تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت0%

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت نویسنده:
گروه: تاریخ اسلام

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

نویسنده: علی دوانی
گروه:

مشاهدات: 19111
دانلود: 4020

توضیحات:

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 101 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19111 / دانلود: 4020
اندازه اندازه اندازه
تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت

نویسنده:
فارسی

بعد از بعثت

آنچه شنيده ايم كه چون پيغمبر در روز مبعث از كوه حراء به خانه آمد، وحشت زده و پريشان بود و گفت مرا بپوشانيد و خديجه او را پوشانيد و پيغمبر به خواب رفت تا جبرئيل آمد و دومين سوره را آورد، يعنی سوره( يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ) اينها همگی برخلاف واقع و دون شان پيغبر ختمی مرتبت است.

امين الدين طبرسی مفسر بزرگ شيعه در تفسير «مجمع البيان » می گويد:( يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ) يعنی ای كسی كه در بستر خفته ای برخيز و قوم خود را از عذاب خداوند بيم ده، و در اين راه سخت كوشا باش. سپس روايت «دثرونی، دثرونی، زملونی، زملونی» را نقل می كند و بر آن ايراد گرفته و می گويد:اين درست نيست.

زيرا خداوند با علائم روشن به پيغمبر وحی می فرستد تا يعين پيدا كند آنچه به وی رسيده از جانب خداوند است. پس از وحی هم نيازی به چيزی ندارد كه او را تقويت كند و دچار بيم و هراس نمی شود، و مضطرب نمی گردد. (مجمع البيان - ج ٩ ص ٣٨٤)

همين موضوع را علامه مجلسی در«بحارالانوار» نيز درذيل حديث «دثرونی» آورده است و مانند امين الدين طبرسی آن را تخطئه می كند.(بحار الانوار - ج ١٨ ص ١٦٧)

آنچه از جمع بين احاديث صحيح و معتبر آغاز وحی، استفاده می شود اين است كه پس از نزول آيات اوائل سوره اقرا بر فراز كوه حراء و اعلام مراسم پيغمبری حضرت ختمی مرعبتصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان روز يا روز ديگر كه وی درخانه خوابيده بود، يامی خواست بخوابد، پيك وحی برای دومين بار آمد و سوره «مدثر» را آورد و گفت: ای كسی كه خفته ای يا در لباس خواب هستی! برخيز و قوم را بيم ده!

مفاد سوره مدثر نيز اين است كه از اين پس بايد پيغمبر در تمام لحظات به فكر اندرز خلق و بيم دادن قوم از نافرمانی خداوند باشد و لحظه ای از آن غافل نماند. به طور خلاصه آنچه راجع به ترديد و اضطراب و هراس پيغمبر درموقع ديدن پيك وحی يا پس از آن در كتب تفاسير و تواريخ عامه آمده است و از آنها به منابع ما هم سرايت كرده است، برای پيغمبران سابق اتفاق نيفتاده و دون شان آنها بوده است تا چه رسد به پيغمبر اسلام كه عقل كل و خاتم پيغمبران بوده است.

جبرئيل روز ديگر هم آمد و پيغمبر ر اكه چيزی به خود پيچيده و خوابيده بود مخاطب ساخت و سوره «مزمل» را آورد. بنابراين «دثرونی» و «زملونی» ربطی به آغاز وحی ندارد، و فقط می رساند كه نزول اين دو سوره هنگامی انجام گرفته است كه پيغمبر خود را پوشانده و آرميده بود يا در خواب بوده است.

به گفته دانشمند اقدم شيعه علی بن ابراهيم قمی: «پس از آن كه مراسم پيغمبری خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به انجام رسيد، برای دومين بار جبرئيل فرود آمد و آبی از آسمان آورد و طريقه وضو گرفتن و نماز گزاردن و ركوع و سجود را به پيغمبر آموخت» (تفسير علی بن ابراهيم - ص ٣٥٣ تاريخ يعقوبی - ج ١ ص ١٣)

ابن هشام از محمد بن اسحاق مورخ اقدم نقل می كند كه پنج نماز در آغاز دو ركعتی بر پيغمبر واجب شد، سپس خداوند آنرا در حضر چهار ركعت تمام قرار داد، و در سفر به همان صورتی كه اول اجب شده بود باقی گذاشت. (سيره ابن هشام - ج ١ ص ١٦٠)

به طوری كه پيشتر گفتيم قبلا با تلقين روح القدس راز و نيازی با خدا داشته و عبادت می كرده است، ولی از نحوه عبادت او اطلاع درستی نداريم. اين وضو و نماز و ركوع و سجود نخستين عبادت در دين جديد و آخرين دين الهی است كه از همان هنگام آغاز شده بود.

همين كه پيغمبر در خانه، نبوت خود را اعلام داشت، همسرش خديجه و علیعليه‌السلام پسر عمويش كه در سن نه سالگی درخانه آنها به سر می برد، دعوت پيغمبر را اجابت نمودند و دين جديد را پذيرفتند، و اعتراف به نبوت آن حضرت كردند.

وقتی پيغمبر طريقه وضو گرفتن و نماز گزاردن را از جبرئيل آموخت، به خانه آمد و موضوع را به خديجه و علیعليه‌السلام هم تعليم داد، و چون به نمازايستاد علیعليه‌السلام نيز در همان سن و سال پشت سر پيغمبر ايستاد و به آن حضرت اقتدا كرد، و خديجه هم در شت سر علیعليه‌السلام به نماز ايستاد.

به دنبال آنها جعفر بن ابيطالب برادر علیعليه‌السلام كه ده سال از وی بزرگتر بود، و زيد بن حارثه غلام خديجه نيز در صف جلو به علیعليه‌السلام پيوست و تا سه سال نمازگزاران همين چهار تن بودند كه پشت سر پيغمبر نماز می گذاردند.(تفسر علی بن ابراهيم - ص ٣٥٣ بحار الانوار - ج ١٨ ص ١٨٤)

به حديث بسيار جالبيكه هم اكنون نقل می كنيم و نمايان گر نبوغ علیعليه‌السلام دومين مرد نمونه عالم است توجه كنيد، و تاثير وجود او را در آغازوحی وايام كودكی درنظر مجسم سازيد: عيس بن مستفاد می گويد پدرم از امام موسی بن جعفرعليه‌السلام راجع به آغاز ظهور اسلام و چگونگی اسلام آوردن علیعليه‌السلام و خديجه سؤال كرد، حضرت فرمود:

پيداست كه می خواهی از دانش اسلامی و احكام دينی كه چگونه پديد آمد آگاه شوی؟ من هم از پدرم حضرت صادق - راجع به همين موضوع سؤال كردم، پدرم فرمود: وقتی پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خديجه و علیعليه‌السلام را به اسلا دعوت كرد فرمود: ياعلی! باری خدا اسلام بياوريد و خود را تسليم ذات مقدس او كنيد! و فرمود: جبرئيل هم اكنون نزد من است و شما را دعوت می كند كه اسلام را بپذيريد شما نيز اسلام بياوريد تا سلامتی يابيد و از خدا فرمان بريد تا رستگار شويد.

باز فرمود:جبرئيل نزد من است و به شما می گويد: اسلام شرطها و عهدها و پيمانها دارد. خدا قبل از هر چيز برای خود و پيغمبرش با شما شرط می كند و تعهد می گيرد كه بگوييد: گواهی می دهيم خدائی جز خداوند يكتا كه شريكی در قلمرو حكومتش ندارد، نيست. نه فرزندی دارد و نه شريكی برای خود گرفته است. خداوند يگانه و بی نقص و عيب است.

و گواهی دهيد كه بنده او محمد پيغمبر خدا است كه خدا او را برای عموم بشر تا روز قيامت اعزام داشته است.گواهی دهيد كه خداوند زنده می كند و ميميراند،و بالا می برد و پايين می آورد، و بی نياز می كند و نيازمند می گرداند و هرچه بخواهد می كند،و مردگان را از گورها برمی انگيزد، خديجه و علی گفتند: گواهی می دهيم.

پيغمبر فرمود:و ديگر - اعمالی كه بايد انجام دهيد. و آن -: وضو گرفتن يعنی شستشوی صورت و دست ها و بازوان و مسح سر و پاها تا مرفق و غسل جنابت در گرما و سرما و نمازگزاردن و گرفتن زكات و صرف آن در مورد خود و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و جهاد در راه خدا و نيكی نسبت به پدر و مادر و تحكيم پيوند خويشی وعدالت در ميان رعيت و تقسيم عادلانه مال وثروت و خود نگاه داری در موارد شبهه ناك و ارجاع حكم آن به پيشوای برحق است، زيرا برای خود او شبهه ناك نيست،و می داند كه چه بايد كرد.

و پيروی از جانشين بعد از من و شناخت او در زمان من و بعد از مرگ من و شناختن پيشوايان بعد از او يكی بعد از ديگری و دوست داشتن خدا و دشمنی با دشمنان خدا و بيزاری از شيطان پليد و حزب شيطان و دار و دسته او امثال بنی اميه و زنده نگه داشتن دين و سنت من و دين جانشين من و روش او تا روز قيامت و مردن بر اين عقيده و اجتناب از شراب خواری و نزاع و كشمكش با مردم است.

ای خديجه! شروطی را كه خداوند برای پذيرش اسلام مقرر داشته است شنيدی؟ گفت آری، و ايمان آوردم و همه را گواهی می دهم و خشنودم و تسليم هستم. علیعليه‌السلام گفت: و من نيز بر اين عقيده ام!

پيغمبر فرمود يا علی! بر اساس اين شرطها با من بيعت می كنی؟ گفت:آری. پيغمبردستهای خود را گشود و دست علی را گرفت و فرمود: يا علی! با اين شرطها كه كردم بيعت كن و آنچه برای خود نمی خواهی برای من نيز مخواه! علی گريست و گفت: پدر و مادرم به قربانت! من هيچ نيرو و قدرتی را بالاتر از خدا نمی دانم!

پيغمبر فرمود: يا علی! به خدای كعبه به واقع نائل گشتی و به كمال رشد و توفيق الهی رسيدی!ای خديجه! خدا تو را بخ حق و حقيقت رهنمون گردد. دست خود را بگذار روی دست علی و با علی بيعت كن (آنچه در حديث آمده همين است. خواننده محترم می داند كه در آن موقع علیعليه‌السلام پسر بچه نه ساله يا ده ساله بوده است. اگر بگوييد با اين وصف او طفل مميز بوده، می گوييم در آغاز ظهور اسلام هنوز احكام بعدی اسلام مانند حرمت شراب، وجوب حجاب، و پرداخت زكات و غيره نيامده بود و اين هم يكی از آنها است.)

بدين گونه خديجه نيز مانند علی بن ابيطالب بيعت كرد، بد اين اساس كه جهاد را از زن نخواسته اند. (جهاد يعنی عبور سربازان اسلام از مرزهای اسلامی برای فتح ممالك كفر جهاد به اين معنا اختصاص به مردان مسلمان دارد ولی دفاع يعنی در داخله كشورهای اسلامی بر مرد و زن واجب است كه از حق خود و ملت مسلمان دفاع كنند و با ظلم و مظاهر آن پيكار نمايند.)

سپس فرمود: ای خديجه! اين علی سرپرست تو و سرپرست ساير مؤمنان و پيشوای آنها پس از من است. خديجه گفت: يا رسول الله! تصديق دارم و بر اساس آنچه گفتی با علی هم بيعت كردم و در پيشگاه خداوند و حضور تو گواهی می دهم.(«بحار الانوار» علامه مجلسی - چاپ جديد، ج ١٨ ص ٢٣٢ به نقل از «طرائف » سيد بن طاووس و او نيز از كتاب «الوصيه » تاليف علی بن مستفاد نقل كرده است.)

اين قسمت از تاريخ اسلام كه نكات تازه و جالبی را بازگو می كند. آن هم در آغاز اسلام و درست پس از اعلام پيغمبری خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با كمال تاسف حتی در تاريخ هايی كه مورخان شيعه نوشته اند نيامده است! شايد به اين جهت كه در «سيره ابن هشام» يا «طبقات ابن سعد» و ساير مدارك تارخی عامه نيامده است! يا اين كه در اين ديث سخن از زمامداری علیعليه‌السلام و شروط و تعهداتی است كه همه مسلمانان آمادگی برای پذيرش آنها را ندارند!!

ولی بايد دانست كه آنچه در اين حديث آمده است با اعتقاد ما شيعيان هماهنگ است و ما نيازی نداريم كه همه مطالب تاريخی را از ابن هشام و ابن سعد و امثال اينان بگيريم به خصوص كه بحث از خلافت بلافصل پيغمبر و زمامداری اميرالمؤمنانعليه‌السلام هم در ميان باشد.

آيا علیعليه‌السلام بدون مقدمه و سابقه از جانب خداوند به مقام جانشينی پيغمبر منصوب شد؟ و آيا بجه نه ساله بدون داشتن زمينه و نبوغ بی نظير دعوت خاتم انبيا را می پذيرد و به عنوان نخستين انسان از جنس مردان پشت سر پيغمبر به نماز می ايستد؟

وقتی اين حديث را با مضامين احاديث ديگر كه راجع به لياقت علیعليه‌السلام و شايستگی آن حضرت برای خلافت اسلامی در دست است مقايسه می كنيم می بينيم مطابق واقع است و بايد هم موضوع به آن مهميدر آغاز كار مطرح شود، و حتی نخستين زن مسلامان نيزبا علی جانشين پيغمبر بيعت كند و گواهی به ولايت او بدهد.

اين معنا هميشه و در تمام عرف و عادات بشری ودوران زندگی انسانها معمول بوده و هست. اگر بناست علیعليه‌السلام جانشين پيغمبر باشد و از جانب خدا تعيين شده است، اين كار بايد از روز نخست و هنگام نبوت خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اعلام گردد.

هم از جانب خدا به خود پيغمبر گفته شود و هم پيغمبر به ديگران اعلام كند، و هم نخستين فرد مسلمان پذيرش شروط و عهد و پيمان های اسلامی بداند پس از پيغمبر سرنوشت اهل ايمان به دست كيست و خدائی كه پيغمبر فرستاده است چه كسی را به عنوان جانشين او برگزيده است؟

اين را بايد بداند و به منظور تكميل قبول شرايط ايمان با جانشين پيغمبر هم بيعت كندتا نقصی در ايمانش نباشد، و اين كاری بود كه خديجه همسر پيغمبر نخستين كسی كه به اسلام گرويد معمول داشت.

دورنمای عصر جاهليت قبل از بعثت خاتمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

خداوند در قرآن مجيد دورنمای عهد جاهليت و زندگی فلاكت بار ملت عرب را پيش از بعثت پيغمبر خاتم خطاب به اعراب مسلمانی كه آن ايام را به خاط داشتند بدين گونه يادآور می شود:

«همه با هم چنگ زنيد به ريسمان محكم خداوند (دين اسلام)، و به ياد آوريد نعمت خداوند را برخود، در زمانی كه با هم دشمن بوديد، و خدا دلهای شما را به هم پيوند داد و با هم برادر شديد. زمانی كه بر لب پرتگاه نادانی و گودالی از آتش فساد اخلاق قرار داشتيد، و با فرستادن پيامبر خاتم شما را از آن ورطه نجات داد»( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ) (سوره عمران آيه ١٠٣)

و می فرمايد: «خدائی كه موجودات آسمانها و زمين، او را به عظمت ياد می كنند كسی است كه پيغمبری در ميان مردم قريش برانگيخت تا آيات الهی را بر آنها تلاوت كند و از رذائل اخلاقی پاك گرداند و دانش كتاب آسمانی و حكمت را به آنان بياموزد، زيرا آنها قبلا در گمراهی آشكاری به سر می بردند»( هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ) (سوره جمعه آيه ٢)

اين موضوع در جای ديگر قرآن با تاكيدات پياپی آمده است. خدا می فرمايد: ما بر اهل ايمان منت هناديم كه در ميان آنها پيغمبری از خودشان برانگيختيم تا آيات او را برايشان بخواند... چون آنها قبلا در گمراهی آشكاری به سر می بردند.

برای درك ارزش وجود پيغمبر خاتم و اهميت بعثت آن سرور همين بس كه بدانيم خداوند در هيچ جای قرآن مجيد در مقابل نعمت هائی كه به بندگانش موهبت كرده است بر آنها منت ننهاده ولی در اين جا صريحا می فرمايد:( لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ ) (سوره آل عمران آيه ١٦٤)

اميرالمؤمنين علیعليه‌السلام كه دوران جاهليت را ديده بود، و بيش از هركس پيغمبر را می شناخت، و از تاثير بعثت آن حضرت چنان كه بايد آگاهی داشت، می فرمايد:

«خداوند محمد را فرستاد تا جهانيان را از راه و رسمی كه پيش گرفته بودند بر حذر دارد، و امين وحی خود قرار دهد، و شما ای ملت عرب! بر بدترين آيين ها دل خوش داشتيد، و در بدترين نقطه روی زمين به سر می برديد، و در ميان صخره های خشن و مارهای خطرناك زندگی می كرديد. آب های آلوده می نوشيديد، و غذای ناگوار می خورديد. خون يكديگر را می ريختيد و پيوند خود را از نزديكان می بريديد. بت ها در ميان شما برپا، و گناهان، شما را فراگرفته بود.» (نهج البلاغه - خطبه ٢٦)

و باز اميرالمؤمنينعليه‌السلام می فرمايد: «خداوند پيغمبر خاتم را هنگامی مبعوث كرد كه مردم سخت گمراه گشته و در حيرت و سرگردانی به سر می بردند، و در فتنه و فساد فرو رفته بودند،

هوا و هوس از هر سو آنها را فرا گرفته، و خودپرستی و تكبر دچار لغزش و انحطاط كرده، و نادانی عهد جاهليت آنها را پريشان و خوار نمده بود. به طوری كه در كار خويش حيران و سرگدان و مبتلا به جهل ونادانی شده بودند» (نهج البلاغه - خطبه ٩٤)

و نيز می فرمايد: «خداوند محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در زمانی مبعوث كرد كه در ميان ملت عرب كسی نبود كه بتواند كتابی بخواند، و دعوی نبوت كند. ولی پيغمبر آنها را به راه آورد، تا جايگاه انسانی خويش را باز يافتند، و از گرفتاری و درماندگی بيرون آمدند. تا آن كه كارشان سامان گرفت، و خاطر پريشانشان آسوده گشت ».(نهج البلاغه - خطبه ٣٣)

و باز می فرمايد: «خدا پيغمبر را هنگامی فرستاد كه از دير باز پيغمبری مبعوث نگشته بود، ملتها در خوابی طولانی فرو رفته بودند، و فتنه و فساد در همه جا شبح مخوف خود را گسترده و رسته كارها از هم گسيخته، آتش جنگ در همه جا زبانه می كشيد، و جهان در تاريكی جهل و نادانی فرو رفته بود. اعمال ناروا در همه جا اشكار، و برگهای درخت زندگی جامعه انسانس چنان به زردی گرائيده بود كه اميدی به ميوه دادن آن نمی رفت.

آب كه مايه حيات است در دسترس نبود، و آثار روشنائی به چشم نمی خورد، و به عكس، نشانه های تيره روزی در همه جا ديده می شد. دنيا به طرز زشتی به اهل دنيا می نگريست، و نسبت به دلباختگان خود چهره درهم كشيده، و در همه جا فتنه و فساد به بار آورده بود. غذای مردم مردار، بيم و هراس دلها را فرو گرفته، و پناهگاهی جز شمشير نداشتند.(نهج البلاغه - خطبه ٨٨)

علی (ع) نخستين كسی كه به پيغمبر ايمان آورد

درباره اينكه نخستين مسلمان كيست، در ميان ما شيعيان شكی نيست كه از جنس زنان قبل از هر كس خديجه و از مردان اميرمؤمنان علیعليه‌السلام است، اكثريت قريب به اتفاق مورخان و محدثان عامه نيز بر اين عقيده اند.

ابن هشام مورخ مشهور متوفی به سال ٢١٨ ه كه قديمترين مورخ اسلام و اهل تسنن خوانده می شود، در تاريخ خود «سيره پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » تحت عنوان «علی بن ابيطالب اولين جنس مذكری است كه اسلام آورد»

می نويسد: «محمد بن اسحاق (سرآمد مورخين اسلام) نوشته است: نخستين كسی كه از جنس مردان به پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان آورد و با وی نماز گزاد و او را در آنچه خدا بر وی نازل كدره بود تصديق نمود، علی بن ابيطالب (رضوان الله و سلامه عليه) بود، و او در آن موقع ده ساله بود. از جمله نعمت هائی كه خدا به علی بن ابيطالب ارزانی داشت اين بود كه وی قبل از اسلام در دامان پيغمبر پرورش يافته بود» (سيره ابن هشام - جلد ١ ص ١٦٢)

ابن اثير مورخ معروف عامه كه تاريخ خود ؛الكامل» را بر اساس روايات معتبر و مشهور تاليف كرده است می نويسد: «دانشمندان اهل تسنن پس از اتفاق نظر در اينكه خديجه همسر پيغمبر نخستين انسانی است كه اسلام آورده، راجع به نخستين فرد مسلمان (از جنس مردان) اختلاف نظر دارند»!

ابن اثير سپس می نويسد: «گروهی برآنند نخستين كسی كه به خدا ايمان آورد علی بن ابيطالب است.» از علیعليه‌السلام روايت شده كه گفت: «من بنده خدا و برادر پيغمبر او هستم. من صديق اكبر (بزرگترين راستگو) می باشم. هيچ كس بعد از من اين ادعا را نخواهد كرد مگر اينكه دروغگو و مفتری باشد. من هفت سال پيش از همه مردم با پيغمبر نماز گزاردم».

عبدالله عباس می گويد: نخستين كسی كه نماز گزارد علیعليه‌السلام بود. جابر بن عبدالله انصاری می گويد: پيغمبر روز دوشنبه مبعوث شد و علیعليه‌السلام روز سه شنبه نماز گزارد.

زيد بن ارقم می گويد: نخستين كسی كه اسلام آورد علیعليه‌السلام بود. عفيف كندی نقل می كند كه من مردی سوداگر بودم. در ايام حج وارد مكه شدم و به خانه عباس بن عبدالمطلب درآمدم. در همان وقتكه من نزد او بودم مردی بيرون آمد و در مقابل كعبه به نماز ايستاد. سپس زنی آمد و با آن مرد به نمازايستاد، و از آن پس بچه ای خارج شد و با وی نماز گزارد. من گفتم: عباس! اين دين چيست؟

عباس گفت: اين محمد بن عبدالله برادر زاده من است. او خود را رسول خدا می داند و عقيده دارد كه گنج های پادشاهان ايران و روم به دست او خواهد افتاد. اين زن نيز همسر او خديجه است كه به وی ايمان آورده است. اين پسر بچه هم علی بن ابيطالب است كه به ايمان آورده است. به خدا قسم هيچ كس را سراغ ندارم كه در روی زمين غير از اين سه تن بر اين دين باشند. عفيف می گويد: من گفتم:كاش من هم چهارمی آنها بودم.

محمد بن منذر و ربيعة بن ابی عبدالرحمن و ابوحازم مدنی و كلبی گفته اند: نخستين كسی كه اسلام آورد علی بود و در آن هنگام نه سال داشت. سپس ازمحمد بن اسحاق (مورخ مشهور) نقل می كند كه هرگاه پيغمبر می خواست نماز بگزارد به اتفاق علی می رفت به يكی از دره های مكه و در آن جا نماز می گزارد و برمی گشتند.(كامل اثير - جلد ٢ ص ٣٧)

عمرو بن عبسه سلمی می گويد: «در آغاز بعثت كه داستان نبوت پيغمبر را شنيدم به نزد وی رفتم و گفتم امر خود را برای من توصيف كن. پيغمبر امر رسالت خود و آنچه را خداوند او را بدان مبعوث كرده بود برای من شرح داد. گفتم كسی هم در اين امر از تو پيروی كرده است؟ گفت اری، زنی و كودكی و غلامی، و منظورش خديجه دختر خويلد و علی بن ابيطالب و زيد بن حارثه بود. (تاريخ يعقوبی - جلد ٢ ص)

علیعليه‌السلام در خطبه «قاصعه» ميزان ارتباط خود را با رسول خدا و محبت پيغمبر را نسبت به خويش چنين بازگو می كند: «ای مردم! شما از مقام و منزلت من نسبت به پيغمبر به واسطه خويشی و نزديكی و منزلت خاصی كه با آن حضرت داشته ام، آگاهی داريد. پيغمبر مرا درزمان كودكی در دامن خود پرورش داد، و نوزادی بودم كه به سينه اش می چسبانيد و در بسترش می خوابانيد، در آغوش او جای داشتم و بوی خوش عرق مباركش را استشمام می كردم. همچون سايه پيوسته دنبال او بودم. هر روز ازخوی پسنديده اش چيزی به من می آموخت، و مرا واميداشت تا در كارهاازوی پيروی كنم. هر ساله در كوه حراء مدتی به سرمی برد.

من او را در آن مدت می ديدم و جز من كسی او را نمی ديد. در آن روزها غير از پيغمبر و خديجه كسی به اسلام نكرويده بدو، و من سومين آنها بودم.من نور وحی و رسالت را می ديدم و بوی نبوت را استشمام می كردم. (نهج البلاغه - طبع دكتر صبحی صالح - ص ٣٠٠)

و نيزدر پايان سخن می فرمايد: «من بر فطرت يكتاپرستی متولد شدم و از ديگران به ايمان و هجرت سبقت گرفتم» (نهج البلاغه - صبع دكتر صبحی صالح - ص ٩٢ فانی ولادت علی مفطرة و سبقت الی الايمان و الهجرة.)

و فرمود: «هيچ كس قبل از من به دعوت حق روز نياورد.» (نهج البلاغه - طبع دكتر صبحی صالح: «لن يسرع عل ی احد ال دعوة حق » براياطلاع بيشتر نگاه كنيد به كتاب گرانقدر الغدير ج ٣ ص ٢١٨ تا ص ٢٤٧ كه به تقصيل در اثبات اينكه علیعليه‌السلام نخستين مؤمن و اولين نماز گزار بوده داد سخن داده واز مجموع منابع اهل تسنن آنچه در اين زمينه بوده آورده و به رد لاطائلات كسانی امثال ابن كثير شامی و ساير مغرضين پرداخته است.)

پس از علیعليه‌السلام يزد بن حارثه مسلمان شد. زيد پسربچه ای نصرانی از مردم اردن بود كه توسط سوداگران عرب ربوده شد و در مكه به معرض فروش درآمد. حكيم بن جزام برادر زاده خديجه پس از ازدواج با پيغمبر زيد را به آن حضرت بخشيد.

پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم زيد را آزاد كرد و به فرزندی گرفت و چون آن حضرت مبعوث گرديد، زيد سومين كسی بود كه مسلمان شد.

ابن اثير می نويسد: وقتی پيغمبر در جنب كعبه به نماز ايستاد علیعليه‌السلام و زيد بن حارثه حضرت را زير نظر داشتند، مبادا قريش به وی صدمه ای وارد سازند.

پس از آن، ابوذر غفاری،عمرو بن عبسه سلمی، زبير بن عوام، سعد بن ابی وقاص مصعب بن عمير، ارقم بن ابی ارقم، طلحة بن عبيدالله، عبدالرحمان بن عوف، عثمان بن عفان و خال بن سعيد بن عاص مسلمان شدند. اين عده «مسلمانان نخستين » بودند كه بعضی تا پايان كار ثابت ماندند ولی برخی پس از پيغمبر دگرگونی يافتند، و دين را به دنيا فروختند، و كردند آنچه كردند.

(اينكه در بعضی از منابع آمده كه ابوبكر نخستين يا دومين فردی بود كه اسلام آورد يا گروهی زا آورد و به دست پيغمبر مسلمان شدند مقرون به حقيقت نيست، بلكه او مطابق نقل صحيح پس از حدود ٥٠ نفر و شايد سال چهارم يا پنجم بعثت مسلمان شد.)

پس از آينان گروهی ديگر اسلام آوردند كه از مسلمانان ثابت قدم و مدافعان صميمی پيغمبر بودند. از قبيل جعفر بن ابيطالب و همسرش اسماء دختر عميس، عمار ياسر و پدرش «ياسر» و مادرش «سميه»، عبدالله مسعود، خباب بن ارت، عثمان بن مظعون، برادرانش قدامة بن مظعون و عبدالله بن مظعون، عبيدة بن حارث، پسر عموی پيغمبر و عقبة بن غزوان و غيره.

اين عده هم از مسلمانان نخستين هستند: ابوعبيده جراح، ابوسلمه عمه زاده و شوهر ام سلمه،فاطمه دختر خطاب خواهر عمر و شوهرش سعيد بن زيد.

اين عده سعی داشتند ايمان خود را از مشركان پنهان دارند تا كار اسلام نضج بگيرد، به همين جهت به طور پنهانی ناز می گزاردند. روزی سعد بن وقاص با سعيد بن زيد و عمار ياسر و عبدالله مسعود و و خباب بن ارت در يكی از دره های مكه نماز می گزاردند.

گروهی از مشركان كه از جمله ابوسفيان سركرده بنی اميه بود، آنها را ديدند و سرزنش كردند و دشنام دادند، گفتگوی آنها بالا گرفت و كار به نزاع كشيد. در آن ميان سعد بن ابی وقاص استخوان فك شتری را برداشت و به سر مردی ازمشركان كوفت و سر او را شكست و به دنبال آن خون جاری گرديد، و اين نخستين خونی بود كه در اسلام ريخته شد. (سيره ابن هشام - جلد ١، و كامل ابن اثير - جلد ٢)

انقطاع وحی و نزول مجدد آن

مطابق برخی روايات پس از بعثت مدتی نزول وحی قطع شد.

بعد از اين واقعه پيغمبر با ياران خود به خانه ارقم بن ابی ارقم رفتو در آنجا كه نزديك كوه صفا و محل مطمئنی بود، به سر بردند و مدتها از آنجا به نشر پنهانی دعوت خود می پرداخت. گروهی از ياران نخستين پيغمبر در خانه ارقم به اسلام گرويدند، و دور از ديد سران قريش نماز می گزاردند.

چون مشركان از اين موضوع آگاهی يافتند، گفتند خدايمحمد او را رها ساخته و مورد خشم قرار داده است. به دنبال آنسوره «والضحی» نازل شد كه در آغاز آن می خوانيم: «قسم به روز روشن و شب تاريك كه خدايت تو را رها نكرده و مورد خشم قرار نداده است »( وَالضُّحَىٰ * وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ ) بدين گونه بار ديگر وحی الهی بر پيغمبر نازل شد و قريش يعنيمشركين پی بردند كه دعوی محمد بن عبدالله دنباله دارد.

پيغمبر دعوت خود را آشكار می سازد

پيغمبر خاتمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از هنگام بعثت تا مدت سه سال دعوت خود را آشكار نساخت. در طول اين مدت پيغمبر درخانه نماز می گزارد و علیعليه‌السلام و زيد بن حارثه و خديجه پشت سر آن حضرت به نماز می ايستادند.

روزی ابوطالب عموی پيغمبر همراه جعفر فرزندش كه ده سال از علیعليه‌السلام بزرگتر بود وارد خانه پيغمبر شد و ديد كه پيغمبر مشغول نماز است و فرزندش علیعليه‌السلام هم كنار پيغمبر ايستاده و نماز می گزارد. ابوطالب به جعفر فرزند ديگرش گفت تو هم در كنار پسر عمويت بايست و نماز بخوان.

وقتی جعفر در سمت ديگر پيغمبر به نماز ايستاد و ابوطالب ديد كه پيغمبر در وسط دو فرزند او و جلوتر از آنها به نماز ايستاده است، چنان به وجد آمد كه چند شعربه اين مضمون سرود:

علی و جعفر در سختی های زمانه تكيه گاه منند.

به خدا نمی گذارم پيغمبر خوار شود، يا فرزندان رشيدم او را تنها بگذارند.

ای علی و جعفر! پسر عموی خود را تنها نگذاريد، كه او از ميان تمام برادرانم، برادرزاده پدر و مادری من است.(اعلام الوری)

علت تاخير پيغمبر در اظهار دعوت خود اين بود كه از عكس العمل مشركان و سران قريش حتی عموها و عموزادگان خود بيم داشت. ولی پس از ان خداوند به وی امر فرمود كه دعوت خود را آشكار سازد. چنانكه می فرمايد: «آنچه را به تو امر شده است آشكار كن و از مشركان دوری گزين كه ما تو را از شر سرزنش كنندگان نگاه می داريم ».( فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ) (سوره حجر آيه ٩٤)

دعوت بنی هاشم

در سال سوم بعثت بار ديگر پيك وحی آمد و اين آيه را آورد: «ای پيغمبر! بستگان نزديكت را از نافرمانی ما بيم ده ».( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) (سوره شعراء آيه ٢١٤)

پس از نزول اين آيه پيغمبر دستور داد گوسفندی ذبح كنند و آن را طبخ كرده با نان و قدحی دوغ مهيا سازند. سپس به علیعليه‌السلام دستور داد همه مردان بنی هاشم را برای صرف غذا دعوت كند. نزديك به چهل مرد در خانه حارث بن عبدالمطلب گرد آمدند.

همين كه غذا آماده شد پيغمبر رو كرد به عموها و عموزاده ها و فرمود: به نام خدا غذا ميل كنيد. چون غذا خوردند و ابولهب يكی از عموهای پيغمبر كه مدری بت پرست و سرسخت بود ديد كه آن غذای كم همه مدعوين را كفايت كرد و چيزی هم از آن باقی ماند، گفت: محمد شما را سحر كرد! با اين سخن نابجای ابولهب پيغمبر صلاح نديد دعوت خود را ابلاغ كند. جمعيت پراكنده شدند بدون اينكه نتيجه ای از مجلس گرفته شود.

روز بعد باز پيغمبر فرمود: يا علی! ديروز ابولهب قبل از آن كه من سخنی بگويم كاری كرد كه ديدی و پيش از آنكه با آنها سخن بگويم متفرق شدند. سفارش كن غذای ديروز را آماده سازند سپس آنها را جمع كن. علیعليه‌السلام همان افراد را گرد آورد و آنها نيز آمدند و غذا خوردند.

همين كه كار غذا خوردن به انجام رسيد پيغمبر برخاست و آغازبه سخن كردو فرمود: فرزندان عبدالمطلب! خدا را حمد می كنم و به او استعانت می جويم و گواهی می دهم كه خدائی جز خدای يگانه نيست. راهنمای قوم به آنها دروغ نمی گويد.

به خدای يگانه من پيغمبر خدا هستم كه برای شما و عموم مردم برانگيخته شده ام. به خدا قسم می ميريد چنانكه می خوابيد و برانگيخته می شويد چنانكه بيداريد و از آنچه مدانيد محاسبه می شويد، و بدانيد كه بهشت و جهنم هست و دائمی است.

فرزندان عبدالمطلب! جبرئيل آمده است و از جانب خدا مرا مامور داشته است كه «بستگان نزديكم را از نافرمانی خدا بيم دهم» لابد از اين آيه در خواهيد يافت كه موضوع از چه قراری است؟ من قبل از هر كس مامورم كه شما بستگان و خويشانم را به خدای يگانه دعوت كنم و پس از شما ديگران را. به خدا قسم من جوانمردی از عرب را سراغ ندارم كه بهتر از من خيرخواه شما باشد.

من خوبی های دينا و آخرت را برای شما آورده ام. خدا مرا مامور داشته كه شما را فراخوانم تا او را خدايكتا بدانيد. كدام يك از شما مرا به اين امر ياری می كند تا برادر من و جانشين من و نماينده من در ميان شما و سرپرست خاندان من باشد؟

پيغمبر دو بار اين سخنان را تكرار كرد و هيچ كس پايخی نداد، ولی هر دو بار علیعليه‌السلام كه از همه حضار كم سن تر بود، برخاست و گفت: يا رسول الله! من همه آنچه را فرمودی به عهده می گيرم، و پيغمبر می فرمود: بنشين! چون با سوم پسغمبر سخنان خود را تكرار كرد و علیعليه‌السلام برخاست و آمادگی خود را اعلام داشت، پيغمبر در حالی كه او را به حضار نشان می داد، فرمود:

اين برادر من و جانشين من و نماينده من در ميان شماست، از وی شنوائی داشته باشيد و هر چه می گويد بپذيريد كه او وارث من خواهد بود. (تاريخ طبری - جلد ٢ كامل ابن اثير - جلد ٢ و سيرة الرسول مرحوم آقا سيد محسن امين عاملی به نقل از تفسير ثعلبی و خصائص نسائی و سيره حلبی. جای بسی تاسف است كه محمد بن حسنين هيكل نويسنده معروف مصر اين قسمت را در چاپ دوم كتابش «زندگانی محمد» برداشته است!) در اين جا حضار برخاستند و در حالی كه بيرون می رفتند، می خنديدند و به ابوطالب می گفتند: محمد به تو امر می كند كه از پسرت شنوائی داشته باشی و از وی اطاعت كنی.

به روايت يعقوبی در اين مجلس خانوادگی پس از سخنان پيغمبر، عمويش ابولهب گفت: ای اولاد عبدالمطلب! اگر شما از اين مرد پيروی كنيد و به دفاع ازوی برخيزيد كشته می شويد و اگر رهايش كنيد خوار می گرديد.

ولی ابوطالب گفت: ای بدبخت! به خدا ما او را ياری می كنيم و پشت سر او می ايستيم. برادرزاده عزيز! هرگاه خواستی مردم را به خدايت رهبری كنی، ما را آگاه كن تا سلاح به دست گرفته به حمايتت برخيزيم. در آن روز جعفر بن ابيطالب و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب مسلمان شدند و گروه بسياری به دنبال آنها به اسلام گرويدند. (تاريخ يعقوبی - چاپ دارالفكر بيروت سال ١٣٧٥)اين مطلب به همين گونه بوده است كه ما از مجموع نقلها ترجمه كرديم ولی برخی از مورخان عامه جمله «جانشين من و نماينده من در ميان شما و سرپرست خاندان من باشد» را حذف كرده اند اما ابن اثير و ثعلبی و نسائی آن را به همين كونه با مختصرتفاوتی نقل كرده اند.

جمله «آو وارث من خواهد بود» در خصائص نسائی كه از دانشمندان بزرگ عامه است، آمده است.