آداب تنبيه
تنبيه و مجازات زمانى معنى درست خود را مى يابد و نقشى بيداركننده و اصلاح كننده دارد كه بر اساس آدابى صحيح اجرا شود و از همه مهمتر آنكه ريشه ها و زمينه هاى كجى و ناراستى شناخته شود و تلاش گردد كه آن زمينه ها از بين برود، چنانكه امير مؤ منانعليهالسلام
در عهدنامه ((مالك اشتر)) به او مى آموزد كه پس از استخدام درست كارگزاران و كارمندان ، ايشان را به خوبى تاءمين نمايد تا نيازى به خيانت نداشته باشند، مگر آنان كه از سر حرص و طمع دست به خيانت بيالايند كه در اين صورت بايد با شدت و بدون تساهل و تسامح مجازات شوند تا كسى جراءت خيانت به خود راه ندهد:
((ثم اسبغ عليهم الارزاق ، فان ذلك قوة لهم على استصلاح انفسهم ، و غنى لهم عن تناول ما تحت ايديهم ، و حجة عليهم ان خالفوا امرك او ثلموا امانتك فان احد منهم بسط يده الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك ، اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت عليه العقوبة فى بدنه ، بمقام المذلة ، و وسمته بالخيانة ، و قلدته عار التهمة .))
پس روزى آنان را فراخ دار، كه فراخى روزى نيرويشان دهد تا در پى اصلاح خود برآيند، و بى نيازى شان بود تا دست به مالى كه در اختيار دارند نگشايند، و حجتى بود بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند يا در امانت خيانت ورزيدند. پس اگر يكى از آنان دست به خيانتى گشود، و گزارش ماءموران مخفى تو بر آن خيانت همداستان بود، بدين گواه بسنده كن ، و كيفر او را با تنبيه بدنى بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان سپس او را خوار بدار و خيانتكار شما و طوق بدنامى در گردنش درآر.
اكنون به برخى نكاتى كه در امر تنبيه بايد رعايت گردد اشاره مى شود.
١. تنبيه به عمل و صفت بد شخص تعلق مى گيرد و هدف آن است كه شخص از بدى جدا شود و نبايد شخصيت انسانى او مورد اهانت و حقارت قرار گيرد. امير مؤ منانعليهالسلام
فرموده است :
((ان الله سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه ذيادة لعباده عن نقمته .))
به درستى كه خداى سبحان كيفر را بر معاصى خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش بازدارد.
٢. تنبيه بايد سنجيده و حساب شده و دقيق باشد و به هيچ وجه از حد و اندازه فراتر نرود و از ميزان خطا و جرم شديدتر نباشد كه در اين صورت تاءثير مثبت خود را از دست مى دهد و موجب عكس العمل مى شود. نقل شده است كه مردى از نزد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمد و عرض كرد كه خانواده ام نافرمانى مى كنند، چگونه آنان را تنبيه كنم ؟ حضرت فرمود: ((آنان را ببخش )). آن شخص براى بار دوم و سوم سؤ ال خود را تكرار كرد و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نيز همان پاسخ را داد. آن گاه حضرت فرمود:
((فعاقب بقدر الذنب .))
پس (اگر خواستى تنبيه كنى ) به اندازه گناهى كه كرده اند مجازات كن (و فراتر مرو).
از امير مؤ منانعليهالسلام
نيز در اين باره چنين روايت شده است :
((الافراط فى الملامة يشب نار اللجاجة .))
افراط در سرزنش كردن ، ميزان لجاجت را افزونتر مى كند.
همچنين نقل شده است كه كسى نزد امام كاظمعليهالسلام
از رفتار فرزند خود شكايت كرد. حضرت به آن شخص درباره تنبيه فرزندش فرمود:
((لاتضربه و اهجره و لا تطل .))
فرزندت را تنبيه بدنى مكن و (براى ادب كردنش ) با او قهر كن ، ولى قهرت طولانى نشود.
٣. تنبيه براى تنبه و بيدارى است و بايد كاملا متناسب شخص و عملى كه از او سر زده است انتخاب شود. چشم پوشى ، اخم ، روى ترش كردن ، روى برگرداندن ، ترك كردن ، قهر كردن ، به كنايه سخنى گفتن ، اشاره لفظى ، تذكر، سخن عادى ، سخن تند،
و مانند اينها مراتبى است كه به عنوان دارويى مؤ ثر از جانب طبيبى حاذق و دلسوز انتخاب مى شود؛ و در صورتى كه مرتبه اى لطيفتر نتيجه مى دهد، استفاده از مراتب شديدتر به هيچ وجه جايز نيست
نقل كرده اند كه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
به ديدار فاطمه (س ) رفت ، اما وارد خانه نشد و بازگشت زمانى كه علىعليهالسلام
به خانه آمد، فاطمه (س ) ماجرا را براى او باز گفت علىعليهالسلام
نزد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
رفت و علت را جويا شد. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: ((پرده اى نقش دار به در خانه آويخته ديدم .)) و سپس اضافه كرد: ((مرا با دنيا چه كار؟))
علىعليهالسلام
نزد فاطمه (س ) بازگشت و آنچه از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيده بود بيان كرد. فاطمه (س ) گفت : ((مرا به آنچه نظر و خواست آن حضرت است فرمان بده .)) علىعليهالسلام
گفت : ((آن پرده را نزد فلان كس كه خانواده اى محتاجند بفرست .))
تنبهى بسيار لطيف براى انسانى كامل
٤. تنبيه نبايد به هيچ وجه براى تشفى خاطر و ارضاى خود و يا انتقام صورت بگيرد، زيرا تنبيه ابراز محبت و دلسوزى است در قالبى مناسب براى اصلاح و تربيت ، و نه انتقامجويى و تخليه احساسات ، امير مؤ منانعليهالسلام
فرموده است :
((اضرب خادمك اذا عصى الله و اعف عنه اذا عصاك .))
اگر خدمتگزارت خدا را نافرمانى كرد، او را تنبيه كن ولى اگر شخص تو را نافرمانى كرد، او را ببخش
نقل كرده اند كه روزى امام سجادعليهالسلام
يكى از بندگان خود را براى كارى خواند و پاسخى نشنيد. بار دوم و سوم نيز او را خواند و پاسخى نشنيد. سرانجام از او پرسيد: ((پسرم ! بانگ مرا نشنيدى ؟)) گفت : ((چرا.)) فرمود: ((چرا پاسخ ندادى ؟)) گفت : ((چون از شما نمى ترسم .)) حضرت فرمود:
((الحمد لله الذى جعل مملوكى ياءمننى .))
سپاس خداى را كه بنده من از من نمى ترسد.
٥. بهتر است تنبيه دور از چشم ديگران و در خفا صورت گيرد، مگر مواردى كه لازم است ديگران متنبه شوند و با مشاهده مجازات گناهكار پروا گيرند، چنانكه در مورد برخى حدود الهى خداوند چنين مقرر كرده است ؛ و در اين گونه موارد نبايد اهمال و تعويق روا داشت
((الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة ، و لاتاءخذكم بهما راءفة فى دين الله ان كنتم تؤ منون بالله و اليوم الآخر و ليشهد عذابهما طائفة من المؤ منين .))
زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد؛ و اگر به خداى و روز بازپسين ايمان داريد، نسبت به آن دو دلسوزى (بيجا) نكنيد، و بايد گروهى از مؤ منان در كيفر آن دو حضور يابند.
بدين ترتيب بازدارندگى از گناه افزون مى شود و مايه پند و عبرت ديگران مى شود. امير مؤ منانعليهالسلام
فرموده است :
((العاقل من اتعظ بغيره .))
عاقل كسى است كه از مشاهده ديگران پند گيرد.
٦. شخصى كه تنبيه مى شود بايد نسبت به تنبيه خود توجيه باشد و بداند كه چرا مجازات مى شود؛ و بايد اين امر به گونه اى باشد كه شخص خود را مستحق آن ببيند و از تاءييد درونى وى برخوردار باشد تا تاءثير بيداركننده و بازدارنده و اصلاح كننده داشته باشد.
نقل كرده اند كه يكى از دوستداران علىعليهالسلام
كه برده اى سياه بود، دچار لغزش شد و سرقتى كرد. او را نزد امير مؤ منانعليهالسلام
آوردند. پس از آنكه اقرار كرد و مسلم شد كه بايد حد بخورد، امامعليهالسلام
پنجه راست او را قطع كرد، پس آن را به دست چپ گرفت و در حالى كه قطرات خون مى چكيد بيرون رفت ((ان الكوا)) كه از خوارج بود، با ديدن اين صحنه فرصت را مغتنم شمرد و پيش رفت و از آن مرد پرسيد: ((چه كسى پنجه ات را قطع كرده است ؟)) او كه منظور ((ابن الكوا)) را از دلسوزى دروغينش دريافته بود، گفت : ((پنجه ام را سيد اوصياى پيامبران بريد، پيشواى روسفيدان قيامت ، حق ترين مردم نسبت به مؤ منان ، على بن ابى طالبعليهالسلام
امام هدايت و همسر فاطمه زهرا دخت محمد مصطفى ، ابوالحسن مجتبى و ابوالحسين مرتضى ، پيشتاز بهشتهاى نعمت ، مبارز شجاعات ، انتقام گيرنده از جهالت پيشگان ، بخشنده زكات ، پسر عموى رسول خدا، رهبر راه رشد و كمال ، گوينده گفتار راستين ، شجاع مكى ، بزرگوار باوفا.))
((ابن الكوا)) با شنيدن اين سخنان برآشفت و گفت : ((واى بر تو اى سياه ! دستت را قطع مى كند و تو اين گونه ثنايش مى گويى ؟))
پاسخ داد: ((چرا ثنايش نگويم در حالى كه محبتش با گوشت و خونم آميخته است ؟ به خدا سوگند كه دستم را جز به حق نبريد تا مرا از مجازات آخرت نجات دهد!))