همسردارى

همسردارى0%

همسردارى نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

همسردارى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 21602
دانلود: 4133

توضیحات:

همسردارى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 74 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21602 / دانلود: 4133
اندازه اندازه اندازه
همسردارى

همسردارى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

درد دلهاى بي فايده

دشواريها و مشكلات زندگى زياد است.كسى نيست كه اوضاع‏دهر بر وفق مرادش بچرخد به طوريكه صد در صد راضى بوده اصلا درد دلى‏نداشته باشد.ليكن بعض نفوس به قدرى ظرفيت و صبر و حوصله دارند كه مشكلات را تحمل نمايند و در دفتر خاطرات بايگانى سازند و جز درمواقع ضرورى از آنها دم نزنند.با سعى و جديت‏براى مشكلات قابل علاج‏چاره‏جويى ميكنند ليكن از آه و ناله و شكايت و درد دل كه ثمرى ندارد و ازعلائم ضعف نفس بشمار ميرود جدا خوددارى مينمايند.پيش خود فكرميكنند كه بازگو كردن گرفتاريها درديرا دوا نميكند پس چرا محفل انس‏دوستان را به وسيله آن برهم زنيم و عيششان را ناقص سازيم.

اما گروهى ديگر،آنقدر ظرفيت و قدرت نفسانى ندارند كه مطلبى‏را در دل نگه دارند.

به شكايت و آه و ناله عادت كرده‏اند.به هر كس برخورد نمودند بامناسبت‏يا بى‏مناسبت درد دل را شروع ميكنند.در انجمن دوستان كه محل‏انس و تفريح است عنان سخن را در دست گرفته به شرح گرفتاريهاى‏خويشتن و كج رفتارى‏هاى چرخ و فلك مشغول ميگردند،گويا از جانب‏شيطان ماموريت دارند كه محافل انس و خوشى را برهم بزنند و اهل‏مجلس را به ياد گرفتاريهاى خودشان بيندازند.بدين جهت اكثر دوستان ازمجالست اينگونه افراد ديو صفت گريزانند و تا بتوانند فرار ميكنند.امابدبخت و بيچاره زن و فرزندشان كه راه فرار ندارند.وقتى به منزل واردشدند ميخواهند تلافى ديگران را كه حاضر نبودند به شكايتها و درد دلهاى‏ايشان گوش دهند از دل خانواده خودشان در بياورند.و در اين باره حتى ازكوچكترين موضوعات چشم‏پوشى نخواهند كرد.

گاهى از گرانى اجناس شكايت ميكنند.گاهى از وضع بد تاكسيهايا اضافه سوار كردن اتوبوسهاى خط شكوه مينمايند.گاهى ازبدرفتاريهاى دوستان يا كارشكنيها و رقابتهاى همكاران يا ايرادها و سختگيريهاى رئيس ناله ميكنند.گاهى از وضع كسب و كار يا بد حسابى‏مردم و برگشت چك و سفته داد و فرياد مينمايند.گاهى از بيماريها و عدم‏رسيدگى دكترها و گرانى حق ويزيتها شكايت ميكنند.اينگونه افراد چون‏چشم خوشبينى ندارند و از جهان جز بدى نمى‏جويند،از كوچكترين‏حوادث ناگوار متاثر شده آه و ناله را سر ميدهند.و بدينوسيله عيش‏خانواده را ناقص ميسازند.آن بيچاره‏ها هم راه فرار ندارند،بايد بسوزند وبسازند.

آقاى محترم!اين شكايتها و آه و ناله‏ها جز ايجاد ناراحتى چه ثمرى‏دارند و چه دردي را دوا ميكنند؟چرا براى يك عادت زشت و بى‏ثمر اسباب‏ناراحتى خانواده‏ات را فراهم ميسازى؟ همسر تو از صبح تا شب در خانه‏زحمت كشيده با دهها مشكل برخورد نموده از كثرت كارهاى خانه و سر وصداى بچه‏ها اعصابش خسته شده است.

فرزندانت نيز از مدرسه يا كارگاه با تن خسته و اعصاب پژمرده به‏منزل آمده‏اند.همه انتظار دارند تو به منزل بيايى و با سخنان گرم و گفتاردلپذيرت اعصاب خسته آنها را آرامش دهى.آيا انصاف است كه به عوض‏دلجويى،درد دل و شكايت‏برايشان تحفه بيارى؟چرا آسايشگاه منزل وكانون انس و محبت را به صورت جهنم سوزانى تبديل ميسازى كه از هرگوشه‏اش آه و ناله بلند است؟اگر هزينه زندگى بالا رفته و مردم بدرفتارى‏ميكنند و وضع عبور و مرور مشكل شده تقصير زن و بچه‏ات چيست؟اگروضع كسبت‏خوب نيست و مردم بد حساب شده‏اند آنها چه كنند؟

با اين عادت زيانبخش كه كوچكترين اثرى در حل مشكلات نداردخانواده‏ات را از خانه و زندگى و ديدارت بيزار ميگردانى.غذاييكه با اين آه و ناله‏ها صرف شود از زهر مار هم تلخ‏تر خواهد بود.نتيجه اين عمل‏به خوبى روشن است.

زيرا زن و فرزندت تا بتوانند از محيط خانه فرار ميكنند تا از شر آه‏و ناله‏هاى دائمى تو نجات يابند و اى چه بسا ممكن است در دامهاى‏رنگارنگ فساد گرفتار شوند.به علاوه همواره در معرض بيماريها مخصوصابيماريهاى اعصاب خواهند بود.

آيا بهتر نيست كه بردبار و متين و بزرگ نفس و عاقل باشى؟وقتى‏خواستى به منزل بروى گرفتاريهاى روزگار را بطور موقت هم كه شده‏به دست فراموشى بسپارى و در دل خويش به حوادث روزگار بخندى ومادامي كه در خانه هستى لب به شكايت و درد دل نگشايى؟و غمى بر دل‏خانواده‏ات نگذارى؟بگوييد و بخنديد و با خوشى و لذت غذا تناول كنيد ودر آن كانون انس و محبت استراحت و تجديد نيرو كنيد تا براى كار وكوشش آماده گرديد؟

اسلام نيز بردبارى و خوددارى از آه و ناله و شكايت را يكى ازاخلاق خوب شمرده برايش پاداش تعيين كرده است.

حضرت علىعليهما‌السلام فرمود:وقتى كار بر مسلمان دشوار شد شكايت‏خدا را نزد مردم نبرد بلكه به خدايي كه كليد همه مشكلات در دست اوست‏شكايت كند.(١)

حضرت علىعليهما‌السلام فرمود:در تورات چنين نوشته است:هر كس ازمصيبتى كه بر او وارد شده شكايت كند در واقع از خدا شكايت نموده‏است.(٢)

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:هر كس مصيبتى را كه در مال يا بدنش‏وارد شده كتمان كند و نزد مردم شكايت نكند بر خدا لازم است گناهانش‏را بيامرزد.(٣)

ايراد و بهانه‏جويى

بعضى از مردها ايرادگير و بهانه‏جو هستند.در خانه مرتبا ايرادميگيرند و در مقابل هر امر كوچكى نق نق ميكنند،چرا فلان چيز را آنجاگذاشته‏ايد؟چرا فلان چيز سر جايش نيست؟ چرا جامه اينجا افتاده؟چرااينجا كثيف است؟چرا ناهار دير حاضر شد؟چرا غذا شور است؟ چرافلان غذا را تهيه نكرديد؟چرا امروز سبزى خوردن سر سفره نيست؟چراآب حوض كثيف است؟اگر گلدان را آنجا گذاشته بوديد بهتر بود.مگر صددفعه نگفتم زير سيگاريها را روى ميز بگذاريد؟و صدها از اين قبيل‏ايرادهاى كوچك و جزئى.بعضى از مردها آنقدر در اين باره سختگيرى‏به عمل مي آورند كه راحتى خودشان و خانواده‏شان را فداى آن ميسازند بلكه‏گاهى حاضر ميشوند اساس پيمان مقدس زناشويى را به خاطر آن متزلزل‏سازند.

البته ما منكر اين موضوع نيستيم كه مرد حق دارد در امور منزل‏دخالت و امر و نهى كند،و در بخش اول كتاب به خانمها توصيه شد كه‏بدين حق اعتراف نمايند و در مقابل دخالتهاى مرد سر سختى نشان ندهند،ليكن مرد كه مدير و سرپرست‏خانواده است‏بايد جانب احتياط و عقل وتدبير را هيچگاه از دست ندهد.اگر خواست در امور منزل دخالت نمايد بايد عاقلانه و بطور صحيح انجام گيرد تا مؤثر واقع شود.

چون مرد آنقدر فرصت ندارد كه در تمام امور منزل دخالت كند واصولا در اين جهت تخصص ندارد صلاح است كه امور خانه‏دارى را دراختيار همسرش قرار بدهد و در اين باره به وى آزادى بدهد كه بر طبق ذوق‏و سليقه خويش خانه را اداره كند.و اگر در اين باره نظرهاى خاصى دارد،به عنوان مشورت و صلاح‏انديشى،نه به عنوان زور و تحكم،آنها را به‏همسرش تذكر دهد و از وى بخواهد كه نظر و سليقه او را نيز رعايت كند.

وقتى زن از سليقه شوهرش اطلاع يافت اگر عاقل و خردمند باشد و به‏خانه و زندگى علاقه داشته باشد سعى خواهد كرد كه اسباب رضايت او رافراهم سازد.و اگر بعضى از امور منزل را بر وفق سليقه خويش نيافت‏ميتواند با نرمى و ملايمت و زبان خوش همسرش را متذكر سازد.

در اين صورت موقعيت و احترام مرد محفوظ ميماند و پيشنهاداتش تاحدودى مورد قبول واقع خواهد شد.زيرا اكثر بانوان خانه‏دار حاضرنددخالتهاى مرد را در صورتيكه گاه گاه و بطور استثناء باشد بپذيرند.ليكن‏اگر به صورت ايراد و بهانه‏جوئى و نق نق‏هاى دائمى در آمد نه تنها تاثيرنخواهد داشت‏بلكه ممكن است نتيجه معكوس بدهد.

زيرا خانم كم كم با ايرادهاى پى در پى عادت ميكند و آنها را يك‏امر عادى محسوب ميدارد.

در اين صورت شخصيت‏شوهر در نظرش كوچك شده به حرفهايش‏بى‏اعتنا خواهد شد.حتى به ايرادهاى به جا و بسيار مهم او هم اعتنا نخواهدكرد.پيش خود فكر ميكند كه من هر كار بكنم بالاخره مورد ايراد و غر و غرواقع خواهم شد.پس چه لزومى دارد كه براى جلب رضايت او زحمت‏بكشم؟او كه ايراد ميگيرد بگذار بيشتر بگيرد.رفته رفته از خانه‏دارى وشوهردارى دلسرد ميگردد.ممكن است‏به قصد انتقام و مقابله به مثل،به‏ايراد و بهانه‏جويى متوسل شود.

در اين صورت محيط خانه كه بايد كانون انس و استراحت‏باشد به‏صورت ميدان نبرد و كشمكشهاى دائمى تبديل خواهد شد.ممكن است ازايراد و نق نق‏هاى دائم طورى به ستوه آيد كه طلاق و جدايى را ترجيح دهد وكانون مقدس زناشويى را از هم بپاشد.زن هر چه هم عاقل و بردبار باشدبالاخره از ايراد و تحقيرهاى پى در پى خسته خواهد شد.

از باب نمونه به داستان زير توجه فرماييد:

مردى به كلانترى ١٤ مراجعه كرد و مدعى شد كه همسرش دو ماه‏است قهر كرده و به خانه پدرش رفته است.همسر اين مرد اظهار داشت:

شوهرم سليقه مرا در خانه‏دارى نمى‏پسندد.چون دائما مرا بر سر پختن غذاو تنظيم امور خانه تحقير ميكرد از خانه‏اش رفتم تا گوشهايم از اين همه‏بدگويى آسوده شود.(٤)

مرد نبايد از اين نكته غفلت كند كه تنظيم امور منزل و اداره خانه درتخصص زن و از وظائف او ميباشد.نبايد اين حق را از او سلب كرد و اورا به صورت يك آلت‏بى‏اراده تبديل ساخت.بلكه بايد به وى آزادى داد تاذوق و سليقه خويش را به كار بندد و با شوق و دلگرمى خانه‏دارى كند.

صلاح نيست كه مرد در اين باره سختگيرى و بهانه‏جويى كند.زيرا انس ومودت و صفا و صميميت‏خانوادگى بر همه چيز تقدم دارد.

تسليت و دلجويى

چنانكه مرد هميشه به يك حال نيست زن نيز حالات مختلف دارد،گاهى شاد و خندان است، گاهى غمناك و افسرده.گاهى خوش و سر حال‏است گاهى عصبانى و تندخو.ممكن است در اثر كارهاى دشوارخانه‏دارى كاملا خسته شده باشد.ممكن است از داد و قال بچه‏ها اعصابش‏ناراحت‏شده باشد.ممكن است مورد طعن و زخم زبان يكى از بستگان ياهمسايگان قرار گرفته باشد.ممكن است از تجملات زندگى و چشم وهمچشمي هاى غلط متاثر شده باشد. آرى انسان در معرض صدها از اين‏قبيل حوادث جزئى و كلى قرار دارد.و ممكن است‏يكى از آنها چنان درروحش اثر بگذارد كه از شدت ناراحتى از خود بيخود شده دنبال بهانه‏اى‏باشد تا دق دلش را خالى كند.

مخصوصا بانوان كه روحى حساس و لطيف دارند زودتر از مردهااز حوادث ناگوار متاثر گشته عكس العمل نشان ميدهند.با اندك چيزى‏رنجيده و عصبانى ميشوند.چون احساساتى هستند و تاب تحمل دشواريهارا ندارند فورا داد و قال راه مى‏اندازند.

در اين مواقع غير عادى احتياج به تسليت و دلجويى دارند.بايد بانرمى و ملايمت اعصابشان را آرامش داد.و براى اينكار كسى بهتر ازشوهر وجود ندارد.زيرا يار و غمخوار و شريك زندگى و محرمترين افرادنسبت‏باوست.در اين مواقع بايد بداد همسر پريشان احوالش برسد واعصاب پژمرده او را آرامش دهد.

آقاى محترم!هنگاميكه وارد منزل ميشوى اگر ديدى همسرت‏عصبانى و ناراحت ميباشد. صورتش را درهم كشيده اوقات تلخى ميكند غير عادى بودن حالش را درياب و بر احوال زارش ترحم كن.اگر از شدت‏ناراحتى سلام نكرد تو سلام كن.سلام كردن مقام تورا پايين نمي آورد.با لب‏خندان و چهره باز صحبت كن.بيش از هر روز گرمى و مهربانى به خرج‏بده.از اوقات تلخى و ترشرويى اجتناب كن.در كارهاى خانه كمك كن.

مواظب باش حرف زننده و تندى از تو خارج نشود.از مسخرگى و دست‏انداختن او بپرهيز. اگر حرف نميزند سر به سرش نگذار،بگذار به حال خودباشد.نگو:امروز ديگر چه خبرته مثل برج زهر مار شده‏اى؟اگر خواست‏درد دل كند به حرفهايش خوب گوش بده و اظهار تاسف كن. چنان وانمودكن كه از آن پيش آمد ناگوار حتى بيشتر از خود او متاثر گشته‏اى.بگذارخوب درد دل كند و عقده‏هايش را بگشايد.

آنگاه كه به حال عادى در آمد مانند يك پدر مهربان بلكه شوهردلسوز از روى عقل و تدبير در رفع نگرانيهايش كوشش كن.با خوشرويى‏و مهربانى تسليتش بده.و براى صبر و بردبارى تقويتش كن.با زبان خوش‏و دليل و برهان حوادث ناگوار زندگى را كوچك و غير قابل اعتنا جلوه‏بده.و شخصيت او را در مقابل تحمل حوادث تقويت كن.در مقابل‏حوادث قابل علاج وعده مساعدت و ياريش بده.

اگر قدرى صبر و حوصله به خرج بدهى و با عقل و تدبير رفتار كنى‏به زودى از نگرانى و ناراحتى نجات پيدا ميكند و زندگى شما مانند سابق‏بلكه بهتر ادامه پيدا خواهد كرد.ليكن اگر در مقابل تندخوييها وعصبانيتهاى موقت او تندخويى و بد اخلاقى نمودى ممكن است‏به نزاع وزد و خورد و قهر و دعوا منجر شود بلكه امكان دارد در اثر لجبازى يكى ازشما يا هر دو يا شخص سوم طلاق و جدايى به ميان آيد.

عيبجوئى مكن

كسى در اين جهان نيست كه كليه خوبيها در او جمع و از تمام بديهاو نواقص پاك و منزه باشد.

يكى لاغر است‏يكى خيلى چاق.يكى بينى‏اش بزرگ است‏يكى‏دهانش گشاد.يكى دندانهايش بزرگ است‏يكى چهره‏اش سياه.يكى‏كوتاه قد است‏يكى خيلى دراز.يكى دهانش بدبو است‏يكى پاهايش.يكى‏بى‏عرضه و خجول است‏يكى پررو و بى‏حيا.يكى كثيف است‏يكى بى‏ادب.

يكى آداب مهماندارى را بلد نيست‏يكى سواد ندارد.يكى تندخو است‏يكى‏پژمرده و افسرده. يكى سليقه غذا پختن ندارد يكى ولخرجى ميكند.يكى‏پرخور است‏يكى بى‏اشتها.يكى بد اخلاق است‏يكى حسود.يكى تنبل‏است‏يكى بد زبان،يكى خودخواه است‏يكى كينه‏توز.و دهها از اين قبيل‏عيوب بزرگ و كوچك.هيچ زن و مردى پيدا نميشود كه يك يا چند عدداز اين عيبها را نداشته باشد.

مردها معمولا قبل از ازدواج زنى را در مغز خويش مجسم ميسازندكه داراى كليه كمالات و از تمام بديها منزه باشد و به اصطلاح خودشان‏همسر ايده‏آل مي نامند.و در نظر دارند با يك همچه دوشيزه فرشته صفتى‏وصلت نمايند.و از اين مطلب غفلت دارند كه يك چنين زنى در جهان‏خارج وجود ندارد.وقتى ازدواج كردند چون وجود خارجى همسرشان به صورت ذهنى همسر ايده‏آل كاملا مطابقت ندارد بناى ايراد و عيبجويى راميگذارند.خودشان را در ازدواج شكست‏خورده و بدشانس مى‏پندارند.ازبدبختى و عدم موفقيت دائما آه و ناله دارند.هميشه در صدد عيبجويى وخرده‏گيرى هستند.و در اين باره حتى از عيبهاى بسيار ناچيز و غير قابل اعتنا نميگذرند.آنقدر در مورد يك عيب كوچك فكر ميكنند كه مانند كوه‏جلوه مى‏كند.گاه گاه آنرا به رخ همسرشان كشيده تحقيرشان ميكنند.يا پيش‏ديگران از وى انتقاد مينمايند. بدينوسيله (كانون) مقدس زناشويى رامتزلزل ساخته اسباب ناراحتى خودشان و همسرشان را فراهم ميسازند.

نتيجه اين عيبجوييها اين ميشود كه زن قلبا مكدر خواهد شد،مهر وعلاقه‏اش رفته رفته كم ميشود،نسبت‏به زندگى و خانه‏دارى و شوهردارى‏دلسرد ميگردد،پيش خود ميگويد:چرا در خانه مردى كه دوستم نداردزحمت‏بكشم؟ممكن است در صدد تلافى بر آمده از شوهرش عيبجويى‏كند.

شوهر ميگويد:چه دماغ زشت و بزرگى دارى؟زن پاسخ ميدهد:

هر چه باشد از روى سياه و هيكل لاغر بدقواره تو بهتر است.مرد ميگويد:

پايت‏بوى گند ميدهد.زن ميگويد:حرف نزن با اين دهان گشاد و لبهاى‏كلفت.در اين صورت رويشان بروى هم باز ميشود و مرتبا از يكديگر مذمت‏و انتقاد ميكنند و محيط خانه كه بايد محيط صفا و صميميت‏باشد به صحنه‏نزاع و عيبجويى و تحقير تبديل ميگردد.

اگر با همين وضع به زندگى ادامه دهند تا آخر عمر روز خوش‏ نخواهد داشت.زيرا خانه‏اى كه صفا و صميميت و مهر و محبت نداشته‏باشد جاى آسايش و خوشى نيست.به علاوه مردى كه خودش را در ازدواج‏شكست‏خورده و بدشانس بداند و از اين امر ناراضى باشد و زنى كه مرتبامورد تحقير و عيب‏جويى قرار گيرد همواره در معرض ابتلاى به امراض‏خطرناك مخصوصا بيماريهاى عصبى و روانى خواهند بود.و اگر دامنه‏نزاع و بدگويى بالا بگيرد و به طلاق و جدايى منجر شود معمولا زن و مرد هر دو بدبخت‏خواهند شد مخصوصا اگر بچه‏دار باشند. زيرا چنين مردى اولاحيثيت و آبروى اجتماعى خويش را از دست‏خواهد داد و در بين مردم يك‏فرد هوسران و سبك مغز معرفى خواهد شد.

ثانيا در اثر ازدواج اول و طلاق ضررهاى اقتصادى زيادى بر وى‏وارد شده كه جبران آنها آسان نخواهد بود.و براى ازدواج دوم نيز به‏صرف بودجه زيادترى نيازمند است كه تامين آن دشوار خواهد بود.

با تحمل اين ضررها بعيد است‏به آسانى بتواند وضع اقتصادى خويش رامتعادل و روبراه سازد.

ثالثا معلوم نيست‏به آسانى بتواند همسر مناسب و بى‏عيبى براى‏خويش پيدا كند.زيرا اولا با توجه به سابقه بدى كه در اثر ناسازگارى وطلاق همسر اولش پيدا كرده كمتر زنى حاضر ميشود به او شوهر كند وثانيا بر فرض اينكه همسرى پيدا كرد معلوم نيست از همسر اولش بهترباشد.البته امكان دارد كه عيب مخصوص او را نداشته باشد ليكن خيلى‏كم اتفاق مي افتد بلكه اصلا امكان ندارد كه به طور كلى بى‏عيب و نقص باشد.

همسر دومش نيز داراى عيب بلكه عيبهايى خواهد بود.واى چه بسا ازهمسر اولش به مراتب بدتر باشد.در آن صورت ناچار ميشود هر جور هست‏بااو بسازد.كمتر مردى اتفاق مي افتد كه از ازدواج دومش كاملا راضى باشد.

اما براى حفظ آبروى خويش ناچار است‏بسازد.بسيار اتفاق افتاده كه‏مردى زن دومش را طلاق داده و به سراغ همسر اولش رفته است.

آقاى محترم چرا با عينك بدبينى و عيبجويى به همسرت نگاه ميكنى‏و به بعض عيوب كوچك و غير قابل اعتنا آنقدر اهميت ميدهى كه تدريجابه صورت يك عيب بزرگ غير قابل اغماض در نظرت مجسم شود و زندگى را بر خودت و خانواده‏ات تاريك گرداند؟

مگر زن بى‏عيب سراغ دارى كه از همسرت عيبجويى ميكنى؟مگرخودت بى‏عيبى كه انتظار دارى او كاملا بى‏عيب باشد؟اصولا اين عيبهاى‏كوچك چه ارزشى دارند كه كانون گرم زندگى را سرد يا متلاشى سازند.

چرا فقط عيبهاى همسرت را مى‏بينى و از خوبيهايش صرف نظر ميكنى؟

اگر با نظر انصاف و واقع بينى بنگرى مزايا و خوبيهاى فراوانى را در اوخواهى يافت كه بديهايش را تحت الشعاع قرار خواهد داد.با توجه به آن‏همه خوبى آن عيب كوچك اصلا عيب شمرده نمى‏شود.

اسلام عيبجويى را يك صفت‏بسيار زشت و زيانبخشى شناخته‏جدا از آن نهى كرده است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:اى كسانى كه به زبان مدعى‏اسلام هستيد ليكن ايمان در قلبتان وارد نشده است،از مسلمانان بدگويى‏نكنيد و در صدد عيبجويى بر نياييد.هر كس از ديگران عيبجويى كند موردعيبجويى خدا قرار خواهد گرفت.و چنين شخصى و لو در خانه‏اش باشدرسوا خواهد شد(٥)

-------------------------------------------

١-بحار ج ٧٢ ص ٣٢٦

٢-بحار ج ٧٢ ص ١٩٦

٣-مجمع الزوائد ج ٣ ص ٣٣١

٤-اطلاعات ١٦ اردى بهشت ١٣٥١

٥-شافى ج ١ ص ٢٠٦

به حرف بدگويان ترتيب اثر نده

يكى از صفات زشتى كه در بين مردم كاملا رواج دارد مذمت وبدگويى از ديگران است.

اين صفت پليد در بين دوستان و خانواده‏ها كدورت و دشمنى ايجادميكند.خانواده‏ها را متلاشى ميگرداند.كانون گرم خانوادگى را سرد و بى‏رونق مينمايد.و چه بسا اوقات اسباب قتل و جنايت ميشود.

عيبجويى و بدگويى عوامل و علل مختلفى دارد.گاهى حسد باعث‏بدگويى ميشود،گاهى دشمنى و كينه‏توزى،گاهى انتفامجويى.گاهى به‏قصد خودستايى از ديگران بدگويى ميكند. گاهى از كسى خرده‏گيرى ميكندتا شنونده را نسبت‏به او بدبين نموده محبتش را به سوى خويش جلب نمايد.

گاهى بدينوسيله تظاهر به دوستى و خيرخواهى ميكند،ليكن خيلى كم اتفاق‏مي افتد كه قصد دلسوزى و خيرخواهى واقعى داشته باشد.از اين رهگذراست كه مرد عاقل و باهوش نبايد به مطلق بدگوييها ترتيب اثر بدهد بلكه‏بايد با كمال دقت و احتياط منظور گوينده را دريابد و مواظب باشد فريب‏ظاهرسازيهاى او را نخورد و تحت تاثير القاآت شيطانى او قرار نگيرد.

يكى از نكات قابل توجهى كه مرد بايد بدان توجه داشته باشداينست كه مادر و خواهر و برادر و زن برادرش غالبا با همسرش ميانه‏خوبى ندارند و لو تظاهر به دوستى داشته باشند.

علت قضيه اينست كه پسر قبل از ازدواج جزء خانواده پدر و مادرمحسوب ميشود و از خويش استقلال ندارد.پدر و مادر سالها براى‏پسرشان رنج و زحمت ميكشند بدان اميد كه در آخر عمر از او منتفع شوند.

در عين حال كه برايش عروسى ميكنند و به صورت ظاهر مستقلش قرارميدهند ليكن از وى انتظار دارند كه از پدر و مادر قطع علاقه نكند و درعين استقلال،تابع آنها باشد و بيش از سابق نسبت‏به آنان اظهار محبت‏ نمايد و در همه امور هيچكس حتى همسرش را بر آنها ترجيح ندهد و مانندسابق تمام توجهش به سوى آنان معطوف باشد.ليكن پسر وقتى ازدواج‏ميكند تمام همش اينست كه يك زندگى خوش و آبرومند و كاملا مستقلى براى خويشتن تاسيس كند.چون همسر تازه‏اش را يك عضو مهم وشريك آن زندگى نوين ميداند به وى اظهار عشق و علاقه ميكند.شبانه روززحمت ميكشد تا اسباب و لوازم زندگى را مرتب نموده اسباب رفاه وآسايش خودش و همسرش را فراهم سازد.هر چه در اين باره بيشتركوشش كند به همين نسبت از زندگى سابقش جدا شده نسبت‏به‏خويشانش كمتر اظهار علاقه خواهد نمود.

در اينجا است كه آنها مخصوصا مادر و خواهرش احساس خطرميكنند.متوجه ميشوند كه با ورود يك دختر بيگانه به خانواده‏شان نزديك‏است پسرشان را از دست‏بدهند.هر چه بيشتر براى زندگى اختصاصى‏خويش و جلب رضايت همسرش كوشش كند آنان بيشتر احساس خطرمينمايند.از آن مى‏ترسند كه يك مرتبه رشته خويشاوندى را بريده و به‏طور كلى آنها را فراموش كند.در اين كم مهرى،عروس تازه را مجرم‏شناخته تمام گناهان را به گردن او ميگذارند.

براى حفظ موقعيت‏خويش و نگهدارى پسرشان غالبا بهترين راه‏را اين ميدانند كه مهر و علاقه او را نسبت‏به همسرش كم كنند.بدين‏منظور از عروس تازه وارد عيبجويى ميكنند. برايش عيب و نقص‏مى‏تراشند.عيبهاى كوچك و غير قابل اعتنا را بزرگ جلوه ميدهند. پيش‏شوهرش از او بدگويى ميكنند.حتى اگر ضرورت اقتضا كرد از نسبتهاى‏دروغ هم باك ندارند.صدها نقشه ميكشند تا از عروس تازه انتقام بگيرندو او را از نظر شوهر بيندازند.

مرد اگر آدم ساده و زود باورى باشد ممكن است از نيرنگها ودلسوزيهاى ظاهرى آنها متاثر گشته آلت دست آنها واقع شود.از بدگوييهاى آنها متاثر گشته نسبت‏به همسرش دلسرد گردد. بهانه‏جويى وغر و نق را شروع كند.موضوعات بسيار كوچك و بى‏اهميت را عيب‏بزرگ و قابل اهميت‏بشمارد.هميشه آنها را در نظر خويش مجسم نموده‏گاه و بيگاه از همسرش انتقاد كند. بدين وسيله محيط خانه را صحنه ايرادو خرده‏گيرى و كانون گرم خانواده را سرد و بى‏صفا گرداند.

هر چه بيشتر به حرفشان گوش بدهد تشويق شده بيشتر عيبجويى‏نموده دو به هم زنى مينمايند.در اثر فتنه‏انگيزيهاى آنها ممكن است كار زن وشوهر به زد و خورد و حتى طلاق و جدايى منجر شود.ممكن است آنقدرمزاحم عروس بيچاره شوند كه جانش به ستوه آمده از زندگى سير شود به‏حدي كه از شدت ناراحتى و عصبانيت دست‏به خودكشى بزند.زنهايي كه ازدست مادر يا خواهر يا برادر شوهر خويش انتحار نموده‏اند بسيارند ونمونه‏هايى از آنها در صفحات مجلات و روزنامه‏ها منعكس ميشود.

از باب نمونه به داستانهاى زير توجه فرماييد:تازه عروسى درپايان اولين هفته ازدواج سوزن خورد.پس از عمل جراحى به خبرنگاراطلاعات گفت:يك هفته است‏با مرد ٣٤ ساله‏اى به نام... ازدواج كرده‏ام.

روزى كه به خانه شوهر ميرفتم حس ميكردم كه مانند زنان ديگر خوشبخت‏خواهم شد.ولى هنوز چند روز نگذشته بود كه ناسازگارى شوهر و خواهرشوهر شروع شد و زندگى كه فكر ميكردم برايم بهشتى خواهد بود به‏جهنمى تبديل شد.اقوام شوهرم در اين مدت كم آنقدر مرا اذيت كردند كه‏از زندگى سير شدم و به وسيله خوردن سوزن خودكشى كردم(١)

زنى خودسوزى كرد و در آخرين دقائق حيات به مامورين گفت:

برادران شوهرم زندگى را بر من تلخ كرده بودند و به خاطر آزار و اذيت آنهابود كه خودم را آتش زدم(٢)

تازه عروسى كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش به تنگ آمده بودخود را آتش زد(٣)

زنى به علت‏بدرفتارى و بهانه‏گيرى مادر شوهرش خودسوزى‏كرد(٤)

بنابراين،ناسازگاريها و فتنه‏انگيزيهاى مادر شوهر و خواهر شوهريكى از خطرات بزرگى است كه بنياد زناشوييها را متزلزل ميسازد وخوشى و آسايش را از خانواده‏ها سلب ميكند.پس نمى‏توان آنرا ناديده‏گرفت‏بلكه بايد با عقل و تدبير در صدد چاره‏اش برآمد.

البته نمى‏توان در دهان آنها را بست ليكن ميتوان سخنانشان راعقيم و بى‏اثر قرار داد.

مرد بايد بدين نكته توجه داشته باشد كه مذمتها و عيبجوييهاى‏بدگويان-چه مادر و خواهر باشند چه غير اينها-غالبا از روى‏خيرخواهى و دلسوزى نيست.بلكه عوامل ديگرى از قبيل حسد،كينه‏توزى،انتقام،خودنمايى،قصد سوء استفاده در ميان است.چون برخوشى و آسايش عروسشان رشك مى‏برند،چون در مقابل خواسته‏هاى‏آنها تسليم بدون قيد و شرط نشده، چون او را رقيب خويش و غاصب‏پسرشان ميدانند،چون ميخواهند پسرشان را نگهدارند تا از وى استفاده ببرند،چون ميخواهند خودشان را خيرخواه جلوه دهند بدين جهت ازعروس بدگويى ميكنند تا نتواند در دل شوهرش زياد نفوذ كند.

آنها غالبا به فكر خويش هستند و منافع خودشان را بر مصالح پسرو عروسشان مقدم ميدارند. اگر خيرخواه بودند به واسطه عيبجوييها وولنگاريهاى خويش زندگى آنها را سرد و متزلزل نمى‏ساختند بلكه اسباب‏استحكام و دوام آنرا فراهم ميساختند.

تعجب اينجاست كه وقتى ميخواستند همين دختر را براى پسرشان‏نامزد كنند با تعريف و توصيف مقام او را از فرشته‏ها هم بالاتر ميبردندليكن وقتى به خانه بخت قدم نهاد يك مرتبه وضع تغيير ميكند و داراى‏صدها عيب و نقص ميشود.

آقاى محترم!گول زبان چرب و نرم و دلسوزيهاى ظاهرى آنها رانخور.

اكثر عيوبي كه براى همسرت مى‏تراشند يا اصلا عيب نيستند ياعيوب كوچك و بى‏اهميتى هستند كه آدم عاقل نبايد بدانها اعتنا كند.

فرضا عيبى هم داشته باشد مگر بشر بى‏عيب سراغ دارى كه انتظار دارى‏همسرت به طور كلى بى‏عيب باشد؟

مگر مادر و خواهرت كه از همسرت عيبجويى ميكنند خودشان‏بى‏عيبند؟!اگر عيبى هم داشته باشد در مقابل،صدها خوبى دارد.چراخوبيهايش را نمى‏بينى؟اگر به حرفشان گوش بدهى هر روز بليه و غوغايى‏بر پا ميسازند.تورا نسبت‏به زندگى و همسرت دلسرد ميگردانند. همسرت‏نيز نسبت‏به تو و زندگى بيعلاقه ميگردد.

محيط خانه كه بايد محيط صفا و محبت‏باشد به صحنه كشمكش و ايراد و بهانه‏جويى تبديل ميگردد.اگر با همين وضع تا آخر عمر به زندگى‏ادامه بدهيد آسايش و سعادت نخواهيد داشت. و اگر به طلاق و جدايى‏منجر شود معمولا وضع بهترى پيدا نخواهيد كرد.زيرا علاوه بر ضررهاى‏اقتصادى و ناراحتيهاى روحى و زيانهاى آبرويى كه عائدت ميشود معلوم‏نيست در ازدواج آينده شانس بهترى داشته باشى و بتوانى همسر بهترى‏پيدا كنى.در آن صورت هم خيال نكن دست از سرت بردارند بلكه اگرمطابق ميلشان نبود باز هم عيبجويى و انتقاد را شروع خواهند كرد.پس‏بهتر است از همان ابتدا رسما به آنها بگويى اگر ميخواهيد خويشاوندى ورفت و آمد ما باقى بماند از همسر من بدگويى نكنيد و كارى به ما نداشته‏باشيد. همسرم عيبى ندارد و من او را دوست دارم.وقتى ديدند سخنانشان‏در تو اثر ندارد مکدرخواهند شد و از شر عيبجوييها و فتنه‏انگيزيهاى آنهاخلاص خواهى شد.

ليكن بدين نكته نيز توجه داشته باش كه بعضی مادر و خواهرها باين‏آسانيها از هدف خويش دست‏بردار نيستند و براى پيشبرد هدف خويش وانتقام گرفتن از عروس از دروغ گفتن و تهمت زدن و حتى اگر ضرورت‏اقتضا كرد از نسبت‏خيانت دادن هم باك ندارند.و بوسيله اين حربه برنده‏چنان اعصاب مرد را تحريك ميكنند كه كنترل خويش را از دست ميدهد وتحقيق نكرده همسر بي گناهش را طلاق ميدهد و حتى گاهى مرتكب قتل وجنايت ميشود.

بسيارى از جنايتها و طلاقها در اثر همين بدگوييها و نسبتهاى ناروابوقوع پيوسته است.

براى نمونه به داستان زير توجه فرماييد:«زن و شوهر جوانى به نام...و...به دادگاه حمايت‏خانواده تبريزرفتند تا برگ عدم سازش بگيرند.مرد در دادگاه گفت:زن من براى برادرم‏كه در اصفهان زندگى ميكند نامه‏هاى عاشقانه مينويسد.ديشب چند تا ازاين نامه‏ها را در كمد لباس او پيدا كردم.اما زن در حاليكه اشك ميريخت‏توضيح داد كه مادر و خواهر شوهرم بر سر موضوعى...با من اختلاف‏دارند و دائما اذيتم ميكنند.ولى حالا كه مى‏بينند ايرادگيريهاى آنها اثرى‏نكرده اين نامه‏ها را درست كرده توى كمد لباس من گذاشته‏اند تا شوهرم‏را تحريك كنند مرا طلاق بدهد.

در دادگاه اين زن و شوهر را آشتى دادند و روانه كردند.فقط درلحظه آخر به شوهر گفتند:به مادر و خواهرت بگو اينقدر سر به سر عروس‏جوانشان نگذارند(٥) ».

«زن ٣٤ ساله‏اى از دست مادر شوهرش پيت نفت را بر سرش خالى‏كرد و خود را آتش زد.چند لحظه بعد همسايه‏ها با شنيدن فريادهايش به‏كمك شتافتند و او را به بيمارستان سيناى تهران رساندند.اين زن دربيمارستان گفت:مادر شوهرى دارم كه با ما زندگى ميكند.فوق العاده‏عصبى و بهانه‏گير است.مرتب از من ايراد ميگيرد و بين من و شوهرم رابه هم ميزند.ديروز كه براى خريد از خانه بيرون رفته بودم يكى از دوستانم‏را در كوچه ديدم و چند دقيقه با هم درد دل كرديم.وقتى به خانه رسيدم مادرشوهرم اعتراض كرده گفت:اين همه وقت كجا بودى؟ جريان ملاقات بادوست دوران تحصيلم را برايش تعريف كردم.ولى او سرش را تكان داده‏گفت: دروغ ميگويى.تازه زير سرت بلند شده.شنيده‏ام با قصاب محله روى هم ريخته‏اى.من عصبانى شدم و از شدت ناراحتى تصميم گرفتم كه‏از دست او خودكشى كنم(٦) ».

پس مرد در اينگونه موارد بايد كمال بردبارى و احتياط وعاقبت‏انديشى را به عمل آورد.و در اطراف و جوانب موضوع خوب تحقيق‏و كنجكاوى كند و تا مطلب خوبى برايش روشن و مسلم نشده از هراقدامى جدا اجتناب نمايد.

در اينجا لازم است‏خاطر نشان سازيم كه پدر و مادر براى‏فرزندشان خيلى رنج‏برده‏اند.در تحمل آن همه زحمت صدها اميد و آرزوداشته‏اند.اميدوار بوده‏اند كه در موقع درماندگى دستشان را بگيرد.شرعا ووجدانا حق دارند.سزاوار نيست انسان وقتى به استقلال رسيد و اندك‏توانايى در خويشتن ديد حقوق آنها را يكسره فراموش كند و محو زن وفرزند گردد. سپاس‏گزارى از آنها در هر حال واجب و لازم است.حتى بعداز ازدواج هم بايد نسبت‏به آنها احسان و احترام كند.و اگر محتاج و درمانده‏هستند واجب است‏بر آنان انفاق كند.بايد هميشه در مقابلشان كوچكى وتواضع كند.

مانند سابق بلكه بيشتر اظهار محبت و اخلاص نمايد.رابطه‏اش را با آنهاقطع نكند.براى عرض ادب به منزلشان برود و براى احترام به مهمانى‏دعوتشان كند.كارى نكند كه آزرده خاطر گردند.به همسر و فرزندانش‏سفارش كند كه تواضع و احترام را از دست ندهند.به آنان بفهماند كه‏صلاح ما در اينست كه نسبت‏به پدر و مادر و ساير خويشان وفادار باشيم.

بدين وسيله ميتواند هم حقوق پدر و مادر و ساير خويشان را ادا كند و آنها را راضى نگهدارد و هم جلو اذيتها و ناسازگاريهاى آنان را بگيرد.اگراحساس خطر نكنند وجهى ندارد مزاحم عروسشان شوند بلكه ازطرفداران و حمايت كنندگان جدى او خواهند بود.

در خاتمه لازم است‏يادآور شويم كه عروس نبايد از شوهرش‏انتظار داشته باشد كه پدر و مادر و ساير خويشانش را يكسره فراموش كندو زحمتها و محبتهاى آنان را به طور كلى ناديده بگيرد و با آنها قطع رابطه‏كند.اين كار نه باين آسانيها امكان دارد نه صلاح است.

عروس اگر زن عاقل و با تدبيرى باشد ميتواند به طورى با مادرشوهر و خواهر شوهرش رفتار كند كه از مادر و خواهر خودش نيزمهربان‏تر و دلسوزتر باشند.اگر در مقابل آنان حالت تسليم به خود بگيرد ودر كارها با آنها مشورت كند و رفت و آمد را قطع نكند و احترام آنها رامحفوظ بدارد و نسبت‏به آنان احسان و نيكى كند نه تنها مزاحمش نخواهندشد بلكه همواره مددكار و حامى او خواهند بود.

اين موضوع در بخش اول كتاب به طور مشروح مورد بحث قرارگرفت ميتوانيد بدانجا رجوع نماييد.