دين پيغمبر قبل از بعثت
دراعتقاد ما جامعه شيعه و پيروان خاندان نبوت، پيغمبر اسلام از آغاز زندگی و پيش از آن كه رسما پيغمبری خود را اعلام كند، معصوم و پيغمبر بوده است. خواوند روح القدس را مامور حفاظت او كرده بود، و در مدت چهل سال پيش ازرسالت و بعثت، با شريعت خود عمل می كرد. بنابر اين پيرو دين و شريعت پيغمبر ديگری نبوده است.
كتاب خدا (قرآن) و سنت خود آن حضرت نيز گواه بر آن است.
دليل ما از قرآن مجيد نخست اين آيه شريفه است: «بدين گونه ما روح را برای اينكه وحی ما را به تو برساند به فرمان خود به سوی تو فرستاديم، در آن وقت تو نمی دانستی كتاب آسمانی چيست و ايمان كدام است »(
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ
)
(سوره شوری آيه ٥١)
آنچه ازكتاب و سنت در تفسير آيه مزبور استفاده می شود اين است كه روح، در اين آيه «روح القدس» است، نه جبرئيل.
خدا روح القدس را مامور حفاظت پيغمبر و ائمه معصومين كرده بود. اين آيه گواه ماست: «خداوند مراتبی دارد، و دارای عرش عظيم است، روح را به امر خود بر هر كسی از بندگانش كه بخواهد می فرستد، تا مردم را از روز برخوردها (قيامت) بترساند»(
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَیٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ
)
(سوره مؤمن آيه ١٥)
از آيات قرآنی استفاده می شود كه القای «روح القدس » مشترك بين انبيا و رسولان بوده است. يعنی خدا او را مامور حفاظت و مراقبت از همه آنها كده بود. روايات شيعه می گويد: پس از آخرين پيامبر «روح القدس» مامور نگهداری و حفاظت از ائمه اطهار بوده است.
در رواياتی كه كلينی در «كافی» نقل می كند امام علی االنقیعليهالسلام
می گويد: پس از پيغمبر خاتم ديگر روح القدس به آسمان برنگشت و او در ميان ماست.
امير مؤمنان علیعليهالسلام
درنهج البلاغه می فرمايد: از لحظه ای كه پيغمبر را از شير گرفتند خدا بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را قرين او نمود تا اخلاق برجسته و صفات پسنديده را شب و روز به وی بياموزد. من پيوسته در كنار پيغمبر بودم، هر روز ازصفات ممتازش دانشی به من می داد، و امر می كرد در هركاری از وی پيروی كنم پيغمبر (پيش از بعثت) مدتير در هر سال در كوه حرا به سر می برد. در آن حال من او را می ديدم، ولی ديگر جز من او را نمی ديد.(و لقد قرن الله به
صلیاللهعليهوآلهوسلم
من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لی فی كل يوم من اخلاقه علما و نامرنی بالاقتداء به. و لقد كان يجاور فی كل سنة بحراء فاراه و لا يراه غيری
(خطبه فاصعه).)
از اين سخن علیعليهالسلام
كاملا پيداست كه پيغمبر پيش از بعثت هم حالت پيغمبری داشته است ولی مامور نبوده قوم را باخبر گرداند. اين كار به طور رسمی در چهل سالگی حضرت اتفاق افتاد كه شرح آن را خواهيم نگاشت.
درباره عيسی بن مريم هم قرآن می گويد: او در گهواره پيغمبر بود. يحيی نيز در همان زمان كودكی، پيغمبر بوده است. بنابراين پيغمبر خاتم كه از آنها برتر است به طريق اولی بايد قبل از بعثتو رسالت ظاهری دارای مقام نبوت باشد. بايد توجه داشت كه «نبی» با «رسول » فرق دارد.
نبی كسی است كه از جانب خدا اخبار غيبی به وی می رسد، يا به وسيله جبرئيل و يا روح القدس. ولی رسول كسی است كه بايد اخبار الهی را به مردم برساند، و رسالت خود را ايفا كند.
عيسی و يحيی در زمان كودكی نبی و پيغمبر بودند، ولی در آن سن و سال برای تبليغ و ادای رسالت، ماموريت نداشتند.
پيغمبر خاتم نيز چنين بود. او از آغاز كودكی به وسيله روح القدس با الهامات غيبی آشنائی داشت، و از تعاليم دينی و احكام آسمانی با خبر بود، و خود بر وفق آن عمل می كرد، ولی مامورنبود آن را به آگاهی قوم برساند. اين ماموريت در سن چهل سالگی به وی محول شد.
خداوند درباره عيسی می فرمايد: ما به عيسی پسر مريم علائم نبوت داديم، و او را با روح القدس تاييد كرديم.(
وَآتَيْنَا عِيسَی ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ
)
(سوره بقره آيه ٨٧ و ٢٥٢) كه كاملا می رساند، پيش از رسميت يافتن مقام رسالتش با تاييدات الهی و ارتباط با روح القدس، مورد توجه خاص خداوند بوده است.
بايد دانست كه روح القدست جبرئيل نيست. زيرا خداوند درباره جبرئيل می فرمايد: «قرآن را روح الامين بر قلب تو نازل كرد»(
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ
*
عَلَیٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ
)
(آيه ١٩٢) و می فرمايد: «جبرئيل قرآن را بر قلب تو به امر خدا نازل كرد»(
قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَیٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ
)
(سوره بقره آيه ٩٦)
بنابر اين كا جبرئيل اين بود كه قرآن را بر قلب پيغمبر نازل می كرد، نه اين كه خود وی مامور مراقبت از حضرت باشد. اين ماموريت را روح القدس به عهده داشت.
محدث بزرگوار كلينی در «كافی» از ابوبصير ار امام صادقعليهالسلام
روايت می كند كه در تفسير آيه(
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا
)
فرمود: خداوند فرشته ای بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل خلق نمود، و او با رسول خدا بود. به وی خبر می داد و او را حفظ می كرد، و بعد از آن حضرت، با ائمه است.
برای اطلاع بيشتر از چگونگی وضع پيغمبر قبل از بعثت لازم است. آنچه را شيخ طوسی - سرآمد فقهای شيعه و دانشمندان عاليقدر اسلامی متوفای سال ٤٦٠ هجری - دركتاب پرارج «عدة الاصول» گفته است، در اينجا بياوريم؛ شيخ طوسی می نويسد: «پيغمبر نه قبل از نبوت و نه بعد از آن پيرو دين پيغمبران پيش از خود نبوده است. هر عملی را كه او انجام می داده، ازجانب خدا به وی الهام می شده است.قبل از بعثت امور خاصی به آن حضرت وحی می شد.»
عموم دانشمندان شيعه در اين خصوص اتفاق نظر دارند، و اجماع آنها نيز حجت است.
بيشتر متكلمان عدليه (يعنی معتزله و شيعه) مانند ابوهاشم و ابوعلی (جبائی) عقيده دارند كه پيغمبر تابع شريعت پيش از خود نبوده است. بلكه آنچه عمل می كرده است به خود وی وحی می شده است.
دليل ما اين است كه پيغمبر اسلام به اعتقاد عموم مسلمين از همه انبياء افضل بوده است. به همين جهت نيز نمی بايد فاضل پيرو مفضول باشد.
اگر بگويند از كجا بدانيم كه پيغمبر قبل از بعثت هم از ساير انبيا افضل بوده است؟ می گوئيم كه هيچ كس افضليت حضرت را مربوط به وقت معينی ندانسته است. بلكه گفته است پيغمبر در تمام دوران زندگی از ولادت تا وفات از همه انبياء افضل و برتر بوده است.
ادله ای كه مخالفين دارند از جمله اين آيه است: «آن گاه به تو وحی كرديم كه از آيين پاك ابراهيم پيروی كن »(
ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا
)
(سوره نحل آيه ١٢٣) آيه دوم؛ «پس با هدايت آن پيغمبران، پيروی كن »(
فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ
)
(سوره انعام آيه ٨٩)
آيه سوم؛ «ما تورات را نازل نموديم كه در آن هدايت و نور است، و پيغمبران حكم به آن می كنند»(
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًی وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ
)
(سوره مائده آيه ٤٤)به نظر می رسد اين سه نظر آها را تاييد كند و برساند كه پيغمبر وضيفه ه داشته است كه از اديان سابق پيروی نمايد.
ولی بايد توضيح داد كه «ملت ابراهيم » توحيد و عدل بوده نه احكام و قوانين دينی. بنابر اين ترجمه آيه آن است: «ای پيغمبر! به تو وحی كرديم كه در يكتا پرستی و عدالت گستری ازآئين ابراهيم پيروی كن ».
به دليل آيه؛ «هركس از ائين ابراهيم سرباز زند، خود را به نادانی زده است »(
وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ
)
(سوره بقره آيه ١٣٠) در اين آيه باز لفظ «ملت» با كهار رفته است، و می دانيم كه آنچه موجب می شود كسی كه از ملت ابراهيم سرباز زند و متصف به «سفاهت» گردد، عقليات است.
در آيه دوم نيز منظور از هدايت انبيای سابق، استدلال های عقلی آنها برای اثبات توحيد و يگانگی خداست كه پيغمبر خاتم نيز بايد از همان راه وارد شود و با همان منظق مردم را به خدای يگانه فراخواند.
راجع به آيه سوم بايد گفت هدايت و نوری كه در تورات بوده است، چيزی است كه همه انبيا پيش از موسی و بعد از او بر اساس آن حكم می كردند، و نمی توان آن را حمل بر شرعيات كرد.
فتال نيشابوری دانشمند مشهور شيعه در كتاب معروفش «روضة الواعظين» می نويسد: «طائفه شيعه اجماع دارند كه پيغمبر پيش از بعثت درخفا پيامبر بود. از اول تكليف روزه می گرفت، نماز می گزارد، عكس آنچه در ميان قوم معمول بود. وقتی به سن چهل سالگی رسيد، خداوند به جبرئيل امر نمود بر پيغمبر فرود آيد و او را به طور آشكار مامور ايفای مقام رسالت خود سازد».
ميرزای قمی از فقهای بزرگ شيعه در كتاب «قوانين » در اين باره می نويسد: «حق اين است كه پيغمبر قبل از بعثت قمل به احكام شرع می نمود، ولی نه به دين پيغمبران پيش از خود. زيرا ما آن حضرت را از همه انبيا برتر می دانيم. اگر او پيرو دين قبل از خود بود، می بايد مفضول بر فاضل مقدم گردد، و آن هم از نظر عقلی درست نيست.
ديگر اين كه اگر پيغمبر تابع شرع قبل ازخود بوده است، يا اين وظيفه از راه وحی به وی ابلاغ شده بود، و يا به وسيله علمای اديان. اگر بگوئيم از راه وحی بوده می بايد قبل ازبعثت مرسل باشد و اين درست نيست، و چنانچه علمای يهود و نصارا در آن نقشی داشته اند، قطعا شايع می شد، و يهود و نصارا به ان افتخار می كرد، و موضوع مكتوم نمی ماند.
علاوه شيعه و سنی روايت كرده اند كه پيغمبر فرمود: «من در زمانی كه آدم در بين آب و گل بود (يعنی وقتی كه او را می سرشتند) پيغمبر بودم » «كنت نبيا و آدم الماء و الطين
»
علاوه بر اين وقتی عيسی در گهواره پيغمبر باشد، و يحيی در كودكی به مقام نبوت برسد، پغمبر نبودن خاتم انبيا قبل از بعثت با افضليت آن حضرت منافات دارد.
اينكه پيغمبر قبل از بعثت عمل به دين انبياء سابق نمی نموده است، نيازی به ذكر ندارد. زيرا اگر چنين نباشد، می بايد پذيرفت كه آن حضرت كمبود داشته است، كه آن هم درست نيست. در اخبار هست كه آن حضرت پيش از بعثت بعضی از اعمال و حج را معمول می داشته است.
بعد از بعثت نيز حق اين است كه تابع شريعت پيش از خود نبوده است. موافقت با آنها در بسياری از اعمال، عين متابعت نيست! آيات(
ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ
)
و(
فَبِهُدَاهُمُ
)
و(
شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّیٰ بِهِ نُوحًا
)
همه و همه حمل بر اصول عقايد می شود، نه فروع احكام و اعمال عبادی، وگرنه جايز نبود آن احكام نسخ شود. بخصوص با ملاحظه آيه(
وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ
)
.
همچنين منظور از«هدايت» در آيه(
فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ
)
كليه اموری است كه همگان بر آن اتفاق دارند، و آن هم اصول عقايد است، چون در غير اين صورت اديان مختلف بود. از همين جا پاسخ ساير آياتی كه مخالفين دستاويز قرارداده اند، هم آشكار می گردد.
فخر رازی دانشمند مشهور سنی در كتاب «معالم اصول الدين» می نويسد: «حق اين است كه محمد پيش از نزول وحی پيرو هيچيك از انبيا نبود. زيرا اديان پيش ازدين عيسی به وسيله دين وی منسوخ شده بود.
دين عيسی هم عنوان اصلی خود را به واسطه ناقلين آن كه به خاطر اعتقاد به تثليث كافر بودند، از دست داده بود. از اين رو آنچه به نام دين عيسی مانده بود، اعتبار نداشت و نمی شد به آن اطمينان كرد. روی اين اصل مسلم است كه محمد پيش از بعثت بر دين هيچ كس نبوده است » (حاشيه نقد المحصل (تلخيص المحصل) چاپ مصر ص ١١١)
به توجه به آنچه مسطور گشت می گوئيم: پيغمبر اسلام قبل از بعثت به آنچه فرشته مامور خود، «روح القدس» به وی تلقين می كرد عمل می نموده است، هر چند جزئيات آن اعمال را ندانيم و تاريخ و احاديث اسلامی نقل نكرده باشد.
او دراصول اعتقادی همچون ابارهيم خليل يكتاپرست بوده است. همه انبياء بعد از ابراهيمنيز چنين بوده اند، و به ورش او می رفتند، و در فروع عملی تابع الهاماتی بوده كه به وسيله روح القدس به وی می رسيده و آن را معمول می داشته است.
پس او قبل از بعثت مانند عيسی و يحيی نبی و پيغمبر بود، اما نه رسول و مامور به تبليغ! رسالت وی در سن چهل سالگی بر فراز كوه حرا آغاز شد.
بهترين گواه بر اين كه پيغمبر قبل از بعثت مانند عيسی و يحيی پيغمبر بوده است، حالات و روحيات اوست كه در تورايخ آمده است.
زيرا اين حالات و روحيات از كودكی و نوجوانی در محيط مكه و ميان مردمی آنچنان،كاملا غير عادی می نمايد، و نظير آن از هيچيك از اقوام و بستگان خود او حتی عبدالمطلب جدش و عبدالله پدرش و ابوطالب عمويش كه همگی يكتاپرست و موحد بودند، هم ديده نشده و نقل نكرده اند (نگاه كنيد به گفتار دانشمند محترم آقای قاضی طباطبائی در كتاب «جنة الماوا».)