سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی0%

سیری در تربیت اسلامی نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

سیری در تربیت اسلامی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفي دلشاد تهراني
گروه: مشاهدات: 23660
دانلود: 3197

توضیحات:

سیری در تربیت اسلامی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 145 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23660 / دانلود: 3197
اندازه اندازه اندازه
سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نقش تشويق در تربيت

هيچ چيز مانند تشويق صحيح و به جا و به اندازه مردمان را به تلاش و درستكارى برنمى انگيزد، زيرا انسان به فطرتش كه عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص است ، ميل به كمالات و نيكويى و تشويق و قدردانى دارد؛ و همان طور كه فطرت اصلى آدمى عشق به كمال مطلق است و فطرت تبعى او انزجار از نقص ، تشويق و قدردانى ، اصلى ، و تنبيه و مجازات ، تبعى است ؛ و فقط آن هنگام مجاز است كه چاره اى جز آن براى بيدارى و اصلاح و مداوا نباشد.

هر انسانى به فطرت خود متمايل به كاملتر شدن است و تشويق آدمى در اين جهت و قدردانى از آنچه در اين راه به دست آورده است ، او را بيشتر برمى انگيزد و دلگرم مى كند؛ و اگر نسبت به تلاش ‍ او در كسب كمالات بى اعتنايى شود، موجب كاهش انگيزه و دلسردى اش مى گردد. امير مؤ منان علىعليه‌السلام در اين باره به ((مالك اشتر)) چنين سفارش كرده است :

((و واصل فى حسن الثناء عليهم ، و تعديد ما ابلى ذوو البلاء منهم ؛ فان كثرة الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع ، و تحرض الناكل ، ان شاء الله .))(٩٥١)

آنان را به نيكويى ياد كن و پيوسته تشويقشان نما و كارهاى مهمى كه انجام داده اند برشمار؛ زيرا ياد كردن كارهاى نيك آنان ، دليرشان را (به كوشش و حركت بيشتر) برانگيزند و از كار مانده را به خواست خدا (به كار و تلاش ) ترغيب نمايد.

تشويق و قدردانى ميل به كمال بيشتر را در انسان برمى انگيزد و او را به انجام دادن عمل نيك ترغيب مى كند و به او نيرو و قدرت مى بخشد تا بيشتر تلاش كند. تشويق موجب رضايت شخص از عملكرد خود و پيدايش شور و نشاط و رفع ملالت و كسالت او مى گردد؛ و همچنين سبب ايجاد حس توانمندى در اشخاص ‍ مى شود. خداى متعال پيامبر گرامى اش را فرمان مى دهد كه مؤ منان را به نبرد تشويق كند و از پايدارى آنان بر اساس سنتى الهى قدردانى مى نمايد:

((يا ايها النبى حرض المؤ منين على القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائة يغلبوا الفا من الذين كفروا بانهم قوم لايفقهون الان خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا فان يكن منكم مائة صابرة يغلبوا مائتين و ان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذن الله و الله مع الصابرين .)) (٩٥٢)

اى پيامبر، مؤ منان را بر كارزار تشويق كن كه اگر از شما بيست تن شكيبا باشند كه در جنگ پايدارى كنند بر دويست تن (از كافران ) چيره شوند؛ و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از كافران پيروز شوند، زيرا كه آنها گروهى نافهم و نادانند ايمان و انگيزه اى ندارند و از اين رو در كارزار شكيبايى و پايدارى نمى كنند. اكنون خدا بار شما را سبك كرد و دانست كه در شما سستى و ناتوانى هست پس اگر از شما صد تن شكيبا باشند، بر دويست تن چيره شوند: و اگر از شما هزار تن باشند، بر دو هزار تن (به خواست خدا) چيره شوند؛ و خدا با شكيبايان است

خداى سبحان چنان بر تشويق و تقدير تاءكيد كرد كه در آيه گرفتن زكات مى فرمايد:

((خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها و صل عليهم ان صلاتك سكن لهم و الله سميع عليم .)) (٩٥٣)

از اموال آنان صدقه اى زكات بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزشان سازى و آنان را بركت و فزونى بخشى اموال يا حسناتشان را نشو و نما دهى و ايشان را دعا كن كه دعاى تو آرامشى است براى آنان ، و خدا شنوا و داناست

خداى متعال سفارش مى كند كه چون مردم زكات مالشان را مى پردازند، برايشان دعا شود و به ايشان درود فرستاده شود. مردم با پرداخت زكات وظيفه واجب خود را انجام مى دهند، ولى آيه مذكور بيانگر اين حقيقت است كه حتى در برابر انجام دادن وظايف واجب نيز بايد از مردم تشكر و قدردانى كرد؛ و به ويژه از طريق معنوى و روانى آنان را تشويق نمود.(٩٥٤)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز همين گونه رفتار مى كرد، چنانكه نقل كرده اند هنگامى كه شخصى زكات اموال خود را به پيامبر مى داد، آن حضرت مى فرمود: ((اللهم صل عليه .))(٩٥٥) و او را دعا مى كرد؛ و چون زكات قبيله اى تحويل آن حضرت مى شد، آنان را دعا مى كرد و مى فرمود: ((اللهم صل عليهم .))(٩٥٦)

تشويق و قدردانى موجب مى شود كه انسان در انجام دادن وظايف خود بيش از پيش كوشا شود و ميل به كمال در او فزونى گيرد. از امير مؤ منان علىعليه‌السلام چنين وارد شده است :

((من اشتاق ادلج .))(٩٥٧)

هر كه مشتاق باشد اول شب به راه افتد.

بنابراين اگر اشتياق چيزى در آدمى شكل گيرد، انسان براى رسيدن به آن تمام تلاش خود را مى كند و فرصتى را از دست نمى دهد. آنچه در تربيت مهم است اين است كه اشتياق آدمى برانگيخته شود و هيچ چيز چون تشويق و قدردانى در اين امر كارساز نيست اولياى الهى براى سير دادن مردمان به مقصد تربيت اشتياق به آخرت و رضوان الهى را برمى انگيختند و از اين راه مردمان را از بديها دور مى ساختند و به نيكيها وامى داشتند. امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

((من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات .))(٩٥٨)

هر كه مشتاق بهشت باشد، خود را از شهوتها دور نگه دارد.

پيشواى پرهيزگاران سفارش كرده است كه از اين راه به اصلاح و تربيت بپردازيد:

((شوقوا انفسكم الى نعيم الجنة .))(٩٥٩)

نفسهاى خود را به سوى نعمت بهشت مشتاق كنيد.

شوق به آخرت و لقاى حق بهترين مشوق در تربيت است و اگر به درستى مطرح گردد. زمينه سعادت اين جهانى و آن جهانى را فراهم مى كند. از امير مؤ منانعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود:

((انما السعيد من خاف العقاب فامن و رجا الثواب فاحسن و اشتاق الى الجنة فادلج .))(٩٦٠)

به راستى نيكبخت كسى است كه از عذاب بيم داشته باشد و خود را ايمن سازد، و به ثواب اميد داشته باشد و نيكويى كند، و مشتاق بهشت باشد و اول شب به راه افتد.

آداب تشويق

تشويق مانند هر امر ديگر زمانى نتيجه بخش و مثبت و رشد دهنده است كه بر اساس آدابى درست اعمال شود كه به مواردى از اين آداب اشاره مى شود.

١. تشويق به عمل و صفت نيك شخص تعلق مى گيرد و براى آن است كه نيكوكار به نيكى تمايلى بيشتر يابد و بايد شخصى كه تشويق مى شود بداند كه آنچه ارزشمند است عمل و صفت اوست در حديث حضرت رضاعليه‌السلام آمده است :

((ان الله واسع كريم ، ضمن على العمل الثواب .))(٩٦١)

همانا خداوند وسعت دهنده و كريم است و در مورد عمل ضامن ثواب است

٢. تشويق بايد به جا و به مورد و متناسب با ميزان و نوع عمل باشد و روحيه شخص در انتخاب شكل آن يعنى تشويق زبانى ، رفتارى ، مالى ، معنوى و جز اينها ملاحظه گردد. به عنوان مثال خداى متعال سهمى از زكات را براى تشويقهاى مالى در جهت ايجاد الفت و علاقه مند كردن كافران به جهاد و اسلام و همچنين براى دلگرمى مسلمانانى كه عقايدشان ضعيف است ، مشخص كرده است(٩٦٢)

((انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم .)) (٩٦٣)

همانا صدقات زكات براى نيازمندان و بينوايان و متصديان (گردآورى و پخش ) آن است ، و براى كسانى كه دلشان به دست آورده مى شود، و در راه آزادى بردگان و براى وامداران ، و در راه خدا، و براى در راه ماندگان (اين ) فريضه اى است از جانب خدا و خدا داناى حكيم است

٣. تشويق بايد به موقع انجام گيرد تا تاءثير مشخص و كارآمد و مثبتى داشته باشد. به عنوان نمونه مى توان از رفتار پيامبر در تشويق ((حسان بن ثابت )) در غدير خم ياد كرد.

پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غدير خم علىعليه‌السلام را به عنوان پيشواى خلق پس از خود معرفى كرد و فرمود: ((هر كه من مولاى اويم ، على مولاى اوست ، و بر شماست كه به راستى پيرو او باشيد. خداوندا، دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار.))(٩٦٤)، ((حسان بن ثابت )) از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجازه خواست تا اشعارى درباره علىعليه‌السلام و غدير خم و نصب آن حضرت به امامت و خلافت بسرايد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز فرمود: ((اى حسان ، به ميمنت و بركت الهى بسراى .)) و ((حسان )) شعرى زيبا سرود و خواند.(٩٦٥) چون ((حسان )) شعر خود را خواند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قدردانى از او فرمود: ژ

((لاتزال يا حسان مؤ يدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك .))(٩٦٦)

اى حسان ، تا آن زمان كه ما را به زبان خود يارى مى كنى ، از تاءييدات روح القدس بهره مند گردى

٤. تشويق بايد به اندازه باشد و به هيچ وجه از حد تجاوز ننمايد، زيرا در اين صورت موجب غرور و تباهى شخص مى شود؛ و نيز نبايد كمتر از اندازه باشد، زيرا نتيجه مطلوب خود را از دست مى دهد. امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

((الثناء باكثر من الاستحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد.))(٩٦٧)

ستايش بيش از استحقاق ، تملق است ، و كمتر از استحقاق درماندگى يا رشك بردن است

٥. تشويق وسيله برانگيختن است و نبايد خود به صورت هدف درآيد و تمام ذهن و فكر شخص را به خود مشغول سازد كه در اين صورت نقش بازدارنده پيدا مى كند، زيرا موجب فراموش شدن هدف اصلى مى شود. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دعايى مى آموزد كه مشغوليت اساسى انسان بايد متوجه اصيل ترين امور باشد:

((اللهم اجعلنا مشغولين بامرك .))(٩٦٨)

خدايا ما را از كسانى قرار ده كه پيوسته به امر تو مشغولند.

٦. هنگام تشويق كردن بايد علت آن بر شخصى كه تشويق مى شود روشن باشد و اين كار به گونه اى صورت گيرد كه شخص خود را مستحق آن ببيند و از تاءييد درونى وى برخوردار باشد.

نقل كرده اند كه روزى ((كميت بن زيد اسدى )) شاعر بزرگ و بى نظير شيعى كه در سال ١٢٦ هجرى به شهادت رسيده است ، بر امام باقرعليه‌السلام وارد شد و امام هديه اى همراه لباس به او داد، ((كميت )) گفت : ((سوگند، به خدا من شما را به خاطر مسائل دنيوى انتخاب نكرده ام اگر چنين مى خواستم به كسانى روى مى آوردم كه مال دنيا در چنگ دارند، بلكه شما را به ملاحظه ارزشهاى عالى انسانى و دينى برگزيده ام از اين رو لباس شما را كه نمونه اى از معيار انتخاب شماست ، برمى گزينم .))(٩٦٩)

همچنين نقل كرده اند كه ((كميت )) خدمت امام سجادعليه‌السلام رسيد و عرض كرد: ((شعرى در مورد شما گفته ام و مى خواهم وسيله تقربى پيش پيامبر باشد.)) آن گاه قصيده ميميه خود را تا آخر خواند. چون قصيده به پايان رسيد امامعليه‌السلام فرمود: ((ما پاداش تو را نتوانيم داد، اميد است كه خداوند به تو پاداش دهد.)) كميت گفت : ((مى خواهم بعضى از لباسهايى كه بدنتان را لمس كرده است به من عطا فرماييد.)) امامعليه‌السلام پاره اى از لباسهايش را به او داد و در حق او چنين ادعا كرد: ((خدايا، كميت نسبت به خاندان پيامبر نيك انجام وظيفه كرد، آن گاه كه اغلب از اين كار بخل ورزيدند و تن زدند. آنچه از حق را كه ديگران پوشيده داشتند، او آشكار كرد. خدايا به او زندگى سعادتمندانه ببخش و شهيدش بميران و جزاى نيكش ده كه ما از پاداش او ناتوانيم .)) كميت بعدها گفت : ((پيوسته از بركت اين دعا بهره مند بودم )).(٩٧٠)

البته تشويق و قدردانى درست از نيكوكاران نه تنها وسيله رشد نيكيها و كمالات است بلكه مى تواند زمينه اى براى تنبه و بيدارى ديگران باشد و آنان را از بدى جدا و دور سازد. شريف رضى (ره ) آورده است كه امير مؤ منانعليه‌السلام فرمود:

((ازجر المسى ء بثواب المحسن .))(٩٧١)

گنهكار را به وسيله پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن

نقش تنبيه در تربيت

انسان پيوسته در معرض اشتباه و خطا، انحراف و گناه ، و شر و فساد است ؛ و نفس سركش آدمى مادام كه مهار نشده است ، انسان را به نافرمانى خدا مى كشاند و در وادى هواها و هوسها به انواع تباهيها مبتلا مى سازد.

((و ما ابرى نفسى ان النفس لامارة بالسوء.)) (٩٧٢)

و من نفس خود را تبرئه نمى كنم ، زيرا كه نفس (آدمى ) بسى به بدى و گناه فرمان مى دهد.

اگر انسان به خود نيايد و بيدار نشود و نيروى بازدارنده از شر و فساد را در خود برنينگيزد، چنان در حيوانيت فرو مى رود كه هيچ موجودى با او قابل قياس نيست

((لهم قلوب لايفقهون و لهم اعين لايبصرون بها و لهم آذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون .)) (٩٧٣)

ايشان دلهايى دارند كه با آن (حقايق را) دريافت نمى كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمى شوند. آنان همانند چهارپايانند، بلكه گمراه ترند (آرى ) آنها همان غافلانند.

تنبيه درست و طبق آداب ، روشى است مناسب براى بيدار كردن و هشيار ساختن و ادب كردن آدمى و جدا نمودن او از بدى و كجى ؛ و اگر در اين كار اهمال شود و درخت تباهى در وجود آدمى تناور گردد، قطع ريشه هاى آن بسيار دشوار و ناممكن مى شود و انسان را به هلاكت مى رساند. از امير مؤ منانعليه‌السلام در اين باره چنين روايت شده است :

((ان هذه النفس الامارة بالسوء فمن اهملها جمحت به الى المآثم .))(٩٧٤)

همانا اين نفس به بدى و گناه فرمان مى دهد، پس هر كه آن را واگذارد او را به سوى گناهان مى كشاند.

((من اهمل نفسه اهلكها.))(٩٧٥)

هر كه نفس خود را واگذارد، هلاكش گرداند.

بنابراين تنبيه در شرايط خاص بهترين وسيله نجات آدمى از هلاكت و مايه حيات بخشى است ، چنانكه خداى متعال فرموده است :

((و لكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلكم تتقون .)) (٩٧٦)

اى خردمندان ، شما را در قصاص زندگانى است ، باشد كه پروا كنيد.

تنبيه و مجازات درست و طبق ضوابط نقشى اساسى در اصلاح فرد و جامعه دارد و على رغم ظاهر آن از لطافت و جمالى شگفت برخوردار است و عين رحمت و محبت است و سبب پاكى و پاكيزگى فرد و جامعه مى شود، همان طور كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آموزشى والا فرموده است :

((حد يقام فى الارض ازكى من عبادة ستين سنة .))(٩٧٧)

تاءثير پاك كننده حدى كه در زمين برپا شود از شصت سال عبادت بيشتر است

البته اين حقيقت را نبايد از ياد برد كه تنبيه و مجازات اصالت ندارد آنچه اصل است رحمت و محبت و گذشت و بخشش است و هيچ چيز چون ملايمت و مدارا در تربيت آدمى مؤ ثر نيست و روش ‍ تربيتى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اوصياى آن حضرت نيز چنين بود؛ به تعبير ملاى رومى :

او به تيغ حلم چندين حلق را

واخريد از تيغ چندين خلق را

تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر

بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر(٩٧٨)

اساس تربيت رحمت و گذشت است و تنبيه و مجازات تبع آن است و خود جلوه اى است از دوستى و محبت براى اصلاح و تربيت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده است كه خداوند فرموده است :

((سبقت رحمتى غضبى .))(٩٧٩)

رحمت من بر غضبم سبقت دارد.

خداى متعال مردمان را به عفو و گذشت فرامى خواند كه بهترين راه تربيت است

((و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين .)) (٩٨٠)

و آنان كه خشم خود را فرو مى برند و از مرد درمى گذرند؛ و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

كسانى مى توانند در راه تربيت به درستى گام زنند كه بتوانند رحمت و محبت خود را بر خشم و غضب چيره گردانند و جز از سر لطف و مرحمت دست به تنبيه و مجازات نگشايند و اهل بخشش و گذشت باشند. در حديثى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين روايت شده است :

((ان كان يوم القيامة نادى مناد: من كان اجره على الله فليدخل الجنة فيقال : من ذا الذى اجره على الله ؟ فيقال : العافون عن الناس ‍ فيدخلون الجنة بغير حساب .))(٩٨١)

هنگامى كه روز قيامت مى شود كسى (از جانب خدا) ندا مى دهد: هر كه اجر او بر خداست وارد بهشت شود. سؤ ال مى شود: چه كسى اجرش بر خداست ؟ در جواب مى گويند: آنان كه مردم را مورد بخشش و گذشت قرار مى دادند، آنان بدون حساب وارد بهشت مى شوند.

پس تا آنجا كه مى شود با تمهيداتى از جنس رحمت و محبت ، و بخشش و گذشت آدميان را از بدى جدا كرد و رو به اصلاح برد. در سخنان نورانى امير مؤ منانعليه‌السلام چنين وارد شده است :

((ضادوا الشر بالخير.))(٩٨٢)

به وسيله خوبى با بدى بستيزيد.

((ضادوا القسوة بالرقة .))(٩٨٣)

از راه نرمى و مدارا با سخت دلى بستيزيد.

((ضادوا الاساءة بالاحسان .))(٩٨٤)

به وسيله نيكى با بدى بستيزيد.

بنابراين تا آنجا كه ممكن است بايد مدارا كرد و از تنبيه پرهيز نمود و فقط زمانى كه چاره اى جز آن نبود، از آن به عنوان آخرين روش بهره گرفت به بيان ملاى رومى :

لطف حق با تو مداراها كند

چون كه از حد بگذرد رسوا كند(٩٨٥)

آنان كه با مدارا و ملايمت اصلاح نمى شوند، با تنبيه و مجازاتى نيكو و درست اصلاح مى شوند، چنانكه امير مؤ منان علىعليه‌السلام فرموده است :

((من لم يصلح حسن المداراة يصلحه حسن المكافاة .))(٩٨٦)

كسى كه با خوشرفتارى اصلاح نشود، با خوب كيفر كردن اصلاح مى شود.

آداب تنبيه

تنبيه و مجازات زمانى معنى درست خود را مى يابد و نقشى بيداركننده و اصلاح كننده دارد كه بر اساس آدابى صحيح اجرا شود و از همه مهمتر آنكه ريشه ها و زمينه هاى كجى و ناراستى شناخته شود و تلاش گردد كه آن زمينه ها از بين برود، چنانكه امير مؤ منانعليه‌السلام در عهدنامه ((مالك اشتر)) به او مى آموزد كه پس از استخدام درست كارگزاران و كارمندان ، ايشان را به خوبى تاءمين نمايد تا نيازى به خيانت نداشته باشند، مگر آنان كه از سر حرص و طمع دست به خيانت بيالايند كه در اين صورت بايد با شدت و بدون تساهل و تسامح مجازات شوند تا كسى جراءت خيانت به خود راه ندهد:

((ثم اسبغ عليهم الارزاق ، فان ذلك قوة لهم على استصلاح انفسهم ، و غنى لهم عن تناول ما تحت ايديهم ، و حجة عليهم ان خالفوا امرك او ثلموا امانتك فان احد منهم بسط يده الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك ، اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت عليه العقوبة فى بدنه ، بمقام المذلة ، و وسمته بالخيانة ، و قلدته عار التهمة .))(٩٨٧)

پس روزى آنان را فراخ دار، كه فراخى روزى نيرويشان دهد تا در پى اصلاح خود برآيند، و بى نيازى شان بود تا دست به مالى كه در اختيار دارند نگشايند، و حجتى بود بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند يا در امانت خيانت ورزيدند. پس اگر يكى از آنان دست به خيانتى گشود، و گزارش ماءموران مخفى تو بر آن خيانت همداستان بود، بدين گواه بسنده كن ، و كيفر او را با تنبيه بدنى بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان سپس او را خوار بدار و خيانتكار شما و طوق بدنامى در گردنش درآر.

اكنون به برخى نكاتى كه در امر تنبيه بايد رعايت گردد اشاره مى شود.

١. تنبيه به عمل و صفت بد شخص تعلق مى گيرد و هدف آن است كه شخص از بدى جدا شود و نبايد شخصيت انسانى او مورد اهانت و حقارت قرار گيرد. امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

((ان الله سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه ذيادة لعباده عن نقمته .))(٩٨٨)

به درستى كه خداى سبحان كيفر را بر معاصى خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش بازدارد.

٢. تنبيه بايد سنجيده و حساب شده و دقيق باشد و به هيچ وجه از حد و اندازه فراتر نرود و از ميزان خطا و جرم شديدتر نباشد كه در اين صورت تاءثير مثبت خود را از دست مى دهد و موجب عكس ‍ العمل مى شود. نقل شده است كه مردى از نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد كه خانواده ام نافرمانى مى كنند، چگونه آنان را تنبيه كنم ؟ حضرت فرمود: ((آنان را ببخش )). آن شخص براى بار دوم و سوم سؤ ال خود را تكرار كرد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز همان پاسخ را داد. آن گاه حضرت فرمود:

((فعاقب بقدر الذنب .))(٩٨٩)

پس (اگر خواستى تنبيه كنى ) به اندازه گناهى كه كرده اند مجازات كن (و فراتر مرو).

از امير مؤ منانعليه‌السلام نيز در اين باره چنين روايت شده است :

((الافراط فى الملامة يشب نار اللجاجة .))(٩٩٠)

افراط در سرزنش كردن ، ميزان لجاجت را افزونتر مى كند.

همچنين نقل شده است كه كسى نزد امام كاظمعليه‌السلام از رفتار فرزند خود شكايت كرد. حضرت به آن شخص درباره تنبيه فرزندش ‍ فرمود:

((لاتضربه و اهجره و لا تطل .))(٩٩١)

فرزندت را تنبيه بدنى مكن و (براى ادب كردنش ) با او قهر كن ، ولى قهرت طولانى نشود.

٣. تنبيه براى تنبه و بيدارى است و بايد كاملا متناسب شخص و عملى كه از او سر زده است انتخاب شود. چشم پوشى ، اخم ، روى ترش كردن ، روى برگرداندن ، ترك كردن ، قهر كردن ، به كنايه سخنى گفتن ، اشاره لفظى ، تذكر، سخن عادى ، سخن تند،(٩٩٢) و مانند اينها مراتبى است كه به عنوان دارويى مؤ ثر از جانب طبيبى حاذق و دلسوز انتخاب مى شود؛ و در صورتى كه مرتبه اى لطيفتر نتيجه مى دهد، استفاده از مراتب شديدتر به هيچ وجه جايز نيست(٩٩٣)

نقل كرده اند كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ديدار فاطمه (س ) رفت ، اما وارد خانه نشد و بازگشت زمانى كه علىعليه‌السلام به خانه آمد، فاطمه (س ) ماجرا را براى او باز گفت علىعليه‌السلام نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و علت را جويا شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ((پرده اى نقش دار به در خانه آويخته ديدم .)) و سپس اضافه كرد: ((مرا با دنيا چه كار؟))

علىعليه‌السلام نزد فاطمه (س ) بازگشت و آنچه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده بود بيان كرد. فاطمه (س ) گفت : ((مرا به آنچه نظر و خواست آن حضرت است فرمان بده .)) علىعليه‌السلام گفت : ((آن پرده را نزد فلان كس كه خانواده اى محتاجند بفرست .))(٩٩٤)

تنبهى بسيار لطيف براى انسانى كامل

٤. تنبيه نبايد به هيچ وجه براى تشفى خاطر و ارضاى خود و يا انتقام صورت بگيرد، زيرا تنبيه ابراز محبت و دلسوزى است در قالبى مناسب براى اصلاح و تربيت ، و نه انتقامجويى و تخليه احساسات ، امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

((اضرب خادمك اذا عصى الله و اعف عنه اذا عصاك .))(٩٩٥)

اگر خدمتگزارت خدا را نافرمانى كرد، او را تنبيه كن ولى اگر شخص ‍ تو را نافرمانى كرد، او را ببخش

نقل كرده اند كه روزى امام سجادعليه‌السلام يكى از بندگان خود را براى كارى خواند و پاسخى نشنيد. بار دوم و سوم نيز او را خواند و پاسخى نشنيد. سرانجام از او پرسيد: ((پسرم ! بانگ مرا نشنيدى ؟)) گفت : ((چرا.)) فرمود: ((چرا پاسخ ندادى ؟)) گفت : ((چون از شما نمى ترسم .)) حضرت فرمود:

((الحمد لله الذى جعل مملوكى ياءمننى .))(٩٩٦)

سپاس خداى را كه بنده من از من نمى ترسد.

٥. بهتر است تنبيه دور از چشم ديگران و در خفا صورت گيرد، مگر مواردى كه لازم است ديگران متنبه شوند و با مشاهده مجازات گناهكار پروا گيرند، چنانكه در مورد برخى حدود الهى خداوند چنين مقرر كرده است ؛ و در اين گونه موارد نبايد اهمال و تعويق روا داشت

((الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة ، و لاتاءخذكم بهما راءفة فى دين الله ان كنتم تؤ منون بالله و اليوم الآخر و ليشهد عذابهما طائفة من المؤ منين .)) (٩٩٧)

زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد؛ و اگر به خداى و روز بازپسين ايمان داريد، نسبت به آن دو دلسوزى (بيجا) نكنيد، و بايد گروهى از مؤ منان در كيفر آن دو حضور يابند.

بدين ترتيب بازدارندگى از گناه افزون مى شود و مايه پند و عبرت ديگران مى شود. امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

((العاقل من اتعظ بغيره .))(٩٩٨)

عاقل كسى است كه از مشاهده ديگران پند گيرد.

٦. شخصى كه تنبيه مى شود بايد نسبت به تنبيه خود توجيه باشد و بداند كه چرا مجازات مى شود؛ و بايد اين امر به گونه اى باشد كه شخص خود را مستحق آن ببيند و از تاءييد درونى وى برخوردار باشد تا تاءثير بيداركننده و بازدارنده و اصلاح كننده داشته باشد.

نقل كرده اند كه يكى از دوستداران علىعليه‌السلام كه برده اى سياه بود، دچار لغزش شد و سرقتى كرد. او را نزد امير مؤ منانعليه‌السلام آوردند. پس ‍ از آنكه اقرار كرد و مسلم شد كه بايد حد بخورد، امامعليه‌السلام پنجه راست او را قطع كرد، پس آن را به دست چپ گرفت و در حالى كه قطرات خون مى چكيد بيرون رفت ((ان الكوا)) كه از خوارج بود، با ديدن اين صحنه فرصت را مغتنم شمرد و پيش رفت و از آن مرد پرسيد: ((چه كسى پنجه ات را قطع كرده است ؟)) او كه منظور ((ابن الكوا)) را از دلسوزى دروغينش دريافته بود، گفت : ((پنجه ام را سيد اوصياى پيامبران بريد، پيشواى روسفيدان قيامت ، حق ترين مردم نسبت به مؤ منان ، على بن ابى طالبعليه‌السلام امام هدايت و همسر فاطمه زهرا دخت محمد مصطفى ، ابوالحسن مجتبى و ابوالحسين مرتضى ، پيشتاز بهشتهاى نعمت ، مبارز شجاعات ، انتقام گيرنده از جهالت پيشگان ، بخشنده زكات ، پسر عموى رسول خدا، رهبر راه رشد و كمال ، گوينده گفتار راستين ، شجاع مكى ، بزرگوار باوفا.))

((ابن الكوا)) با شنيدن اين سخنان برآشفت و گفت : ((واى بر تو اى سياه ! دستت را قطع مى كند و تو اين گونه ثنايش مى گويى ؟))

پاسخ داد: ((چرا ثنايش نگويم در حالى كه محبتش با گوشت و خونم آميخته است ؟ به خدا سوگند كه دستم را جز به حق نبريد تا مرا از مجازات آخرت نجات دهد!))(٩٩٩)

سخن پايانى

بايد در نظر داشت كه روشهاى تربيتى ياد شده و جز اينها كه بايد طبق اصول تربيت در جهت اهداف مطلوب به كار گرفته شوند، زمانى نتيجه مى دهند و به كمك آنها مى توان صفات باطنى را اصلاح كرد و صفحه دل را از آلودگيها پاك نمود و كمالات اخلاقى را در آدمى جلوه بخشيد كه در اثر تكرار و تلقين و تمرين ، آن كمالات در روح انسان نقش ببندد و راسخ و غير قابل زوال گردد، يا لااقل به آسانى زايل نشود. مثلا اگر شخصى ترسو بخواهد اين صفت زشت را از خود بزدايد و به صفت شجاعت دست يابد، بايد مكرر در جريانات و اقدامات سخت و هولناك كه دل را مى لرزاند گام نهد و استوار ماند كه هرگاه در يكى از اين موارد گام مى نهد و از اقدام شجاعانه خود لذت مى برد و زشتى گريز از معركه ها را درك مى كند، صورتهايى از كمال در روح او نقش مى بندد و در اثر تكرار و تمرين به جايى مى رسد كه ملكه شجاعت در او راسخ مى شود.))(١٠٠٠)

كتاب هدايت الهى قرآن كريم انسان را بدين ترتيب به سوى مقصد كمال سير مى دهد و به صفات الهى متصف مى سازد. به بيان امام خمينى (ره ):

((قرآن كتاب معجزه است و در عين حال كه در قرآن راجع به مسائل ، تكرار زياد است البته در هر تكرارى مسائلى طرح شده است ، اما براى اينكه براى رشد مردم قرآن آمده است و براى انسان سازى ، مسائلى كه براى ساختن انسان است ، نمى شود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند؛ بايد هى بخوانند، توى گوشش مكرر كنند. تلقين است ، تلقين با يك دفعه درست نمى شود. اگر شما بخواهيد بچه اى را تربيت كنيد، بايد يك مساءله را چندين دفعه با چند زبان ، با چند وضع به او بخوانيد، مطلب يكى باشد لكن طرز بيانش (مختلف باشد)، به طورى كه در قلب او نقش ببندد.))(١٠٠١)

البته همه تلاشهاى تربيتى نقش اعدادى دارد و نقش ايجادى از آن خداى متعال است و هر حسن و كمالى از اوست و مربى اول و آخر هم اوست

والحمدلله

الذى هو الاول و الاخر

و الظاهر و الباطن