اخلاق و فضايل امام هشتم
او قرآن ناطق بود و سرچشمه همه اخلاق و دانش و كراماتش از قرآن بود. ومگر قرآن خود نشانه بزرگ خداوند در ميان بندگانش نيست؟
مگر پروردگار ما قرآن را براى هر كس از بندگانش كه مى خواهد به راه راست او رهنمون شود، آسان نگردانيده است؟ و آيا شگفت انگيز خواهدبود بنده اى كه قرآن را در طول حيات خويش سرلوحه خود قرار داده، آيت بزرگ پروردگار جهانيان شود؟
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
برترين و بزرگترين امتيازش آن بود كه چون بنده اى مردم را به او دعوت مى كرد وقتى از شخصى درباره اخلاق شريف پيامبر سؤال مى شد مى گفت: «قرآن خوى اوست.»
وبزرگترين امتياز امام علىعليهالسلام
نيز آن بود كه خداوند گوشهاى او راشنواى قرآن گردانيده بود.
پيامبر به ما يادآورى كرد كه پس از خود دو چيز گرانبها بر جاى مى نهد. كتاب خدا (قرآن) و عترتش. سپس گفت كه اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه كنار حوض (كوثر) بر حضرتش وارد شوند.
آيا اين سخن به اين معنى نيست كه خاندان رسالت، مشكات نوردانش ومعدن وحى و جايگاه علم الهى اند؟
امام رضاعليهالسلام
با تمام وجود خويش، مصداق اين نور آلهى بود تا آنجاكه در حديث آمده است: ابوذكوان گفت: از ابراهيم بن عبّاس شنيدم كه مى گفت: «امام رضا را نديدم مگر آنكه از چيزى كه سؤال مى شد، اومى دانست و در عصر و روزگارش كسى را نديدم كه نسبت به آنچه درزمان بود از او داناتر باشد. مأمون از هر چه مى پرسيدش، بدو پاسخ مى گفت.
همه كلام و پاسخ وى، گزيده هائى از قرآن بود. او هر سه روزيك بار قرآن را ختم مى كرد ومى فرمود:
اگر بخواهم، مى توانم در كمتر از سه روز هم قرآن را ختم كنم، امّاهرگز به آيه اى برنمى خورم جز آنكه در آن آيه و اينكه در باره چه چيزى فرود آمده و در چه وقتى نازل شده، مى انديشم. از اين رو قرآن را هر سه روز يكبار ختم مى كنم».
امّا چگونه پيشواى ما، امام رضاعليهالسلام
، تا بدين درجه به قرآن مأنوس وپاى بند بود؟
و آيا ما هم مى توانيم پيرو او در اين امر مهم باشيم؟
قرآن كتاب خدااست و آن كس كه دلش به نور خدا پيوند نيافته است نمى تواند كتاب او را دريابد. آيا مگر خداوند سبحان نفرموده است:
(
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّاخَسَاراً
)
«و فرو مى فرستيم از قرآن آنچه را كه شفا و رحمت است براى مؤمنان و برستمگران جز زيان نيفزايد.»
انسان به درجه ايمان ويقين خود و نيز به اندازه تجلّى عظمت پروردگاردر قلبش از نور خداوند، كه در كتابش متجلّى است، بهره مند مى شود.
امام رضا خداى را بزرگ داشت و او را پاس نهاد و امر خويش رابدو واگذار كرد و جز او هر چيزى را خوار و حقير انگاشت و در راه او هر بلايى را به جان خريد. تمام اينها وسيله او براى رسيدن به پروردگارش بود.
اجازه دهيد براى آنچه گفتيم شواهد و دلايلى ارائه دهيم تا نه تنهانسبت به امام شناخت بيشترى حاصل كنيم بلكه دلهاى ما از اين سيره اى كه از روحى الهى و تابناك آكنده است، به كرنش افتند.
يكى از عبادتهاى آن حضرت اين بود كه چون نماز صبح را در اوّل وقت به جاى مى آورد، براى پروردگارش به سجده مى افتاد و تا زمانى كه خورشيد بالا نمى آمد، سر از سجده برنمى داشت.
هنگامى كه مأمون، خليفه عبّاسى، والى خود را در مدينه به همراهى امام تا خراسان مأموريت داد، از او در باره حالات امام در راه پرسيد. والى بسيار از درجات عبادت و ذكر و توجّه آن حضرت به خدا سخن گفت. مأمون چون سخنان والى خويش را شنيد، به وى دستور داد كه اين سخنان را از مردم پنهان دارد!
از جمله سخنان والى در اين باره به مأمون اين بود كه گفت:
چون صبح فرامى رسيد امام رضا نماز صبح مى گزارد و چون سلام نمازش را مى گفت در جايگاه نمازش مى نشست و خداى را تسبيح مى گفت و مى ستود. تكبير و تهليل مى گفت و بر پيامبر و دودمانش درودمى فرستاد تا آنكه خورشيد سربرمى زد سپس به سجده مى افتاد و تا بالاآمدن روز در همان حال باقى مى ماند.
سپس به سوى مردم مى رفت وتا نزديك وقت زوال، با آنان سخن مى گفت و اندرزشان مى داد. آنگاه تجديد وضو مى كرد و به جايگاه نمازخويش برمى گشت...
والى پس از آنكه كيفيت نماز، سجده ها و نوافل آن حضرت را تا وقت عصر، چنان كه در فقه معروف است بيان كرد، گفت سپس: اقامه مى گفت و نماز عصر را به جاى مى آورد و چون سلام نمازش را مى گفت در همان جاى مى نشست به تسبيح و ستايش و تكبير و تهليل خداوندزبان مى گشود سپس به سجده مى افتاد و در آن حال يك صد بار مى فرمود: «حمداً للَّه».
آنگاه والى ذكر مى كند كه امامعليهالسلام
چگونه پس از غروب خورشيد نمازمى گزارد و به تسبيح خداوند مشغول مى شد تا آنكه يك سوم از شب سپرى مى گشت و آنگاه به بسترش مى رفت و چون يك سوم آخر شب فرامى رسيد براى خواندن نافله بر مى خاست و آنقدر نماز مى خواند تاسپيده سرمى زد. سپس تا طلوع خورشيد به تعقيبات نماز مى پرداخت و تا بالا آمدن خورشيد به سجده مى افتاد.
والى افزود: در بستر خويش، بسيار قرآن مى خواند و چون به آيه اى كه در آن يادى از بهشت و جهنم شده بود، بر مى خورد مى گريست و ازخداوند بهشت را مى طلبيد و از آتش جهنّم به خدا پناه مى برد.
امام عقيده داشت كه برترى او تنها به تقواست و نه به خاطر انتساب اوبه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
.
بيهقى از صولى از محمّد موسى بن نصر رازى نقل مى كند كه گفت: از پدرم شنيدم كه مى گفت: مردى به امام رضا گفت: به خدا سوگند بر زمين كسى از جهت پدر از تو شريف تر نيست.
آن حضرت به وى فرمود:
«تقوا بديشان شرافت بخشيد و طاعت خداى بزرگشان كرد».
يكى ديگر به او عرض كرد: به خدا تو بهترين انسانها هستى. آن حضرت به او فرمود:
«سوگند مخور اى مرد! بهتر از من كسى است كه خداترس تر باشد و اورا فرمانبردارتر. به خدا قسم اين آيه نسخ نشده است كه:(
وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ
)
.
اين گفتگو، روايتى از امام صادقعليهالسلام
را به ياد ما مى آورد كه فرمود:
«همانا ولايت و دوستى من با حضرت محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
در نزد من محبوب تر از ولادتم از اوست».
بدين سان امام رضا در تمام ابعاد حياتش، خداى را فرمانبردار بودوخدا هم او را دوست داشت و دلش را به نور معرفت درخشان و از علم ودانش آكنده ساخته بود و او را حجّت بالغه خويش بر مخلوقاتش گردانيده بود.
آيا سوره «ص» را نخوانده ايم كه چگونه خداوند مواهب خويش را به بندگان درست كردارش بيان مى كند؟
او اين همه مواهب را فقط و فقط به خاطر عبادت و اخلاصى كه اينان دارند، بديشان ارزانى مى بخشد، مثلاًمى فرمايد:
(
اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ *.
..
وَشَدَدْنَامُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ
)
«بر آنچه مى گويند شكيبايى ورز و ياد آر بنده ما داوود نيرومند را. او بسيارباز گردنده بود. و ما مُلكش را استوار كرديم و بدو حكمت و نيروى داورى داديم.»
سپس در ادامه همين آيات مى فرمايد:
(
فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ * يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ
)
«پس براى او بخشيديم و همانا براى او در نزد ما منزلتى نزديك و عاقبتى نيكوست. اى داوود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم پس بين مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا گمراه مى سازد.
كسانى كه از راه خدا گمراه مى شوند چون روز حساب را فراموش كرده اند، عذابى سخت در انتظار آنان است.»
امام رضاعليهالسلام
اين گونه به پروردگارش توجه داشت و خداوند نيز. هرچه خود از كرامت و علم خواست، بدو بخشيد.
او از دنيا كناره گرفته و آن را خوار شمرد، فريبهاى دنيا را پس زدوخداهم پرده ميان او و حقايق را فروافكند، زيرا دنيا دوستى اساس هرخطايى است وعشق به دنيا پرده اى است بلند كه ميان او و حقايق مخلوقات آويخته شده است.
بيهقى از صولى نقل كرده است كه:
امام رضا در تابستان روى بوريا ودر زمستان روى پلاس مى نشست. جامه اش از پوشاك خشن بود و چون در برابر مردم ظاهر مى شد، خود رابراى آنان مى آراست.
اين امر مربوط به روزگارى بود كه دنيا به او روى آورده بود، امّا اونمى پذيرفتش و فريب آراستگيهاى آن را نمى خورد. هنگامى كه خلافت عبّاسى در اوج عظمت و شكوه خود بود و در ناز و نعمت، امام رضاعليهالسلام
منصب ولايتعهدى اين امپراتورى را در ظاهر بر عهده داشت، امّا با وجوداين از دنيا چشم پوشيد و زرق و برقهاى آنرا پشت سر انداخت.
كنيزى به نام «عذر» چنين مى گويد:
«همراه با گروهى از كنيزان از كوفه خريدارى شديم. من دختربچّه بودم (وى در كوفه به دنيا آمده بود). ما را نزد مأمون آوردند و ما درخانه او بوديم، در بهشتى از خوردنى و نوشيدنى و بوى خوش و دينارفراوان.
مأمون مرا به امام رضاعليهالسلام
بخشيد. چون به خانه او رفتم از آن همه ناز و نعمت خبرى نديدم.
زنى سرپرست ما بود كه شب ما را بيدار مى كرد و به نماز وامى داشت واين بر ما بسيار دشوار بود. من هميشه آرزو مى كردم كه از خانه او نجات پيدا كنم.
بزرگ ترين زهد امام زهد وى در خلافت بود به گونه اى كه مأمون خود اين منصب را به امام پيشنهاد كرده بود.
آرى كسانى هستند كه از دنيا دورى مى جويند تا متاعى بزرگ تر از آن به دست آورند، حال آنكه هيچ چيز در چشم آدمى بزرگ تر از رياست نيست.
فضل بن سهل كه خود شاهد گفتگوى مأمون با امام رضاعليهالسلام
در باره خلافت بود، مى گويد:
خليفه را هيچ گاه همانند آن روز خوار نديدم.
مأمون عبّاسى گويد:
بسيار كوشيدم تا طمع او را به خلافت و غير آن جلب كنم، امّا موفق نشدم.