تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت0%

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت نویسنده:
گروه: تاریخ اسلام

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

نویسنده: علی دوانی
گروه:

مشاهدات: 19108
دانلود: 4020

توضیحات:

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 101 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19108 / دانلود: 4020
اندازه اندازه اندازه
تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

نویسنده:
فارسی

بعثت پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بعثت پيغمبر اسلام يا برانگيخته شدن آن حضرت به مقام عالی نبوت و خاتميت، حساس ترين فراز تاريخ درخشان اسلام است.بعثت پيغمبر درست درسن چهل سالگی حضرت انجام گرفت. پيشتر گفتيم كه پيغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولی هنوز پيك وحی بر وی نازل نشده بود. قبلا علائمی ازعالم غيب دريافت می داشت، ولی مامور نبود كه آن را به آگاهی خلق هم برساند.

ميان مردم قريش و ساكنان مكه رم بود كه سالی يك ماه را به حالت گوشه گيری و انزوا در نقطه خلوتی می گذرانيدند.(سيره ابن هشام - ج ١ ص ١٥٤ سيره ابن هشام كه آنرا قديمترين تاريخ حيات پيغمبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانسته اند، تلخيص از «سيره النبی ص» تاليف محمد بن اسحاق بن يسار مطلبی متوفای سال ١٥١ ه است كه ابن حجر عسقلانی شافعی در كتاب «تقريب» رمی به تشيع او نموده است. ابن هشام، يعنی عبدالملك بن هشام حميری، خود در سال ٢١٨ ه وفات يافته است.) درست روشن نيست كه انگيزه آنها از اين گوشه گيری چه بوده است، اما مسلم است كه اين رسم در بين آنها جريان داشت و معمول بود.

نخستين فرد قريش كه اين رسم را برگزيد و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پيغمبر اكرم بود كه چون ماه رمضان فرا می رسيد، به پای كوه حراء می رفت، و مستمندان را كه از آنجا می گذشتند، يا به آنجا می رفتند، طعام می كرد.(سيره حلبه - ح ١ ص ٣٨١)

به طوری كه تواريخ اسلام گواهی می دهد،پيغمبر نير پيش از بعثت به عادت مردان قريش، بارها اين رسم را معمول می داشت. از شهر و غوغای اجتماع فاصله می گرفت، و به نقطه خلوتی می رفت، و به تفكر و تامل می پرداخت.

پيغمبر حتی در زمانی كه كودك خردسالی بود، و در قبيله بنياسد تحت مراقبت دايه خود «حليمه» قرار داشت نيز باز بازی كردن با بچه ها دوری می گزيد و به كوه حراء می آمد و به فكر فرو می رفت. (همان كتاب - ج ١ ص ٣٨٢) بنابراين انس وی به «كوه حراء» بی سابقه نبود.

در مدتی كه بعدها در «حراء» به سر می برد،غذايش نان «كعك » و زيتون بود، و چون به اتمام می رسيد، به خانه بازمی گشت ء تجديد قوت می كرد. گاهی هم همسرش خديجه باريش غذا می فرستاد. غذائی كه در آن زمان ها مصرف می شد، مختصرو ساده بود.(همان كتاب - ج ١ ص ٣٨٢)

پيغمبر چند سال قبل از بعثت، سالی يك ماه در حرا به سر می برد، و چون روز آخر باز می گشت، نخست خانه خدا را هفت دور طواف می كرد، سپس به خانه می رفت. (تاريخ طبری - ج ٣ ص ١١٤٩ - سيره ابن هشام، ج ١ ص ١٥٥)

كوه حراء امروز در حجازبه مناسبت اين كه محل بعثت پيغمبر بوده است، «جبل النور» يعنی كوه نور خوانده می شود. حراء در شمال شهر مكه واقع است، و امروز تقريبا درآخر شهر در كنارجاده به خوبی ديده می شود. كوه های حومه مكه اغلب بهم پيوسته است و از سمت شمال تا حدود بندر «جده» واقع در ٧٠ كيلومتری مكه و كنار دريای سرخ امتداد دارد.

اين سلسله جبال كه از يك سو به صحرای «عرفات » و سرزمين «منا» وشهر «طائف» و از سوی ديگر به طرف «مدينه» كشيده شده است، با دره های و بيابان های خشك و سوزان و آفتاب طاقت فرسای خود شايد بهترين نقطه ای است كه آدمی را در انديشه عميق خودشناسی و خداشناسی و دوری از تعلقات جسمانی و تعينات صوری و مادی فرو می برد.

كوه حراء بلندترين كوه های اطراف مكه است، و جدا از كوه های ديگر به نحو بارزی سر به آسمان كشيده و خودنمائی می كند. هرچه بيننده به آن نزديك تر می شود، مهابت و جلوه كوه بيشتر می گردد. از ان بلندی زمان خود پيغمبر قسمتی از خانه های مكه پيدا بود، و امروز قسمت زيادتری از شهر مكه پيداست. قله كوه نيز درپشت بام ها و از توی اطاق های بعضی از طبقات ساختمان های مكه به خوبی پيدا است.

«غار حراء» كه در قله كوه قرار دارد، بسيار كوچك و ساده است. در حقيقت غار نيست، تخته سنگی عضيم به روی دو صخره بزرگ تری غلت خورده و بدين گونه تشكيل غار حراء داده است.

دهنه غار حراء داده است. دهنه غار به قدير است كه انسان می تواند وارد و خارج شود. كف آن هم بيش از يك متر و نيم برای نمازگزاردن جا دارد.

غار حراء جائی نبوده كه هركس ميل رفتن به آنجا كند، و محلی نيست كه انسان بخواهد به آسانی در آن بياسايد. فقط يك چيز برای افراد دورانديش در آنجا به خوبی به چشم می خورد، و آن مشاهده كتاب بزرگ آفرينش و قدرت لايزال خداوند بی زوال است كه در همه جای آن نقطه حساس پرتو افكنده و آسمان و زمين را به نحو محسوسی آرايش داده است! براساس تحقيقی كه ما نموده ايم پيغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پای كوه حراء فی المثل در خيمه به سر می برده و رهگذران را پذيرائی می كرده و فقط گاهگاهی به قله كوه می رفته و به تماشای جمال آفرينش می پرداخته است كه از جمله لحظه نزول وحی، در روز ٢٧ ماه رجب بوده است.

به طوری كه قبلا يادآور شديم، پيغمبر قبل از بعثت هم حالاتی روحانی داشته و تحت مراقبت روح القدس گاهی تراوشاتی غيبی می ديده و اسراری بر آن حضرت مكشوف می شده است. هنگامی كه پانزده سال بيش نداشت، گاهی صدائی می شنيد، ولی كسی را نمی ديد.

هفت سال متوالی بود كه نور مخصوصی می ديد و تقريبا شش سال می گذشت كه زمزمه ای از پيغمبر می شنيد، ولی درست نمی دانست موضوع چيست؟

چون ازن اخبار را برای همسرش خديجه بازگو می كرد، خديجه می گفت: «تو كه مردی امين و راستگو و بردبار هستی و دادرس مظلومانی و طرفدار حق و عدالت هستی و قلبی رؤوف و خوئی پسنديده داری و در مهمان نوازی و تحكيم پيوند خويشاوندی سعی بليغ مبذول می داری، اگر مقامی عالی در انتظارت باشد، جای شگفتی نيست. (سيره حلبيه - ج ١ ص ٣٨٠ - ٣٩١)

هنگامی كه به سن سی و هفت سالگی ميل به گوشه گيری و انزوای از خلق پيدا كرد، چندين بار در عالم خواب، سروش غيبی، سخنانی به گوشش سرود، و او را از اسرار تازه ای آگاه ساخت، بعدها نيز در پای كوه حراء و ميان راه های مكه بارها منادی حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را می شنيد ولی صاحب صدا را نمی ديد!

در يكی از روزها كه در دامنه كوه حراء گوسفندان عمويش ابوطالب را می چرانيد، شنيد كسی از نزديك او را صدا می زند و می گويد: يا رسول الله! ولی به هرجا نگريست كسی را نديد. چون به خانه آمد و موضوع را به خديجه اطلاع داد، خديجه گفت: اميدوارم چنين باشد.(٧) مناقب ابن شهر اشوب - ج ١ ص ٤٤)

روز بيست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مكه و چهره درخشان بنی هاشم در غار حراء آرميده بود و مانند اوقات ديگر از آن بلندی به زمين و زمان و ايام و دوران و جهان و جهانيان می انديشيد.

می انديشيد كه خدای جهان جامعه انسانی را به عنوان شاهكار بزرگ خلقت و نمونه اعلای آفرينش خلق نمده و همه گونه لياقت و استعداد را برای ترقی و تعالی به او داده است. همه چيز را برايش فراهم نموده تا او در سير كمالي خود نانی به كف آرد و به غفلت نخورد.

ولی مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش گذران و مال دوست و مال دار قريش در اين انديشه ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عيش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چيزی نمی انديشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون بخت و نيازمند، تنها انديشه ای است كه آنها رد سر می پرورانند...

اينك «او» درست چهل سال پرحادثه را پشت سر نهاده است. تجربه زندگی و پختگی فكر و اراده اش و استحكام قدرت تعقلش به سرحد كمال رسيده، و از هر نظر برای انجام سؤوليت بزرگ پيغمبری آماده است. آيا در تمام قلمرو عربستان و دنيای آن روز جز او چه كسی بود كه از جانب خداوند عالم شايستگی رهبری خلق را داشته باشد.

رهبری كه سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانی باشد، و انسان های شرافتمند بر شخصيت ذاتی و تربيت خانوادگی و سوابق درخشان و ملكات فاضله و صفات پسنديده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهيم بت شكن خليل خدا و اسماعيل ذبيح و فرزند هاشم سيد و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و دانای قريش است. پدر در پدر و مادر در مادر شكوفان و درخشان و فروزان است.

او از سلامتی كامل جسم و جان برخورداد بود كه نتيجه وراثت صحيح و سالم است. وراثتی كه پدران پاك و مادران پاك سرشت برايش باقی گذارده بودند. به طوری كه دنيای جاهليت هم با همه پليدی و تيرگی و تاريكيش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چيزی از شرافت و حسب و نسب او بكاهد.(در زيارت وارث حضرت سيد الشهداء امام حسينعليه‌السلام می خوانيم كه: «گواهی می دهم تو نوری بودی در صلب های شامخ پدرانت و رحم های پاك مادرانت، به طوری كه ايام جاهليت نتوانست آن را با اخلاق و آداب و رسوم پليد خود آلوده سازد، و چهره درخشان آن را دگرگون گرداند».)

نگاهی به احاديث بعثت

در اينجا بايد اعتراف كرد كه ماجرای بعثت پيغمبر با همه اهميتی كه داشته است، در تورايخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسير قرآنی و احاديث اسلامی و تواريخ اوليه آمده است، عايشه همسر پيغمبر يا خواهرزادگان او عبدالله زبير و عروة بن زبير يا عمرو بن شرحبيل يا ابوميسره غلام پيغمبر، گفته اند: جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و به وی گفت: بخوان به نام خدايت؛( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ) و پيغمبر فرمود: نمی توانم بخوانم؛ «ما انا بقاری» يا من خواننده نيستم؛ «لست بقاری». جبرئيل سه با پيغمبر را گرفت وفشار داد تا بار سوم توانست بخواند!

در صورتی كه؛ اولا جبرئيل از پيغمبر نخواست از روی نوشته بخواند. جز در يك حديث كه آن هم قابل اهميت نيست. بيشتر می گويند منظور جبرئيل اين بوده كه هرچه او می گويد پيغمبر هم آن را تكرار كند.

در اين صورت بايد از ناقلين اين احاديث پرسيد: آيا پيغمبر عرب زبان در سن چهل سالگی قادر نبود پنج آيه كوتاه اول سوره اقرا يعنی؛( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ) را همان طور كه جبرئيل آيه آيه می خوانده او هم تكرار كند؟ اين كار بيرای يك كودك پنج ساله آسان است تا چه رسد به دانای قريش!

از اين گذشته «وحی» به معنای صدای آهسته است. وقتی جبرئيل امين آيات قرآنی را بر پيغمبرنازل كرده است آن را آهسته تلفظ می نموده و همان دم در سينه پيغمبر نقش می بسته است. بنابراين هيچ لزومی نداشته كه هرچه را جبرئيل می گفته است پيامبر مانند بچه مكتبی تكرار كند تا آن را از حفظ نمايد، و فراموش نكند!

ثانيا كسانی كه بعثت رابدين گونه نقل كرده اند هيچ كدام از نظر شيعيان قابل اعتماد نيستند. عايشه همسرپيغمبر هم كه شيعه و سنی ماجرای بعثت را در كليه منابع تفسير و حديث و تاريخ اسلامی بيشتراز وی نقل كرده اند، پنج سال بعد از بعثت متولد شده و از كسی هم نقل نمی كند، بلكه حديث وی به اصطلاح مرسل است كه قابل اعتماد نيست، و از پيش خود می گويد: آغاز وحی چنين و چنان بوده است.

ثالثا معلوم نيست جمله «بخوان به نام خدايت» كه در ترجمه آيه اول درهمه تفسرهای اسلامی اعم از سنی و شيعی آمده است يعنی چه؟ از حفظ بخواند، يا از رو بخواند؟ و گفتم كه هر دوی آنها خلاف واقع است.

رابعا مگر خدا و جبرئيل نمی دانسته اند پيغمبر درس نخوانده بود و چيز نمی نوشته كه دو بار از وی می خواهند بخواند؟ و چون پيغمبر می گويد: نمی توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وی را چگونه می توان توجيه كرد؟ آيا اگر كسی را فشار دادند باسواد می شود؟ اين معنا درباره پيغمبران پيشين بی سابقه بوده است تا چه رسد به پيامبر خاتمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !!

خامسا هيچ كدام از مفسران اسلامی نگفته اند چرا اولين سوره قرآنی «بسم الله الرحمن الرحيم» نداشته است! بلكه همگی گفته اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آيه اوايل سوره اقرا بوده است از( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ) تا( مَا لَمْ يَعْلَمْ ) .

سادسا دنباله حديث عايشه و ديگران كه می گويد: «وقتی پيغمبر از كوه حراء برگشت سخت مضطرب بود! و چون به نزد خديجه آمد گفت: «زملونی زملونی» مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد. و او را پوشانيدند، و پس ازآن ماجرا را برای خديجه نقل كرد و گفت: «از سرنوشت خود هراسانم » و «خديجه او را برد نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل كه نصرانی شده بود، و تورات و انجيل را می نوشت و آن پير كهنسال نابينا گفت: ای خديجه! آنچه او ديده است همان پيك مقدسی است كه بر موسی نازل شده است»

همگی برخلاف اعتقاد ما درباره پيامبر و ظواهر امر است. (حديث عايشه درباره آغاز وحی كه مستند همگی دانشمندان سنی و شيعی است در جزء اول «صحيح بخاری» و تفسير سوره اقرا جزء سوم آن، و باب ايمان «صحيح مسلم نيشابوری» و تفسير سوره اقرا در «صحيح ترمذی» و سنن نسائی آمده است.)

علامه فقيد شيعه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملی در كتاب پرارج «النص والاجهاد» تنها كسی است كه برای نخستين بار متوجه قسمتی از اشكالات اين حديث شده و می نويسد:

«می بينيد كه اين حديث (حديث عايشه) صريحا می گويد پيغمبر بعد از همه اين ماجرا هنوز در امر نبوت خود و فرشته وحی پس از آن كه فرود آمده، و درباره قرآن بعد از نزول آن و از بيم و هراسی كه پيدا كرده نياز به همسرش داشت كه او را تقويت كند، و محتاج ورقة بن نوفل مرد غمگين نابينای جاهی مسيحی بوده است كه قدم او را راسخ كند، و دلش را از اضطراب و پريشانی در آورد! محتوای اين حديث ضلالت و گمراهی است. آيا شايسته پيغمبر است كه از خطاب فرشته سر در نياورد؟ بنابراين حديث عايشه از لحاظ متن و سند مردود است.» (كتاب «اجتهاد در مقابل نص » ترجمه النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدين به قلم نويسنده اين سطور - ص ٤١٢)

در حديث ديگر می گويد: «پيغمبر چنان از برخورد با جبرئيل بيمناك شده بود كه می خواست خود را از كوه به زير بيندازد»، يعنی حالت شبيه بيماری صرع! در روايت ديگر هم می گويد: «تختی مرصع روی كوه حراء گذاشته شد، و تاجی مكلل به جواهر بر سر پيغمبر نهادند، و بعد به وی اعلام شد كه تو خاتم انبيا هستی!» و چيزهای ديگر كه بازگو كردن آن چندش آور است.

راستی چقدر باعث تاسف است كه پانزده قرن پس از بعثت هنوز مسلمانان به درستی ندانند موضوع چه بوده و بعثت خاتم انبيا چسان انجام گرفته است؟!! اين كوتاهی ازآن مورخان و دانشمندان اسلامی از شيعه و سنی است كه در اين قرون متمادی غفلت نموده و به تحقيق پيرامون آن نپرداخته اند، و فقط به ذكر و تكرار گفتار عايشه و ديگران اكتفا نموده اند!

ما پس از نقدی كه دانشمندا عالی مقام شيعه سيد شرف الدين عاملی بريك حديث بعثت (حديث عايشه) نوشته و توفيق ترجمه آن را يافتيم، به قسمت عمده ای از تفسير و حديث و تاريخ سنی و شيعی مراجعه نموديم، و با كمال تاسف به اين نتيجه رسيديم كه احاديث بعثت كاملا مغشوش است، و بيشتر آنها از راويان عامه است، كه نزد ما اعتباری ندارند.متن همه آن احاديث بيز مضطرب و متناقض و برخلاف معتقدات شيعه و سنی است، و اسناد آن نيز مخدوش می باشد.

به همين جهت می بينيم «برهان الدين حلبی» كه خواسته است آنها را جمع كند و با هم سازش دهد، سخت به دست و پا افتاده، و گرفتار چه محذوراتی شده و در آخر هم نتوانسته است به نتيجه مطلوب برسد، بلكه بر ابهام و تناقض گوئی و سردرگمی موضوع افزوده است. («سيره حلبيه» جلد اول از٣٣ تا ٤٢)

ايراد ما به احاديث بعثت

كليه اين احاديث كه نخست از طريق اهل تسنن نقل شده و در كتاب های آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به كتب شيعه هم سرايت كرده است، از درجه اعتبار ساقط می باشد. در اينجا به چند نكته آن اشاره می كنيم، و تفصيل را به كتاب خود «شعاع وحی برفراز كوه حراء» كه برای نخستين بار پرده از روی ماجرای مبهم بعثت برداشته است، حوالت می دهيم. (به ياری خداوند اين كتاب با تفصيل بيشترو تحقيق كامل در آينده منتشر خواهد شد.)

١- چنانكه گفتيم پيغمبر از زمان كدكی و ايام جوانی تا سی و هفت سالگی، بارها علائمی می ديد كه از آينده درخشان او خبر می داد. مانند ابريكه برسر او سايه افكنده بود، و خبری كه راهب شهر «بصری» در اردن راجع به پيغمبری او به عمو يشاب و طالب داد، و آنچه روح القدس به وی می گفت، و صداهائی كه می شنيد.

بنابراين هيچ معنا ندارد كه هنگام نزول وحی و برخورد با جبرئيل اين طور دست و پای خود را گم كند، و نداند كه چه اتفاقی افتاده است، و بايد ورقة بن نوفل به داد او برسد!

٢- پيغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مكه و قبائل عرب و مردم عصر برتری داشت. با توجه به اين حقيقت چگونه او پس از اعلام بنوت دچار وحشت و ترديد شده و به همسرش خديجه متوسل می شود كه او را بگيرد تا به زمين نيفتد يا تقويت كند كه از شك و ترديد بدر آيد؟

٣- آيا پس از ديدن پيك وحی و آوردن پنج آيه قرآن و اعلام اين كه تو پيغمبر خدائی و من جبرئيل هستم، و مشاهده جرئيل با آن عظمت، ديگر جای اين بود كه پيغمبر درباره وحی آسمانی و تكليف خود دچار ترديد شود، يا احتمال دهد موضوع حقيقت نداشته باشد؟!

٤- تخت و تاج و ساير تشريفات تعينات صوری است و تناسب با سلاطين و پادشاهان دارد، نه مقام معنوی نبوت كه بايد با كمال سادگی و دور از هرگونه تشريفات مادی انجام گيرد.

دور نيست كه سازندگان اين حديث به تقليد از تاج گذاری پادشاهان ايران، خواسته اند برای پيغمبر عربی هم در عالم خيال چنين صحنه ای بسازند!

واقعيت بعثت از ديدگاه شيعه

ماجرای بعثت بدان گونه كه قبلا گذشت موضوعی نبود كه يك فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پی برد كه خاتم انبيا چگونه به مقام عالی پيغمبری رسيده است. ما پس از بررسی های لازم از مجموع نقل ها به اين نتيجه رسيده ايم كه آنچه در منابع شيعه و احاديث خاندان نبوت رسيده است، واقعيت بعثت را چنان روشن می سازد كه هيچ يك از اشكالات گذشته مورد پيدا نمی كند.

از جمله احاديثی كه بازگو كننده حقيقت بعثت است و آغاز وحی را به خوبی روشن می سازد، روايتی است كه ذيلا از لحاظ خوانندگان می گذرد:

پيشوای دهم ما حضرت امام هادیعليه‌السلام می فرمايد: «هنگامی كه محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ترك تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وی بخشيده بودبه مستمندان بخشيد، هر روز به كوه حراء می رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می نگريست، و شگفتی های رحمت و بدايع حكمت الهی را مورد مطالعه قرار می داد.

به اطراف آسمان ها نظر می دوخت، و كرانه های زمينو درياها و دره ها و دشت ها و بيابان ها را از نظر می گذرانيد، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت می آموخت.

ازآنچه می ديد، به ياد عظمت خدای آفريننده می افتاد. آن گاه با روشن بينی خاصی به عبادت خداوند اشتغال می وزيد. چون به سن چهل سالگی رسيد خداوند نظر به قلبوی نمود، دل او را بهترين و روشنترين و نرمترين دلها يافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمان ها گشوده گردد. محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آنجا به آسمان ها می نگريست، سپس خدا به فرشتگان امر كرد فرود آيند، و آنها نيز فرود آمدند، و محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را می ديد. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و چهره او معطوف داشت.

در آن لحظه محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جبرئيل كه در هاله ای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئيل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟

جبرئيل گفت: «نام خدايت را بخوان كه جهان و جهانيان را آفريد. خدائی كه انسان را از ماده پست آفريد (نطفه). بخوان كه خدايت بزرگ است. خدائی كه با قلم دانش آموخت و به انسان چيزهائی ياد داد كه نمی دانست ». پيك وحی، رسالت خود را به انجام رسانيد، و به آسمان ها بالا رفت. محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسيله وحی ديده بود كه از شكوه و عظمت ذات حق حكايت می كرد،بی هوش شد، و دچار تب گرديد.

از اين كه مبادا قريش و مردم مكه نبوت او را تكذيب كنند، و به جنون و تماس با شيطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخست خردمندترين بندگان خدا و بزرگترين آنها بود. هيچ چيز مانند شيطان و كارهای ديوانگان و گفتار آنان را زشت نمی دانست.

در اين وقت خداوند اراده كرد به وی نيروی بيشتری عطا كند، و به دلش قدرت بخشد. بدين منظور كوه ها و صخره ها و سنگلاخها رار برای او به سخن در آورد. به طوری كه به هر كدام می رسيد، ادای احترام می كرد. و می گفت: السلام عليك يا حبيب الله! السلام عليك يا ولی الله! السلام عليك يا رسول الله! ای حبيب خدا مژده باد كه خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها كه پيش از تو بوده اند، و آنها كه بعدها می آيند برتر و زيباتر و پرشكوه تر و گرامی تر گردانيده است.

از اين كه مبادا قريش تو را به جنون نسبت دهند، هراسی به دل راه مده. زيرا بزرگ كسی است كه خداوند جهان به وی بزرگی بخشد، و گرامی بدارد! بنابراين از تكذيب قريش و سركشان عرب ناراحت مباش كه عنقريب خدايت تو را به عالی ترين مقام خواهد رسانيد، و بالاترين درجه را به تو خواهد داد.

پس از آن نيز پيروانت به وسيله جانشين تو علی بن ابيطالبعليه‌السلام ازنعمت وصول به دين حق برخوردار خواهند شد، و شادمان می گردند. دانش های تو به وسيله دروازه شهرستان حكمت و دانشت علی بن ابيطالب در ميان بندگان و شهرها و كشورها منتشر می گردد.

به زودی ديدگانت به وجود دخترت فاطمه (سلام الله عليها) روشن می شود، و از وی و همسرش علی، حسن و حسين كه سروران بهشتيان خواهند بود، پديد می آيند.

عن قريب دين تو در نقاط جهان گشترش می يابد. دوستان تو و برادرت علی پاداش بزرگی خواهند يافت. لوای حمد را به دست تو می دهيم، و تو آن را به برادرت علی می سپاری. پرچمی كه در سرای ديگر همه پيغمبران و صديقان و شهيدان در زير آن گرد می آيند، و علی تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.

من در پيش خود گفتم: «خدايا! اين علی بن ابيطالب كه او را به من وعده می دهی كيست؟ آيا او پسر عم من است؟ ندا رسيد ای محمد! آری، اين علی بن ابيطالب برگزيده من است كه به وسيله او اين دين را پايدار می گردانم، و بعد از تو برهمه پيروانت برتری خواهد داشت. («بحار الانوار» علامه مجلسی - ج ١٨ ص ٢٠٥ و ج ١٧ ص ٣٠٩ چاپ جديد.)

در اين حديث همه چيز راجع به آغاز كار پيغمبر گفته شده است. جای تعجب است كه مفسران اسلامی به خصوص مفسران شيعه از اين حديث شريف و نقل آن درتفسير سوره اقرا غافل مانده اند، با ای نكه نكات جالب و تازه ای از تاريخ حيات پيغمبر را بازگو می كند، كه می بايد مسلمانان از آن آگاه گردند.

ملاحظه می كنيد كه پيغمبر بدون هيچ گونه تشريفات مادی يا اشكالاتی كه در احاديث اهل تسنن بود، به مقام عالی پيغمبری رسيد. با قدم هایی شمرده و ديدی وسيع و قدرتی خارق العاده به خانه بازگشت.

همين كه وارد خانه شد پرتوی از نور و بوئی خوش فضای خانه را فرا گرفت. خديجه پرسيد اين چه نوری است؟ پيغمبر فرمود: اين نور نبوت است. ای خديجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پيغمبر ماجرای بعثت را چنانكه اتفاق افتاده بود برای خديجه شرح داد و افزود كه جبرئيل به من گفت: «از اين لحظه تو پيغمبر خدائی ».

خديجه كه از سالها پيش هاله ای از نور نبوت درسيما درخشان همسر محبوب خود ديده و از كردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادی بخش خوانده بود گفت: به خدا دير زمانی است كه من در انتظار چنين روزی به سر برده ام، و اميدوار بودم كه روزی تو رهبر خلق و پيغمبر اين مردم شوی.(مناقب ابن شهر اشوب ج ١ ص ٣٦)

بدين گونه محمد بن عبدالله برازنده ترين مردم قريش كه سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملكات فاضله و سجايای اخلاقی و خصال روحی شهره شهر بود، برفراز كوه حراء از جانب خداوند يكتا به مقام عالی نبوت و رهبری خلق برگزيده شد، و خاتم انبيا گرديد.

نظر ما در پيرامون بعثت پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نكته اساسی كه قرآن در نزول وحی به پيغمبر بازگو می كند، و متاسفانه كسی توجه نكرده است،اين است كه همه مفسران اسلامی نوشته اند، و در تمام احاديث نيز هست كه در روز بعثت فقط پنج آيه آغاز سوره «اقرا» بر پيغمبر نازل شد.

اين پنج آيه از( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ) آغاز می گردد. و به «مالم يعلم» ختم می شود. هيچ كس نگفته است «بسم الله» اين سوره كی نازل شده؟ و آيا نخستين سوره قرآن بسم الله داشته است يا نه؟ اگر داشته است چرا نگفته اند، و اگر نداشته است آيا بعدها آمده است، يا طور ديگر بوده؟ همگی سؤالاتی است كه پاسخی برای آن نمی بينيم.

ما پس از تحقيقا زياد به اين نتيجه رسيده ايم كه جبرئيل از پيغمبر خواست آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» را كه در آغاز سوره بود، به زبان آورد.( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ) نيز به همين معنا است. باء «بسم » هم به گفته بعضی از مفسرين زائده است يعنی معنا ندارد و فقط برای زينت در كلام است.

درحقيقت جبرئيل پس از قرائت «بسم الله الرحمن الرحيم» از آن حضرت خواست كه نام خدا يعنی بسم الله الرحمن الرحيم را قرائت كند. و آنرا به زبان آورد. ولی چون پيغمبر درآغازكارو اولين برخورد با پيك وحی نمی دانست نحوه قرائت نام خدا كه جبرئيل از وی می خواست چگونه است، پرسيد: ما اقرا؟ يعنی؛ چه بخوانم، و نام خدا كه بايد قرائت كنم چيست و تركيب آن چگونه است؟ جبرئيل بار ديگر تكرار كرد و گفت:«بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذير خلق -» يعنی نام خدايت را قرائت كن و بگو بسم الله الرحمن الرحيم.

در اين مورد چند حديث معتبر و بسيار جالب در چند منبع مهم اسلامی و شيعه هست كه از هر نظر جالب می باشد. ولی جای كمال تاسف است كه چرا مفسران ما اين دو حديث را در تفسير سوره «اقرا» نياورده اند.

حديث اول دركتاب «كافی » باب (فضل قرآن) است كه امام صادقعليه‌السلام می فرمايد: «نخستين چيزی كه بر پيغمبر نازل شد بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك بود!» حديث دوم در «عيون اخلار الرضا» شيخ صدوق از امام هشتم حضرت رضاعليه‌السلام روايت می كند كه فرمود: «اولين بار كه جبرئيل بر پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد گفت: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم - بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذی خلق...»

حديث سوم در «محاسن برقی » ج ١ ص ٤١ ازصفوان جمال روايت می كند كه گفت حضرت صادق (عله السلام) قرمود: هيچ كتابی ازآسمان نازل نشد مگر اينكه در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحيم» بود.(مفاخر اسلام - تاليف نويسنده - ج ١ ص ٣٦٨)

با توجه به اين سه حديث ارزنده و گويا، می گوييم كه پيك وحی الهی سوره اقرا را به عكس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثت باشش آيه آورد: آيه اول همان «بسم الله الرحمن الرحيم » بود. و از پيغمبر خواسته بود همان آيه اول يعنی؛ «بسم الله الرحمن الرحيم » را قرائت كند، يعنی قبل از هر چيز «بسم الله» بگويد و سرآغاز كارنبوت خود را با نام خدا آن هم بدان گونه كه خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.

پس «اقرا بسم ربك » يعنی؛ نام خدايت را بخوان. مطابق نقل علی بن ابراهيم قمی در تفسيرش، پيغمبر پرسيد چه بخوانم؟ جبرئيل مجددا گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذی خلق». يعنی نام خدا را كه مامور هستی بخوانی، همين «بسم الله الرحمن الرحيم » است، و پيغمبر بار دوم «بسم الله » را برای نخستين بار خواند و با آن آشنا شد. همان كه خود پيغمبر بعدها به ما دستورداده است كه هيچ كاری را آغاز نكنيد مگر اين كه اول بگوييد: «بسم الله الرحمن الرحيم ».

آری، هنگامی كه حقايق اسلامی را برگزيدگان الهی بيان كنند، چنين خواهد بود، كه مردم بی خبر را با آنچه واقعيت دارد آشنا می سازند.

به عبارت روشن تر آنچه خداوند به وسيله جبرئيل در آغاز وحی و اولين لحظه پيغمبری خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ازآنحضرت خواسته بود بهزبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم » بود! بقيه آيات همان طور كه پيكوحی مخواند مانند مواردبعديدردم در سيهه مقدس آن حضرت نقش می بست و ديگر نيازی به تكرار پيغمبر نداشت تا از حفظ كند. اين بود واقعيت بعثت از زبان ائمه اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام ، و توضيح ما به طور اجمال.