انواع پرونده ها
از آيات قرآن استفاده مى شود كه در روز قيامت براى هر شخصى سه نوع كتاب و پرونده وجود دارد:
١ - فردى ، كه براى هر انسانى يك كتابى است كه مربوط به كارهاى شخصى خودش است قرآن در اين باره مى فرمايد:(
وَ كُلَّ اِنسانٍ اَلزَمناهُ طائَرَهُ فِى عُنُقِه وَ نُخرِجُ لَه يَومَ القِيامَةِ كِتاباً يَلقاهُ مَنشُوراً
)
ما پرونده عمل هر انسانى را به گردنش مى اندازيم و روز قيامت همان نامه عمل را به صورت كتابى كه ريز و درشت كارها در آن ضبط شده ، در برابرش باز مى نماييم
٢ - گروهى ، كه براى هر امّت و گروهى هم يك كتابى است(
كُلُّ اُمَّةٍ تُدعى اِلى كِتابِها
)
در قيامت هر امّت و گروهى به كتاب مخصوص خود فراخوانده مى شوند. البتّه شايد اين كتاب مربوط به خط فكرى امّت ها باشد.
٣ - همگانى ، كه كتابى كه در آن اعمال تمام مردم يكجا ضبط شده است
مراحل و مواقف طبق روايات متعدد، در قيامت پنجاه توقفگاه داريم كه هر يك از آنها مربوط به يكى از حالات آن روز و يا حالات انسان و مسئوليّت ها و سؤ ال و جواب هاست و مدّت توقّف در هر يك از اين مراحل ، هزار سال است
البتّه اين مدّت براى افراد فاسد و منحرف است ، زيرا طبق حديثى كه از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل شده ، براى مؤ منين مدّت حساب به مقدار انجام يكى از نمازهاى واجب در دنياست
مرحوم مجلسى در جمع بندى روايات و تفسير آيات در اين باره مى فرمايد: به نظر مى رسد كه مدّت حساب كافران معمولى در قيامت هزار سال است ،
ولى حساب بعضى از كافران كه شايد رهبران كفر و فساد در جامعه باشند، پنجاه هزار سال هم طول مى كشد،
هر چه كفر و ظلم بيشتر باشد، مدّت حساب طولانى تر است ، هر چه ايمان و تقوا هم بيشتر باشد، حساب در آن روز آسان تر خواهد بود.
شخصى از حضرت علىعليهالسلام
پرسيد: گاهى در آيات قرآن جملات ضد و نقيض به چشم مى خورد، مثلاً در يك آيه مى خوانيم : خداوند در قيامت بر لب و دهان مردم مهر مى زند، ولى در جاى ديگر مى فرمايد: مردم فرياد مى زنند و به يكديگر لعنت مى كنند؟
حضرت در پاسخ فرمود: مراحل و توقفگاه ها در قيامت متعدّد است ، در يك مرحله اجازه سخن گفتن دارند، چنانكه مشركان به دروغ مى گويند:(
وَاللّهُ رَبِّنا ما كُنّا مُشرِكينَ
)
به خدا سوگند ما در دنيا مشرك نبوديم ! ليكن آن دروغ سبب مى شود كه مهر بر لب هايشان زده شود و به جاى لب ها، پوست بدن و دست ها و پاها و ديگر اعضاى آنها به گمراهى و گناه آنان گواهى مى دهند.
بنابراين در يك زمان و مرحله فرياد و لعنت ودروغ وانكار در كار است ، ولى در مرحله اى ديگر مُهر بر دهان خوردن و سكوت ، پس مراحل و مواقف متعدّد و با هم فرق مى كنند.
دروغگويى در قيامت سؤ ال : مگر در قيامت هم مى توان دروغ گفت ؟
پاسخ : مرحوم علامه در تفسير آيه ١٨ سوره مجادله مى فرمايد: كسانى كه در دنيا با دروغ خوگرفته اند، در قيامت هم نمى توانند از آن خصلت هميشگى خود يكسره دست بكشند و لذا دروغ مى گويند و بر دروغ خود سوگند هم ياد مى كنند،(
يَومَ يَبعَثُهُمُ اللّهُ جَميعاً فَيَحلِفُونَ لَه كما يَحلِفُونَ لَكم و يَحسِبُونَ اَنَّهُم عَلى شَى ءٍ
)
روز قيامت كه همه مردم زنده مى شوند، اين گمراهان همانند سوگندهاى دروغى كه در دنيا براى شما ياد مى كردند در آنجا هم براى خدا سوگند دروغ ياد مى كنند و خيال مى كنند كه با اين حيله ها و دروغ ها آنجا هم مى توانند كارى از پيش ببرند.
البتّه كم كم با صحنه هاى قيامت بيشتر آشنا مى شوند و مى بينند كه تمام پرده ها كنار رفته و ديگر جاى خلاف گويى نيست ، لذا در سوره نساء مى خوانيم :(
لا يَكتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً
)
در آن روز هيچ چيزى را پنهان نگاه نمى دارند و به همه انحراف ها و گناهان خود با كمال صراحت اقرار مى كنند.
اينها مانند كسانى هستند كه مرتكب كارهايى شده اند، ولى پس از دستگيرى در دادگاه همه چيز را منكر مى شوند و همين كه مدارك و عكس ها و شاهدها همه حاضر شدند و ديدند كه ديگر جاى انكار نيست ، همه چيز را با بيان ساده و روشن اقرار مى كنند.
كوتاه سخن آنكه در قيامت به خاطر وجود همان خصلت دروغ بافى كه در دنيا داشتند، يا به خاطر آشنا نبودن به آن نظام و يا احتمال تاءثير دروغ ، اوّل دروغ هايى مى گويند، ولى چيزى نمى گذرد كه با كنار رفتن پرده ها و حجاب ها همه چيز را اقرار مى كنند.
حساب و جزاى كارهاى انجام نشده در فرهنگ اسلام براى انسان دوگونه حساب و جزا ثبت مى شود:
١ - كارهايى كه خودش انجام داده است
٢ - كارهايى را كه انجام نداده ، ولى تصميم بر انجام آن داشته است
توضيح آنكه : بر خلاف قوانين حقوقى اين جهان كه تنها روى كارهاى انجام شده حكم صادر مى كنند و نسبت به افكار و انگيزه ها و آرزوها و نيّت ها عكس العملى نشان نمى دهند، اسلام ، هم براى كارهايى كه انسان انجام داده و هم نسبت به انگيزه و نيّت هايى كه در دل داشته و به مرحله عمل نرسيده حساب باز نموده است ، به طورى كه هرگاه انسانى در مشرق زمين عمل صالح يا فاسدى انجام دهد، هرچند سال ها بلكه قرنها از آن گذشته باشد و ديگرى در مغرب نسبت به انجام آن كار راضى يا ناراضى باشد، در دادگاه عدل الهى به هنگام جزا يا كيفر، پاى او را نيز به ميان مى كشند.
اين رضايت باطنى و پيوند مكتبى ، علاوه بر اينكه يك حقيقت قابل ملاحظه اى در سازندگى انسان است ، از درون نيز نقش مهمّى دارد. زيرا هر لحظه به انسان بد فكر و بد انديشه هشدار مى دهد كه هر گاه راضى به فلان كار زشت باشى ، تو هم در كيفر آن عمل شريك خواهى بود، و همچنين به انسان رشد يافته بشارت مى دهد كه هر گاه در انجام عمل نيك آنگونه كه دلخواه تو بود موفّق نشدى ، خداوند بخاطر آن فكر و آرزوى صحيحى كه داشتى به تو پاداش مى دهد.
براى روشن شدن بيشتر اين مساءله كه پيوند فكرى و مكتبى از نظر اسلام هيچ حدّ و مرز زمانى و مكانى ندارد، آيات و رواياتى را بيان مى كنيم :
١ - قرآن خطاب به يهوديان زمان پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمايد: فَلِمَ قَتَلتُموهُم
چرا شما پيامبران (همچون يحيى و زكرياعليهماالسلام
) را شهيد كرديد؟ در حالى كه طبق فرموده امام صادقعليهالسلام
فاصله ميان قاتلان آن پيامبران با يهوديان زمان رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
پانصد سال بوده است
آرى ، صدها سال پيش اجداد و پدران آنها پيامبرانى را كشته اند، ولى چون آنها از رفتار و عملكرد پدران خود راضى بودند، خداوند آنها را نيز مورد عتاب قرار داده و حتّى نسبت پيامبركشى به آنان مى دهد كه چرا پيامبران را كشتيد؟ و در قيامت هم بايد پاسخ اين كار ناكرده اى را كه راضى به آن بوده اند بدهند.
٢ - قرآن در مورد شتر حضرت صالح كه يكى از نشانه هاى بزرگ الهى و معجزه آن پيامبر بزرگوار بود و آن را تنها يك نفر پى كرد و ازبين برد، مى فرمايد:(
فَعَقَروُها
)
همه مخالفان حضرت صالح شتر را كشتند. و اين به خاطر آن است كه همه مخالفان به كار آن يك نفر راضى بودند ولذا همه مردم نيز مورد قهر خداوند قرار گرفتند.
چنانكه حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد: ايّهَا النّاسُ! انَّما يَجمَعُ النّاسَ الرّضا و السَّخطُ وانّما عَقَر ناقَةَ ثَمودَ رَجلٌ واحِدٌ فَعَمَّهمُ اللّهُ بِالعَذابِ لمّا عَمّوهُ بِالرِّضا
اى مردم ! رضايت و خشنودى و ناخوشايندى انسان نسبت به عملى نيز محاسبه مى شود، چنانكه شتر صالح را يك نفر كشت ، ولى چون ديگران بدان رضايت داشتند، خداوند تمام آنان را عذاب فرمود.
٣ - پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: هر كس در محلّ گناه (به ناچارى ) حاضر باشد و قلباً مخالف با گناه باشد، گويا غايب است ، ولى هر غايبى كه قلباً راضى به انجام گناه باشد، گويا در آن مجلس حضور داشته است
آرى ، حضور و غياب در صحنه گناه و جرم تنها با حضور فيزيكى و جسم و جسد نيست ، بلكه حضور و غياب واقعى همان رضايت يا تنّفر قلبى است
٤ - حضرت رضاعليهالسلام
فرمود: هر گاه شخصى در مشرق كشته شود، ولى انسانى در مغرب زمين به آن قتل راضى باشد، در نزد خداوند آن انسان راضى هم مانند قاتل ، مجرم شناخته مى شود.
٥ - يكى از ياران حضرت علىعليهالسلام
بعد از پيروزى در جنگ جمل گفت : اى كاش برادرم بود و پيروزى ما را مى ديد! امام فرمود: اگر دل او با ما باشد، گويا در جنگ و پيروزى ما شريك است از اين بالاتر اين كه امام فرمود: نه تنها برادر تو، بلكه در اين پيروزى افرادى شريك اند كه هنوز به دنيا نيامده اند.
(يعنى آيندگان هم اگر راضى به كار ما باشند، نيز با ما شريكند)
٦ - در زيارت عاشورا مى خوانيم : خدا لعنت كند كسانى را كه خبر شهادت امام حسينعليهالسلام
را شنيدند، ولى قلباً راضى بودند و عكس العملى نشان ندادند.
٧ - پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند: در قيامت همين كه نامه عمل غيبت كننده را به دستش مى دهند، مى پرسد: چرا كارهاى خير من در آن نيست ؟ به او مى گويند: به خاطر گناه غيبت تو، كار خيرت در پرونده ديگرى ثبت شد، و برعكس در نامه بعضى عباداتى ثبت شده كه هرگز انجام نداده اند، آنها نيز مى پرسند: ما اين اعمال را انجام نداده ايم ؟! ولى پاسخ مى شنوند كه عبادات كسى كه تو را غيبت كرده ، از نامه عملش حذف و در پرونده تو ثبت نموديم
كوتاه سخن آنكه در روز حساب ، ما بايد پاسخگوى يك سرى كارهايى باشيم كه انجام نداده ايم ، ولى راضى به آن بوده ايم و يا با يك سرى گناهان خود سبب انتقال لغزش ديگران به پرونده خودمان شده ايم
و اينها همه به خاطر همان بينش و ديد اسلامى است كه ميان تمام انسان هادر هر عصر و نسلى يك پيوند مكتبى برقرار نموده و تمام مرزهاى مادّى و منطقه اى و نژادى و زمانى را برداشته است
اكنون كه ما مى توانيم از راه قلب و راضى بودن وشاد شدن و همدردى و هم فكرى در تمام كارهاى خيرى كه در طول تاريخ و به دست هر انسانى واقع شده شريك باشيم ، حيف است كه تنها خوشى و رفاه امروز خودمان را به حساب آوريم و از داشتن فكر بلند و هدف عالى و نيّت خير و نجات و پيروزى و سعادت همه انسان ها در سراسر جهان در طول تاريخ محروم بمانيم
به علاوه گاهى كار ما آثارى دارد كه در قيامت بايد پاسخگوى آثار آن هم باشيم قرآن مى فرمايد:(
وَنَكتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم
)
ما هم كار مردم را كه در دنيا انجام داده اند مى نويسيم و هم آثار خير و شرّى كه آن كارها در برداشته است مثلاً گاهى با ارشاد خودتان يك نفر را از گمراهى نجات مى دهيد و او هم صدها نفر ديگر را هدايت مى كند، خداوند در قيامت تنها پاداش آن يك نفرى را كه شما بدون واسطه هدايت كرده ايد عطا نمى كند، بلكه هم پاداش او و هم پاداش هدايت كسانى را كه به واسطه او نجات يافته اند به شما مرحمت مى كند، همچنين است آثار گناه وانحراف هاى با واسطه اى كه از انسان سرمى زند.
شاهدان و شاكيان قيامت شهادت و گواهى شاهدان يكى از مسائل مهم در قيامت وجود گواهان مختلف و متعدّد است ، چنانكه قرآن مى فرمايد:(
يَومَ يَقومُ الاَشهادُ
)
روزى كه تمام شاهدان برپا مى خيزند.
گرچه خداوند نيازى به هيچ شاهدى ندارد، ولى انسان داراى چنان خصلتى است كه هر چه حضور ناظران و شاهدان را بيشتر احساس كند، در تربيت و تقواى او مهم تر و مؤ ثّرتر است براى نمونه به داستان زير توجّه كنيد:
روزى جناب عقيل ، برادر بزرگتر حضرت علىعليهالسلام
خدمت حضرت رسيد و تقاضاى سهم بيشترى از بيت المال را نمود، حضرت دست او را گرفت و به نماز جمعه برد و آن جمعيّت انبوه را به عقيل نشان داد و سپس فرمود: از بيت المال سهم بيشترى دادن به تو، يعنى دزديدن از حقّ همه اين مردم ! عقيل با نگاهى به آن جمعيّت ، از درخواست خود پشيمان شد و برگشت
آرى ، حضور و نظارت مردم و تعداد گواهان و شاهدان هر چه بيشتر باشد، احساس شرمندگى انسان زيادتر مى شود و قهرا همّت بيشترى براى كنترل خود نشان مى دهد، چون گاهى ممكن است انسان در تنهايى كارى را انجام دهد كه در جمع و حضور شاهدان به هيچ وجه حاضر به مطرح كردن آن نيز نباشد.
شاهدان در قيامت از آيات و روايات استفاده مى شود كه در صحنه قيامت و در دادگاه عدل الهى ، حضور شاهدان قطعى و حتمى است ، امّا اين شاهدان چه كسانى هستند؟ در اين مبحث با توجه به آيات قرآن اشاره اى به آنها مى كنيم
اوّلين شاهد: خداوند درقرآن مى خوانيم :(
اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ شَهيِدٍ
)
همانا خداوند بر همه چيز گواه است براى خداوند اوصاف ديگرى نيز وارد شده كه همگى دلالت بر احاطه و حضور و علم و گواهى خداوند دارند، نظير آيه(
اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيكُم رَقيِباً
)
همانا خداوند مراقب شماست ، يا آيه(
و كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَى ءٍ مُحِيطا
)
خداوند بر هر چيز احاطه و حضور دارد و يا تمام آياتى كه بيانگر علم الهى است
دوّمين شاهد: انبيا يكى از گواهان ديگر در قيامت ، پيامبران بزرگوار هستند.
قرآن مى فرمايد:(
وَجِئنا بِكَ عَلى هولاءِ شَهِيداً
)
ما تو را در قيامت در حالى كه شاهد و گواه مردم هستى ، حاضر مى كنيم
در جاى ديگر مى خوانيم :(
وَ يَومَ نَبعَثُ فِى كُلِّ اُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيهِم مِن اءنفُسِهِم وَ جِئنا بِكَ شَهِيداً عَلى هولاء
)
روزى كه از ميان هر قوم و امّتى شاهدى از خودشان برمى انگيزيم و تو را شاهد بر آنان
بنابراين در قيامت شاهد هر امّتى ، پيامبر همان امّت خواهد بود و شاهد تمام انبيا، شخص رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
سؤ ال :اگر انبيا در قيامت بر كار مردم گواهى مى دهند، پس چرا در پاسخ سؤ ال خداوند كه مى پرسد: امّت شما چگونه رفتار كردند؟ مى گويند: لاعِلمَ لَنا
ما علمى نداريم مگر كسى كه علم ندارد مى تواند شاهد باشد؟
پاسخ : اوّلاً: علم انبيا از طرف خداست و از خودشان چيزى نمى دانند.
ثانياً: گاهى شاگرد به استاد و معلّمش مى گويد: من كه علم و قدرتى ندارم ، در واقع اين تعبير نوعى احترام و ادب نسبت به استاد است بنابراين مراد انبيا، علم آنان در برابر علم خداوند است كه چيزى نيست ، نه آنكه اصلاً علمى ندارند و گرنه چرا طبق فرموده قرآن گاهى از بدرفتارى امّت خود شكايت مى كنند، چنانكه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
از مهجوريّت قرآن به وسيله امّتش ، به خداوند شكايت كرد. وَ قَالَ الرَّسولُ يا رَبِّ اِنَّ قِومِى اتَّخَذُوا هذَا القُرآنَ مَهجُورا
سوّمين گواه : امامان معصومعليهمالسلام
در قرآن مى خوانيم :(
وَ كَذلِكَ جَعَلناكُم اُمَّةً وَسَطاً لِتَكونوا شُهداءَ عَلَى النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً
)
و بدين گونه ما شما را يك امّت معتدل و ميانه قرار داديم تا شاهد بر مردم باشيد و رسول خدا هم بر شما شاهد باشد.
با توجه به اينكه همه افراد امّت اسلامى آن عدالت و اعتدال و لياقت و آگاهى لازم براى شهادت و گواهى دادن را ندارند، بنابراين مراد از امّت در آيه بعضى افراد هستند، نه همه مردم همان گونه كه مدح قرآن درباره كسانى كه با پيامبرند،(
اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ
)
شامل همه نمى شود، زيرا منافقان نيز با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بوده اند.
علاوه بر آنكه بسيارى از افراد امّت اسلامى كسانى هستند كه به خاطر فسق و گناه خود، گواهى آنان حتّى براى اندك چيزى آن هم در كوچك ترين دادگاه هاى دنيا ارزشى ندارد، حال چگونه مى توانيم بگوييم كه همه اين افراد لايق شهادت دادن و گواه بودن هستند؟! آن هم در روز بزرگ قيامت و در برابر خداوند! آن هم نسبت به كليه اعمال تمام انسان ها!
بنابراين مراد از امّت ، تنها بعضى افراد امّت هستند كه شرايط لازم براى شهادت بر اعمال تمام مردم را در دادگاه عدل الهى دارند، چنانكه امام باقرعليهالسلام
فرمودند: آن امّت وسط كه شاهدانند، تنها ما هستيم
امام صادقعليهالسلام
پيرامون آيه(
فَكَيفَ اِذا جِئنا مِن كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئنابِك عَلى هؤ لاء شَهِيدا
)
فرمودند: در هر دوره و زمانى امامى هست كه گواه و شاهد بر مردم است
چهارمين شاهد: فرشتگان در قرآن مى خوانيم :(
وَ جاءَت كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ
)
روز قيامت هر انسانى در پيشگاه عدل الهى حاضر مى شود، در حالى كه در كنار او هم فرشته اى است كه او را به محشر سوق مى دهد و همچنين فرشته اى است كه شاهد كارهاى انجام شده اوست
فرشتگانى كه در قيامت گواه بر اعمال انسانند، ممكن است همان گروه از ماءمورانى باشند كه در دنيا همراه ما بوده و اعمال ما را ضبط مى نمودند و ممكن است ساير فرشتگان باشند.
پنجمين شاهد: زمين قرآن مى فرمايد:(
يَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها
)
زمين در قيامت خبرهايش را بازگو مى كند. شهادت زمين در آن روز مى تواند دو گونه باشد:
الف : به وسيله وضع و نظامى است كه پيدا كرده است همان گونه كه ما به يكديگر مى گوييم : چشم تو شهادت مى دهد كه ديشب خواب نكرده اى و رنگ تو گواه آن است كه ترسيده اى و يا عصبانى و يا شاد شده اى ، همچنين زمين در آن روز دچار زلزله اى بسيار بزرگ مى شود و بعد از كنده شدن و به حركت درآمدن كوهها و بهم خوردن و قطعه قطعه شدن و سپس شن شدن آنها، با ما حرف ها دارد. يعنى وضع و نظام آن روز به ما مطالبى را مى فهماند. همانند دائره هاى تنه درخت پس از بريده شدن كه به ما تاريخ و سن آن را نشان مى دهد و يا نوشته اى كه مقدار اطلاعات و آگاهى نويسنده آن را به ما مى فهماند.
بنابراين مراد از شهادت دادن زمين ، گواهى اوضاع آن است نه گفتگو و كلام
ب : خداوند با قدرت واراده خود هر گوشه اى از آن را به سخن در مى آورد. همان قدرت و اراده اى كه در دنيا عصاى بى جان موسى را به صورت اژدهايى بزرگ آن هم داراى چشم و دم و نيش در آورد.
آن قدرتى كه در دنيا از موادّ غذايى خاك ، ميوه و از ميوه نطفه و سپس انسان به دنيا مى آورد و آن انسان پس از چندى حرف مى زند، در آن روز نيز اين رشته طولانى را درهم مى پيچد و حركت كُند آن را به صورت يك حركت سريع السير در مى آورد و جمادات بى كلام ، گوينده و ناآگاهان همه آگاه مى شوند.(
اِنَّ الدّارَ الا خِرَةِ لَهِىَ الحَيَوانُ
)
همانا خانه آخرت جايگاه حيات است ، كه با توجّه به اين معنا، زمين با سخن و كلام گواهى مى دهد.
راستى چگونه ما به راحتى مى پذيريم كه نوار كاستى كه در ضبط قرار گرفت و متّصل به برقى شد با ما سخن بگويد، ولى نوارهايى كه در اين جهان در طول عمر از ما گرفته شده و اكنون به اراده خدا متّصل شده و در جايگاه قيامت قرار گرفته است ، نتواند سخن بگويد!
روايات متعدّد نيز بيانگر آن است كه در روز قيامت ، زمين نيز يكى از شاهدان مى باشد، از جمله :
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به هر منطقه اى كه وارد مى شدند، دو ركعت نماز بجا مى آوردند و مى فرمودند: روز قيامت اين مكان بر نماز ما شهادت مى دهد.
و امام صادقعليهالسلام
فرمود: نمازهاى خود را در مكان هاى مختلف بخوانيد، زيرا مكان ها نيز در قيامت بر اعمالتان شهادت خواهند داد.
ششمين گواه : وجدان يكى از شاهدان در آن روز، عقل ووجدان بيدار شده انسان است در قرآن آيات بسيارى آمده كه بارها انسان با كمال صراحت به گناه و انحراف خود اقرار مى كند، اقرارى از عمق جان و از تمام وجود، اقرارى كه شايد از اقرار هر شاهدى پرسوز و گدازتر باشد.
جالب اينكه در آن روز خداوند نيز وجدان را قاضى قرار مى دهد و به انسان خطاب مى فرمايد:(
اِقْرَء كِتابَك كَفى بِنَفسِكَ اليَومَ عَلَيكَ حَسِيباً
)
نامه عمل خود را بخوان ، امروز روح وروان تو براى اينكه عليه تو گواهى دهند، كافى است
آرى ، بر فرض در روز قيامت هيچ دادگاه و حسابگرى هم نباشد، تمام وجود ما بر خودمان گواهى مى دهند و اين براى كيفر و پاداش كافى است ، چنانكه اگر هيچ كس با معتادان سخنى نگويد، همان تنگى سينه و هر يك از سرفه هاى او كه در اثر اعتياد پيدا شده بر عليه او سخن ها دارند.
در مناجات مى خوانيم : خدايا! هرگاه حساب مرا به خود من واگذار كنى ، جزاى خويش را جز قهر و غضب و آتش دوزخ تو چيز ديگرى نمى دانم !
هفتمين شاهد: اعضاى بدن يكى از شاهدها در قيامت ، اعضاى بدن (دست و پا و پوست و زبان ) هستند. قرآن مى فرمايد:(
يَومَ تَشهَدُ عَلَيهِم اَلسِنَتُهُم واَيدِيهِم وَاَرجُلُهُم بِما كانُوا يَعمَلُونَ
)
روزى كه زبان و دست و پاهاى مردم بر آنان گواهى مى دهند.
و گاهى بر دهان مهر خورده و تنها دست و پاها سخن مى گويند،(
اَليَومَ نَختِمُ عَلى اَفواهِهِم وَتُكَلِّمُنا اَيدِيهِم وتَشهَدُ اَرجُلَهُم بِمَا كانُوا يَكسِبُونَ
)
روزى كه بر لب هاى آنان مهر مى زنيم و تنها دست آنان با ما حرف مى زند و پاهايشان گواهى مى دهند كه در دنيا به كجاها رفتند و چه كارها كردند.
در آيه ديگر مى خوانيم :(
شَهِدَ عَلَيهِم سَمعُهُم واَبصارُهُم وجُلودُهُم بِمَا كانُوا يَعمَلونَ
)
روز قيامت ، گوش و چشم ها و پوست هايشان به آنچه در دنيا عمل كرده اند، گواهى مى دهند.
جالب آنكه انسان كه اين گواهى را از اعضاى خود مى بيند، با كمال ناراحتى و شرمندگى به پوست خود مى گويد:(
قالُوا لِجُلودِهِم لِمَ شَهِدتُم عَلَينا
)
چرا و چگونه در اين روز از گناهان رسوا و شرم آورى كه توسّط تو مرتكب شده ام پرده برداشته و گواهى مى دهى ؟! پوست جواب مى دهد:(
قالُوا اَنطَقَنا اللّهُ الَّذِى اَنطَقَ كُلَّ شَى ءٍ
)
خداوندى كه همه چيز را به نطق و گفتگو درمى آورد، ما را به گواهى و سخن گفتن وادار نمود.
علامه طباطبائىقدسسره
در تفسير اين آيات مى فرمايد: شهادت اعضا، زمانى واقعيّت دارد كه هر يك از اعضا در دنيا داراى شعور باشند و از عمل انسان آگاه باشند وگرنه هر گاه در قيامت خداوند به اعضا شعور بدهد و يا در آن روز به آنها آگاهى و صوت بدهد كه شهادت نخواهد بود. زيرا شاهد بايد به هنگام عمل ، هم حاضر باشد و هم عالم باشد تا بتواند ماجرا را دريابد و براى روزى ديگر گواهى بدهد. بنابراين همه اعضاى ما در اين عالم داراى يك نوع آگاهى و شعورند، گرچه نوع آن علم و شعور با علم و شعور ما فرق داشته باشد.
در جاى ديگر نيز قرآن مى فرمايد:(
وَلاتَقْفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَالفُؤ ادَ كُلُّ اولئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولاً
)
از آنچه كه نمى دانى پيروى مكن ، زيرا كه هريك از گوش و چشم و دل تو در روز قيامت مورد سؤ ال قرار مى گيرند.
گرچه بعضى خواسته اند بگويند كه مراد از سؤ ال از چشم و گوش ، سؤ ال از صاحبان چشم و گوش است ، ولى با توجّه به آيات ديگر كه مى فرمايد: در قيامت خود اعضا شهادت مى دهند، هيچ دليلى بر اينكه آيه را بر خلاف ظاهر آن معنا كنيم نداريم
در حديث مى خوانيم : گواهى اعضا تنها مخصوص افراد فاسق و مجرمانى است كه بايد گرفتار عذاب الهى شوند، و در باره مؤ من اين گواهى ها در كار نيست و تنها نامه عملشان را به دست راستشان مى دهند و آنان شادى كنان ديگران را نيز به خواندن نامه عمل خود ترغيب مى كنند.
هشتمين شاهد: زمان حضرت علىعليهالسلام
فرمود: ما مِن يَومٍ يَمُرُّ عَلى ابنِ آدَمَ اِلاّ قالَ لَه ذلِكَ اليَومُ: اءنَا يَومٌ جَدِيدٌ و اءنَا عَلَيكَ لَشَهِيدٌ... اَشهَدُ لَك بِهِ يَومَ القِيامَةِ
هيچ روزى بر انسان نمى گذرد مگر آنكه آن روز به انسان هشدار مى دهد كه من امروز براى تو روز جديدى هستم و گواه كارهايى خواهم بود كه امروز انجام مى دهى و در روز قيامت به آنها شهادت خواهم داد، بنابراين سعى كن كه از اين روز استفاده كامل كرده و اعمالى را در راه سعادت ابدى خودت انجام دهى
امام سجادعليهالسلام
فرمود: هذَا يَومٌ حادِثٌ جَدِيدٌ وَهُوَ عَلَينا شاهِدٌ عَتِيدٌ
امروز روز تازه و جديدى است ودر قيامت گواه اعمالى است كه در آن انجام مى دهيم
نهمين گواه : اعمال از شاهدان در قيامت ، خود اعمال و كردارهاى انسان است كه در برابر انسان مجسّم و نمودار مى شوند. آرى ، همين كه عمل در آن نظام خود را نشان داد، ديگر هيچ راهى براى انكار وجود ندارد.
مساءله تجسّم عمل در قرآن و روايات بسيار مطرح است كه ما به نمونه اى از آنها اشاره مى كنيم :
(
يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً
)
روزى كه هر كس آنچه كار نيك انجام داده در برابر خود حاضر مى بيند.
(
وَ وَجِدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً
)
روز قيامت انسان رفتار و كردار دنيايى خود را در برابر خود حاضر مى يابد.
(
وَ لاتُجزَونَ اِلاّ ما كُنتُم تَعمَلونَ
)
جزايى براى شما نيست ، مگر همان عمل خودتان كه گريبانگير شما مى شود.
(
يَحمِلونَ اَوزارَهُم عَلى ظُهُورِهِم
)
گناهانى كه در دنيا به صورت كار و انرژى از انسان صادر شده ، در آن روز به صورت بارى بر دوش او سنگينى مى كند.
راه دورى نرويم ، مگر در همين دنيا اهرام مصر و ساختمان ها و كاخ هاى زيباى شاهان ، تجسّم رفاه طلبى و بلندپروازى آنان نيست ؟
در دنيا افراد متموّلى كه تنها به فكر ذخيره كردن پول و ثروت خود هستند و به فرياد محرومان نمى رسند در حالى كه دل صدها فقير از بينوايى و ندارى مى سوزد، در قيامت همان پولها و سكّه ها داغ و به پيشانى و پهلوى زراندوزان گذارده مى شود.
اين سوز در برابر آن سوز.
افرادى كه در دنيا با گرفتن ربا اعتدال جامعه را بهم مى زنند، در قيامت نيز با داشتن يك شكم بزرگ ، اعتدال ايستادن و حركت از آنان گرفته مى شود.
امام صادقعليهالسلام
در تفسير آيه ١٧٩ سوره آل عمران مى فرمايد: اموالى كه در دنيا مورد بخل قرارگرفته و ماليات اسلامى آن پرداخت نشده است ، در قيامت به صورت مارى به گردن صاحبش انداخته مى شود
كسى كه در دنيا غيبت شخصى را در محلّه اى ديگرى كرده است ، اين زبان درازى و نيش زدن دنيايى ، سبب مى شود در آخرت زبانش از دهان بيرون آمده و به قدرى دراز مى شود كه روى زمين قرار گرفته و مردم آن را لگد كنند و اين يك نوع تجّسم عمل است
در روايات ما از مساءله تجسّم اعمال بارها سخن به ميان آمده است ، چنانكه شيخ بهائى مى فرمايد: جملاتى كه تنها از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
(غير از امامان معصومعليهمالسلام
) در باره تجسّم اعمال در قيامت وارد شده ، از بس زياد است كه قابل شماره نيست
بنابراين يكى از شاهدان و گواهان در قيامت ، همان اعمال تجسّم يافته خود ماست ، كه در دنيا صورتى دارد و در آخرت شكل ديگرى به خود مى گيرند.
عذاب قيامت ، نه انتقام است و نه عُقده و نه كيفرهاى قراردادى كه قابل چانه زدن و تخفيفت باشد، بلكه عذاب قيامت عين همان كارهاى دنيايى خود ماست ، چنانكه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند:
الدُّنيا مَزرِعَةُ الا خِرَة
دنيا مزرعه آخرت است
آرى ، خوشه هاى گندم ، همان دانه اى است كه كشاورز كاشته و اين خوشه تجسّم همان عمل اوست
از مكافات عمل غافل مشو
|
|
گندم از گندم برويد جو ز جو
|
شعراى ما نيز با الهام از معارف اسلامى ، مساءله تجسّم عمل را در اشعار خود آورده اند،
چنانكه مولوى مى گويد:
اى دريده پوستين يوسفان
|
|
گرگ برخيزى از اين خواب گران
|
گشته گرگان يك به يك خوهاى تو
|
|
مى درانند از غضب اعضاى تو
|
زآنچه مى بافى همه روزه بپوش
|
|
زآنچه مى كارى همه ساله بنوش
|
گر ز خارى خسته اى خود كِشته اى
|
|
در حرير و قزدرى خود رشته اى
|
چون زدستت زخم بر مظلوم رُست
|
|
آن درختى گشت و زقّوم رُست
|
اين سخن هاى چو مار و كژدمت
|
|
مار و كژدم مى شود گيرد دمت
|
خداوندا!
روز قيامت ما را در برابر آن همه شاهد، روسفيد فرما! و مارادر ترس و ضعف خودمان رها نكن كه راهى براى نجات جز عفو و لطف تو وجود ندارد.
شاكيان در قيامت روز قيامت و در دادگاه عدل الهى ، علاوه بر سؤ الاتى كه از انسان مى شود و شاهدان و گواهان متعدّد شهادت مى دهند، شاكيانى هم هستند كه از انسان شكايت دارند، از جمله :
١ - رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
در قرآن مى خوانيم كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در روز قيامت نزد خداوند شكايت كرده و مى گويد:(
يا رَبِّ اِنَّ قَومِى اتَّخَذوا هذَا القُرآنَ مَهجُورا
)
پروردگارا! امّت من ، قرآن را كنار گذاشته و مهجور كردند.
خدايا! آنان يا قرآن را نخواندند، يا تدبّر نكردند و يا عمل نكردند و يا به ديگران نرساندند.
به جاى اينكه براى زنده ها بخوانند، تنها بر مرده ها خواندند، به جاى اينكه كتاب زندگى و قانون قرار دهند، كتاب تشريفات و سوگند قرار دادند.
به جاى آنكه روبرو قرار دهند، پشت سر گذاردند، به جاى آنكه از آن نور بگيرند، به وسيله آن پول گرفتند.
به جاى آنكه آيات آن را به دل بنشانند، بر كاغذ نوشته وبر سنگ تراشيدند، به جاى آنكه او را حفظ نمايند، فراموش نمودند.
مركز نزول آن مكّه و مدينه ، مركز توطئه شد، قوانين آن تغيير كرد، حدود آن رها شد، توحيد و بندگى حقّ كه به آن امر كرده بود، به اطاعت از طاغوت تبديل شد.
به جاى اينكه تربيت يافتگان آن دشمن خدا را بترسانند، از دشمن خدا ترسيدند، به جاى اينكه با هم متّحد شوند، از هم گسستند و به جاى وارستگى ، به شرق و غرب وابسته شدند.
اطلاعات مسلمانان از حقوق شرق و غرب بيش از آگاهى آنها از آيات حقوقى قرآن بود و قوانين اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى آن به كلّى رها شد.
يكى از دانشمندان مى گفت : در مدينه كنار قبر رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
جمعيّت زيادى را ديدم ، به فكر فرو رفتم و به پيامبر عزيز گفتم : يا رسول اللّه ! آيا از اين مردم راضى هستى ؟ در آن حال قرآنى در دستم بود، عرض كردم : يا رسول اللّه ! من اين قرآن را باز مى كنم ، اگر از اين مردم راضى يا ناراضى هستى يك آيه در سطر اوّل آن باشد كه من از نظر شما درباره مردم با خبر شوم !
قرآن را باز كردم و با كمال تعجّب سطر اوّل اين آيه آمد:(
وَقَالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ اِنَّ قَومِى اتَّخَذوا هَذا القُرآنَ مَهجُوراً
)
اين آيه مرا تكان داد و فهميدم كه روح پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از ما ناراضى است
آرى ، مسلمانانى كه مظلوميّت ميليون ها مسلمان ديگر را در دنيا مى بينند ولى سكوت كرده و خود را سر سپرده ابرقدرت ها قرارداده اند، هرگز مورد رضايت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
نيستند.
مسلمانانى كه نماز و جماعاتشان وحشت در دل حتّى يك مگس به وجود نمى آورد، تا چه رسد كه فساد را از جامعه هاى كفر بردارد، و مراكز عبادت آنان به بازار و مركز تجارت و كسب در آمد اجناس بيگانگان درآمده است ، چگونه مى توانند قلب رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
را از خود راضى نمايند؟!
مسلمانانى كه سرانشان به ضعيف زور مى گويند و به قوى باج مى دهند، بازار ربا و بهره در ميانشان رواج دارد، در بعضى كشورها مغازه هاى شراب فروشى باز است ، مسلمانانى كه ترسو، جاهل ، وابسته ، متفرّق ، غافل ، فقير و اسير افكار بيگانگانند، چگونه مى توانند رضاى خدا و رسولش را جلب نمايند؟
آرى ، يكى از شاكيان در قيامت رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
ّست
٢ - قرآن يكى از شكايت كنندگان در قيامت ، قرآن كريم است
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند: يَجِى ءُ يَومَ القِيامَةِ ثَلاثَةٌ يَشكُونَ: اَلمُصحَفُ وَالمَسجِدُ وَ العِترَةُ
روز قيامت سه چيز براى شكايت از مردم به صحنه مى آيد: يكى قرآن ، يكى مسجد و ديگرى اهل بيتعليهمالسلام
ممكن است قرآن در روز قيامت از دودسته هوادار و مخالف شاكى باشد و در دادگاه عدل خداوند، جلو آنها را بگيرد.
الف : شكايت قرآن از هواداران شايد شكايت قرآن به اين مضمون باشد: خدايا! با اينكه دستور تلاوت قرآن آمده ،
ولى بسيارى از مسلمانان حتّى نتوانستند از رو مرا بخوانند.
خدايا! بعضى كه مرا مى خواندند، حقِّ تلاوتم را ادا نمى كردند، يعنى بدون طهارت و وضو و تدبّر به سراغم مى آمدند و يا در تلاوتم عجله مى كردند.
خدايا! بعضى آيات مرا مى خواندند و مى فهميدند، ولى عمل نمى كردند.
خدايا! بعضى كه عمل مى كردند، به ديگران نمى رساندند.
خدايا! بعضى در عمل به قرآن حتّى از مخالفان قرآن هم عقب تر ماندند. چنانكه حضرت علىعليهالسلام
در وصيّت خود مى فرمايد: مبادا ديگران در عمل به قرآن و استفاده از رهنمودهاى آن از شما مسلمانان جلو باشند.
خدايا! بعضى تنها به آيات عبادى و فردى عمل مى كردند و نسبت به هجرت و جهاد و ايثار و سياست كه در متن آياتم بود، بى اعتنا بودند و به بعضى آيات ايمان مى آوردند و نسبت به بعضى آيات بى تفاوت بودند.
خدايا! بعضى به جاى آنكه مرا قانون بدانند، وسيله نان دانسته و مال التّجاره خود قرار دادند، از خواندن و چاپ كردنم سرمايه اندوزى ها كردند.
خدايا! بعضى كه در فكر و روح خود انحرافى داشتند، آيات متشابه را (كه چند نوع مى توان معنا كرد) دستاويز اهداف خود قرار دادند.
خدايا! بعضى به جاى اينكه در تفسيرم از مفسّران واقعى و پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اهل بيتعليهمالسلام
استمداد نمايند، از سليقه هاى شخصى خود در تفسير آيات كمك مى گرفتند.
خدايا! بعضى مرا وارونه معنا كردند و بعضى خوب مرا شناختند، ولى حقائق مرا ناديده گرفته و كتمان نمودند.
خدايا! به جاى اينكه مرا براى دل هاى زنده بخوانند،
بر مردگان خواندند.
خدايا! به جاى آنكه مرا جزو اصيل ترين موادّ درسى قرار دهند، مرا از ميان برنامه هاى درسى و نسل تحصيل كرده جدا كردند.
خدايا! بعضى تنها به هنگام تفاءّل ، استخاره و سوگند به سراغم مى آمدند.
گرچه در حديث شكايت قرآن تنها درباره تحريف و قطعه قطعه كردن آمده است ،
ليكن آنچه را ما از زبان حال قرآن نقل كرديم يك واقعيّتى است كه از طرف هواداران قرآن بر سر قرآن آمده است
ب : شكايت قرآن از مخالفان قرآن از مخالفان خود چنين شكايت مى كند:
خدايا! مرا ساخته فكر بشر دانستند.
خدايا! مرا افسانه هاى پيشينيان دانستند.
خدايا! شنيدن تلاوت مرا ممنوع كردند.
خدايا! به آورنده من تهمت سحر و جنون و كِهانت و كذب زدند.
خدايا! مرا مى شنيدند، ولى لجاجت كرده و ايمان نمى آوردند.
خدايا! هنگامى كه راهى براى انكار من نداشتند، مى گفتند: قرآن ديگرى براى ما بياور و آن را تبديل و تغيير بده
٣ - مسجد يكى از شاكيان در قيامت ، مسجد است
در حديث مى خوانيم كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: روز قيامت مسجد به درگاه خداوند از مسلمانان شكايت مى كند و مى گويد: يا رَبِّ عَطِّلُونِى و ضَيِّعُونِى
خدايا! مرا تعطيل و حقّم را ضايع كردند.
با آنكه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
درباره رفتن به مسجد فرمود: خداوند براى هر گامى كه به سوى مسجد برداشته شود ده پاداش مى دهد و ده لغزش را مى بخشد و ده درجه مرحمت مى فرمايد،
باز هم مسجدها خلوت بود.