عوامل ماوراى طبيعت
مراد از عوامل ماوراى طبيعت مجموعه عواملى است كه فراتر از امور طبيعى اند و براى انسان ملموس و محسوس نيستند ولى پيوسته در تعامل با انسانند و در تربيت انسان به نحو اقتضا مؤ ثرند. در اين ميان مهمترين عوامل فرشتگان و شياطينند. آنان در سعادت و شقاوت انسان و جامعه نقش دارند و رابطه اش با انسان رابطه اى طولى است ، بدين معنا كه چون انسان اراده خير كند، فرشتگان در آن امتداد او را يارى مى كنند و چون انسان اراده شر كند، شياطين در آن امتداد يارى اش مى كنند، ولى هيچ يك بر انسان مسلط نيستند و تا انسان خود راه نفوذ آنان را باز نكند، آنان نمى توانند آدمى را به سوى خير و شر ببرند.
فرشتگان ماءمور سجده بر انسان شدند و اين به سبب خصوصيات نوعى انسان بود و آنان همگى سجده كردند. و ابليس كه از جن بود و به سبب طاعت خويش در رديف فرشتگان قرار گرفته بود، گرفتار تكبر شد و از سجده كردن سرپيچى كرد.
((و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس لم يكن من الساجدين .))
و هر آينه شما را بيافريديم ، آن گاه صورتگرى كرديم ، آن گاه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد؛ پس سجده كردند مگر ابليس كه از سجده آورندگان نبود.
((و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه .))
و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس كه از جن بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد.
همان طور كه در بحث شناخت انسان اشاره شد، انسان واجد مرتبه ((خليفة اللهى )) است و خداوند اين حقيقت را اعلام كرد و او را جانشين خود در زمين معرفى نمود. آن گاه خبر داد كه اين خليفه ((معلم به همه اسما)) است و از اين رو شايستگى خلافت دارد و فرشتگان را متوجه ساخت كه آنان فاقد چنين مرتبه جامعى اند. پس از روشن شدن اين حقيقت كه آدمعليهالسلام
كون جامع و واجد همه اسما است و به همين سبب بر تمام موجودات شرافت و برترى دارد، فرمان داد كه او را سجده كنند:
((و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين .))
و چون به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس ، سرپيچى و گردنكشى كرد و از كافران بود.
در اين آيات ، نه تنها مرتبه انسان مشخص مى شود، بلكه مرتبه وجودى فرشتگان و شيطان نيز روشن مى گردد و جايگاه هر يك در عالم وجود تبيين مى شود.
انسان : ((خليفة الله )) است و ((مسجود)).
فرشتگان : ((مطيع امر الله ))اند و ((ساجد)).
شيطان : ((مستكبر)) است و ((مضل )).
فرشتگان در مرتبه كمالى خضوع و اطاعت فرمان خدايند و در خدمت و يارى انسان
((بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون .))
بلكه (آن فرشتگان ) بندگانى گرامى اند كه به گفتار بر خدا پيشى نمى گيرند و آنان به فرمان او كار مى كنند.
سجود همگى فرشتگان بر آدم بدين معناست كه همه آنان مسخر در راه به كمال رساندن و سعادتمند ساختن انسانند و براى موفقيت و رستگارى او كار مى كنند. گروهى از ايشان ماءمور حيات بخشى ، و گروهى ديگر ماءمور مرگ ، و گروهى دست اندر كار روزى رسانى ، و گروهى ماءمور وحى اند؛ و همچنين بقيه فرشتگان هر كدام مشغول يكى از كارهاى بشرند. بنابراين فرشتگان اسباب الهى و ياورانى براى انسانند كه او در راه رسيدنش به سعادت و كمال يارى مى كنند. خداى سبحان از زبان فرشتگان فرموده است :
((نحن اولياؤ كم فى الحياة الدنيا و فى الآخرة .))
ما در زندگى اين جهان و در آن جهان متولى امور شماييم
فرشتگان واسطه گان رحمت و كرامت خداوند بر انسانند يعنى فرشتگان مؤ يد و راهنما و ياور آنانند كه خود را تحت ولايت الهى قرار مى دهند و خواستار هدايت و رستگارى اند.
در مقابل يارى و راهنمايى فرشتگان ، يارى و گمراهى شياطين قرار دارد، آنها نيز انسانهايى را كه خود را تحت ولايت شيطان قرار مى دهند، در جهت گمراهى و تباهى يارى و راهنمايى مى كنند و به هلاكت و خسران مى رسانند، ولى در اين امر هيچ سلطه اى بر انسان ندارند مگر اينكه انسان خود راه نفوذ و سلطه را براى آنها بگشايد. مهمترين بحث در تاءثير شيطان بر انسان ، دريافت نسبت شيطان با انسان و حيطه و ميدان تصرف او در انسان است اين حقيقت در قرآن كريم چنين آمده است :
((قال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين قال : هذا صراط على مستقيم ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين .))
(ابليس ) گفت : پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو را. فرمود: اين راهى است راست (كه ) به سوى من (منتهى مى شود). در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.
خداوند به شيطان فرمان داد كه به مرتبه اى از وجود كه فوق مرتبه اوست سجده كند، ولى چون شيطان به مرتبه خود قانع نبود و براى خود نحوه اى استقلال قائل بود، خود را مطرح ساخت و از سجده بر آدم سرپيچى كرد و گردنكشى نمود و همين امر سبب دورى اش از رحمت خدا و سقوطش شد؛
و اينك غفلت و گمراهى خود را به خدا نسبت مى دهد و گناه خويش را از او مى بيند. در حالى كه او در اين گمراهى قاصر نبود، بلكه مقصر بود. او از مرتبه آدمعليهالسلام
آگاه بود و مى دانست كه او ((معلم به همه اسما)) است و بايد او را سجده كند.
شيطان اعلام كرد كه به واسطه آراستن امور (دنيا) همه انسانها را گمراه مى سازد جز ((مخلصين )) را، يعنى آنان را كه جز خدا نمى بينند و جز خدا نمى خواهند. مخلصين آنانند كه خدا ايشان را براى خود خالص كرده است ، پس از آنكه آنان خود را براى خدا خالص كردند، يعنى غير خدا كسى در ايشان سهمى و نصيبى ندارد و در دلهايشان جايى وجود ندارد كه غير خدا در آن منزل كند و آنان جز به ياد خدا نيستند، و شيطان هم هر چند از كيد و وسوسه هاى خود در دل آنان بيفكند، همان وسوسه برمى گردد و ياد خدا مى شود و همان چيزهايى كه ديگران را از خدا دور مى سازد، ايشان را به خدا نزديك مى كند،
كسى كه به غير خدا توجه ندارد، جاى نفوذ ندارد. راه نفوذ شيطان ، خودبينى و خودخواهى و ظاهربينى و دنيادوستى است پس شيطان هيچ راه نفوذى به مخلصين ندارد. اما خداوند خلاف ادعاى ابليس كه گفت : همه را گمراه مى كنم جز بندگان مخلص تو را؛ فرمود: تو هيچ يك از بندگان مرا نمى توانى گمراه سازى ، تو راهى بر بندگان من ندارى ، جز آنان كه خود از تو پيروى كنند، خود بخواهند كه تو در ايشان نفوذ كنى :((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين .))
سياق آيه كه در پاسخ و رد ادعاى ابليس است مى رساند كه منظور از ((عبادى )) فقط بندگان مخلص هستند، بلكه همه انسانهايند، مگر آنان كه خود گمراهى را اختيار كرده اند و اهل گمراهى اند. پس شيطان راههاى گمراهى را به ايشان نشان مى دهد و موارد و مصاديق تباهى را به انسانى كه گمراهى اختيار كرده است مى نماياند. شياطين بر انسانى سلطه دارند كه خودبين و خودخواه است و بنده و اسير نفس اماره خويش است و خداوند بر او ((اذن سلطه )) داده است و اين نيز فقط جزاى اوست ، يعنى آن كه خود ((غوايب اولى )) را بر خود خواست ، شيطان بر او راه مى يابد و او را همراه خود به تباهى مى كشاند و اين ((غوايب ثانوى )) است و جزاى آن ((غوايب اولى )) است به ديگر سخن : چون انسانى گمراهى را انتخاب كرد، در آن مسير يارى مى شود و اگر نكرد هيچ سلطه اى در اين زمينه بر او نمى رود. حكومت شيطان فقط بر اهل گمراهى است ، نه بر همه مردمان ؛ و نه اين است كه او بر بندگان خدا سلطه دارد و مخلصين را استثنا كرده است آدم و فرزندانش همگى بندگان خدايند و چنان نيست كه ابليس پنداشت كه فقط مخلصين بنده اويند و چون بنده اويند به شيطان اجازه تسلط بر ايشان داده نشده است ، بلكه همه افراد بشر بنده خدايند و او مالك و مدبر همه است ، اما قضاى الهى چنين است كه خداوند شيطان را بر افرادى كه خودشان ميل به پيروى از او دارند و سرنوشت خود را به دست او مى سپارند، مسلط كرده است و اينهايند كه شيطان برشان حكمفرمايى مى كند.
اين حقيقت در آيات قرآن كريم مكرر آمده است
((انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون .))
تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند، و بر كسانى كه آنها به خاك شرك مى ورزند.
((كتب عليه انه من تولاه فانه يضله و يهديه الى عذاب السعير.))
بر شيطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعا او وى را گمراه مى سازد و به عذاب آتشش مى كشاند.
((و استقزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا، ان عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا.))
و از ايشان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنان وعده اى نمى دهد. در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، و حمايتگرى (چون ) پروردگارت بس است
ميدان تاخت و تاز شيطان ادراكات و تخيلات و اوهام آدمى است وى نخست در عواطف نفسانى انسان يعنى در بيم و اميد و در آمال و آرزوهاى آدمى و در شهوت و غضب بشر تصرف مى كند، و سپس در افكار و اراده اى كه از اين عواطف برمى خيزد. شيطان امور باطل و زشتيها و پليديها را از راه ميل و رغبتى كه عواطف بشرى به آن دارد، در نظر آدميان مى آرايد و بدين وسيله گمراهشان مى كند. مثلا زنا را كه يكى از گناهان است از آنجا كه مطابق ميل شهوانى انسان است ، آن قدر در نظرش مى آرايد تا به تدريج پليدى و زشتى آن كاسته مى شود و بزرگى گناه كوچك جلوه مى نمايد و توجه به عواقب آن زايل مى شود؛ و به جايى مى رسد كه تصديق به خوبى آن مى كند و مرتكبش مى شود.
((يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا.))
(آرى ،) شيطان به آنان وعده مى دهد، و ايشان را در آرزوها مى افكند، و جز فريب به آنان وعده نمى دهد.
البته تصرفات شيطان در ادراك انسان تصرف طولى است ، نه تصرف عرضى ، تا با استقلال انسان در كارهايش منافات داشته باشد. او فقط مى تواند در ادراك انسان به واسطه امور دنيايى از راه فريب و آراستن امور تصرف نمايد و باطل را به جاى حق نشاند و باطل را به لباسى حق جلوه دهد و كارى كند كه انسان با هر چيز كه ارتباط برقرار مى كند، به وجه باطل آن چيز نظر داشته باشد تا او را بفريبد و از حق بگرداند كه در نتيجه از هيچ چيز بهره اى درست و در جهت كمال خود نمى برد. چنين انسانى خود را در هستى مستقل مى بيند و همين فكر او را به كلى از حق و زندگى حقيقى غافل مى سازد. وقتى انسان كارش به جايى رسيد كه از هر چيز وجهه باطل آن را درك كرد، و از وجهه حق آن غافل شد، رفته رفته دچار غفلتى ديگر مى گردد كه ريشه همه گناهان است و آن غفلت از مقام حق تبارك و تعالى است
بنابراين خود را مستقل ديدن ، و از پروردگار خود غافل شدن ، و جميع اوهام و افكار باطل و هر شرك و ستمى كه مترتب و متفرع بر آن است ، همه اينها از تصرفات شيطان است ، گرچه چنين شخصى از آنجا كه خود را مستقل مى داند، اين اوهام و افكار را نيز از خود مى پندارد، زيرا معنى فريب شيطان خوردن و در تحت ولايت او درآمدن همين است كه انسان گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراه كرده است
((انه يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لايؤ منون .)
)
در حقيقت ، او و قبيله اش ، شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد، مى بينند. ما شياطين را سرپرستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.
بنابراين مشيت الهى بر اين است كه فرشتگان و شياطين بتوانند انسان را در جهات درست و نادرستى يارى كنند و در تربيت انسان نقشى مؤ ثر و فعال داشته باشند؛ و نيز گمراهى انسان به دست شيطان ، جزاى انتخاب و خواست تباه بشر است ، و اينكه شيطان اهل گمراهى را گمراه مى كند نيز در چارچوب اذن خدا و مشيت او و به عنوان مجازات خداوند در مورد اهل گمراهى است اين سنت همه جانبه و هميشگى اوست