تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت0%

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت نویسنده:
گروه: تاریخ اسلام

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

نویسنده: علی دوانی
گروه:

مشاهدات: 19117
دانلود: 4020

توضیحات:

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 101 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19117 / دانلود: 4020
اندازه اندازه اندازه
تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

نویسنده:
فارسی

هجرت پيغمبر به مدينه

همين كه پيغمبر از خانه خارج شد جبرئيل نازل گرديد و گفت: يا رسول الله! راه «غار ثور» را پيش گير. غار ثور در كوهی در مسير «منا» است. چون بلندی كوه مانند شاخ های گاو است، آن را «ثور» يعنی گاو می خواندند.

پيغمبر راه منا را پيش گرفت و با توكل به خدا از مكه خارج شد. در ميان راه با ابوبكر برخورد نمود. ابوبكر كه موضوع را از پيغمبر شنيد، از حضرت خواست او را با خودبرد تا پس از خارج شدن پيغمبر از مكه از آسيب قريش در امان باشد، پيغمبر هم پذيرفت.

وقتی به كوه ثور رسيدند داخل غار شدند. از آن طرف همين كه هوا روشن شد سران قريش به جستجوی پيغمبر پرداختند. مردی در ميان آنها بود كه از علم قيافه و شناسائی جای پای افراد بر روز خاك بهره مند بود.

نخست آمدند به در خانه پيغمبر و مرد قيافه شناس به نام «ابوكرز» را آوردند تا ببينند پبغمبر از در خانه به كجا رفته است. محيط مكه و مدينه به واسطه وجود شن طوری است كه آدمی ترجيح می دهد پاپوش را از پا درآورد و با پای برهنه راه برود.

ابوكرز گفت: به خدا اين جای پا نظير جای پای حضرت ابراهيم است كه در سنگ «مقام ابراهيم » وجود دارد. معلوم شد جای پاهای پيغمبر است.

جای پاهای حضرت را دنبال كردند تا جائی كه يك نفر ديگر هم با پيغمبر همراه شده است. قريش از ابوكرز خواستند ببيند جای پای كيست؟ ابوكرز پس از بررسی گفت: جای پای ابوقحافه يا پسر او ابوبكر است.

آنها همراه ابوكرز همچنان به دنبال جای پاها پيش رفتند تا به غار رسيدند، ولی خداوند كه حافظ پيغمبر بود مانع ازآن شد كه آنها احتمال دهند پيغمبر در غار است.

به همين جهت از همان جا برگشتند، و در نقاط ديگر ميان كوه ها و دره ها و بيابان های اطراف مكه به جستجوی حضرت پرداختند. حتی برای كسی كه اطلاعی از پيغمبر بياورد جايزه هم قرار دادند. جايزه صد شتر بود.

پس از رفع خطر پيغمبر از غار بيرون آمد و ديد كه چوپانی به نام «ابن اريقط» پيش می آيد. پيغمبر او را خواست و از وی تضمين گرفت كه خبر او را به اهل مكه نرساند.

چوپان پرسيد: قصد كجا داريد؟ حضرت فرمود: يثرب. چوپان گفت: من شما را از راهی خواهم برد كه هيچ كس اطلاع نيابد.

پيغمبر فرمود: پس برو به شهر و به علی بگو توشه و شتری برای من تهيه كند و بياورد. ابوبكر هم گفت: سری هم به خانه ما بزن و به دخترم اسماء بگو توشه و دو شتر برای من آماده سازد و عامر بن فهيره آنها را بياورد. عامر غلام ابوبكر و مسلمان بود.

ابن اريقط به مكه آمد و علیعليه‌السلام را ديد و پيغام رسول خدا را رسانيد. به خانه ابوبكر هم رفت و سفارش ابوبكر را به دخترش گفت و به دنبال آن علیعليه‌السلام و عام بن فهيره و ابن اريقط با توشه و شتران سر رسيدند.

در آنجا به گفته شيخ طوسی در «امالی» پيغمبر پس از تحويل گرفتن آنچه علیعليه‌السلام آورده بود به وی فرمود: يا علی! ما به سوی مدينه هجرت می كنيم تو برگرد به مكه و در روز روشن با صدای رسا اعلام كن كه محمد از شهر خارج شده، هر كس امانتی در نزد او دارد يا از وی طلبكار است، بيايد و امانت و طلب خود را بگيرد.

پس از استرداد امانات مردم و پرداختن قرض های من، وسيله مسافرت دخترم زهرا و مادرت فاطمه دختر اسد، و هر كس از بنی هاشم را كه مايل به هجرت باشد فراهم كن و با خود به مدينه بياور، و بدان كه ديگر گزندی به تو نخواهد رسيد.

علیعليه‌السلام به مدينه بازگشت و پيغبمر با راهنمای خود ابن اريقط رهسپار مدينه شدند. در ميان راه به خيمه «ام معبد» در آمدند و آن زن با كمال از آنها پزيرائی نمود كه خود داستانی مفصل دارد.

همچنين با سراقة بن مالك كه از جانب سران قريش ماموريت يافته بود در نقاط مختلف برای رديابی سفر پيغمبر اهتمام ورزد برخورد نمود كه چون پای اسب سراقه در شن فرو رفت و آن را به فال بد گرفت، از پيغمبر خواست دعا كند اسبش گزندی نبيند، و در عوض تعهد خواهد كرد كه خط سير حضرت را به قريش اطلاع ندهد. به دنبال آن اسبش از شن ها بيرون آمد، و او هم به مكه بازگشت.

پيغمبر در روز ١٢ ماه ربيع الاول سال يازدهم وارد حومه مدينه و دهكده «قبا» شد. مردم مدينه كه اطلاع يافتند پيغمبر وارد خواهد شد، مرد و زن و پير و جوان همراه مسلمانان مهاجر تا قبا به استقبال آمده بودند، و چون پيغمبر را ديدند هلهله كنان شادی ها نمودند.

زنان و دختران و كودكان مدينه در پشت بامها با صدای بلند اين سرود پرشور و دلنشين را می خواندند.

«طلع البدر علينا من ثنيات الوداع وجب الشكر علينا ما دعا لله داع ايها المبعوث فينا جئت بالامر المطاع » يعنی: ماه تابان به سوی ما طلوع كرد.

از نقطه ثنية الوداع (ثنية الوداع نقطه ای بوده كه مسافرين مدينه را تا آنجا توديع و بدرقه می كردند.)شكر اين نعمت بر ما واجب است.

تا هنگامی كه كسی خدا را می خواند.

ای پيغمبری كه در ميان ما برانگيخته شده ای!فرمانی مطاع از جانب خدا آورده ای.

پيغمبر ضمن قدردانی از مردم مدينه از پيران و زنان و كودكان خواست تا به شهر برگردند، و خود با بقيه مردم مدينه و مهاجرين چند روز در قبا ماند، تا اينكه علیعليه‌السلام از مكه رسيد و با رسيدن وی پيغمبر آماده شد تا وارد مدينه شود.

ابن اثير می نويسد: چون علیعليه‌السلام از انجام آنچه پيغمبر به وی دستور داده بود در مكه فراغت يافت، مكه را ترك گفت و به مدينه هجرت نمود. شب ها در حركمت بود و روزها خود را پنهان می كرد تا وارد مدينه شد در حالی كه پاهايش مجروح شده بود.

همين كه پيغمبر از آمدن علیعليه‌السلام آگاهی يافت فرمود: بگوئيد علی بيايد. عرض كردند:يا رسول الله! علی نمی تواند راه برود. پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود آمد و علیعليه‌السلام را در آغوش گرفت و از مشاهده ورم پاهای او گريست. سپس دست برد و با آب دهان مبارك خود پاهای مجروح علیعليه‌السلام را مالش داد، و همين موجب شد كه علیعليه‌السلام تا هنگام شهادت ديگر از ناحيه پا ناراحتی نديد.(كامل ابن اثير، ج ٢ ص ٧٥)

علیعليه‌السلام خود تنها هجرت كرده بود و زن و دختران پيغمبر كسان ديگر بعدا هجرت نمودند.

قبل از حركت، پيغمبر قطعه زمينی را در آنجا تعلق به دو نفر يتيم داشت به دو برابر قيمت از قيم آنها خريد و به ياد چند روزی كه در آنجا اقامت داشته است، نقشه اولين مسجد را با گچ ريخت و در آن نماز گزارد. همان جا اين آيه شريفه نازل شد:

«مسجدی كه بر اساس تقوا در نخستين روز تاسيس يافته است، جا دارد كه در آن نماز گزارند. در اين مسجد مردانی هستند كه می خواهند پاك بمانند.»( لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا ) (سوره توبه آيه ١٠٨)

سپس پيغمبر و همراهان در ميان هلهله و شادی بی نظير مردم مدينه وارد آن شهر تاريخی گرديد و ده سال آخر عمر پربركتش را در آنجا به سر آورد.پيغمبر ١٣ سال در مكه و ١٠سال درمدينه دوران نبوت خود را گذرانيد، و در اين مدت و بيشتر ده سالی كه در مدينه بود توانست در سايه لياقت ذاتی و زحمات خارق العاده اش ملت عرب را از خواب گرانی كه در ان فرو رفته بودند بيدار كند، و با تكميل قرآن مجيد كه نزول آيات و سوره های آن تا سال دهم هجرت ادامه داشت، عالی ترين تعاليم حيات بخش آسمانی را به منظور ساختن انسانهای نمونه و جهانی نو بر اساس يكتا پرستی و عدالت فردی و اجتماعی و نجات بشريت از سقوط اخلاقی و ظلم و فساد و تبعيض و بی عدالتی و مقاسد اجتماعی، در اختيار جهانيان قرار دهد. به ياد شيخ مصلح الدين سعدی شيرازی:

كريم السجايا، جميل الشيم

نبی البرايا، شفيع الامم

امام رسل، پيشوای سبيل

امين خدا، مهبط جبرئيل

شفيع الوری، خواجه بعثت و نشر

امام الهدی، صدر ديوان حشر

كليمی كه طوق فلك طور اوست

مه نورها پرتو نور اوست

يتيمی كه ناخوانده ابجد درست

كتب خانه هفت ملت بشست

چو صيتش در افواه دنيا فتاد

تزلزل در ايوان كسری فتاد

به لا قامت لات بشكست خرد

به اعزاز دين آب «عزی» ببرد

نه از لات و عزی برآورد کرد

كه انجيل و تورات منسوخ كرد

بلند آسمان پيش قدرت خجل تو

مخلوق و آدم هنوز آب و گل تو

اصل وجود آمدی از نخست دگر

هر چه موجود شد فرع تست

ندانم كدامين سخن گويمت كه والاتری

زآنچه من گويمت بلغ العلی

بكماله كشف الدجی بجماله

حسنت جميع خصاله صلوا عليه و آله

معراج از ديد علمی

(اين قسمت متمم بحث معراج است كه در بخش مخصوص به خود در متن كتاب آمده است.)

با اينكه گفتيم ما معراج پيغمبر را يك معجزه می دانيم كه با قدرت الهی انجام گرفته است، مع الوصف بايد دانست كه در روايات اسلامی راجع به معراج به نكاتی برخورد می كنيم كه می توانيم پس از تسخير فضا و پيشرفت علوم فضائی ان را از ديد علمی هم مورد توجه قرار دهيم:

مجله فضا شماره ٦ به تاريخ ٥/١/١٣٥١ شمسی در مقاله ای تحت عنوان «رصدخانه پالومار عظمت جهان بالا را چنين توصيف می كند» از جمله توشته بود: «تنها در كهكشانی كه منظومه شمسی ما جزئی از آن است و يكی از هزاران كهكشان های عالم بالاست، صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان است كه در ميان آنها روز محاسبات دانشمندان ميليون ها سياره مسكون با ميلياردها موجود زنده وجود دارد.»

اين يك نمونه از اعترافات دانش فضائی امروز بشر است كه عقيده دارند در بعضی از سيارات عالم بالا موجود زنده هست. بارها در تحقيقات دانشمندان علم فضا خوانده ايم كه از موجود زنده كرات آسمانی سخن به ميان آورده اند، و در صددند كه اگر علم و تكنيك آنها قادر باشد آن سيارات را كشف كنند و بتوانند با موجودات زنده آنها ارتباط برقرار سازند.

اين دانشمندان حتی عقيده دارند در بعضی ازكرات آسمانی تمدنی به مراتب درخشان تر از آنچه در كره زمين است وجود دارد. (پرفسور هشترودی رياضيدان معروف ايرانی هم با آنكه فردی مادی بود مانند بسيرای از دانشمندان غربی معتقد به موجوديت زنده آسمانی و تمدن پيشرفته و اثر مستقيم آنها در كره زمين بود.) اكنون به اين آيات قرآنی و روايات جالب اسلامی در اين زمينه توجه كنيد:

خدا در قرآن می فرمايد: «از نشانه های قدرت خدا اين است كه آسمان ها و زمين و موجودات زنده را كه در آنها پراكنده است آفريد.»( وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ ) (سوره شوری آيه ٢٩)

چقدر جالب است كه قرآن صريحا می گويد: «آيا نمی بينيد كه خدا آنچه را در آسمان ها و زمين است، برای بشر مسخر كرده است »( أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ) (سوره لقمان آيه ٢١)

اين آيه و نظائر آن به خوبی می رساند كه بشر قادر است به آسمان ها و آنچه در آنهاست راه يابد. راه بر او مسدود نيست و خدا او را دارای چنين قدرتی دانسته است!

امين الدين طبرسی دانشمند نامی شيعه متوفی به سال ٥٤٨ ه در تفسير گرانقدرش «مجمع البيان » كه نزد علمای شيعه و سنی از اعتبار خاصی برخوردار است، در تفسير آيه شريفه( يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ) (سوره الرحمن آيه ٣٢) يعنی: ای جن و انس اگر بخواهيد به نقاط مختلف آسمان ها و زمين راه يابيد، بيائيد كه راه باز است، ولی بدون قدرت قادر نخواهيد بود، از جمله می نويسد:

...و نيز گفته شده كه معنی آيه چنين است: «اگر بخواهيد از آنچه در آسمان ها و زمين است آگاهی يابيد، جز با حجت و بيان (توانائی و ديد علمی) قادر نخواهيد بود.

شيخ فخر الدين طريحی متوفی در نجف اشرف به سال ١٠٨٥ ه از دانشمندان عاليقدر ما دركتاب مشهور «مجمع البحرين» كه شرح لغات قرآن و حديث است، لفظ «كوكب» از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت می كند كه فرمود: «اين ستاره ها كه در آسمان هستند شهرهائی است مانند شهرهائی كه در زمين است » «هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل مدائن التی فی الارض »

و نيز در همان جا از آن حضرت روايت می كند كه فرمود: ستارگان مانند بزرگترين كوه زمين هستند. «الكواكب كاعظم جبل علی الارض »

در دعای جوشن كبير كه آن را امام زين العابدين از پدرش امام حسين از جدش رسول اكرمعليهم‌السلام روايت نموده است در راز و نياز با خداوند جهان می خوانيم كه پيغمبر اسلام عرض می كند: «يا من له الهواء و الفضاء يا من فی السماء عظمته ؛ ای خدائی كه هوا و فضا از آن اوست، و ای خدائی كه عظمت و بزرگيت در آسمان است.»

با توجه به اين مطالب كه به عنوان نمونه آورده ايم بايد بگوئيم چهارده قرن پيش از آن كه علم فضا و رصدخانه های بزرگ از وجود موجود زنده در بعضی از سيارات و كرات آسمانی سخن بگويند، و دانش بشری اعلام كند كه از صد كيلومتر تا هزار كيلومتر اطراف كره زمين را كه به صورت شلغم است و فرورفتگی و بلندی دارد، قشری از گاز گرفته كه آن را «جو» و «هوا» می گوييم، و بالاتر آن «خلاء» و «فضا» است، و خلاصه هوا با فضا فرق دارد، و دو چيز است، اين واقعيت ها را در گفتار پيغمبر و اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين می بينيم.

شواهد و قرائن اسلامی چه در آيات قرآنی و چه در احاديث و اخبار و آگاهی دانشمندان ما از وجود موجود زنده در آسمان ها و اين كه كرات آسمانی و سيارات عالم بالا بدين كوچكی نيست كه ما می بينيم، آنقدر زياد اس، و نزد ما مسلمين امر عادی بوده و هست كه هفتاد سال پيش شاعر دانشمند و متفكر اسلامی اقبال لاهوری می گويد:

خيال من به تماشای آسمان بوده است بدوش ماه و به آغوش كهكشان بوده است گمان مبر كه همين خاكدان نشيمن ماست كه هر ستاره جهانی است يا جهان بوده است گويا اقبال لاهوری، با توجه با اين ابيات امير خسرو دهلوی، دو بيت مزبور را سروده است:

تو پنداری جهان غير از اين نيست زمين و آسمانی غير از اين نيست چو آن كرمی كه در گندم نهانست زمين و آسمان او همانست شنيدستم كه هر كوكب جهانی است جداگانه زمين و آسمانی است نكته جالب توجه اينجاست كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهارعليهم‌السلام و دانشمندان بزرگ و حتی شعرای ما در عصر از وجود شهرها و ستارگان و موجود زنده و تمدن آنها و فرق بين هوا و فضا، و بزرگی ستارگان به اندازه برزگترين كوه زمين (به تعبيری كه مردم آن روز باور كنند) سخن به ميان آورده اند، كه روشن فكران و دانشمندان آن عهد بر اساس فرضيه بطلميوس حكيم يونانی مقيم اسكندريه عقيده داشتند آسمان ها جسم است و مانند پوست پيازی تو درتوی هم می باشد، و ستارگان ميخ های زرينی هستند كه خداوند به آسمان كوفته تا بر سر اهل زمين خراب نشوند!

راجع به وسيله ای كه پيغمبر در اين سير فضائی سوار آن شد و به آسمانها رفت و برگشت نيز در روايات و گفتار دانشمندان اسلامی به مطالب جالبی بر می خوريم كه حائز كمال اهميت است.

در روايات می گويند براق وسيله ای بوده است كه در اختيار همه پيغمبران قرار داشته است. روايت شده وسيله ای كه حضرت ابراهيم و هاجر و كودك خردسالش اسماعيل را از فلسطين به مكه آورد، همان براق بوده و در تاريخ ابن ازرق روايت می كند كه حضرت ابراهيم هر ساله با براق از فلسطين برای حج به مكه می آمد.

و اما براق چه بوده است؟ حيوان يا وسيله مصنوعی از جهان ديگر بوده آنهم جالب است و بايد از آن اطلاع داشته باشيم.

شيخ فخرالدين طريحی دانشمند نامبرده در «مجمع البحرين» ماده «براق» می نويسد: «براق به ضم باء جنبندای بوده كه پيغمبر در شب معراج سوار آن شد. اينكه براق (يعنی دارنده برق) گفته اند به خاطر آن است كه دارای رنگی درخشان و روشنی زيادی بوده است.

بعضی هم گفته اند: به واسطه سرعت حركتش كه مانند برق می رفت آن را براق ناميدند. گام های او به اندازه ديدگاهش بود. هنگامی كه به كوهی می رسيد دست هايش كوتاه می شد، و پاهايش طولانی می گرديد و چون فرود می آمد دستهايش بلند و پاهايش كوتاه می گرديد، و در شت خود دو بال داشت.»

برهان الدين حلبی دانشمند معروف عامه در «سيره حلبيه »در بحث معراج شرح مفصلی راجع به براق دارد، و از مجموع مدارك و مآخذ آن را شناسانده است. از جمله می گويد: براق جنبنده سفيدی بود و به همين جهت به آن براق می گفتند. به خاطر روشنی شديدی كه داشته است، و هم گفته اند براق را به علت سرعتش براق ناميده اند، يعنی مانند برق بوده است.

گوشهايش تحرك داشت، هنگامی كه می نشسد دستهايش بلند و پاهايش كوتاه می شد، و چون برمی خاست پاهايش بلند و دستهايش كوتاه می گرديد. و در روايتی می گويد: يك گام براق به اندازه كشش ديدش بود.

ابن منير گفته است: بنابر پيمودن زمين تا آسمان يك گام انجام گرفته است. زيرا چشمی كه در زمين است آسمان را می بيند، عليهذا براق با هفت گام به بالاترين آسمان ها رسيده است.

و در روايتی پيغمبر می فرمايد: وقتی نزديك رفتم تا سوار شوم، براق گوشهای خود را جمع كرد. و نيز پيغمبر فرمود: در شب معراج در پشت سر جبرئيل بر براق سوار بودم.

ابن هشام از ابو سعيد خدری روايت می كند كه پيغمبر فرمود: هنگامی كه از بازديد بيت المقدس فارغ شدم مرا به معراج بردند، و هرگز چيزی بهتر از آن سير و سفر نديدم. «و لم ارشيئا قط احسن منه .» (سيره ابن هشام - جلد ٢ ص ٢٧٣)

با در نظر گرفتن آنچه به طور اجمال گفتيم می توانيم معراج پيغبر اسلام را با ديد علمی به شرح زير ترسيم كنيم؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد:

١- براق كه به تعبير پيغمبر برای مردم آن روز، «دابه» يعنی جنبنده و شيئی متحرك خوانده شده و جز اين هم راهی برای تفهيم مطلب خود نداشته است، مركب سواری پيغبر بوده كه درشب معراج جبرئيل راهنمائی آنرا بعهده داشت و پيغمبر در كنار يا پشت سر او نشسته و به آسمان ها رفته است.

آيا نمی توان احتمال داد اين مركب سريع السير كه پيغمبر آن را براق از ماده برق و انرژی خوانده است، وسيله سريع السيری از تمدن شگفت انگيز يكی از سيارات ديگر بوده؟ تمدنی به مراتب درخشان تر و شكوفاتر از تمدن ما و با سرعتی كه برای ما قابل فهم نيست؟

٢- ممكن است بگويند چطور می شود اين مسافت بسيار طولانی و سير فضائی در يك شب انجام گرفته باشد؟ در جواب می گوئيم در قرآن می گويدحركت از مسجد الحرام تا مسجد القصی در شبی يا پاسی از يك شب انجام گرفته است، و ديگر نمی گويد كه رفتن و آمدن به آسمان ها جمعا در يك شب يا پاسی از شب واقع شده است. البته در روايات مطالبی هست، ولی صريح قرآن مقدم بر روايات است، به خصوص كه آن روايات هم محل بحث و گفتگو است.

٣- حد اكثر سرعتی كه ما در تمدن زمين تا كنون شناخته ايم سرعت نور است كه تقريبا در ثانيه قادر بوده كه از زمين تا كره ماه برود كه فاصله آن تا زمين چهارصد هزار كيلو متر است.

حال اگر گوئيم براق وسيله برق آسائی از تمدن شكوفاتر از تمدن ما ساكنان زمين بوده، و در آن تمدن سرعتی به مراتب سريع تر از نور وجود داشته و دارد، اين امكان هست كه درمدت چند ساعت يا يك شب و بيشتر پيغمبر به بعضی از سيارات منظومه شمسی ما يا سايرمنظومه ها و سحابی ها و كهكشانها كه دارای موجود زنده و ديدنی ها بوده است رفته و پياده شده و با آنها گفتگو نموده و به زمين برگشته است.

ما چه ميدانيم در عالم بالا و ساير كرات آسمانی چه خبر است، و چه تمدنی و چه موجوداتی و چه وسائل و اختراعاتی وجود دارد؟

به سير قصه سيمرغ و قصه هدهد كسی رسد كه شناسای منطق الطير است تو كز سرای طبيعت نمی روی بيرون كجا به كوی حقيقت گذر توانی كرد؟

٤- هنوز جامعه بشری و دنيای علم از راز ساختمان اهرام مصر و تالار آفتاب در بعلبك لبنان ء تخت جمشيد در شيراز و عجايب سرزمين بابل و موجوداتی از كرات آسمانی به زمين آمده و طرح آنها را ريخته و يا آنها را ساخته اند.

٥- سفينه های فضائی و كيهان نوردی كه در چند سال گذشته توسط بلوك شرق و غرب به آسمان و كره ماه و مريخ و مشتری و زهره فرستاده شد، هنگام پرتاب از زمين و عبور از حوزه جاذبه زمين و شكافتن سپر جاذبه و عبور ازجو و ورود به فضا و ماورای جو كه همچون گوئی آتشين و با سرعتی حيرت انگيز پيش می رفته، و اينكه سفينه ها سه قسمت بوده و قسمت هائی از انها به خاطر اوضاع و شرايط خلا و موانع فضائی از هم جدا شده است، با تعبيراتی كه راجع به براق و گوشها و دست و پاهای آن، ان هم با تعبير چهارده قرن پيش خطاب به مردم عرب كه تازه از مرز جاهليت گذشته بودند و اكثريت قريب به اتفاق آنها هنوز به پيغمبر و اين گونه سخنان ايمان نداشتند، شباهت زيادی دارد.

می توان گفت براق نيز همچون سفائن كيهان پيما هرگاه به موانع فضائی مانند اشعه ايكس يا سنگهای آسمانی برخورد می كرد يا می خواست اوج بگيرد يا بنشيند، آن حالات را درهوا وفضا داشته است، گوش ها و دست و پاهايش كه جمع يا باز می شده اشاره به اين هاست. به روايات سابق در بحث (معراج پيغمبر) مراجعه كنيد.

٦- ديديم و خوانديم كه نخستين سفينه مه نورد ده روز طول كشيد كه به ماه رفت و برگشت ولی آخرين آپولو پنج روز يا كمتر اين مسافت را طی نمود و گفتند در سفرهای آينده از اين مدت تا يك روز هم تقليل خواهد يافت.

روسها اعلام كردند سرگرم ساختن سفينه ای هستند كه ظرف چهل دقيقه به كره ماه برسد، علي هذا می توان در آينده و همين تمدن زمينی در سايه كار و كوشش و تكنيك وسيله سريع السيرتری هم ساخت. حال اگر براق اين وسيله ساخته تمدن شگفت انگيز كرات ديگر چنان كه گفتيم با سرعتی خارق العاده كه تعلق به تمدن آنجا داشته پيغمبر به آسمان ها برده و برگردانده باشد، يا حضرت ابارهيم را در اندك زمانی از فلسطين به مكه می برده و برمی گشته، از ديد علمی برای ما چندان مشكل نخواهد بود، و به نظر نمی رسد كه محال باشد. تا چه رسد كه گفتيم راز آن بر ما پوشيده است.

٧- معراج و سير فضائی پيغمبر، جسمانی بوده است. يعنی پيغمبر با جسم و در حال بيداری سوار بر براق به سير آسمان ها رفته و برگشته است، نه اين كه روحانی و چيزی شبيه خواب باشد كه قابل بحث نيست.

به عبارت ديگر جسم پيغمبر به آسمان ها رفته، نه روح آن حضرت. اين صريح قرآن است كه در همان آيه اول سوره اسراء خدا می فرمايد: «اسری بعبده» يعنی بنده خودش را سير داد، و «عبد» كلمه ايست كه اطلاق می شود بر انسان مركب از جسم و روح، و اين كه در دعای ندبه به طور نسحه بدل گفته شده «و عرج بروحه» و بعضی ها معراج را روحانی دانسته اند، از آنجا ناشی شده كه آنها تصور می كردند آسمان جسم است، و اگر پيغمبر با جسم به آسمان رفته باشد می بايد آسمان بشكافد و بهم بيايد و اين هم با عقل سازگار نيست.

در صورتی كه اولا دعای ندبه گفتار بعضی از علمای شيعه است و گفته امام معصوم نيست، و در متن آن هم «وعرج به» دارد، ولی نسخه نويسان بعدی كه نمی توانستند معراج جسمانی را باور كنند، برای رفع استعباد «و عرج بروحه» را اضافه نموده اند ثانيا آنها كه قائل به خرق و التيام آسمان بوده و به همين جهت منكر معراج جسمانی شده اند، نيز افرادی مهمل بوده اند كه نتوانسته اند از نظر علمی پی به اصل مطلب و مقصود از معراج پيغمبر خاتم ببرند؛ و چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند.

بنابر اين معراج كه از ضروريات اسلام اس، معراج جسمانی است، و اهميت آن نيز در همين است، و اگر كسی معتقد به روحانی بودن معراج بود منحرف است، و بر خلاف ضروريات اسلام سخن گفته يا معتقد شده است.

به طور خلاصه بايد گفت خداوند جهان آفرين يا با معجزه به وسيله مركبی به نام براق كه همچون برق سرعت داشته يا به وسيله ای مصنوعی از تمدن عالم بالا پيغمبر خود را در شبی از مسجد القصی در فلسطين، و از آنجا به بعضی از كرات آسمانی كه دارای سكنه بوده است، برد، تا شگفتی های جهان خلقت را ببيند و فكر بلندش بلندتر شود و با تماشای انبوه سيارات و كرات آسمانی، و ديدن زمين از آن مسافت ها و پی بردن به حد هوا و توسعه دامنه فضا و عجابی و غرائب گوشه ای از عالم بالا بر معلوماتش بيش از هر پيغمبری افزوده شود. زيرا او پيغمبر خاتم بود ودين او آخرين دين است و بايد تا پايان روزگار پايدار بماند، و آخرين و بزرگترين پيغمبران هم آنچه را با عليم اليقين می دانست، در اين سير فضائی و سفر شگفت انگيز با عين اليقين ببيند، و در حقيقت آنچه ناديدنی است آن بيند!

٨- ممكن است بگويند چطور مردم مكه و بيت المقدس از آمد و رفت براق مطلع نشده اند؟ می گوييم اگر پيغمبر به طرزی معجزه آسا به معراج رفته باشد اين هم جزو بقيه مطالب است، و چنان كه با ديد علمی بنگريم ممكه است براق صدائی نداشته يا قابل كنترل بوده است.

از حديث ابوسفيان با قيصر روم در تكذيب پيغمبر و از جمله ماجرای معراج پيغمبر و آمدن به بيت المقدس و تصديق «بطريق» تا حدی اين مطلب روشن می گردد. (نگاه كنيد به سيره حلبيه س جلد ٢ ص ٨٠)

٩- پيغعمبر از افرادی شب معراج موضوع را به اطلاع قريش رسانيد و آنها برای امتحان وصف بيت المقدس را از حضرت جويا شدند، و حضرت پاسخ لازم را داد.

١٠- عكس العمل ابوطالب در آگاهی از غيبت پيغمبر در شب معراج و خبردادن پيغمبر به قريش كه قافله آنها را در فلان مكان ديده است، و تحقيق مطلب از جانب قريش دز سيره ابن هشام جلد ٢ و اعلام الوری و تاريخ يعقوبی جلد ٢ آمده است.