او را زير نظر دارم و او را هيچ گاه جز بر اين حالت نيافته ام. او چون نماز صبح را مى خواند تا طلوع خورشيد به تعقيبات مشغول مى شود. آنگاه به سجده مى افتد و تا زوال خورشيد درهمان حال مى ماند. او يكى را گمارده تا مراقب فرا رسيدن اوقات نمازباشد. چون آن شخص وى را از دخول وقت آگاه مى سازد او بدون آنكه تجديد وضو كند به نماز مى ايستد. شيوه او آن است كه چون نماز عشا راگزارد، افطار مى كند آنگاه دو باره وضو مى سازد، و تا طلوع فجر به نمازمى ايستد، يكى از كسانى كه آن حضرت را زير نظر گرفته بود، مى گفت: بسيار مى شنيدم كه آن حضرت اين دعا را مى خواند:

«اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّنى كُنْتُ أَسْئَلُكَ أَنْ تُفَرِّغنى. اللَّهُمَّ وَقَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ( ۵۰ ) خداوندا تو خود مى دانى كه من از تو وقت فراغت مى خواستم. خداوندا به من ارزانى داشتى، پس سپاس تو را (اشاره به روزگارى است كه حضرت امام به اقامت اجبارى در منزل محكوم بود.)

در باره نحوه قرائت قرآن آن بزرگوار، حفص روايت كرده است كه: كسى را بر خويش بيمناك تر از موسى بن جعفرعليهما‌السلام و اميداورتر از او به مردم نديدم به حزن قرآن مى خواند و چنان تلاوت مى كرد كه گويى انسانى را مخاطب قرار داده است.( ۵۱ )

قرآن كريم والاترين ارزشها را به آن حضرت آموخته بود. يكى ازبرجسته ترين اين ارزشها مراقبت از نفس و تلاش پيگير براى تزكيه ونجات آن از خشم پروردگار و اصلاح آن بود تا بدين وسيله آن را به جايگاهى براى محبّت وخشنودى خداوند تبديل كند. در عين حال او خير خواه مردم بود و خير خواهى اش چيزى جدا از عملكرد آن حضرت محسوب نمى شد، بلكه او با احسان به مردم به خداوند تقرّب مى جُست. از فقراى اهل بيت جستجو مى كرد و براى آنها پول و مى برد و به دست آنان مى رسانيد بدون آنكه بدانند اين كمكها از سوى چه كسى انجام مى گيرد.( ۵۲ )

ب - بخشش و كرم امام با توكّل بر خدا و يقين به او، پاداش نكو كاران در پيشگاهش فزونى مى گيرد. اعتماد به اينكه خداوند روزى دِه ونيرومند است، به مؤمن غنايى مى بخشد كه از فقر و تنگدستى نمى هراسد. امامان ما نمونه هاى والا دربخشش و كرم هستند. امام موسى بن جعفرعليهما‌السلام با وجود سختى شرايطواوضاعى كه در آن مى زيسته است، در جود و كرم شهره آفاق بوده است.

در اين باره از محمّد بن عبداللَّه بكرى روايت شده است كه گفت:

در طلب وامى به مدينه در آمدم. امّا (به مقصود خود نرسيدم) خسته شدم با خود گفتم: اى كاش نزد ابوالحسنعليه‌السلام بروم و حال خود را براى اوبازگو كنم. از اين رو به مزرعه آن حضرت رفتم. خدمت او رسيدم. آن حضرت به همراه غلامش به سوى من آمد همراه غلام ظرفى بود كه درآن مقدارى گوشت نيم پخته بود و جز آن چيز ديگرى نداشتند امام مشغول خوردن شد و من نيز خوردم. سپس از حاجتم پرسيد و من ماجراى خود رابراى او باز گفتم.

پس آن حضرت به درون رفت و اندكى نگذشت كه به سوى من برون آمد و به غلامش گفت: برو. سپس دستش را به طرف من دراز كرد و كيسه اى كه در آن ۳۰۰ دينار بود، به من داد. آنگاه برخاست و رفت من نيز بر مركب خويش سوار شده بازگشتم.( ۵۳ )

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين از يحيى بن الحسن نقل كرده است كه گفت: هر گاه موسى بن جعفرعليهما‌السلام مى شنيد كه مردى پشت سرآن حضرت سخن نا شايستى گفته است براى او يك كيسه پول كه در آنهابين ۲۰۰ تا ۳۰۰ دينار بود، مى فرستاد وكيسه هاى آن حضرت زبانزد بود.( ۵۴ )

در تاريخ حكايت جالبى آمده است كه منصور خليفه عبّاسى از امام موسى بن جعفر دعوت كرد كه در مجلس شادباش نوروز بنشيند و هداياوتحفه هاى مردم را بستاند. آن حضرت فرمود:

من در اخبارى كه از جدّم، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، روايت شده است، جستجو كردم، امّا در باره اين عيد خبرى نيافتم بلكه اين عيد سنّت ايرانيان است واسلام آن را محو فرموده پناه به خدا مى برم از اينكه بخواهيم چيزى را كه اسلام محو فرموده، احيا كنيم. منصور پاسخ داد: من اين كاررا به خاطر دلجوئى و جذب لشگر و سپاه مى كنم و تو را به خداوند عظيم سوگند مى دهم كه در اين مجلس بنشينى. آن حضرت نشست.

سران و فرماندهان لشگر بر آن حضرت وارد مى شدند و به وى شادباش مى گفتندو هداياى خود را به آن حضرت پيشكش مى كردند. خادم منصور بالاى سرآن حضرت ايستاده بود. و هدايايى را كه آورده مى شد، آمار مى گرفت. درآخر همه پيرمردى سالخورده وارد شد و به آن حضرت عرض كرد: اى فرزند دخت رسول خدا! من مردى فقير و تنگدستم و مالى ندارم كه پيشكش كنم، امّا سه بيت كه جدّم در باره جدّ تو، حسين بن علىعليهما‌السلام ، سروده است تقديم شما مى كنم:

عجبت لمصقول علاك فرنده

يوم الهياج وقد علاك غبار( ۵۵ )

و لا سهم نفذتك دون حرائر

يدعون جدّك والدموع غزار( ۵۶ )

الا تغضغضت السهام و عاقها

عن جسمك الإجلال و الإكبار( ۵۷ )

امام با شنيدن اين ابيات فرمود: هديه تو را پذيرفتم. بنشين كه خداى مباركت گرداند. آنگاه سر خود را به جانب خادم منصور بلند كردوفرمود: نزد منصور برو و به او بگو كه اين مقدار مال جمع شده و بپرس با اين مالها چه مى خواهد بكند؟

خادم رفت و برگشت و جواب آورد كه منصور مى گويد تمام اين اموال را به شما بخشيدم. با آن هر كار كه مى خواهيد بكنيد. پس امام به آن پير مرد فرمود: تمام اين اموال را برداركه من آنها را به تو بخشيدم.( ۵۸ )

آن حضرت با كرم و بزرگوارى خويش، با دشمنان و مخالفانش برخوردمى كرد و در نتيجه آنان را با خود دوست مى كرد. در روايات آمده است كه مردى از تبار خليفه دوّم در مدينه زندگى مى كرد و همين كه امام كاظمعليه‌السلام را مى ديد به آزار او مى پرداخت و ناسزايش مى گفت و به حضرت علىعليه‌السلام دشنام مى داد.

روزى يكى از اطرافيان آن حضرت گفت: بگذاريد اين فاجر را بكشيم، امّا آن حضرت به شدّت آنان را از اين انديشه نهى كرد، و پرسيد: آن مرد كجاست؟ گفتند: در يكى از نواحى مدينه مشغول كشاورزى است. امام براى ديدار او روانه شد و او را در مزرعه اش يافت و با اسب خويش وارد مزرعه آن شخص شد.

آن مرد صدا زد: زراعت ما را لگدمال مكن، امّا آن حضرت به او اعتنايى نكرد وهمچنان رفت تا به او رسيد. آنگاه از مركب خويش فرود آمد و بارويى گشاده وخندان در كنار آن مرد نشست و از او پرسيد: چقدر خرج زراعت خود كرده اى؟ مرد پاسخ داد: صد دينار. فرمود: اميدوارى چقدر از آن بهره ببرى؟

پاسخ داد: من به غيب دانا نيستم. امام پرسيد: من گفتم اميدوارى چقدر عايدت شود؟

مرد گفت: اميدوارم دويست دينار عايدم شود.

پس امام كاظم كيسه اى بيرون آورد كه در آن سيصد دينار بود و فرمود: اين كيسه دينار را بگير و زراعت تو بر همان حال نيز باقى است و خداوندآنچه را كه بدان اميدوارى، به تو روزى خواهد فرمود.

مرد برخاست وسر امام را بوسه داد و از آن حضرت خواهش كرد كه ازتقصيرات او چشم پوشى كند. حضرت تبسم كرد و بازگشت. امام به مسجد رفت وديد كه همان مرد در مسجد نشسته است و تا امام را ديد، گفت: خدا داناتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. اصحابش به طرف او رفتند وپرسيدند: داستان تو چيست؟ تو پيش از اين سخن ديگرى درباره ايشان (امام كاظم) مى گفتى؟! آن مرد به آنها پاسخ داد: اينك سخن مرا شنيديد.

آنگاه زبان به دعاى آن حضرت گشود. دوستانش باوى به مخالفت برخاستند و او نيز با آنها به ستيزه برخاست. چون آن حضرت به خانه اش بازگشت به دوستانش كه از وى در باره كشتن آن مرد اجازه خواسته بودند، فرمود:

كدام راه بهتر بود؟ راهى كه شما در نظر داشتيد يا كارى كه من انجام دادم؟ من كار او را با مقدار (پولى) كه مبلغ آن را مى دانيد سامان دادم وشرّ او را با آن مقدار كفايت كردم. برخى دانشمندان متذكر شده اند كه امام دويست تا سيصد دينار مى بخشيد و كيسه هاى دينار وى زبانزد همه بود.( ۵۹ )

ج - علم و دانش امام در باره دانش آن حضرت پيش از اين گفتگو كرديم در اينجا باز همين بحث را پى مى گيريم تا روايت جالبى را در باره علم و دانش آن حضرت نقل كنيم.

از محمّد بن نعمان معروف به ابو حنيفه، پيشواى حنفيان، نقل شده است كه گفت: موسى بن جعفر را زمانى كه كودك بود در تالار پدرش ديدم. از او پرسيدم: فردى غريب كه در شهر شما آيد، كجا قضاى حاجت كند؟

كودك نگاهى به من كرد و آنگاه گفت: پشت ديوار نهان مى شودوخود را از چشم همسايه مى پوشاند و از كناره نهرها و ميوه ريز درختهاو سايه انداز خانه ها وراههاى باز و مساجد دورى مى گزيند و رو به قبله يا پشت به آن قرار نمى گيرد وجامه خود را بالا مى زند و هر كجا كه خواست كار خود را انجام مى دهد.

ابو حنيفه گويد: چون اين سخن را از او شنيدم، در ديده ام بزرگ شدودر دلم مقام يافت. پس از او سؤال ديگرى پرسيدم و گفتم: فدايت شوم منشأگناه كيست؟

كودك به من نگريست و گفت: بنشين تا به تو بگويم. نشستم. او گفت: گناه يا بايد از بنده باشد يا از پروردگارش و يا از هر دو. پس اگر از خدا باشد پس او عادل تر و منصف تر از آن است كه به بنده اش ستم كند و او را به كارى كه مرتكب نشده، مؤاخذه نمايد و اگر از هر دوسر زده باشد خدا شريك گناه اوست در اين مورد شايسته است كه طرف قوى نسبت به بنده ضعيف خود انصاف را رعايت كند و اگر گناه فقط ازبنده سرزده باشد پس مجازات تنها بر بنده اعمال مى شود و نهى تنها متوجّه اوست و او به تنهايى مستحق پاداش وعقاب است و بهشت و دوزخ بر اوواجب مى شود.

من با شنيدن اين پاسخ گفتم: ذرية بعضها من بعض.

د - شجاعت و استقامت امام كاظم با همان قدرت و اراده بزرگى كه پيامبرانعليهم‌السلام از آن برخوردار بودند، رسالت انبيا را بر دوش گرفت. او با تمام مظاهر طغيان استكبار و فساد وتنها با اتّكا بر پروردگار جهانيان به رويارويى برخاست.

هنگامى كه فضل بن ربيع نزد آن حضرت آمد عرض كرد:

اى ابو ابراهيم! خداوند تو را رحمت كند براى مجازات آماده شو، آن حضرت به وى فرمود:

آيا «مالك دنيا وآخرت پشتيبان من نيست؟ امروز نمى توانيد به من آسيبى برسانيد، انشاء اللَّه».

همچنين هنگامى كه بر هارون الرشيد، اين فرمانرواى سركش ومغروركه روزى با ابرها سخن مى گفت و به وسعت امپراتورى خويش مى نازيدومى گفت: چه شرق چه غرب، هر كجا كه ببارى خراج تو را براى من مى آورند! وارد مى شود. هارون از آن حضرت مى پرسد: اين دنيا چيست؟ امام موسى بن جعفرعليهما‌السلام به او پاسخ مى دهد: اين سراى فاسقان است واين آيه را تلاوت فرمودند:( سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِالْحَقِّ وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَيُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَيَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ) ( ۶۰ )

«بزودى آن كسان را كه در روى زمين به نا حق تكبر كردند از آيات خويش بگردانم و اگر ايشان هر آيه اى را ببينند بدان ايمان نياورند و اگر راه راست ببينند آن را راه «خود» نگيرند و اگر راه گمراهى را ببينند، آن را راه «خود»مى گيرند..»

هارون پرسيد: دنيا خانه كيست؟ امام فرمود:

دنيا براى شيعيان ما يك فتره (برهه) و براى ديگران فتنه است.

هارون پرسيد: چرا صاحب اين سرا (خدا) آنرا پس نمى گيرد؟

امام فرمود: خداوند اين دنيا را آباد به بشر تحويل داد بنابراين آنرا جز به حالت آباد پس نمى گيرد.

هارون پرسيد: شيعيان تو كجايند؟ حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:

( لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ ) ( ۶۱ )

«آن كسان كه كافر شدند از اهل كتاب و مشركان باز نايستند تا وقتى كه حجّت پيدا بر ايشان بيايد.»

هارون پرسيد: آيا ما كافريم؟ امام پاسخ داد: نه. . ولى چنان هستيدكه خداوند فرموده است:

( الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ) ( ۶۲ )

«كسانى كه نعمت خدا را به كفر مبدل كردند و قوم خود را به سراى تباهى فرود آوردند.»

هارون با شنيدن اين پاسخ خشمگين شد و بر او سخت گرفت.

آن حضرت از زندان، جايى كه دژخيمان جنايتكار هيأت حاكمه آن رااحاطه كرده بودند، نامه اى به هارون نوشت و در آن فرمود:

«روزى از بلا و سختى بر من سپرى نمى شود جز آنكه روزى از راحتى و رضا از تو سپرى مى گردد تا آنكه تمام روزهاى ما دو نفر به روزى مى رسد كه پايان ناپذير است و اهل باطل در آن روز زيانمند شوند».( ۶۳ )