اخلاق معاشرت

اخلاق معاشرت0%

اخلاق معاشرت نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

اخلاق معاشرت

نویسنده: جواد محدثی
گروه:

مشاهدات: 16069
دانلود: 2541

اخلاق معاشرت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 31 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16069 / دانلود: 2541
اندازه اندازه اندازه
اخلاق معاشرت

اخلاق معاشرت

نویسنده:
فارسی

این کتاب مجموعه اى از رهنمودهاى اخلاق دينى در معاشرت با ديگران است.
آداب برخورد، ديد و بازديد، رفت و آمدهاى خانوادگى و دوستانه ، نحوه گفتار و رفتار بـا اقـشـار مـخـتـلف ، دوسـتـى و حـد و حـدود آن ، مراعات آن ، مراعات حقوق ديگران ، ادب و سـپاس و احترام ، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است

16 - برخورد كریمانه

همیشه عملهاى بزرگ و اقدامهاى والا، از سوى صاحبان روحهاى بلند سر مى زند. اینكه نیكى را به نیكى پاسخ دهیم و به لبخند دیگرى به لبخند پاسخ دهیم، رفتارى عادى است.

برخورد كریمانه، نشان دادن نوعى مناعت طبع و بلندى همتى و روحیه والا است كه دیگران را هم تحت تأثیر قرار مى دهد. مثل آنكه بدى را با نیكى پاسخ بگویى و قهر و خشونت را، با محبت و عاطفه.

فتوت و جوانمردى در برخورد، یكى از این گونه بزرگوارى ها در معاشرتهاست. خود را ندیدن و براى دیگران در قاموس زندگى شخصى، جایى باز كردن و دلى به دست آوردن و تكیه گاهى براى یك بینوا گشتن!

ضعیفان و جوانمردان

صاحبان دلهاى شكسته، در پى مرهم گذار، چشم به این سو و آن سو مى دوزند. غریبان بى پناه، در تنگناهاى زندگى در سایه همت و فتوت آزاد مردان مى آرمند و مظلومان بلا دیده، دل را با دست گرم و نوازشگر جوانمردان خوش مى سازند و به حمایت و یارى آنان دلگرم و امیدوارند.

اگر در جامعه، افراد آزاده اى نباشند كه عشق محرومان و ضعیفان را در دل دارند، ستمگران روزگار آنان را سیاهتر مى كنند و بى دردان، تهیدستان را به روز سیاه مى نشانند.

در عهد كهن، رمز و راز پیدایش گروههایى از جوانمردان و عیاران، همین روحیه خدمت به همنوع و یارى بى دفاع و پناه بودن برایى بى پناهان بوده است.

چه خوش سروده است مرحوم فیض كاشانى:

بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم

انیس جان هم، فرسوده بیمار هم باشیم

شب آید، شمع هم گردیم و بهر یكدگر سوزیم

شود چون روزدست و پاى هم دركارهم باشیم

دواى هم، شفاى هم، براى هم، فداى هم

دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشیم

فتوت و جوانمردى، زیباترین آرایش یك انسان است. به فرموده امیرمومنان عليه‌السلام :

( ما تزین الانسان بزینة اجمل من الفتوة؛ (191) )

انسان به هیچ زینتى، زیباتر از مروت و جوانمردى آراسته نشده است.

مفهوم فتوت

بى دردى و بى خیالى نسبت به وضع مردم و محرومیت و مظلومیت آنان، از مردانگى و از مسلمانى به دور است. از آن سو غم مردم خوردن و حامى مظلوم بودن و یارى به بینوا رساندن، مسلمانى و مردانگى است.

آیین رادمردى حكم مى كند كه صاحبان قدرت و مكنت، دستى هم به سر و روى محرومان بكشند و بازوى آنان را بگیرند و از زمین گیرى و خاك نشینى بلند كنند، عزت ببخشند و حرمت گزارند. این زكات توانایى و توانگرى است!

مردانگى، صفت برجسته و ارزشمندى است كه به یك احتماع زنده آبرو مى بخشد. بزرگوارى و كرامت نفس در برخورد با دیگران، خصیصه آزادمردانى است كه از روى فتوت و جوانمردى، اندیشه محرومان را در سر مى پرورانند و مهرشان را در دل. زندگى بى حضور چنین فرزانگانى، نه لذت دارد، نه زیبایى. جامعه اى كه از جوانمردان خالى باشد غبار مرگ بر چهره اش نشسته است.

این سجیه و خصلت عملى، ریشه در درون و اندیشه دارد و از آنجا به رفتار و معاشرت و برخوردها سرایت مى كند. امام على عليه‌السلام مى فرماید:

( بعد المرء عن الدنیة فتوة؛ (192) )

جوانمردى، دور بودن انسان از پستى و فرومایگى است.

و... فرومایگى چیست، جز زور و تحقیر، بى حرمتى و تكبر، خودخواهى و حق كشى، كینه توزى و انتقام جویى، بخل و حسادت، سخت گیرى و بد رفتارى، بى وفایى و دروغ، نفاق و دورنگى؟...

و مردانگى چیست، جز ایثار و گذشت، عفو و مدارا، بخشندگى و نوازش، صبورى و تحمل، همت بلند و حسن خلق، یكرنگى و وفادارى، صداقت و دلجویى؟...

در دید شما، نامرد و پست و فرومایه كیست؟ و مروت و مردانگى كدام است؟

خواجه عبد الله انصارى مى گوید:

اگر بر روى آب روى، خسى باشى،

و اگر به هوا پرى، مگسى باشى،

دل به دست آر، تا كسى باشى (193) !

و خداوند، همین را مى پسندد و مى پذیرد و پاداش مى دهد، چرا كه دلهاى شكسته، جلوه گاه محبت خدا و امید به درگاه او است و جوانمردى، آرامش بخشیدن به آن دلهاست. به گفته مولانا:

هزار بار پیاده طواف كعبه كنى

قبول حق نشود گر دلى بیازارى (194)

در حدیثى، امیرالمومنین عليه‌السلام چارچوب و استخوان بندى مروت و جوانمردى را این گونه بر مى شمارد كه مى تواند معیارى براى هر شخص جهت ارزیابى میزان فتوت خویش باشد:

( نظام الفتوة احتمال عثرات الاخوان و حسن تعهد الجیران (195) )

نظام مردانگى، تحمل لغزشهاى برادران و رسیدگى شایسته به همسایگان است.

برخى از نشانه ها

نه فتوت به ادعا است، نه جوانمردى به سخن! رفتار و عمل، شاهد مردى و نامردى هر انسان است. فتوت نیز تنها با عمل است كه مهر تاءیید مى خورد و مقبول خاطره ها مى گردد، نه با حرف و شعار.

بعضى از نشانه هاى رادمردان كه در روایات آمده، از این قرار است:

1 - عفو و گذشت

روحهاى بزرگ، ظرفیت بخشایش و گذشت نیز دارند. اما افراد حقیر و فرومایه، به سرعت در صدد انتقام بر مى آیند. به فرموده حضرت على عليه‌السلام :

( لیس من شیم الكرام تعجیل الانتقام؛ (196) )

شتاب و سرعت در انتقام گرفتن، از اخلاق انسانهاى بزرگوار نیست.

باز هم از كلام حضرت امیر عليه‌السلام بیاموزیم:

( المبادرة الى العفو من اخلاق الكرام، المبادرة الى الانتقام من اخلاق اللئام؛ (197) )

سرعت در عفو، از اخلاق مردان بزرگوار است و شتاب در انتقام گرفتن، از اخلاق فرومایگان.

2 - آغاز به نیكى

گاهى كسى از انسان چیزى مى طلبد، انسان هم پاسخ مى دهد.

ولى اخلاق جوانمردانه آن است كه حفظ آبروى دیگران كنى و پیش از سئوالشان، در رفع نیازشان بكوشى كه این خصلت، مردانگى و فتوت است و نشانه كرامت روح. به تعبیر حضرت على عليه‌السلام :

( الكریم من بدء باحسانه؛ (198) )

كریم، كسى است كه آغازگر نیكى باشد و شروع به احسان كند.

3 - پاسخ بدى با نیكى

این رفتار نیز، روحیه اى والا و عفوى بزرگ مى خواهد كه اگر دیگران بدى كردند و ناسزا گفتند و بى اعتنایى نمودند، تو خوبى كنى و ادب و احترام نشان دهى و اگر از تو بریدند و قطع رابطه كردند، تو قطع رابطه نكنى و پیوندها را نگه دارى. در اینجا هم مناسب است این كلام علوى آویزه گوشمان باشد:

( الكریم من جازى الاسائة بالاحسان؛ (199) )

جوانمرد، كسى است كه بدى را با نیكى پاسخ دهد. آرى... در عفو، لذتى است كه در انتقام نیست.

4 - عفو با قدرت

جوانمرد كسى است كه وقتى قدرت دارد و مى تواند انتقام بگیرد، درگذرد و عفو را پیشه خود سازد. على عليه‌السلام فرمود:

( الكریم اذا قدر صفح و اذا ملك سمح و اذا سئل انجح؛ (200) )

جوانمرد و بخشنده كسى است كه:

وقتى قدرت یابد، درگذرد و ببخشاید

و چون توانمند و مالك گردد، عطا كند و ببخشد،

و آنگاه كه چیزى از او خواسته شود، نیاز را برآورد.

5 - غمخوارى محرومان

جوانمردان به نیازمندان رسیدگى و نسبت به آنان حمایت و دلجویى مى كنند و خود را در راحت و رنج دیگران شریك مى شمارند.

به قول سعدى:

تو كز محنت دیگران بى غمى

نشاید كه نامت نهند آدمى

پوریاى ولى، از پهلوانان نامدار و عارفى كه از مردانگى او حكایتهاى بسیارى زبانزد مردم است (201) ، در یك رباعى چنین سروده است:

گر بر سر نفس خود امیرى مردى

ور بر دگرى نكته نگیرى، مردى

مردى نبود فتاده را پاى زدن

گر دست فتاده اى بگیرى مردى (202)

جوانمردى همان خوشخویى، بخشندگى، مردم نوازى و رسیدگى به بینوایان است و همه اینها به شكرانه قدرت و توانى كه پروردگار عطا كرده است. به گفته حافظ:

اى صاحب كرامت، شكرانه سلامت

روزى تفقدى كن، درویش بینوا را

تماشاى جلوه هاى فتوت و بزرگوارى و برخورد كریمانه در آینه رفتار بزرگان و اسوه ها، تماشایى تر است. نمونه هایى از این رفتارهاى زیبا و نمونه هاى تاریخى تقدیم شما مى شود.

در مكتب جوانمردان و كریمان

فتوت و جوانمردى، یكى از شاخصه هاى برخورد كریمانه در معاشرتهاى اجتماعى است. از آنجا كه ذكر نمونه هاى عینى در اخلاق و رفتار جوانمردان، تأثیر گذارتر است، به چند نمونه تاریخى از رفتار اولیاء دین اشاره مى شود.

اما براى اینكه ذهنیت آماده ترى داشته باشیم، به كلامى از حضرت امیر عليه‌السلام در این مورد استناد مى كنیم كه فرمود:

( ثلاثة هن المروءة: جود مع قلة، و احتمال من غیر ذلة و تعفف عن المساءلة؛ (203) )

مروت سه چیز است:

بذل و سخاوت، در عین تنگدستى

تحمل و بردبارى، بدون ذلت و خوارى

عفاف ورزیدن از سئوال و طلب.

به قول صائب تبریزى:

دست طلب چو پیش كسى مى كنى دراز

پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خویش

مساءله مناعت طبع، دورى از سئوال و طلب و طرح نكردن نیازمندى با این و آن نیز از نشانه هاى تعالى روح است و آنان كه صورت خود را با سیلى سرخ نگه مى دارند و فقر و تنگدستى خویش را به خاطر حفظ آبرو، با دیگران در میان نمى گذارند، از این گروهند.

و اما نمونه هاى تاریخى:

تاریخ اسلام و شرح حال بزرگان، اندوخته هاى فراوانى از مروتهاى فراموش نشدنى به خاطر دارد كه هركدام درسى از فتوت است و تابلویى است كه چشم دل را به سوى خود جذب مى كند. در این بخش به چند نمونه اشاره مى شود:

1 - پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و «پیمان جوانمردان»

از فرازهاى برجسته دوران جوانى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیش از بعثت، شركت و عضویت او در پیمانى بود كه عده اى از جوانمردان قریش براى دفاع از حقوق افتادگان و مظلومان بستند و به حلف الفضول معروف شد. این گروه، خود را ملزم و متعهد مى دانستند كه به استغاثه و استمدادهاى بى پناهانى كه به حقشان تجاوز مى شود پاسخ دهند. پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از این پیمان به عظمت و نیكى و با افتخار یاد مى كرد و هرگز حاضر نبود به هیچ قیمت آن را بشكند (204) .

2 - رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و «عفو عمومى»

نمونه دیگر بزرگوارى و مروت و مداراى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حتى نسبت به دشمنان سرسخت خویش، اعلان عفو عمومى بود كه نسبت به مردم مكه داشت. در سال فتح مكه كه مسلمانان پیروزمندانه وارد مكه شدند، با آنكه مكیان، آن حضرت و مسلمانان را بسیار آزرده بودند و چندین بار براى نابودى اسلام، لشكركشى كرده بودند و خود مشركان نیز، خویش را مستحق هر گونه انتقامجویى مى دیدند، اما انتظار كرم و بزرگوارى هم داشتند. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه را بخشود (205) . و با جمله اذهبوا فانتم الطلقاء بروید، آزادید همه را عفو كرد و آب عفو و گذشت بر كینه ها ریخت. این گونه برخورد با دشمن نیز، نشان روحیه والاى او بود.

3 - على عليه‌السلام در میدان نبرد خندق

رادمردى على عليه‌السلام در تاریخ، نمونه است و نمونه هایش نیز فراوان. در جنگ خندق، وقتى با رقیب شجاعى همچون عمرو بن عبدود در افتاد و او را به هلاكت رساند، چون خواهر عمرو كنار كشته برادرش آمد و دید زره قیمتى او بر تنش باقى است، پرسید: قاتل او كیست؟ گفتند: على بن ابى طالب. آنگاه گفت: او را هماوردى بزرگوار و جوانمرد كشته است. سپس در سوگ برادرش اشعارى خواند، به این مضمون: اگر كشنده عمرو، جز على بود، همواره بر برادرم مى گریستم؛ ولى چه كنم كه قاتل او كسى است كه از قتل او، عیب و عارى بر عمرو نیست (206) .

4 - مروت على عليه‌السلام با قاتل خود

امیرالمومنین عليه‌السلام با آنكه مى دانست قاتلش ابن ملجم است، اما متعرض او نشد و قصاص قبل از جنایت نكرد. مردانگى را به حدى رساند كه به فرزندش امام مجتبى عليه‌السلام فرمود: او كه اكنون در اختیار شماست، با او مدارا كنید و اگر من از دنیا رفتم، تنها یك ضربت به او بزنید. و دستور داد از شیر و غذاى خودش به او هم بدهند. (207) این گونه حتى دشمنان و اسیران را مورد محبت و مروت قرار مى داد. به قول شهریار:

بجز از على كه گوید به پسر كه: قاتل من

چو اسیر توست اكنون، به اسیر كن مدارا

همین فتوتهاى على عليه‌السلام بود كه او را ملقب و مفتخر به لا فتى الا على... ساخت.

5 - با سپاه معاویه

در جنگ صفین، وقتى سپاه معاویه بر نهر فرات دست یافتند، یاران على عليه‌السلام را از برداشتن آب جلوگیرى كردند. خطر بى آبى سپاه حضرت را تهدید مى كرد. با سخنان پرشور آن حضرت، سربازان اسلام بر دشمن تاختند و فرات را تصرف كردند. آنان مى توانستند مقابله به مثل كنند و سپاه معاویه را با تشنگى به هلاكت برسانند. امام على عليه‌السلام فرمود تا جایى را باز بگذارند تا لشكریان معاویه هم بتوانند از آب فرات بردارند. (208) این نیز نمونه اى از جوانمردى مولى، حتى در برخورد با لشكریان متجاوز شام و دشمنى همچون معاویه بود.

6 - عاشورا، جلوه گاه مروت

حماسه عاشورا، سراسر درس كرامت و بزرگوارى و جلوه اى از برخوردهاى كریمانه اهل بیت عليه‌السلام با دیگران بود. وقتى سپاه تشنه حر آمدند و راه را بر امام عليه‌السلام بستند، حسین بن على عليه‌السلام دستور داد همه آن گروه هزار نفرى و حتى اسبهایشان را هم سیراب كنند. (209)

روز عاشورا، همین حر بن یزید، وقتى تصمیم گرفت از سپاه باطل جدا شود و به حسین بن على عليه‌السلام بپیوندد، امام او را پذیرفت و خطاى گذشته اش را نادیده گرفت. حر به آغوش جوانمردى امام حسین عليه‌السلام پناه آورد و توبه كرد، توبه اش هم قبول شد. (210)

حسین بن على عليه‌السلام به سپاه كوفه فرمود: اگر دین ندارید لا اقل آزاد مردم باشید. خود او كه روح بلند و خصلت جوانمردى داشت، دشمن را هم به داشتن مردانگى و پرهیز از هجوم به زنان و كودكان بى دفاع، فرا مى خواند.

علمدار رشید و وفادارش حضرت ابوالفضل عليه‌السلام نمونه اعلاى فتوت و جوانمردى بود، بویژه آنجا كه لب تشنه بر فرات وارد شد و مشك را از آب پر كرد و خواست از آب زلال آن بنوشد كه یاد تشنگى امام حسین عليه‌السلام و كودكان خیام، مانع از آن شد و به خود خطاب كرد: اى نفس! پس از حسین زنده نباشى! او و یارانش در آستانه مرگ و شهادتند و تو مى خواهى آب سرد بنوشى؟... آب را بر روى آب ریخت و لب تشنه از فرات بیرون آمد و به شهادت رسید. (211)

حضرت ابوالفضل، پهلوانى در میدان فتوت و نام آورى از دودمان غیرت و رادمردى بود.

به دریا پا نهاد و خشك لب بیرون شد از دریا

مروت بین، جوانمردى نگر، غیرت تماشا كن

7 - امام حسن عليه‌السلام و مرد شامى

مردى شامى كه در اثر تبلیغات معاویه، دشمن اهل بیت عليه‌السلام بود، در مدینه امام مجتبى عليه‌السلام را دید و شروع كرد به ناسزاگویى و لعنت و... آن حضرت نیز هیچ نمى گفت. سخنانش كه تمام شد حضرت رو به او كرد، سلام داد و لبخند زد و فرمود: گویا غریب هستى! اگر از ما چیزى بخواهى مى دهیم، اگر راهنمایى بخواهى، رهنمون مى شویم، اگر بخواهى بارت را به مقصد مى رسانیم. اگر گرسنه اى، سیرت مى كنیم، اگر برهنه اى، تو را مى پوشانیم، اگر نیازمندى بى نیازت مى كنیم، اگر رانده شده و بى پناهى پناهت مى دهیم، اگر حاجتى دارى بر مى آوریم، اگر به منزل ما بیایى، تا وقتى كه بخواهى بروى، مهمانت مى كنیم و...

مرد شامى كه این سخنان را شنید و این برخورد را دید، گریست، و گفت: شهادت مى دهم كه تو جانشین خدا در زمینى. خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا قرار دهد. تو و پدرت در نظر من منفورترین اشخاص بودید، اما اینك تو محبوب ترین فرد در نظر منى. آنگاه به خانه امام عليه‌السلام رفت و تا بود، مهمان او بود و از دوستداران اهل بیت عليه‌السلام گردید. (212) این معجزه رفتار كریمانه است كه حتى دشمن را به دوست تبدیل مى سازد.

8 - امام سجاد عليه‌السلام و جوانمردى

هشام بن اسماعیل، یكى از دولتمردان اموى و حاكم مدینه بود كه در دوران حكومتش ستمهاى بسیار بخصوص بر علویان و بزرگ آنان امام سجاد عليه‌السلام كرده بود. وقتى عزل شد، به فرمان حاكم جدید او را جلوى خانه مروان حكم نگه داشته بودند كه هر كس از او ستم دیده یا ناروا شنیده است، بیاید و تلافى كند.

شهید مطهرى مى نویسد: خود هشام، بیش از همه نگران على بن الحسین و علویون بود. با خود فكر مى كرد انتقام على بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش كمتر از كشتن نخواهد بود. ولى از آن طرف، امام به علویون فرمود: خوى ما بر این نیست كه به افتاده لگد بزنیم و از دشمن پس از آنكه ضعیف شد انتقام بگیریم. بلكه برعكس، اخلاق ما این است كه به افتادگان كمك و مساعدت كنیم.

هنگامى كه امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل مى آمد رنگ در چهره وى باقى نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مى كشید. ولى بر خلاف انتظار وى، امام طبق معمول كه مسلمانى به مسلمانى مى رسد، با صداى بلند فرمود: السلام علیكم و با او مصافحه كرد و بر حال او ترحم كرده، به او فرمود: اگر كمكى از من ساخته است حاضرم. بعد از این جریان، مرد مدینه هم شماتت به او را موقوف كردند. (213)

سخن از جوانمردى و رفتار كریمانه با دوست و دشمن، بویژه در سیره پیشوایان مكتبى و اصحاب آنان دامنه اى وسیع دارد.

این بحث را با فرازى از دعاى امام سجاد عليه‌السلام در صحیفه سجادیه به پایان مى بریم كه نشانگر روح بلند آن حضرت است و تجلى شخصیت كریمانه كه در نیایش او مشهود است:

خدایا!... بر پیامبر و دودمانش درود فرست و توفیق ده و یارى كن در برابر كسى كه با من ناراستى مى كند، خیر خواهانه رفتار كنم، كسى را كه از من دورى مى گزیند، به نیكى پاداش دهم، و هر كه مرا محروم مى سازد، به او عطا و بخشش كنم، و هر كه با من قطع رابطه مى كند، صله رحم كنم، هر كه مرا غیبت مى كند، نیكیهایش را یاد كنم، نعمت را سپاس مى گویم و از بدیها درگذرم... (214)

امید است كه گوشه اى از این گونه رفتار كریمانه و اخلاق و منش بزرگوارانه و فتوت و جوانمردى در زندگیهاى ما نیز جلوه یابد و چهره جامعه و معاشرتهاى مردم را زیبا سازد.

17 - عزت نفس

مفهوم «عزت نفس»

شاید براى شما نیز پیش آمده باشد كه به چیزى نیاز داشته اید، ولى براى حفظ آبرو و موقعیت خویش، آن را با كسى مطرح نساخته اید. یا گاهى مشكلى برایتان پیدا شده، امام آن را در حدى ندانسته اید كه براى چاره جویى و حل آن، آن را با كسى در میان بگذارید.

آیا تا كنون شده است كه براى روبه رو نشدن با یك نفر ناباب، راه خود را كج كنید، و براى دهان به دهان نشدن با یك فرد هرزه و هتاك، دندان روى جگر گذاشته، حتى به دفاع از خویش نپرداخته اید؟

اینها و نمونه هاى دیگرى از این قبیل، شواهدى بر روحیه اى متعالى است كه از آن با عزت نفس یاد مى كنیم.

جان آدمى عزیز است و رفاه و برخوردارى دوست داشتنى است؛ اما انسانیت انسان بالاتر از هر چیز است و شخصیت و آبرو قیمتى بسیار بالاتر از مال و اندوخته دارد. كرامت نفس نیز، ارزشى برتر از معادلات و محاسبات منفعت گرایانه و مادى دارد.

وقتى انسان به چیزى طمع مى بندد، بخشى از انسانیت والاى خویش را در معرض خطر و تلف شدن قرار مى دهد تا آن خواسته را برآورده سازد. گاهى هم حق و دین و شرف و كرامت نفس، زیر پا گذاشته مى شود تا آن مطلوب و خواسته به دست آید. آیا به راستى خواسته هاى نفسانى تا این حد مهم است كه در چنین معامله زیانبارى پى گیرى شود؟

چگونه مى توان به خواسته هاى دل، بى حساب و بى حد و مرز رسید، بى آنكه از معنویت و كمال و ارزش، چیزى را فدا كرد و از دست داد؟

صاحبان عزت نفس هرگز آبروى خود را به كف نانى نمى فروشند و به خاطر مناعت طبع، هرگز خواسته هاى دل را زمینه ساز حقارت و زبونى و خفت و خوارى نمى كنند.

بهاى وجود

نماد دیگرى از عزت نفس، آن است كه انسان، پاسدار كرامت وجودى خویش باشد و ارزش فوق مادى خود را با خواسته هاى حقیر و هوسهاى ناپایدار و درخواستهاى ذلت بار، لكه دار نسازد. عزت به معناى صلابت و استوارى و نفوذ ناپذیرى و تسخیر نشدن و فرو نپاشیدن و سست نشدن و نبودن است. انسانى عزیز است كه به پستیها و حقارتها راه ندهد كه در زمین دل و جان و زمینه شخصیت او نفوظ كند. كسى عزت نفس دارد كه هویت امسانى خویش را در مقابل ضربه هاى خرد كننده فسادها و تباهیها حفظ كند و این جز در سایه خود شناسى و آگاهى به ارزش انسانى و والایى جایگاه معنوى انسان فراهم نمى آید.

انسان خود را با چه چیزى مقایسه مى كند و به چه چیزى مى فروشد و خود را به چه مى دهد و چه مى گیرد؟ اصلا انسان به چه و چند مى ارزد؟

حضرت على عليه‌السلام در سخن زیبا و بلند و شیوایى، در بیان جایگاه رفیع انسان و ارزش وجودى او مى فرماید: بدانید كه براى جانها و وجودهاى شما، قیمت و بهایى جز بهشت نیست. آگاه باشید و خود را جز به بهشت نفروشید:

( انه لیس لانفسكم ثمن الا الجنة، فلا تبیعوها الا بها. (215) )

كسى كه این جایگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستى و حقارت و طمع و ذلت كشیده نمى شود و گوهر خود را به تمنیات نفسانى و خواهشهاى مادى نمى فروشد. عزت نفس، مانع مى شود كه انسان آگاه خود را ارزان بفروشد.

خواستن، پلِ ذلت

كیان وجودى انسان، گاهى به خاطر طلب در هم مى شكند. هر كس مى كوشد خود را كامل و بى نیاز و بزرگوار جلوه دهد و شخصیت خویش را نگهبان باشد. ولى گاهى افراد سست اراده و طماع در برابر خواستن، آن گوهر را از كف مى دهند.

خواستن، سند احتیاج است و نشانه فقر و نادارى. گاهى یك آبرو در گرو یك درخواست قرار دارد و با گشودن دست نیاز، آن آبرو و حیثیت سالیان دراز، یكباره بر خاك مى ریزد و بر باد مى رود.

امام على عليه‌السلام فرمود:

( ماء وجهك جامد تقطره السئوال، فانظر عند من تقطره؟؛ (216) )

آبروى تو، جامد است و با سئوال و درخواست، قطره قطره مى ریزد. بنگر كه قطرات آبرو را پیش چه كسى مى ریزى!

و چه زیبا گفته است صائب تبریزى:

دست طلب چو پیش كسى مى كنى دراز

پل مى كشى كه بگذرى از آبروى خویش

بدترین وضع، آن است كه حرص و طمع و تكاثر و افزون طبى، انسان را به خواستن وادار سازد و براى دست یافتن به آنچه كه ندارد، دست به هر كارى بزند و پیش هر كس و ناكسى كوچك شود و التماس و خواهش كند و كوچك شود، غلام و چاكر این و آن گردد، تا از این رهگذر، چیزى بر داشته هایش بیفزاید و یا به برخى از خواسته هایش برسد.

مگر دنیا چه اندازه مى ارزد كه انسان، اعتبار و شرف خود را در گرو آن بگذرد؟

مگر پول، چقدر مقدس است كه انسان، عزت نفس خویش را با آنان مبادله كند؟

آیا باید به هر خواسته اى رسید؟ و هرچه را دل خواست، باید تاءمین كرد؟ پس عفاف و كف نفس و كنترل غرایز و تمنیات و مهار زدن بر حرص و آز، براى كجا و كى و چه كسانى است؟!

در این داد و ستد، چه مى دهیم و چه به دست مى آوریم؟

سخنى زیبا از حضرت على عليه‌السلام نقل شده است:

( و اكرم نفسك عن كل دنیة و ان ساقتك دلى الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا (217) )

خویشتن را از هر چه كه پست باشد، والاتر بدان و پرهیز كن. هرچند تو را به خواسته ها و مال برساند. چرا كه تو هرگز از آنچه كه از خویش مى دهى، چیزى عوض نخواهى یافت.

مساءله بر سر شرافت و كرامت انسان است. وقتى در این داد و ستد، در مقابل دنیا و خواهشهاى نفسانى قرار گرفت و بخشى از آن به هدر رفت و تباه شد، دیگر جایگزینى براى آن پیدا نخواهد شد.

چه بسیار عزیزانى كه در چاه خواستن افتادند و چون با طناب دیگران بیرون آمدند و به خواسته هاى نفسانى رسیدند، زیر بار منت دو نان ماندند و عزت خویش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را با وابستگى به دیگران معامله و مبادله كردند.

نخواه، تا عزیز بمانى. طمع مدار، تا سربلند باشى و قانع باش، تا اسیر نگردى.

این رهنمود مولاى آزادگان حضرت امیر عليه‌السلام است كه فرموده: ( القناعة تؤ دى الى العز؛ (218) ) قناعت، عزت مى آورد. و نیز سخن او است كه: ( العز مع الیاءس؛ (219) ) عزت، همراه با ناامیدى از دست مردم است. به آنچه دارى قانع باش و به داشته هایت بساز، تا عزیز باشى.

حفظ گوهر عزت

نگهبانى از گوهر عزت و كرامت، وظیفه است. نباید خود را در معرض تحقیر و توهین قرار داد. انسان باید از كارى كه به معذرت خواهى وادار شود پرهیز كند، تا از این طریق هم، وجهه و آبرو و اعتبارش صدمه نبیند. معاشرت بزرگوارانه، براى مصون ماندن از تعرض و دشنام نا اهلان، نگهبانى از عزت نفس است. رسیدن به این هدف، تنظیم خاصى را در روابط انسان با دیگران مى طلبد، رابطه اى بر مبناى هوشیارى و حفظ عزت و مناعت و زیر پا گذاشتن طمعها و خواهشها.

باید چنان زیست كه به پرداخت جریمه، مجبور نشد،

باید چنان كار كرد، كه مورد توبیخ و ملامت قرار نگرفت،

باید آن گونه رفتار كرد كه از سوى دیگران، توهینى به انسان صورت نگیرد. حداقل، بخشى از اینها به دست ماست. البته نه به این معنا كه انسان از انجام وظیفه گفتارى و كردارى و موضع گیرى در جاى مناسب، شانه خالى كند، بلكه موجبات وهن و توهین نسبت به خویش و تحقیر شدن در حضور جمع را فراهم نیاورد.

هم در برخورد با قدرتمندان باید عزت دینى خود را پاسدار باشیم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، از رفتار ذلیلانه و حقیرانه سربلند نگه داشت. اگر كسى ثروتمندى را به خاطر پولش احترام كند، دین و شرافت خود را زیر پاهاى خویش، له كرده است. به تعبیر حضرت على عليه‌السلام :

( من اتى غنیا فتواضع له لغناه، ذهب ثلثا دینه؛ (220) )

هر كس نزد ثروتمندى رود و به خاطر توانگرى و ثروتش در مقابل او كرنش و فروتنى كند، دو سوم دینش رفته است!

شگفتا كه آیین یك انسان، از كجاها لطمه مى خورد كه به خیال هم نمى رسد.

این منش و رفتار را باید به كودكان هم آموخت، تا با عزت نفس بار آینده و در مقابل دارایان، احساس حقارت و كوچكى و ذلت نكنند.

اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت نفس را در نیابد، با روح كوچك و همت محدود و چشمى همیشه گرسنه، اسیر دنیا داران مى شود. بزرگترین خدمت به فرزندان، تعالى بخشیدن به همتها و غنا بخشیدن به شخصیت و جودى آنهاست. در سایه چنین تربیتى، صاحبان روحهاى بلند و وارسته، این گونه طلبها را تلخ و دشوار مى یابند و به آن تن نمى دهند. در دیوان منصوب به حضرت على عليه‌السلام شعرى است با این مضمون:

جابه جا كردن صخره ها از قله كوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوبتر است. من تلخى همه اشیاء را چشیدم. هیچ چیز، تلختر از سئوال و درخواست نیست (221)

و به قول ناصر خسرو:

به آب روى، اگر بى نان بمانم

بسى به زان كه خواهم نان ز دو نان