فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا0%

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

نویسنده: محمد جواد مروجى طبسى
گروه:

مشاهدات: 7726
دانلود: 2527

توضیحات:

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7726 / دانلود: 2527
اندازه اندازه اندازه
فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

فاطمه (علیها السلام) الگوی حیات زیبا

نویسنده:
فارسی

گلايه اى از مسند نويسان و سخنى با احمد

با توجه به شمار قابل توجه راويان حديث از حضرت زهراعليها‌السلام اين گلايه را از همه مسند نويسان به ويژه احمد بن حنبل داريم كه چرا نسبت به دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن همه بى توجهى كرده اند.

اما سخنى كه با احمد داريم اين است كه اگر ما به جلد ششم مسند نگاهى بيفكنيم، خواهيم ديد كه وى از عايشه در حدود دويست و پنجاه و سه صفحه حديث نقل كرده ولى از حضرت فاطمهعليها‌السلام حدود يك صفحه و نيم كه جمعا ده حديث مى شود نقل كرده است كه حديث اول و دوم و هشتم به يك مضمون اشاره شده، منتهى با اين تفاوت كه يكى را به صورت مجمل و ديگرى با تفصيل بيشترى آورده است.

حال اين سؤ ال ما اين است آيا عايشه تا موقع رحلت آن حضرت نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيشتر بوده يا حضرت فاطمهعليها‌السلام . مگر به قول مورخين عامه، حضرت زهرا پنج سال پيش از هجرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دنيا نيامده است؟ و آيا مگر همسرى عايشه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدينه صورت نگرفته است؟حداقل هجده سال (۱۴۶) حضرت فاطمهعليها‌السلام در كنار پدر بوده است.

سؤال ديگر ما اين است كه آيا در اين هجده سال، سالى يك حديث هم حضرت فاطمهعليها‌السلام از پدر روايت نكرده كه حداقل هجده روايت از دوران مكه و مدينه براى فاطمهعليها‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شود؟ ما اگر حضور ده ساله پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در مدينه حساب كنيم، حضور و درك محضر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توسط فاطمهعليها‌السلام بيشتر مى باشد يا عايشه؟ با توجه به اين كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با حضرت فاطمهعليها‌السلام بيشتر همدم و همراز بوده، حضرت فاطمهعليها‌السلام مى بايد بيشتر روايت داشته باشد يا عايشه؟

آيا ملاقات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با حضرت فاطمهعليها‌السلام بيشتر بوده يا با عايشه كه از هر چند شب يك شب نزد او بوده است؟

از نويسنده مسند احمد بايد پرسيد: مگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين مدت نه سال به خانه زهراعليها‌السلام رفت و آمد نداشته؟ آيا به هنگام ملاقات كاملا سكوت مى كرده تا بگوئيم فقط نه يا ده روايت از پدرش نقل كرده است؟ آيا چنين چيزى باور كردنى است.

آيا به هنگام ميلاد امام حسن، امام حسين و حضرت زينب كبرى، آن حضرت جهت تبريك به خانه زهراعليها‌السلام نرفته و چيزى بفرموده كه وى آن ها را ضبط كند. آيا به هنگام رحلت و روزهاى بيمارى، فاطمهعليها‌السلام به عيادت پدر نرفته ۹ و هيچ حديث و روايتى از او نقل نكرده؟ آيا اين ظلم آشكار از يك عالم حديث شناس بخشودنى است؟

مسند است يا كتاب فضايل؟

اما سخنى كه با سيوطى (متوفاى ۹۱۱هجرى. ق ) داريم اين است كه وى مسندى براى حضرت فاطمهعليها‌السلام جمع كرده است كه خواننده در ابتدا فكر مى كند، وى دويست و هشتاد و چهار حديث از احاديثى را كه حضرت فاطمهعليها‌السلام نقل كرده، در اين كتاب آورده است. اما بعد روشن مى شود كه چنين خبرى نيست، زيرا از نام گذارى خود كتاب مشخص است كه مؤ لف بين رواياتى كه حضرت فاطمهعليها‌السلام نقل كرده و بين رواياتى كه در فضل و مقام حضرتعليها‌السلام فاطمهعليها‌السلام نقل شده، جمع كرده است و نام آن را مسند گذاشته است.

و از دويست و هشتاد و چهار شماره اى كه در مقابل احاديث زده شده، فقط سى و چهار حديث را حضرت فاطمهعليها‌السلام نقل كرده كه دو حديث از آن ها با ديگرى اشتراك در نقل دارد و با اين بيان به نظر مى رسد اگر نام كتاب احاديث فى فضل فاطمهعليها‌السلام مى گذاشت، بهتر بود.

زيرا چيزى كه در آن بسيار كم به چشم مى خورد، مسند فاطمهعليها‌السلام است. ثالثا از سى و چهار حديث ياد شده، دو روايت سه بار تكرار شده و هفت حديث دو بار تكرار گشته است كه با حذف احاديث مكرر فقط بيست و چهار حديث باقى مى ماند.

و بقيه احاديث نقل شده، جز يك حديث كه از تيغ محقق كتاب جان سالم به در برده، به نظر آقاى فواز احمد زمرلى محقق كتاب مسند فاطمة سيوطى، يا ضعيف هستند يا مجهول يا مرفوع يا مرسل و سرانجام براى هر كدام عيبى تراشيده كه در نتيجه به نظر ايشان از حضرت فاطمهعليها‌السلام هيچ حديث صحيحى از پدرش نرسيده است. آيا بى انصافى بيش از اين قابل تصور است.

گسترش فرهنگ كوثر به وسيله معصومينعليهم‌السلام

اگر چه دشمنان اهل بيت: دست به تلاش وسيع و گسترده اى زدند تا جلوى گسترش فرهنگ كوثر را بگيرند و متأسفانه در برخى زمينه ها نيز موفق گرديدند و در برخى كتاب هاى حديثى اثر منفى خود را گذارد اما امامان معصوم: با جديت تمام تا حدودى توانستند مانع گسترش اين كار شوند.

از اين رو مشاهده مى كنيم كه مطالب فراوانى از زبان فاطمهعليها‌السلام به وسيله هر يك از آن ها به دست ما رسيده است و آن چه را كه دشمن در پى از بين بردن يا تضعيف آن ها بود، اهل بيت احيا كردند و مطالب گوناگونى از قبيل مناقب، فضائل، روش زندگى، سيره و سنت و رفتار حضرت فاطمهعليها‌السلام در زندگى نه ساله اش، برخورد و گفت و گوهاى وى با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بسيارى از مسائل اخلاقى، اجتماعى، معنوى و ده ها موضوع ديگر را به عنوان ميراث اصيل حضرت فاطمهعليها‌السلام براى آيندگان به يادگار گذاشتند كه در كتاب ها و منابع دست اول شيعه فراوان به چشم مى خورد، بدين جهت بايد احاديث حضرت فاطمهعليها‌السلام را از لابلاى گفته هاى امامان معصوم به دست آورده و از انديشه هاى والايش بهره برد.

بررسى حوادث هجوم به خانه فاطمه

در اين كه پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام خانه فاطمه مورد هجوم برخى از خدا بى خبران قرار گرفت جاى هيچ گونه شك و ترديدى نمى باشد چرا كه به شهادت مورخان شيعه و سنى اين كار صورت گرفته و در اين راستا به فاطمه زهراعليها‌السلام نه تنها بى احترامى و اهانت شد بلكه به تنها يادگار پيامبر آسيب هاى فراوانى وارد گرديد.

اينك همراه ما باشيد تا به اين واقعيت پى ببريد:

پيشگويى پيامبر

درباره فاطمه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين مسئله را پيش از رحلت در چند نوبت پيشگويى كرده و تاءثر عميق خود را پيشاپيش اظهار داشته، چنان چه صدوق به سند خود از على بن ابى طالبعليه‌السلام نقل مى كند:

روزى من و فاطمه و حسن و حسين در محضر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم كه يك مرتبه نگاهى به ما افكنده گريه اش گرفت. گفتم يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چرا گريه مى كنى؟

فرمود: براى آنچه كه پس از من بر شما وارد مى شود، گريستم.

عرض كردم بر سر ما چه خواهد آمد؟

فرمود: گريه ام براى آن ضربتى است كه بر فرق تو خواهند زد و بر آن سيلى كه به صورت زهرا مى زنند... (۱۴۷)

و در حديث ديگر نقل شده كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگام احتضار سخت به گريه افتاد كه محاسن شريفش تر شد. علت گريه را از حضرتش پرسيدند.

فرمود: گريه ام بر آنست كه مى بينم اشرار امتم پس از من با اهل بيت من چه بى حرمتى ها مى كنند. گويا مى بينم كه به دخترم فاطمه ظلم شده در حالى كه فرياد مى زند اى پدر، اى پدر كه هيچ يك از امتم به فرياد او نمى رسد... (۱۴۸)

ممكن است برخى ناآگاهان چنين فكر كنند كه هرگز چنين بى حرمتى نبوده است، زيرا فاطمهعليها‌السلام آنقدر نزد صحابه عزيز بوده كه احدى به خود چنين جرئتى نمى داده تا به ساحت مقدسش اهانتى روا داشته باشد.

در پاسخ مى گوييم كه به چند دليل اهانت صورت گرفته است:

اولا : اگر اهانتى نكرده بودند پس چرا از علىعليه‌السلام خواستند تا ترتيب ملاقات با حضرت زهرا را براى آن ها فراهم كرده تا از فاطمهعليها‌السلام معذرت خواهى كنند. (۱۴۹)

وثانيا : اگر آزار و اذيت نداده بودند پس چرا ابوبكر در آخر عمر بيمارى مرگ، پيوسته مى گفت: «و ليتنى لم افتش بيت فاطمه بنت رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ادخله الرجال و لو كان اغلق على حرب » (۱۵۰) و يا اين كه مى گفت: فليتنى تركت بيت على و ان كان أعلن الحرب و خلاصه اين دو نقل تاريخى اين است كه: اى كاش به سراغ خانه علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام نمى رفتم و به خانه اش داخل نشده و مردان را وارد نمى كردم گر چه درب آن خانه را براى جنگ بر وى من بسته بودند.

آيا اگر بى حرمتى نسبت به فاطمهعليها‌السلام انجام نداده بود اين گونه آشكارا و بى پرده اظهار پشيمانى مى كرد؟

چرا به خانه فاطمهعليها‌السلام هجوم آوردند؟

اين بى حرمتى به خانه وحى مى تواند علل گوناگونى داشته باشد، اما مهمترين علت و انگيزه اى كه آن ها را وادار به چنين كارى كرد مسئله گرفتن بيعت از علىعليه‌السلام بود، كه اگر اين كار را نمى كردند، بسا در آينده براى خودشان ايجاد مشكل مى كرد.

و اين مسئله به روشنى دلالت دارد، اگر نگوييم هدف آنان به انزوا كشاندن اهل بيت از صحنه سياست و خلافت اسلامى بود.

به اين كه نه تنها حق ادعاى خلافت و رهبرى مسلمين را ندارد بلكه به عنوان يك مسلمان بايد با خليفه مسلمين بيعت كند و شايد اين مسئله مهمتر از اصل بيعت كردن بود، زيرا در همان زمان بسيارى از مردم همانند سعد بن عبادة و ديگران بيعت نكردند، اما نه تنها به خانه شان هجوم نشد، بلكه مورد اعتراض هم قرار نگرفتند. اين جاست كه بايد عده اى اعرابى و خشونت طلب و بدور از عاطفه و اخلاق اسلامى همانند مغيرة بن شعبة را پيدا كرده و از آن ها در جهت شكستن حريم اهل بيت استفاده كرد.

آغاز ماجرا

عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل كرده كه گفت:

در سقيفه بنى ساعدة در طرف راست ابوبكر نشسته بودم و مردم با او بيعت مى كردند، در اين جا عمر بن الخطاب به او رو كرد و گفت: در صورتى كه علىعليه‌السلام با تو بيعت نكند، هيچ كارى از پيش نبرده ايم، كسى را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بيايد و با تو بيعت كند.

ابوبكر به قنفذ دستور داد تا به خانه علىعليه‌السلام رفته و او را براى بيعت فرا خواند.

قنفذ به در خانه علىعليه‌السلام آمده گفت: أعجب خليفة رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . على فرمود: لأسرع ما كذبتم على رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما خلف رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أحدا غيرى؟

به نداى خليفه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ گوى.

علىعليه‌السلام فرمود: چه زود بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دروغ گفتيد. پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ خليفه و جانشينى غير از من قرار نداده است!

قنفذ برگشته و سخن علىعليه‌السلام را به ابوبكر گزارش داد.

ابوبكر گفت، به نزد او رفته بگو: ابوبكر تو را خوانده و مى گويد: بيا و بيعت كن زيرا تو فردى از مسلمانان هستى.

علىعليه‌السلام اين بار در پاسخ فرمود: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر كتاب خداى را جمع بنمايم... (۱۵۱)

علامه طبرسى مى نويسد: هنگامى كه علىعليه‌السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى به مسجد برگشته، اظهار داشت: «لم يأذن لنا.»

عمر گفت: اگر به شما اجازه داد كه چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه علىعليه‌السلام وارد خانه او شويد.

بار ديگر به سوى خانه فاطمهعليها‌السلام رفته و اجازه ورود خواستند، فاطمهعليها‌السلام فرياد زد: اجازه نمى دهم وارد شويد. در اين جا كسانى كه همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان پشت در خانه فاطمهعليها‌السلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمهعليها‌السلام اجازه نداد، در اين جا عمر به خشم آمده، گفت: ما لنا و للنساء؛ ما را با زنان چه كار است، سپس به گروهى كه در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هيزم همراه خود برداشته و خود نيز مقدارى هيزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند.

و در آن منزل علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام و فرزندانشان بودند.

اين جا بود كه عمر فرياد برآورد به گونه اى كه على بشنود و گفت: براى بيعت با خليفه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون مى آيى يا خانه ات را بر تو بسوزانم... (۱۵۲)

و اين بار فاطمه سخن گفت

مورخين نوشته اند: وقتى كه فاطمه صداى عمر را شنيد خود به پشت درب آمده و فرمود: مردمى بدتر از شما سراغ ندارم، جنازه رسول خدا را در نزد ما رها كرده، خود رفتيد و امر خلافت را بين خود تمام كرديد، و هيچ حقى را براى ما در نظر نگرفتيد، گويا از سخن پيامبر در روز غدير خبرى نداريد.

سوگند به خدا در آن روز پيامبر ولايت را براى على بيان داشت تا اميد شما را قطع نموده و دستتان را از خلافت كوتاه كند... (۱۵۳)

سپس با صداى بلند پدر را مخاطب قرار داده، فرمود: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافة؛ اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه مصيبتهايى پس از تو از سوى فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه ديديم. (۱۵۴)

ناله جان سوز فاطمهعليها‌السلام و اظهار شكايت او از برخورد غير منطقى و نفرت آميز عده عرب جاهلى و از خدا بى خبر بسيارى از مسلمانان را به شدت متاءثر كرده و بنا بر نقل ابن قتيبة برگشتند، در حالى كه به شدت مى گريستند(۱۵۵) و برخى ديگر از شدت ترس سكوت كرده زيرا با شكستن سكوت و دفاع از اهل بيت، زير دست و پاى جلادان از بين مى رفتند.

بدين جهت جز عده اى كه خود را آماده كرده بودند، بقيه به خاطر رعب و وحشت و يا به جهات ديگر علىعليه‌السلام را تنها گذارده و فاصله گرفته بودند.

آرى هرگز اين ناله ها در دل هاى سخت تر از سنگ برخى، كوچكترين اثرى نداشته، و لحظه به لحظه آتش كينه هاى آنان شعله ور شده و براى دست يابى به علىعليه‌السلام گام هاى بعدى را به اجرا گذاردند.

تعداد مهاجمين

شايد اين سؤال در ذهن بسيارى باشد كه آيا در اين ماجراى تاءسف بار و غم انگيز فرد به خصوصى شركت كرده و يا عده اى در اين هجوم شركت داشته اند.

پاسخ مى دهيم قبلا گفته شد كه ابوبكر در پايان عمر از روى پشيمانى مى گفت: اى كاش به خانه فاطمهعليها‌السلام حمله نمى كردم و مردان را به داخل خانه فاطمهعليها‌السلام جهت بيعت گرفتن از علىعليه‌السلام نمى فرستادم. و اين سخن گوياى اين مطلب است كه مهاجم يك نفر نبوده است.

در اين جا تاريخ نگاران برخى به نام چند نفر اشاره كردند و برخى ديگر به حمله دست جمعى اشاره نمودند، مثلا ابن واضح اخبارى مى نويسد: فأتوا فى جماعة حتى هجموا الدار؛ پس آنان به همراه جماعتى آمده و به خانه فاطمهعليها‌السلام هجوم آوردند. (۱۵۶)

هم چنين ابن قتيبة مى نويسد: پس عمر از جاى برخاسته، به همراه گروهى به خانه فاطمهعليها‌السلام آمد. (۱۵۷) فيض كاشانى هم آورده است كه: عمر، گروهى از طلقا و آزاد شدگان و منافقين را به همراه خود به منزل اميرمؤ منان آورد... (۱۵۸)

و از گفته هاى گذشته چنين بر مى آيد كه: اين كار به تنهايى صورت نگرفته بلكه عمر به پشتيبانى عده كه همراه او بودند دست به چنين كارى زد.

شيخ مفيد رحمة الله نام اين عده را علاوه بر قنفذ چنين بر شمرده است:

۱- ابوبكر ۲- عمر ۳- عثمان ۴- خالد بن وليد ۵- مغيرة بن شعبه ۶- ابو عبيد جراح ۷- سالم مولاى ابو حذيفة ۸- عمر بن ابى المقدام. (۱۵۹)

ابو الأسود نام اسيد بن خضير و سلمة بن سلامة بن وقش را در شمار مهاجمين به خانه فاطمهعليها‌السلام قرار داده است. (۱۶۰)

و در نقل ديگرى برخى نام ثابت بن قيس و عبدالرحمن بن عوف و محمد بن مسلمة را به اين تعداد افزوده اند. (۱۶۱)

آيا درب خانه فاطمهعليها‌السلام را سوزاندند

برخى با انكار مسئله احراق درب خانه فاطمهعليها‌السلام سعى در محو حقايق تاريخى دارند، اما غافل از اين كه مسئله سوزاندن درب خانه علاوه بر منابع شيعه در كتابهاى اهل سنت نيز اشاره شده است.

ابن قتيبة مى نويسد: «فدعا بالحطب و قال: و الذى نفس عمر بيده اءتخرجن اءو لاءحرقنها على من فيها فقيل له يا ابا حفض ان فيها فاطمهعليها‌السلام فقال: و ان؛ پس عمر دستور داد تا هيزم بياورند و گفت: قسم به آن كسى كه جان عمر در دست اوست بيرون مى آييد يا خانه را با آن كه در او هست بسوزانم، به او گفتند: اى پدر حفص در اين خانه فاطمهعليها‌السلام است! گفت: گرچه او هم باشد.» (۱۶۲)

ابن عبد ربه اندلسى با انصاف بيشترى كه در اين جهت به خرج داده، بردن آتش به در خانه فاطمهعليها‌السلام را مطرح كرده و مى نويسد: پس عمر با شعله اى از آتش به سوى خانه علىعليه‌السلام رفته تا خانه را بر آن ها بسوزاند كه فاطمهعليها‌السلام با آن ها روبرو گشته و گفت: اى ابن خطاب آمده اى كه خانه ما را بسوزانى؟!

گفت: آرى، يا اين كه داخل شويد بر آن چه كه ديگران داخل شدند (بيعت كنيد). (۱۶۳)

سوزاندن درب خانه

در منابع شيعه و در منابع كهن شيعه به اين مسئله به روشنى اشاره شده كه به گفته چند نفر از آن ها بسنده مى كنيم:

۱. على بن حسين المسعودى مى نويسد:... «فهجموا عليه داره و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها؛ پس آنان به خانه على حمله برده و درب خانه اش را به آتش كشيده و به زور وى را از خانه بيرون كشيدند.» (۱۶۴)

۲. سليم بن قيس از اميرمؤ منان ضمن بياناتى چنين گويد: «فأحرق الباب ثم دفعه عمر؛ پس عمر در را سوزاند و با لگد آن را باز كرد.» (۱۶۵)

۳. و ديلمى در ارشاد القلوب، در بخشى از گفتگويى كه على ابن ابى طالب با عمر چنين آورده است كه: گويا مى بينم دستور داده مى شود... آن آتشى را كه بر در خانه ام روشن كرده ايد تا من و فاطمهعليها‌السلام و حسن و حسين و دو دخترم زينب و ام كلثوم را بسوزانيد، بياورند و شما دو نفر را بوسيله همان آتش مى سوزاند... (۱۶۶)

و امام صادقعليه‌السلام ضمن بياناتى به مفضل بن عمر مى فرمايد: و هيچ روزى همانند محنت و مصيبت ما در كربلا نمى باشد، اگر چه روز سقيفه و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منانعليه‌السلام و امام حسن و امام حسين و فاطمهعليها‌السلام و زينب و ام كلثوم و فضه و كشتن محسن بوسيله لگد مهم تر و سخت تر است. (۱۶۷)

و در نقل ديگرى حضرت به مفضل بن عمر فرمود: هم چنين زدن سلمان فارسى و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منانعليه‌السلام و امام حسن و امام حسين، تا آنها را بوسيله آتش بسوزانند و زدن به بازوى فاطمه و تازيانه و لگد زدن به شكم او و اسقاط محسنش. (۱۶۸)

آيا فاطمه هم آسيب ديد؟

و از ديگر مسائل مهمى كه در ماجراى شكستن حريم اهل بيت مطرح است، اين كه بسيارى مى پرسند: آيا واقعا در ماجراى حمله به خانه فاطمهعليها‌السلام به دخت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آسيب رسيد؟

پاسخ مى دهيم بدون شك حضرت زهراعليها‌السلام در اين ماجرا آسيب هاى فراوانى ديد و در اين راستا به چند جاى بدن مباركش آسيب وارد شد:

الف) فشار بين در و ديوار

اولين آسيبى كه دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين ماجرا متحمل شد، اين بود كه فاطمهعليها‌السلام گمان نمى كرد كه آنان بدون اجازه به خانه اش وارد شوند، بدين جهت با قرار گرفتن در پشت درب بسته با آنان به گفتگو پرداخت.

فيض كاشانى مى نويسد: فاختبت فاطمهعليها‌السلام وراء الباب فدفعها عمر حتى ضغطها بين الباب و الحائط؛ پس فاطمه آمده و پشت درب خانه پنهان گشت، عمر درب خانه را به شدت باز نموده و فاطمهعليها‌السلام را بين درب و ديوار فشار داد. (۱۶۹)

و مسعودى نيز جمله و ضغطوا سيدة النساء بالباب، (۱۷۰) و هم چنين صدوق در ذيل حديث يا علىعليه‌السلام لك كنز فى الجنة آورده است كه از برخى از مشايخ و بزرگان كه مى گفتند: اين گنج همان محسن فرزند اوست و اين همان سقطى است كه به هنگام فشار بين در و ديوار بر فاطمه، بوقوع پيوست. (۱۷۱)

ب) شكسته شدن پهلوى فاطمهعليها‌السلام

علامه طبرسى ضمن اشاره به اصل جريان به مسئله شكسته شدن پهلوى فاطمهعليها‌السلام اشاره مى كند و مى نويسد: «و حالت فاطمهعليها‌السلام بين زوجها و بينهم عند باب البيت... فأرسل أبوبكر الى قنفذ اضربها، فألجأها الى عضادة بيتها فدفعها فكسر ضلعا من جنبها؛ (وقتى كه خواستند على را بيرون ببرند) فاطمهعليها‌السلام كنار درب خانه مانع از بردن شوهر خود شد... ابوبكر كسى را نزد قنفذ فرستاده كه فاطمهعليها‌السلام را بزن تا دست از على بردارد اين جا بود كه قنفذ فاطمهعليها‌السلام را به دستگيره و تيزى درب خانه فشار داده و دنده اى از پهلويش را شكست.» (۱۷۲)

ج) سيلى خوردن فاطمهعليها‌السلام

مسئله سومى كه در منابع شيعه به آن اشاره شده جريان اسائه ادب به فاطمهعليها‌السلام و سيلى زدن به آن حضرت مى باشد، كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يك پيشگويى از اين مسئله پرده برداشته و به علىعليه‌السلام فرمود: گريه ام براى آن سيلى است كه به صورت فاطمهعليها‌السلام زده خواهد شد... (۱۷۳)

د) آسيب ديدن بازوى فاطمهعليها‌السلام

اين واقعيت را نمى توان ناديده گرفت و يا پنهان كرد كه بازوى شريف فاطمهعليها‌السلام مجروح گرديده به گونه اى كه تا واپسين لحظات زندگى وى را مى آزارد، حال چه كسى اين كار را انجام داد، به روايات نگاهى مى افكنيم:

امام صادقعليه‌السلام ضمن بيان شرح ماجراى آتش زدن درب خانه فاطمهعليها‌السلام به مفضل مى فرمايد:... و زدن به بازوى صديقه كبرى بوسيله تازيانه. (۱۷۴)

سليم بن قيس در شرح اين ماجرا مى نويسد: وقتى كه فرياد فاطمهعليها‌السلام بلند شد كه مى گفت: يا ابتاه، يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . عمر بن خطاب با نيامى كه شمشير در آن بود به پهلوى فاطمه زد.

فرياد فاطمه كه بلند شد، بار ديگر به بازوى فاطمهعليها‌السلام زد. (۱۷۵) و در نقل مرحوم طبرسى گذشت، هنگامى كه مى خواستند علىعليه‌السلام را به زور از خانه بيرون ببرند، فاطمهعليها‌السلام مانع شده و نمى گذاشت او را ببرند، قنفذ براى جدا كردن فاطمه از علىعليه‌السلام دست به تازيانه برده و به شدت به بازوى فاطمه زهراعليها‌السلام زد به گونه اى كه اثر آن تازيانه ( تا آخرين لحظه ) بر بازويش وجود داشت. (۱۷۶)

ه) سقط جنين

بيشتر مورخان شيعه و برخى از سنى ها بر اين عقيده هستند كه فاطمه زهراعليها‌السلام پنج فرزند داشت: كه پنجمين آن ها پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزرگوار اسلام در قضاياى حمله به خانه فاطمهعليها‌السلام سقط گرديد. حال براى رسيدگى به اين مسئله كه آيا فاطمهعليها‌السلام سقط كرده يا نه و آيا اين سقط بدون سبب بوده يا در اثر ضربت، بايد به كتابهاى شيعه و سنى نظرى افكند، تا به عمق اين فاجعه و چگونگى مسئله آگاه شويم.

علي رغم اين كه در بسيارى از كتابهاى اهل سنت اشاره به وجود چنين فرزندى نشده است، ابن الصباغ مالكى (۱۷۷) و سبط بن الجوزى(۱۷۸) و محب الدين طبرى (۱۷۹) اشاره به پسر سومى به نام محسن دارند، اما مى گويند وى در دوران كودكى از دنيا رفته است!! و برخى ديگر، رحلت اين فرزند را در زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى دانند. (۱۸۰)

در اينجا ابن الصباغ مالكى ضمن اشاره به چنين فرزندى از فاطمه سقط شده، اين مسئله را به شيعه نسبت داده و مى نويسد: در بين فرزندان على فرزندى به نام محسن است كه برادر حسن و حسين مى باشد، شيعيان آورده اند كه وى سقط شده است. (۱۸۱)

آرى اگر چه ابن الصباغ اشاره گذارايى در اين جهت دارد، اما ديگر به اين نپرداخته كه اين سقط به چه صورت بوده است. آيا به حال طبيعى بوده و يا در اثر ضربه اى كه بر فاطمه وارد آمده سقط گرديده است.

ولى ابن شهراشوب از معارف ابن قتيبه نقل كرده كه: ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوى. (۱۸۲)

گر چه اين مطلب فعلا در معارف قتيبى وجود ندارد اما از نقل ابن شهراشوب مى توان با جرئت گفت كه نسخه معارف در زمان هاى بعد دچار حذف شده است.

بررسى جريان سقط

در منابع شيعه و اما جريان سقط جنين، تا آن جا كه در منابع شيعه ملاحظه شده اگر نگوئيم كه اتفاق در نقل دارند، در بيشتر آن ها آمده است. چنان چه در كتاب سلم بن قيس و اثبات الوصيه و امالى صدوق و احتجاج طبرسى و الصراط المستقيم و ده ها كتاب ديگر به نقل آن پرداخته شده است.

با اين تفاوت كه برخى به طور كلى مطرح كرده و برخى ديگر به تشريح ماجرا پرداخته اند.

اينك به چند نمونه اشاره مى نماييم

ابن شهراشوب به نقل ماجرا پرداخته و از امام صادق روايت كرده كه به مفضل فرمود: و كشته شدن محسن به وسيله لگد عظيم تر و تلخ ‌تر است. (۱۸۳)

همچنين امام حسن مجتبىعليه‌السلام در گفتگويى كه با معاويه داشته، هنگامى كه به مغيرة بن شعبه رسيد به ذكر همين ماجراى تلخ پرداخته و مى فرمايد: اين تو بودى كه فاطمه دختر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را كتك زدى تا خون آلودش كردى و در اثر همان ضربت سقط كرد. بدان كه تو اين كار را نكردى مگر براى اهانت به رسول خدا و مخالفت با امر او... (۱۸۴)

علامه بياضى ضمن نقل اين ماجرا مى نويسد: و بين شيعه اشتهار يافته كه فاطمه را بين درب و ديوار فشار دادند تا محسن خود را سقط كرد در حالى كه همه كس مى دانست كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره اش فرموده بود: فاطمة بضعة منى من آذاها فقد آذانى. (۱۸۵)

آرى اين حادثه تلخ در بين شيعه از آنچنان اشتهارى برخوردار است كه جزو مسلمات شمرده شده است.

و آنچه بر اشتهار آن مى افزايد، اين كه عبدالكريم شهرستانى در كتاب خود همين مسئله را به عنوان طعن بر نظام نقل كرده و چنين مى گويد: وى معتقد بوده كه عمر در روز بيعت گرفتن (از على) ضربتى بر شكم فاطمه زد كه در اثر همان ضربت سقط جنين كرد و او در همان روز فرياد مى زد خانه فاطمه را با آن كه در او هست بسوزانيد و در خانه به جز على و فاطمه و حسن و حسين شخص ديگرى وجود نداشت. (۱۸۶)

آرى شهرستانى مجبور است كه براى لوث كردن اين ماجراى مهم تاريخى چنين بگويد و نظام را متهم به شيعه بودن نمايد، والا او چه ارتباطى به شيعه دارد، زيرا كسى است كه فرقه نظاميه به وى نسبت داده مى شود. (۱۸۷)

و خلاصه اين كه با استناد به منابع شيعه و سنى، به دون شك حمله به خانه فاطمه صورت گرفته و آسيب رساندن به يادگار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امرى قطعى بوده خواه اهل سنت به آن اشاره كرده و يا از ذكر آن خوددارى كرده باشند.