سيمايى از مرگ و جان دادن
مرگ از ديدگاه معصومينعليهمالسلام
در كلمات پيشوايان معصوم براى مرگ تعبيرات جالبى بكار برده شده كه ما گوشه اى از آنرا در اينجا بيان مى كنيم :
پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمايد: خروج افراد مؤ من از دنيا همچون بيرون آمدن طفل از شكم مادر است كه از تاريكى ها و تنگى ها و فشارها به فضاى روشن و بزرگ وارد مى شود.
از امام حسنعليهالسلام
سؤ ال شد كه مرگ چيست ؟ فرمود:اَعظَم سُرورٍ يَرِدُ عَلى المُؤ من
مرگ بهترين شادى هايى است كه بر مؤ من وارد مى شود.
امام حسينعليهالسلام
مى فرمايد:فَما المَوت الاّ قِنطَرة
مرگ پلى است كه شما را از دردسرهاى دنيا به رفاه و لطف خدا مى رساند، همان گونه كه براى دشمنان خدا انتقال از كاخ به زندان است
امام سجادعليهالسلام
مى فرمايد:المَوتُ للمؤ من كنَزعِ ثيابٍ وَسِخَة قُمّلَةٍ و فَكّ قُيودٍ و اغلال ثَقيلة والاستبدال باَفخَر الثياب و اطيبها
مرگ براى افراد با ايمان همچون بيرون آوردن لباس كثيف و سپس پوشيدن بهترين لباس هاى خوشبو و ارزشمند و آزاد شدن از قيد و بندهاى سنگين است سپس امام سخنان خود را چنين ادامه مى دهد: همين مرگ ، براى افراد كافر مانند كندن لباسهاى فاخر و پوشيدن لباسهاى آلوده و خشن و خروج از منزل هاى دل نشين و حركت به منزل هاى وحشتناك است
امام باقرعليهالسلام
مى فرمايد: الموتُ هو النَّوم الّذى يَاتِيكم فى كلّ لَيلةٍ الاّ اِنّه طَويلٌ مدّته
مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد، ليكن مدّتش طولانى است البتّه نظر مبارك امام مساءله مرگ و برزخ است
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: الموتُ للمؤ من كاَطيَب رِيحٍ يَشُمّه وللكافر كلَدغ الاَفاعى و كلَسعِ العَقارب
مردن براى مؤ من همچون بو كردن بهترين بوييدنى ها است و براى كافر همچون نيش عقرب ها و افعى ها است
در روايات ديگر مى خوانيم : مرگ براى مؤ من همچون دوا مى باشد. يا مردن براى مردان خدا همچون حمّام رفتن است كه گرچه كمى زحمت دارد، امّا وسيله پاكى و سبكى و نشاط است
اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
به پايان مى رسانيم كه فرمود: اِنّ المَوتَ عِندى بِمنزلَةِ الشّربَة البارِدَةِ فى اليَوم الشدّيدِ الحَرّ
مرگ در ديدگاه من مانند نوشيدن شربت خنكى است كه انسان تشنه در روز بسيار گرم ميل مى كند.
انواع جان دادن در آيات و روايات چهار نوع جان دادن داريم كه براى هر يك بيان لطيفى آمده است :
١ - خوبانى كه راحت جان مى دهند. حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد: هنگام مرگ خوبان ، بشارتى به آنان داده مى شود كه چشمشان روشن و به مرگ علاقه پيدا كرده و راحت جان مى دهند.
٢ - خوبانى كه سخت جان مى دهند. پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: الموتُ كفّارة لذُنوبِ المؤ منين
مرگ و سختى هاى آن سبب جبران گناهان اندكى است كه مؤ منان دارند تا پس از مرگ كيفر ديگرى نداشته و پاك و پاكيزه نزد خدا روند.
٣ - بدانى كه راحت جان مى دهند. امام كاظمعليهالسلام
مى فرمايد: و تُصَفّى الكافرين من حسناتهم
راحت مردن كافر بخاطر تسويه حسابى است كه خداوند نسبت به كارهاى نيك آنان انجام مى دهد، چون بعضى كافران نقاط خوبى در زندگى دنيوى خود دارند كه آسان مردن جزاى آنهاست
٤ - بدانى كه به سختى جان مى دهند، كه اين اوّلين عقاب الهى است
البتّه در حديثى تمام چهار مرحله يكجا آمده است ،
و ان شاءاللّه در بحث هاى آينده در اين باره مفصّل سخن مى گوييم
انواع مرگ در اسلام چند نوع مردن و مرگ داريم :
١ - مرگ دلها قرآن كسانى كه داراى روح بى تفاوت و قساوت قلب هستند را مردگان دانسته است و به پيامبرش مى فرمايد:(
اِنّك لاتسمع المَوتى
)
تو نمى توانى مرده دلان را شنوا كنى
حضرت علىعليهالسلام
در باره انسانى كه دلبستگى به دنيا دارد مى فرمايد: و اَماتت الدّنيا قَلبه
دنيا دل او را از كار انداخته است
در نهج البلاغه مى خوانيم : كسانى كه فساد و منكرات را مشاهده مى كنند و هيچ گونه عكس العملى از خود نشان نمى دهند و نه تنها با دست و بيان جلوگيرى نمى كنند بلكه قلبشان هم از گناه ناراحت نيست ، اينان مردگانى هستند در ميان زنده ها.
اگر در قبرستان مردگان به حال افقى هستند، اين بى تفاوت ها مردگان عمودى و زنده نما هستند، فذلك مَيّتُ الاَحياء
در مناجات ها نيز چنين مى خوانيم : واءماتَ قَلبِى عَظيمُ جِنايَتى
خدايا! گناهان بزرگ دل مرا ميرانده است
٢ - مرگ جامعه ها همان گونه كه به انسان بى حركت و بى تفاوت و وابسته و بى توجّه مرده مى گويند، به جامعه هاى بى حركتى كه رشدى ندارند و در برابر فسادها بى تفاوتند و در حوادث تلخ و شيرين بى توجّه و در اقتصاد و فرهنگ وابسته هستند نيز مرده گفته مى شود.
قرآن مى فرمايد:(
ولَكم فِى القِصاصِ حَياةٌ يا اولِى الاَلباب
)
اى خردمندان ! براى شما در قانون قصاص و انتقام از ستمگران ، زندگى است
آرى ، اگر در جامعه اى كه حق مظلوم از ظالم گرفته نشود، اين جامعه مرده است جامعه اى كه امر به معروف و نهى از منكر و انتقاد و آزادى و عدالت ندارد، مرده است
حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد: فَالمَوتُ فِى حَياتِكم مَقهورينَ والحَياة فى مَوتِكم قاهرين
مرگ حقيقى آن وقتى است كه شما خوار و ذليل و توسرى خور باشيد و حيات وزندگى شما در وقتى است كه در اهداف مقدّستان پيروز باشيد.
در حديث ديگرى آن حضرت فرمود: الفَقرُ المَوتُ الاكبر
فقر، همان مرگ بزرگ است بنابراين جامعه وابسته ، بى تحرّك و ناتوان ، جامعه اى مرده است
٣ - مرگ سرخ و شهادت در اسلام بهترين نوع مردن ، شهادت در راه خداوند است .ارزشى كه اسلام به شهادت داده در هيچ مكتبى مشاهده نمى كنيد.
در قرآن در عظمت شهادت و شهدا آيات فراوانى آمده تا جايى كه خطاب به مردم مى فرمايد:(
ولا تَحسبنَّ الّذينَ قُتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمواتا بَل احياءٌ عندَ ربّهِم يُرزَقون
)
گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند بلكه زنده هستند و نزد خداوند در حال شادى و بهره گيرى از رزق و روزى او مى باشند.
يا مى فرمايد:(
لاُكفّرَنَّ عنهم سيّئاتهم
)
ما از لغزشهاى شهيدان صرف نظر مى كنيم(
و نوتِيه اءجراً عَظيما
)
وپاداش بسيار بزرگى به آنان مى دهيم
حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد: والّذى نَفسُ علىّ بِيَده لا لفُ ضَربةٍ بِالسّيفِ اَهونُ من موَتَةٍ واحدةٍ على الفِراش
سوگند به آن قدرتى كه جان من در دست اوست ، هزار ضربه شمشير در جبهه جنگ ، از يك بار مردن در بستر براى من آسانتر و گواراتر است
يا آنكه مى بينيم ياران و اصحاب رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نزد پيامبر مى آمدند و براى رفتن به ميدان جنگ از آن حضرت ، اسب و شمشير مى خواستند، ولى چون وسيله اى نداشت كه به آنها بدهد، آنان گريه مى كردند.
تمام رهبران اسلام هر يك به نوعى به شهادت رسيده اند وتربيت شدگان امامان ما نيز همه عاشق شهادت بوده اند، در كربلا حضرت قاسم نوجوان ١٣ساله امام حسنعليهالسلام
در پاسخ عموى بزرگوارش امام حسينعليهالسلام
كه پرسيد شهادت در نزد تو چگونه است ؟ مى گويد: شهادت در راه خدا در كام من از عسل شيرين تر است چنانكه على اكبر امام حسينعليهالسلام
به پدر عرض مى كند: هرگاه راه ما حق است ، ذرّه اى از شهادت هراس نداريم
در دعاها و مناجات هاى امامان معصوم مى بينيم كه چگونه از خداوند توفيق شهادت در راهش را آرزو و درخواست مى كنند.
آرى ، در ديدگاه اسلام ، بالاتر از شهادت كار نيكى نيست ، چنانكه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: فوقَ كلّ ذِى بِرٍّ بِرُّ حتّى يُقتَل فى سبيل اللّه فاذا قُتِلَ فى سبيل اللّه فليس فوقَه بِرّ
برتر از هر خوبى ، خوب ديگرى هست تابرسد به شهادت كه هر گاه انسانى در راه خدا كشته شد، ديگر بالاتر از آن خيرى وجود ندارد.
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه هر گاه انسان در خط رهبرى معصوم باقى بماند و حوادث تلخ و شيرين ، او را منحرف نكند و طاغوت ها و تهديد، تطميع و تبليغات آنها هيچ يك در او اثر نكند و در آن حال بميرد، شهيد مى باشد، گرچه خونش بر زمين نريخته باشد. زيرا عمرى خون دل خورده و از پيروى رهبر معصوم دست برنداشته وآن را حفظ كرده است چنانكه حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد: فانّه مَن ماتَ منكُم على فِراشِه و هو على مَعرفَةِ حقّ ربّه و حقّ رسولِه و اهل بيتِه ماتَ شهيداً و وَقَع اءجرُه على اللّه
بدون شك هر كدام از شما در بستر خود جان دهد، در حالى كه نسبت به حقّ خدا و رسول او و امامان معصوم پايدار باشد، شهيد از دنيا رفته و پاداشش بر خداوند است
٤ - مرگ با قصاص واعدام نوع چهارم مردن و مرگى است كه با حكم اعدام و يا اجراى قانون قصاص ، گريبانگير انسان مى شود.
اگر كسى انسانِ ديگرى را به ناحقّ به قتل رسانده باشد، در اسلام به خانواده و اولياى مقتول حقّ قصاص مى دهند، يعنى آنها مى توانند قاتل را قصاص كرده و جانش را بگيرند.
اعدام نيز نوعى مجازات شرعى براى بعضى كارهاى خلاف است كسى كه آن خلاف را انجام داده باشد، با حكم حاكم شرع اعدام مى شود.
چرا از مرگ مى ترسيم ؟ ترس مى تواند ريشه هاى گوناگونى داشته باشد، كه با بيان يك مثال ، موارد آن را بيان مى كنيم :
در ديدگاه اسلام دنيا محل عبور است و انسان عابر و اموال دنيا وسيله مى باشد، و ترس از مرگ همانند ترس يك راننده در شرايط مختلف است :
١ - گاهى راننده مى ترسد، چون مى بيند ماشين او در آستانه سقوط و رو به نابود شدن است
افرادى كه ايمان به معاد ندارند و مردن را نيست شدن مى دانند، بايد از مرگ هم بترسند چون مرگ در چشم آنها يك نوع سقوط و نابودى است
٢ - گاهى راننده اى كه ماشين خود را با خون دل تهيه كرده و علاقه زيادى به آن دارد، مى ترسد كه مبادا كسى وسيله او را بگيرد و از تصوّر جدايى آن رنج مى برد و خيال مى كند بهتر از اين ماشين چيز ديگرى نيست
كسانى كه علاقه زيادى به دنيا دارند، جدايى آنها از دنيا بزرگ ترين شكنجه است ، ولى اگر انسان در دنيا زاهد باشد و نسبت به آن دلبستگى و وابستگى نداشته باشد، مردن و جدا شدن از آن براى او آسان و راحت وبدون ترس است
شخصى از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
پرسيد: چرا از مرگ مى ترسيم ؟ حضرت فرمود: آيا مال و ثروت دارى ؟ گفت : بله ، فرمود: آيا چيزى از آن را در راه خدا انفاق كرده اى ؟ گفت : نه ، فرمود: به همين خاطر است كه از مرگ مى ترسى
نظير همين سؤ ال را شخصى از امام حسنعليهالسلام
كرد امام جواب داد: اِنّكم اَخرَبتُم آخرتَكُم و عَمّرتُم دُنياكم فَاءنتم تَكرَهونَ النَّقلَة مِنَ العُمرانِ الىَ الخَراب
شما تمام كوشش خود را صرف آبادى دنياى خود كرده ايد و براى آخرت كار نيكى انجام نداده ايد و به همين خاطر از مرگ مى ترسيد كه از جاى آباد به جاى خراب منتقل مى شويد.
٣ - گاهى ترس راننده بخاطر آن است كه جاده را نمى شناسد و اين ناآگاهى او را زجر مى دهد.
امام هادىعليهالسلام
به عيادت يكى از ياران كه مريض بود رفت ، ديد آن مريض گريه مى كند و از مردن مى ترسد. امام هادىعليهالسلام
فرمود: تَخافُ مِنَ المَوتِ لانّك لاتَعرِفُه
تو از مرگ مى ترسى ، چون نسبت به آن شناخت ندارى
آرى ، نا آگاهى و بى خبرى و شناخت ناقص نسبت به مرگ و معاد، يكى از عوامل ترس از مرگ است
٤ - گاهى ترس راننده بخاطر از دست دادن ماشين و يا ناآگاه بودن از جاده نيست ، بلكه چون جاده بسيار طولانى است و او سوخت كمى همراه دارد يا آنكه وسيله او قدرت و استحكام چندانى ندارد، مى ترسد.
در مورد آخرت نيز بعضى از طولانى بودن راه وكمى زاد و توشه مى ترسند.
حضرت علىعليهالسلام
در نهج البلاغه مى فرمايد: آه من قِلَّةِ الزّادِ و طُولِ الطَّريقِ و بُعدِ السّفَر و عَظيمِ المَورِد
آه كه توشه راهم كم است و راه طولانى و سفر دور و جايگاه و مقصد بس بزرگ است
٥ - گاهى وسيله دارد و از كمبود سوخت و سالم بودن لاستيك و موتور هم دلهره اى ندارد، ولى باز راننده ترس دارد. زيرا او در گذشته تخلّفاتى مرتكب شده و پا به فرار گذارده است و اكنون مى ترسد كه در جلو راهش پليس باشد آن هم پليسى كه پرونده تمام تخلّفاتش را در دست دارد. به علاوه خود عقربك ماشين و كيلومترشمار نشان مى دهد كه طبق قوانين عمل ننموده است ، حرارت ماشين ، خستگى مسافران نيز گواه ديگرى بر تخلّف اوست ، قهراً اين راننده خود را باخته كه بايد پاسخگوى تمام فرارها و تخلّفات خودش باشد.
در مورد مرگ نيز بعضى چنين هستند، چنانكه در سوره جمعه مى خوانيم :(
ولايَتمنّونَه اءبَداً بما قَدّمتْ اءيديهِم
)
حتّى كسانى كه خيال مى كنند از اولياى خدا هستند، بخاطر تخلّفات خود هرگز آرزوى مرگ نمى كنند.
در مناجات امامان معصومعليهمالسلام
نيز هر گاه مساءله ترس از معاد مطرح است ، بيشتر به همين دليل اشاره شده كه چگونه در دادگاه عدل خداوند پاسخگوى عمرهاى تلف شده ، واجبات از دست رفته ، گناهان انجام شده و در خط ولايت و رهبرى هاى غير صحيح بودن و انواع درآمدها و مصرف هاى نابجا باشيم ؟!
٦ - گاهى دلهره راننده به خاطر هيچ يك از موارد گذشته نيست ، بلكه ترس او از اين است كه بعد از آنكه به مقصد برسد چه سرنوشتى در انتظار اوست و بر سر او چه خواهد آمد. بر فرض گرفتار جريمه تخلّفات نشود، آيا طبق تمايلات و خواسته هاى او مورد مهربانى قرار خواهد گرفت ؟ و آيا پس از طىّ اين راه پر پيچ و خم ، ارزش مهمانى در مقصد را خواهد داشت يا نه ؟
و هر گاه بداند پايان راهِ سياه و تاريك ، صبح سفيد و نورانى و برخوردار از انواع نعمت هاى بى پايان است ، هرگز ترسى نخواهد داشت
از حضرت علىعليهالسلام
سواءل شد: چرا شما مرگ را دوست داريد و گاهى مى فرماييد: اُنس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بيشتر است ؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:
لمّا راءيتُهُ قد اِختارَلى دينَ ملائِكَتِه و رُسُلِه و اَنبيائِه عَلِمتُ اءنّ الّذى اءكرمَنى بهذا ليس يَنسانى فَاءحبَبتُ لِقائَه
چون نمونه الطاف خدا را در دنيا ديدم ، يقين پيدا كردم آن خدايى كه در دنيا آنقدر به من لطف كرد و مرا در راه فرشتگان و پيامبرانش سوق داد، در روز قيامت هم مرا فراموش نخواهد كرد.
آرى ، من از مقصد و نوع برخورد و پذيرايى هاى آن خداى بزرگ در آن روز حسّاس دلهره اى ندارم
چه كنيم تا از مرگ نترسيم براى اينكه از مرگ نترسيم ، ابتدا بايد چيزهايى را كه از عوامل ترس است از بين ببريم ، يعنى اگر ريشه ترس ، ناآگاهى و ضعف شناخت و خيال نابودى و سقوط است ، بايد به دليل عقل و راهنمايى هاى قرآن بدانيم كه مرگ به معناى نيستى نيست و بدين وسيله با اوّلين عامل ترس از مردن مبارزه كنيم
اگر ترس به خاطر دلبستگى به دنيا و جدايى از مال و فرزند و همسر است ، بايد بدانيم كه اگر خداوند در آستانه مرگ ما را از خانه و مال و فرزند فانى جدا مى كند، در عوض نعمت هاى ديگر (كه قابل قياس با نعمت هاى دنيا نيست ،) در اختيارمان قرار مى دهد. پس بايد در دنيا سعى كنيم كه زاهد باشيم و نگذاريم حبّ دنيا در دل ما آنچنان اثر كند كه جدايى از آن مثل كندن چسب زخم از پشت دست ، سبب زجر ما شود.
البتّه منظور اين نيست كه مال و ثروت بد است ، بلكه علاقه و وابستگى به آن خطرناك است كه سبب ترس از مرگ و جدايى از آن مى شود. زيرا مالى كه بتوان با آن آخرت را آباد كرد، باعث اشتياق انسان به مرگ و ترك دنيا مى شود.
اگر ترس به خاطر تصوّر ورود به يك مرحله مبهم و تاريك و خطرناك است ، بايد بدانيم كه راه مرگ تاريك نيست ، بلكه پا گذاردن به يك مرحله از مراحل تكاملى انسان است و در جاى خود لازم و زيباست زيرا مرگ و حركت به سراى ديگر و طىّ كردن مراحل تكاملى ، يكى پس از ديگرى سبب رشد و امرى لازم و ضرورى است
اگر بيم مرگ به خاطر كمى توشه راه و ايمان و عمل صالح است ، بايد خودمان را با توشه تقوا مجهز نماييم همان گونه كه قرآن كريم سفارش مى فرمايد:(
وتَزوّدوا فَانّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى
)
توشه برداريد كه بدون شك بهترين توشه هاى راه شما تقوا مى باشد.
اگر به خاطر تخلّفات و گناهان بسيارى است كه مرتكب شده ايم ، بايد ضمن توبه و جبران آن ، بدانيم كه خداوند ارحم الرّاحمين است و رحمت او بر غضبش پيشى دارد.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: لو تَعلَمونَ قَدرَ رَحمَةِ اللّه لَاتّكلتُم علَيها
اگر مى دانستيد كه چقدر لطف و رحمت خداوند بزرگ است ، بر آن تكيه واعتماد مى كرديد و هرگز به خود ترس راه نمى داديد.
آرى ، اساس ترس ما از مردن ، همان ضعف عملكرد و تخلّفات زياد ماست كه آن هم با توبه و كارهاى خوب و اميد صادقانه ، قابل جبران است
توبه ، ابعاد و شرايط آن پس از پاسخگويى به علل ترس از مرگ و بررسى دلائل و ريشه هاى ترس ، اكنون در باره توبه و جبران تخلّفات گذشته كه تنها راه نجات است ، به سراغ قرآن و روايات مى رويم :