انتظار فرج يا آرزوى شورآفرين
بعضى از سنتهاى الهى هستند كه حيات جوامع بر اساس آنها جريان مى يابد، و زندگى افراد را در جامعه دستخوش دگرگونى مى سازند.
يكى از برجسته ترين اين سنتها پيروزى حق و راندن باطل است:
(
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً
)
«بگو حق بيامد و باطل نابود شد كه باطل نابود شونده است.»
كشتى زندگى سرانجام بركرانه هاى درياى رحمت خدا لنگر خواهدانداخت كه رحمت خدا بر غضب او پيشى گرفته، و از سويى خداوند مردم را آفريد تا بدانها رحمت آرد.
پروردگار سبحان ما را بدين سنّت متوجّه مى سازد، سنّتى كه اگر درتاريخ بشر و در ظواهر هستى در آن نيك تأمل كنيم آثار آن را به روشنى تمام خواهيم ديد:
(
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
)
«اوست آن كه رسولش را به هدايت و دين حق فرستاد تا بر ساير كيشهاچيره اش گرداند هر چند مشركان را ناخوش آيد.»
تا زمانى كه آسمانها و زمين به حق و بر پايه حق آفريده شده اند، قدرت و حاكميت و سيادت حق نيز بايد با سير هستى در پيوند باشد و به رخصت خداوندى نتيجه تكامل حوادث و رويدادهاى هستى باشد:
(
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ
)
«و در زبور بنوشتيم پس از ذكر كه بندگان شايسته من زمين را ارث برند.»
اين حقيقت كه مكاتب الهى بر آن تأكيد كرده اند تنها محدود به يك قوم و يا منحصر به وراثت صالحان در قسمتى محدود از زمين نيست. بلكه بيانى است براى سنتى الهى و عمومى كه در شورشها و انقلابهاى صالحان بر ضدّ ستمگران و طاغوتيان متحقق مى شود و بطور كامل دروراثت صالحان از تمام جهان تجلّى مى يابد. دليل ما بر اين سخن آن است كه:
اوّلاً: كلمه ارض (زمين) در آيه مذكور با الف و لام آمده كه خودنشان دهنده آن است كه مراد از «الارض» تمام زمين است.
ثانياً: تأكيد قرآن بر اين حقيقت در چندين كتاب آسمانى ديگر آمده است و مجالى براى شك در اين نكته باقى نمى گذارد كه اين امر سنتى است الهى كه خداوند روند رويدادهاى هستى را مطابق با آن به جريان مى اندازد تا بالاخره بطور كلى متحقّق گردد.
(
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّاكَانُوا يَحْذَرُونَ
)
«و خواهيم بر مستضعفان در زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان قرار دهيم. و فرمانرواييشان دهيم در زمين و به فرعون و هامان و سپاهيان ايشان نشان دهيم آنچه را كه از آن مى ترسيدند.»
تجربه هاى بشرى حاكى از آن هستند كه روند طبيعى نظامهاى حاكم برزمين به گونه اى است كه با اتكا به آنها نمى توان بدين آرمان والا ونهفته در روح افراد بشر كه عبارت از همان تحقّق يافتن مدينه فاضله است دست يازيد.
جايى كه عدل و داد در آن برترى دارد و حق بى هيچ شريكى درچهار گوشه آن حكم مى راند.
بنابر اين چطور و چه هنگام مى توان بدين آرمان فطرى و مشروع جامه تحقّق پوشاند؟
آيا ممكن است بشر به گونه اى معمولى تكامل يابدتا به اين درجه والا برسد؟
زراّد خانه هاى سلاحهاى اتمى و شيميايى، و توطئه هاى مستكبران برضدّ مستضعفان، وعقب نشينى آشكار بشريّت از ميدانهاى فضيلت وهدايت، وفرو افتادن خوفناك آن در پرتگاه فساد و تجاوز و ستمگرى دليلى آشكار بر اينكه تنها راه تحقق اهداف و آرمانهاى انسان، همان رحمت خداست كه انسان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورد.
اين رحمت تنها در ظهور امام حجت (عج)، دوازدهمين امام ازخاندان رسول خدا خاتم پيامبران، و مقتداى راستكاران، متجلّى است.
وايمان بدين حقيقت راست، در دلهاى مؤمنان شعله اى جاويد از آرزو و اميد بر مى افروزد، اميد و آرزويى كه در حركت تكاملى انسان به مثابه نيروى محركه او محسوب مى شود.
اين اميد الهى است كه با شاخصه «سعى و تلاش» با آرزو و اميدتفاوت مى يابد. زيرا سعى براى متحقّق ساختن اين اميد الهى شرطى ضرورى به شمار مى رود حال آنكه آرزو و اميد توجيهى است براى ماندن و حركت نكردن.
اين آرزو و اميدى است كه مجاهدان را از تيرگيهاى نا اميدى و يأسى كه شيطان با بهره گيرى از شرايط خفقان و اضطراب و ناتوانيهايى مادى دردل آنان راه داده، رهايى مى بخشد.
اين اميد و آرزويى است كه بر نگاهها و مواضع فرد منعكس مى شود، و بدان رنگى از خوش بينى مثبت مى زند و روح بدبينى و گمان و منفى بافى و شكست كه دستگاههاى طاغوت و وسوسه هاى طاغوتيان مى كوشند آن را در جسم و جان عاملان و كوشندگان راه خدا تزريق كنند، از آنهامى راند و مى زدايد. شايد به خاطر همين حكمت باشد كه در حديث نبوى آمده است:
«برترين كارهاى امّت من، انتظار فرج است».