جايگاه معاد
معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جايگاه قابل توجّهى دارد، زيرا كيست كه نپرسد و يا نخواهد بداند كه آينده انسان و جهان چه مى شود؟ پايان عمر و تلاش ما به كجا مى رسد؟ نتيجه و هدف از زندگى چيست ؟ آرى اين سؤ الها براى همه مطرح است
در پاسخ به اين سؤ ال ها دو جواب داريم :
الف : تمام اديان الهى با استدلالى كه در آينده بيان خواهيم كرد، آينده جهان و انسان و نتيجه كارها و تلاش او را بسيار روشن واميدوار كننده و روح بخش مى دانند، قرآن مى گويد :(
و اءنّ اِلى ربّك المنتَهى
)
همانا نهايت و پايان به سوى پروردگارت مى باشد.
ب : مكتب هاى مادّى ، آينده جهان و انسان را بن بست ، تاريك ، فانى و نيستى مى دانند و اين ديد بسيار خطرناك و ياءس آور است ، علاوه بر اين چنين مكتب هايى هيچ گونه دليل علمى هم براى عقيده خود ندارند.
قرآن دراين باره مى فرمايد:(
و قالوا ما هِىَ الاّ حياتُنَا الدُّنيا نَموتُ و نَحيى و ما يُهلكُنا الاّ الدّهر و ما لَهم بِذلكَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ يَظنُّون
)
كسانى كه ايمان به قيامت ندارند گفتند: زندگى جز همين چند روز دنيا نيست كه ما هم در آن مرگ و حياتى داريم وبعد هم روزگار ما را نابود مى كند.
ولى اين انكار و گفته ها روى علم و دليل نيست ، بلكه تنها يك سرى وَهم و خيالى باطلى است كه آنها دارند.
ريشه ها و زمينه هاى فطرى گرچه افرادى به زبان معاد را نمى پذيرند، ولى ناخودآگاه در عمق جان خود احساس ابديّت براى انسان دارند و گاه وبيگاه از خود علامت هايى نشان مى دهند كه دليل آن است كه با وجود مرگ و پوسيده شدن جسم ، حاضر نيستند انسانيّت و شخصيّت واقعى او را نابود و نيست شده بدانند. ما نمونه هايى از اين علامت ها را در اينجا بيان مى كنيم :
١ - تمام منكران معاد به قبر نياكان خود احترام مى گذارند.
٢ - نام شخصيّت هاى مرده را بر روى خيابان ها و مؤ سسات و مدارس و دانشگاه ها و... مى گذارند.
٣ - همه آنها ميل دارند كه بعد از مرگ نامشان به نيكى برده شود.
٤ - نام نياكان خود را روى فرزندان خود مى گذارند.
٥ - گاهى مردگان خود را موميايى مى كنند تا فاسد نشود.
اگر منكران معاد ، مرگ را نابودى انسان مى دانند، اين قبيل اعمال چه توجيهى دارد؟ و چون آنان مردن را نيستى و هيچ مى دانند، پس به گفته خودشان احترام مرده يعنى احترام هيچ و نام مرده يعنى نام نيستى و چرا براى نيست و هيچ شده ، مقبره مى سازند و دسته گل روى قبر مى گذارند و به نام مردگان نامگذارى مى نمايند؟! آرى اينها همه نشان مى دهد كه مخالفان معاد هم در دل يك نوع ايمانى (گرچه بسيار ضعيف ) به بقاى روح ، انسانيّت و شخصيّت انسانى دارند كه با مرگ از بين نمى رود. باز هم كمى توضيح دهيم :راستى اگر مردن نابودى است ، موميايى كردن مردگان كه در طول تاريخ بوده چه تفسيرى دارد؟
اگر مرگ را نابودى مى دانند، چرا اقوام و نسل ها نام نياكان خود را روى فرزندان خود مى گذارند و به آنان افتخار مى كنند؟ و اگر كسى به قبر پدرشان بى احترامى كند، با او مى جنگند و ساختمان هاى با عظمت بر قبر آن بنا مى كنند و در فرقه هايى حتّى همراه مردگان خود، طلا، شمشير و لباس دفن مى كنند؟
آيا كسى حاضر است نام هيچ را روى فرزندش بگذارد؟ يا به خاطر لگدى كه به قبر هيچ مى خورد بجنگد؟ يا بر قبر هيچ ساختمان بسازد؟ يا با هيچ ، طلا و شمشير دفن كند؟ يا به نام هيچ ، افتخار كند؟ آيا انسان حاضر است در برابر قبر هيچ ، اداى احترام كند؟
آرى ، انسان از درون فطرت خود احساس بقا و جاودانگى مى كند و يكى از وسائل تشويق را نام نيك در تاريخ مى داند. اين از يك سو و از سوى ديگر يكى از احساسات درونى انسان احساس غربت است ، دنيا براى او تنگ است ، با همسر، باغ و مسافرت هم موقّتاً خود را سرگرم مى سازد، ولى پس از چندى باز از درون احساس كمبود مى كند، همه وسائل رفاه هم او را سير نمى كند، گاهى به فكر خودكشى مى افتد، گاهى مى پرسد هدف آفرينش چيست ؟ چرامن هستم ؟ تمام اين وسوسه هاى درونى نشان مى دهد كه انسان احساس غربت مى كند و اين جهان با تمام گستردگيش براى او تنگ ، جسم براى او قفس و دنيا براى او زندان است كه اين احساس نيز يكى از زمينه هاى ايمان به روزى است كه در آنجا انسان سير مى شود و به تمام آرزوها و اهدافش مى رسد، زيرا پاسخ هر نياز و احساس و وسوسه درونى در بيرون موجود است مثلاًاحساس تشنگى با آب و احساس شهوت با زناشويى و احساس غربت هم با معاد پاسخ داده مى شود.
هدايت صحيح ريشه ها هر احساسى كه در نهاد انسان است ، دو گونه مى توان به آن پاسخ داد:
١ - پاسخ موقّت ، كاذب و موهوم
٢ - پاسخ مستدلّ، دائمى و صادق
مثلا شخصى كه احساس تشنگى مى كند، هم مى توان او را به چشمه هاى زلال هدايت كرد و هم مى توان او را به سراب و آب نماهايى دروغين معرفى نمود، و يا طفلى كه از درون احساس گرسنگى مى كند، هم مى توان او را به پستان پر شير مادر رساند و هم مى توان پستانك خشك را به جاى پستان در دهن او قرار داد.
آرى ، تمام احساس هاى صادقانه را دو گونه مى توان پاسخ داد؛ پاسخى واقعى و دائمى و يا پاسخى كاذب و موقّت
حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد: حضرت محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمد تا مردم را از بندگى بت ها به بندگى خدا و از اطاعت خلق به اطاعت خالق هدايت كند.
بنابراين اصل و اساس ستايش و عشق در انسان وجود دارد كه اگر اين ميل درونى به حق هدايت نشود، از موهومات و خرافات سر در مى آورد.
پاسخ خداوند توسّط پيامبران تا كنون گفتيم كه همه انسان ها در درون خود احساس جاودانگى و ميل به بقا دارند و اين احساس بايد صادقانه و مستدلّ پاسخ داده شود. حال ببينيم پيامبران در اين زمينه چه مى گويند، البتّه ما سيمايى از اين پاسخ ها را نقل و در صفحات آينده ان شاءاللّه استدلال اين پاسخ ها را هم بيان خواهيم كرد، انبيا مى گويند:
١ - انسان بيهوده آفريده نشده است ؛(
اءفَحَسِبتم انّما خلقناكم عَبَثا
)
٢ - در آفرينش انسان هدفى بس بزرگ در كار است و آن انتخاب راه حق از ميان تمام راهها و بندگى و تسليم خدا از از ميان تمام انواع بندگى ها و تسليم ها است ؛(
و ما خَلقتُ الجِنّ و الانس اِلاّ ليعبدون
)
٣ - براى آنكه انسان در هدفش موفق شود، تمام امكانات طبيعى را براى او قرار داده و همه چيز را مسخّرش نموده ايم ؛(
سَخَّر لكم ما فى الارض
)
٤ - به او بشارت و هشدار داديم كه كار نيك و بد تو در هر شرايط و هر مقدارى كه باشد، زير نظر و مورد حساب قرار مى گيرد؛(
فَمَن يَعمل مِثقالَ ذَرّة خيرا يَرَه و مَن يَعمل مِثقالَ ذَرّة شرّا يَرَه
)
٥ - انسان در گرو عمل خويش است ؛(
كلّ نَفسٍ بِما كَسَبت رَهينَة
)
٦ - حتّى از گوش ، چشم و دل انسان واز شنيدنى ها، گفتنى ها و فكر كردنى ها بازپرسى مى شود؛(
اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤ ادَ كلّ اولئِكَ كان عنه مَسئولا
)
٧ - خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند؛(
اِنّ اللّه لايُضيعُ اءجرَ المحسِنين
)
اين ديدگاه ها، پاسخى است كه انبيا به آن زمينه هاى فطرى مى دهند، البتّه هر يك از بيانات فوق وابسته به يك سرى دلائل عقلى است كه به خواست خداوند در بخش هاى آينده مطرح كرده وبررسى مى كنيم
راههاى اثبات معاد مراحل وجود و هستى براى اثبات هر وجود و موجودى سه شرط و مرحله لازم است :
الف : امكان شدن
ب : دلائل وقوع
ج : نبود مانع
بنابراين بهتر است ببينيم اساساً معاد يك واقعيّت شدنى است يا نشدنى ؟ يعنى آيا از نظر عقل محال نيست ؟ و بعد از آنكه امكان آن براى ما روشن شد، دليل معاد چيست ؟ زيرا تنها ممكن بودن كافى نيست ، بلكه هر كار ممكنى تا دليل و علّت نداشته باشد واقع نمى شود، و در مرحله سوّم بحث در اين است كه مانعى براى معاد نيست
اين سه شرط براى معاد نيز وجود دارد كه به ترتيب بيان مى كنيم :
الف : امكان معاد در طول تاريخ ، هيچ كس دليل علمى براى نبودن معاد نياورده است و تنها چيزى كه مخالفان معاد زمزمه مى كنندآن است كه مگر مى شود انسانِ مرده اى كه ذرّاتش پوسيده و پخش شده است بار ديگر زنده شود؟ آيا اين محال نيست ؟
پاسخ عقل و قرآن آن است كه بدون شك و ترديد اين كار شدنى است ، زيرا هم در فكر قابل تصوّر است و هم دائماً در شبانه روز نمونه هايى از زنده شدن مردگان را به چشم خود مى بينيم
گرچه استدلال هاى ما از قرآن است ، ليكن قرآن فكر و عقل ما را دعوت به انديشه مى كند و مى گويد: آيا كسى كه نمونه هاى كارش را هر روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده مى كنيد، باز جايى براى استبعاد و انكار عمل و كارى از او وجود دارد؟!
امام جوادعليهالسلام
مى فرمايد: خوابيدن و بيدارشدن ، بهترين نمونه اى است كه مردن و زنده شدن را براى ما قابل درك مى كند. آرى مرگ يك خواب طولانى و شديدى بيش نيست بهار و پائيز درختان ، نمونه ديگرى از زنده شدن و مردن گياهان است ، در سوره فاطر مى خوانيم : خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مى كند و پس از باريدن ، آن شهر مرده را زنده مى كند، سپس مى فرمايد:(
كذلِكَ النُّشور
)
يعنى زنده شدن مردگان هم مانند زنده شدن درختان و گياهان است
در جاى ديگر مى فرمايد:(
و اَحيَينا بِهِ بَلدَةً مَيّتا كذلِكَ الخُروج
)
ما به واسطه باران شهر مرده را زنده كرديم ، همچنين است خروج شما در قيامت
بنابراين ، نمونه هاى زنده شدن در آفرينش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پيش چشم ما مى درخشد و مساءله زنده شدن مرده (با آن همه عظمت ) را براى ما ساده و ممكن جلوه مى دهد.