ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد 4%

ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد
  • شروع
  • قبلی
  • 391 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 79298 / دانلود: 4038
اندازه اندازه اندازه
ترجمه روضه  كافى يا گلستان آل محمد

ترجمه روضه كافى يا گلستان آل محمد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

حديث شماره : ٢١٣

(حَدِيثُ قَوْمِ صَالِحٍعليه‌السلام )

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَأَلَ جَبْرَئِيلَعليه‌السلام كَيْفَ كَانَ مَهْلَكُ قَوْمِ صَالِحٍعليه‌السلام فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ صَالِحاً بُعِثَ إِلَى قَوْمِهِ وَ هُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً فَلَبِثَ فِيهِمْ حَتَّى بَلَغَ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ لَا يُجِيبُونَهُ إِلَى خَيْرٍ قَالَ وَ كَانَ لَهُمْ سَبْعُونَ صَنَماً يَعْبُدُونَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ مِنْهُمْ قَالَ يَا قَوْمِ بُعِثْتُ إِلَيْكُمْ وَ أَنَا ابْنُ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ قَدْ بَلَغْتُ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ وَ أَنَا أَعْرِضُ عَلَيْكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ شِئْتُمْ فَاسْأَلُونِى حَتَّى أَسْأَلَ إِلَهِى فَيُجِيبَكُمْ فِيمَا سَأَلْتُمُونِى السَّاعَةَ وَ إِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُ آلِهَتَكُمْ فَإِنْ أَجَابَتْنِى بِالَّذِى أَسْأَلُهَا خَرَجْتُ عَنْكُمْ فَقَدْ سَئِمْتُكُمْ وَ سَئِمْتُمُونِى قَالُوا قَدْ أَنْصَفْتَ يَا صَالِحُ فَاتَّعَدُوا لِيَوْمٍ يَخْرُجُونَ فِيهِ قَالَ فَخَرَجُوا بِأَصْنَامِهِمْ إِلَى ظَهْرِهِمْ ثُمَّ قَرَّبُوا طَعَامَهُمْ وَ شَرَابَهُمْ فَأَكَلُوا وَ شَرِبُوا فَلَمَّا أَنْ فَرَغُوا دَعَوْهُ فَقَالُوا يَا صَالِحُ سَلْ فَقَالَ لِكَبِيرِهِمْ مَا اسْمُ هَذَا قَالُوا فُلَانٌ فَقَالَ لَهُ صَالِحٌ يَا فُلَانُ أَجِبْ فَلَمْ يُجِبْهُ فَقَالَ صَالِحُ مَا لَهُ لَا يُجِيبُ قَالُوا ادْعُ غَيْرَهُ قَالَ فَدَعَاهَا كُلَّهَا بِأَسْمَائِهَا فَلَمْ يُجِبْهُ مِنْهَا شَيْءٌ فَأَقْبَلُوا عَلَى أَصْنَامِهِمْ فَقَالُوا لَهَا مَا لَكِ لَا تُجِيبِينَ صَالِحاً فَلَمْ تُجِبْ فَقَالُوا تَنَحَّ عَنَّا وَ دَعْنَا وَ آلِهَتَنَا سَاعَةً ثُمَّ نَحَّوْا بُسُطَهُمْ وَ فُرُشَهُمْ وَ نَحَّوْا ثِيَابَهُمْ وَ تَمَرَّغُوا عَلَى التُّرَابِ وَ طَرَحُوا التُّرَابَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ قَالُوا لِأَصْنَامِهِمْ لَئِنْ لَمْ تُجِبْنَ صَالِحاً الْيَوْمَ لَتُفْضَحْنَ قَالَ ثُمَّ دَعَوْهُ فَقَالُوا يَا صَالِحُ ادْعُهَا فَدَعَاهَا فَلَمْ تُجِبْهُ فَقَالَ لَهُمْ يَا قَوْمِ قَدْ ذَهَبَ صَدْرُ النَّهَارِ وَ لَا أَرَى آلِهَتَكُمْ تُجِيبُونِى فَاسْأَلُونِى حَتَّى أَدْعُوَ إِلَهِى فَيُجِيبَكُمُ السَّاعَةَ فَانْتَدَبَ لَهُ مِنْهُمْ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنْ كُبَرَائِهِمْ وَ الْمَنْظُورِ إِلَيْهِمْ مِنْهُمْ فَقَالُوا يَا صَالِحُ نَحْنُ نَسْأَلُكَ فَإِنْ أَجَابَكَ رَبُّكَ اتَّبَعْنَاكَ وَ أَجَبْنَاكَ وَ يُبَايِعُكَ جَمِيعُ أَهْلِ قَرْيَتِنَا فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌعليه‌السلام سَلُونِى مَا شِئْتُمْ فَقَالُوا تَقَدَّمْ بِنَا إِلَى هَذَا الْجَبَلِ وَ كَانَ الْجَبَلُ قَرِيباً مِنْهُمْ فَانْطَلَقَ مَعَهُمْ صَالِحٌ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْجَبَلِ قَالُوا يَا صَالِحُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ السَّاعَةَ نَاقَةً حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ وَبْرَاءَ عُشَرَاءَ بَيْنَ جَنْبَيْهَا مِيلٌ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ لَقَدْ سَأَلْتُمُونِى شَيْئاً يَعْظُمُ عَلَيَّ وَ يَهُونُ عَلَى رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى صَالِحٌ ذَلِكَ فَانْصَدَعَ الْجَبَلُ صَدْعاً كَادَتْ تَطِيرُ مِنْهُ عُقُولُهُمْ لَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ ثُمَّ اضْطَرَبَ ذَلِكَ الْجَبَلُ اضْطِرَاباً شَدِيداً كَالْمَرْأَةِ إِذَا أَخَذَهَا الْمَخَاضُ ثُمَّ لَمْ يَفْجَأْهُمْ إِلَّا رَأْسُهَا قَدْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ الصَّدْعِ فَمَا اسْتُتِمَّتْ رَقَبَتُهَا حَتَّى اجْتَرَّتْ ثُمَّ خَرَجَ سَائِرُ جَسَدِهَا ثُمَّ اسْتَوَتْ قَائِمَةً عَلَى الْأَرْضِ فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَالُوا يَا صَالِحُ مَا أَسْرَعَ مَا أَجَابَكَ رَبُّكَ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا فَصِيلَهَا فَسَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ فَرَمَتْ بِهِ فَدَبَّ حَوْلَهَا فَقَالَ لَهُمْ يَا قَوْمِ أَ بَقِيَ شَيْءٌ قَالُوا لَا انْطَلِقْ بِنَا إِلَى قَوْمِنَا نُخْبِرُهُمْ بِمَا رَأَيْنَا وَ يُؤْمِنُونَ بِكَ قَالَ فَرَجَعُوا فَلَمْ يَبْلُغِ السَّبْعُونَ إِلَيْهِمْ حَتَّى ارْتَدَّ مِنْهُمْ أَرْبَعَةٌ وَ سِتُّونَ رَجُلًا وَ قَالُوا سِحْرٌ وَ كَذِبٌ قَالُوا فَانْتَهُوا إِلَى الْجَمِيعِ فَقَالَ السِّتَّةُ حَقٌّ وَ قَالَ الْجَمِيعُ كَذِبٌ وَ سِحْرٌ قَالَ فَانْصَرَفُوا عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ ارْتَابَ مِنَ السِّتَّةِ وَاحِدٌ فَكَانَ فِيمَنْ عَقَرَهَا قَالَ ابْنُ مَحْبُوبٍ فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الْحَدِيثِ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا يُقَالُ لَهُ سَعِيدُ بْنُ يَزِيدَ فَأَخْبَرَنِى أَنَّهُ رَأَى الْجَبَلَ الَّذِى خَرَجَتْ مِنْهُ بِالشَّامِ قَالَ فَرَأَيْتُ جَنْبَهَا قَدْ حَكَّ الْجَبَلَ فَأَثَّرَ جَنْبُهَا فِيهِ وَ جَبَلٍ آخَرَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ هَذَا مِيلٌ

(داستان قوم صالح پيغمبرعليه‌السلام :

٢١٣ - ابوحمزه از امام باقرعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جبرئيلعليه‌السلام پرسيد:

هلاكت قوم صالح چگونه بود؟ عرض كرد: اى محمد حضرت صالح هنگامى به سوى قوم خود مبعوث شد كه شانزده سال داشت و آنقدر در ميان آنها ماند كه صد و بيست سال از عمرش گذشت و در طول اين مدت دعوتش را به خير و خوبى اجابت نكردند.

و آنها هفتاد بت داشتند كه در برابر خداى عزوجل آنها را پرستش مى كردند، همينكه صالح اين موضوع را مشاهده كرد به آنها فرمود: اى مردم من شانزده ساله بودم كه به سوى شما مبعوث شدم و اكنون صد و بيست سال از عمر من مى گذرد (و شما در اين مدت طولانى دعوت مرا نپذيرفتيد) اكنون يكى از دو كار را به شما پيشنهاد مى كنم : يا اگر مايليد شما از من بخواهيد تا من از خداى خود درخواست كنم كه هرچه خواهيد همين ساعت خواسته شما را انجام دهد، و يا اگر مايليد من از خدايان شما چيزى بخواهم پس اگر خدايان شما خواسته مرا دادند من از ميان شما ميروم زيرا هم من شما را خسته كردم و هم شما مرا خسته كرديد؟

گفتند: به راستى كه اى صالح سخن از روى انصاف كردى ، پس روزى را وعده گذاردند كه در آنروز همگى به جائى بروند تا اينكار را انجام دهند، و چون روز موعود شد بتهاى خود را بر دوش گرفته آوردند و سپس خوراك و نوشيدنى آوردند و چون از خوردن و آشاميدن فراغت جستند صالح را پيش خوانده گفتند:

اى صالح تو درخواست كن صالح بت بزرگ آنها را نشان داده فرمود: نام اين بت چيست ؟ گفتند: فلان

صالح بدان بت فرمود: اى فلان پاسخ مرا بده ! آن بت جوابى نداد.

صالح فرمود: چرا پاسخ نمى دهى ؟ گفتند: آن ديگرى را بخوان ! صالح هر يك را به نام صدا زد و هيچكدام پاسخى ندادند، قوم صالح كه چنان ديدند رو به بتان كرده و گفتند: چرا پاسخ صالح را نمى دهيد؟ باز هم جوابى ندادند.

از اين رو به صالح گفتند: ساعتى از ما دور شو و ما را با خدايانمان واگذار، سپس فرشها و بساط خود را برچيدند و جامه ها را از تن بدور كردند و روى خاكها غلطيدند و خاك بر سر ريخته بدانها گفتند: اگر امروز پاسخ صالح را ندهيد رسوا خواهيد شد!

آنگاه صالح را پيش خوانده گفتند: اكنون آنها را بخوان ، صالح صداى آنها زد ولى باز هم جوابى ندادند، پس رو به آنها كرده فرمود: اى مردم ظهر شد و اين خدايان شما پاسخى به من ندادند اكنون از من بخواهيد تا من خداى خود را بخوانم و هم اكنون بلادرنگ به شما پاسخ دهد!

هفتاد نفر از بزرگان و سران آنها سخن حضرت صالح را قبول كرده پيش ‍ آمدند و گفتند: اى صالح ما از تو درخواستى مى كنيم و اگر ديديم پروردگار تو پاسخت را داد (و خواسته ما را انجام داد) از تو پيروى مى كنيم و دعوتت را مى پذيريم و همه مردم اين آبادى نيز با تو بيعت خواهند كرد!

صالح فرمود: هر چه مى خواهيد از من بخواهيد، گفتند: ما را به نزد اين كوه ببر و اشاره به كوهى كه در نزديكى آنها بود كردند حضرت صالح با آنها به پاى آن كوه رفتند، گفتند: اى صالح از پروردگار خود بخواه در همين ساعت يك شتر ماده قرمز گلى رنگ پر كركى كه ده ماه از عمرش گذشته باشد و ميان دو پهلويش يك ميل راه باشد از اين كوه براى ما بيرون آورد.

صالح فرمود: چيزى خواستيد كه انجام آن براى من خيلى گران و بزرگ است ولى براى پروردگار عزوجل آسانست ، سپس آن را از خداى تعالى درخواست كرد بناگاه كوه از هم شكافت و صداى مهيبى كرد كه نزديك بود هوش از سر آنها بپرد، آنگاه تكان سختى خورد مانند زنى كه درد زائيدن او را گرفته باشد، و بلادرنگ سر آن شتر از آن شكاف بيرون آمد و هنوز همه گردنش بيرون نيامده بود كه شروع به نشخوار كردن نمود، آنگاه باقى بدن آن شتر بيرون آمده سرپا ايستاد.

مردم كه اين معجزه را ديدند گفتند: اى صالح چه زود پروردگار تو خواسته ات را انجام داد اكنون از پروردگار خود بخواه كه بچه اين ماده شتر را هم بيرون آورد، صالح از خداى عزوجل درخواست كرد، و ناگاه ديدند كه شتر كره خود را بيرون انداخت ، و آن بچه بدور مادرش شروع به چرخيدن و جنبش كرد.

صالح بدانها فرمود: آيا چيز ديگرى هم مانده كه بخواهيد؟ گفتند: نه ، بيا تا با هم پيش مردم خود برويم تا ما گزارش آنچه را ديده ايم بدانها بدهيم و آنها بتو ايمان آورند، اينها برگشتند و هنوز به مردم خود نرسيده بودند كه شصت و چهار نفرشان مرتد شده و گفتند: اين كه ما ديديم سحر و جادو و دروغ بود.

پس به سوى بقيه مردم آمدند و آن شش نفر باقى مانده (كه مرتد نشده بودند) گفتند: حق بود، و مابقى همه گفتند: سحر و جادو و دروغ بود.

امامعليه‌السلام فرمود: به همين وضع به شهر بازگشتند، و پس از آن يك نفر از آن شش تن نيز به ترديد افتاده (و مرتد شد) و همان يك نفر جزء كسانى بود كه شتر را پى كردند.

ابن محبوب گويد: من اين حديث را براى مردى از اصحاب خود گفتم كه نامش سعيدبن يزيد بود و او به من خبر داد كه آن كوهى را كه شتر از آن بيرون آمد در شام ديده است ، و گفت : من جاى پهلوى آن شتر را كه در كوه مانده است ديدم و اكنون نيز جاى پهلوى آن شتر در كوه موجود است ، و كوه ديگرى در آنسو قرار دارد كه فاصله ميان آن دو به قدر يك ميل است )

حديث شماره : ٢١٤

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقالُوا أَ بَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنّا إِذاً لَفِى ضَلالٍ وَ سُعُرٍ أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذّابٌ أَشِرٌ قَالَ هَذَا كَانَ بِمَا كَذَّبُوا بِهِ صَالِحاً وَ مَا أَهْلَكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْماً قَطُّ حَتَّى يَبْعَثَ إِلَيْهِمْ قَبْلَ ذَلِكَ الرُّسُلَ فَيَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِمْ صَالِحاً فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ فَلَمْ يُجِيبُوا وَ عَتَوْا عَلَيْهِ وَ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تُخْرِجَ لَنَا مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ نَاقَةً عُشَرَاءَ وَ كَانَتِ الصَّخْرَةُ يُعَظِّمُونَهَا وَ يَعْبُدُونَهَا وَ يُذَبِّحُونَ عِنْدَهَا فِى رَأْسِ كُلِّ سَنَةٍ وَ يَجْتَمِعُونَ عِنْدَهَا فَقَالُوا لَهُ إِنْ كُنْتَ كَمَا تَزْعُمُ نَبِيّاً رَسُولًا فَادْعُ لَنَا إِلَهَكَ حَتَّى تُخْرَجَ لَنَا مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ الصَّمَّاءِ نَاقَةٌ عُشَرَاءُ فَأَخْرَجَهَا اللَّهُ كَمَا طَلَبُوا مِنْهُ ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنْ يَا صَالِحُ قُلْ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ لِهَذِهِ النَّاقَةِ [ مِنَ الْمَاءِ ] شِرْبَ يَوْمٍ وَ لَكُمْ شِرْبَ يَوْمٍ وَ كَانَتِ النَّاقَةُ إِذَا كَانَ يَوْمُ شِرْبِهَا شَرِبَتِ الْمَاءَ ذَلِكَ الْيَوْمَ فَيَحْلُبُونَهَا فَلَا يَبْقَى صَغِيرٌ وَ لَا كَبِيرٌ إِلَّا شَرِبَ مِنْ لَبَنِهَا يَوْمَهُمْ ذَلِكَ فَإِذَا كَانَ اللَّيْلُ وَ أَصْبَحُوا غَدَوْا إِلَى مَائِهِمْ فَشَرِبُوا مِنْهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ لَمْ تَشْرَبِ النَّاقَةُ ذَلِكَ الْيَوْمَ فَمَكَثُوا بِذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ عَتَوْا عَلَى اللَّهِ وَ مَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَالُوا اعْقِرُوا هَذِهِ النَّاقَةَ وَ اسْتَرِيحُوا مِنْهَا لَا نَرْضَى أَنْ يَكُونَ لَنَا شِرْبُ يَوْمٍ وَ لَهَا شِرْبُ يَوْمٍ ثُمَّ قَالُوا مَنِ الَّذِى يَلِى قَتْلَهَا وَ نَجْعَلَ لَهُ جُعْلًا مَا أَحَبَّ فَجَاءَهُمْ رَجُلٌ أَحْمَرُ أَشْقَرُ أَزْرَقُ وَلَدُ زِنًى لَا يُعْرَفُ لَهُ أَبٌ يُقَالُ لَهُ قُدَارٌ شَقِيٌّ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ مَشْئُومٌ عَلَيْهِمْ فَجَعَلُوا لَهُ جُعْلًا فَلَمَّا تَوَجَّهَتِ النَّاقَةُ إِلَى الْمَاءِ الَّذِى كَانَتْ تَرِدُهُ تَرَكَهَا حَتَّى شَرِبَتِ الْمَاءَ وَ أَقْبَلَتْ رَاجِعَةً فَقَعَدَ لَهَا فِى طَرِيقِهَا فَضَرَبَهَا بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً فَلَمْ تَعْمَلْ شَيْئاً فَضَرَبَهَا ضَرْبَةً أُخْرَى فَقَتَلَهَا وَ خَرَّتْ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى جَنْبِهَا وَ هَرَبَ فَصِيلُهَا حَتَّى صَعِدَ إِلَى الْجَبَلِ فَرَغَى ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَقْبَلَ قَوْمُ صَالِحٍ فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِنْهُمْ إِلَّا شَرِكَهُ فِى ضَرْبَتِهِ وَ اقْتَسَمُوا لَحْمَهَا فِيمَا بَيْنَهُمْ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ صَغِيرٌ وَ لَا كَبِيرٌ إِلَّا أَكَلَ مِنْهَا فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ صَالِحٌ أَقْبَلَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ يَا قَوْمِ مَا دَعَاكُمْ إِلَى مَا صَنَعْتُمْ أَ عَصَيْتُمْ رَبَّكُمْ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى صَالِحٍعليه‌السلام أَنَّ قَوْمَكَ قَدْ طَغَوْا وَ بَغَوْا وَ قَتَلُوا نَاقَةً بَعَثْتُهَا إِلَيْهِمْ حُجَّةً عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِمْ فِيهَا ضَرَرٌ وَ كَانَ لَهُمْ مِنْهَا أَعْظَمُ الْمَنْفَعَةِ فَقُلْ لَهُمْ إِنِّى مُرْسِلٌ عَلَيْكُمْ عَذَابِى إِلَى ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنْ هُمْ تَابُوا وَ رَجَعُوا قَبِلْتُ تَوْبَتَهُمْ وَ صَدَدْتُ عَنْهُمْ وَ إِنْ هُمْ لَمْ يَتُوبُوا وَ لَمْ يَرْجِعُوا بَعَثْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِى فِى الْيَوْمِ الثَّالِثِ فَأَتَاهُمْ صَالِحٌعليه‌السلام فَقَالَ لَهُمْ يَا قَوْمِ إِنِّى رَسُولُ رَبِّكُمْ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنْ أَنْتُمْ تُبْتُمْ وَ رَجَعْتُمْ وَ اسْتَغْفَرْتُمْ غَفَرْتُ لَكُمْ وَ تُبْتُ عَلَيْكُمْ فَلَمَّا قَالَ لَهُمْ ذَلِكَ كَانُوا أَعْتَى مَا كَانُوا وَ أَخْبَثَ وَ قَالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ [ الصَّادِقِينَ ] قَالَ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ تُصْبِحُونَ غَداً وَ وُجُوهُكُمْ مُصْفَرَّةٌ وَ الْيَوْمَ الثَّانِيَ وُجُوهُكُمْ مُحْمَرَّةٌ وَ الْيَوْمَ الثَّالِثَ وُجُوهُكُمْ مُسْوَدَّةٌ فَلَمَّا أَنْ كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُصْفَرَّةٌ فَمَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَالُوا قَدْ جَاءَكُمْ مَا قَالَ لَكُمْ صَالِحٌ فَقَالَ الْعُتَاةُ مِنْهُمْ لَا نَسْمَعُ قَوْلَ صَالِحٍ وَ لَا نَقْبَلُ قَوْلَهُ وَ إِنْ كَانَ عَظِيماً فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّانِى أَصْبَحَتْ وُجُوهُهُمْ مُحْمَرَّةً فَمَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالُوا يَا قَوْمِ قَدْ جَاءَكُمْ مَا قَالَ لَكُمْ صَالِحٌ فَقَالَ الْعُتَاةُ مِنْهُمْ لَوْ أُهْلِكْنَا جَمِيعاً مَا سَمِعْنَا قَوْلَ صَالِحٍ وَ لَا تَرَكْنَا آلِهَتَنَا الَّتِى كَانَ آبَاؤُنَا يَعْبُدُونَهَا وَ لَمْ يَتُوبُوا وَ لَمْ يَرْجِعُوا فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ أَصْبَحُوا وَ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ فَمَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَالُوا يَا قَوْمِ أَتَاكُمْ مَا قَالَ لَكُمْ صَالِحٌ فَقَالَ الْعُتَاةُ مِنْهُمْ قَدْ أَتَانَا مَا قَالَ لَنَا صَالِحٌ فَلَمَّا كَانَ نِصْفُ اللَّيْلِ أَتَاهُمْ جَبْرَئِيلُعليه‌السلام فَصَرَخَ بِهِمْ صَرْخَةً خَرَقَتْ تِلْكَ الصَّرْخَةُ أَسْمَاعَهُمْ وَ فَلَقَتْ قُلُوبَهُمْ وَ صَدَعَتْ أَكْبَادَهُمْ وَ قَدْ كَانُوا فِى تِلْكَ الثَّلَاثَةِ الْأَيَّامِ قَدْ تَحَنَّطُوا وَ تَكَفَّنُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الْعَذَابَ نَازِلٌ بِهِمْ فَمَاتُوا أَجْمَعُونَ فِى طَرْفَةِ عَيْنٍ صَغِيرُهُمْ وَ كَبِيرُهُمْ فَلَمْ يَبْقَ لَهُمْ نَاعِقَةٌ وَ لَا رَاغِيَةٌ وَ لَا شَيْءٌ إِلَّا أَهْلَكَهُ اللَّهُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ وَ مَضَاجِعِهِمْ مَوْتَى أَجْمَعِينَ ثُمَّ أَرْسَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَعَ الصَّيْحَةِ النَّارَ مِنَ السَّمَاءِ فَأَحْرَقَتْهُمْ أَجْمَعِينَ وَ كَانَتْ هَذِهِ قِصَّتَهُمْ

(٢١٤ - ابوبصير گويد از امام صادقعليه‌السلام (تفسير اين آيات را) پرسيدم : (ثموديان بيم دهندگان را تكذيب كردند، و گفتند آيا ما از بشرى مانند خود پيروى كنيم ، در اين صورت ما در گمراهى و جنون خواهيم بود، آيا تنها از ميان ما به او وحى نازل گردد بلكه او دروغگوئى خودپسند و پر مدعا است ) سوره قمر آيه ٢٤ - ٢٦).

فرمود: اين همان جريان تكذيبى بود كه از صالح (پيغمبر) كردند، و خداى عزوجل هيچگاه قوم و ملتى را هلاك و نابود نكرده تا اينكه پيش از آن رسولانى براى آنها بفرستد و آن رسولان بر آن قوم حجت آورند.

و خداى تعالى به سوى آن مردم صالح را فرستاد، و او آنها را بخداوند دعوت كرد ولى پاسخش را نداده اجابتش نكردند و بر او گردنكشى كرده گفتند: بتو ايمان نياوريم تا بيرون آورى براى ما از ميان اين سنگ شترى ده ماهه ، و آن سنگى بود كه آن را بزرگ مى شمردند و آن را مى پرستيدند و در هر سال يكبار به پاى آن مى آمدند و اجتماعى كرده و در آنجا قربانى مى كردند.

آنها به صالح گفتند: اگر تو به راستى چنانچه مى پندارى پيغمبر هستى از خداى خويش بخواه تا براى ما از اين سنگ سخت يك ماده شتر ده ماهه بيرون آورد، و خداوند نيز همانطور كه خواسته بودند شترى به آن وصف بيرون آورد.

سپس خداى تبارك و تعالى به صالح وحى فرمود: كه به اينها بگو: خداوند براى اين شتر (از آب (آبادى شما) يك روز (حق آشاميدن ) قرار داده و يك روز هم آبشخور را براى شما مى گذارد، و اين چنان بود كه هر روز نوبت آشاميدن آب حق شتر بود مردم همگى در آن روز آن شتر را مى دوشيدند و كوچك و بزرگى (از مردم ) به جاى نمى ماند جز آنكه از شير آن شتر در آنروز مى خوردند، و چون شب مى شد فرداى آنروز به سراغ آب (كه آشاميدن آن حق خودشان بود) مى رفتند و ديگر شتر در آن روز از آب نمى خورد، و تا زمانى كه خدا مى خواست بدان حال باقى ماندند.

تا اينكه آن مردم نسبت به خدا سركشى و طغيان كردند و به يكديگر گفتند: اين شتر را پى كنيد و از دستش آسوده شويد، ما حاضر نيستيم كه يكروز آبشخور نوبت ما باشد و روز ديگر نوبت اين شتر، و با هم گفتند، كيست كه متصدى كشتن و پى كردن اين شتر گردد تا هرچه خواست به او بدهيم ، مردى سرخ رو و قرمز مو، و كبود چشم ، و زنا زاده كه پدرش معلوم نبود كيست و نامش (قدار) بود و مردى شقى و شوم بود حاضر شد اينكار را انجام دهد، براى او مزدى مقرر كردند و هنگامى كه آن شتر بسراغ آب (كه يك روز در ميان روى نوبت به جانب آن ) مى رفت صبر كرد تا شتر آبش را خورد و چون برگشت سر راهش نشست و با شمشير ضربتى بر آن شتر زد، ولى آن ضربت كارگر نشد پس ضربت ديگرى بزد و شتر را كشت ، شتر به پهلو روى زمين غلطيد و بچه اش كه چنان ديد فرار كرد و بالاى كوه رفته سر به سوى آسمان بلند كرده سه بار ناله و شيون كرد.

قوم صالح كه از جريان مطلع شدند همگى به سوى آن شتر هجوم آوردند هر كدام ضربتى به آن شتر زدند و گوشتش را بين خود تقسيم كردند، و هيچ كوچك و بزرگى نماند جز آنكه از آن گوشت خوردند صالح كه چنان ديد به سوى آن مردم آمده فرمود:

چه چيز باعث شد كه شما دست به اينكار بزنيد آيا نافرمانى پروردگارتان را كرديد؟

از آنسو خداى تبارك و تعالى به صالح وحى فرستاد كه قوم تو طغيان و تجاوز كردند و شترى را كه من به عنوان حجت و نشانه براى آنها فرستاده بودم و هيچگونه زيانى بر آنها نداشت و بلكه بزرگترين سود و منفعت را نيز براى ايشان در برداشت كشتند، اكنون به آنها بگو:

من تا سه روز ديگر عذاب خود را بر آنها مى فرستم و اگر در ظرف اين سه روز توبه كرده و بازگشتند من عذابم را از آنها جلوگيرى كنم و اگر توبه نكرده و باز نگشتند روز سوم عذاب بر ايشان مى فرستم

صالح بنزد آنها آمده فرمود: اى مردم من فرستاده پروردگار شمايم كه مرا به نزد شما فرستاده و فرمود: شما اگر توبه كرديد و بازگشته آمرزش خواهى كرديد من شما را مى آمرزم و توبه تان را مى پذيرم !

اين سخن را كه صالح به آنها فرمود طغيان و سركشى خود را افزوده و بدتر شدند و به صالح گفتند: (اى صالح اگر راست مى گوئى هر آنچه را بدان تهديد مى كنى بر سر ما بياورد) فرمود: اى مردم فردا صبح كه مى شود رنگ صورتتان زرد مى گردد، و در روز دوم رنگتان سرخ مى شود، و در روز سوم سياه مى گردد.

چون بامداد فردا شد صورتهاشان زرد شده پيش همديگر رفته گفتند: آنچه صالح گفته بود آمد سركشان و متجاوزين آنها گفتند: ما گفته صالح را نمى شنويم و سخنش را نمى پذيريم اگر چه براى ما گران تمام شود.

و چون روز دوم شد ديدند صورتهاشان قرمز شد پيش همديگر رفته گفتند:اى مردم آنچه صالح گفته بود آمد! باز هم متجاوزين گفتند: اگر يك سره نابود بشويم ما هرگز سخن صالح را نمى پذيريم و دست از خدايان خود كه پدرانمان مى پرستيدند بر نمى داريم ، بدين ترتيب باز هم توبه نكرده و به سوى خدا بازگشت نكردند.

چون بامداد روز سوم شد ديدند روهاشان سياه گشته ، به نزد يكديگر رفته گفتند: اى مردم آنچه صالح گفته بود آمد! سران متجاوز سركش گفتند: آرى آنچه صالح گفت آمد (و ديگر كار از كار گذشته ) و چون شب به نيمه رسيد جبرئيل بر سر آنها بيامد و بانگى بر آنها زد كه گوشهاشان از هيبت آن بانگ دريد و دلهاشان بشكافت و جگرهاشان پاره شد، و در ظرف آن سه روز حنوط كرده كفن پوشيدند و دانستند كه عذاب بر آنها نازل خواهد شد، و در يك چشم برهم زدن همه شان از كوچك و بزرگ مردند، و جاندارى از ايشان بجاى نماند و نه چيز ديگرى جز آنكه خداوند نابودشان كرد و همگى در خانه ها و بسترهاشان بصورت مردگانى درآمدند، و پس از آن بانگ آسمانى ، خداوند آتشى از آسمان فرستاد و همه را يكباره بسوخت ، اين بود داستان آنها. )

حديث شماره : ٢١٥

حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ حَدَّثَنِى فَرْوَةُ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ ذَاكَرْتُهُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِهِمَا فَقَالَ ضَرَبُوكُمْ عَلَى دَمِ عُثْمَانَ ثَمَانِينَ سَنَةً وَ هُمْ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ كَانَ ظَالِماً فَكَيْفَ يَا فَرْوَةُ إِذَا ذَكَرْتُمْ صَنَمَيْهِمْ

(٢١٥ - فروه گويد: من با امام باقرعليه‌السلام درباره آن دو نفر (يعنى ابوبكر و عمر) قدرى صحبت كردم حضرت فرمود: اينها هشتاد سال تمام درباره خون عثمان شما را زدند با اينكه مى دانستند كه او ظالم و ستمكار بوده ، پس چگونه با شما رفتار خواهند كرد اگر ببينند شما نام دو بت و دو معبود آنها را به زبان مى بريد (و پشت سر آنها بد مى گوئيد)!. )

حديث شماره : ٢١٦

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام فَذَكَرْنَا مَا أَحْدَثَ النَّاسُ بَعْدَ نَبِيِّهِمْ ص وَ اسْتِذْلَالَهُمْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَأَيْنَ كَانَ عِزُّ بَنِى هَاشِمٍ وَ مَا كَانُوا فِيهِ مِنَ الْعَدَدِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍعليه‌السلام وَ مَنْ كَانَ بَقِيَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ إِنَّمَا كَانَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ فَمَضَيَا وَ بَقِيَ مَعَهُ رَجُلَانِ ضَعِيفَانِ ذَلِيلَانِ حَدِيثَا عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ عَبَّاسٌ وَ عَقِيلٌ وَ كَانَا مِنَ الطُّلَقَاءِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً كَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلَا إِلَى مَا وَصَلَا إِلَيْهِ وَ لَوْ كَانَا شَاهِدَيْهِمَا لَأَتْلَفَا نَفْسَيْهِمَا

(٢١٦ - سدير گويد: در خدمت امام باقرعليه‌السلام بوديم و سخن از كارهائى كه مردم پس از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پديد آوردند و اميرمؤ منانعليه‌السلام را تنها گذاردند به ميان آمد مردى از حاضرين به امامعليه‌السلام گفت : خداوند حال شما را بهبود گرداند در آنوقت (كه مردم على را تنها گذاردند) عزت بنى هاشم و آن جمعيت و نيروئى كه داشتند چه شده بود؟

امام باقرعليه‌السلام فرمود: كى از بنى هاشم در آنوقت به جاى مانده بود؟ مردان دلاور بنى هاشم جعفر و حمزه بودند كه از دنيا رفته بودند، و براى علىعليه‌السلام از بنى هاشم دو تن از مردان ناتوان زبون تازه مسلمان يعنى عباس و عقيل مانده بودند كه آن هر دو از طلقاء (و آزادشدگان مكه ) بودند (كه شهامتى نداشتند و سابقه اى هم در اسلام نداشتند) به خدا سوگند اگر حمزه و جعفر زنده بودند آن دو نفر (يعنى ابوبكر و عمر) دستى به خلافت و آرزوئى كه در سر پرورانده بودند نداشتند، و اگر آن دو شاهد (آن جريانات و) كارهاى آن دو نفر بودند آن ها را زنده نمى گذاشتند. )

حديث شماره : ٢١٧

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ مَنِ اشْتَكَى الْوَاهِنَةَ أَوْ كَانَ بِهِ صُدَاعٌ أَوْ غَمْرَةُ بَوْلٍ فَلْيَضَعْ يَدَهُ عَلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ وَ لْيَقُلْ اسْكُنْ سَكَّنْتُكَ بِالَّذِى سَكَنَ لَهُ مَا فِى اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

(٢١٧ - اسماعيل بن مسلم از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: هر كس بدرد واهنه (درد مفاصل وشانه ها و بازوها كه معمولا در پيرى دچار حبس بول گشته است دست خود را بر موضع درد گذارد و بخواند (دعائى را كه در متن ذكر شده و ترجمه اش اين است ): (آرام شو كه من تو را آرام ساختم بدان خدائى كه آرام گشت برايش آنچه در شب و روز است و او است شنواى دانا). )

حديث شماره : ٢١٨

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ الْحَزْمُ فِى الْقَلْبِ وَ الرَّحْمَةُ وَ الْغِلْظَةُ فِى الْكَبِدِ وَ الْحَيَاءُ فِى الرِّيَةِ وَ فِى حَدِيثٍ آخَرَ لِأَبِى جَمِيلَةَ الْعَقْلُ مَسْكَنُهُ فِى الْقَلْبِ

(٢١٨ - ابوجميله از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: دورانديشى و احتياط (مركزش ) در قلب است ،و مهر و خشونت جايش در جگر است ، و حيا و شرم در ريه و شش است

و در حديث ديگرى كه ابى جميله روايت كرده چنين است : عقل و خرد جايگاهش در قلب و دل است )

حديث شماره : ٢١٩

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ قَالَ اشْتَكَى غُلَامٌ إِلَى أَبِى الْحَسَنِعليه‌السلام فَسَأَلَ عَنْهُ فَقِيلَ إِنَّهُ بِهِ طُحَالًا فَقَالَ أَطْعِمُوهُ الْكُرَّاثَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَأَطْعَمْنَاهُ إِيَّاهُ فَقَعَدَ الدَّمُ ثُمَّ بَرَأَ

(٢١٩ - موسى بن بكر گويد: يكى از غلامان حضرت ابوالحسنعليه‌السلام بيمار شد، حضرت از حال او پرسيد، به عرض رساندند: كه دچار درد طحال (اسپرز) شده است ، امامعليه‌السلام فرمود: سه روز به او كراث (نوعى تره كه مانند پياز گونه دارد و برگهايش پهن و دراز است ) بخورانيد، ما سه روز به او كراث خورانيديم و خونش فرو نشست و خوب شد. )

حديث شماره : ٢٢٠

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍعليه‌السلام وَ شَكَوْتُ إِلَيْهِ ضَعْفَ مَعِدَتِى فَقَالَ اشْرَبِ الْحَزَاءَ بِالْمَاءِ الْبَارِدِ فَفَعَلْتُ فَوَجَدْتُ مِنْهُ مَا أُحِبُّ

(٢٢٠ - محمدبن عمروبن ابراهيم گويد: من از ضعف معده به امام باقرعليه‌السلام شكايت كردم و از او دستورى خواستم ، حضرت فرمود: حزاء را (كه چنانچه گويند علفى است بيابانى شبيه كرفس و فيضرحمه‌الله گويد: حزاء همان (بزوفر) است و بيشتر در نقاط كردستان به عمل آيد) با آب سرد بخور، گويد: من اينكار را كردم و اثر مطلوب بدست آمد. )

حديث شماره : ٢٢١

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَعليه‌السلام يَقُولُ مِنَ الرِّيحِ الشَّابِكَةِ وَ الْحَامِ وَ الْإِبْرِدَةِ فِى الْمَفَاصِلِ تَأْخُذُ كَفَّ حُلْبَةٍ وَ كَفَّ تِينٍ يَابِسٍ تَغْمُرُهُمَا بِالْمَاءِ وَ تَطْبُخُهُمَا فِى قِدْرٍ نَظِيفَةٍ ثُمَّ تُصَفِّى ثُمَّ تُبَرِّدُ ثُمَّ تَشْرَبُهُ يَوْماً وَ تَغِبُّ يَوْماً حَتَّى تَشْرَبَ مِنْهُ تَمَامَ أَيَّامِكَ قَدْرَ قَدَحٍ رَوِيٍّ

(٢٢١ - بكربن صالح گويد: شنيدم از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام كه مى فرمود: براى علاج باد (شابكه )(مجلسىرحمه‌الله گويد: شايد مقصود بادى است كه زير پوست مى يافتند) و (حام ) (مرض عطش ) و سستى مفاصل ، يك مشت شنبليله مى گيرى با يك مشت انجير خشك و هر دو را در آب خيس كن ، سپس در ظرفى تميز آنرا بپز و از صافى در كن ، و بگذار تا سرد شود و يك روز در ميان از آن بخور تا روى هم رفته به اندازه يك قدح پر از اين دوا بخورى )

حديث شماره : ٢٢٢

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى الْحَسَنِعليه‌السلام قَالَ مَنْ تَغَيَّرَ عَلَيْهِ مَاءُ الظَّهْرِ فَلْيَنْفَعْ لَهُ اللَّبَنُ الْحَلِيبُ وَ الْعَسَلُ

(٢٢٢ - از حضرت ابوالحسنعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: هر كه آب كمرش دگرگون شود شير تازه و عسل براى او نافع است

شرح :

مجلسىرحمه‌الله گويد: مقصود از دگرگون شدن آب كمر اين است كه از نطفه اش فرزندى به عمل نيايد، و محتمل است مقصود كمى قوه باه باشد. )

حديث شماره : ٥٢

(حَدِيثُ الطَّبِيبِ )

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِى الْحَلَّالِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ قَالَ مُوسَىعليه‌السلام يَا رَبِّ مِنْ أَيْنَ الدَّاءُ قَالَ مِنِّى قَالَ فَالشِّفَاءُ قَالَ مِنِّى قَالَ فَمَا يَصْنَعُ عِبَادُكَ بِالْمُعَالِجِ قَالَ يُطَيِّبُ بِأَنْفُسِهِمْ فَيَوْمَئِذٍ سُمِّيَ الْمُعَالِجُ الطَّبِيبَ

حديثى درباره طبيب :

(٥٢- زياد از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: موسىعليه‌السلام به خدا عرض كرد: پروردگارا درداز كجا است ؟ فرمود: از من است ، عرض كرد: درمان و شفاء (از كجاست )؟ فرمود: از من است ، عرض ‍ كرد: پس بندگانت را با معالجه كننده درد چه كار (و چه نيازى به پزشك معالج دارند) فرمود: تا خاطرشان به دوا آسوده شود (و بدان دلخوش ‍ شوند) و از آنروز معالج طبيب ناميده شد. )

حديث شماره : ٥٣

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِى أَيُّوبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ مَا مِنْ دَاءٍ إِلَّا وَ هُوَ سَارِعٌ إِلَى الْجَسَدِ يَنْتَظِرُ مَتَى يُؤْمَرُ بِهِ فَيَأْخُذَهُ وَ فِى رِوَايَةٍ أُخْرَى إِلَّا الْحُمَّى فَإِنَّهَا تَرِدُ وُرُوداً

(٥٣ - ابو ايوب از امام باقرعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: هيچ دردى نيست جز آنكه بر بدن راهى دارد و منتظراست تا چه زمانى به او فرمان رسد و تن را فرا گيرد.

و در حديث ديگرى است كه فرمود: مگر تب كه يكباره در تن وارد شود. )

حديث شماره : ٥٤

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِيٍّ قَالَ مَرِضْتُ بِالْمَدِينَةِ مَرَضاً شَدِيداً فَبَلَغَ ذَلِكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام فَكَتَبَ إِلَيَّ قَدْ بَلَغَنِي عِلَّتُكَ فَاشْتَرِ صَاعاً مِنْ بُرٍّ ثُمَّ اسْتَلْقِ عَلَى قَفَاكَ وَ انْثُرْهُ عَلَى صَدْرِكَ كَيْفَمَا انْتَثَرَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى إِذَا سَأَلَكَ بِهِ الْمُضْطَرُّ كَشَفْتَ مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ مَكَّنْتَ لَهُ فِى الْأَرْضِ وَ جَعَلْتَهُ خَلِيفَتَكَ عَلَى خَلْقِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تُعَافِيَنِى مِنْ عِلَّتِى ثُمَّ اسْتَوِ جَالِساً وَ اجْمَعِ الْبُرَّ مِنْ حَوْلِكَ وَ قُلْ مِثْلَ ذَلِكَ وَ اقْسِمْهُ مُدّاً مُدّاً لِكُلِّ مِسْكِينٍ وَ قُلْ مِثْلَ ذَلِكَ قَالَ دَاوُدُ فَفَعَلْتُ مِثْلَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا نُشِطْتُ مِنْ عِقَالٍ وَ قَدْ فَعَلَهُ غَيْرُ وَاحِدٍ فَانْتَفَعَ بِهِ

(٥٤ - داودبن زربى گويد: من در مدينه به بيمارى سختى دچار گشتم ، اين خبر بگوش امام صادقعليه‌السلام رسيد حضرت به من نوشت : خبر بيمارى تو به من رسيد، يك صاع (قريب سه كيلو) گندم بخر آنگاه به پشت بخواب و آن را روى سينه ات به هر نحو كه شد بريز و بگو: (خدايا از تو خواهم بدان نامت كه هر گاه درمانده اى تو را بدان خواند درماندگيش را برطرف كنى و در زمين جايگزينش كنى و او را جانشين خود در روى زمين بر خلقت قرار دهى كه درود فرستى بر محمد و خاندانش و از اين بيمارى مرا عافيت و تندرستى بخشى ) سپس برخيز و بنشين و گندمها را از دور خودت جمع كن و دوباره همان دعا را بخوان و آن را به چهار (مد) (تقريبا يك چارك ) تقسيم كن و هر قسمت را به مستمندى بده و همان دعا را (وقت دادن ) بخوان

داود گويد: من اينكار را كردم و گويا از بند رها گشتم (و فورا بيماريم برطرف شد) و بسيارى نيز اين عمل را انجام دادند و از آن سود بردند. )

حديث شماره : ٥٥

(حَدِيثُ الْحُوتِ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هُوَ)

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هِيَ قَالَ هِيَ عَلَى حُوتٍ قُلْتُ فَالْحُوتُ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هُوَ قَالَ عَلَى الْمَاءِ قُلْتُ فَالْمَاءُ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هُوَ قَالَ عَلَى صَخْرَةٍ قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْءٍ الصَّخْرَةُ قَالَ عَلَى قَرْنِ ثَوْرٍ أَمْلَسَ قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْءٍ الثَّوْرُ قَالَ عَلَى الثَّرَى قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْءٍ الثَّرَى فَقَالَ هَيْهَاتَ عِنْدَ ذَلِكَ ضَلَّ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ

ماهى بر روى چه قرار دارد؟

(٥٥ - ابان بن تغلب گويد: از امام صادقعليه‌السلام پرسيدم : كه زمين بر چه استوار است ؟ فرمود: بر ماهى ، گفتم :ماهى بر چيست ؟ فرمود: بر آب ، پرسيدم آب بر چيست ؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت ) پرسيدم : صخره بر چيست ؟ فرمود بر خاك نمناك ، گفتم : خاك نمناك بر چيست ؟ فرمود: هيهات كه در اينجا دانش دانشمندان گم گشته (علامه شهرستانى قسمتى از اين حديث را در كتاب الهيئة و الاسلام طبق هيئت جديد معنا كرده و براى توضيح بيشتر بدانجا رجوع شود - و ١١٦ ط نجف ). )

حديث شماره : ٥٦

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَاعليه‌السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْأَرْضَ ثُمَّ أَرْسَلَ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ الْمَاءَ الْعَذْبَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً حَتَّى إِذَا الْتَقَتْ وَ اخْتَلَطَتْ أَخَذَ بِيَدِهِ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا عَرْكاً شَدِيداً جَمِيعاً ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ فَخَرَجَ مِنْ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا عُنُقٌ مِثْلُ عُنُقِ الذَّرِّ فَأَخَذَ عُنُقٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ عُنُقٌ إِلَى النَّارِ

(٥٦ - زراره از يكى از دو امام بزرگوار امام باقر و يا صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: همانا خداى عزوجل زمين را آفريد، سپس تا چهل روز آب شور، و چهل روز آب شيرين بر آن روان كرد، تا چون اين دو آب با هم برخورد كرد و به هم آميخت خداوند بدست قدرت خويش مشتى از آن برگرفت و همه را بسختى درهم ماليد آنگاه آنرا دو قسمت كرد و از هر قسمت گروهى مانند گله مورچه بيرون آمدند، پس گروهى راه بهشت را در پيش گرفتند و گروهى راه دوزخ را. )

حديث شماره : ٥٧

حَدِيثُ الْأَحْلَامِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ

بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِى الْحَسَنِعليه‌السلام قَالَ إِنَّ الْأَحْلَامَ لَمْ تَكُنْ فِيمَا مَضَى فِى أَوَّلِ الْخَلْقِ وَ إِنَّمَا حَدَثَتْ فَقُلْتُ وَ مَا الْعِلَّةُ فِى ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ بَعَثَ رَسُولًا إِلَى أَهْلِ زَمَانِهِ فَدَعَاهُمْ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ فَقَالُوا إِنْ فَعَلْنَا ذَلِكَ فَمَا لَنَا فَوَ اللَّهِ مَا أَنْتَ بِأَكْثَرِنَا مَالًا وَ لَا بِأَعَزِّنَا عَشِيرَةً فَقَالَ إِنْ أَطَعْتُمُونِى أَدْخَلَكُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَيْتُمُونِى أَدْخَلَكُمُ اللَّهُ النَّارَ فَقَالُوا وَ مَا الْجَنَّةُ وَ النَّارُ فَوَصَفَ لَهُمْ ذَلِكَ فَقَالُوا مَتَى نَصِيرُ إِلَى ذَلِكَ فَقَالَ إِذَا مِتُّمْ فَقَالُوا لَقَدْ رَأَيْنَا أَمْوَاتَنَا صَارُوا عِظَاماً وَ رُفَاتاً فَازْدَادُوا لَهُ تَكْذِيباً وَ بِهِ اسْتِخْفَافاً فَأَحْدَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمُ الْأَحْلَامَ فَأَتَوْهُ فَأَخْبَرُوهُ بِمَا رَأَوْا وَ مَا أَنْكَرُوا مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ يَحْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِهَذَا هَكَذَا تَكُونُ أَرْوَاحُكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَ إِنْ بُلِيَتْ أَبْدَانُكُمْ تَصِيرُ الْأَرْوَاحُ إِلَى عِقَابٍ حَتَّى تُبْعَثَ الْأَبْدَانُ

حديث پيدايش خوابها (كه انسان مى بيند) و حجت شدن آن بر اهل هر زمان :

(٥٧ - حسن بن عبدالرحمن از حضرت ابى الحسن (موسى بن جعفر)عليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: خوابهادر آغاز خلقت نبود (و مردم خواب نميديدند) و بعدها پيدا شد، گويد: من عرض كردم : علت پيدايشش ‍ چه بود؟ فرمود: خداى عز ذكره پيامبرى را به سوى مردم زمانش فرستاد و او ايشانرا بپرستش و فرمانبردارى خدا دعوت فرمود: مردم گفتند: اگر ما چنين كنيم پاداشمان چيست ؟ زيرا كه به خدا سوگند نه تو مالت بيش از ما است و نه فاميلت عزيزتر از فاميل مايند؟ آن پيغمبر فرمود: اگر اطاعت مرا بكنيد خداوند شما را به بهشت مى برد، و اگر نافرمانيم كنيد خداوند به دوزختان برد، گفتند: بهشت و جهنم چيست ؟ آن پيغمبر براى آنها آن دو را توصيف كرد، گفتند: چه وقت ما به آنجا خواهيم رفت ؟ فرمود: هرگاه بميريد، گفتند: ما مرده هامان را ديده ايم كه استخوان پوسيده و خاك مى شوند، و بدنبال اين سخن بر تكذيب و خوار شمردنشان از آن پيغمبر بزرگوار الهى افزوده گشت ، پس خداى عزوجل خوابها را در ايشان پديد آورد، پس به نزد آن پيغمبر آمدند و آنچه را در خواب ديده بودند به او گزارش داده و تعجب خود را از اين جريان اظهار كردند.

آن پيغمبر به ايشان فرمود: همانا خداى عزوجل خواست تا بدينوسيله براى شما حجت آورد، ارواح شما نيز اينچنين است كه چون مرديد اگر چه بدنهاتان پوسيده شود ولى جانهاتان در عقاب بسر مى برند تا دوباره بدنها زنده شود (يعنى همچنانكه در اين جهان در وقت خواب ديدن بدن از فعاليت افتاده و چون جسمى بى روح در رختخواب خفته ولى روح مشغول فعاليت است تا هنگامى كه دوباره بيدار شود، و اين مطابق همان حديثى است كه فرمود: (كما تنامون تموتون و كما تستيقظون تبعثون ) همچنانكه بخواب رويد مى ميريد، و همچنانكه بيدار شويد در قيامت زنده شويد). )

حديث شماره : ٥٨

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ رَأْيُ الْمُؤْمِنِ وَ رُؤْيَاهُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ أَجْزَاءِ النُّبُوَّةِ

(٥٨ - هشام بن سالم گويد: شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه مى فرمود: راى مؤ من و خواب ديدنش درآخرالزمان بر هفتاد جزء از اجزاء پيامبرى استوار است

(مجلسىرحمه‌الله گويد: چون در آخرالزمان خداوند حجت خويش را از مردم پنهان كند در عوض راى قوى و نيرومندى در مورد استنباط احكام به آنها تفضل كرده و عطا فرمايد، و چون وحى و گنجينه داران وحى (ائمه اطهار) را از ايشان برگرفته رؤ ياى صادقه (و خوابهاى راست ) به آنها عطا فرمود تا هر حادثه اى پيش از رسيدنش براى آنها آشكار گردد، و برخى گفته اند: اين جريان مربوط به زمان حضرت قائمعليه‌السلام است)

حديث شماره : ٥٩

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنِ الرِّضَاعليه‌السلام قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ إِذَا أَصْبَحَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ يَعْنِى بِهِ الرُّؤْيَا (٥٩) - حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: رسم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان بود كه چون صبح مى كرد به اصحاب خويش مى فرمود: آيا نويد بخشى هست ؟ و مقصودش خواب بود (يعنى آيا كسى خواب خوبى ديده ؟ )

حديث شماره : ٦٠

عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِى جَمِيلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَجُلٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمُ الْبُشْرى فِى الْحَياةِ الدُّنْيا قَالَ هِيَ الرُّؤْيَا الْحَسَنَةُ يَرَى الْمُؤْمِنُ فَيُبَشَّرُ بِهَا فِى دُنْيَاهُ

(٦٠ - جابر گويد: امام باقرعليه‌السلام فرمود:

مردى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معناى گفتار خداى عزوجل را پرسيد (كه فرمايد): (مژده اى در زندگى اين دنيا براى ايشان است ) (سوره يونس آيه ٦٥) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آن مژده خواب خوبى است كه مؤ من مى بيند و در مورد كار دنيايش از آن مژده گيرد. )

حديث شماره : ٦١

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِى خَلَفٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ الرُّؤْيَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ بِشَارَةٍ مِنَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ وَ تَحْذِيرٍ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ أَضْغَاثِ أَحْلَامٍ

(٦١ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: خواب بر سه گونه است :

١ - مژده اى از جانب خداوند براى مؤ من

٢ - بيم دادنى از طرف شيطان

٣ - خوابهاى آشفته )

حديث شماره : ٦٢

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِى مَنْصُورٍ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ الرُّؤْيَا الصَّادِقَةُ وَ الْكَاذِبَةُ مَخْرَجُهُمَا مِنْ مَوْضِعٍ وَاحِدٍ قَالَ صَدَقْتَ أَمَّا الْكَاذِبَةُ الْمُخْتَلِفَةُ فَإِنَّ الرَّجُلَ يَرَاهَا فِى أَوَّلِ لَيْلَةٍ فِى سُلْطَانِ الْمَرَدَةِ الْفَسَقَةِ وَ إِنَّمَا هِيَ شَيْءٌ يُخَيَّلُ إِلَى الرَّجُلِ وَ هِيَ كَاذِبَةٌ مُخَالِفَةٌ لَا خَيْرَ فِيهَا وَ أَمَّا الصَّادِقَةُ إِذَا رَآهَا بَعْدَ الثُّلُثَيْنِ مِنَ اللَّيْلِ مَعَ حُلُولِ الْمَلَائِكَةِ وَ ذَلِكَ قَبْلَ السَّحَرِ فَهِيَ صَادِقَةٌ لَا تَخَلَّفُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ جُنُباً أَوْ يَنَامَ عَلَى غَيْرِ طَهُورٍ وَ لَمْ يَذْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَقِيقَةَ ذِكْرِهِ فَإِنَّهَا تَخْتَلِفُ وَ تُبْطِئُ عَلَى صَاحِبِهَا

(٦٢ - ابوبصير گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : قربانت گردم خواب راست و دروغ از يكجا بر آيد (وبه يك نحو است )؟ فرمود: آرى ، اما خوابهاى دروغ و پريشان آنست كه مرد در آغاز شب مى بيند، در آنوقت كه تحت تسلط شهوات و سركشان بدكار (از شياطين ) است ، و آن خوابها چيزى نيست جز آنچه در خيال انسان مجسم شود و آنها دروغ و بر خلاف در آيد، و اما خواب راست آنست كه انسان پس از گذشتن دو ثلث از شب هنگام آمدن فرشته ها ببيند و آن پيش از سحر است و اين رؤ ياى صادقه (و خواب راست ) است كه انشاءالله تخلف ندارد مگر آنكه جنب باشد يا بدون طهارت (وضوء يا تيمم ) خوابيده باشد و خدا را آنطور كه بايد ياد نكرده باشد كه آن خواب تخلف دارد و دير تعبير شود.

(مترجم گويد: براى اطلاع كافى از حقيقت خواب و اينكه چرا گاهى صادق و گاهى كاذب است بايد تمامى رواياتى كه در باب خواب وارد شده و كلمات بزرگان از حكماء و فلاسفه و ديگران را از نظر گذراند و چون استقصاء و نقل آنها در اينجا از وضع ترجمه ما خارج است شما را به كتاب دارالسلام حاجى نورىرحمه‌الله (ج ٤ ص ٢٣٢ - ٢٦٧ ط قم ) راهنمائى مى كنيم كه مؤ لف بزرگوار در آنجا بطور مشروح ابتداء روايات را كه از آنجمله همين حديث ابوبصير است نقل كرده و سپس گفتار حكماء و فلاسفه و ديگران را آورده و عميقا در اين باره بحث و تحقيق كرده است و اين بنده كتاب ديگرى نديده ام كه به اين اندازه تفصيلا در اين موضوع بحث كرده باشد). )

حديث شماره : ٦٣

(حَدِيثُ الرِّيَاحِ)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ وَ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍعليه‌السلام عَنِ الرِّيَاحِ الْأَرْبَعِ الشَّمَالِ وَ الْجَنُوبِ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورِ وَ قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ يَذْكُرُونَ أَنَّ الشَّمَالَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْجَنُوبَ مِنَ النَّارِ فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جُنُوداً مِنْ رِيَاحٍ يُعَذِّبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ مِمَّنْ عَصَاهُ وَ لِكُلِّ رِيحٍ مِنْهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهَا فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعَذِّبَ قَوْماً بِنَوْعٍ مِنَ الْعَذَابِ أَوْحَى إِلَى الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِذَلِكَ النَّوْعِ مِنَ الرِّيحِ الَّتِى يُرِيدُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا قَالَ فَيَأْمُرُهَا الْمَلَكُ فَيَهِيجُ كَمَا يَهِيجُ الْأَسَدُ الْمُغْضَبُ قَالَ وَ لِكُلِّ رِيحٍ مِنْهُنَّ اسْمٌ أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَهُ تَعَالَى كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِى وَ نُذُرِ إِنّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِى يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ وَ قَالَ الرِّيحَ الْعَقِيمَ وَ قَالَ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ وَ قَالَ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ وَ مَا ذُكِرَ مِنَ الرِّيَاحِ الَّتِى يُعَذِّبُ اللَّهُ بِهَا مَنْ عَصَاهُ قَالَ وَ لِلَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ رِيَاحُ رَحْمَةٍ لَوَاقِحُ وَ غَيْرُ ذَلِكَ يَنْشُرُهَا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ مِنْهَا مَا يُهَيِّجُ السَّحَابَ لِلْمَطَرِ وَ مِنْهَا رِيَاحٌ تَحْبِسُ السَّحَابَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ رِيَاحٌ تَعْصِرُ السَّحَابَ فَتَمْطُرُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مِنْهَا رِيَاحٌ مِمَّا عَدَّدَ اللَّهُ فِى الْكِتَابِ فَأَمَّا الرِّيَاحُ الْأَرْبَعُ الشَّمَالُ وَ الْجَنُوبُ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورُ فَإِنَّمَا هِيَ أَسْمَاءُ الْمَلَائِكَةِ الْمُوَكَّلِينَ بِهَا فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُهِبَّ شَمَالًا أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الشَّمَالُ فَيَهْبِطُ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الشَّمَالِ حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ جَنُوباً أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الْجَنُوبُ فَهَبَطَ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الْجَنُوبِ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ رِيحَ الصَّبَا أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الصَّبَا فَهَبَطَ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الصَّبَا حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ دَبُوراً أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الدَّبُورُ فَهَبَطَ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الدَّبُورِ حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍعليه‌السلام أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ رِيحُ الشَّمَالِ وَ رِيحُ الْجَنُوبِ وَ رِيحُ الدَّبُورِ وَ رِيحُ الصَّبَا إِنَّمَا تُضَافُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ الْمُوَكَّلِينَ بِهَا

حديث بادها:

(٦٣ - ابوبصير گويد: از امام باقرعليه‌السلام از (حقيقت و كيفيت ) بادهاى چهارگانه شمال ، جنوب ، صبا، و دبورپرسيدم و عرض كردم : كه مردم گويند: باد شمال از بهشت است ، و باد جنوب از دوزخ است ؟

حضرت فرمود: همانا براى خداى عزوجل لشکريانى از بادها است كه هر يك از بندگان معصيت كار خود را كه خواهد بدان عذاب كند، و بر هر بادى فرشته اى گماشته شده ، و چون خداى عزوجل خواهد كه مردمى را به نوعى از عذاب (خويش ) عذاب كند، بدان فرشته اى كه بر آن نوع باد گماشته شده وحى كند، و آن فرشته نيز بدان باد فرمان دهد و آن باد مانند شيرى خشمناك بر جهد.

فرمود: و هر يك از اين بادها نامى دارند آيا نشنيده اى گفتار خداى تعالى را كه فرمايد: (قوم عاد نيز (پيامبرشان را) تكذيب كردند و چه سان بود عذاب كردن و بيم دادن من ، و طوفانى سخن در روز شومى سراسر (شوم ) بر آنها فرستاديم ) (سوره قمر آيه ١٨ - ١٩) ونيز (در جاى ديگر) (باد عقيم و نازاد) فرموده (در سوره ذاريات آيه ٤١) و (در جاى ديگر) فرمود: (بادى كه در آن عذابى الم انگيز بود) (سوره احقاف آيه ٢٤) و (در جاى ديگر) فرمود (گرد بادى آتشزا بدان رسيد و بسوخت ) (سوره بقره آيه ٢٦٦) و همچنين بادهائى را كه خداوند ذكر فرمود كه بدانها نافرمانيش را عذاب كرده

و حضرت فرمود: و خداى عزوجل را بادهاى رحمتى است كه آبستن كننده است و بادهاى ديگرى است كه آنها را از پيشگاه رحمت خويش گسترش ‍ داده و پهن كند: يك قسمت از آنها بادهائى است كه ابرها را براى باران تحريك كند، قسمت ديگر بادهائى است كه ابرها را ميان آسمان و زمين نگاه دارند، و قسمت سوم بادهائى است كه ابرها را بفشارد تا به اذن خدا باران بريزند، و قسمت چهارم بادهائى است كه آنها را در قرآن شماره كرده

و اما بادهاى چهارگانه : شمال ، جنوب ، صبا، دبور، اين چهار نام ، نام فرشتگانى است كه بر اين بادها گماشته شده اند، پس هرگاه خداوند اراده فرمايد كه باد شمال بوزد بدان فرشته كه نامش شمال است دستور دهد و آن فرشته به خانه كعبه فرود آيد و بالاى ركن شامى بايستد و بال خود را به هم زند در اينوقت باد شمال به هر سو كه خدا اراده فرموده از خشكى و دريا پراكنده شود، و چون خدا اراده كند كه باد جنوب را بفرستد به فرشته اى كه نامش جنوب است فرمان دهد و او به خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال خود را به هم زند، پس باد جنوب در خشكى و دريا به هر جا كه خدا خواهد بوزد و چون اراده فرمايد كه باد صبا را بفرستد بدان فرشته كه نامش صبا است دستور دهد تا بر خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال خود را به هم زند پس باد صبا پراكنده شود در خشكى و دريا به هر جا كه خداى عزوجل خواهد بوزد و چون اراده فرمايد كه باد بوزد را بفرستد بدان فرشته كه نامش دبور است دستور دهد و آن فرشته به خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال زند پس باد نامش دبور است دستور دهد و آن فرشته به خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال زند پس باد دبور به هر جا كه خدا خواهد در خشكى و دريا بوزد، سپس امام باقرعليه‌السلام فرمود: مگر نشنيدى كه گويند: باد شمال و باد جنوب ، و باد صبا و باد دبور، و در همه آنها باد را به نام فرشته مامور بدان نسبت مى دهند. )

حديث شماره : ٦٤

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رِيَاحَ رَحْمَةٍ وَ رِيَاحَ عَذَابٍ فَإِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْعَذَابَ مِنَ الرِّيَاحِ رَحْمَةً فَعَلَ قَالَ وَ لَنْ يَجْعَلَ الرَّحْمَةَ مِنَ الرِّيحِ عَذَاباً قَالَ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَرْحَمْ قَوْماً قَطُّ أَطَاعُوهُ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُمْ إِيَّاهُ وَبَالًا عَلَيْهِمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَحَوُّلِهِمْ عَنْ طَاعَتِهِ قَالَ كَذَلِكَ فَعَلَ بِقَوْمِ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بَعْدَ مَا كَانَ قَدَّرَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ وَ قَضَاهُ ثُمَّ تَدَارَكَهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَجَعَلَ الْعَذَابَ الْمُقَدَّرَ عَلَيْهِمْ رَحْمَةً فَصَرَفَهُ عَنْهُمْ وَ قَدْ أَنْزَلَهُ عَلَيْهِمْ وَ غَشِيَهُمْ وَ ذَلِكَ لَمَّا آمَنُوا بِهِ وَ تَضَرَّعُوا إِلَيْهِ قَالَ وَ أَمَّا الرِّيحُ الْعَقِيمُ فَإِنَّهَا رِيحُ عَذَابٍ لَا تُلْقِحُ شَيْئاً مِنَ الْأَرْحَامِ وَ لَا شَيْئاً مِنَ النَّبَاتِ وَ هِيَ رِيحٌ تَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ مَا خَرَجَتْ مِنْهَا رِيحٌ قَطُّ إِلَّا عَلَى قَوْمِ عَادٍ حِينَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فَأَمَرَ الْخُزَّانَ أَنْ يُخْرِجُوا مِنْهَا عَلَى مِقْدَارِ سَعَةِ الْخَاتَمِ قَالَ فَعَتَتْ عَلَى الْخُزَّانِ فَخَرَجَ مِنْهَا عَلَى مِقْدَارِ مَنْخِرِ الثَّوْرِ تَغَيُّظاً مِنْهَا عَلَى قَوْمِ عَادٍ قَالَ فَضَجَّ الْخُزَّانُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّهَا قَدْ عَتَتْ عَنْ أَمْرِنَا إِنَّا نَخَافُ أَنْ تُهْلِكَ مَنْ لَمْ يَعْصِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ عُمَّارِ بِلَادِكَ قَالَ فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا جَبْرَئِيلَعليه‌السلام فَاسْتَقْبَلَهَا بِجَنَاحَيْهِ فَرَدَّهَا إِلَى مَوْضِعِهَا وَ قَالَ لَهَا اخْرُجِى عَلَى مَا أُمِرْتِ بِهِ قَالَ فَخَرَجَتْ عَلَى مَا أُمِرَتْ بِهِ وَ أَهْلَكَتْ قَوْمَ عَادٍ وَ مَنْ كَانَ بِحَضْرَتِهِمْ

(٦٤ - معروف بن خربوذ از امام باقرعليه‌السلام روايت كند كه آن حضرت فرمود: همانا خداى عزوجل را بادهاى رحمت و بادهاى عذابى است پس اگر خدا بخواهد عذاب بادها را رحمت گرداند مى كند، ولى هرگز باد رحمت را عذاب نگرداند، فرمود: و اين بدانجهت است كه تا كنون نشده است خداوند مردمى را كه فرمان برداريش كرده اند مورد رحمت خويش ‍ قرار دهد و آن فرمانبردارى موجب وبال و بدبختى آنها شده باشد مگر پس ‍ از اينكه از فرمانبردارى او به يك سو رفته باشند، فرمود: و اينچنين رفتار كرد با قوم يونس كه چون ايمان آوردند خداوند مورد مهر خويش قرارشان داد پس از آني كه عذاب را بر ايشان مقرر و حكم فرموده بود، سپس بوسيله رحمتش وضع آنان را جبران فرمود و عذابى را كه بر ايشان مقدر شده بود به رحمت تبديل نمود، و از آنان بگرداند در صورتيكه عذاب را بر ايشان فرستاده بود و آنها را فرا گرفته بود، و اين پس از آنى بود كه بدو ايمان آوردند و بدرگاهش زارى كردند.

فرمود: و اما باد عقيم باد عذابى است كه چون بوزد هيچ رحمى بواسطه آن بچه در خود نگه ندارد و هيچ گياهى بدان آبستن نگردد، و از زير هفت طبقه زمين بيرون آيد، و تا كنون از آنجا بادى خارج نگشته جز بر قوم عاد هنگامى كه خدا بر آنها خشم كرد و به نگهبانان آن باد دستور داد كه به اندازه گشادى حلقه انگشترى از آن باد رها كنند و آن باد روى خشمى كه بر قوم عاد داشت از دستور نگهبانان سرپيچى كرد و به اندازه گشادى سوراخ بينى گاوى بيرون آمد. نگهبانان از اين وضع بدرگاه خداى عزوجل شيون و فرياد كرده و گفتند: پروردگارا باد از دستور ما سرپيچى كرد (و بيش از اندازه خارج شد) و ما بيم آن داريم كسانى را كه نافرمانى تو نكرده و شهرهاى تو را آباد مى كنند نابود كند!

فرمود: پس خداى عزوجل جبرئيلعليه‌السلام را به سوى آن باد فرستاد و جبرئيل با دو بال خود جلوى آنرا گرفت و به جايگاه اصليش باز گرداند و بدو دستور داد به همان اندازه كه دستورش داده اند به همان مقدار بيرون آيد، و او نيز به همان مقدار بيرون آمد و قوم عاد و هر كه را با آنها بود نابود كرد. )

حديث شماره : ٦٥

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ ظَهَرَتْ عَلَيْهِ النِّعْمَةُ فَلْيُكْثِرْ ذِكْرَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَنْ كَثُرَتْ هُمُومُهُ فَعَلَيْهِ بِالِاسْتِغْفَارِ وَ مَنْ أَلَحَّ عَلَيْهِ الْفَقْرُ فَلْيُكْثِرْ مِنْ قَوْلِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ يَنْفِي عَنْهُ الْفَقْرَ وَ قَالَ فَقَدَ النَّبِيُّ ص رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ مَا غَيَّبَكَ عَنَّا فَقَالَ الْفَقْرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ طُولُ السُّقْمِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُعَلِّمُكَ كَلَاماً إِذَا قُلْتَهُ ذَهَبَ عَنْكَ الْفَقْرُ وَ السُّقْمُ فَقَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ فَقُلْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ] تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً فَقَالَ الرَّجُلُ فَوَ اللَّهِ مَا قُلْتُهُ إِلَّا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ حَتَّى ذَهَبَ عَنِّى الْفَقْرُ وَ السُّقْمُ

(٦٥ - سكونى از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كه نعمت بر اوآشكار گشت (و متنعم به نعم الهى گشت ) بايد زياد ذكر (الحمدلله ) را بگويد، و هر كه اندوه و غمش ‍ بسيار شد استغفار (و آمرزشخواهى ) كند، و هر كه فقر و پريشانى بر او فشار آورد زياد بگويد: (لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ) كه فقر را از او دور سازد.

و فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (چند روزى ) مردى از انصار را نديد، پس از او پرسيد: چه چيز تو را از ما پنهان كرده بود؟ عرض كرد: ندارى و كسالت ممتد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: آيا كلامى به تو نياموزم كه چون آنرا بگوئى ندارى و بيمارى از تو دور گردد؟ عرض كرد: چرا اى رسول خدا، فرمود: چون صبح و شام كنى بگو:

لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم توكلت على الحى الذى لا يموت و الحمد لله الذى لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا

آنمرد گويد: سه روز بيشتر اين ذكر را نگفتم تا اينكه ندارى و بيمارى از من دور گرديد. )

حديث شماره : ٦٦

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام يَقُولُ لِأَبِى جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ وَ أَنَا أَسْمَعُ أَتَيْتَ الْبَصْرَةَ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ كَيْفَ رَأَيْتَ مُسَارَعَةَ النَّاسِ إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ دُخُولَهُمْ فِيهِ قَالَ وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَقَلِيلٌ وَ لَقَدْ فَعَلُوا وَ إِنَّ ذَلِكَ لَقَلِيلٌ فَقَالَ عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ ثُمَّ قَالَ مَا يَقُولُ أَهْلُ الْبَصْرَةِ فِى هَذِهِ الْآيَةِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّهَا لِأَقَارِبِ رَسُولِ اللَّهِ ص ‍ فَقَالَ كَذَبُوا إِنَّمَا نَزَلَتْ فِينَا خَاصَّةً فِى أَهْلِ الْبَيْتِ فِى عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ أَصْحَابِ الْكِسَاءِ ع

(٦٦ - اسماعيل بن عبدالخالق گويد: شنيدم امام صادقعليه‌السلام از ابى جعفر احول مى پرسيد: بصره بودى ؟عرض كرد: آرى ، فرمود: شتافتن مردم را در اين مذهب (شيعه ) و وارد شدن آنان را در آن چگونه ديدى ؟ عرض كرد: به خدا آنها كم هستند و با اينكه كار هم (براى مذهب خود) مى كنند ولى آن هم كم است ، فرمود: بر تو باد به جوانها (و بيشتر به آنها توجه داشته باشيد) زيرا آنها به سوى هر كار خيرى شتابانتر (از ديگران ) هستند، سپس فرمود: اهل بصره درباره اين آيه چه گويند: (بگو من از شما مزدى نخواهم جز دوستى خويشاوندانم ) (سوره شورى آيه ٢٣) من عرض كردم : قربانت آنها گويند اين آيه در مورد عموم خويشان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ، فرمود: دروغ مى گويند، و همانا اين آيه در مورد ما خاندان بالخصوص يعنى درباره اهل بيت : على و فاطمه ، و حسن و حسين ، اصحاب كساء (عليهم‌السلام ) نازل گشته است )

حديث شماره : ٥٢

(حَدِيثُ الطَّبِيبِ )

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِى الْحَلَّالِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ قَالَ مُوسَىعليه‌السلام يَا رَبِّ مِنْ أَيْنَ الدَّاءُ قَالَ مِنِّى قَالَ فَالشِّفَاءُ قَالَ مِنِّى قَالَ فَمَا يَصْنَعُ عِبَادُكَ بِالْمُعَالِجِ قَالَ يُطَيِّبُ بِأَنْفُسِهِمْ فَيَوْمَئِذٍ سُمِّيَ الْمُعَالِجُ الطَّبِيبَ

حديثى درباره طبيب :

(٥٢- زياد از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: موسىعليه‌السلام به خدا عرض كرد: پروردگارا درداز كجا است ؟ فرمود: از من است ، عرض كرد: درمان و شفاء (از كجاست )؟ فرمود: از من است ، عرض ‍ كرد: پس بندگانت را با معالجه كننده درد چه كار (و چه نيازى به پزشك معالج دارند) فرمود: تا خاطرشان به دوا آسوده شود (و بدان دلخوش ‍ شوند) و از آنروز معالج طبيب ناميده شد. )

حديث شماره : ٥٣

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِى أَيُّوبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ مَا مِنْ دَاءٍ إِلَّا وَ هُوَ سَارِعٌ إِلَى الْجَسَدِ يَنْتَظِرُ مَتَى يُؤْمَرُ بِهِ فَيَأْخُذَهُ وَ فِى رِوَايَةٍ أُخْرَى إِلَّا الْحُمَّى فَإِنَّهَا تَرِدُ وُرُوداً

(٥٣ - ابو ايوب از امام باقرعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: هيچ دردى نيست جز آنكه بر بدن راهى دارد و منتظراست تا چه زمانى به او فرمان رسد و تن را فرا گيرد.

و در حديث ديگرى است كه فرمود: مگر تب كه يكباره در تن وارد شود. )

حديث شماره : ٥٤

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِيٍّ قَالَ مَرِضْتُ بِالْمَدِينَةِ مَرَضاً شَدِيداً فَبَلَغَ ذَلِكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام فَكَتَبَ إِلَيَّ قَدْ بَلَغَنِي عِلَّتُكَ فَاشْتَرِ صَاعاً مِنْ بُرٍّ ثُمَّ اسْتَلْقِ عَلَى قَفَاكَ وَ انْثُرْهُ عَلَى صَدْرِكَ كَيْفَمَا انْتَثَرَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِى إِذَا سَأَلَكَ بِهِ الْمُضْطَرُّ كَشَفْتَ مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ مَكَّنْتَ لَهُ فِى الْأَرْضِ وَ جَعَلْتَهُ خَلِيفَتَكَ عَلَى خَلْقِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تُعَافِيَنِى مِنْ عِلَّتِى ثُمَّ اسْتَوِ جَالِساً وَ اجْمَعِ الْبُرَّ مِنْ حَوْلِكَ وَ قُلْ مِثْلَ ذَلِكَ وَ اقْسِمْهُ مُدّاً مُدّاً لِكُلِّ مِسْكِينٍ وَ قُلْ مِثْلَ ذَلِكَ قَالَ دَاوُدُ فَفَعَلْتُ مِثْلَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا نُشِطْتُ مِنْ عِقَالٍ وَ قَدْ فَعَلَهُ غَيْرُ وَاحِدٍ فَانْتَفَعَ بِهِ

(٥٤ - داودبن زربى گويد: من در مدينه به بيمارى سختى دچار گشتم ، اين خبر بگوش امام صادقعليه‌السلام رسيد حضرت به من نوشت : خبر بيمارى تو به من رسيد، يك صاع (قريب سه كيلو) گندم بخر آنگاه به پشت بخواب و آن را روى سينه ات به هر نحو كه شد بريز و بگو: (خدايا از تو خواهم بدان نامت كه هر گاه درمانده اى تو را بدان خواند درماندگيش را برطرف كنى و در زمين جايگزينش كنى و او را جانشين خود در روى زمين بر خلقت قرار دهى كه درود فرستى بر محمد و خاندانش و از اين بيمارى مرا عافيت و تندرستى بخشى ) سپس برخيز و بنشين و گندمها را از دور خودت جمع كن و دوباره همان دعا را بخوان و آن را به چهار (مد) (تقريبا يك چارك ) تقسيم كن و هر قسمت را به مستمندى بده و همان دعا را (وقت دادن ) بخوان

داود گويد: من اينكار را كردم و گويا از بند رها گشتم (و فورا بيماريم برطرف شد) و بسيارى نيز اين عمل را انجام دادند و از آن سود بردند. )

حديث شماره : ٥٥

(حَدِيثُ الْحُوتِ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هُوَ)

مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هِيَ قَالَ هِيَ عَلَى حُوتٍ قُلْتُ فَالْحُوتُ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هُوَ قَالَ عَلَى الْمَاءِ قُلْتُ فَالْمَاءُ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ هُوَ قَالَ عَلَى صَخْرَةٍ قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْءٍ الصَّخْرَةُ قَالَ عَلَى قَرْنِ ثَوْرٍ أَمْلَسَ قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْءٍ الثَّوْرُ قَالَ عَلَى الثَّرَى قُلْتُ فَعَلَى أَيِّ شَيْءٍ الثَّرَى فَقَالَ هَيْهَاتَ عِنْدَ ذَلِكَ ضَلَّ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ

ماهى بر روى چه قرار دارد؟

(٥٥ - ابان بن تغلب گويد: از امام صادقعليه‌السلام پرسيدم : كه زمين بر چه استوار است ؟ فرمود: بر ماهى ، گفتم :ماهى بر چيست ؟ فرمود: بر آب ، پرسيدم آب بر چيست ؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت ) پرسيدم : صخره بر چيست ؟ فرمود بر خاك نمناك ، گفتم : خاك نمناك بر چيست ؟ فرمود: هيهات كه در اينجا دانش دانشمندان گم گشته (علامه شهرستانى قسمتى از اين حديث را در كتاب الهيئة و الاسلام طبق هيئت جديد معنا كرده و براى توضيح بيشتر بدانجا رجوع شود - و ١١٦ ط نجف ). )

حديث شماره : ٥٦

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَاعليه‌السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْأَرْضَ ثُمَّ أَرْسَلَ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ الْمَاءَ الْعَذْبَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً حَتَّى إِذَا الْتَقَتْ وَ اخْتَلَطَتْ أَخَذَ بِيَدِهِ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا عَرْكاً شَدِيداً جَمِيعاً ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ فَخَرَجَ مِنْ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا عُنُقٌ مِثْلُ عُنُقِ الذَّرِّ فَأَخَذَ عُنُقٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ عُنُقٌ إِلَى النَّارِ

(٥٦ - زراره از يكى از دو امام بزرگوار امام باقر و يا صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: همانا خداى عزوجل زمين را آفريد، سپس تا چهل روز آب شور، و چهل روز آب شيرين بر آن روان كرد، تا چون اين دو آب با هم برخورد كرد و به هم آميخت خداوند بدست قدرت خويش مشتى از آن برگرفت و همه را بسختى درهم ماليد آنگاه آنرا دو قسمت كرد و از هر قسمت گروهى مانند گله مورچه بيرون آمدند، پس گروهى راه بهشت را در پيش گرفتند و گروهى راه دوزخ را. )

حديث شماره : ٥٧

حَدِيثُ الْأَحْلَامِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ

بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِى الْحَسَنِعليه‌السلام قَالَ إِنَّ الْأَحْلَامَ لَمْ تَكُنْ فِيمَا مَضَى فِى أَوَّلِ الْخَلْقِ وَ إِنَّمَا حَدَثَتْ فَقُلْتُ وَ مَا الْعِلَّةُ فِى ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ بَعَثَ رَسُولًا إِلَى أَهْلِ زَمَانِهِ فَدَعَاهُمْ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ فَقَالُوا إِنْ فَعَلْنَا ذَلِكَ فَمَا لَنَا فَوَ اللَّهِ مَا أَنْتَ بِأَكْثَرِنَا مَالًا وَ لَا بِأَعَزِّنَا عَشِيرَةً فَقَالَ إِنْ أَطَعْتُمُونِى أَدْخَلَكُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَيْتُمُونِى أَدْخَلَكُمُ اللَّهُ النَّارَ فَقَالُوا وَ مَا الْجَنَّةُ وَ النَّارُ فَوَصَفَ لَهُمْ ذَلِكَ فَقَالُوا مَتَى نَصِيرُ إِلَى ذَلِكَ فَقَالَ إِذَا مِتُّمْ فَقَالُوا لَقَدْ رَأَيْنَا أَمْوَاتَنَا صَارُوا عِظَاماً وَ رُفَاتاً فَازْدَادُوا لَهُ تَكْذِيباً وَ بِهِ اسْتِخْفَافاً فَأَحْدَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمُ الْأَحْلَامَ فَأَتَوْهُ فَأَخْبَرُوهُ بِمَا رَأَوْا وَ مَا أَنْكَرُوا مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ يَحْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِهَذَا هَكَذَا تَكُونُ أَرْوَاحُكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَ إِنْ بُلِيَتْ أَبْدَانُكُمْ تَصِيرُ الْأَرْوَاحُ إِلَى عِقَابٍ حَتَّى تُبْعَثَ الْأَبْدَانُ

حديث پيدايش خوابها (كه انسان مى بيند) و حجت شدن آن بر اهل هر زمان :

(٥٧ - حسن بن عبدالرحمن از حضرت ابى الحسن (موسى بن جعفر)عليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: خوابهادر آغاز خلقت نبود (و مردم خواب نميديدند) و بعدها پيدا شد، گويد: من عرض كردم : علت پيدايشش ‍ چه بود؟ فرمود: خداى عز ذكره پيامبرى را به سوى مردم زمانش فرستاد و او ايشانرا بپرستش و فرمانبردارى خدا دعوت فرمود: مردم گفتند: اگر ما چنين كنيم پاداشمان چيست ؟ زيرا كه به خدا سوگند نه تو مالت بيش از ما است و نه فاميلت عزيزتر از فاميل مايند؟ آن پيغمبر فرمود: اگر اطاعت مرا بكنيد خداوند شما را به بهشت مى برد، و اگر نافرمانيم كنيد خداوند به دوزختان برد، گفتند: بهشت و جهنم چيست ؟ آن پيغمبر براى آنها آن دو را توصيف كرد، گفتند: چه وقت ما به آنجا خواهيم رفت ؟ فرمود: هرگاه بميريد، گفتند: ما مرده هامان را ديده ايم كه استخوان پوسيده و خاك مى شوند، و بدنبال اين سخن بر تكذيب و خوار شمردنشان از آن پيغمبر بزرگوار الهى افزوده گشت ، پس خداى عزوجل خوابها را در ايشان پديد آورد، پس به نزد آن پيغمبر آمدند و آنچه را در خواب ديده بودند به او گزارش داده و تعجب خود را از اين جريان اظهار كردند.

آن پيغمبر به ايشان فرمود: همانا خداى عزوجل خواست تا بدينوسيله براى شما حجت آورد، ارواح شما نيز اينچنين است كه چون مرديد اگر چه بدنهاتان پوسيده شود ولى جانهاتان در عقاب بسر مى برند تا دوباره بدنها زنده شود (يعنى همچنانكه در اين جهان در وقت خواب ديدن بدن از فعاليت افتاده و چون جسمى بى روح در رختخواب خفته ولى روح مشغول فعاليت است تا هنگامى كه دوباره بيدار شود، و اين مطابق همان حديثى است كه فرمود: (كما تنامون تموتون و كما تستيقظون تبعثون ) همچنانكه بخواب رويد مى ميريد، و همچنانكه بيدار شويد در قيامت زنده شويد). )

حديث شماره : ٥٨

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ رَأْيُ الْمُؤْمِنِ وَ رُؤْيَاهُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ أَجْزَاءِ النُّبُوَّةِ

(٥٨ - هشام بن سالم گويد: شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه مى فرمود: راى مؤ من و خواب ديدنش درآخرالزمان بر هفتاد جزء از اجزاء پيامبرى استوار است

(مجلسىرحمه‌الله گويد: چون در آخرالزمان خداوند حجت خويش را از مردم پنهان كند در عوض راى قوى و نيرومندى در مورد استنباط احكام به آنها تفضل كرده و عطا فرمايد، و چون وحى و گنجينه داران وحى (ائمه اطهار) را از ايشان برگرفته رؤ ياى صادقه (و خوابهاى راست ) به آنها عطا فرمود تا هر حادثه اى پيش از رسيدنش براى آنها آشكار گردد، و برخى گفته اند: اين جريان مربوط به زمان حضرت قائمعليه‌السلام است)

حديث شماره : ٥٩

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنِ الرِّضَاعليه‌السلام قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ إِذَا أَصْبَحَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ يَعْنِى بِهِ الرُّؤْيَا (٥٩) - حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: رسم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان بود كه چون صبح مى كرد به اصحاب خويش مى فرمود: آيا نويد بخشى هست ؟ و مقصودش خواب بود (يعنى آيا كسى خواب خوبى ديده ؟ )

حديث شماره : ٦٠

عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِى جَمِيلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَجُلٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمُ الْبُشْرى فِى الْحَياةِ الدُّنْيا قَالَ هِيَ الرُّؤْيَا الْحَسَنَةُ يَرَى الْمُؤْمِنُ فَيُبَشَّرُ بِهَا فِى دُنْيَاهُ

(٦٠ - جابر گويد: امام باقرعليه‌السلام فرمود:

مردى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معناى گفتار خداى عزوجل را پرسيد (كه فرمايد): (مژده اى در زندگى اين دنيا براى ايشان است ) (سوره يونس آيه ٦٥) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آن مژده خواب خوبى است كه مؤ من مى بيند و در مورد كار دنيايش از آن مژده گيرد. )

حديث شماره : ٦١

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِى خَلَفٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ الرُّؤْيَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ بِشَارَةٍ مِنَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ وَ تَحْذِيرٍ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ أَضْغَاثِ أَحْلَامٍ

(٦١ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: خواب بر سه گونه است :

١ - مژده اى از جانب خداوند براى مؤ من

٢ - بيم دادنى از طرف شيطان

٣ - خوابهاى آشفته )

حديث شماره : ٦٢

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِى مَنْصُورٍ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ الرُّؤْيَا الصَّادِقَةُ وَ الْكَاذِبَةُ مَخْرَجُهُمَا مِنْ مَوْضِعٍ وَاحِدٍ قَالَ صَدَقْتَ أَمَّا الْكَاذِبَةُ الْمُخْتَلِفَةُ فَإِنَّ الرَّجُلَ يَرَاهَا فِى أَوَّلِ لَيْلَةٍ فِى سُلْطَانِ الْمَرَدَةِ الْفَسَقَةِ وَ إِنَّمَا هِيَ شَيْءٌ يُخَيَّلُ إِلَى الرَّجُلِ وَ هِيَ كَاذِبَةٌ مُخَالِفَةٌ لَا خَيْرَ فِيهَا وَ أَمَّا الصَّادِقَةُ إِذَا رَآهَا بَعْدَ الثُّلُثَيْنِ مِنَ اللَّيْلِ مَعَ حُلُولِ الْمَلَائِكَةِ وَ ذَلِكَ قَبْلَ السَّحَرِ فَهِيَ صَادِقَةٌ لَا تَخَلَّفُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ جُنُباً أَوْ يَنَامَ عَلَى غَيْرِ طَهُورٍ وَ لَمْ يَذْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَقِيقَةَ ذِكْرِهِ فَإِنَّهَا تَخْتَلِفُ وَ تُبْطِئُ عَلَى صَاحِبِهَا

(٦٢ - ابوبصير گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : قربانت گردم خواب راست و دروغ از يكجا بر آيد (وبه يك نحو است )؟ فرمود: آرى ، اما خوابهاى دروغ و پريشان آنست كه مرد در آغاز شب مى بيند، در آنوقت كه تحت تسلط شهوات و سركشان بدكار (از شياطين ) است ، و آن خوابها چيزى نيست جز آنچه در خيال انسان مجسم شود و آنها دروغ و بر خلاف در آيد، و اما خواب راست آنست كه انسان پس از گذشتن دو ثلث از شب هنگام آمدن فرشته ها ببيند و آن پيش از سحر است و اين رؤ ياى صادقه (و خواب راست ) است كه انشاءالله تخلف ندارد مگر آنكه جنب باشد يا بدون طهارت (وضوء يا تيمم ) خوابيده باشد و خدا را آنطور كه بايد ياد نكرده باشد كه آن خواب تخلف دارد و دير تعبير شود.

(مترجم گويد: براى اطلاع كافى از حقيقت خواب و اينكه چرا گاهى صادق و گاهى كاذب است بايد تمامى رواياتى كه در باب خواب وارد شده و كلمات بزرگان از حكماء و فلاسفه و ديگران را از نظر گذراند و چون استقصاء و نقل آنها در اينجا از وضع ترجمه ما خارج است شما را به كتاب دارالسلام حاجى نورىرحمه‌الله (ج ٤ ص ٢٣٢ - ٢٦٧ ط قم ) راهنمائى مى كنيم كه مؤ لف بزرگوار در آنجا بطور مشروح ابتداء روايات را كه از آنجمله همين حديث ابوبصير است نقل كرده و سپس گفتار حكماء و فلاسفه و ديگران را آورده و عميقا در اين باره بحث و تحقيق كرده است و اين بنده كتاب ديگرى نديده ام كه به اين اندازه تفصيلا در اين موضوع بحث كرده باشد). )

حديث شماره : ٦٣

(حَدِيثُ الرِّيَاحِ)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ وَ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍعليه‌السلام عَنِ الرِّيَاحِ الْأَرْبَعِ الشَّمَالِ وَ الْجَنُوبِ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورِ وَ قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ يَذْكُرُونَ أَنَّ الشَّمَالَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْجَنُوبَ مِنَ النَّارِ فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جُنُوداً مِنْ رِيَاحٍ يُعَذِّبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ مِمَّنْ عَصَاهُ وَ لِكُلِّ رِيحٍ مِنْهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهَا فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعَذِّبَ قَوْماً بِنَوْعٍ مِنَ الْعَذَابِ أَوْحَى إِلَى الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِذَلِكَ النَّوْعِ مِنَ الرِّيحِ الَّتِى يُرِيدُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا قَالَ فَيَأْمُرُهَا الْمَلَكُ فَيَهِيجُ كَمَا يَهِيجُ الْأَسَدُ الْمُغْضَبُ قَالَ وَ لِكُلِّ رِيحٍ مِنْهُنَّ اسْمٌ أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَهُ تَعَالَى كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِى وَ نُذُرِ إِنّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِى يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ وَ قَالَ الرِّيحَ الْعَقِيمَ وَ قَالَ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ وَ قَالَ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ وَ مَا ذُكِرَ مِنَ الرِّيَاحِ الَّتِى يُعَذِّبُ اللَّهُ بِهَا مَنْ عَصَاهُ قَالَ وَ لِلَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ رِيَاحُ رَحْمَةٍ لَوَاقِحُ وَ غَيْرُ ذَلِكَ يَنْشُرُهَا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ مِنْهَا مَا يُهَيِّجُ السَّحَابَ لِلْمَطَرِ وَ مِنْهَا رِيَاحٌ تَحْبِسُ السَّحَابَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ رِيَاحٌ تَعْصِرُ السَّحَابَ فَتَمْطُرُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مِنْهَا رِيَاحٌ مِمَّا عَدَّدَ اللَّهُ فِى الْكِتَابِ فَأَمَّا الرِّيَاحُ الْأَرْبَعُ الشَّمَالُ وَ الْجَنُوبُ وَ الصَّبَا وَ الدَّبُورُ فَإِنَّمَا هِيَ أَسْمَاءُ الْمَلَائِكَةِ الْمُوَكَّلِينَ بِهَا فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُهِبَّ شَمَالًا أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الشَّمَالُ فَيَهْبِطُ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الشَّمَالِ حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ جَنُوباً أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الْجَنُوبُ فَهَبَطَ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الْجَنُوبِ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ رِيحَ الصَّبَا أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الصَّبَا فَهَبَطَ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الصَّبَا حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَبْعَثَ دَبُوراً أَمَرَ الْمَلَكَ الَّذِى اسْمُهُ الدَّبُورُ فَهَبَطَ عَلَى الْبَيْتِ الْحَرَامِ فَقَامَ عَلَى الرُّكْنِ الشَّامِيِّ فَضَرَبَ بِجَنَاحِهِ فَتَفَرَّقَتْ رِيحُ الدَّبُورِ حَيْثُ يُرِيدُ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍعليه‌السلام أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ رِيحُ الشَّمَالِ وَ رِيحُ الْجَنُوبِ وَ رِيحُ الدَّبُورِ وَ رِيحُ الصَّبَا إِنَّمَا تُضَافُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ الْمُوَكَّلِينَ بِهَا

حديث بادها:

(٦٣ - ابوبصير گويد: از امام باقرعليه‌السلام از (حقيقت و كيفيت ) بادهاى چهارگانه شمال ، جنوب ، صبا، و دبورپرسيدم و عرض كردم : كه مردم گويند: باد شمال از بهشت است ، و باد جنوب از دوزخ است ؟

حضرت فرمود: همانا براى خداى عزوجل لشکريانى از بادها است كه هر يك از بندگان معصيت كار خود را كه خواهد بدان عذاب كند، و بر هر بادى فرشته اى گماشته شده ، و چون خداى عزوجل خواهد كه مردمى را به نوعى از عذاب (خويش ) عذاب كند، بدان فرشته اى كه بر آن نوع باد گماشته شده وحى كند، و آن فرشته نيز بدان باد فرمان دهد و آن باد مانند شيرى خشمناك بر جهد.

فرمود: و هر يك از اين بادها نامى دارند آيا نشنيده اى گفتار خداى تعالى را كه فرمايد: (قوم عاد نيز (پيامبرشان را) تكذيب كردند و چه سان بود عذاب كردن و بيم دادن من ، و طوفانى سخن در روز شومى سراسر (شوم ) بر آنها فرستاديم ) (سوره قمر آيه ١٨ - ١٩) ونيز (در جاى ديگر) (باد عقيم و نازاد) فرموده (در سوره ذاريات آيه ٤١) و (در جاى ديگر) فرمود: (بادى كه در آن عذابى الم انگيز بود) (سوره احقاف آيه ٢٤) و (در جاى ديگر) فرمود (گرد بادى آتشزا بدان رسيد و بسوخت ) (سوره بقره آيه ٢٦٦) و همچنين بادهائى را كه خداوند ذكر فرمود كه بدانها نافرمانيش را عذاب كرده

و حضرت فرمود: و خداى عزوجل را بادهاى رحمتى است كه آبستن كننده است و بادهاى ديگرى است كه آنها را از پيشگاه رحمت خويش گسترش ‍ داده و پهن كند: يك قسمت از آنها بادهائى است كه ابرها را براى باران تحريك كند، قسمت ديگر بادهائى است كه ابرها را ميان آسمان و زمين نگاه دارند، و قسمت سوم بادهائى است كه ابرها را بفشارد تا به اذن خدا باران بريزند، و قسمت چهارم بادهائى است كه آنها را در قرآن شماره كرده

و اما بادهاى چهارگانه : شمال ، جنوب ، صبا، دبور، اين چهار نام ، نام فرشتگانى است كه بر اين بادها گماشته شده اند، پس هرگاه خداوند اراده فرمايد كه باد شمال بوزد بدان فرشته كه نامش شمال است دستور دهد و آن فرشته به خانه كعبه فرود آيد و بالاى ركن شامى بايستد و بال خود را به هم زند در اينوقت باد شمال به هر سو كه خدا اراده فرموده از خشكى و دريا پراكنده شود، و چون خدا اراده كند كه باد جنوب را بفرستد به فرشته اى كه نامش جنوب است فرمان دهد و او به خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال خود را به هم زند، پس باد جنوب در خشكى و دريا به هر جا كه خدا خواهد بوزد و چون اراده فرمايد كه باد صبا را بفرستد بدان فرشته كه نامش صبا است دستور دهد تا بر خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال خود را به هم زند پس باد صبا پراكنده شود در خشكى و دريا به هر جا كه خداى عزوجل خواهد بوزد و چون اراده فرمايد كه باد بوزد را بفرستد بدان فرشته كه نامش دبور است دستور دهد و آن فرشته به خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال زند پس باد نامش دبور است دستور دهد و آن فرشته به خانه كعبه فرود آيد و بر ركن شامى بايستد و بال زند پس باد دبور به هر جا كه خدا خواهد در خشكى و دريا بوزد، سپس امام باقرعليه‌السلام فرمود: مگر نشنيدى كه گويند: باد شمال و باد جنوب ، و باد صبا و باد دبور، و در همه آنها باد را به نام فرشته مامور بدان نسبت مى دهند. )

حديث شماره : ٦٤

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رِيَاحَ رَحْمَةٍ وَ رِيَاحَ عَذَابٍ فَإِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْعَذَابَ مِنَ الرِّيَاحِ رَحْمَةً فَعَلَ قَالَ وَ لَنْ يَجْعَلَ الرَّحْمَةَ مِنَ الرِّيحِ عَذَاباً قَالَ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَرْحَمْ قَوْماً قَطُّ أَطَاعُوهُ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُمْ إِيَّاهُ وَبَالًا عَلَيْهِمْ إِلَّا مِنْ بَعْدِ تَحَوُّلِهِمْ عَنْ طَاعَتِهِ قَالَ كَذَلِكَ فَعَلَ بِقَوْمِ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بَعْدَ مَا كَانَ قَدَّرَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ وَ قَضَاهُ ثُمَّ تَدَارَكَهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَجَعَلَ الْعَذَابَ الْمُقَدَّرَ عَلَيْهِمْ رَحْمَةً فَصَرَفَهُ عَنْهُمْ وَ قَدْ أَنْزَلَهُ عَلَيْهِمْ وَ غَشِيَهُمْ وَ ذَلِكَ لَمَّا آمَنُوا بِهِ وَ تَضَرَّعُوا إِلَيْهِ قَالَ وَ أَمَّا الرِّيحُ الْعَقِيمُ فَإِنَّهَا رِيحُ عَذَابٍ لَا تُلْقِحُ شَيْئاً مِنَ الْأَرْحَامِ وَ لَا شَيْئاً مِنَ النَّبَاتِ وَ هِيَ رِيحٌ تَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ مَا خَرَجَتْ مِنْهَا رِيحٌ قَطُّ إِلَّا عَلَى قَوْمِ عَادٍ حِينَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فَأَمَرَ الْخُزَّانَ أَنْ يُخْرِجُوا مِنْهَا عَلَى مِقْدَارِ سَعَةِ الْخَاتَمِ قَالَ فَعَتَتْ عَلَى الْخُزَّانِ فَخَرَجَ مِنْهَا عَلَى مِقْدَارِ مَنْخِرِ الثَّوْرِ تَغَيُّظاً مِنْهَا عَلَى قَوْمِ عَادٍ قَالَ فَضَجَّ الْخُزَّانُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِكَ فَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّهَا قَدْ عَتَتْ عَنْ أَمْرِنَا إِنَّا نَخَافُ أَنْ تُهْلِكَ مَنْ لَمْ يَعْصِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ عُمَّارِ بِلَادِكَ قَالَ فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا جَبْرَئِيلَعليه‌السلام فَاسْتَقْبَلَهَا بِجَنَاحَيْهِ فَرَدَّهَا إِلَى مَوْضِعِهَا وَ قَالَ لَهَا اخْرُجِى عَلَى مَا أُمِرْتِ بِهِ قَالَ فَخَرَجَتْ عَلَى مَا أُمِرَتْ بِهِ وَ أَهْلَكَتْ قَوْمَ عَادٍ وَ مَنْ كَانَ بِحَضْرَتِهِمْ

(٦٤ - معروف بن خربوذ از امام باقرعليه‌السلام روايت كند كه آن حضرت فرمود: همانا خداى عزوجل را بادهاى رحمت و بادهاى عذابى است پس اگر خدا بخواهد عذاب بادها را رحمت گرداند مى كند، ولى هرگز باد رحمت را عذاب نگرداند، فرمود: و اين بدانجهت است كه تا كنون نشده است خداوند مردمى را كه فرمان برداريش كرده اند مورد رحمت خويش ‍ قرار دهد و آن فرمانبردارى موجب وبال و بدبختى آنها شده باشد مگر پس ‍ از اينكه از فرمانبردارى او به يك سو رفته باشند، فرمود: و اينچنين رفتار كرد با قوم يونس كه چون ايمان آوردند خداوند مورد مهر خويش قرارشان داد پس از آني كه عذاب را بر ايشان مقرر و حكم فرموده بود، سپس بوسيله رحمتش وضع آنان را جبران فرمود و عذابى را كه بر ايشان مقدر شده بود به رحمت تبديل نمود، و از آنان بگرداند در صورتيكه عذاب را بر ايشان فرستاده بود و آنها را فرا گرفته بود، و اين پس از آنى بود كه بدو ايمان آوردند و بدرگاهش زارى كردند.

فرمود: و اما باد عقيم باد عذابى است كه چون بوزد هيچ رحمى بواسطه آن بچه در خود نگه ندارد و هيچ گياهى بدان آبستن نگردد، و از زير هفت طبقه زمين بيرون آيد، و تا كنون از آنجا بادى خارج نگشته جز بر قوم عاد هنگامى كه خدا بر آنها خشم كرد و به نگهبانان آن باد دستور داد كه به اندازه گشادى حلقه انگشترى از آن باد رها كنند و آن باد روى خشمى كه بر قوم عاد داشت از دستور نگهبانان سرپيچى كرد و به اندازه گشادى سوراخ بينى گاوى بيرون آمد. نگهبانان از اين وضع بدرگاه خداى عزوجل شيون و فرياد كرده و گفتند: پروردگارا باد از دستور ما سرپيچى كرد (و بيش از اندازه خارج شد) و ما بيم آن داريم كسانى را كه نافرمانى تو نكرده و شهرهاى تو را آباد مى كنند نابود كند!

فرمود: پس خداى عزوجل جبرئيلعليه‌السلام را به سوى آن باد فرستاد و جبرئيل با دو بال خود جلوى آنرا گرفت و به جايگاه اصليش باز گرداند و بدو دستور داد به همان اندازه كه دستورش داده اند به همان مقدار بيرون آيد، و او نيز به همان مقدار بيرون آمد و قوم عاد و هر كه را با آنها بود نابود كرد. )

حديث شماره : ٦٥

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ ظَهَرَتْ عَلَيْهِ النِّعْمَةُ فَلْيُكْثِرْ ذِكْرَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَنْ كَثُرَتْ هُمُومُهُ فَعَلَيْهِ بِالِاسْتِغْفَارِ وَ مَنْ أَلَحَّ عَلَيْهِ الْفَقْرُ فَلْيُكْثِرْ مِنْ قَوْلِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ يَنْفِي عَنْهُ الْفَقْرَ وَ قَالَ فَقَدَ النَّبِيُّ ص رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ مَا غَيَّبَكَ عَنَّا فَقَالَ الْفَقْرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ طُولُ السُّقْمِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُعَلِّمُكَ كَلَاماً إِذَا قُلْتَهُ ذَهَبَ عَنْكَ الْفَقْرُ وَ السُّقْمُ فَقَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ فَقُلْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ] تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً فَقَالَ الرَّجُلُ فَوَ اللَّهِ مَا قُلْتُهُ إِلَّا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ حَتَّى ذَهَبَ عَنِّى الْفَقْرُ وَ السُّقْمُ

(٦٥ - سكونى از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كه نعمت بر اوآشكار گشت (و متنعم به نعم الهى گشت ) بايد زياد ذكر (الحمدلله ) را بگويد، و هر كه اندوه و غمش ‍ بسيار شد استغفار (و آمرزشخواهى ) كند، و هر كه فقر و پريشانى بر او فشار آورد زياد بگويد: (لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ) كه فقر را از او دور سازد.

و فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (چند روزى ) مردى از انصار را نديد، پس از او پرسيد: چه چيز تو را از ما پنهان كرده بود؟ عرض كرد: ندارى و كسالت ممتد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: آيا كلامى به تو نياموزم كه چون آنرا بگوئى ندارى و بيمارى از تو دور گردد؟ عرض كرد: چرا اى رسول خدا، فرمود: چون صبح و شام كنى بگو:

لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم توكلت على الحى الذى لا يموت و الحمد لله الذى لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا

آنمرد گويد: سه روز بيشتر اين ذكر را نگفتم تا اينكه ندارى و بيمارى از من دور گرديد. )

حديث شماره : ٦٦

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام يَقُولُ لِأَبِى جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ وَ أَنَا أَسْمَعُ أَتَيْتَ الْبَصْرَةَ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ كَيْفَ رَأَيْتَ مُسَارَعَةَ النَّاسِ إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ دُخُولَهُمْ فِيهِ قَالَ وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَقَلِيلٌ وَ لَقَدْ فَعَلُوا وَ إِنَّ ذَلِكَ لَقَلِيلٌ فَقَالَ عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ ثُمَّ قَالَ مَا يَقُولُ أَهْلُ الْبَصْرَةِ فِى هَذِهِ الْآيَةِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّهَا لِأَقَارِبِ رَسُولِ اللَّهِ ص ‍ فَقَالَ كَذَبُوا إِنَّمَا نَزَلَتْ فِينَا خَاصَّةً فِى أَهْلِ الْبَيْتِ فِى عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ أَصْحَابِ الْكِسَاءِ ع

(٦٦ - اسماعيل بن عبدالخالق گويد: شنيدم امام صادقعليه‌السلام از ابى جعفر احول مى پرسيد: بصره بودى ؟عرض كرد: آرى ، فرمود: شتافتن مردم را در اين مذهب (شيعه ) و وارد شدن آنان را در آن چگونه ديدى ؟ عرض كرد: به خدا آنها كم هستند و با اينكه كار هم (براى مذهب خود) مى كنند ولى آن هم كم است ، فرمود: بر تو باد به جوانها (و بيشتر به آنها توجه داشته باشيد) زيرا آنها به سوى هر كار خيرى شتابانتر (از ديگران ) هستند، سپس فرمود: اهل بصره درباره اين آيه چه گويند: (بگو من از شما مزدى نخواهم جز دوستى خويشاوندانم ) (سوره شورى آيه ٢٣) من عرض كردم : قربانت آنها گويند اين آيه در مورد عموم خويشان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ، فرمود: دروغ مى گويند، و همانا اين آيه در مورد ما خاندان بالخصوص يعنى درباره اهل بيت : على و فاطمه ، و حسن و حسين ، اصحاب كساء (عليهم‌السلام ) نازل گشته است )


15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68