غايت تربيت
غايت تربيت بايد متناسب حقيقت انسان باشد؛ همان مقصدى كه آدمى براى آن آفريده شده است و آفرينشش بدان مى خواند. چنانچه اين امر فراموش گردد، راه نيز فراموش مى شود و انسان به بيراهه مى رود و مقاصدى را دنبال مى كند كه با حقيقت وجودى اش سازگار نيست و پا در راههايى مى گذارد كه او را به مقصد كمال نمى رساند؛ و اين امر سبب گمگشتگى و تباهى انسان مى شود.
((و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون .))
و مانند كسانى مباشيد كه خداى را فراموش كردند و خدا خودشان را فراموششان ساخت اينان همان فاسقانند.
خداى متعال غايت و هدف است و چون غايت و هدف فراموش شود، انسان از حقيقت خود بيگانه مى شود،
و ريشه و اساس همه سركشيها و نابسامانيها و تباهگريها در اينجاست ؛ و البته رفتن به سوى غايت و هدف جز با سعى و تلاش و هجرت و جهاد ميسر نيست
((يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه .))
اى انسان ، همانا تو به سوى پروردگارت سخت كوشنده و رونده اى ، پس او را ملاقات خواهى كرد.
انسان ((كادح )) به سوى خداست ((كدح )) در اصل به اين معناست كه چيزى بر چيزى تاءثير گذارد و ((انك كادح )) يعنى : اى انسان ، تو به دست آورنده و كسب كننده زحمتى ؛
و ((كدح )) به معناى تلاش و آزمندى و كار تواءم با رنج است ،
و به دليل اينكه با ((الى )) متعدى شده است در آن معناى ((سير)) نهفته است و چون عبارت ((فملاقيه )) عطف بر كلمه ((كادح )) است ، با اين بيان مشخص مى شود كه هدف نهايى اين سير و تلاش و سختى خداى سبحان است
همه تلاش معلمان الهى در اين جهت بوده است كه آدميان را به سوى ((الله )) هدايت كنند؛ به بيان امام خمينى (ره ):
((وظيفه معلم هدايت جامعه است به سوى الله .))
غايت تربيت در سنت معصومينعليهالسلام
اين است كه استعدادهاى انسان در جهت كمال مطلق شكوفا شود، يعنى انسان متصف به اسما و صفات الهى گردد. انسان مى تواند مظهر همه اسما و صفات الهى باشد و غايت تربيت انسان همين است ، چنانكه در سخنى مشهور به نقل از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
آمده است :
((تخلقوا باخلاق الله .))
به اخلاق خدا متخلق شويد.
همه تلاشها مقدمه اين امر است كه آدمى به سوى انسان كامل سير كند.
سلوك و عبادت ، مبارزه و سياست ، حكومت و عدالت براى اين است كه مقدمات تربيت انسان به مقصد اتصاف به صفات الهى و ربانى شدن فراهم گردد.
((كونوا ربانيين .))
ربانى باشيد.
امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:
((تمام عبادات وسيله است ، تمام ادعيه وسيله است ، همه وسيله اين است كه انسان اين لبابش ظاهر بشود. آنچه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد و انسان بشود. انسان بالقوه ، انسان بالفعل شود، انسان طبيعى يك انسان الهى بشود، به طورى كه همه چيزش الهى بشود، هر چه مى بيند، حق ببيند، انبيا هم براى همين آمده اند. همه اينها هم وسيله اند. انبيا نيامده اند حكومت درست كنند. حكومت براى چه مى خواهند؟ اين هم هست ، اما نه اينكه انبيا آمده اند دنيا را اداره كنند، حيوانات هم دنيا دارند و دنيايشان را اداره مى كنند.
البته بحث عدالت همان بحث صفت حق تعالى است براى اشخاصى كه چشم بصيرت دارند، بحث عدالت هم مى كنند. عدالت اجتماعى هم به دست آنهاست ، حكومت هم تاءسيس مى كنند، حكومتى كه حكومت عادله باشد. لكن مقصد اين نيست اينها هم وسيله است ، براى اينكه انسان برسد به يك مرتبه ديگرى كه براى او انبيا آمده اند.))
دعوت انبيا به بندگى خدا، دعوت به الهى شدن و ربانى شدن است ، زيرا بندگى خدا راه اتصاف به صفات و كمالات الهى است آدمى به ميزانى كه در مدارج و مراتب بندگى بالا مى رود، به ميزان بالاترى از ربوبيت دست مى يابد؛ و تربيت براى همين است به بيان امام صادقعليهالسلام
:
((العبودية جوهرة كنهها الربوبية ، فما فقد فى العبودية وجد فى الربوبية ، و ما خفى عن الربوبية اصيب فى العبودية .))
بندگى (حقيقى ) جوهره اى است كه اساس و ذات آن ربوبيت است پس آنچه در مقام عبوديت كم و ناپيدا شود، در مقام ربوبيت پيدا و هويدا گردد؛ و هر مقدارى كه از مراتب و صفات ربوبيت مخفى و پوشيده شود، در مراحل عبوديت جلوه گر و آشكار گردد.
هر چه انسان ((عبد)) شود، ((رب )) مى شود و به ميزانى كه در مسير ((عبوديت )) گام برمى دارد، در ساحت ((ربوبيت )) بالا مى رود و هر چه از خود مى گذرد و مى گذارد، به تواناييها مى رسد و مالك امور مى شود و به صفات الهى متصف مى گردد. امام خمينى (ره ) درباره اين حقيقت شگفت هستى و سنت الهى چنين مى فرمايد:
((كسى كه با قدم عبوديت سير كند و داغ ذلت بندگى را در ناصيه خود گذارد وصول به عز ربوبيت پيدا كند. طريق وصول به حقايق ربوبيت سير در مدارج عبوديت است ؛ و آنچه در عبوديت از انيت و انانيت مفقود شود، در ظل حمايت ربوبيت آن را مى يابد تا به مقامى رسد كه حق تعالى سمع و بصر و دست و پاى او شود، چنانكه در حديث صحيح و مشهور بين فريقين وارد است
و چون از تصرفات خود گذشت و مملكت وجود را يكسره تسليم حق كرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانى در عز ربوبيت شد، صاحب خانه خود متصرف در امور گردد، پس تصرفات الهى گردد، چشم او الهى شود و با چشم حق بنگرد و گوش او گوش الهى شود و به گوش حق بشنود.))
انسان بايد بدين مقصد سير كند كه پيوسته از پستيها و كاستيها پاك شود و استعدادهاى عالى و كمالى خود را شكوفا سازد و چنان به كمالات الهى و صفات ملكوتى آراسته گردد كه شايسته ورود به ساحت قدس الهى و درگاه ربوبى شود و انسانى الهى گردد؛ انسانى كه همه توجهش به خداست و فقط او را دوست مى دارد و قلبش تنها براى او خاضع است چنين انسانى هر جمال و كمالى را در جايى مشاهده مى كند آن را نمونه اى از كمال بى پايان و جمال بى مثال و حسن بى حد و انتهاى خداى سبحان مى بيند. او مى داند كه هر حسن و كمال و جمال و بهايى مال اوست و هر كس هر چه دارد از اوست زيرا همه آيات و نشانه هاى اويند و از خود استقلالى ندارند و از ذات او حكايت مى كنند. عشق الهى تمام وجود چنين بنده اى را احاطه مى كند و جز محبت حق چيزى بر قلب او حكومت نمى كند، به چيزى نمى نگرد مگر براى آنكه آيتى و نشانه اى از ذات بى مثال اوست و خلاصه آنكه عشق و علاقه خود را از همه چيز برمى گيرد و ويژه او مى سازد و هيچ چيز را جز براى او و در راه او دوست نمى دارد. در اين حال هيچ چيز را نمى بيند مگر آنكه خداى سبحان را پيش از آن و با آن مشاهده مى كند و همه چيز نزد او از درجه استقلال ساقط مى شود، چنانكه علىعليهالسلام
برترين نمونه تربيت فرموده است :
((ما راءيت شيئا الا و راءيت الله قبله و بعده و معه .))
هيچ چيز را نديدم مگر آنكه خدا را پيش از آن و پس از آن و با آن ديدم
مردم هر چيز را از پشت حجاب استقلال مى بينند و چنين بنده اى هر چيز را چنان مى بيند كه هست او محبوبى جز خدا ندارد و خواستار چيزى نيست جز براى او و جز او را نمى جويد و مقصدى جز او ندارد؛ و از غير او نمى طلبد و از غير او نمى ترسد و فعل و ترك ، و انس و وحشت ، و خشنودى و خشم او فقط به خاطر خداست سرمنزل مقصود او خدا، و زاد و توشه او ذلت بندگى ، و راهبر و راهنماى او شوق و محبت الهى است