همسردارى

همسردارى0%

همسردارى نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

همسردارى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 21596
دانلود: 4133

توضیحات:

همسردارى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 74 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21596 / دانلود: 4133
اندازه اندازه اندازه
همسردارى

همسردارى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تنبيه

زن و شوهر گر چه يك زندگى مشترك خانوادگى را تشكيل‏ميدهند و بايد در اداره امور منزل تشريك مساعى نمايند ليكن به هر حال دربعضی موارد اختلاف سليقه هم دارند.مرد ميل دارد تمام امور خانواده‏مطابق خواست‏خودش انجام بگيرد و زن مطيع او باشد،بر عكس زن هم‏همين خواست و تمايل را دارد.در اينجاست كه صدور اوامر و نواهى ازطرفين آغاز ميشود و مخالفت‏ها و كشمكش‏ها شروع مى‏گردد.بهترين راه حل اينست كه زن و شوهر دست از امر و نهى بردارند و در موارداختلاف با مشورت و تبادل نظر به تفاهم برسند،و اگر دست از زورگوئى ولجبازى بردارند غالبا به تفاهم مى‏رسند و مشكلى به وجود نخواهد آمد. ليكن‏هيچيك از آنها حق ندارد عقيده‏اش را بر ديگرى تحميل كند و او رامجبور نمايد كه مطابق دستورش عمل كند،و در صورت تخلف حق نداردتوبيخ يا تنبيهش كند.ليكن بعضی مردها به بهانه اينكه قيم و سرپرست‏خانواده هستند چنين حقى را براى خودشان قائل هستند.به خودشان حق‏ميدهند كه مطابق دلخواهشان امر و نهى كنند.و همسرانشان را موظف‏ميدانند كه مطيع دستوراتشان باشند و هرگز تخلف نكنند.و در صورت‏تخلف او را مورد عتاب و خطاب و توبيخ و تهديد قرار ميدهند.و چنين‏رفتارى را حق خويش مى‏پندارند. حتى گاهى به ضرب و شتم و اذيت اقدام‏مينمايند.در صورتيكه مرد حق اذيت و آزار و كتك زدن به همسرش راندارد.مردان زمان جاهليت كه از عاطفه و انسانيت كم بهره بودند همسران‏خودشان را مورد اذيت و آزار و ضرب و شتم قرار ميدادند و پيامبر اسلام‏براى جلوگيرى از اين عمل زشت‏به پا خاست و فرمود:هر مردى كه‏به صورت همسرش سيلى بزند. خدا به فرشته مامور دوزخ (مالك) دستورميدهد كه در دوزخ هفتاد سيلى بر صورتش بزند.و هر مردى كه دستش رابر موهاى زن مسلمانى بگذارد (براى اذيت موى سرش را بگيرد) در دوزخ‏دستش با ميخهاى آتشين كوبيده ميشود(٨)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله زدن زنان را نهى كرد مگر درمورديكه تنبيه واجب باشد(٩)

پيامبر گرامى اسلام فرمود:هر مرديكه همسرش را كتك بزند-وبيش از سه ضربه باشد-خدا او را در قيامت در حضور خلائق نگه ميداردو رسوايش ميسازد.و خلق اولين و آخرين چنين مردى را تماشا ميكنند.(١٠) پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:تعجب ميكنم از مرديكه‏همسرش را كتك مى‏زند در صورتيكه خودش در كتك خوردن سزاوارتراز همسرش ميباشد.اى مردم!زنانتان را با چوب نزنيد،زيرا قصاص‏دارد.(١١)

مرديكه همسرش را كتك بزند بر او ستم كرده و ستمگر،هم در اين‏جهان و هم در جهان آخرت بكيفر خواهد رسيد.آن هم ظلم به فرد ناتوانيكه‏با صدها اميد و آرزو به خانه شوهر آمده.بدان اميد آمده كه در پناه اوآرامش و آسايش بجويد.به مردى پناه آورده كه حامى و غمخوار او باشد ودر مشكلات ياريش كند.زن امانتى است از جانب خدا كه به مرد سپرده‏ميشود.آيا كسى با امانت الهى چنين رفتار ميكند؟!امير المؤمنين‏عليه‌السلام فرمود: زنان بنزد مردان به امانت گذارده ميشوند.مالك نفع وضرر خودشان نيستند.آنها نزد شما امانتهاى خدا هستند.آزارشان نرسانيدو بر آنها سخت نگيريد.(١٢)

مرديكه همسرش را مورد ضرب و شتم قرار ميدهد بر روح اوضربه‏اى وارد ميسازد و عقده‏اى به وجود مى‏آورد كه به سادگى قابل رفع‏نخواهد بود.صفا و محبت‏خانوادگى را از بين مى‏برد.من نميدانم با چنين همسر كتك خورده و تحقير شده‏اى چگونه مى‏توان روابط همسرى‏برقرار كرد؟واقعا خجالت دارد!!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:آيا يكى از شما همسرش رامى‏زند سپس او را در آغوش مى‏گيرد؟!(١٣)

بنابراين در موارديكه شوهر حقى بر همسرش ندارد شرعا و قانوناو اخلاقا مجاز نيست او را به كارى مجبور سازد و در صورت تخلف به تنبيه‏و كتك اقدام نمايد.مثلا زن شرعا موظف نيست كه امور خانه‏دارى راانجام دهد.مانند نظافت منزل،طبخ غذا،شستن لباس و ظرفها، بچه‏دارى وهم چنين خياطى،قالى بافى،گلدوزى و ديگر كارها،گر چه بانوان با ميل ورغبت كارهاى منزل را انجام ميدهند و در اين باره هم حرفى ندارند،ليكن‏وظيفه آنها نيست.شوهر بايد از همسرش در برابر انجام اين كارها تشكر وقدردانى نمايد.و بدين وسيله او را تشويق نمايد.ولى اگر بعض كارها راانجام نداد يا ناقص انجام داد،مرد حق ندارد او را مورد تنبيه و توبيخ وضرب و شتم قرار دهد.

اسلام فقط تنبيه را در جائى تجويز ميكند كه حقى از شوهر تضييع‏ميشود.و آن در دو مورد است:

اول-مرد شرعا و قانونا حق دارد از همسرش بهره جنسى بگيردو از انواع تمتعات و لذتها استفاده كند.زن شرعا و قانونا موظف است دربرابر اين خواسته مرد تمكين نمايد.و خويشتن را در اختيار او قرار دهد.

اگر زن تمكين نمود مشكلى به وجود نخواهد آمد.اما اگر از انجام‏خواسته‏هاى مرد امتناع ورزيد،در اينصورت بهتر است مرد،ابتداء با نرمى و ملايمت و حتى تقديم هديه دل همسرش را به دست آورد و به كام‏جوئى نائل‏گردد.ولى اگر احساس كرد كه زن قصد اذيت و لجبازى دارد و به هيچ وجه‏تمكين نميكند،و مرد هم تاب تحمل ندارد،در يك چنين موردى مرد حق‏دارد به تنبيه متوسل شود.آنهم با رعايت احتياط و حفظ سلسله مراتب درچنين موردى قرآن مى‏گويد:همسرانى را كه احساس ميكنيد از تمكين دربرابر خواسته شما (تمتعات جنسى) امتناع مى‏ورزند،ابتداء آنها را پند وموعظه بدهيد،سپس در بستر از آنها جدا شويد سپس آنها را بزنيد.پس‏اگر اطاعت نمودند بر آنان ستم روا نداريد.به درستيكه خدا عالى و بزرگ‏است(١٤)

چنانكه ملاحظه مى‏فرمائيد،خداوند متعال در اين آيه،به شوهراجازه ميدهد كه همسرش را كه در برابر خواسته‏هاى مشروعش،يعنى‏لذتجوئى و كاميابى تمكين نميكند و قصد اذيت و تمرد دارند،مورد تنبيه‏قرار دهند.آن هم در سه مرحله:مرحله اول:پند و اندرز.مرحله دوم: اگرپند و اندرز مفيد واقع نشد يا بسترش را جدا كند يا در بستر پشت‏به او كندو بخوابد و بدين وسيله،خشم و ناراحتى خودش را اظهار نمايد.مرحله‏سوم:اگر اين عمل هم مؤثر واقع نشد و زن هم چنان به لجبازى و تمردخويش ادامه ميدهد،به مرد اجازه داده شده كه براى استيفاى حق مشروع‏و قانونى خويش به كتك زدن متوسل شود.اما مرد حتى در اين حال هم‏حق ندارد از حد مشروع تجاوز نمايد و مرتكب ظلم و ستم شود.مرد بايددر اين مورد به چند نكته توجه كند.١-هدف از ضرب بايد اصلاح وتربيت‏باشد نه انتقامجوئى.٢-با دست‏باشد يا چوب نازك،چنانكه در روايات آمده با چوب مسواك.٣-طورى بزند كه بدن او سياه و قرمزنشود و الا بايد جريمه (ديه) بپردازد.٤-از ضربه زدن به جاهائي كه احتمال‏خطر دارد، مانند چشم و سر و شكم جدا اجتناب نمايد.٥-ضرب طورى‏باشد كه موجب كدورت عميق و عقده غير قابل علاج نگردد،و زن را به‏لجبازى و تمرد و طغيان بيشتر وادار ننمايد.٦-همواره اين نكته را درنظر داشته باشد كه مى‏خواهد با اين زن زندگى كند و از محبتهاى قلبى وصفا و اخلاص او بهره بگيرد.٧-توسل به كتك در صورتى تجويز شده،كه زن در برابر عدم تمكين، معذور نباشد.مثلا اگر زن به علت‏حائض‏بودن،يا روزه‏دار بودن در ماه رمضان،يا در حال احرام بودن،يا بيماربودن،از تمكين خوددارى نمود مرد حق ندارد او را تنبيه نمايد.

دوم-زن اگر خواست از منزل خارج شود بايد از شوهرش اجازه‏بگيرد و اگر اجازه نداد شرعا حق ندارد خارج شود.و اگر بدون اجازه‏خارج شد مرتكب گناه شده است.در حديث آمده كه پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نهى كرد كه زن بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود و فرمود:

هر زنى كه بدون اذن شوهر از منزل خارج شود همه فرشتگان آسمانى و هرچيزى كه بر او مرور ميكند-از جن و انس-او را لعنت ميكنند تا اينكه‏به منزل باز گردد(١٥) .و اين موضوع حقى است كه شوهر بر گردن زن دارد كه‏واجب است آن را ادا كند.

ليكن مرد نبايد در اين باره سختگيرى كند و همسرش را بدين وسيله‏اذيت نمايد.بهتر است در هر جا كه محذورى نمى‏بيند اجازه بدهد برود.

تشريع اين حق براى قدرت نمائى و تحت فشار قرار دادن همسر نيست‏بلكه بدان منظور است كه مرد بتواند همسرش را از رفتن به جاهاى غيرمناسب باز دارد و در حفظ و صيانت او اقدام نمايد.سختگيريهاى بيجا نه‏تنها مفيد نيست‏بلكه به انس و محبت و اعتماد خانوادگى نيز لطمه واردميسازد.و حتى ممكن است گاهى موجب طغيان و تمرد و انحراف او رافراهم سازد.اما اگر رفتن به جائى را غير مناسب و باعث فساد اخلاق وارتكاب گناه تشخيص داد بايد همسرش را از رفتن به آنجا جدا نهى كند.وبر زن هم واجب است اطاعت كند و از رفتن به آن مجلس خوددارى نمايد.

به هر حال اگر زن از دستورات شوهر سرپيچى و تمرد ميكند و بدون‏اجازه بلكه با نهى شوهرش از منزل خارج ميشود،مرد حق دارد او رابه همان صورت قبل مورد تنبيه قرار دهد.با حفظ همان مراحل و شرائط.

البته زن مى‏تواند در چند مورد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود وشوهر هم حق ندارد او را منع نمايد.١-خارج شدن از منزل براى‏ياد گرفتن مسائل ضرورى دين.٢-مسافرت براى حج در صورت‏استطاعت.٣-خارج شدن از منزل براى پرداخت‏بدهى در صورتيكه‏بدون خروج امكان پرداخت نباشد.

-------------------------------------------

١-سوره‏ى نساء آيه ٣٤

٢-مستدرك ج ٢ ص ٥٥٠

٣-بحار ج ١٠٣ ص ٢٢٧

٤-وسائل ج ١٥ ص ٢٥١

٥-بحار ج ١٠٣ ص ٢٢٨

٦-بحار ج ١٠٣ ص ٢٤٩

٧-اطلاعات ١٤ فروردين ماه ١٣٥١

٨ - مستدرك جلد ٢ ص ٥٥٠

٩ - مستدرك جلد ٢ ص ٥٥٠

١٠-مستدرك جلد ٢ ص ٥٥٠

١١-بحار الانوار جلد ١٠٣ ص ٢٤٩

١٢-مستدرك جلد ٢ ص ٥٥١

١٣-وسائل جلد ١٤ ص ١١٩

١٤-سوره نساء آيه ٣٤

١٥-وسائل الشيعه جلد ١٤ ص ١٥٤

مردان بدبين

درست است كه مرد بايد از همسرش مراقبت كند ليكن نه به حديكه‏به وسواسيگرى منتهى شود.بعض مردها به بيمارى بدگمانى و سوءظن‏مبتلا هستند.بى‏جهت نسبت‏به همسرانشان بدبين هستند.درباره آنان‏احتمال خيانت ميدهند.

هر مرديكه بدين بيمارى خانمان سوز مبتلا شد زندگى را به خودش و خانواده‏اش تلخ ميكند. ايراد و بهانه‏جويى ميكند.نسبت‏به اعمال وحركات همسرش به نظر بدبينى نگاه ميكند و مانند سايه او را تعقيب‏مينمايد.چون سوءظن دارد از در و ديوار شاهد و قرينه پيدا ميكند.

چيزهايى را كه اصلا دليل خيانت نيستند به منزله ادله قطعيه غير قابل انكارميشمارد.مثلا: چون فلان مرد برايش نامه نوشته لابد با هم سر و سرى‏دارند.چون با فلان مرد سلام و تعارف كرد معلوم ميشود خيانتكار است.

چون جوان همسايه از پشت‏بام به او نگاه كرد معلوم ميشود خواهان يكديگرهستند.چون از فلان مرد تعريف كرد معلوم ميشود دل بسته اوست.چون‏نامه‏اش را از من مخفى نمود لابد از معشوقش بوده است.چون كمتر ازسابق اظهار محبت ميكند معلوم ميشود زير سرش بلند است.چون قيافه‏دخترم با همسرم شباهت ندارد معلوم ميشود خيانت كرده است.

اين قبيل امور بلكه كوچكتر از آنها را دليل قطعى خيانت ميشمارد.

بدتر از همه اينكه گاهى مادر يا خواهر يا يكى از همسايگان در اثرغرض‏ورزى و كينه‏توزى عقيده‏اش را تاييد نمايد در اينصورت جرم وخيانت‏يقينى ميشود.

بدبخت‏خانواده‏ايكه به مرض بدگمانى مبتلا شوند.آسايش وخوشى ندارند.آب خوش از گلوى هيچ كدامشان پايين نمى‏رود.مرد هماننديك پليس مخفى دائما از اعمال و حركات همسرش مراقبت مينمايد.از درو ديوار شاهد و دليل مى‏تراشد و در رنج و عذاب دائم بسر مى‏برد. زن‏بيچاره هم ناچار است همانند يك متهم بي گناه همواره در شكنجه و عذاب‏روحى و در حال محدوديت و تحت نظر زندگى كند.بنياد چنين خانواده‏اى‏همواره در معرض خطر قرار دارد. ممكن است طلاق و جدايى به ميان آيد و زن و شوهر هر دو بدبخت‏شوند.ممكن است در اثر بدبينى قتل و جنايت‏بوجود آيد.

مردانيكه در اثر سوءظنهاى بيجا همسران بي گناه خويش را به قتل‏رسانده و حتى خودشان انتحار كرده‏اند نمونه‏هاى فراوانى دارند.

در چنين موردى كه واقعا يكى از مواقع حساس و خطرناك‏زناشويى است مرد و زن بايد دست از لجبازى بردارند و قبل از وقوع‏حوادث ناگوار با عقل و تدبير در صدد چاره بر آيند.زن و مرد اگر اندكى‏به خود آيند و خطر بزرگى را كه در كمينشان نشسته در نظر بگيرند و بااحتياط كامل و عاقبت‏انديشى در صدد حل مشكل برآيند پيروز خواهندشد.

مرد بايد تعصبهاى غلط و توهمات بيجا را از خويش دور گرداند وبر طبق موازين عقل و وجدان رفتار كند.نسبت‏خيانت‏به كسى دادن‏موضوع بسيار دشوار و پر مسؤوليتى است.تا موضوع خيانت‏با دليل وشاهد قطعى به اثبات نرسد نمى‏توان كسى را متهم كرد.خداوند متعال درقرآن ميفرمايد:اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد از بسيارى از گمانهاى بداجتناب كنيد زيرا بعض گمانها گناه است(١).

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:هر كس همسرش را (بى‏جهت) متهم به‏زنا كند همانند مار كه از پوستش خارج ميشود از حسناتش خارج خواهدشد.و به تعداد موهاى بدنش هزار گناه در نامه اعمالش ثبت‏خواهد شد(٢)

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتان بزند خداوند متعال در قيامت او را بر تلى از آتش نگه ميدارد تا به كيفر بهتانش‏برسد(٣)

ماداميكه با ادله و براهين شرعى خيانت زن به اثبات نرسد مرد حق‏ندارد او را متهم سازد.و تهمت زدن به او گناه بسيار بزرگى است كه درشرع مقدس اسلام هشتاد تازيانه براى آنان مقرر شده است.

به صرف احتمال يا به وسيله شواهد و علائم خيالى نمى‏توان يك‏چنين موضوع مهمى را اثبات نمود.مثلا اگر در روزگار جوانى براى كسى‏نامه فرستاده يا برايش نامه يا عكس فرستاده‏اند دليل خيانت او نيست.

درست است كه نبايد چنين عملى را انجام داده باشد ليكن ممكن‏است در اثر سادگى و نادانى مرتكب اين اشتباه شده باشد و واقعا عفيف وپاكدامن باشد.

براى جوانان از اين قبيل اشتباهات اتفاق مى‏افتد.اگر مردى‏برايش نامه فرستاده البته نبايد نامه‏اش را قبول كند ليكن اگر از روى‏نادانى نامه‏اش را پذيرفت‏يا از ترس اتهام مخفى ساخت نمى‏توان صرف‏اين نامه را دليل خيانت‏شمرد.

اگر با مرد بيگانه‏اى سلام و تعارف كرد گر چه كار خوبى نكرده كه‏با بيگانه‏اى گرم گرفته است ليكن تنها اينكار را نمى‏توان دليل خيانت‏شمرد.شايد به عقيده خودش مى‏خواسته خوش اخلاقى به خرج بدهد يامنظور ديگرى داشته است.شايد از دوستان پدر يا برادرش بوده است.

شايد به مناسبتى سابقه آشنايى داشته‏اند.

اگر از مردى تعريف كرد دليل آن نمى‏شود كه به او دلبسته است.

البته زن كار خوبى نميكند كه نزد شوهرش از مرد ديگرى تعريف ميكندليكن شايد از روى سادگى و عدم توجه باشد و نبايد از علائم خيانت‏محسوب شود.

اگر نامه‏اش را مخفى ساخت‏يا در مورد معاشرتهايش مرتكب دروغ‏و خلافگويى شد دليل خيانت نيست.شايد از ترس اتهام نامه‏اش را مخفى‏ساخته يا مرتكب دروغ شده باشد شايد مطلب ديگرى در آن نامه بوده‏خواسته از شوهرش مخفى بماند.شايد براى خلافگويى منظور ديگرى‏داشته است.

اگر كمتر از سابق اظهار محبت ميكند دليل آن نيست كه نسبت‏به‏ديگرى دلبسته است.شايد از شوهرش دلخورى داشته باشد.شايد غم وغصه‏اى به دل داشته باشد،شايد بيمار باشد.شايد در اثر بى‏توجهى و عدم‏اظهار محبت‏شوهرش،نسبت‏به زندگى دلسرد شده باشد.

به هر حال،در اين قبيل امور كه از علائم خيانت‏شمرده ميشود دههااحتمال صحيح عقلايى وجود دارد كه اگر با وجدان پاك و بى‏آلايش‏مورد سنجش قرار گيرد احتمال خيانت‏يك احتمال مرجوح و غير عقلايى‏محسوب خواهد شد.

آقاى محترم!تورا به خدا سوگند دست از سوءظن و وسواسيگرى‏بردار.مانند يك قاضى با انصاف در محكمه داورى بنشين و ادله و شواهدخيانت همسرت را با دقت و انصاف بررسى كن و مقدار دلالت آنها رابسنج و ببين آيا قطعى هستند يا ظنى يا احتمالى؟

من نميگويم لاابالى و بى‏غيرت باش بلكه ميگويم:به هر دليلى به‏مقدار دلالتش ترتيب اثر بده نه زيادتر.چرا براى بعضى توهمات بيجا و شواهد پوچ زندگى را به خودت و خانواده‏ات تنگ ميكنى؟اگر كسى باهمين قبيل شواهد خيالى خودت را متهم سازد چه حالى پيدا ميكنى؟ چراانصاف و وجدان ندارى؟چرا آبروى خودت و همسرت را ميريزى؟چرابر احوال زار و پريشان او ترحم نميكنى؟هيچ فكر نميكنى كه ممكن است‏در اثر همين بددليها و تهمتهاى بيجا همسر پاكدامنت از وادى عفاف خارج‏شود و دامنش به فساد آلوده گردد.

حضرت علىعليه‌السلام به فرزندش امام حسن فرمود:مواظب‏باش در غير موضع غيرت، غيرت بخرج ندهى.زيرا اين عمل افراد صحيح‏را به سوى فساد و افراد پاكدامن را به جانب گناه متمايل خواهد ساخت(٤)

اگر نسبت‏به همسرت بدبين هستى مطلب را با هر كس در ميان‏نگذار زيرا ممكن است در اثر دشمنى يا نادانى يا تظاهر به خيرخواهى،بدون دقت و بررسى،عقيده ترا تاييد نمايند بلكه شواهد بى‏اساس ديگرى‏را بدان بيفزايند و سوءظنت را به مرحله يقين برسانند و بدينوسيله دنيا وآخرتت را تباه سازند.مخصوصا با مادر و خواهرت در اين باره صحبت‏نكن زيرا اكثر آنها باطنا با همسرت ميانه خوبى ندارند.چه بسا در اين‏مواقع حسد و كينه‏توزى آنان تحريك شود و بدون عاقبت‏انديشى بدبينى‏تو را زيادتر گردانند.اگر خواستى از راهنمائيهاى ديگران استفاده كنى بادوستان عاقل و با تجربه و خيرخواه و عاقبت‏انديش مشورت كن.بهتر ازهمه اينكه نسبت‏به هر يك از اعمال و رفتار همسرت بدبين هستى مطلب رابالصراحه با خودش در ميان بگذارى و توضيح بخواهى.ليكن منظورت‏اين نباشد كه مطلب را به اثبات برسانى.

بلكه حس بدبينى را و لو موقتا كنار بگذار و خودت را خالى الذهن‏بگير.و مانند يك قاضى با انصاف كه بخواهد درباره ديگران داورى كندبه توضيحات همسرت گوش بده.اقلا احتمال صدق درباره‏اش بده،فرض‏كن شوهر خواهرت براى داورى به نزد تو آمده و براى خيانت همسرش يك‏چنين شواهدى را ذكر ميكند ببين درباره او چطور قضاوت ميكنى درباره‏همسرت نيز همانطور حكم كن؟چرا گريه و زاريها و دليل و برهانهاى اودر دل سنگ تو اثر نميكند؟و به عنوان يك مجرم قطعى به سخنانش نگاه‏ميكنى؟

بردبار و عاقل باش.مبادا به مجرد اين شواهد پوچ همسر بي گناهت‏را طلاق بدهى و خودت و او را بدبخت گردانى.گيرم اين زن را طلاق‏دادى و توانستى با تحمل خسارتهاى زياد همسر ديگرى انتخاب كنى ازكجا كه او بهتر باشد؟حالت‏بدبينى تو آنوقت هم خواهد بود.وانگهى فكربچه‏هاى بيگناهت را نميكنى؟آخر آنها چه كرده‏اند كه بايد فداى مرض‏بدبينى تو شوند؟ به چشمهاى معصوم و رنگ پريده آنان نگاه كن و دست ازبددلى بردار.

مبادا در اثر بدبينيهاى بيجا دست‏به خودكشى بزنى يا همسر بيگناهت‏را به قتل رسانى.از يك طرف مرتكب قتل نفس كه بدترين گناه است و خدابدان وعده دوزخ داده بشوى،از طرف ديگر زندگى را از هم بپاشى وخودت را سيه روز و بدبخت گردانى.

اين مطلب را بدان كه كمتر خونى است كه مخفى بماند.بالاخره‏آثار خون بروز ميكند.آنگاه به كيفر اعمالت‏يا كشته ميشوى يا براى هميشه‏بايد در زندان به سر برى. اگر مطلب را قبول ندارى به آمار محكومين كه مقدارى از آنها درصفحات مجلات و روزنامه‏ها منعكس ميشود بنگر تا عواقب اين قبيل‏جنايتها برايت روشن گردد.

همسران يك چنين مردانى نيز وظيفه بسيار سنگينى بر دوش دارند.

بايد براى نجات خودشان و شوهر و فرزندانشان فداكارى كنند.بايد واقعاشوهردارى كنند.در يك چنين مواقع دشوار است كه مراتب لياقت وكاردانى و عقل و تدبير بانوان ظاهر ميگردد.

خانم محترم!قبل از هر چيز اين مطلب را بدان كه شوهرت به يك‏بيمارى خطرناك روانى مبتلا است.بى‏جهت نميخواهد زندگى را به‏خودش و تو تلخ كند بيمار است.آرى وسواسيگرى نيز يكى از بيماريهاى‏خطرناك است.با بيمار بايد مدارا نمود تا بيماريش برطرف گردد. تاميتوانى به او اظهار عشق و محبت كن.آنقدر اظهار علاقه كن تا يقين كندكه جز او كسى در دل تو راه ندارد.اگر ايراد و بهانه‏جويى ميكند تحمل‏كن.در مقابل تنديها و خشونتهايش بردبارى به خرج بده.در مقابل‏سختگيريهايش مدارا كن.داد و قال راه نينداز.قهر و دعوا نكن.در مقابل‏پيشنهاداتش لجبازى نكن.اگر احساس كردى كه نامه‏ها و معاشرتهايت راكنترل ميكند اصلا به رويش نياور.تمام اعمال و رفتار و حوادث روزانه رابرايش تشريح كن.هيچ حادثه‏اى را از وى مخفى مدار.در هر موردى‏توضيح خواست‏حقيقت را بدون كم و زياد در اختيارش بگذار.از دروغ وكتمان واقع جدا اجتناب كن زيرا اگر يك مرتبه دروغت آشكار شد آن راسند جرم و دليل قطعى خيانت محسوب ميدارد و به اين آسانيها بدبينى اوبرطرف نخواهد شد.اگر گفت: با فلان كس معاشرت نكن و فلان كار را انجام نده بدون چون و چرا بپذير و سرسختى نشان نده كه سوءظنش‏زيادتر ميشود.

از كارهاييكه اسباب بدگمانى و تهمت ميشوند جدا اجتناب كن.

حضرت علىعليهما‌السلام فرمود:هر كه نفس خويشتن را در موضع تهمت‏قرار دهد نبايد كسانى را كه به او گمان بد ميبرند ملامت كند(٥)

اگر نسبت‏به شخص معينى حساسيت دارد او را به طور كلى رها كن.

تو اگر بتوانى شوهر و زندگى خودت را حفظ كنى بهتر است تااينكه دوستى با افراد مخصوصى را نگهدارى كنى.پيش خود نگو مگر من‏اسير و بنده زر خريد شوهرم هستم كه مجبور باشم اينقدر مدارا كنم.البته‏بنده نيستى ليكن همسر يك مرد بيمار هستى.

در آن هنگام كه با هم پيمان زناشويى بستيد متعهد شديد كه درمشكلات و گرفتاريها يار و غمخوار يكديگر باشيد آيا رسم وفا است كه بايك شوهر بيمار لجبازى و ستيزه‏گرى كنى؟ احساسات خام را كنار بگذارهوشمند و عاقبت‏انديش باش.به خدا سوگند براى حفظ شوهر وخانواده‏ات هر چه بردبارى و فداكارى كنى ارزش دارد.هنر زن در اينست‏كه در يك چنين مواقع دشوار با چنين مردانى سازگارى كند.

امام صادقعليهما‌السلام فرمود:جهاد زن در اين است كه در مقابل اذيتها وغيرتهاى شوهرش بردبارى كند(٦)

كارى نكن كه شوهرت بدبين يا بدبين‏تر شود.از مردان بيگانه‏مخصوصا آنها كه شوهرت نسبت‏به آنها حساسيت دارد تعريف نكن.به مردان نامحرم خيلى نگاه نكن.پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:خداوند متعال برزن شوهردارى كه چشمش را از نگاه به نامحرم پر كند غضب شديد خواهدكرد(٧)

با مردان بيگانه معاشرت و گفتگو نكن.بدون اجازه شوهرت به‏خانه آنها نرو.به اتومبيل آنها سوار نشو.عفت و پاكدامنى تو كافى نيست‏بلكه بايد از امورى كه اسباب سوء ظن مى‏شود جدا اجتناب نمايى.ممكن‏است در اثر غفلت و سادگى كار كوچكى از تو سر بزند كه شوهرت رابدبين گرداند.

به داستان زير توجه فرماييد:

دختر ٢٧ ساله‏اى...در دادگاه گفت:در زمستان سال ١٣٤٢ در يك‏روز برفى به تقاضاى يكى از دوستانم به اتومبيل دايى او سوار شدم تا مرابه منزل برساند.و همين امر هشت‏سال است كه مرا بلاتكليف گذارده‏است،دو ماه قبل از واقعه موقعى كه در كلاس ششم دبيرستان تحصيل‏مى‏كردم عقد شده بودم.يك روز كه براى حاضر كردن درس به خانه يكى‏از همشاگرديهايم رفته بودم برف شروع شد.همشاگردى از من خواست كه‏دايى‏اش مرا به منزل برساند.اتفاقا هنگامى اتومبيل حامل من به منزل‏رسيد كه شوهرم سر كوچه ايستاده بود.من كه متوجه خطر شده بودم به‏راننده گفتم فرار كند او هم مانند يك مجرم فرار كرد و همين امر برسوءظن شوهرم افزود.بعدا نيز موقعى كه مورد اعتراض قرار گرفتم‏جريان را انكار كردم و اين امر سوءظن او را بيشتر كرد به طورى كه بعداحتى شهادت همشاگردى و خانواده‏اش نتوانست‏خاطر او را آسوده سازد و مرا از اتهام برهاند.

شوهرم ديگر نه حاضر شد مرا به خانه ببرد و نه طلاقم گويد هشت‏سال است كه همينطور بلا تكليف مانده‏ام(٨)

به نظر خوانندگان مقصر در اين داستان كيست؟به نظر من عمده‏تقصير به گردن زن است. اوست كه در اثر سادگى و غفلت،خودش وشوهرش را به اين روز انداخته است.

اولا كار خطائى كرد كه در اتومبيل مرد بيگانه‏اى سوار شد.برفرض اينكه شوهرش هم اين قضيه را نديده بود اصولا سوار شدن زن دراتومبيل يك مرد بيگانه كار زشت و خطرناكى است.

ثانيا گيرم كه در اثر غفلت اين عمل را انجام داد ليكن وقتى ديدشوهرش سر خيابان ايستاده است‏بايد فورا به راننده بگويد نگه‏دار.ازاتومبيل پياده شود و با شوهرش به منزل برود و جريان را براى او شرح بدهدثالثا يكى از اشتباهات بزرگش اينست كه به راننده دستور فرارداده.

چهارمين اشتباهش اينست كه بعدا قضيه را به كلى انكار نموده‏است.بعد از همه اينها جا داشت وقتى شوهرش را ملاقات مى‏كرد تمام‏قضايا را برايش شرح مى‏داد و اعتراف مى‏كرد كه من در اثر سادگى وخجالت اشتباه كردم.

البته مرد هم در مرتبه دوم بى‏تقصير نبوده است.نبايد تنها اين حادثه‏را دليل قطعى يانت‏بشمارد.بايد احتمال بدهد كه همسرش در اثر غفلت‏و سادگى و عدم تجربه مرتكب اين خطا شده بعدا هم از ترس اتهام دستور فرار داده و به همين جهت هم اصل قضيه را منكر شده است.

در اين صورت بايد با كمال انصاف و بيطرفى در اطراف قضيه‏خوب تحقيق كند.وقتى به برائت او اطمينان حاصل كرد خطايش راببخشد و زياد سختگيرى نكند.

زن خيانتكار

اگر با ادله و شواهد قطعيه به اثبات رسيد كه زن خيانتكار است و بامردان بيگانه رابطه نامشروع دارد مرد با مشكل بسيار دشوارى روبرومى‏شود.از يك طرف حيثيت و آبرويش در معرض خطر قرار دارد ازطرف ديگر تحمل چنين ننگى دشوار است.مرد در بن‏بست‏سختى گيركرده كه نجات از آن كار بسيار خطرناك و دشواريست.

در اينجا مرد چند راه در پيش دارد:

راه اول-براى حفظ آبرو و بقاى خانواده‏اش دندان بر سر جگرنهاده موضوع خيانت همسرش را ناديده بگيرد و با وضع موجود تا آخرعمر بسازد.البته اين راه درستى نيست.زيرا هيچ مرد غيرتمندى نمى‏تواندشاهد خيانتهاى همسرش باشد و وجود اطفال نامشروع را تحمل كند.

غيرت براى مرد يكى از صفات پسنديده است و مرد بى‏غيرت نزد خدا ومردم خوار و فرومايه و بى‏آبروست.

واقعا چه زندگى كثيف و ننگ‏آورى دارند نامردانى كه بدين خوى‏بد آلوده‏اند؟!

نه تنها مرد نيستند بلكه از حيوانات هم پست‏ترند. پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

بوى بهشت از پانصد سال راه استشمام مى‏شود ليكن دو دسته مردم‏از بوى بهشت محرومند: عاق والدين و ديوث.عرض شد:يا رسول الله‏ديوث كيست؟فرمود:مردى كه ميداند همسرش زناكار است (و در مقابل‏خيانت او سكوت مى‏كند)(٩)

راه دوم-همسر خودش يا مرد خيانت پيشه را به قتل برساند.

البته بدين طريق مى‏تواند انتقام بگيرد و به طور موقت تشفى قلب حاصل‏كند.ليكن كار بسيار خطرناكى است و عاقبت‏خوشى ندارد.زيرا كمتراتفاق مى‏افتد كه موضوع قتل براى هميشه مخفى بماند.بالاخره قاتل‏شناخته و مورد تعقيب قرار خواهد گرفت.در دادگاه هم موضوع خيانت‏همسرش را به اين آسانيها نمى‏تواند به ثبوت برساند.بدين جهت احتمال‏تبرئه شدنش بسيار ضعيف است.يا محكوم به اعدام مى‏شود يا اينكه مدت درازى را بايد در زندان بسر برد.زندگى او از هم مى‏پاشد.اطفالش‏بدبخت و بى‏سرپرست مى‏شوند.بنابراين، عقلايى نيست كه انسان تحت‏تاثير احساسات خام قرار بگيرد و براى تشفى نفس و ارضاى حس‏كينه‏توزى دست‏به چنين اقدامات خطرناكى بزند و جان خودش را درمعرض خطر قرار بدهد.

مرد بايد عاقل و بردبار و عاقبت‏انديش باشد.آنقدر قدرت نفس‏داشته باشد كه دست‏به اقدامات جنون‏آميز نزند تا اينكه چاره واقعى را پيداكند.

مردانى كه به يك چنين بليه زندگى گرفتارند بايد قبل از هر گونه اقدام خطرناك،عواقب آن را به خوبى بسنجند و به آمار مردانى كه همسرخويش يا مرد خيانت پيشه را به قتل رسانده‏اند، و در صفحات مجلات وروزنامه‏ها هر روز منعكس مى‏شوند،مراجعه كند و نتيجه كارشان را ببيند وآنگاه تصميم بگيرد.

راه سوم-خودكشى كند تا خيانتهاى همسرش را نبيند و از اين‏زندگى ننگين نجات پيدا كند، البته اين راه هم عقلايى نيست.زيرا از يك‏طرف مرتكب قتل نفس شده كه از لحاظ شرع يكى از گناهان بزرگى است‏كه خداوند متعال وعده دوزخ بدان داده است.

از طرف ديگر،خودش را نابود و از زندگى محروم نموده است.

اين چه كار غير عقلايى است كه انسان براى انتقام از ديگران خودش را به‏هلاكت دنيوى و اخروى بيندازد؟!و همسرش را براى ارتكاب خيانت‏آزادى بيشترى بدهد؟شايد بدترين راهها همين راه باشد.

راه چهارم-در صورتى كه خيانت همسرش به طور يقين به اثبات‏رسيد و ديد به هيچ قسمى حاضر نيست از كارهاى غير مشروعش دست‏بردارد بهترين و بى‏خطرترين و عقلايى‏ترين راه اينست كه او را طلاق‏بدهد و از شر او نجات پيدا كند.

درست است كه در اثر طلاق زندگى او از هم مى‏پاشد و خسارتهاى‏زيادى هم خواهد ديد و تحمل اينكار دشوار است مخصوصا اگر بچه‏دارباشد ليكن به هر حال چاره‏اى جز اين وجود ندارد.بهترين راه اينست كه‏همسرش را طلاق بدهد و فرزندانش را تحويل بگيرد.زيرا صلاح نيست‏فرزندان بيگناهش را در اختيار يك زن فاسد قرار دهد.

البته نگهدارى از بچه‏ها دشوار است ليكن بايد مرد مطمئن باشد كه چون براى رضاى خدا اين طريق را انتخاب نموده خدا هم ياريش مى‏كند وبه زودى يك زن پاكدامن و عفيف نصيبش مى‏گردد و طولى نخواهد كشيدكه زندگى او در يك مسير عادى و آبرومند قرار خواهد گرفت.

-------------------------------------------

١-سوره حجرات آيه ١٢.

٢-بحار جلد ١٠٣ ص ٢٤٨.

٣-بحار جلد ٧٥ ص ١٩٤

٤-بحار جلد ١٠٣ ص ٢٥٢

٥-بحار جلد ٧٤ ص ١٨٧

٦-وسائل ج ١٤ ص ١١١

٧-بحار ج ١٠٤ ص ٣٩

٨-اطلاعات ٢٣ اسفند ماه ١٣٥٠

٩-وسائل ج ١٤ ص ١٠٩