سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی0%

سیری در تربیت اسلامی نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

سیری در تربیت اسلامی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفي دلشاد تهراني
گروه: مشاهدات: 23674
دانلود: 3197

توضیحات:

سیری در تربیت اسلامی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 145 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23674 / دانلود: 3197
اندازه اندازه اندازه
سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آداب توبه

براى توبه آدابى است كه تا آن آداب تحقق نيابد، توبه خالص فراهم نمى شود. بخشى از اين آداب اركان توبه است و بخشى شرايط آن

توبه صحيح با دو ركن معنا مى يابد كه بدون آن دو، توبه مفهومى ندارد. يكى ندامت و پشيمانى از گناهان و تقصيرات گذشته و ديگر تصميم و عزم بر ترك بازگشت به آن گناهان براى هميشه ، از امير مؤ منان علىعليه‌السلام در اين باره چنين نقل شده است :

((التوبة ندم بالقلب ، و استغفار باللسان ، و ترك بالجوارح ، و اضمار ان لايعود.))(٨٤٠)

توبه عبارت است از پشيمانى قلبى و درخواست آمرزش زبانى و ترك عملى و عزم بر بازنگشتن به گناه

آنچه اساس توبه است پشيمانى حقيقى از گناه است و عزم راسخ بر ترك و عدم بازگشت به گناه امام خمينى (ره ) درباره اين دو ركن ركين توبه مى فرمايد:

((اين دو در حقيقت محقق اصل حقيقت توبه و به منزله مقومات ذاتيه آن است و عمده در اين باب ، تحصيل اين مقام و تحقق به اين حقيقت است و آن ، چنان صورت پذيرد كه انسان متذكر تاءثير معاصى در روح و تبعات آن در عالم برزخ و قيامت بشود از وجه معقول و منقول

پس انسان عاقل اگر تنبه بر اين معانى پيدا كرد، و به فرموده هاى انبيا و اولياعليهم‌السلام و عرفا و حكما و علما رضوان الله عليهم به قدر قول (يك ) نفر طبيب معالج اعتنا كرد، لابد از معاصى پرهيز مى كند و گرد آنها نمى گردد. و اگر خداى نخواسته مبتلا شد، بزودى از آن منزجر مى شود و پشيمان مى گردد، و صورت ندامت در قلبش ‍ ظاهر مى شود. و نتيجه اين پشيمانى و ندامت خيلى بزرگ است ، و آثار آن خيلى نيكو است ؛ و عزم بر ترك مخالفت و معصيت بر اثر ندامت حاصل شود. و همين كه اين دو ركن توبه حاصل شد، كار سالك طريق آخرت آسان شود و توفيقات الهيه شامل حال او شود، و به حسب نص آيه شريفه((ان الله يحب التوابين )) (٨٤١) محبوب حق تعالى شود، اگر در اين توبه خالص باشد.

و نيز بايد انسان بكوشد تا آنكه صورت ندامت را در دل قوت دهد تا ان شاء الله به بيت احتراق وارد شود. و آن چنان است كه به واسطه تفكر در تبعات و آثار موحشه معاصى ندامت را در دل قوت دهد، و نمونه((نار الله الموقدة )) (٨٤٢) را در خود به اختيار خود در دل خود روشن كند و قلب را به آتش ندامت محترق كند تا آنكه همه معاصى از آن آتش بسوزد و كدورت و زنگار قلب مرتفع شود. (انسان بايد) بداند كه اگر اين آتش (را) در اين عالم خود براى خود روشن نكند، و اين در جهنم را، كه خود باب الابواب بهشت است ، به روى خود مفتوح نكند، از اين عالم كه منتقل شد، ناچار در آن عالم آتش سخت سوزناكى براى او تهيه شود و ابواب جهنم به روى او بازگردد و ابواب بهشت و رحمت به روى او منسد گردد.))(٨٤٣)

البته اين پشيمانى حقيقى بايد پيش از آن باشد كه زنگارها بر دل نشيند و انباشته گردد و ديگر صيقل نپذيرد و محوپذير نباشد.

((انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما.)) (٨٤٤)

توبه ، نزد خدا، تنها براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب گناه مى شوند، سپس بهزودى توبه مى كنند؛ اينانند كه خدا توبه شان را مى پذيرد، و خداوند دانانى حكيم است

توبه زمانى صحيح است كه انسان در حال اختيار باشد، يعنى تا در اين دنياست ؛ و تا وقتى كه مرگ به انسان روى نياورده است مهلت توبه هست ، اما آنجا كه انسان هيچ اختيارى در صلاح و فساد و يا سعادت و شقاوت ندارد و كار از كار گذشته است و انسان در چنگال مرگ گرفتار است و هيچ اميدى به نجات ندارد، جاى توبه نيست ؛ همچنان كه در عالم آخرت توبه معنى ندارد.

((و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الآن و لا الذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما.)) (٨٤٥)

و توبه كسانى كه گناه مى كنند، تا وقتى كه مرگ يكى از ايشان در رسد، مى گويد: اكنون توبه كردم ، پذيرفته نيست ؛ و (نيز توبه ) كسانى كه در حال كفر مى ميرند، پذيرفته نخواهد بود، آنانند كه برايشان عذابى دردناك آماده كرده ايم

توبه زمانى توبه شمرده مى شود كه انقلابى درونى باشد نه آنكه انسان از سر اضطرار تسليم شود كه چنين انسانى اگر فرصت داشته باشد به همان راه خود ادامه مى دهد، پس چنين توبه اى اساسا توبه نيست تا پذيرفته شود. براى پذيرش توبه راهى روشن و گشوده وجود دارد، چنانكه خداى متعال فرموده است :

((انه من عمل منكم سوءا بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه رحيم .)) (٨٤٦)

هر كس از شما كه از روى نادانى مرتكب گناه شود، سپس توبه آرد و به كار نيك و شايسته پردازد، هر آينه او آمرزنده مهربان است

انسانى كه از سر طغيان و غلبه شهوت و غضب و نه از روى دشمنى و عداوت با حق مرتكب گناه مى شود، با اينكه علم به گناه و حرام دارد، چون علمش تحت الشعاع هوا و هوس قرار گرفته است ، جاهل شمرده مى شود. مسلما چنين كسى در برابر گناه خود مسئول است ، اما چون از روى دشمنى و عداوت به وادى گناه نرفته است ، سعى و تلاش مى كند كه اصلاح و جبران نمايد و خداوند راه پذيرش و آمرزش را براى اينان باز گذاشته است(٨٤٧)

((فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ان الله غفور رحيم .)) (٨٤٨)

پس هر كه بعد از ستم كردنش توبه كند و به صلاح آيد، خدا توبه او را مى پذيرد، كه خدا آمرزنده مهربان است

بنابراين توبه را شرايطى براى قبول است ، اينكه انسان پس از پشيمانى و عزم بر بازنگشتن به گناه ، به اصلاح و جبران روى آورد و حقوق پايمال شده و واجبات به جا نياورده را جبران كند؛ و توبه اى كه جامع شرايط باشد پذيرفته درگاه حق است(٨٤٩)

((و هو الذى يقبل التوبة عن عباد و يعفوا عن السيئات و يعلم ما تفعلون .)) (٨٥٠)

و اوست كسى كه توبه را از بندگان خود مى پذيرد و از گناهان درمى گذرد و آنچه را مى كنيد مى داند.

البته براى توبه شرايط كمالى نيز وجود دارد كه عبارت است از زدودن آثار جسمى و روحى كه در نتيجه معاصى پيدا شده است و اقدام كردن براى رياضتهاى جسمى و روحى تا آن آثار و تبعات به كلى پاك شود و نشانه اى از ميل به آنها در انسان باقى نماند و حالت تنفر از معاصى و انزجار كامل از آنها حاصل شود.(٨٥١) امير مؤ منانعليه‌السلام در سخنى والا آداب كامل توبه را چنين بيان فرموده است :

((الاستغفار درجة العليين ، و هم اسم واقع على ستة معان : اولها الندم على ما مضى ، و الثانى العزم على ترك العود ابدا، و الثالث ان تودى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله املس ليس عليك تبعة ، و الرابع ان تعمد الى كل فريضة عليك ضيعتها فتودى حقها، و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشاء بينهما لحم جديد، و السادس ان تذيق الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية .))(٨٥٢)

استغفار مقام بلند مرتبگان است و آن يك كلمه است اما شش مرحله دارد: نخست پشيمانى بر آنچه گذشت ، دوم عزم بر ترك هميشگى بازگشت ، سوم آنكه حقوق ضايع شده مردم را به آنان بازگردانى ، چنانكه خدا را پاك ديدار كنى و خود را از گناه تهى سازى ، چهارم اينكه حق هر واجبى را كه ضايع ساخته اى ادا كنى ، پنجم اينكه گوشتى را كه از حرام روييده است ، با اندوهها آب كنى ، چندان كه پوست بر استخوان بچسبد و ميان آن دو گوشتى تازه رويد، و ششم آنكه درد طاعت را به تن بچشانى ، چنانكه شيرينى معصيت را چشاندى

انقلاب درونى توبه با چنين آدابى كامل مى شود و انسان به كمال دوستى خدا و مرتبه بلند مرتبگان دست مى يابد. امام خمينى (ره ) در شرح اين سخن نورانى ، نكاتى نغز فرموده اند كه قسمتى از آن ذكر مى شود:

((اين حديث شريف مشتمل است اولا بر دو ركن توبه كه پشيمانى و عزم بر عدم عود است ؛ و پس از آن بر دو شرط مهم قبول آن كه رد حق مخلوق و رد حقوق خالق است انسان به مجرد آنكه گفت توبه كردم ، از او پذيرفته نمى شود. انسان تائب آن است كه هر چه از مردم به ناحق برده به آنها رد كند؛ و اگر حقوق ديگرى از آنها در عهده اوست ، و ممكن است تاءديه يا صاحبش را راضى نمايد، به آن قيام كند. و هر چه از فرايض الهيه ترك كرده (است )، قضا كند يا تاءديه نمايد؛ و اگر تمام آنها را ممكنش نيست ، به مقدار امكان قيام كند. بداند كه اينها حقوقى است كه از براى هر يك از آنها مطالبى است ، و در نشانه ديگر از او به شق احوال (مطالبه ) مى كنند؛ و در آن عالم راهى براى تاءديه آنها ندارد جز آنكه بار گناهان ديگران را حمل كند و اعمال حسنه خود را رد نمايد. پس ، در آن وقت بيچاره و بدبخت مى شود و راهى براى خلاص و چاره اى براى استخلاص ندارد.

اى عزيز، مبادا شيطان و نفس اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمايند و مطلب را بزرگ نشان دهند و تو را از توبه منصرف كنند و كار تو را يكسره نمايند. بدان كه در اين امور هر قدر، ولو به مقدار كمى نيز باشد، اقدام بهتر است اگر نمازهاى فوت شده و روزها و كفارات و حقوق خدايى بسيار است و حقوق مردم بيشمار است ، گناهان متراكم است و خطايا متزاحم ، از لطف خداوند ماءيوس مشو و از رحمت حق نااميد مباش كه حق تعالى اگر تو به مقدار مقدور اقدام كنى ، راه را بر تو سهل مى كند و راه نجات را به تو نشان مى دهد. بدان كه ياءس از رحمت حق بزرگترين گناهى است كه گمان نمى كنم هيچ گناهى بدتر و بيشتر از آن در نفس تاءثير نمايد. انسان ماءيوس از رحمت چنان ظلمتى قلبش را فرا بگيرد و چنان افسارش گسيخته شود كه با هيچ چيز اصلاحش نمى توان نمود. مبادا از رحمت حق غافل شوى و گناهان و تبعات آن در نظرت بزرگ آيد. رحمت حق از همه چيز بزرگتر و به هر چيز شامل است

و اما آن دو امر ديگر كه جناب اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرموده است از شرايط كمال توبه و توبه كامله است ؛ نه آنكه توبه بدون آنها تحقق پيدا نمى كند يا قبول نمى شود، بلكه توبه بدون آنها كامل نيست پس اين دو مقام از متممات و مكملات منزل توبه است و البته انسان كه در مرحله اولى مى خواهد وارد منزل توبه شود گمان نكند آخر مراتب را از او خواستند، و به نظرش راه صعب و منزل پرزحمت آيد و يكسره ترك آن كند. هر مقدارى كه حال سالك طريق آخرت اقتضا مى كند، همان اندازه مطلوب و مرغوب است پس از آنكه وارد طريق شد، راه را خداى تعالى بر او آسان مى كند. پس نبايد سختى راه انسان را از اصل مقصد بازدارد، زيرا كه مقصد خيلى بزرگ و مهم است اگر عظمت مقصد را بفهميم ، هر زحمتى در راه آن آسان مى شود. آيا چه مقصدى از نجات ابدى و روح و ريحان هميشگى بالاتر است ، و چه خطرى از شقاوت سرمدى و هلاكت دائمى عظميتر است ؟ با ترك توبه و تسويف و تاءخير آن ممكن است انسان به شقاوت ابدى و عذاب خالد و هلاك دائم برسد؛ و با دخول در اين منزل ، ممكن است انسان سعيد مطلق شود و محبوب حق گردد. پس وقتى مقصد بدين عظمت است ، از زحمت چند روزه چه باك است

و بدان كه اقدام به قدر مقدور و هر چه هم كم باشد مفيد است مقايسه كن امور آخرتى را به امور دنيايى كه عقلا (اگر) نتوانستند به مقصد عالى خود برسند، از مقصد كوچك دست برنمى دارند؛ و اگر مطلوب كامل را نتوانستند تحصيل كنند، از مطلوب ناقص صرف نظر نمى كنند. تو نيز اگر به كمال آن نمى توانى نايل شوى ، از اصل مقصد و از صرف حقيقت آن بازنمان و هر مقدارى ممكن است در تحصيل آن اقدام كن .))(٨٥٣)

سيري در تربيت اسلامي

روش ابتلا و امتحان

روش ابتلا و امتحان نيكوترين روش در شكوفا كردن استعدادهاى بشر و آشكار نمودن گوهر حقيقت آدمى و خالص ساختن وجود انسان و مشخص كردن شايستگيها و مراتب افراد و وسيله جدا نمودند و تميز آنان است

((و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما.)) (٨٥٤)

و چون ابراهيم را پروردگارش با امورى چند بياموزد و وى همه را به انجام رسانيد، (خدا به او) فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم

بدون ابتلا و امتحان نه جايگاه و مرتبه آدميان مشخص مى شود و نه امكان تميز و تفكيك آنان فراهم مى گردد، و نه زمينه ظهور بواطن و كسب كمالات آماده مى شود.

معنا و مفهوم ابتلا و امتحان

((ابتلا)) و ((بلا)) هر دو به معنى امتحان و آزمايش است ، بدين ترتيب كه كارى را به كسى پيشنهاد مى كنند يا او را در حادثه و واقعه اى قرار مى دهند تا بدين وسيله خود را نشان دهد و صفات باطنى او را مانند اطاعت ، شجاعت ، سخاوت ، عفت ، علم و وفا و يا نقطه مقابل اينها و ميزانشان را دريابند؛ و بديهى است كه امتحان و آزمايش همواره به وسيله عمل باشد، زيرا ابتلا جز با عمل معنا نمى يابد و در صحنه عمل است كه صفات باطنى انسان ظاهر مى شود؛(٨٥٥) و نيز استعدادهاى انسان از قوه به فعل درمى آيد و به سوى كامل شدن پيش مى رود.

هرگاه بخواهيم انسان را به سوى مقصد تربيت سير دهيم ، بايد به وسيله مجموعه اى از اعمال دريابيم كه او تا چه اندازه آمادگى و صلاحيت آن مقصد را دارد، تا بتوانيم زمينه لازم را براى اين سير به درستى فراهم كنيم ؛ و نيز براى اينكه دريابيم كه متربى در چه مرتبه اى است و چه تواناييها و صلاحيتهايى دارد و بخواهيم آن تواناييها و صلاحيتها ظهور كند، بايد يك سلسله امور را كه متناسب مقصد تربيت است بر او وارد كنيم ، و اين عمل ابتلا و امتحان ناميده مى شود؛ و همه چيز براى اين است كه باطنها ظهور كند و صلاحيتها و عدم صلاحيتها ظاهر شود. اين همان چيزى است كه پيوسته درباره انسان تحقق مى پذيرد.

لحظه لحظه امتحانها مى رسد

سر دلها مى نمايد در جسد(٨٥٦)

ارسال رسل ، انزال كتب ، تحولات و تطورات ، خير و شر، نعمت و نقمت ، وسعت و تنگى ، فراوانى و كمبود، فقر و غنا، امنيت و ترس ، حيات و مرگ ، همه و همه براى اين است كه صلاحيت و عدم صلاحيت انسان نسبت به مقصدى كه دين آدميان را بدان مى خواند ظهور يابد.(٨٥٧) امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:

((بعثت رسل و نشر كتب آسمانى همه براى امتياز بشر و جدا شدن اشقيا از سعدا و مطيعين از عاصين است ، و معنى امتحان و اختيار حق همين امتياز واقعى خود بشر است از يكديگر.))(٨٥٨)

ابتلا و امتحان الهى

امتحانها و ابتلاهاى الهى براى آن است كه انسان بدين وسيله به كمالى كه شايسته آن است برسد. يك وقت چيزى را مورد امتحان قرار مى دهند تا مجهولى را به معلوم تبديل كنند، مانند به كار بردن ترازو براى توزين شى ء يا به كار بردن ميزان الحراره براى تعيين گرما و مانند اينها. ما غالبا از باطن اشيا و امور بى خبريم و از مجراى امتحان تلاش مى كنيم تا باطن آنها را تشخيص دهيم و نادانى خود را نسبت به اشيا و امور برطرف سازيم اين نوع امتحان يعنى به كار بردن ميزان و مقياس براى كشف مجهول درباره خداى متعال صحيح نيست ، بلكه امتحان الهى معنايى ديگر دارد و آن از قوه به فعل درآوردن استعدادها و تكميل آنهاست ، اينكه خداوند انسانها را به وسيله امور گوناگون امتحان مى كند، بدين معنى است كه به وسيله اينها هر كسى را به كمالى كه لايق آن است مى رساند. فلسفه مشكلات و بلاها فقط سنجش وزن و درجه و كميت نيست ، زياد كردن وزن و بالا بردن درجه و افزايش دادن به كميت است خداوند امتحان نمى كند كه وزن واقعى و حد و درجه معنوى و اندازه شخصيت كسى معلوم شود؛ امتحان مى كند تا بر وزن واقعى و درجه معنوى و حد شخصيت آن بنده افزوده شود. خداوند امتحان نمى كند كه بهشتى واقعى و جهنمى واقعى معلوم شود، امتحان مى كند و انسانها را در نعمتها و نقمتها، راحتيها و سختيها، و خير و شر قرار مى دهد تا صلاحيت باطنى انسانها از نظر استحقاق ثواب يا عقاب به منصه ظهور برسد و هر كه مى خواهد به بهشت برود و هر كه مى خواهد به قرب الهى برسد، در خلال اين امور خود را شايسته و لايق بهشت كند يا به بالاتر از آن دست يابد و هر كه شايستگى و لياقت ندارد سر جاى خود بماند.))(٨٥٩)

((و نبلوكم بالشر و الخير فتنة .)) (٨٦٠)

و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود.

اگر ابتلاها و امتحانهاى الهى به بدى و نيكى ، سختى و آسانى ، مصيبت و دولت نباشد، استعدادهاى انسان به فعليت نمى رسد و اعمالى كه مقياس پاداش و كيفر است ظهور نمى كند، زيرا تنها بر اساس صفات درونى و استعدادهاى پنهانى نمى توان پاداش داد و كيفر نمود، بلكه بايد اين صفات و كيفيتها و استعدادها ظهور يابند تا انسانها مستحق ثواب و عقاب شوند.

((احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايقتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين .)) (٨٦١)

آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند ايمان آورديم ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟ و بى گمان كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغگويان را (نيز) معلوم دارد.

نظام هستى بر ابتلا و امتحان استوار است و هر كه ادعايى كند بايد بداند كه هزاران امتحان در پيش دارد. به تعبير ((ملاى رومى )) آن انسان بى اطلاع از فن خياطى چون ادعاى خياطى كند، بلافاصله يك قواره پارچه اطلس پيش رويش مى گذارند و مى گويند يك قباى گشاد ببر و در نتيجه اين امتحان ، راستگو از دروغگو معلوم مى شود. اگر مردم در ناگواريها و جز اين امتحان نمى شدند، هر ناكسى مدعى مى شد كه در روز جنگ رستم دستان است

صد هزاران امتحان است اى پدر

هر كه گويد من شدم سرهنگ در

گر نداند عامه او را ز امتحان

پختگان راه ، جويندش نشان

چون كند دعوى خياطى خسى

افكند در پيش او شه ، اطلسى

كه ببر اين را به غلطاق فراخ

ز امتحان پيدا شود او را دو شاخ

گر نبودى امتحان هر بدى

هر مخنث در وغا رستم بدى(٨٦٢)

در ميدان حوادث و در عرصه ابتلا و امتحان است كه استحقاقها بروز مى كند و هر كس شايسته جايگاه مناسب خويش مى شود.

((و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين .)) (٨٦٣)

و البته شما را مى آزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را بازشناسانيم

بنابراين به سبب ابتلا و امتحان الهى است كه استعدادها به فعليت درمى آيد و استحقاقها ظهور مى كند و هر كه به آنچه شايسته اوست مى رسد، امير مؤ منان علىعليه‌السلام در اين باره فرموده است :

((الا ان الله قد كشف الخلق كشفة ، لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مكنون ضمائرهم ، ولكن ليبلوهم ايهم احسن عملا، فيكون الثواب جزاء و العقاب بواء.))(٨٦٤)

بدانيد كه خداوند احوال مردمان را آشكار نمود، نه آنكه بر اسرار پوشيده آنان دانا نبود و بر آنچه در سينه هاى خود نهفته اند بينا نبود، بلكه خواست آنان را بيازمايد تا كداميك از عهده تكليف ، نيكوتر برآيد تا پاداش برابر كار نيك بود، و كيفر مكافات كار بد باشد.

پس ابتلا و امتحان الهى براى آن است كه شئون باطنى و لياقت ذاتى انسانها به فعليت درآيد و مستحق آن چيزى شوند كه در خور آنند، نه آنكه چيزى بر خداوند معلوم شود. به بيان امير مؤ منانعليه‌السلام :

((و ان سبحانه اعلم بهم من انفسهم ، ولكن لتظهر الافعال التى بها يستحق الثواب و العقاب .))(٨٦٥)

هر چند خدا از خود آنها به آنها داناتر است ، ليكن ابتلا و امتحان براى آن است كه كردارهايى كه شايسته پاداش و كيفر است (به خود ايشان ) آشكار گردد.

عموميت ابتلا و امتحان

ناموس ابتلا و امتحان ، ناموسى الهى است كه هميشه جارى است و همگان را در بر مى گيرد و انسانها پيوسته به راهها و وسايل گوناگون در ابتلا و امتحانند. هر چه به نوعى با انسان ارتباط دارد وسيله امتحان است خداوند امتحان و ابتلا را به تمام امورى كه به نحوى به انسان مرتبط مى شوند، عموميت داده است گاهى اين امور مربوط به خود انسان و اجزاى وجود اوست كه خداوند انسان را با آنها امتحان مى كند، مانند چشم و گوش و حتى اصل حيات ؛ و گاهى اين امور چيزهايى خارج از وجود انسان است كه مرتبط به اوست ، مانند زن و فرزند، خاندان و دوست ، مال و مقام ، و بالاخره هر چيزى كه به نوعى مورد استفاده و محل ارتباط انسان است ؛ و همچنين امور مقابل اينها، مانند مرگ يا مصيبتهاى ديگرى كه انسان با آنها روبرو مى شود. هر جزئى از اجزاى عالم و هر حالتى از حالات آن كه به انسان مرتبط مى شود، از جمله وسايل و عواملى است كه خداوند انسان را با آن امتحان مى كند؛ و اين ابتلا و امتحان تمام افراد بشر را در بر مى گيرد، مؤ من يا كافر، نيكوكار يا بدكار، پيامبر يا مقامهاى پايين تر، همه و همه در ابتلا و امتحانند و هيچ كس از اين ناموس ‍ عمومى الهى مستثنا نيست(٨٦٦) آيات متعدد قرآن كريم و سخنان پيشوايان حق جلوه هاى عينى قرآن بيانگر اين حقيقت است خداى متعال هر آنچه را كه در زمين است وسيله ابتلا و امتحان معرفى كرده است :

((انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا.)) (٨٦٧)

ما آنچه را بر زمين است ، زيورى براى آن قرار داديم تا مردمان را بيازماييم كه كدامشان نيكوكارترند.

دنيا محل ابتلاى انسان است و آنچه در آن جلوه دارد وسيله امتحان و سنجش اعمال آدمى و مايه ظهور استعدادها در جهات مثبت و منفى است زيورهاى دنيا و جاذبه هاى آن آدمى را به خود مشغول مى كند و انگيزه هاى گوناگون را در درون آدمى بيدار مى نمايد تا در كشاكش اين انگيزه ها و درخشش آن زيورها، انسان آزموده شود و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.(٨٦٨) امير مؤ منان علىعليه‌السلام در نامه اى به معاويه ، اين حقايق را بدو گوشزد مى كند و چنين مى فرمايد:

((اما بعد فان الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها اهلها ليعلم ايهم احسن عملا. و لسنا للدنيا خلقنا، و لابالسعى فيها امرنا، و انما وضعنا فيها لنبتلى بها، و قد ابتلانى الله بك و ابتلاك بى : فجعل احدنا حجة على الآخر.))(٨٦٩)

اما بعد، خداى سبحان دنيا را براى آخرت قرار داده و مردم دنيا را در آن به آزمايش نهاده تا معلوم دارد كه كداميك نيكوكارتر است ما را براى دنيا نيافريده اند، و نه ما را به كوشش در آن فرموده اند. ما را به دنيا آورده اند تا در آن آزموده شويم ، و همانا خدا مرا به تو آزمود و تو را به من آزمايش نمود، و يكى از ما را حجت ديگرى مقرر فرمود.

درگيرى حق و باطل ، و پيروى از حق و دنباله روى باطل عرصه امتحان و جدا شدن صفوف است

((ولكن ليبلو بعضكم ببعض .)) (٨٧٠)

تا برخى شما را به وسيله برخى ديگر بيازمايد.

هرگونه رابطه انسانى و هر داشتن و نداشتنى مايه ابتلا و امتحان است كه اين جهان بتمامه صحنه آزمايش است

((لتبلون فى اموالكم و انفسكم .)) (٨٧١)

هر آينه در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد.

((و لنبلونكم من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس ‍ و الثمرات و بشر الصابرين .)) (٨٧٢)

و هر آينه شما را به چيزى از (قبيل ) بيم و گرسنگى ، و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى آزماييم ، و شكيبايان را مژده ده

هدف از آفرينش رساندن آدميان به كمال شايسته ايشان است و قرار گرفتن انسان در اين مرتبه از هستى و انتقال از اين نشئه و نشئه ديگر نيز آزمونى است تا انسانها از يكديگر متمايز شوند.

((الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا.)) (٨٧٣)

خداوند مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.

عموميت ابتلا و امتحان در نظام هستى چنان است كه هيچ چيز از آن خالى نيست امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

((ما من قبض و لا بسط الا و لله فيه مشيئة و قضاء و ابتلاء.))(٨٧٤)

هيچ قبض و بسطى نيست مگر آنكه خداوند در آن مشيت و حكم و امتحانى دارد.

هيچ چيز از قبض و بسط الهى بيرون نيست كه هستى عين ابتلا و امتحان است و هر گامى كه انسان برمى دارد و هر حركتى كه مى نمايد گام در امتحانى مى نهد و محك زده مى شود. پس بايد به هوش باشد و اگر در امتحانى كوچك و ناچيز قبول گرديد، مغرور نشود و خود را مردود نكند.

گر تو نقدى يافتى ، مگشا دهان

هست در ره ، سنگهاى امتحان

سنگهاى امتحان را نيز پيش

امتحانها هست در احوال خويش

گفت يزدان از ولادت تا به حين

يفتنون كل عام مرتين(٨٧٥)

امتحان بر امتحان است اى پدر

هين به كمتر امتحان ، خود را مخر(٨٧٦)

نقش ابتلا و امتحان در تربيت

علاوه بر آنچه ذكر شد، ابتلا و امتحان بهترين وسيله براى خالص ‍ ساختن انسان و فراهم كردن زمينه اتصاف به صفات و كمالات الهى است ، چنانچه خداى متعال فرموده است :

((و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم و الله عليم بذات الصدور.)) (٨٧٧)

و (ابتلاها و امتحانها) براى اين است كه خداوند آنچه را در دلهاى شماست (در عمل ) بيازمايد؛ و آنچه را در قلبهاى شماست پاك گرداند، و خدا به آنچه در سينه هاست داناست

راه ورود به درگاه الهى خالص شدن آدمى از ناخالصى هاست و انسان در بوته ابتلا و امتحان به خلوص مى رسد. در حديث امام صادقعليه‌السلام آمده است :

((يفتنون كما يفتن الذهب ؛ يخلصون كما يخلص الذهب .))(٨٧٨)

مردم چنانكه طلا (در بوته ) آزمايش مى شود، امتحان مى شوند؛ و چنانكه طلا خالص مى شود، خالص مى شوند.

اگر انسان نگاه خود را تصحيح كند و بياموزد كه همه چيز وسيله ابتلا و امتحان است ، بخوبى مى تواند از اين امور در جهت رشد و كمال خويش بهره ببرد. در اين صورت سخت ترين بلاها نيز معنايى ديگر مى يابد و دستاويز كرامت و سعادت انسان مى شود.

اندر بلاى سخت پديد آرند

فضل و بزرگمردى و سالارى(٨٧٩)

والاترين مرتبه تربيت اين است كه انسان پيوسته خود را در امتحان الهى ببيند و آن را نردبان سير به سوى مقصدى كند كه براى آن آفريده شده است ((لقمان حكيم )) در تربيت فرزند خود او را با اين حقيقت آشنا مى كند تا بياموزد كه از هر ابتلايى در جهت رشد خود بهره گيرد.

((يا بنى ، ان الذهب يجرب بالنار، و العبد الصالح يجرب بالبلاء، فاذا احب الله قوما ابتلاهم ، فمن رضى فله الرضا، و من سخط فله السخط.))(٨٨٠)

فرزندم ، همانا طلا با آتش امتحان مى شود و بنده صالح با بلا امتحان مى گردد، و چون خداوند مردمانى را دوست بدارد آنان را در ابتلا و امتحان فرو مى برد، پس هر كه راضى باشد (و از آن به درستى بهره گيرد) به رضايت حق رسد و هر كه به خشم آيد (و از آن بدرستى بهره مند نشود) به خشم الهى دچار گردد.

آنچه مهم است اين است كه مربى به دريافتى صحيح از ابتلا و امتحان دست يابد تا بتواند از چنين نردبانهايى با استمداد از الطاف الهى و عمل ايمانى ، و صبر و استقامت ، بالا رود و كرامت و عزت يابد، نه اينكه سقوط نمايد و در حقارت و ذلت سرنگون شود. به بيان امير مؤ منانعليه‌السلام :

((عند الامتحان يكرم الرجل او يهان .))(٨٨١)

هنگام آزمايش است كه انسان خود را گرامى يا خوار مى دارد.

نمونه هاى تربيت الهى در پرتو آزمونهاى گوناگون به مراتب والاى كمال دست يافتند، چنانكه خداى متعال حضرت ابراهيم خليلعليه‌السلام را پس از ابتلاها و امتحانهاى فراوان به مقام پيشوايى مردمان منصوب كرد. آن حضرت شايستگى خود را در همه امتحانها نشان داد؛ فرمان قربانى كردن فرزند،(٨٨٢) قرار دادن زن و فرزند در سرزمينى خشك و بى گياه ،(٨٨٣) مهاجرت از سرزمين بت پرستان ،(٨٨٤) شكستن بتها،(٨٨٥) رفتن در دل آتش ،(٨٨٦) و... پس از اينكه از همه اين امتحانها سربلند بيرون آمد، لياقت پيشوايى جهانيان را يافت امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

((ان الله تبارك و تعالى اتخذ ابراهيم عبدا قبل ان يتخذه نبيا، و ان الله اتخذه نبيا قبل ان اتخذه رسولا، و ان الله رسولا قبل ان اتخذه خليلا، و ان الله اتخذه خليلا قبل ان يجعله اماما، فلما جمع له الاشياء قال :((انى جاعلك للناس اماما)). (٨٨٧))) (٨٨٨)

خداى تبارك و تعالى ابراهيم را بنده خود گرفت پيش از آنكه پيامبرش كند، و او را به پيامبرى برگزيد پيش از آنكه رسولش كند، و رسول خود قرارش داد پيش از آنكه خليلش گرداند، و خليلش گرفت پيش از آنكه امامش قرار دهد. پس چون همه اين مراتب و مقامات را برايش گرد آورد، فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم

حضرت ابراهيمعليه‌السلام پس از گذراندن مراحل مختلف ابتلا و امتحان به چنين مقامى دست يافت هيچ كس به هيچ مرتبه اى از كمال نمى رسد مگر آنكه در ابتلا و امتحان مناسب خود سربلند بيرون آيد، خواه آن ابتلا و امتحان از جنس قبض باشد يا بسط، سختى و گرفتارى باشد يا رفاه و آسايش ، تنگدستى و فشار باشد يا گشاده دستى و راحتى ، مقصد آن است كه انسان در هر حال در مقام شاكران باشد و همه چيز را از خدا ببيند و امكانات و استعدادهاى خود را در جهت اتصاف به صفات الهى به كار بندد. و البته ابتلا و امتحان به وسيله رفاه و آسايش ، و عافيت و راحت سخت تر است ، زيرا در اين حال ، غفلت و لغزش آدمى بيشتر است و كسانى مى توانند مقام شاكر بودن خود را حفظ كنند و به كفران كشيده نشوند كه به توفيق الهى امتحانها را بشناسند و به خوبى دريابند و سخت استقامت و پايدارى ورزند. حضرت سليمانعليه‌السلام نمونه اى خوب در اين عرصه است آن حضرت با تمام قدرت و مكنتى كه داشت بنده شاكر خدا بود و ذره اى از اين مرتبه دور نشد و گرفتار دنيا نگرديد. هنگامى كه ((آصف بن برخيا)) وزير سليمانعليه‌السلام تخت ((بلقيس )) را در كمتر از يك چشم بر هم زدن از راه دور براى وى حاضر كرد،(٨٨٩) سليمان گفت اين لطف خداست براى اينكه مرا امتحان كند كه آيا شكرگزارى مى كنم يا كفران ؟

((قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونى اء اشكر ام اكفر و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان ربى غنى كريم .)) (٨٩٠)

كسى كه نزد او دانشى از كتاب (الهى ) بود، گفت : من آن تخت را پيش ‍ از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى آورم پس چون سليمان آن تخت را نزد خود مستقر ديد، گفت : اين از فضل پروردگار من است ، تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مى گزارم يا ناسپاسى مى كنم و هر كس ‍ شكر گزارد، تنها به سود خويش شكر مى گزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بى گمان پروردگارم بى نياز و بزرگوار است

جهتگيرى تربيتى ابتلا و امتحان بدين سوى است ؛ و اينكه بندگان به سبب ابتلا و امتحان پاك و خالص شوند و به كمالات ربانى دست يابند و شاكر باشند.