اخلاق معاشرت

اخلاق معاشرت0%

اخلاق معاشرت نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

اخلاق معاشرت

نویسنده: جواد محدثی
گروه:

مشاهدات: 16060
دانلود: 2541

اخلاق معاشرت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 31 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16060 / دانلود: 2541
اندازه اندازه اندازه
اخلاق معاشرت

اخلاق معاشرت

نویسنده:
فارسی

این کتاب مجموعه اى از رهنمودهاى اخلاق دينى در معاشرت با ديگران است.
آداب برخورد، ديد و بازديد، رفت و آمدهاى خانوادگى و دوستانه ، نحوه گفتار و رفتار بـا اقـشـار مـخـتـلف ، دوسـتـى و حـد و حـدود آن ، مراعات آن ، مراعات حقوق ديگران ، ادب و سـپاس و احترام ، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است

18 - بندگى و آزادگى

گاهى مرزهاى اخلاقى در معاشرت، آشفته مى شود. افراد، به نام خضوع و تواضع، در دام ذلت و حقارت مى افتند، و به نام وقار و عزت، گرفتار تكبر و خود برتر بینى مى شوند. از این رو شناختن این مرزها و تشخیص جایگاه هریك از صفات، مهم است.

عزت و منت

بندگى، بد است، اما در برابر خداوند نیكوست.

آزادى مقدس و مطلوب است، اما نسبت به خدا و حریم بندگى، عبودیت و فرمانبردارى قداست دارد.

خضوع، ناپسند است، لیكن در برابر آفریدگار و اولیاء خدا و صالحان شایسته، پسندیده است.

خود را حقیر دیدن، نشانه ضعف روح است، اما در برابر خداى هستى، انسان را به عظمت مى رساند و بزرگى و عزت را در سایه عبودیت فراهم مى آورد.

تواضع، پسندیده است، اما حاجت نزد دونان بردن و ملتمسانه بار منت نامردان را كشیدن، بسیار زشت و حقارت آمیز است.

این نكته بدان جهت گفته مى شود تا كسى به اشتباه مپندارد كه براى عزت و سربلندى، باید از خضوع و خاكسارى و فروتنى گذشت، حتى در پیشگاه خداى متعال! كه در این قلمرو، هركه بنده تر و خاضعتر باشد و دست نیازش گشوده تر، مقرب تر است و محبوبتر.

نزد خدا و در آستان ذولجلال، باید سر فرود آورد و به نیاز خواهى پرداخت، چرا كه بندگى درگاهش و اطاعت فرمانش و سجود در پیشگاهش در هركه تحقق پذیرد، از بار منت دیگران كشیدن و خوارى و ذلت دونان را تحمل كردن نجات مى یابد. به فرموده امام صادق عليه‌السلام :

هر كس عزت بدون قوم و عشیره مى خواهد، و هیبت و شكوه بدون سلطنت و حكومت مى جوید و سرمایه و بى نیازى بدون مال، پس باید از ذلت معصیت به عزت اطاعت خدا منتقل شود (222) .

بنده خدا خود را چنان عزیز و محترم مى بیند كه نیازى به تملق كردنش در برابر فرومایگان نمى بیند و چنان خویش را با عظمت مى یابد كه حقارت نفس را به خاطر مسائل دنیوى نمى پذیرد و چنان خود را به خاطر بندگى خدا شریف مى شمارد كه عزت خود را به این آسانى زیر پا نمى گذارد. به قول اقبال لاهورى:

آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد

گوهرى داشت، ولى نذر قباد و جم كرد

یعنى از خوى غلامى ز سگان پست تر است

من ندیدم كه سگى پیش سگى سرخم كرد (223)

سرافرازى واقعى

تملق گویى و آزمندى و خصلت غلامى، گرچه ممكن است انسان را به نان و نوایى برساند، ولى همراه آن آزادگى و استقلال و شرف، گاهى از دست مى رود. از این رو، فرزانگان همواره با قناعت و ساختن بر سختیها و تحمل محرومیتها، خود را گرفتار سلسله منت دونان نكرده اند.

به گفته سعدى:

به نان خشك، قناعت كنیم و جامه دلق

كه بار محنت خود به، كه بار منت خلق

باز به گفته او:

كهن جامه خویش، پیراستن

به از جامه عاریت خواستن

چرا كه عاریه گرفتن و قرض خواستن و مدیون بودن نیز گاهى همراه با ذلت و خوارى است و آزادگان تا این اندازه هم نمى خواهند زیر چنین بارى قرار گیرند، تا چه رسد آنجا كه دیگرى بخواهد با كمك و مساعدت و بخشش، منت نهد و به رخ بكشد.

در حالات مرحوم سید رضى (گرد آورنده نهج البلاغه) آمده است كه خداوند، نوزادى به او كرامت فرمود: یكى از وزراى معاصر او هزار دینار در طبقى گذاشته به رسم هدیه نزد او فرستاد. سید آن را رد كرد و گفت: من از هیچ كس چیزى قبول نمى كنم. بار دیگر طبق را فرستاد كه هدیه براى آن نوزاد است. باز هم رد كرد و گفت: كودكان ما هم چیزى قبول نمى كنند. بار سوم فرستاد و گفت: آن را به قابله بدهید. این بار هم رد كرد و گفت: زنان ما را زنان بیگانه قابلگى نمى كنند بلكه قابله هم از زنان خودمان است و از كسى چیزى نمى پذیرد. گفت: نزد شما طلابى كه درس مى خوانند، از آن آنان باشد. سید رضى گفت: طلاب همه حاضرند. هر كه هر قدر مى خواهد بردارد. تنها یكى یك دینار برداشت، آن هم به خاطر آنكه دیشب چون روغن براى چراغ لازم داشته و در خزانه سید بسته بوده، از بقال نسیه كرده، اكنون دینار را برداشته تا قرض خود را بدهد. سید از آن پس دستور داد كلید در آن خزانه را كه وجوهات دینى در آن بود، در اختیار همه طلاب قرار دهند كه هر وقت خواستند بردارند. (224)

این گونه سید رضى آنان را با مناعت طبع، بار آورده بود و خود و خاندانش نیز از عزت نفس برخوردار بودند و تز كسى هدیه هم نمى پذیرفتند، تا مبادا زیر بار منت آنان روند.

پروین اعتصامى مى گوید:

چرخ و زمین بنده تدبیر توست

بنده مشو درهم و دینار را

همسر پرهیز نگردد طمع

با هنر، انباز مكن عار را

پروردگان مكتب الهى، گرسنگى همراه با عزت را بهتر از سیرى ذلیلانه مى دانند و زندگى مشقت بار اما همراه با شرافت و سرافرازى را برتر از رفاه و خوشى در سایه خوارى مى شمارند. حتى مرگ با عزت در نظر آنان، بهتر از حیات با ذلت است. این تعلیم و گفته اولیاء خداست. شاگردان آنان نیز، چنانند كه با تهیدستى و فشارهاى اقتصادى و محرومیتهاى معیشتى مى سازند، بى آنكه ذلت پذیر باشند.

امام على عليه‌السلام مى فرماید:

( الصبر على الفقر مع العز اجمل من الغنى مع الذل؛ (225) )

شكیبایى بر تنگدستى همراه با عزت، زیباتر از ثروتمندى با ذلت است.

و نیز سخن اوست كه:

( الجوع خیر من ذل الخضوع؛ (226) )

گرسنگى، بهتر از ذلت خضوع و كرنش پیش دیگران است.

انسان آزاده، گرسنگى مى كشد و فقر را تحمل مى كند، ولى دست طمع و نیاز، پیش این و آن دراز نمى كند.

آزادگى

غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود

زهر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است

لقمان حكیم به فرزندش چنین سفارش مى كند:

فرزندم! اگر مى خواهى عزت دنیا را داشته باشى، طمع از آنچه در دست دیگران است، قطع كن. همانا پیامبران و صدیقان، به هرچه رسیده اند، در سایه همین قطع طمع بوده است (227) .

در شرح حال بزرگان علم و عمل، به نمونه هاى بزرگ و فراوانى بر مى خوریم كه هرگز حاضر نشدند عزت و كرامت خود را از دست بدهند و در گمنامى و بى نشانى و در نهایت سختى به سر بردند، اما به كسى رو نینداختند.

وقتى مرحوم شیخ آقا بزرگ، با عسرت و تنگدستى روزگار به سر مى برند، كسانى از مشاهیر كه از حال او آگاه شدند، براى او مقررى بالایى منظور داشتند و ابلاغى برایش فرستادند. او روى پاكت نوشت: ما آبروى فقر و قناعت نمى بریم و پاكت را با محتوایش پس فرستاد. این نیز نمونه اى از وسعت نظر و غناى روحى و آزادگى فرزانگانى است كه به مسند قناعت تكیه داده اند و در كشور فقر، سلطنت و حكومت دارند. به گفته صائب تبریزى:

آبى است آبرو، كه نیاید به جوى باز

ازتشنگى بمیر و مریز آبروى خویش (228)

تا انسان طمع و آزمندى را از خود ریشه كن نكرده باشد، به چنین آزادگى نمى رسد و پیوسته ممكن است دنیا طلبى و مال دوستى، او را به خواریهاى بیشمارى بكشاند:

من آبروى خود به كفى نان نمى دهم

من اختیار خویش به دونان نمى دهم

من یوسفم، اسیر زلیخا نمى شوم

در دست نفس شوم، گریبان نمى دهم

نكته سنج ادیب، براى توجه دادن انسانها به این استغناى روحى، گاهى از تمثیل و حكایات از زبان حیوانات نیز بهره گرفته اند. در برخى از داستانهاى مور و سلیمان كه در تمثیلات و تلمیحات ادبى به آنها اشاره شده، از این نمونه ها مى توان دید.

پروین اعتصامى، در یكى از شعرهاى حكیمانه اش، در قالب گفتگویى میان مورچه و سلیمان به این آزادگى و مناعت طبع اشاره دارد. سلیمان در راه، مورچه اى را مى بیند كه به هزار زحمت، پاى ملخى را به لانه خود مى كشد. به او مى گوید به جاى این همه زحمت، چرا به دربار سلیمان نمى آیى كه در سر سفره سلیمانى برخوردار شوى و از این زحمتها آسوده گردى؟ مور در پاسخ مى گوید: براى موران، قناعت بهتر از سور دیگران است و آقاى خودشان اند و زیر بار امر و نهى و فرمان و منت دیگران نیستند؛

چو اندر لانه خود پادشاهند

نوال پادشاهان را نخواهند

و مى افزاید كه ما از سلیمان بى نیازیم، براى خودمان توشه و انبار و جاى گرم و ایمن داریم و هم خادم خویشیم و هم مخدوم خویش (229) .

این آزادگى، در سایه قناعت فراهم مى آید. كسى كه نتوانند بر افزون خواهى نفس خویش مهار بزند، پیوسته محتاج این و آن است و آنچه در این نیازمندى از كف مى رود، عزت و مناعت و شخصیت انسان است. به قول سعدى:

هركه بر خود در سئوال گشود

تا بمیرد، نیازمند بود

بدهكارى به خویشتن

مقروض بودن، از جمله چیزهایى است كه هم فكر انسان را مشغول و پریشان مى كند، هم آدمى را در مقابل طلبكار، شرمنده یا حقیر مى سازد. بخصوص اگر او بخواهد و فرد بدهكار، توان پرداخت نداشته باشد. گاهى هم وابسته و خوى غلامى از همین جاها سرچشمه مى گیرد.

مى توان دایره مخارج را تنگ تر كرد و از هزینه هاى غیر ضرورى چشم پوشید و سرمایه و قناعت داشت، تا مجبور به وام گرفتن و خرج برنامه هاى تشریفاتى كردن نشد. به جاى اینكه انسان، مدیون و بدهكار دیگران شود، به نفس خود بدهكار شود كه قابل تحمل تر است.

گویند: حضرت امیر عليه‌السلام از جلوى قصابى مى گذشت. قصاب از او خواست كه از این گوشتهاى تازه ببرد. حضرت فرمود: پولى همراه ندارم. قصاب گفت: نسیه ببر، بعدا پولش را مى آورى. پاسخ حضرت چنین بود: اگر به شكم خود بدهكار باشم، بهتر از آن است كه بدهكار شخص دیگر باشم.

این، درس دیگرى از عزت نفس است. تا شكم و خواسته هاى نفسانى و تمنیات مادى، گوهر كرامت را نشكند و مومن، همچنان عزیز و آقا بماند. آنچه خمیر مایه چنین صبورى است، آن است كه در امور دنیوى، انسان به پایین تر از خویش بنگرد و به داشته هایش شاكر باشد و قانع نه آن كه به ثروتمند تر از خود نگاه كند، كه هم در عذاب روحى و رنج ابدى بماند و هم شیطان، وسوسه هاى افزون طلبى را به كار اندازد.

براستى كه قناعت، یك سلطنت است و سرمایه و گنجى بى پایان. حضرت رضا عليه‌السلام در حدیثى فرموده است:

( القناعة تجمع الى صیانة النفس و عز القدرة و طرح مؤ نة الاستكثار و التعبد لاهل الدنیا، لا یسلك طریق القناعة الا رجلان: اما متعبد یرید اجر الاخرة او كریم یتنزه عن لئام الناس؛ (230) )

قناعت، جمع مى آورد نگهبانى از نفس را، و عزت قدرت را و دور افكندن هزینه افزون طلبى را و بندگى و خوارى نزد اهل دنیا را. جز دو نفر، راه قناعت را نمى پویند: یكى بنده خدا جویى كه با قناعت، در پى پاداش آخرت است، دیگرى انسان كریم و بزرگوارى كه از مزدم پست، دورى مى جوید.

مضمون این حدیث، نشان مى دهد كه تباه شدن انسان و ضعف و سستى و خوارى او و رنج تامین هزینه افزون خواهى و حقارت نزد دنیا طلبان، رهاورد تهیدستى انسان از سرمایه عظیم قناعت است و اگر انسان، مسلمان هم نباشد، باز هم عزت و كرامت او با قناعت تامین مى شود و بندگى نفس، بندگى دیگران را هم در پى دارد.

19 - آیین دوستى

نعمت «دوست»

از قدیم گفته اند: هزار دوست كم است و یك دشمن بسیار.

دوست، همدم تنهاییهاى انسان، شریك غمها و شادیها، بازوى یارى رسان در نیازمندیها، تكیه گاه انسان در مشكلات و گرفتاریها و مشاور خیر خواه در لحظات تردید و ابهام است.

بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه یا توقعات بالا یا تنگ نظرى یا سختگیرى یا دلایل دیگر، نمى توانند براى خود، دوستى برگزینند و از تنهایى در آیند. این به تعبیر حضرت امیر عليه‌السلام نوعى ناتوانى و بى دست و پایى است.

هم دوست یافتن، هنر است و هم دوست نگه داشتن، هم دوستیهاى تعطیل شده و به هم خورده را دوباره به هم پیوند زدن و برقرار ساختن. على عليه‌السلام مى فرماید:

( اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم؛ (231) )

ناتوان ترین مردم كسى است كه از دوستیابى ناتوان باشد. ناتوانتر از او كسى است كه دوستان یافته را از دست بدهد و قدرت حفظ آنها را نداشته باشد.

تامل در اینكه چه خصلتها و برخوردها و روحیه هایى سبب مى شود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، یا آن كه از آغاز، نتواند دوستى براى خویش بگیرد، ضرورى است. سعدى گفته است: دوستى را كه به عمرى فرا چنگ آرند، نشاید كه به یك دم بیازارند.

همرنگ و هماهنگ

دوستان هركس، مبناى قضاوت دیگران نسبت به اخلاق و شخصیت افكار او است. بعلاوه، تاثیر پذیرى انسان از دوستان، در سنین مختلف، چه كودكى، چه جوانى و چه حتى میانسالى، بسیار است. از این رو دقت در گزینش دوست موافق، به سلامت اخلاقى و رفتارى انسان كمك مى كند. به فرموده حضرت على عليه‌السلام :

( الصاحب كالرقعة فاتخذه مشاكلا؛ (232) )

دوست، همچون وصله جامعه است، پس آن را هم شكل و هم سان با خودت برگزین.

ارتباط قلبى و درونى میان انسانها، به پیوندهاى اجتماعى و بیرونى مى انجامد. روابط اجتماعى هم، در روحیات و اخلاق افراد، اثر مى گذارد. بنابراین، آنان كه به تعالى فكر و سلامت اخلاق و تهذیب نفس و تكامل شخصیت خویش علاقه مندند، ناگزیر باید در انتخاب دوست، معیارهاى مكتبى را لحاظ كنند و به آن چه از دوست مى گیرند، اهتمام ورزند. اینكه گفته اند:

تو اول بگو با كیان زیستى

پس آنگه بگویم كه تو كیستى

نشان دهنده معیار دوستان در ارزیابى شخصیت یك فرد است كه مردم نیز آن را در داوریها و ارزیابى هاى خویش به كار مى گیرند.

این سخن زیباى حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، خواندنى و شنیدنى است:

( مثل الجلیس الصالح مثل العطار، ان لم یعطك من عطره اصابك من ریحه و مثل الجلیس السوء مثل القین ان لم یحرق ثوبك اصابك من ریحه؛ (233) )

مثل همنشین شایسته و خوب، مثل عطار است، كه اگر از عطر خودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مى رسد، و مثل همنشین بد، همچون كوره پز آهنگرى است كه اگر لباس تو را هم (جرقه هاى آتش كوره) نسوزاند، ولى بوى كوره به تو مى رسد!

این همان سروده حكمت آمیز سعدى است، در مورد گل خوشبوى در حمام، كه در اثر همنشینى با گل، معطر مى شود و از كمال همنشینى بهره مى برد، وگرنه من همان خاكم كه هستم!....

دوست شایسته

در منابع دینى، در اینكه دوست خوب كیست؟ و با چه كسانى باید دوستى و مودت داشت و از معاشرت و همنشینى چه كسانى باید پرهیز كرد، و... احادیث بسیارى است، با رهنمودهاى كاربردى و جالب.

در صدد بررسى و نقل این گونه احادیث نیستم، اما در قلمرو بحث از آداب معاشرت با دوست و آیین دوستى، توجه به نكاتى كه به عنوان صفات دوست خوب مطرح شده است، ضرورى است. همان معیارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. به عنوان نمونه به یكى از این روایات، اشاره مى كنیم.

امام حسن مجتبى عليه‌السلام در بستر بیمارى بود و پس از آن مسمومیت كه به شهادت منجر شد، در دیدارى كه جناده (از اصحاب وى) با حضرت داشت، امام چنین توصیه فرمود:

( اصحب من اذا صحبته زانك، و اذا خدمته صانك و اذا اردت منه معونة اعانك و...؛ (234) )

با كسى همنشینى و مصاحبت و دوستى كن كه:

1 - هرگاه با او همنشین شدى، مایه آراستگى تو باشد،

2 - آنگاه كه خدمتش كنى، تو را نگهبان باشد،

3 - هرگاه از او یارى خواستى كمكت كند،

4 - اگر سخنى گفتى، تو را تصدیق كند،

5 - اگر (بر دشمن) حمله بردى، قدرت و صولت تو را بیفزاید،

6 - اگر دستت را به فضل و نیكى دراز كردى، او هم دست، پیش آورد،

7 - اگر در تو، (و زندگیت) رخنه اى پدید آمد، آن را برطرف سازد،

8 - اگر از تو نیكى دید، آن را در شمار و حساب آورد،

9 - اگر چیزى از او طلبیدى عطا كند،

10 - و اگر تو ساكت بودى (و چیزى نخواستى) او آغاز كند (و نیازت را برطرف سازد).

اینها اوصاف كسى است كه شایسته رفاقت و دوستى از دیدگاه امام مجتبى عليه‌السلام است. از اینها بر مى آید كه آیین دوستى عبارت است از:

آراستن دوست، یارى رساندن، قدر شناس بودن، تقویت كردن، همكارى داشتن و در راه دوست، فداكارى و خدمت كردن.

از سوى دیگر، اگر در سخنان ائمه از دوستى با بعضى نهى شده، آنها نیز به عنوان صاحبان رفتار ناپسند محسوب مى شوند كه در قلمرو آیین دوستى نمى گنجد، از قبیل: عیبجویى، نابخردى، كینه توزى، پر توقعى، كم ظرفیتى، بد دهانى و بدزبانى، بى تقوایى، لجاجت و ستیزه جویى، شوخیهاى بى جا و آزار دهنده، خود پسندى و بد رفتارى و از این دست خصلتها و رفتارها. اینها، هم موجب كاهش دوستان و سستى دوستیها مى گردد، و هم شیوه هاى ناپسند در معاشرت با دوستان است كه باید از آنها پرهیز كرد.

دوستى حد و مرزى دارد كه باید آن حریم حفظ و آن حق، ادا شود.

امام صادق عليه‌السلام در سخن بلندى این حدود و حقوق را بیان فرموده، مى افزاید: مراعات این حدود، در هركس بود (همه اش یا مقدارى) او دوست است، وگرنه نسبت دوستى و صداقت به او نده. این پنج نكته عبارت است از:

اول: آنكه نهان و آشكار دوست براى تو یكسان باشد.

دوم: آنكه زینت تو را زینت و آراستگى خود ببیند و عیب و نقصان تو را عیب خویش بشمارد.

سوم: اگر به ریاست و و ثروت و پست و مقامى رسید، این پست و پول، رفتار او را نسبت به تو عوض نكند.

چهارم: اگر قدرت و توانگرى دارد، از آن چه دارد نسبت به تو دریغ و مضایقه نكند.

پنجم: (كه جامع همه آنهاست) اینكه تو را در گرفتاریها، رها نكند و تنها نگذارد (235) .

آرى... اینهاست آیین دوستى و برادرى دینى.

جلوه دوستى كامل و راستین، در مودت قلبى، حفظ حرمتها، مراعات حقوق، یارى در هنگام نیاز و مساعدت در وقت گرفتارى است و بدون اینها ادعاى دوستى پذیرفته نیست.

امام على عليه‌السلام مى فرماید:

مردم، جز با امتحان و آزمایش شناخته نمى شوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غیبت و نبودنت امتحان كن، و دوستت را در مصیبت و گرفتارى، و خویشاوندان خود را هنگام نیازمندى و تهیدستى... و صدیقك فى مصیبتك (236) .

دوست بى عیب؟!

واقعگرایى در همه مسایل، پسندیده است، از جمله در دوستیابى و دوست گزینى.

بعضیها چنان آرمانى فكر مى كنند كه از واقعیتهاى ملموس و عینى فاصله مى گیرند و در عالم خیال و ذهن، سیر مى كنند. دوست بى عیب از این گونه آرمانهاى دست نیافتنى است.

البته باید كوشید تا حد امكان و توان، در دوستیها سراغ افرادى كه نقطه ضعف كمترى داشته باشند و اگر بى عیب باشند، چه بهتر. ولى... آیا انسان بى عیب (غیر از معصومین) مى توان یافت؟ هر كس در موردى ممكن است نقصان و نقطه ضعفى داشته باشد. همان طور كه طالبان همسر ایده آل و صد درصد بى عیب و نقص، مجرد و بى همسر مى مانند، آنان هم كه در پى دوست صد درصد بى ضعف باشد، تنها مى مانند. این حقیقت به عنوان توجه به یك واقعیت عینى در كلام مولا على عليه‌السلام این گونه آمده است:

( من لم یواخ الا من لا عیب فیه قل صدیقه؛ (237) )

كسى كه بخواهد جز با افراد بى عیب دوستى و برادرى نكند، دوستانش كم خواهند شد.

نكات دیگر...

در باب دوستى، گوهرهاى فراوانى در گنجینه هاى حدیثى ما نهفته است كه در این مختصر، مجال بست سخن نیست. براى اینكه از آن محتواهاى سودمند و كاربردى بى بهره نباشیم، در اینجا فهرستى از نكات دیگر كه در آیین دوستى باید به كار بست، مى آوریم كه برگرفته از احادیث این موضوع است:

از هر چیز، تازه اش را انتخاب كن و از دوست، قدیمى اش را.

از نشانه هاى بزرگوارى انسان، حفظ دوستان قدیمى است.

بهترین دوستان، آنانند كه در نصیحت و خیر خواهى، ساز شكارى و مصانعه نمى كنند، عیبهایتان را به شما مى گویند، در كارهاى اخروى كمك كار شمایند، شما را از گناهان باز مى دارند، و از لغزشهاى شما چشم مى پوشند.

دوست خود را خیلى عتاب و سرزنش نكنید كه كینه مى آورد.

بدترین دوستان، آنانند كه دوستى آنان، شما را به تكلف و رنج و زحمت بیندازد.

دوست واقعى كسى است كه عیب دوست خود را در نهان به خودش بگوید، نه در آشكارا و نزد دیگران.

هرگاه با كسى دویت شدید، از نامش، نام پدرش، نام قبیله و شهر و دیارش بپرسید، كه این گونه كسب شناختها نشانه صدق در دوستى است.

هرگاه به دوستى علاقه و محبت داشتید، آن را ابراز كنید و به او بگویید، كه موجب افزایش محبت و علاقه مندى مى شود.

آنچه از دوست مى رسد تحمل كنید، تحمل و بردبارى، عیبها را مى پوشاند.

برادران و دوستانتان را نسبت به هر خطا مؤ اخذه و محاسبه نكنید، كه دوستانتان كاهش مى یابند.

خداوند، تداوم دوستیها را دوست مى دارد. پس بر دوستیهاى خود، استمرار بخشید.

با كسانى كه صرفا از روى طمع یا ترس یا تمایلات یا براى خوردن و نوشیدن با شما دوست مى شوند، دوستى نكنید. ددر پى یافتن دوستان با تقوا باشید!

* محبت و دوست خود را بى جا و بى مورد صرف نكنید، كه این گونه دوستیها در معرض گسستن است.

پایان این بخش را حدیث جالبى از امیرالمومنین عليه‌السلام قرار مى دهیم كه ما را به مراعات حقوق دوستان و برادران دینى فرا مى خواند و از زیر پا گذاشتن حقوق آنها به بهانه دوستى و خودمانى بودن، نهى مى كند.

على عليه‌السلام مى فرماید:

حق برادر دینى خود را با اتكاء به رابطه اى كه میان تو و او است ضایع مكن، چرا كه هرگز، كسى كه حقش را ضایع و تباه كرده اى، برادر تو نیست:

( لا تضیعن حق اخیك اتكالا على ما بینك و بینه، فانه لیس لك باخ من اضعت حقه. (238) )

قدر دوستى ها و پیوندهاى عاطفى و دوستانه را بدانیم،

از دوستان صادق و وفادار و پاك و پرهیزكار، دست برنداریم،

چراغ محبت را در دلهاى خویش، روشن و شعله ور نگاه داریم،

از زخم زبان و كلمات تحقیر آمیز و برخورد دشمنى برانگیز با دوستان بر حذر باشیم،

آیین دوستى را بشناسیم و به كار بندیم.