معاد

معاد0%

معاد نویسنده:
گروه: اصول دین

معاد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محسن قرائتي
گروه: مشاهدات: 14433
دانلود: 2999

توضیحات:

معاد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14433 / دانلود: 2999
اندازه اندازه اندازه
معاد

معاد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

معاد

نویسنده: محسن قرائتي

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

سخن ناشر

با تاءسيس مركز فرهنگى درسهايى از قرآن در سال ٧٥، تاءليفات حجّت الاسلام والمسلمين محسن قرائتى كه به صورت پراكنده توسط ناشران محترم چاپ و منتشر مى گرديد، جهت تصحيح و تكميل در اختيار اين مركز گذاشته شد و بحمداللّه همه آنها خصوصا مجلّدات اوّليه تفسير نور پس از بازبينى و ويراستارى در مسير نشر قرار گرفت

كتاب توحيد نيز پس از طىّ مراحلِ بازنگرى ، تكميل مطالب و پاورقى ها و ويراستارى نهايى ، توسط اين مركز منتشر مى گردد.

اميد است كه خوانندگان گرامى ما را از پيشنهادات و نظرات خود بهره مند نموده و مطالب خود را به نشانى : تهران صندوق پستى ٥٨٦ / ١٤١٨٥ ارسال نمايند.

مركزفرهنگى درسهايى ازقرآن

مقدّمه مؤلف

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد و آله الطاهرين

به لطف خداوند كتاب هاى توحيد، عدل ، نبوّت و امامت در سالهاى قبل در تيراژ فراوانى به چاپ رسيد و توجّهى كه نسل نو در سايه جمهورى اسلامى به مطالعه كتاب هاى معارف اسلامى پيدا كرده است ، مرا بر آن داشت كه كتاب معاد را هم بنويسم

براى اين منظور يك دوره تمام قرآن و رواياتى را كه درباره معاد بود مطالعه كردم و يادداشت هايى برداشتم و پس از تدريس در برنامه درسهايى از قرآن سيماى جمهورى اسلامى ، با اضافاتى به كمك دوستان تنظيم و اصلاح نمودم و در اختيار چاپ قرار دادم

خصوصيّات اين كتاب

گرچه درباره معاد كتاب هاى زيادى نوشته شده كه خداوند به نويسندگان و خوانندگان آنها اجر بزرگ مرحمت كند امّا اين كتاب داراى ويژگى هايى است ، از جمله :

١ - حدود هفتصد آيه قرآن و سيصد حديث از منابع معتبر شيعه و سنّى در اين كتاب آمده است ، لذا ٩٥ درصد اين كتاب را قرآن و حديث تشكيل مى دهد و اين به خاطر آن است كه غير از اصل معاد كه بايد با دليل عقل ثابت شود، براى آشنايى با خصوصيات آن جز راه وحى راه ديگرى نداريم

٢ - سادگى بيان و قلم كه آن هم لطف خداست ، ضمنا يادآورى مى شود كه آيات و روايات كمى آزاد ترجمه شده است و در بيان مثل ها چون عنايت به فهم عموم بوده ، از زشت و زيبايى آن پروا نكرده ايم

٣ - از آنجا كه در كلاسدارى نياز به مطالب دسته بندى شده مى باشد، اين كتاب براى معلّمان و همكاران كمك خوبى مى تواند باشد، زيرا مطالب آن به سبك كلاسدارى تنظيم شده است

٤ - علاوه بر مثل هاى بسيار مفيد و دسته بندى هاى سودمند، مطالب جديدى با الهام از آيات قرآن در اين كتاب آمده است

اگر از اين كتاب بهره اى برديد، به رهبران آسمانى درود بفرستيد كه با بيان وحى راه ما را روشن كردند و از علمايى ياد كنيد كه در طول قرنها با خون دل در حفظ ميراث انبيا كوشيدند و بايد ثواب كارمان را (اگر ثوابى داشت ) به روح شهدايى نثار كنيم كه با خون پاكشان زمينه نشر اينگونه مسائل را در شعاع وسيعى فراهم كردند.

با سلام به تمام انبيا مخصوصا پيامبر عزيز اسلام و دوازده امام معصوم و جانشينان بر حقّ آن بزرگواران و سلام بر امام عزيز رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و سلام بر اساتيدى كه در خدمتشان درس خواندم و سلام بر شهدا و اسرا و مفقودين جنگ تحميلى و تمام كسانى كه برگردن ما حقّ دارند، اين مقدّمه را به پايان برده و از خداوند متعال پيروزى حقّ بر باطل و مستضعفان بر مستكبران را خواهانم

خدايا! فهمِ صاف ، قلمِ روان ، بيانِ ساده و قصد قربت به ما مرحمت فرما تا بتوانيم اين كتاب را همان گونه كه مورد رضايت تو است به پايان برسانيم

خدايا! اين كتاب را ذخيره آن روزى قرار ده كه در پيرامونش گفتگو كرده ايم

محسن قرائتى

٩/١/٦٣

جايگاه معاد

معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جايگاه قابل توجّهى دارد، زيرا كيست كه نپرسد و يا نخواهد بداند كه آينده انسان و جهان چه مى شود؟ پايان عمر و تلاش ما به كجا مى رسد؟ نتيجه و هدف از زندگى چيست ؟ آرى اين سؤ الها براى همه مطرح است

در پاسخ به اين سؤ ال ها دو جواب داريم :

الف : تمام اديان الهى با استدلالى كه در آينده بيان خواهيم كرد، آينده جهان و انسان و نتيجه كارها و تلاش او را بسيار روشن واميدوار كننده و روح بخش مى دانند، قرآن مى گويد :( و اءنّ اِلى ربّك المنتَهى ) (١) همانا نهايت و پايان به سوى پروردگارت مى باشد.

ب : مكتب هاى مادّى ، آينده جهان و انسان را بن بست ، تاريك ، فانى و نيستى مى دانند و اين ديد بسيار خطرناك و ياءس آور است ، علاوه بر اين چنين مكتب هايى هيچ گونه دليل علمى هم براى عقيده خود ندارند.

قرآن دراين باره مى فرمايد:( و قالوا ما هِىَ الاّ حياتُنَا الدُّنيا نَموتُ و نَحيى و ما يُهلكُنا الاّ الدّهر و ما لَهم بِذلكَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ يَظنُّون ) (٢)

كسانى كه ايمان به قيامت ندارند گفتند: زندگى جز همين چند روز دنيا نيست كه ما هم در آن مرگ و حياتى داريم وبعد هم روزگار ما را نابود مى كند.

ولى اين انكار و گفته ها روى علم و دليل نيست ، بلكه تنها يك سرى وَهم و خيالى باطلى است كه آنها دارند.

ريشه ها و زمينه هاى فطرى گرچه افرادى به زبان معاد را نمى پذيرند، ولى ناخودآگاه در عمق جان خود احساس ابديّت براى انسان دارند و گاه وبيگاه از خود علامت هايى نشان مى دهند كه دليل آن است كه با وجود مرگ و پوسيده شدن جسم ، حاضر نيستند انسانيّت و شخصيّت واقعى او را نابود و نيست شده بدانند. ما نمونه هايى از اين علامت ها را در اينجا بيان مى كنيم :

١ - تمام منكران معاد به قبر نياكان خود احترام مى گذارند.

٢ - نام شخصيّت هاى مرده را بر روى خيابان ها و مؤ سسات و مدارس و دانشگاه ها و... مى گذارند.

٣ - همه آنها ميل دارند كه بعد از مرگ نامشان به نيكى برده شود.

٤ - نام نياكان خود را روى فرزندان خود مى گذارند.

٥ - گاهى مردگان خود را موميايى مى كنند تا فاسد نشود.

اگر منكران معاد ، مرگ را نابودى انسان مى دانند، اين قبيل اعمال چه توجيهى دارد؟ و چون آنان مردن را نيستى و هيچ مى دانند، پس به گفته خودشان احترام مرده يعنى احترام هيچ و نام مرده يعنى نام نيستى و چرا براى نيست و هيچ شده ، مقبره مى سازند و دسته گل روى قبر مى گذارند و به نام مردگان نامگذارى مى نمايند؟! آرى اينها همه نشان مى دهد كه مخالفان معاد هم در دل يك نوع ايمانى (گرچه بسيار ضعيف ) به بقاى روح ، انسانيّت و شخصيّت انسانى دارند كه با مرگ از بين نمى رود. باز هم كمى توضيح دهيم :راستى اگر مردن نابودى است ، موميايى كردن مردگان كه در طول تاريخ بوده چه تفسيرى دارد؟

اگر مرگ را نابودى مى دانند، چرا اقوام و نسل ها نام نياكان خود را روى فرزندان خود مى گذارند و به آنان افتخار مى كنند؟ و اگر كسى به قبر پدرشان بى احترامى كند، با او مى جنگند و ساختمان هاى با عظمت بر قبر آن بنا مى كنند و در فرقه هايى حتّى همراه مردگان خود، طلا، شمشير و لباس دفن مى كنند؟

آيا كسى حاضر است نام هيچ را روى فرزندش بگذارد؟ يا به خاطر لگدى كه به قبر هيچ مى خورد بجنگد؟ يا بر قبر هيچ ساختمان بسازد؟ يا با هيچ ، طلا و شمشير دفن كند؟ يا به نام هيچ ، افتخار كند؟ آيا انسان حاضر است در برابر قبر هيچ ، اداى احترام كند؟(٣)

آرى ، انسان از درون فطرت خود احساس بقا و جاودانگى مى كند و يكى از وسائل تشويق را نام نيك در تاريخ مى داند. اين از يك سو و از سوى ديگر يكى از احساسات درونى انسان احساس غربت است ، دنيا براى او تنگ است ، با همسر، باغ و مسافرت هم موقّتاً خود را سرگرم مى سازد، ولى پس ‍ از چندى باز از درون احساس كمبود مى كند، همه وسائل رفاه هم او را سير نمى كند، گاهى به فكر خودكشى مى افتد، گاهى مى پرسد هدف آفرينش ‍ چيست ؟ چرامن هستم ؟ تمام اين وسوسه هاى درونى نشان مى دهد كه انسان احساس غربت مى كند و اين جهان با تمام گستردگيش براى او تنگ ، جسم براى او قفس و دنيا براى او زندان است كه اين احساس نيز يكى از زمينه هاى ايمان به روزى است كه در آنجا انسان سير مى شود و به تمام آرزوها و اهدافش مى رسد، زيرا پاسخ هر نياز و احساس و وسوسه درونى در بيرون موجود است مثلاًاحساس تشنگى با آب و احساس شهوت با زناشويى و احساس غربت هم با معاد پاسخ داده مى شود.

هدايت صحيح ريشه ها هر احساسى كه در نهاد انسان است ، دو گونه مى توان به آن پاسخ داد:

١ - پاسخ موقّت ، كاذب و موهوم

٢ - پاسخ مستدلّ، دائمى و صادق

مثلا شخصى كه احساس تشنگى مى كند، هم مى توان او را به چشمه هاى زلال هدايت كرد و هم مى توان او را به سراب و آب نماهايى دروغين معرفى نمود، و يا طفلى كه از درون احساس گرسنگى مى كند، هم مى توان او را به پستان پر شير مادر رساند و هم مى توان پستانك خشك را به جاى پستان در دهن او قرار داد.

آرى ، تمام احساس هاى صادقانه را دو گونه مى توان پاسخ داد؛ پاسخى واقعى و دائمى و يا پاسخى كاذب و موقّت

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد تا مردم را از بندگى بت ها به بندگى خدا و از اطاعت خلق به اطاعت خالق هدايت كند.(٤)

بنابراين اصل و اساس ستايش و عشق در انسان وجود دارد كه اگر اين ميل درونى به حق هدايت نشود، از موهومات و خرافات سر در مى آورد.

پاسخ خداوند توسّط پيامبران تا كنون گفتيم كه همه انسان ها در درون خود احساس جاودانگى و ميل به بقا دارند و اين احساس بايد صادقانه و مستدلّ پاسخ داده شود. حال ببينيم پيامبران در اين زمينه چه مى گويند، البتّه ما سيمايى از اين پاسخ ‌ها را نقل و در صفحات آينده ان شاءاللّه استدلال اين پاسخ ‌ها را هم بيان خواهيم كرد، انبيا مى گويند:

١ - انسان بيهوده آفريده نشده است ؛( اءفَحَسِبتم انّما خلقناكم عَبَثا ) (٥)

٢ - در آفرينش انسان هدفى بس بزرگ در كار است و آن انتخاب راه حق از ميان تمام راهها و بندگى و تسليم خدا از از ميان تمام انواع بندگى ها و تسليم ها است ؛( و ما خَلقتُ الجِنّ و الانس اِلاّ ليعبدون ) (٦)

٣ - براى آنكه انسان در هدفش موفق شود، تمام امكانات طبيعى را براى او قرار داده و همه چيز را مسخّرش نموده ايم ؛( سَخَّر لكم ما فى الارض ) (٧)

٤ - به او بشارت و هشدار داديم كه كار نيك و بد تو در هر شرايط و هر مقدارى كه باشد، زير نظر و مورد حساب قرار مى گيرد؛( فَمَن يَعمل مِثقالَ ذَرّة خيرا يَرَه و مَن يَعمل مِثقالَ ذَرّة شرّا يَرَه ) (٨)

٥ - انسان در گرو عمل خويش است ؛( كلّ نَفسٍ بِما كَسَبت رَهينَة ) (٩)

٦ - حتّى از گوش ، چشم و دل انسان واز شنيدنى ها، گفتنى ها و فكر كردنى ها بازپرسى مى شود؛( اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤ ادَ كلّ اولئِكَ كان عنه مَسئولا ) (١٠)

٧ - خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند؛( اِنّ اللّه لايُضيعُ اءجرَ المحسِنين ) (١١)

اين ديدگاه ها، پاسخى است كه انبيا به آن زمينه هاى فطرى مى دهند، البتّه هر يك از بيانات فوق وابسته به يك سرى دلائل عقلى است كه به خواست خداوند در بخش هاى آينده مطرح كرده وبررسى مى كنيم

راههاى اثبات معاد مراحل وجود و هستى براى اثبات هر وجود و موجودى سه شرط و مرحله لازم است :

الف : امكان شدن

ب : دلائل وقوع

ج : نبود مانع

بنابراين بهتر است ببينيم اساساً معاد يك واقعيّت شدنى است يا نشدنى ؟ يعنى آيا از نظر عقل محال نيست ؟ و بعد از آنكه امكان آن براى ما روشن شد، دليل معاد چيست ؟ زيرا تنها ممكن بودن كافى نيست ، بلكه هر كار ممكنى تا دليل و علّت نداشته باشد واقع نمى شود، و در مرحله سوّم بحث در اين است كه مانعى براى معاد نيست

اين سه شرط براى معاد نيز وجود دارد كه به ترتيب بيان مى كنيم :

الف : امكان معاد در طول تاريخ ، هيچ كس دليل علمى براى نبودن معاد نياورده است و تنها چيزى كه مخالفان معاد زمزمه مى كنندآن است كه مگر مى شود انسانِ مرده اى كه ذرّاتش پوسيده و پخش شده است بار ديگر زنده شود؟ آيا اين محال نيست ؟

پاسخ عقل و قرآن آن است كه بدون شك و ترديد اين كار شدنى است ، زيرا هم در فكر قابل تصوّر است و هم دائماً در شبانه روز نمونه هايى از زنده شدن مردگان را به چشم خود مى بينيم

گرچه استدلال هاى ما از قرآن است ، ليكن قرآن فكر و عقل ما را دعوت به انديشه مى كند و مى گويد: آيا كسى كه نمونه هاى كارش را هر روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده مى كنيد، باز جايى براى استبعاد و انكار عمل و كارى از او وجود دارد؟!

امام جوادعليه‌السلام مى فرمايد: خوابيدن و بيدارشدن ، بهترين نمونه اى است كه مردن و زنده شدن را براى ما قابل درك مى كند. آرى مرگ يك خواب طولانى و شديدى بيش نيست بهار و پائيز درختان ، نمونه ديگرى از زنده شدن و مردن گياهان است ، در سوره فاطر مى خوانيم : خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مى كند و پس از باريدن ، آن شهر مرده را زنده مى كند، سپس مى فرمايد:( كذلِكَ النُّشور ) (١٢) يعنى زنده شدن مردگان هم مانند زنده شدن درختان و گياهان است

در جاى ديگر مى فرمايد:( و اَحيَينا بِهِ بَلدَةً مَيّتا كذلِكَ الخُروج ) (١٣) ما به واسطه باران شهر مرده را زنده كرديم ، همچنين است خروج شما در قيامت

بنابراين ، نمونه هاى زنده شدن در آفرينش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پيش چشم ما مى درخشد و مساءله زنده شدن مرده (با آن همه عظمت ) را براى ما ساده و ممكن جلوه مى دهد.

نمونه هاى ديگر براى امكان معاد

قرآن براى اثبات اينكه زنده شدن مردگان كار محالى نيست ، نمونه هاى فراوانى را بيان مى كند، از جمله :

الف : شخصى استخوان پوسيده اى را از ديوار كند و با فشار دست آن را پودر كرد (و با يك دنيا غرور و نِخوت ) به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : كيست كه دوباره اين استخوان پوسيده متلاشى شده را زنده كند؟

خداوند به پيامبرش مى فرمايد:( قل يُحيِيهَا الّذى اءنشَاءها اوّلَ مَرّة ) (١٤) به او بگو: همان خدايى كه مرتبه اوّل او را آفريده ، بعد از متلاشى شدن هم مى تواند دوباره آن را خلق كند.

اگر سازنده كالايى بگويد كه من محصول كارخانه ام را باز كرده و دوباره بهم متّصل مى كنم ، سخن گزافى نگفته است ، زيرا ساختن از باز كردن و دوباره بستن مهم تر است

ب : حضرت عُزيرعليه‌السلام (١٥) در سفرى از كنار آبادى خراب شده اى عبور مى كرد، از روى تعجّب (نه انكار) پرسيد: چگونه خدا اينها را پس از مرگ زنده مى كند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده كرد و از او پرسيد: چقدر در اينجا مانده اى ؟ آن پيامبر گفت : يك روز يا نصف روز.

خداوند فرمود: تو صد سال است كه اينجا هستى ، به الاغى كه سوارش ‍ بودى و غذايى كه همراه داشتى نگاه كن و قدرت خدا را درياب كه چگونه الاغ ، مرده و پوسيده و متلاشى شده ، ولى غذايى كه بايد بعد از يكى دو روز فاسد شود، صد سال است كه سالم نگاهدارى شده است ، حالا براى اينكه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببينى نگاهى به همين استخوان هاى پوسيده الاغ كن كه در جلو چشم تو آنرا از زمين بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر مى گردانيم تا براى آيندگان نشانه ودرسى باشد.

آن حضرت زمانى كه هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صدساله را ديد گفت : مى دانم كه خدا بر هر كارى قدرت دارد.(١٦)

ج : حضرت ابراهيمعليه‌السلام از كنار دريايى مى گذشت ، لاشه اى را ديد كه گوشه اى از آن در دريا و قسمت ديگرش در خشكى قرار داشت و حيوانات دريايى و صحرايى و پرندگان بر سر آن ريخته و هر ذرّه اى از آن را يك نوع حيوانى مى خورد، همين كه اين منظره را ديد از خدا پرسيد: روز قيامت چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ (در حالى كه ذرّات اين لاشه در دريا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حيوانى گرديده است )

خداوند از ابراهيم پرسيد: آيا ايمان به معاد و قدرت من ندارى ؟ گفت : چرا ولى با مشاهده عينى ، آرامش دل پيدا مى كنم

آرى ، استدلال و منطق تنها مغز و فكر را آرام مى كند، ولى تجربه و مشاهده دل را آرامش مى بخشد.

خداوند به ابراهيم فرمود: چهار نوع پرنده را بگير و پس از ذبح و كشتن ، گوشتشان را در هم مخلوط كن و بر بالاى چند كوه بگذار و سپس يك يك آن پرندگان را صدا كن و ببين چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در كنار هم قرار مى گيرد و به شكل پرنده اوّل ساخته مى شود.

حضرت ابراهيمعليه‌السلام خروس ، كبوتر، طاووس و كلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را كوبيده و در هم مخلوط كرد و بر سر ده كوه نهاد، سپس هر يك از آن پرنده ها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها كه بر سر هر قله كوهى بود، بهم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده كامل در آمدند.(١٧)

آرى ، خداوند براى امثال حضرت ابراهيم كه در كلاسهاى ابتدايى و متوسطه قبول شده اند، مرحله بالاترى دارد و آنان را به آزمايشگاه هاى مخصوص خود در نظام هستى مى برد، ولى براى كسانى امثال ما كه از پلّه هاى اوّل هم بالا نرفته ايم ، از مقام شهود، حضور، معراج ، ملكوت و يقين خبرى نيست

بنابراين وسوسه منكران معاد در دو چيز است :

اوّل اينكه آيا مى شود استخوان پوسيده زنده شود؟( و قالوا ءاِذا كنّا عِظاما و رُفاتا ءانّا لَمبعوثون خَلقا جَديدا ) (١٨) مى گويند: آيا هنگامى كه ما استخوان هاى پوسيده و پراكنده اى شديم ، دگر بار آفرينش تازه اى خواهيم يافت ؟!

دوّم اينكه بر فرض زنده شدن استخوان هاىِ پوسيده ممكن باشد، اين كار توسّط چه كسى انجام خواهد گرفت ؟( فسيَقولونَ مَن يُعيدُنا قُلِ الّذى فَطَركم اوّلَ مَرّة ) (١٩) مى پرسند چه كسى دوباره ما را برمى گرداند؟ به آنها بگو: همان خدايى كه بار اوّل شما را آفريد.

كسانى كه اينقدر بهم پيوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعيد مى دانند، چرا در اصل آفرينش شكى ندارند؟ اصل آفرينش كه از دوباره آفريدن مشكل تر است ! اگر يك كارگر ساده خشت مال بگويد كه من خشت خودم را خرد مى كنم و دوباره از نو از همان خاك ، خشت تازه اى مى سازم ، آيا اينقدر تعجّب مى كنند؟! اگر كسى كه هواپيما مى سازد بگويد: من اين هواپيما را باز مى كنم و درهم مى ريزم و دوباره مى سازم ، آيا بايد در سخن او شك كرد؟ هرگز، زيرا بازكردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و كسى كه كار مشكلى انجام داد، كار آسان تر را هم مى تواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بى نهايت او هيچ چيز مشكل نيست .)

به سراغ قرآن مى رويم كه در اين زمينه مى فرمايد: او خدايى است كه خلق و آفرينش را پديد آورد و سپس آن را باز مى آورد و باز آوردن آسان تر است

.( هُو الّذى يَبدؤ ا الخَلقَ ثمّ يُعيدُه و هُو اَهوَنُ عَليه ) (٢٠)

باز هم چند مثال ساده ديگر بياوريم كه چگونه از ذرّات پخش شده و بى جان ، موجودى جاندار ساخته مى شود:

١ - گاو علف مى خورد و از ذرّات علف شير بيرون مى آيد.

٢ - انسان قطعه نانى ميل مى كند و از درون آن اشك ، خون ، استخوان ، مو، ناخن و گوشت و... ساخته مى شود.

٣ - بسيارى از پارچه ها از نخى است كه از دل نفت بيرون كشيده شده است

٤ - فلزى كه ذوب مى شود، كف هاى درون خود را خارج و بيرون مى ريزد.

٥ - مَشك دوغى را مكرر تكان مى دهيد، سپس ذرّات پخش شده چربى همه يكجا و بر روى آن جمع مى شود.

چگونه قبول مى كنيد كه دستگاه گوارش گاو بتواند شير را از علف بيرون كشد، انسان بتواند نخ را از دل نفت بيرون آورد و شما بتوانيد با حركتى كه به مشك مى دهيد ذرّات پخش شده چربى را جمع نماييد، امّا همين كه مى شنويد خدا زمين را حركت مى دهد؛( اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها ) (٢١) و ذرّات استخوان هاى پوسيده ما را از هر جايى كه باشد يك جا جمع مى كند، قبول نمى كنيد؟

در پايان اين بحث ، چند آيه ساده و كوتاه است را متذكّر مى شوم ، از جمله :

( كما بَدَاءكم تَعُودون ) (٢٢) همان گونه كه شما را در آغاز پديدآورد، زنده مى كند.

( و لَقَد عَلِمتُم النَشاءةَ الاُولى فَلولا تَذَكّرون ) (٢٣) اى منكران معاد! شما كه به آفرينش نخستين آگاهى داريد، پس چرا پند نمى گيريد و باز لجاجت مى كنيد؟

( فَليَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق يَخرُجُ من بَين الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه على رَجعِه لَقادِر ) (٢٤) بايد انسان بنگرد كه از چه خلق شده ، از آبى جهنده آفريده شده كه اين آب جهنده از ميان كمر و دنده ها بيرون مى آيد. آرى ، خدايى كه شما را از چنين آبى آفريد از برگردانيدن انسان و دوباره زنده كردنش تواناست

( اءلَيس ذلِكَ بِقادرٍ على اءن يُحيِى المَوتى ) (٢٥) آيا خدايى كه شما را از نطفه آفريد، نمى تواند دوباره مردگان را زنده كند؟

( اءفَعَيِينا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَديد ) (٢٦) مگر ما از خلقت اول وامانده شديم كه آنها از خلقت جديد و دوباره در شك و شبهه افتاده اند.

( اءوَلَم يَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على اءن يَخلُقَ مِثلَهم ) (٢٧) آيا مشاهده نمى كنند خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريد، مى تواند مثل اين مردم را نيز بيافريند؟

( اءوَلا يَذكُر الانسان اءنّا خَلقناه من قَبل و لم يَكُ شَيئا ) (٢٨) آيا كسى كه معاد را باور ندارد به ياد ندارد كه ما از اوّل او را آفريديم در حالى كه هيچ نبود؟

چون بناى اين نوشتار بر فشرده گويى است ، بنابراين از نمونه هاى ديگرى كه در قرآن آمده و از ماجراهايى نظير داستان اصحاب كهف كه بيدارشدن يك عدّه جوانمرد خداشناس بعد از ٣٠٩ سال خواب است ، صرف نظر مى كنيم

ب : دلائل معاد گفتيم كه براى باور به وقوع هر امرى و هر كارشدنى سه مرحله لازم است : اوّل امكان شدن آن است كه توضيح داديم

دوّمين مرحله علّتِ شدن و يا دلائل معاد است ، زيرا تنها امكان زنده شدن كافى نيست مثلاً انسان بسيارى از كارها را انجام مى دهد و امكان انجام دادن آن را دارد، ليكن دليلى هم مى خواهد. آرى آب خوردن براى همه ما امكان دارد امّا تا تشنگى نباشد آن را نمى آشاميم ، حرف زدن ، راه رفتن و ساير كارها، انجام همه آنها براى ما امكان دارد، امّا تا علّت و دليلى نباشد انجام نمى دهيم

بنابراين هر كار ممكنى غير امكان آن ، دليل هم مى خواهد. ما در اينجا به خواست خداوند دلائل معاد را فشرده و ساده بيان مى كنيم ، زيرا در اين زمينه مفصلاً كتاب هايى نوشته شده كه خداوند به نويسندگان و خوانندگان آنها اجر بزرگ عطا فرمايد.

براى معاد دلائل محكمى مى توان بيان كرد كه هم عقل و هم قرآن آن را تاءييد فرموده باشد و ما تنها به دو دليل اكتفا مى كنيم : يكى عدل خداوند و ديگرى حكمت خداوند.

دليل اوّل معاد: عدل خدا

در قرآن آيات فراوانى به چشم مى خورد كه از عقل ها و وجدان ها سؤ ال مى كند كه آيا خوبان وبدان با هم مساوى هستند و هيچ تفاوتى نخواهند داشت ؟

( اءم نَجعَلُ الّذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ كالمفسِدينَ فِى الارض اءم نَجعَل المتّقين كالفُجّار ) (٢٩) آيا مؤ منين وكسانى كه عمل شايسته انجام داده اند مانند مفسدين قرار داده ايم و آيا متّقين را همچون فجّار و جنايتكاران يكسان قرار مى دهيم ؟!

در جاى ديگر مى خوانيم :( اءفَنَجعلُ المسلِمينَ كالمُجرِمين ) (٣٠) آيا ما مسلمانان را همچون مجرمان قرار مى دهيم ؟!

( اءفَمَن كان مؤ مِنا كمَن كانَ فاسِقاً لايَستَوون ) (٣١) آيا مؤ من و فاسق يكسانند؟! هرگز چنين نيست

( اءم حَسِبَ الّذينَ اجْتَرِحوا السّيئاتِ اءن نَجعلهم كالّذين آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحات ) (٣٢) آيا گناهكاران گمان دارند كه ما آنها را همچون مؤ منين و كسانى كه عمل صالح انجام داده اند قرار مى دهيم ؟

چون خداوند عادل است بايد معاد و حسابرسى باشد و چون دنيا محدود است بايد معاد باشد واگر قيامت نباشد به عدالت خداوند ضرر مى زند.

توضيح آنكه مردم در برابر فرمان هاى خدا و انبيا دو دسته هستند: عدّه اى موافق و گروهى مخالف قرآن نيز در بيان اين حقيقت مى فرمايد:( فَمِنكُم كافِرٌ و مِنكُم مؤ من ) (٣٣) بعضى از شما ايمان آورده ايد و گروهى هم كافر شديد.

از سوى ديگر در دنيا يا جزاى واقعى اعمال نيست و يا به ندرت گوشمالى هايى جزئى به چشم مى خورد، كه اگر باشد به اندازه متعادل نيست و دير يا زود خوبان و بدان از دنيا مى روند و اگر حساب و جزايى در جاى ديگر مثل قيامت در كار نباشد و با مردن همه نابود شوند، پس عدالت خدا چه مى شود؟ آرى چون خداوند عادل است و در دنيا هم جزاى كافى نيست ، پس بايد در سراى ديگر جزا و پاداش باشد.

پرسش و پاسخ

سؤ ال : چرا خداوند در همين دنيا جزا نمى دهد؟ آيا بهتر نبود معامله نقدى مى شد و هر نيكوكار يا گناهكار در اين دنيا حسابش تصفيه مى گرديد تا ديگر نيازى به قيامت نداشته باشيم ؟

اين سؤ ال پاسخ ‌هاى متعدّدى دارد كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :

پاسخ اوّل : به ديگران هم سرايت مى كند

توضيح آنكه : برفرض من يك سيلى به صورت مظلومى زدم و خداوند در همين دنيا مرا كيفر داد و مثلاً دستم فلج شد، هنگامى كه به منزل مى روم تمام بستگان كه دست فلج مرا مشاهده مى كنند رنج مى برند، در حالى كه بستگان من گناهى نكرده اند.

آرى ، دنيا جاى سرايت است ، يعنى رنج و خوشى من به ديگران هم سرايت مى كند و در اين صورت اگر جزا در اين دنيا باشد، نوعى بى عدالتى و ظلم است امّا در قيامت پيوندها گسسته و هر كسى به فكر خويش است و به گفته قرآن حتّى انسان از فرزند و همسر خود فرار مى كند و فقط در فكر نجات خويش است در آنجا اگر بلايى بر سر مجرم آمد به ديگران سرايت نمى كند.

ممكن است بگوييد: پس ما هيچ مجرمى را تاءديب نكنيم ، زيرا بستگانش ناراحت مى شوند؟ ولى پاسخ اين است كه هرگاه بخاطر ناراحت شدن چند نفر از بستگان دزد، مثلاً دست او قطع و يا با شلاق ادب نشود، يك نوع دلهره در كلّ جامعه از طريق افراد فاسد به وجود مى آيد و در اينجا باز بى عدالتى است كه ما به خاطر ناراحت شدن بستگان يك مجرم ، امنيّت كلّ جامعه را به خطر اندازيم و لذا در اين موارد چاره اى نيست كه ما مصلحت جامعه را بر مصلحت افراد مقدّم بداريم

پاسخ دوّم : مخالف اختيار و آزادى مردم است اگر خداوند در دنيا پاداش و كيفر دهد، مردم يا از ترس و يا از روى طمع ، عمل بد انجام نمى دهند و خوب مى شوند و اين نوع خوبى قهرى است و چندان ارزش ندارد. انسان بايد مختار و آزاد باشد و گناه نكند.

اگر خداوند به هر فردى كه كار خيرى انجام داد، فلان باغ ، كاخ ، مال و مدرك را در دنيا بدهد، همه مردم زاهد، عابد و مسلمان مى شوند و اين ارزشى ندارد، شرف انسان به آزادى و انتخاب اوست وگرنه عبادت قهرى را ميليون ها ميليون ملائكه داشتند، ولى خدا انسان را آفريد تا در ميان هواها و هوسها و گرايش هاى ضد و نقيض ، يكى را انتخاب نمايد.