اخلاق معاشرت

اخلاق معاشرت0%

اخلاق معاشرت نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

اخلاق معاشرت

نویسنده: جواد محدثی
گروه:

مشاهدات: 16055
دانلود: 2541

اخلاق معاشرت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 31 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16055 / دانلود: 2541
اندازه اندازه اندازه
اخلاق معاشرت

اخلاق معاشرت

نویسنده:
فارسی

این کتاب مجموعه اى از رهنمودهاى اخلاق دينى در معاشرت با ديگران است.
آداب برخورد، ديد و بازديد، رفت و آمدهاى خانوادگى و دوستانه ، نحوه گفتار و رفتار بـا اقـشـار مـخـتـلف ، دوسـتـى و حـد و حـدود آن ، مراعات آن ، مراعات حقوق ديگران ، ادب و سـپاس و احترام ، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است

24 - سازگارى

تلاش براى داشتن یك زندگى دور از تنش و پرخاش و مشكلات رفتارى، موجب آسایش روح و سلامت خانواده است.

همه افراد، در خصلتهاى اخلاقى و شیوه رفتار، یكسان نیستند. این تفاوت در برخى موارد بروز مى كند و مایه اختلاف مى شود، اختلافى كه البته قابل اجتناب است، آن هم با شیوه مدارا و سازگارى در اخلاق و برخورد.

بعضیها با دیگران، چه در محیط خانه و محل كار، یا در محله و منطقه سكونت، با دیگران ناسازگارند. ناسازگارى با دیگران، نشانه نوعى غرور و خودخواهى و خود برتر بینى نسبت به مردم است و نتیجه آن هم تنها ماندن و انزواست.

از سوى دیگر، بى طاقتى در مقابل حالات و رفتار دشوار و ناهنجار دیگران نیز، ریشه در كم ظرفیتى دارد و به تشدید این تعارض و ناسازگارى مى انجامد.

اگر در دستورهاى دینى ما به حسن خلق تاكید شده است، یكى از مصداقهاى بارز آن مدارا است.

آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

مدارا یك تكلیف اخلاقى در اسلام است. از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت است:

( امرنى ربى بمداراة الناس كما امرنى باداء الفرائض؛ (296) )

همان گونه كه پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده است، به مدارا با مردم دستور داده است.

در حدیث دیگرى چنین آمده است كه جبرئیل، به محضر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از سوى خدا چنین پیام آورد كه: اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و به تو مى گوید: با بندگان من مدارا كن (297) .

نیز در حدیث است از پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود:

( مداراة الناس نصف الایمان و الرفق بهم نصف العیش؛ (298) )

نیمى از ایمان، مداراى با مردم است و نیمى از زندگى، رفق و ملاطفت با آنان است.

حتى خارج از قلمرو دین و آیین هم، آنان كه خواستار یك زندگى دلنشین و پسندیده باشند، در سایه همزیستى مسالمت آمیز و رفق و نرمش با دیگران و رفتار شایسته، بهتر به این خواسته مى رسند، تا در سایه خشونت و برخورد ناسازگارانه و بهانه جویانه و عیب گیرانه و خودپسندانه!

سعه صدر و ظرفیت براى تحمل دیگران، لازمه دست یافتن به یك زندگى خوب است. در مواردى كه اختلاف سلیقه و دیدگاه، یا تفاوت در مشى و رفتار و روش وجود دارد، باز هم با وسعت نظر و مدارا مى توان مانع بروز مشكلات شد.

مدارا، یا تولى و تبرى

تعیین مرزهاى دقیق در مباحث اخلاقى و مسایل فرهنگى، مهم است. ما به همان اندازه كه به مدارا و حسن خلق و حلم و معاشرت شایسته ماءموریم، به تولى و تبرى و مرز بندى مكتبى در دوستیها و دشمنیها و صف آرایى در برابر دشمن و مقاومت بر سر مواضع و بى تفاوت نبودن در مقابل بدیها و بدان موظف هستیم. و این دو مساله از هم جداست و هر كدام جاى خاص خود را دارد.

درست است كه در مسایل اعتقادى نباید كوتاه آمد و ارزشهاى نباید فروخت و با دشمنان فكرى و مرامى و سیاسى نباید كنار آمد، اما معاشرت با مردم موضوع دیگرى است. حتى در ارتباط با دشمن هم بحث مدارا تاكید شده است، چرا كه گاهى سبب جذب آنان مى شود، بى آنكه از مبانى و اصول خویش، دست برداریم.

حضرت امیر عليه‌السلام مى فرماید: ( خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا علیكم و ان عشتم حنوا الیكم؛ (299) )

با مردم آن گونه مخالطت و معاشرت داشته باشید كه اگر مردید، با رفتارى كه داشته اید، بر شما گریه كنند و اگر زیستید، بر شما دلسوزى و شفقت كنند.

این همان مفهومى است كه در شعر عرفى آمده است:

چنان بانیك و بدخو كن كه بعدازمردنت عرفى

مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

و این، نه به معناى بى تفاوتى در مقابل حق و باطل و صلاح و فسادت یا زیر پا نهادن ارزشهاى مكتبى و نادیده گرفتن اصول و مبانى است، بلكه سلوك شایسته و حسن خلق و اخلاق نیك و جاذبه رفتارى است، كه حتى بیگانه را هم جذب مى كند.

از امام صادق عليه‌السلام در تفسیر آیه و قولوا للناس حسنا (با مردم نیكو سخن بگویید) نقل شده كه فرموده: یعنى با همه مردم، چه مومن چه مخالف (خودى و بیگانه). اما رفتار با مومنان، همراه با چهره گشاده باشد و اما با مخالفان، گفتارى مداراتى باشد، تا آنان را هم به ایمان (و خط فكرى) خویش جذب كنید، چرا كه خیلى با كمتر از اینها مى توان شر آنان را از سر خود و برادران ایمانى بازداشت (300) .

مدارا با دشمن

مدارا، سلاح پیامبران در جامعه پر از دشمن و مخالف بود و بدین وسیله، هم مخالفان را جذب مى كردند، هم با این شیوه، به پیروان با ایمان، در مقابل دشمنیها و كینه توزیهاى عنوان و دشمنان سرسخت، مصونیت مى بخشیدند.

امام سجاد از حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت كرده كه فرمود: خداى متعال، از این رو پیامبران را بر مردم دیگر برترى و فضیلت بخشید، كه با دشمنان دین خدا بیشترین مدارا را مى كردند و به خاطر خدا و حفظ پیروان خویش، بهترین تقیه را به كار مى بستند (301) .

روشن است كه این در دوران خاصى بوده است كه پیامبران (و حتى رسول اكرم) از نظر نیرو و نفرات و شرایط، دوران سخت و عسرت و كمى یاران را مى گذراندند. آنگاه كه فداكاران راه خدا افزون شدند، دشمنیهاى كفار و منافقان را با شدت عمل جواب دادند و به فرمان جهاد و برخورد قاطع عمل كردند، نه ساز شكارانه و مداهنه جویانه، كه البته آن هم به اقتضاى شرایط و موقعیت بود.

در برخوردهاى اجتماعى كه با مردم كه قلمروى جدا از برخورد با دشمنان داخلى و خارجى دارد مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحیه سازگارى، كار انسان را هم بیشتر پیش مى برد و دلها را هم بیشتر جلب و جذب مى كند. بویژه در مواجهه با كسانى كه به هر حال، مثل استخوان لاى زخم و مانند یك جراحت اند كه ناچار باید به نحوى آنان را تحمل كرد. به این تحمل از روى ناچارى امام على عليه‌السلام اشاره فرموده و آن را نوعى حكمت به شمار آورده است. مى فرماید:

( لیس الحكیم من لم یدار من لا یجد بدا من مداراته؛ (302) )

كسى كه مدارا نكند، با شخصى كه چاره و گریزى از مدارا كردن با او ندارد، حكیم و فرزانه نیست.

راستى!... با یك جراحت و زخم، چه مى توان كرد، جز ساختن و مدارا و تحمل، تا خوب شود؟ گاهى بعضیها مثل همان زخمند باید با آنان ساخت و جز نشان دادن صبورى و سازگارى هیچ راهى نیست.

حكمت بودن مدارا با مردم را در سخن دیگرى، حضرت على عليه‌السلام چنین بیان فرموده است:

( راءس الحكمة مداراة الناس. (303) )

نشان دادن سازگارى و خوشرفتارى، حتى كینه ها را هم مى زداید و به جاى آن دوستى و علاقه مى آورد. باز هم از حضرت امیر عليه‌السلام بشنویم كه مى فرماید:

( دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم؛ (304) )

با مردم مدارا كن، تا از برادرى آنان بهره مند شوى و با آنان باروى گشاده ملاقات كن، تا كینه هایشان بمیرد.

تحمل ناسازگارى

در یك زندگى جمعى، آیا چاره اى جز حسن سلوك و مدارا وجود دارد؟

گذشت، یكى دیگر از جلوه هاى مدارا است. اگر بنا باشد در مقابل هر مساءله انسان حساسیت و سرسختى نشان دهد و هر حرف را به دل بگیرد و از هیچ چیز نگذرد، پدید آمدن ناهنجارى در زندگى جمعى حتمى است.

تحمل كردن ناسازگارى دیگران، پدید آورنده ناسازگارى است. اگر بدى را با بدى و تندى را با تندى جواب دهیم، مشكلات بالا مى گیرد. گاهى باید چشم را بست و بعضى رفتارهاى آزار دهنده و ناراحت كننده دیگران را نادیده گرفت، یا درگذشت و بخشود، تا ریشه بحران در روابط بخشكد.

در تفسیر آیه یدرون بالحسنه السیئه (بدى را با نیكى رفع مى كنند) آمده است كه به وسیله حلم، جهل و نابخردى جاهل را دفع مى كنند و به وسیله مدارا با مردم، اذیت و آزار خودشان را از آنان دور مى سازند (305) .

بالا تر از این چشم پوشى، آن است كه بدرفتاریهاى دیگران را با خوشرفتارى مقابله كنیم، نه مقابله به مثل، بلكه مقابله به بهتر و برتر. این اوج كرامت نفس و اخلاق والا و پیامبرانه است كه مى سزد در امت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تجلى مى یابد.

در اخلاق خانواده تا بروز این نمونه مكارم اخلاقى به آن است كه هریك از زن یا شوهر، ضعفها و بداخلاقیهایى در طرف مقابل دید، تصمیم بر مقابله به مثل و شاخ به شاخ شدن نگیرد، بلكه بنا را بر سازگارى و تحمل بگذارد، آن هم به حساب خدا و براى رضاى او تحمل كند، تا به دو نتیجه خوب برسد: یكى بهبود وضعیت داخلى خانه، دیگرى رسیدن به اجر و پاداش الهى.

امام صادق عليه‌السلام فرمود:

( ثلاث من مكارم الدنیا و الاخرة: تعفو عمن ظلمك و تصل من قطعك و تحلم اذا جهل علیك؛ (306) )

سه خصلت، از بزرگواریهاى دنیا و آخرت است: یكى آنكه از كسى كه بر تو ستم كرده، درگذرى، دیگر: با كسى كه از تو بریده است، پیوند برقرار كن. سوم: اگر با تو به جهالت رفتار شد، حلم و خویشتن دارى نشان دهى.

حلم و بردبارى در برابر جهالت، عفو و گذشت در مقابل ستم و جفا، صله رحم با خویشاوندانى كه قطع رابطه كرده اند، ادب و متانت و احترام در مقابل آنكه بى ادبى كرده است، خوبى و احسان در برابر بدیها و بد رفتاریهاى دیگران، همه و همه نشانه هاى سازگارى و كرامت نفس و روح بلند است.

در مسایل تربیتى نیز، تحمل فرزندان دشوار و ساختن با ناهنجاریهاى آنان و به هنجار آوردن آن، هم دشوار است، هم گامى مهم در ساختن انسانهاى بالنده و مستعد. از این رو، معلم و مربى، همچنین پدر و مادر براى تربیت شایسته فرزندان، نیازمند سازگارى اند، نیز تحمل در برابر سازگاریهاى شاگردان و فرزندان.

25 - برخورد با سالمندان

بر خلاف فرهنگ غرب، که وجود سالمندان را در خانواده ها، زائده اى مزاحم مى پندارند و مى كوشند براى اینكه آزادیهاى شخصى شان محدود نشود و مزاحمى نداشته باشند، به نحوى آنان را از محیط خانه و روابط خانوادگى دور كنند و به خانه سالمندان بفرستد، اسلام به آنان ارج مى نهد و حرمت قائل است و به رعایت حقوق و احترام آنان سفارش كرده و به بهره گیرى از تجارب و افكار پخته آنان تشویق مى كند.

در این بخش، شیوه صحیح برخورد با پیران و سالمندان را - چه پدر و مادر باشند، چه سالخوردگان دیگر - بر اساس تعالیم مكتب، بررسى مى كنیم.

الف - محور وحدت

مجموعه افراد یك فامیل، نسبت به بزرگ خاندان احترام مى گذارند و در كارها با آنان مشورت مى كنند و در اختلافات، به راى و حكمیت و داورى آنان ارج مى نهند و گاهى یك سخن از سوى آنان، آتش فتنه اى را خاموش مى سازد، یا تفرقه و كدورتى را به وفاق و همدلى و آشتى مبدل مى سازد.

نعمت وجود با بركت آنان، اغلب تا هستند، ناشناخته است. وقتى به جایگاه حساس و مهم و نقش كارگشاى آن پى مى برند كه از دست بدهند. چه بسیار اختلافها و قهرها و نزاعهاى خانوادگى كه پس از درگذشت بزرگ خاندان چهره نشان مى دهد و چه بسیار رابطه ها و رفت و آمدها كه قطع مى شود، یا به سردى مى گراید، و علت آن فقط از دنیا رفتن محورى است كه مایه دلگرمى، امید، انس و معاشرت فامیل است.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ( البركة مع اكابركم؛ (307) )

بركت و خیر و ماندگار، همراه بزرگترهاى شماست.

در سخن دیگر فرمود: ( الشیخ فى اهله كالنبى فى امته؛ (308) )

پیرمرد در میان خانواده اش، همچون یك پیامبر در میان امتش است.

این اشاره به همان نقش محورى، فروغ بخشى، صفا آورى، هدایت و ارشاد، تجمع و الفت است كه در وجود آنان نهفته است. پس اگر بزرگترها در فامیل و خانواده، چراغ روشنى بخش و محور وحدت و همدلى و عامل انس و ارتباط و رفت و آمدهاى خانوادگى اند، باید این جایگاه، محفوظ بماند و مورد حراست و تقویت قرار گیرد.

ب - حرمت بزرگترها

رعایت ادب و مقتضاى حق شناسى نسبت به عمرى تلاش صادقانه و ایثارها، گذشتها، دلسوزیها و سوختن و ساختنها كه بزرگترها از خود نشان داده اند، آن است كه در خانواده ها مورد تكریم قرار گیرند، عزیز و محترم باشند، به آنان بى مهرى نشود، خاطرشان آزرده نگردد، به توصیه ها و راهنماییهایى كه از سر سوز و تجربه مى دهند، بى اعتنایى نشود.

خود بزرگسالى و سن بالا در فرهنگ دینى ما احترام دارد. این سخن پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است: ( من عرف فضل كبیر لسنه فوقره، آمنه الله تعالى من فزع یوم القیامة؛ (309) )

هركس فضیلت و مقام یك بزرگ را به خاطر سن و سالش بشناسد و او را مورد احترام قرار دهد، خداى متعال او را از هراس و نگرانى روز قیامت ایمن مى دارد.

احترام به بزرگترها و ترحم و مهربانى نسبت به كوچكترها، از دستورالعملهاى اخلاقى اسلام است و كانون خانوادهاى را گرم و مصفا مى سازد و این، توصیه امام صادق عليه‌السلام است كه فرمود:

( لیس منا من لم یوقر كبیرنا و لم یرحم صغیرنا؛ (310) )

كسى كه بزرگتر ما را احترام نكند و كوچك ما را مورد شفقت و مهربانى قرار ندهد، از ما نیست.

این سخن را از على عليه‌السلام به یاد داشته باشیم كه فرمود:

( یكرم العالم لعلمه و الكبیر لسنه؛ (311) )

دانشمند را به خاطر علمش و بزرگسال را به خاطر سن او، باید احترام كرد.

اگر جوانان قدر پیران را نشناسند و به جایگاه آنان حرمت ننهند، هم رشته هاى عاطفى پیوندهاى انسانى از هم گسسته مى شود، هم از راءفت و عاطفه و تجربه سالخوردگان محروم مى شوند، هم نشانه بى توجهى خود به نشانه ها را امضاء كرده اند. حضرت على عليه‌السلام در یكى از سخنان خویش، ضمن انتقاد از اوضاع زمانه و ناهنجاریهاى رفتارى مردم، از جمله بر این دو مساءله تاءكید مى فرماید:

1 - بى احترامى كوچكترها نسبت به بزرگترها 2 - رسیدگى نكردن توانگران به نیازمندان:

( انكم فى زمان... لا یعظم صغیرهم كبیرهم و لا یعول غنیهم فقیرهم؛ (312) )

شما در زمانه اى به سر مى برید كه كوچك به بزرگ تعظیم نمى كند و ثروتمند، به فقیر رسیدگى نمى كند!

ج - نسبت به والدین

سالمندان به طور عموم، از احترام برخوردارند. اگر پدر و مادر باشند كه این وظیفه، سنگین تر و مسؤ ولیت مضاعف است. قرآن كریم از تندى و پرخاش نسبت به پدر و مادر پیر نهى مى كند و به سخن نیك و لحن شایسته و خضوع و تواضع و گستردن بال راءفت در برابر آنان و خیر خواهى و دعا در حق آنان دعوت مى كند.

فرمان خداوند چنین است:

( اما یبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كریما، و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربیانى صغیرا؛ (313) )

هرگاه یكى از آن دو (پدر و مادر) یا هردو نزد تو به سن پیرى و سالمندى رسیدند، به آنان اف مگو، آنان را طرد مكن و به آنان سخن كریمانه بگو و بال فروتنى را از روى رحمت و شفقت براى آنان بگستر، و بگو: پروردگارا! همان گونه كه مرا در خردسالى ام تربیت كردند، تو نیز بر آنان رحمت آور.

ادب و احترام نسبت به پدر و مادر بزرگسال، آن است كه: آنان را به اسم، صدا نكنى، به احترامشان برخیزى، از آنان جلوتر راه نروى، با آنان بلند و پرخاش گرانه سخن نگویى، نیازهایشان را بر آورى، خدمتگزارى به آنان را وظیفه اى بزرگ بدانى و از آنان در سن كهولت و پیرى مراقبت كنى.

در حدیث است كه امام باقر عليه‌السلام فرموده است: پدرم به مردى مى نگریست كه همراه پسرش راه مى رفتند و پسر به بازوى پدرش تكیه داده بود. پدرم تا زنده بود، با آن جوان (به خاطر این بى حرمتى نسبت به پدرش) صحبت نكرد (314) .

به همان اندازه كه آزردن آنان و عاق شدن، حرام و نكوهیده است و از آن نهى شده است، دل به دست آوردن و جلب رضایت و نیكى به آنان سفارش شده است و این خدمتگزارى، سبب بهشتى شدن فرزندان به شمار آمده است.

ابراهیم بن شعیب گوید: به امام صادق عليه‌السلام عرض كردم: پدرم بسیار پیر و سالخورده و ناتوان شده است. هرگاه حاجتى داشته باشد او را بر مى داریم و بر دوش مى كشیم. حضرت فرمود: ( ان استطعت ان تلى ذلك منه فافعل و لقمه بیدك، فانه جنة لك غدا؛ (315) )

اگر بتوانى عهده دار كارهاى او شوى چنین كن، حتى با دستانت لقمه در دهان او بگذار، كه این فرداى قیامت، براى تو بهشت (یا سپر از آتش: جنه) خواهد بود.

د - انتقال فرهنگ

از عمده ترین راههاى انتقال فرهنگ به نسلهاى آینده، رفتار پدر و مادر و مربیان است. كودكان آنچه را در رفتار بزرگترها ببینند، از آن الگو مى گیرند. احترام به بزرگترها و رعایت ادب و تكریم نسبت به سالخوردگان، اگر در عمل و رفتار ما تجلى یابد، فرزندان ما نیز، این فرهنگ را مى آموزند و با همین آداب و سنن بار مى آیند. كسى كه انتظار ادب و معرفت و حق شناسى از فرزندانش دارد، باید همین حالت را نسبت به پدر و مادر و بزرگترها نشان دهد، تا كوچكترها هم از او بیاموزند.

این یك سنت تاریخى و تأثیر و تاءثر از اعمال و رفتار است. هر كس چیزى را دور مى كند كه كشته است. اگر در حدیث است كه لا میراث كالادب؛ هیچ ارثى همانند ادب نیست كه از بزرگان به فرزندان برسد، در این مورد هم مصداق مى یابد.

امام على عليه‌السلام فرمود:

( وقرو اكباركم، یوقركم صغاركم؛ (316) )

به بزرگانتان احترام كنید، تا كوچكترها هم به شما احترام كنند.

امام صادق عليه‌السلام نیز فرموده است:

( بروا آباءكم، یبركم ابناؤ كم؛ (317) )

به پدرانتان نیكى كنید، تا فرزندانتان هم به شما نیكى كنند.

این دقیقا برداشت محصول، از زراعتى است كه انسان با رفتارش در زمین دل و لوح جان كودكان انجام مى دهد.

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر

كاى نور چشم من، بجز از كشته، ندروى!

مهمترین درس تربیتى، آن است كه با عمل داده شود. كودكان نیز مستعدترین شاگردانى اند كه درسهاى عملى را با دقت، از رفتار ما مى آموزند. اگر ما به سالمندانمان احترام نگذاریم، از خردسالان و نوجوانان چه انتظارى داشته باشیم كه با سالخوردگان و خود ما با احترام و تعظیم و تكریم، برخورد كنند؟ این ارتباط متقابل در تأثیر گذاریهاى رفتارى را نمى توان نا دیده گرفت. به قول معروف، اگر احترام امامزاده، توسط متولى رعایت نشود، از دیگران چه انتظارى است؟!

جاى سالمندان، پیش از آنكه در آسایشگاه ها و سراى سالمندان باشد، كانون گرم و با محبت خانه هاست، تا چراغ خانه روشن بماند و محور تجمع و الفت افراد گردند. و از اندیشه آنان نیز استفاده شود. بالاخره آنان حاصل یك عمر، تجربه و چشیدن سرد و گرم روزگارند و مى توانند مشاور خوبى در تصمیم گیرى هاى زندگى باشند.

آنچه در آینه جوان بیند

پیر در خشت خام آن بیند

این هم بعد دیگرى از برخورد با پیران است.

ه - تأثیر رفتار

همچنان كه كودكان و نوجوانان، از رفتار و عمل بزرگترها درس و الگو مى گیرند، سالخوردگان نیز گاهى از نظر فكرى و قضاوت و دیدگاه، تحت تاثیر رفتار جوان قرار مى گیرند. بسیار اتفاق افتاده است كه خانواده اى غیر متدین و بى تفاوت نسبت به ارزشها و پاكیها، در اثر مشاهده رفتار شایسته از جوانشان، به راه آمده اند. در واقع جوان پاكدل پاك رفتار، با نحوه عملش بر بزرگترها هم تاثیر بگذارد.

نقل این نمونه تاریخى جالب است:

جوانى به نام ذكریا بن ابراهیم مسیحى بود. چون مسلمان شد به سفر حج رفت. در این سفر، امام صادق عليه‌السلام را دیدار كرد. از جمله سئوالاتش از امام این بود كه: پدر و مادر و بستگانم هنوز نصرانى اند. چه كنم؟ مادرم نیز نابیناست. آیا با آنان باشم و با آنان غذا بخورم؟ امام صادق عليه‌السلام پرسید: آیا گوشت خوك مى خورند؟ گفت: نه، اصلا دست به آن نمى زنند. امام فرمود: با آنان باش و به مادرت رسیدگى كن و اگر از دنیا رفت، خودت كارهاى مربوط به كفن و دفن او را انجام بده و به دیگران واگذار مكن.

زكریا پس از بازگشت از سفر حج، به توصیه امام صادق عليه‌السلام به مادرش بسیار نیكى و ملاطفت مى كرد، و به او غذا مى خوراند، لباس و سر و وضع او را تمیز مى كرد و در خدمت وى كوشا بود. مادرش از این تغییر رفتار، سئوالى به ذهنش رسید، پرسید: پسرم! قبلا كه نصرانى بودى با من چنین رفتارى نداشتى، چه شده كه پس از هجرت و مسلمان شدن چنین شده اى؟ گفت: یكى از فرزندان پیامبر این دستور را به من داده است. مادر پرسید آیا او پیامبر نیست؟ پسر گفت: خیر، او پسر پیامبر است. مادر اصرار داشت كه نه، او حتما پیامبر است، چون این گونه تعلیمات، از تعالیم پیامبران است. پسرش جواب داد: خیر، پس از پیامبر اسلام، پیامبرى نخواهد آمد. او یكى از فرزندان آخرین پیامبر الهى است.

مادرش گفت: پسرم! بهترین دین را برگزیده اى. به من هم ارایه بده و آن دین را بر من عرضه كن.

فرزند، تعالیم اسلام را بر مادر مسیحى خویش عرضه كرد. او هم به اسلام گروید و مسلمان از دنیا رفت (318) .

این شاهدى بر تأثیر عمل به دستورهاى دین در مورد نحره معاشرت با والدین و برخورد با سالمندان است كه یك مسیحى را به اسلام جذب مى كند و نور هدایت را در دل او روشن مى تاباند.

بر این اساس، با ادب نسبت به بزرگان و گرامیداشت خاطر سالمندان و تحویل گرفتن آنان و نیكى و مراقبت از آنان، جامعه اى خوب و با صفا و روابطى مستحكم و عاطفى داشته باشیم.

و نیز... قدر نعمت جوانى را بدانیم كه این گوهر، همیشه با ما نیست.

و چه نیكو سروده است ملك الشعراى بهار:

سحر گه به راهى یكى پیر دیدم

سوى خاك، خم گشته از ناتوانى

بگفتم چه گم كرده اى اندر این ره؟

بگفتا جوانى، جوانى، جوانى