احتضار و لحظه مرگ
لحظه مرگ و احتضار، بسيار حسّاس و خطرناك است ، حتّى خوبان از آن دلهره و وحشت دارند، البتّه منافاتى ندارد كه در عين حالى كه ترس دارند، علاقه به لقاءاللّه نيز داشته باشند. مانند غوّاصى كه به يافتن مرواريد علاقمند است ، امّا از غرق شدن در دريا نيز بيم دارد.
آيات و روايات فراوانى در اين زمينه وارد شده كه ما به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم زيرا آن حالات از عالم ملكوت و غيب است و ما جز راه وحى راه ديگرى براى كشف آن نداريم
قرآن مى فرمايد:(
و جَائتْ سَكرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِك ما كُنتَ مِنهُ تَحِيد
)
به راستى لحظه گيج كننده مرگ فرارسيد، همان كه از آن فرار مى كردى
همان گونه كه انسانِ مست نه مى فهمد كه خودش چه مى گويد و نه مى فهمد كه مردم درباره او چه مى گويند، در آن لحظه هم حضور مرگ و دلهره ها از يك سو و جدايى از زن و فرزند و مال و مقام از سوى ديگر، براى او هوشى نگذارده و چنان او را گيج و مبهوت كرده كه قرآن و حديث از آن حالت به لفظ سَكرَة و مستى ياد كرده است اين تعبير درباره قيامت هم آمده كه مى فرمايد:(
...وتَرَى النّاسَ سُكارى و ما هم بِسُكارى ولكنّ عَذابَ اللّهِ شَديدٌ
)
اى پيامبر! تو در آن روزى كه زلزله براى به پاشدن قيامت مى شود، مردم را همچون افراد مست مى بينى ، ولى آنان مست نيستند و لكن عذاب خدا سخت تر است ، عذاب بزرگ الهى است كه عقل را از سرشان ربوده است
قرآن مى فرمايد:(
حتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُم المَوتَ قالَ رَبّ ارجِعُونِ لَعلّى اءعمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكتُ
)
تا اينكه مرگ يكى از آنان فرارسد، از خدا استمداد مى كند و به ماءموران قبض روح مى گويد: مرا برگردانيد تا شايد عمل صالحى (با اموالى كه جمع كرده و اكنون بجا مى گذارم و مى روم ) انجام دهم ، ليكن به اين آرزوها هرگز لباس عمل پوشانده نمى شود و جواب همه اين ناله ها منفى است
در روايات مى خوانيم كه اين ناله از كسانى است كه ماليات هاى اسلامى و زكات مال خود را نمى پردازند.
درقرآن مى خوانيم :(
واَنفِقُوا مِمّا رَزَقناكُم مِن قَبلِ اءن يَاءتِىَ اَحَدَكُمُ المَوتَ فَيَقول رَبِّ لولا اَخّرتَنِى الى اءجَلٍ قَرِيبٍ فَاَصَّدّقَ واَكُن مِنَ الصّالِحين
)
تا مرگ به سراغ شما نيامده ، از آنچه به شما داده ايم در راه خدا به ديگران انفاق نماييد و گرنه لحظه مرگ خواهيد گفت : خدايا! آيا نمى شود مرا تا مدّت نزديك و كوتاهى مهلت دهى تا از اموال جمع كرده خود در راه تو صدقه دهم و بدين وسيله از شقاوت ها رهايى يابم و جزو صالحان شوم ؟
در قيامت نيز فرياد التماس ودرخواست مراجعت و برگشت به دنيا بلند است و مى گويند:(
فَاْرجِعنا نَعمَلُ صالِحاً
)
خدايا! حالا فهميديم ، ما را به دنيا برگردان تا عمل صالح انجام دهيم
قرآن كه بهترين كتاب آدم سازى و غفلت زا مى باشد، در سوره قيامت
مى فرمايد: كلاّ اينقدر دنيا را بر آخرت ترجيح ندهيد، به فكر مردن باشيد همان مرگى كه(
اِذا بَلَغَتِ التَّراقِى
)
چون جان شما از بدن خارج و به استخوان هاى گردن رسد،(
وَ قِيلَ مَن رّاق
)
گفته مى شود: كيست كه اين انسان در حال مردن را نجات بدهد؟ كدام پزشك و دارويى را براى رهايى او از مرگ بياوريم ؟!
(
وَ ظَنّ اءنّهُ الفِراقُ
)
ولى خود انسان مى داند كه هر لحظه و آنى از دنيا و تمام چيزهايى كه يك عمر دنبال آنها دويده و جمع كرده و به آنها دل بسته جدا مى شود، از دوستان و فرزندان و همسر دور مى گردد.
(
وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ
)
بخاطر بيرون آمدن روح از بدن ، ساق پاهاى او بهم چسبيده و شدائد جدايى از دنيا و ورود به عالم ديگر در كنار هم او را در فشارى بس شديد قرار داده است
توجّه داريد كه قرآن كريم براى اينكه انسان را از وابستگى عميقى كه به دنيا دارد جدا كند، چگونه صحنه هاى جان دادن را ترسيم مى كند.
آرى ، تمام گرفتارى ها از غفلت ماست و اگر درباره تلاوت قرآن آن همه سفارش شده براى آن است كه هم افراد با برخورد با اين قبيل آيات توجه پيدا كنند و هم جامعه ها با شنيدن سرنوشت ملّت ها، از خواب غفلت بيدار شوند و راه الهى را طى نمايند. زيرا يكى از نام ها و صفات قرآن تَذكره است ، يعنى قرآن وسيله ياد و توجّه و عامل غفلت زدايى است
حضرت علىعليهالسلام
در نهج البلاغه صحنه مرگ را چنين ترسيم مى فرمايد: انواع گيجى ها و حسرت ها و فراق ها از دنيا و روآوردن به جهان پر خطر ديگر براى انسان پيدا مى شود و در ادامه مى فرمايند:
(
فغَيرُ مَوصوفٍ ما نَزَلَ بِهِم
)
آنچه بر انسان در لحظه مرگ وارد مى شود قابل توصيف نيست
وقتى مرگ به سراغ انسان مى آيد، اطراف بدن شل مى شود، رنگ مى پرد، زبان مى گيرد و انسان هنوز مى بيند و مى شنود ولى ديگر قدرت حرف زدن ندارد، فكرش هم كار مى كند، ولى در اينكه در تمام عمرش چه كرده است
(
يُفَكِّرُ فيما اءفنى عُمرَه و فيمَ اَذهَب دَهرَه
)
با خود فكر مى كند كه عمرش را در چه راهى صرف و ايّامش را در چه مسيرى گذرانده است
امام مى فرمايد: محتضر در آن لحظه از اموال و ثروتى كه در طول عمرش جمع كرده ياد مى كند و با خود مى گويد: اين اموال رااز چه راهى بدست آوردم ؟ چرا فكر حلال و حرام آن نبودم ؟ الان گناه و حسابش با من و لذّت و بهره اش با ديگران است
ماءمور مرگ همچنان روح او را از اعضاى بدنش جدا مى كند، تا زبان و گوش هم از كار مى افتد و فقط چشمانش مى بيند و به اطراف خود نگاه مى كند و تلاش و وحشت وحركات اطرافيان را مشاهده كرده ، ولى نمى شنود و حرفى نمى تواند بزند و در لحظه آخر روح از چشم هم گرفته مى شود و او در ميان خانواده ، دوستان و بستگان همچون مردارى مى افتد و همه از او مى ترسند و از او دور مى شوند و پس از اندكى او را به خاك و به عملش سپرده و همگى برمى گردند.
در روايات مى خوانيم : در لحظه مرگ ، مال و فرزندان و عمل انسان براى او مجسّم مى شوند، محتضر به مال توجّهى مى كند، مى بيند جز كفن سهم ديگرى ندارد، توجّهى به فرزندان و همسرش مى كند، ولى آنان هم تا گور او را بيشتر همراهى نمى كنند و تنها عمل اوست كه تا ابد با اوست
راستى با اين همه آيات و روايات روشن و هشدارهاى پى در پى ، جايى براى غفلت باقى مى ماند؟!
لحظات جان دادن خوبان در اين باره نيز چند آيه و حديث را بيان مى كنيم :
١ - قرآن مى فرمايد:(
تَحِيّتُهم يَومَ يَلقَونَهُ سَلامٌ و اَعَدّ لَهم اءجراً كرِيماً
)
به هنگام مرگ و رسيدن به لقاءاللّه ، با نيكوكاران به احترام برخورد شده و با سلام و امنيّت و بشارت به اينكه خداوند براى آنان اجر كريم آماده فرموده است ، وارد برزخ و بهشت مى شوند.
(
يا ايّتُهَا النَّفسُ المُطمَئنَّه اِرجِعى اِلى رَبّكَ راضِيَةً مَرضيَّة
)
به آنان گفته مى شود: اى روح آرام ! به سوى پروردگارت برگرد و در مدار بندگان مخصوص من قرار گير و داخل بهشت خودم شو.
در حديثى كه مرحوم علامه طباطبائى در تفسير اين آيه آورده چنين مى خوانيم : مؤ من به هنگام مرگ وحشت دارد، ولى ماءمور قبض روح به او دلدارى داده و مى گويد: چرا مى ترسى ؟! من از پدر به تو مهربان ترم ، چشمانت را باز كن در اين هنگام مؤ من چشم خود را باز مى كند و قيافه هاى ملكوتى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ائمّه اطهارعليهمالسلام
را مى بيند و سپس از طرف خداوند ندايى مى رسد كه اى روح آرام ! (روحى كه با ياد خدا آرام بودى روحى كه با انتخاب رهبرى معصوم دلگرم بودى و حوادث تلخ و شيرين مسير تو را كج نكرد و قلب تو را به وحشت نيانداخت ) به سوى پروردگارت برگرد و در مدار بندگان مخصوص من قرار گير و داخل بهشت خودم شو.
(لطف خدا در اين كلام غوغا مى كند كه مى فرمايد: بهشت خودم و نمى گويد بهشت ).
(
اِنّ الّذينَ قَالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمّ اسْتَقامُوا تَتَنَزّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَة الاّتَخافُوا وَ لاتَحزَنوا وَاَبشِروا بِالجَنّةِ الّتِى تُوعَدونَ
)
البتّه پاداش كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست و در اين راه استقامت نمودند، اين است كه ملائكه بر آنان نازل شوند و بگويند: اى پايداران راه ايمان ! نه از خطرهاى آينده ترسى داشته باشيد و نه نسبت به گذشته دلهره ، مژده باد شما را به بهشتى كه وعده گاه شماست
در آيه فوق آمده است : نه خوف داشته باشيد و نه محزون باشيد و اين بخاطر آن است كه خوف ، ترس از خطرات احتمالى آينده است و حزن ، ترس از گذشته تاريك است
در حديثى از امام صادقعليهالسلام
نقل شده است كه اين نزول فرشتگان و بشارت ها، به هنگام مرگ است
(
اَلّذينَ تَتَوفّاهُمُ المَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولونَ سَلامٌ عَلَيكُم اُدخُلوا الجَنَّةَ بِما كُنتُم تَعمَلون
)
ملائكه اى كه مسئول گرفتن جان مؤ منان هستند به آن پاكانِ با تقوا مى گويند: سلام بر شما، بخاطر آنكه اعمال نيكويى داشتيد، داخل بهشت شويد.
(
اءلا اِنّ اَولياءَ اللّهِ لاخَوفٌ عَلَيهِم و لاهُم يَحزَنُونَ اءلّذينَ آمَنوا وَ كانُوا يَتَّقُون لَهُمُ البُشرى فِى الحَياةِ الدّنيا وَ فِى الا خِرَةِ...
)
آگاه باشيد! براى اولياى خدا ترس و اندوهى نيست ، آنان كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده اند، براى مؤ منان هم در اين دنيا بشارت است و هم در آخرت .
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: بشارت در اين آيه ، همان بشارتى است كه در لحظه مرگ از زبان اولياى خدا مى شنود.
لحظات جان دادن بَدان در اينجا نيز از كلام قرآن و روايات استفاده مى كنيم ، قرآن آستانه مرگ گنهكاران را چنين ترسيم مى كند:
(
اءلّذينَ تَتَوفّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اءنفُسِهِم فَاءلقَوا السّلَمَ ما كُنّا نَعمَلُ مِن سُوءٍ بَلى اِنّ اللّهَ عَلِيمٌ بِما كُنتُم تَعمَلُونَ
)
كسانى كه با كفر و گناه به خود ظلم كرده اند، همين كه با فرشتگان ماءمور قبض روح برخورد مى كنند، خود را باخته و تسليم شده و مى گويند: ما كار بدى نكرده ايم ، ولى جوابى كه مى شنود اين است كه بلى ، شما جنايتكاريد و خداوند به كارتان آگاه است
آرى ، آدمى كه در تمام عمرش حيله و دروغ كارش بوده ، در لحظه مرگ و قيامت هم آن اخلاقيات خود را از دست نمى دهد و به فرشتگان و خدا هم در حساس ترين لحظات دروغ مى گويد.
(
وَ لَوتَرى اِذِ الظّالِمُونَ فِى غَمَراتِ المَوتِ وَالمَلائِكَةُ باسِطُوا اءيدِيهِم اُخرِجُوا اءنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهَوْنِ بِما...
)
اى پيامبر! اگر اين ستمكاران را به هنگامى كه در شدائد مرگ و جان دادن فرورفته اند مشاهده كنى ، فرشتگان قبض روح دست گشوده و به آنها مى گويند: جان خود را خارج سازيد كه شما امروز گرفتار مجازات خواركننده اى خواهيد شد.
اين نوع جان دادن بخاطر دو جهت است كه در ادامه آيه نيز بيان شده است :
يكى اينكه بر خدا دروغ بستند.
ديگر اينكه در برابر آيات او سر تسليم فرونياوردند.
در اين آيه بجاى بشارت هايى كه به مؤ منان داده مى شد، تعبير به غَمَرات كه به معناى شدائد فراگير است شده و به جاى اينكه تَوَفّى و جان گرفتن از طرف فرشتگان باشد، ماءموران به او مى گويند: جانتان را بدهيد، كه اين يك نوع تحقير آنان است
(
فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَيهِم اءبوابَ كُلِّ شَى ءٍ حَتّى اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اءخَذْناهُم بَغْتَةً...
)
قبل از اين آيه خداوند مى فرمايد: ما براى مردم پيامبرانى فرستاديم ولى آنان مخالفت كردند، آن مخالفان را براى هشدار در شدائد و ناگوارى ها قرار داديم تا شايد از خواب غفلت بيدار شده و به درگاه خدا تضرّع و زارى و توبه نمايند، ولى باز هم سرمستانه بكار خود ادامه دادند، ما راه ديگرى را انتخاب كرديم و آن اينكه : اين مردم فراموشكار و غافل را با انواع شادى ها و نعمت ها سرگرم كرديم تا همين كه مشغول تفريح ، لذّت و كاميابى شدند، ناگهان همه را با قهر خود بگيريم آرى ، اين راه براى آن دسته از افرادى است كه پيامبران ، هشدارها و حوادث ، هيچ يك آنان را تكان نمى دهد.
(
وَلَوتَرى اِذ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَروا المَلائِكَةُ يَضرِبُونَ وُجوهَهُم و اَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذابَ الحَرِيقِ
)
اى پيامبر! اگر وضع دلخراش و عبرت انگيز كفّار را به هنگامى كه فرشتگان مرگ به صورت و پشت آنان مى زنند و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب سوزنده را مشاهده مى كردى ، از سرنوشت رقّت بار آنان آگاه مى شدى
چنانكه در آيه ديگر مى فرمايد:(
فَكَيفَ اِذا تَوَفَّتْهمُ المَلائِكَةُ يَضرِبُونَ وجُوهَهُم وَ اءدبارَهُم
)
چگونه است حال اين جنايتكاران به هنگام جان دادن ، زمانى كه فرشتگان ماءمور جان گرفتن نزد آنان مى آيند و در حالى كه انواع دلهره ها و جدايى ها و خطرات انسان را به وحشت مى اندازد، به جاى دلدارى آنان با سيلى و كتك جان آنها را مى گيرند.
(
اِنّ الّذينَ تَوَفّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى اءنفُسَهُم قالُوا فِيمَ كُنتُم قالُوا كنّا مُستَضعَفِينَ فِى الاَرضِ قالُوا اءلَم تَكُنْ اءرضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فِيهَا
)
فرشتگان هنگام جان گرفتن افرادى كه هجرت نكرده و به خود ظلم كرده اند، مى گويند: شما در چه حالى بوديد! و چرا در صف كفّار قرار گرفتيد؟ آنها مى گويند: ما در محيط خود در فشار بوديم امّا فرشتگان اين پاسخ را قبول نكرده و مى گويند: مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه (به جايى ديگر) مهاجرت كنيد؟
آرى ، مسلمان همين كه در منطقه اى تحت تاءثير افكار و شرايط غيراسلامى قرار مى گيرد، واجب است براى حفظ عقيده و افكار و ايمان خود هجرت نمايد و نبايد از حيوان پست تر باشد. زيرا مى بينيم گروهى از حيوانات بخاطر ادامه زندگى خود به مناطق مختلف كوچ و به اصطلاح هجرت مى نمايند.
كوتاه سخن آنكه يكى از گفتگوهايى كه فرشتگان در لحظه مرگ با اين افراد بى اراده و تن پرور مى كنند و آنان را شرمنده مى نمايند، انتقاد از هجرت نكردن آنان از محيط گناه است
آسان جان دادن اكنون كه لحظات جان دادن خوبان و بدان را از نظر قرآن و روايات بيان كرديم ، به چند حديث كه عوامل آسان جان دادن را بازگو مى كند اشاره مى كنيم :
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: مَن كَسى اءخاهُ المؤ مِن كِسوَةً كانَ حَقّا على اللّهِ اءن يَكسوهُ ثياب الجَنَّةِ و اءن يُهَوِّنَ عَلَيهِ سَكراتِ المَوتِ هر كس مؤ من برهنه اى را با لباسى بپوشاند... خداوند مردن را بر او آسان مى كند.
در روايت ديگرى آن حضرت فرمودند: هر كس دوست دارد كه سكرات مرگ را بر وى آسان و سبك باشد، صله رحم كند و به پدر و مادر خود نيكى و خدمت نمايد.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند: هر كه علاقه به حضرت علىعليهالسلام
داشته باشد مردن بر او آسان مى شود.
شكّى نيست كه منظور از علاقه و دوستى ، انتخاب راه او و حمايت از خط فكرى و عملى آن رهبر معصوم و پيروى از آن است
در روايت براى آسان جان دادن مؤ من آمده است كه هنگام مرگ او را به جايى كه هميشه در آنجا نماز مى خوانده ببريد.
ملاقات با اولياى خدا مرحوم مجلسى قدّس سرّه ٥٦ حديث درباره اينكه انسان در لحظه جان دادن و مرگ ، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و حضرت علىعليهالسلام
را مى بيند نقل كرده و سپس مى فرمايد: مساءله حضور پيامبر اكرم و ائمّهعليهمالسلام
هنگام جان دادن ، از مسائلى است كه روايات متعدّد و بسيارى درباره آن آمده است و در ميان شيعه از شهرت مخصوصى برخوردار است و هر انسان عاقلى كه بناى لجاجت نداشته باشد، نبايد استبعاد نمايد.
مرحوم علاّمه طباطبائى حديثى را در باره ملاقات انسان در لحظه مرگ با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل فرموده و سپس مى فرمايد: مساءله ملاقات انسان با پيامبر اسلام و ائمّه اطهارعليهمالسلام
در حال مرگ از راههاى بسيارى نقل شده است
البتّه در ذيل روايات ، دليل آن حضور هم آمده كه مؤ منان با ديدن قيافه هاى ملكوتى اولياى خدا و با بشارت هايى كه مى دهند، به راحتى حاضر به ترك دنيا وانتخاب جوار آن بزرگواران شده و مردن برايشان آسان مى گردد، امّا آنان كه عمرى در راه خلاف بوده اند، همين كه حضور رهبران آسمانى را مشاهده مى نمايند، برغم هايشان افزوده شده وشرمندگى خاصّى آنان را فرامى گيرد، به خصوص آنكه از طرف آن بزرگواران اشاراتى هم به وضع دلخراش آنان بشود.