بسم الله الرحمن الرحيم
حجاز قلمرو ظهور اسلام
شبه جزيره عربستان واقع در جنوب غربی آسيا شامل باديه شام، سرزمين عراق، سواحل خليج فارس، نجد، يمامه، حجاز و يمن، بزرگترين شبه جزيره دنيا است. حجاز كه قلمرو ظهور پيغمبر خاتمصلیاللهعليهوآلهوسلم
و دين مبين اسلام است، در سمت شمال و غرب، صحرای نجد در شرق، و يمن در جنوب شبه جزيره عربستان قرار دارد.
سراسر مرز غربی حجاز را بحر احمر يا دريای سرخ احاطه كرده است. مساحت كل شبه جزيره تقريبا دو برابر مساحت ايران كنونی يعنی بيش از سه ميليون كيلومتر مربع می باشد. اين شبه جزيره از شمال به فلسطين و باديه شام (سوريه و اردن فعلی) و در شرق به عراق (قلمرو حيره) و خليج فارس و در جنوب به اقيانوس هند و خليج عمان محدود است.
هنگام ظهور اسلام، در حجاز و دشتهای پهناور و بيابانهای بی كران و بی آب و علف و لم يزرع آن، تقريبا اثری از تمدن وجود نداشت، و در صدها فرسخ آن نشانه ای از حيات ديده نمی شد.
قسمت عمده آن را دريائی از شن های روان و ريگ های تفتيده و سوزان تشكيل می داد. نقاط مسكونی اين اراضی پهناور بسيار محدود بود و از چند شهر بی اهميت تجاوز نمی كرد. بقيه ساكنان آن صحراهای مخوف و دهشت زا، قبايل پراكنده و چادر نشينان خانه به دوش بودند كه در نواحی مختلف صحرا يا در فواصل كوه ها به سر می بردند، و پيوسته در راه يافتن آب و گياه يا برای گريز از جنگ و خون ريزيها در حال نقل و انتقال بودند.
جنوب شبه جزيره يعنی يمن دارای آب و هوای مساعد بود و آثاری از تمدن داشت كه آن هم به وسيله رومی ها و حبشی ها و در آخر ايرانيان، آخرين فروغ خود را از دست داده بود.
ناحيه شمال و شمال غربی شبه جزيره، يعنی حجاز و نجد كه دين مبين اسلام در آن طلوع نمود، چنان فاقد اهميت بود كه مورد توجه كشورگشايان واقع نمی شد. به طوری كه هيچ كشورگشائی زحمت لشكر كشی به آنجا را به خود نمی داد.
زيرا نه قابل كشت و زرع و توليد بود، و نه صنايع و فراورده و محصولات تجارتی داشت، و نه چندان دارای نقاط مسكونی و خوش آب و هوا بود كه طمع گردنكشان و جهان گشايان را برانگيزد تا به آنجا لشكر بكشند، يا مردمی به اين اميدها به آن نواحی كوچ كنند، و در آنجا سكونت ورزند.
با اين وصف ناحيه شمال غربی شبه جزيره يعنی «حجاز» نظر به اينكه مركز طلوع آفتاب جهانتاب اسلام و محل نزول وحی الهی بر حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبد اللهصلیاللهعليهوآلهوسلم
است، برای مسلمانان از اهميت و احترام خاصی برخوردار می باشد. به اين دو بيت شعر زيبا نگاه كنيد:
سفری به كوی جانان ز ره حجاز باشد
|
|
سفر حقيقت آری ز ره مجاز باشد
|
همه خارهای صحرا بكشم به ديده چون گل
|
|
اگر اين ره بيابان طرف حجاز باشد
|
مواردی چند را می توان در اين خصوص يادآور شد كه منطقه حجاز توجه اقوام ديگر را به خود جلب كرده است: نخست هجرت گروهی از يهود می باشد كه در حمله رومی ها به فلسطين از تير رس آنها گريختند و برای حفظ جان خود به يمن و سرزمين يثرب يعنی مدينه كنونی و خيبر واقع در سر راه مكه و شام روی آوردند كه بعدها به نام يهودان حميری در يمن، و بنی نضير و بنی قينقاع و بنی قريضه و خيبری و غيره در مدينه و نواحی آن معروف گشتند.
يهود با اعراب بت پرست آميزش پيدا كردند، به آنها زن دادند و از آنها زن گرفتند، و حتی بسياری از آنها را به دين خود در آوردند. به همين جهت بيشتر يهودان يمن و حجاز به موازات ظهور اسلام اصل عربی داشتند و به همين علت نيز با وجودی كه يهودی شده بودند، زبان و خلق و خوی عربی خود را حفظ كرده بودند.
مورد ديگر آمدن يكی از ملوك يمن به يثرب است كه به نام «تبع » خوانده می شود. تبع لقب عده ای از سلاطين يمن بود. تبع اول هم عصر بلقيس ملكه سبا است. ماجرای آمدن او به مدينه هم اين بود كه عرب «يثرب » از ورود قوم يهود به قلمرو خود به تبع شكايت نمودند. تبع نيز به آنجا لشكر كشيد و دست به كشتار زد. سپس يكی از فرزندان خود را در آنجا به جای خويش منصوب داشت و به يمن بازگشت. در غياب او مردم مدينه پسرش را غافلگير نمودند و به قتل رساندند. چون اين خبر به تبع رسيد بار ديگر به مدينه آمد و با قاتلان فرزند پيكار نمود.
در آن ميان دو نفر از علمای يهود بنی قريضه تبع را ملاقات كردند و از وی خواستند كه از ادامه جنگ خودداری كند. وقتی تبع سبب پرسيد، گفتند: پيغمبری از عرب بر انگيخته می شود و به اين شهر می آيد و سكونت می ورزد. ما نيز به اميد درك محضر او به اين شهر مهاجرت كرده ايم. چون تبع اين مطلب را شنيد دست از جنگ كشيد و به يمن بازگشت.
تبع در سر راه خود به يمن از مكه گذشت و به تعمير خانه خدا «كعبه » پرداخت. دری برای خانه خدا (كعبه) قرار داد و كعبه را با پرده ای پوشانيد، و به نقلی او نخستين كسی است كه خانه كعبه را با پرده پوشش داد. (مروج الذهب مسعودی - جلد ٢ و كامل ابن اثير - جلد ١.)
روايات اسلامی می گويد تبع همان موقع به پيغمبر اسلام كه هنوز متولد نشده بود ايمان آورد.
مورد ديگری كه می بينيم به حجاز لشكركشی شده است، ماجرای مشهور قوم فيل و آمدن «ابرهه » فرمانده حبشی قوای اشغالگر يمن به مكه برای تخريب خانه خداست. داستان قوم فيل چنان كه می دانيم در قرآن مجيد آمده است و يك سوره قرآن را تشكيل می دهد.
خدا در سوره فيل می فرمايد: «ما قوم فيل را مانند برگ جويده شده نابود ساختيم » داستان آن به هنگام خود ذكر می شود.
نه تنها عرب حجاز در طول تاريخ مورد هجوم و استثمار كشور گشايان و امپراتوران عصر واقع نشده است، بلكه اصولا عرب چه در يمن و چه در حجاز، و عراق و شام و فلسطين هميشه آزاد زيسته اند، و آداب و رسوم خاص خود را حفظ كرده و هرگز باج گذار نبوده اند. فقط يمن مدتی مورد توجه روميان واقع شد و بعد هم مدتی ديگر حبشی ها به آن جا لشكر كشيدند، و به موازات ظهور اسلام جزو متصرفات ايران ساسانی بود و نماينده ای از ايران در آنجا به سر می برد. تازه اين حوادث هم مربوط به شهر «صنعا» پايتخت معروف يمن و چند شهر ساحلی آن بود و ساير نقاط يمن و عرب نشين آنجا كه كوهستانی است تقريبا از اين پيشامدها محفوظ مانده بود.
گوستاولوبون مورخ محقق فرانسوی در اينجا سخنی دارد كه بايد آن را نگاشت. می گويد: اسكندر مقدونی در صدد حمله به مناطق عرب نشين شام و فلسطين بود كه از دنيا رفت. پس از وی متصرفاتش ميان سردارانش تقسيم شد. آنتی گون يكی از سرداران وی پسر خود دمتريوس را به جنگ عرب شام و فلسطين مامور ساخت.
ديودور می نويسد: «وقتی دمتريوس وارد پترا (از شهرهای فلسطين) شد، اعراب به او چنين گفتند: ای دمتريوس پادشاه! چرا با ما جنگ می كنی؟ ما در ريگستانی به سر می بريم كه فاقد كليه وسايل زندگی و محروم از تمام نعماتی است كه اهالی شهرها و قصبات از آن متمتع و بهره مندند.
ما سكونت در يك چنين صحرای خشك را بدين جهت اختيار نموده ايم كه نمی خواهيم بنده كسی باشيم.
بنا بر اين تحف و هدايائی را كه تقديم می نمائيم از ما قبول نموده، لشكريان خود را از اينجا كوچ داده، مراجعت كن و بدان كه نبطی از حال به بعد دوست صميمی تو خواهد بود، و اگر می خواهی كه اين محاصره را ادامه دهی، صريحا به تو می گوئيم طولی نخواهد كشيد كه دچار هزاران مشكلات و مصائب خواهی شد، و هيچ وقت هم نمی توانی ما را مجبور سازی معيشتی را كه از طفوليت به آن مانوس و عادی شده ايم تغيير دهيم، و اگر بالفرض از ميان ما اشخاصی را بتوانی اسير كنی و با خود ببری، آنها غلامانی خواهند بود بد انديش و هيچ وقت هم نمی توانند طرز زندگی خود را از دست داده رويه ديگر را اختيار كنند».
«دمتريوس
» اين پيغام صلح را مغتنم شمرده هدايا را قبول نمود و يك چنين جنگی را كه می دانست مشكلات آن زياد است، خاتمه داده و برگشت (تمدن اسلام ترجمه فارسی - ص ٩٣)