بخش دوم: زندگى و رهبرى جواد الأئمّه
كودكى بر كُرسى امامت امامت در باور شيعه وكسانى كه به آن عقيده دارند، با منطق ديگران متفاوت است. اين واژه در نزد شيعيان به معنى جانشينى مطلقِ امام ازشخص پيامبر وعلوم و معارف و تواناييها و شايستگيها و مسئوليّتهاى اوست. به تعبير ديگر امام تصوير كاملى از نبوّت است با يك تفاوت وآن اينكه به امام وحى نمى شود. امّا به پيامبر وحى مى شود. بنابر اين پيامبرى نمى توان يافت كه بدو وحى نشده باشد در حالى كه وحى از براى امام منتفى است.
نبوّت در منطق اسلام، در نوع خود شايستگى بى نظير و متمايز ازديگر صلاحيّتها و شايستگيهاى بشرى است. اين شايستگى، موهبتى است الهى كه به وسيله خدا به هر فردى كه خود برمى گزيند و وى را واسطه ميان خود و مردم قرار مى دهد تا وحى را از او دريافت كند و در ميان قومش منتشر سازد، عطا مى شود.
اگر اين نظريه را در مورد پيامبر درست و راست بدانيم، مى توان باهمين معيار و با همين استدلال آن را در مورد امام نيز صادق دانست. بنابراين چنانچه اين سخن درست باشد كه طفل و نوزادى كه در گاهواره است وهنوز شير مى خورد مى تواند به پيامبرى مبعوث شود، بايد عين همين سخن را در باره امام هم درست دانست.
سن اگر چه در اغلب امور در نزد مردم به عنوان مقياس در نظر گرفته مى شود امّا در نزد خداوند، ملاك معتبرى به شمار نمى آيد. هميشه كسانى كه سنّ وسال بيشترى دارند، در پيشگاه خدا بزرگ تر و بلند مرتبه تر ازديگران نيستند. چه بسا پير فرتوتى كه در نزد پروردگار مطرود است وچه بسا جوان يا كودكى در پيشگاه خداوند محبوب و عزيز است.
در واقع اين عمل صالح و نيّت پاك و موهبتهاى الهى و امثال اينهاست كه به فرد ارج و ارزش مى بخشد و اين عوامل در اسلام و منطق قرآن نخستين مقياس به شمار مى آيند.
بعلاوه اعتقاد به نبوّت و امامت ممكن نيست. مگر پس از ايمان كامل به قدرت خداى متعال بر اينكه مى تواند يك فرد را مجمع فضايل و مرجع معارف گرداند و او را پيشوا و نمونه مردم قرار دهد. بنابر اين، اعتقاد به نبوّت انسان را وا مى دارد كه به معجزه (امرى كه از محدوده توان انسانى بيرون است) ايمان آورد. پس پيامبران در سنجش با ساير افراد بشر ازامتيازات ويژه اى برخوردارند و همين امتيازات موجب ميشود كه به راهنمايى مردم همّت گمارند و خود را بيم دهنده اى از جانب خدا معرفى كنند.
از آنجا كه معجزه به معنى پديده اى خارج از مرزهاى زندگى عادى مردمان است، پس ديگر فرقى ميان بزرگى و كوچكى و يا تهيدستى وتوانگرى فردى كه معجزه در او تجلّى يافته است، وجود ندارد.
چه بسيار از امّتها و مردمان گذشته بودند كه گمان مى كردند پيامبرمى بايست مال و ثروت بسيارى داشته باشد و مهتر قوم خود و فرمانروايى پر شكوه باشد. امّا پيامبرانى كه به سوى ايشان مبعوث شدند، اين نكته رابه آنها تفهيم كردند كه اگر خداوند بخواهد رحمتش را بر كسى فرود آوردو او را به پيامبرى مبعوث كند، وجود چنين شرايطى در او لازم نيست. آيا در اين باره اشكال و ايرادى است؟ خداوند تعالى در قرآن كريم مى فرمايد:
(
أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ
)
«آيا اينان رحمت پروردگار تو را تقسيم مى كنند؟ ما روزى ايشان راميانشان تقسيم كرديم.»
و چه بسيار مردمان بودند كه چون مى ديدند خداوند كودكى را به پيامبرى به سوى آنان برانگيخته است، در شگفت مى شدند. امّا خداوند به آنها نشان داد كه اين كار عمدى بوده و براى آن است كه مردم معنى نبوّت را دريابند و بدانند كه نبوّت موهبتى عادى و معمولى نيست كه تنهادر يك فرد و در اثر شرايط محيطى و تربيتى به ظهور برسد. بلكه نبوّت امرى ما فوق عادات مردم و بر خلاف سنن جارى طبيعت و هستى است ونداى جديدى است كه نداى مخلوقات ديگر با آن مشابهت ندارد. اين ندا عبارت از اين است كه خداوند بر هر كارى تواناست و بازگشت همه چيزها به سوى اوست.
على بن اسباط در حديثى كه در باره امامت نقل كرده است، مى گويد:
امام جواد را ديدم كه به سوى من بيرون آمد. من به ايشان و سر و پاى ايشان خيره شدم تا قامتش را براى يارانمان در مصر توصيف كنم. سپس اوبه سجده در افتاد و فرمود: خداوند در امامت همانگونه احتجاج كرده كه در نبوّت. خداوند مى فرمايد:
(
وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً
)
«در كودكى حكم (و رسالت) را بدو داديم.»
و نيز فرموده است:
(
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ
)
«چون به رشد خود برسيد...»
و در)جاى ديگر (فرموده است:
(
وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً
)
«و به چهل سالگى رسيد.»
بنابر اين ممكن است در كودكى كسى را حكمت دهند چنان كه ممكن است در۴۰ سالگى به فرد ديگر حكمت دهند.
آرى، اگر نبوّت معجزه خداوند يا نشانه آفرينش و خلقت او باشد دركوچك وبزرگ يكسان است.
يكى از راويان گويد: نزد امام رضا در خراسان ايستاده بودم. يكى پرسيد: سرورم... اگر حادثه اى روى داد به چه كسى رجوع كنيم؟ (مقصود پُرسنده اين بود كه اگر شما از دنيا رفتيد جانشين شما كيست؟)
امام رضا فرمود: به ابو جعفر رجوع كنيد.
گويا شخصى كه سؤال كرده بود سنّ ابو جعفر را كوچك شمرد، از اين رو امام رضا به او فرمود: خداوند سبحان حضرت عيسى را كه صاحب آيينى تازه بود، در كمتر از اين سن به نبوّت مبعوث كرد.
بلى، براى آنچه كه خدا مى خواهد و مى كند هيچ مانعى وجود ندارد. چرا كه عيسى را در همان نوزادى به پيامبرى برانگيخت و امام جواد را نيزدر همان طفوليّت به امامت منصوب كرد.
امام صادقعليهالسلام
فرزندى به نام على داشت كه در نزد شيعيان اماميّه بسيار شخص بزرگوار و محترمى محسوب مى شد. مردم نزد او مى آمدند و از علومى كه وى مستقيماً از پدر و برادرش موسى بن جعفرعليهالسلام
فراگرفته بود، بهره مند مى شدند. يكى از محدثان روايت مى كند:
دو سال بود كه در نزد على بن جعفر اقامت كرده بودم و آنچه را كه وى از برادرش يعنى موسى بن جعفر شنيده بود، مى نوشتم. روزى در مدينه نزد وى نشسته بودم كه امام جواد وارد مسجد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شد.
با ورود او ناگهان على بن جعفر بدون ردا و بدون كفش از جاى برخاست. دست ابو جعفر را بوسيد و او را احترام كرد. ابو جعفر به اوفرمود: اى عمو بنشين خدايت رحمتت كند!
على بن جعفر گفت: سرورم چگونه بنشينم در حالى كه شما ايستاده ايد.
چون على بن جعفر به جايگاه خويش بازگشت، اصحابش به نكوهش او زبان گشوده و به وى گفتند: تو عموى پدر ابو جعفر هستى! اين چه كارى بود كه كردى؟!
على بن جعفر گفت: خاموش باشيد! - آنگاه محاسنش را در دست گرفت وادامه داد: چنانچه خداوند عزّ و جل بخواهد اين پير را صلاحيّت نمى دهد وآن جوان را شايستگى مى بخشد و او را در مقامى كه اكنون منصوب داشته، قرار مى دهد. حال آيا من فضل و برترى او را منكرشوم؟! به خدا پناه مى بريم از آنچه كه شما مى گوييد. بلكه من غلام اويم.