سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی0%

سیری در تربیت اسلامی نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

سیری در تربیت اسلامی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفي دلشاد تهراني
گروه: مشاهدات: 23662
دانلود: 3197

توضیحات:

سیری در تربیت اسلامی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 145 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23662 / دانلود: 3197
اندازه اندازه اندازه
سیری در تربیت اسلامی

سیری در تربیت اسلامی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اراده انسان

از مهمترين عوامل مؤ ثر در تربيت اراده خود آدميان به نحو اقتضاست ، انسان موجودى است كه در ابتداى آفرينشش پاك از هر اقتضايى است ، نه اقتضاى سعادت دارد و نه اقتضاى شقاوت و نسبتش به اين دو امر يكسان است ، هم مى تواند راه خير و اطاعت را كه راه فرشتگان است كه جز فرمانبردارى از آنان ساخته نيست اختيار كند و هم راه شر و معصيت را كه راه ابليس و لشكريان اوست كه جز مخالفت و نافرمانى چيزى ندارند. انسان به هر راه در زندگى اش ميل كند، به همان راه مى افتد و اهل آن راه كمكش مى كنند و آنچه را دارند در نظرش جلوه مى دهند و او را به سرمنزلى كه راهشان بدان منتهى مى گردد راهنمايى مى كنند، و آن سرمنزل يا بهشت است يا دوزخ ، يا سعادت است يا شقاوت(٣٤٢)

سعادت عبارت است از رسيدن هر شخصى با حركت ارادى خود به كمالى كه در خلقت او نهاده شده است(٣٤٣) و شقاوت دور شدن انسان است از مسير كمال با حركت ارادى خود و تباه ساختن استعدادهاى الهى خويش

((انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا.)) (٣٤٤)

ما راه را به انسان نشان داديم ، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد)، يا ناسپاس

خداى متعال انسان را به مسيرى كه او را به غايت مطلوب يعنى حق مى رساند، راه نموده و ارائه طريق كرده است ؛ مسيرى كه بر انسان واجب است كه در زندگى دنيايى اش آن را بپيمايد تا با پيمودن آن به سعادت دنيا و آخرت برسد. و البته راهى كه خداى سبحان انسان را بدان هدايت كرده راهى است اختيارى و شكر و كفرى كه بر هدايت مذكور مترتب است ، در اختيار انسان قرار داده شده است و هر انسانى به هر يك از آن دو كه بخواهد مى تواند متصف شود و اكراه و اجبارى در كار نيست(٣٤٥)

سعادت و شقاوت آدمى به دست خود اوست و انسان خود نقشى مهم و مؤ ثر در سرنوشت خويش دارد. امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:

((آنچه كه بر سر انسان مى آيد از خير و شر، از خود آدم است آنچه كه انسان را به مراتب عالى انسانيت مى رساند، كوشش خود انسان (است ) و آنچه كه انسان را به تباهى در دنيا و آخرت مى كشد خود انسان و اعمال خود انسان است اين انسان است كه خداى تبارك و تعالى به طورى خلق فرموده است كه راه راست و كج را مى تواند انتخاب كند...))(٣٤٦)

مقدرات انسان قبل از هر چيز و هر كس در دست خود انسان است و هر گونه تغيير و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى مردمان در درجه نخست به خود ايشان بازگشت مى كند.(٣٤٧) قضاى الهى چنين است كه آنچه به انسان مى رسد بازگشت به خود انسان مى كند و نتيجه و محصول ميل و اراده و عملكرد خود اوست

((ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم .)) (٣٤٨)

در حقيقت ، خداوند حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.

انسان مى تواند در نفسانيات خود دگرگونى ايجاد كند و حال خود را تغيير دهد و سعادت و شقاوت خود را ترسيم نمايد. امام خمينى (ره ) در اين باره مى نويسد:

((انسان هر انسانى كه باشد مادام كه در عالم طبيعت است و با ماده اولى قابل تطور و دگرگونى و اختلاف دمساز است ، قابليت تطور و دگرگونى و تغيير دارد، يا به سوى سعادت و كمالات شايسته آن ، و يا به سوى شقاوت و امور مخالف با اصل فطرتش ؛ و همه اين امور به سبب كسب و عمل انسان است

بنابراين انسان شقى و فاسدالعقيده ، و بداخلاق و زشت كردار مى تواند به سبب كسب و عمل خود و رياضت و مشقتى كه تحمل مى كند شخصى كاملا سعادتمند و مؤ من شود و تمام عقايد و اخلاق و اعمال خود را به سمت ديگر متحول سازد، و همين گونه است حال انسان سعادتمند كه مى تواند به سبب كسب و عمل خود شقى و بدبخت شود. و اين از آن روست كه ماده اولى قابليت تحول و دگرگونى دارد، و آنچه به وى افاضه شده است بعد از تطوراتش در مراتب طبيعت از نطفه تا آنجا كه قابليت افاضه روح بر آن مى شود همان نفس اوليه و اصلى است كه شايسته كمالات و اضداد آن است ، و چون كمالات نفسانى را كسب كرد، آن ماده اولى و اصلى باطل نمى شود و آن كمالات ذات و ذاتيات آن نمى شود و ممكن است دچار دگرگونى شود و تغيير كند، همان طور كه در طول تاريخ در موارد متعدد مشاهده شده كه كافر و بداخلاق و زشت كردار، مؤ من و خوش اخلاش و نيك كردار شده است و بالعكس

بنابراين ، انسان در تغيير اخلاق و عقايد فاعل مختار است و اين امكان براى او هست كه با اختيار خود عقايد حقه و اخلاق فاضله و ملكات حسنه را تحصيل كند. البته گاهى اين امر به رياضت نفس و تحمل مشقتهاى علمى و عملى نياز دارد. و دليل بر امكان اين تغيير، دعوت پيامبران و بنيانگذاران دين عليهم الصلاة و السلام و ارائه راه درمان (انسانها) به وسيله ايشان است ، زيرا اينان اطباى جانها و روحها بوده اند. پس اينكه معروف شده است كه فلان اخلاق از ذاتيات و فطريات است و تغيير در آن و تخلف از آن ناممكن است ، سخنى نادرست است ، زيرا هيچ يك از عقايد و اخلاق و ملكات ذاتى انسان نيست ، بلكه همه آنها از عوارض وجود و غير ذاتى و جعلى است ، چنانكه مشاهده مى كنيم كه عقايد و اخلاق و ملكات بتدريج در انسان حاصل مى شود و با تكرار تدريجى رو به كمال مى رود؛ و اينها امورى است كه كامل و ناقص مى شود، و هيچ چيز از ذات و ذاتيات اين چنين نيست .))(٣٤٩)

بدين ترتيب اراده عاملى بسيار مهم در شكل گيرى عقايد و اخلاق و ملكات انسان است و راه رسيدن انسان به خواسته هايش بر او باز است امير مؤ منان علىعليه‌السلام فرموده است :

((من طلب شيئا ناله او بعضه .))(٣٥٠)

آن كه چيزى را جويد، بدان يا به برخى از آن رسد.

سايه حق بر سر بنده بود

عاقبت جوينده يابنده بود

گفت پيغمبر كه چون كوبى درى

عاقبت زان در برون آيد سرى(٣٥١)

چون نشينى بر سر كوى كسى

عاقبت بينى تو هم روى كسى

چون ز چاهى مى كنى هر روز خاك

عاقبت اندر رسى در آب پاك(٣٥٢)

البته اراده انسان در دوران جوانى و قوت وجود براى تربيت انسان مؤ ثرتر است و هر چه وجود آدمى رو به ضعف و سستى مى رود، اراده نيز كاستى مى گيرد و كار اصلاح دشوارتر مى شود؛(٣٥٣) هر چند كه انسان بايد پيوسته و تحت هر اوضاع و احوالى اراده اصلاح داشته باشد و تلاش كند و نااميد نگردد. از امير مؤ منان علىعليه‌السلام وارد شده است :

((عليك بالجد و ان لم يساعد الجسد.))(٣٥٤)

بر تو باد به كوشش و جديت ، اگرچه پيكر همراهى نكند.

از امام صادقعليه‌السلام نيز خبرى وارد شده است كه پرده از اين حقيقت برمى دارد كه اراده انسان تا چه اندازه مؤ ثر در تربيت و كارساز است آن حضرت فرموده است :

((ما ضعف بدن عما قويت عليه النية .))(٣٥٥)

هيچ پيكرى در برابر اراده قوى ضعيف نيست

بنابراين سعادت و شقاوت انسان تحت تاءثير اراده اوست و آدمى نمى تواند بار تباهى خود را بر دوش عوامل ديگر بگذارد و هر كس ‍ در گرو كسب و عمل خويش است

((و لاتزر وازرة وزر اخرى و ان تدع مثقلة الى حملها لايحمل منه شى ء و لو كان ذاقربى انما تنذر الذين يخشون ربهم بالغيب و اقاموا الصلاة و من تزكى فانما يتزكى لنفسه و الى الله المصير.)) (٣٥٦)

هيچ كس بار گناه ديگرى را برندارد، و اگر گرانبارى كسى را به برداشتن بار خويش بخواند، چيزى از آن برداشته نمى شود، هر چند از نزديكان (وى ) باشد. جز اين نيست كه تو كسانى را بيم مى دهى (بيم دادن تو تنها در كسانى تاءثير مى كند) كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند و نماز برپا مى دارند؛ و هر كه پاكيزگى جويد تنها براى خود پاكيزگى مى جويد، و فرجام (كارها) به سوى خداست

تا انسان اراده اصلاح نداشته باشد و تا در دلى خدا ترسى بيدار نشود، عوامل بيرونى تاءثيرى نخواهد كرد. خوشبختى و بدبختى انسان به خود او باز مى گردد. امير مؤ منان علىعليه‌السلام فرموده است :

((السعيد من وعظ بغيره و الشقى من انخدع لهواه و غروره .))(٣٥٧)

خوشبخت كسى است كه از ديگران پند پذيرد (و خود را به پاكى پرورش دهد) و بدبخت كسى است كه فريب هواى نفس خويش ‍ خورد (و به ناپاكى گرايد).

بدين ترتيب مجموعه عوامل ياد شده به نحو اقتضا بر انسان تاءثير مى گذارد و شاكله انسان را به وجود مى آورد و آنچه از انسان ظهور و بروز مى كند بر اساس اين شاكله است(٣٥٨)

براى اينكه ساختار تربيتى انسان سامانى درست بيابد و بتوان به اهداف كلى تربيت دست يافت و به سوى غايت تربيت سير كرد، بايد هر حركت و فعل تربيتى مبتنى بر اصولى علمى استوار باشد كه در بحث بعد به مهمترين آنها مى پردازيم

بخش چهارم : اصول تربيت

اصل اعتدال

هر حركت و فعل تربيتى بايد بر اعتدال استوار باشد و از حد وسط بيرون نرود و به افراط و تفريط كشيده نشود تا حركت و فعلى مطلوب باشد. آيين تربيتى دين به اعتدال در هر امرى فرا مى خواند و مجموعه قوانين و مقررات و آداب دينى به گونه اى است كه مردمانى متعادل تربيت شوند. خداى متعال ، امت اسلامى را امتى متعادل و ميانه معرفى مى كند و نمونه اى را كه اين امت بايد خود را با او تطبيق دهد و در پى او رود، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معرفى مى نمايد.

((و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا.))(٣٥٩)

و اين چنين شما را امتى ميانه (متعادل ) ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.

امت ميانه يعنى امتى كه در هيچ امرى از امور، خواه نظرى و خواه عملى ، افراط و تفريط نمى كند و همه برنامه هايش در حد اعتدال است

جهتگيرى تربيتى اسلام

در قرآن كريم آياتى متعدد درباره اعتدال وارد شده است و جهتگيرى تربيتى اين كتاب الهى بر اين است كه انسانى تربيت كند كه در همه امور فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى و جز اينها متعادل باشد؛ انسانى كه مشى و راه رسمى متعادل داشته باشد، چنانكه از زبان ((لقمان حكيم )) به فرزندش ‍ آمده است :

((و اقصد فى مشيك .)) (٣٦٠)

در رفتارت ميانه رو باش

انسان عاقل انسانى متعادل است و به هيچ وجه از مرزهاى اعتدال خارج نمى شود و گام در مسير افراط و تفريط نمى گذارد. به بيان امير مؤ منانعليه‌السلام انسان جاهل است كه جز در افراط و تفريط سير نمى كند، چنانكه فرموده است :

((لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا.))(٣٦١)

جاهل را نمى بينى مگر اينكه يا افراط مى كند يا تفريط.

راه تربيت درست كه آدمى را به صراط مستقيم سعادت مى رساند راهى معتدل است ، چنانكه مربيان الهى متربيان خود را در همه وجود بدان دعوت مى كردند. امام باقرعليه‌السلام فرزند خود، حضرت صادقعليه‌السلام را به اعتدال فرا خوانده و فرموده است :

((يا بنى عليك بالحسنة بين السيئتين تمحوهما.))(٣٦٢)

فرزندم ، بر تو باد (كه مراقب باشى ) به نيكويى (اعتدال ) ميان دو بدى (افراط و تفريط) كه بديها را از بين مى برد.

حضرت صادقعليه‌السلام گويد كه از آن حضرت پرسيدم كه اين امر چگونه است ؛ و امام باقرعليه‌السلام فرمود:

((مثل قول الله : ((و لاتجهز بصلاتك و لاتخافت بها))(٣٦٣) لاتجهز بصلاتك سيئة و لاتخافت بها سيئة ((و ابتغ بين ذلك سبيلا))(٣٦٤) حسنة و مثل قوله : ((و لاتجعل يدك مغلولة الى عنقك و لاتبسطها كل البسط))(٣٦٥) و مثل قوله : ((و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا))(٣٦٦) فاسرفوا سيئة و اقتروا سيئة ((و كان بين ذلك قواما))(٣٦٧) حسنة ؛ فعليك بالحسنة بين السيئتين .))(٣٦٨)

مانند اين سخن خداوند: ((نماز خويش را به آواز بلند مخوان و آن را آهسته هم مخوان )) كه به آواز بلند و آهسته خواندن همان بدى است و ((ميان اين دو راهى (معتدل ) برگزين )) همان نيكويى است و مانند اين سخن خداوند ((هرگز دستت را به گردنت مبند و آن را يكسره مگشاى )) و مانند اين سخن : ((و آنان كه چون هزينه كنند، نه اسراف كنند و نه تنگ گيرند)) كه اسراف كردن و تنگ گرفتن همان بدى است ((و ميان اين دو به راه اعتدال باشيد)) همان نيكويى است ؛ پس بر تو باد به نيكويى ميان اين دو بدى

در اينجا امام باقرعليه‌السلام بر اساس آموزشهاى قرآن كريم ، راه اعتدال را نشان مى دهد و به عنوان نمونه آياتى را ذكر مى كند و هر گونه افراط و تفريط را نفى مى نمايد. در نخستين آيه مورد استناد امامعليه‌السلام ، خداى سبحان به اعتدال در ديندارى فرمان مى دهد:((و لاتجهز بصلاتك و لاتخافت بها)).

با توجه به سياق اين آيه و رواياتى كه از ائمهعليه‌السلام در معناى آن وارد شده است ،(٣٦٩) و نيز شاءن نزول آن ،(٣٧٠) آيه بيانگر اعتدال در عبادت و ديندارى و پرهيز از هرگونه افراط و تفريط در اين امور است ؛ و بيان((و ابتغ بين ذلك سبيلا)) بايد دستورى كلى براى همه اعمال و رفتار و تمام برنامه هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى قرار گيرد. در دو آيه بعدى مورد استناد امام باقرعليه‌السلام خداوند به اعتدال در انفاق و به طور كلى اعتدال در امور اقتصادى فرمان مى دهد.(٣٧١)

پيشوايان دين در همه امور توصيه به اعتدال كرده اند تا پيروان آنان نسبت به اين امر خطير حساسيت لازم را پيدا كنند و در هيچ امرى پا را فراتر از اعتدال نگذارند. از جمله توصيه هاى آنان ، توصيه به اعتدال در دوستى و دشمنى است ، چنانكه در حديثى كه هم از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ،(٣٧٢) و هم از امير مؤ منانعليه‌السلام (٣٧٣) روايت شده است بر اين امر تاءكيد كرده اند:

((احبب حبيبك هونا ما عسى ان يكون بغيضك يوما ما، و ابغض بغيضك هونا ما عسى ان يكون حبيبك يوما ما.))

دوست خود را دوست بدار از سر اعتدال ، شايد روزى از روزها دشمنت شود. و دشمنت را دشمن دار از روى ميانه روى ، شايد روزى از روزها دوستت گردد.

انسان عاقل ، چه در دوستى و چه در دشمنى ، مآل انديش است و از خواهش نفس پيروى نمى كند و از مرزهاى اعتدال بيرون نمى رود. پيروى از خواهش نفس و تابع احساسات شدن آدمى را به افراط و تفريط مى كشد.

بسيارى از جوانان در دوستى و دشمنى اهل افراط و تفريطند. هنگامى كه با كسى دوست مى شوند، آن قدر، احساس صميميت و محرم بودن مى كنند كه به دوست خود بى حساب اطمينان مى كنند و همه اسرار زندگى خويش را با وى در ميان مى گذارند، غافل از اينكه پيوند دوستى و رفاقت هميشه و در هر اوضاع و احوالى محكم و پايدار نمى ماند و ممكن است پيشامدها و حوادث ، رشته رفاقت و دوستى را پاره كند و آن دوستى به دشمنى مبدل شود. بنابراين لازم است رفقاى يكدل در دوران رفاقت و دوستى همواره از افراط بپرهيزند و در حدود عقل با يكديگر يگانه و همراز باشند.(٣٧٤) امام صادقعليه‌السلام در اين باره برخى اصحاب خود را چنين نصيحت كرده است :

((لاتطلع صديقك من سرك الا ما لو اطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق ربما كان عدوك .))(٣٧٥)

دوست خود را از اسرارت آگاه مكن ، مگر آن سرى كه اگر فرضا دشمن بداند به تو زيان نمى رسد، زيرا دوست كنونى تو ممكن است (روزى ) دشمن تو گردد.

زندگى اجتماعى زمان به درستى سامان مى يابد كه بر روابطى معتدل استوار باشد، زيرا هر گونه افراط و تفريط در روابط اجتماعى سبب تزلزل فرد و جامعه و سير آنها به سوى تباهى مى شود. انسان خردمند و زيرك در اداره امور، در مديريت ، در رهبرى و به طور كلى در هر ارتباط اجتماعى رفتارى متعادل دارد و ديگران را بر اساس ‍ اعتدال حركت مى دهد. امير مؤ منان علىعليه‌السلام فرموده است :

((الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله ، و لم يؤ يسهم من روح الله ، و لم يؤ منهم من مكر الله .))(٣٧٦)

داناى فهميده و زيرك كسى است كه مردم را از آمرزش خدا ماءيوس ‍ نسازد، و از مهربانى او نوميدشان نكند، و از عذاب ناگهانى وى ايمنشان ندارد.

اعتدال بيم و اميد

اميد بيش از اندازه فرد را گستاخ ، و بيم بيش از اندازه فرد را متوقف مى سازد، پس مربى بايد در هر فعل تربيتى بر مدار اعتدال سير كند و متربى را در اعتدال بيم و اميد سير دهد. از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه گفت : پدرمعليه‌السلام مى فرمود:

((انه ليس من عبد مؤ من الا (و) فى قلبه نوران : نور خيفة و نور رجاء، لو وزن هذا لم على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.))(٣٧٧)

هيچ بنده مؤ منى نيست مگر آنكه در دلش دو نور است : نور بيم و نور اميد كه اگر اين وزن شود، از آن بيشتر نباشد و اگر آن وزن شود، از اين بيشتر نباشد.

بهترين زمينه براى رشد و تعالى اعتدال بيم و اميد است چنانكه در خبرى از امير مؤ منانعليه‌السلام آمده است :

((خير الاعمال اعتدال الرجاء و الخوف .))(٣٧٨)

بهترين كارها اعتدال بيم و اميد است

خداى تبارك و تعالى آدميان را در چنين زمينه اى به سوى كما سير مى دهد، چنانكه در كتاب الهى كنار آيات عذاب (بيم ) آيات تشويق (اميد) قرار دارد و شاءن فرستاده گرامى اش ((بشارت )) و ((انذار)) است :

((انا ارسلناك بالحق بشيرا و نذيرا.)) (٣٧٩)

ما تو را به راستى نويدرسان و بيم دهنده فرستاديم

((و ما ارسلناك الا مبشرا و نذيرا.)) (٣٨٠)

و ما تو را جز مژده دهنده و بيم دهنده نفرستاديم

((نبى عبادى انى انا الغفور الرحيم و ان عذابى هو العذاب الاليم .)) (٣٨١)

به بندگان من خبر ده كه منم آمرزنده مهربان ، و اينكه عذاب من عذابى است دردناك

بهترين راه تربيت

راه و رسم اعتدال كوتاهترين و استوارترين راه تربيت است ، راهى كه كتاب خدا و آيين پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آن بنا شده است علىعليه‌السلام در اين باره فرموده است :

((اليمين و الشمال مضلة و الطريق الوسطى هى الجادة عليها باقى الكتاب و آثار النبوة ؛ و منها منفذ السنة و اليها مصير العاقبة .))(٣٨٢)

انحراف به راست و چپ گمراهى است و راه مستقيم و ميانه جاده وسيع حق است ، كتاب خدا و آيين رسول همين راه را توصيه مى كند، و سنت پيامبر نيز هب همين راه اشاره مى كند و سرانجام همين جاده ترازوى كردار همگان است و راه همه بدان منتهى مى شود.

سلامت فرد و جامعه در گرو تربيتى متعادل است ، زيرا هر گونه انحراف از اعتدال و افراط و تفريط در صفات و اعمال و رفتار، انحراف از حق است پيشواى موحدان علىعليه‌السلام فرموده است :

((من اراد السلامة فعليه بالقصد.))(٣٨٣)

هر كه خواهان سلامت است ، پس بايد ميانه روى پيشه كند.

آفرينش انسان به گونه اى است كه هرگونه بيرون شدن از مرزهاى اعتدال او را آسيب مى رساند و از نظر تربيتى دچار توقف يا گستاخى مى سازد. به بيان امير مؤ منانعليه‌السلام :

((فكل تقصير به مضر و كل افراط له مفسده .))(٣٨٤)

هر كمبود آن را زيان است و هر زيادى آن را تباهى است

بنابراين بايد در همه وجوه فردى و اجتماعى راه اعتدال را سامان داد تا بتوان مردمان را به سوى اخلاق و رفتارى نيك و درست سير داد. علىعليه‌السلام فرموده است :

((عليك بالقصد فانه اعون شى ء على حسن العيش .))(٣٨٥)

بر تو باد به ميانه روى (در امور) زيرا ميانه روى يارى كننده ترين چيز براى خوب زندگى كردن است

حكما اساس اخلاق را در اعتدال در خويها و صفات مى دانند و براى نجات و رستگارى انسان و رساندن او به سعادت ، راه اعتدال را توصيه مى كنند.(٣٨٦) ملا مهدى نراقى (ره ) در اين باره مى نويسد:

((بر هر خردمندى واجب است كه در اكتساب فضايل اخلاقى كه حد وسط و اعتدال در خويها و صفات است و از جانب شريعت (مقدس اسلام ) به ما رسيده است كوشا باشد و از رذايل كه افراط و تفريط است اجتناب كند؛ و اگر در اين راه كوتاهى و تقصير كند، هلاكت و شقاوت ابدى گريبانگيرش شود.))(٣٨٧)

همه اخلاق نيكو در ميانه است

كه از افراط و تفريطش كرانه است

ميانه چون صراط المستقيم است

ز هر دو جانبش قعر حجيم است(٣٨٨)

اصل تدرج و تمكن

((تدرج )) به معناى اندك اندك و آهسته آهسته پيش رفتن و پايه پايه نزديك شدن است ،(٣٨٩) و ((تمكن )) به معناى جاى گرفتن و جاگير شدن و پابرجا شدن و نيز توانايى و قدرت و قادر شدن بر چيزى است(٣٩٠) هيچ انسانى جز بر اساس تمكن و توانايى اش و جز با حركتى تدريجى و مناسب به كمالات الهى دست نمى يابد، همچنان كه عكس اين مطلب نيز صادق است و هيچ انسانى يك مرتبه و دفعتا تباه نمى شود. خداى متعال در چند آيه از كتاب كريمش ‍ مردمان و مؤ منان را هشدار مى دهد كه گامهاى شيطان را پيروى نكنند، از جمله مى فرمايد:

((يا ايها الذين آمنوا لاتتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه ياءمر بالفحشاء و المنكر.)) (٣٩١)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از پى گامهاى شيطان مرويد، و هر كه پاى بر جاى گامهاى شيطان نهد (بداند كه ) او به زشتكارى و كارهاى ناپسند وامى دارد.

خداوند فرمان مى دهد كه ((خطوات )) شيطان را پيروى نكنيد. ((خطوات )) جمع ((خطوة )) به معناى گام است ،(٣٩٢) و ((خطوات )) گامهايى است كه شيطان براى رسيدن به هدف خود و گمراه و تباه ساختن مردم برمى دارد. روش او روشى گام به گام است و اعمال شيطانى و انحرافها تدريجا در انسان نفوذ مى كند نه به صورت دفعى و ناگهانى

تدرج و تمكن در تربيت امرى است كه در هر دو طرف صادق است و انسان بر اساس آن به سوى والايى يا تباهى سير مى كند.

لزوم تدرج و تمكن در تربيت

سير تربيت يعنى تربيت كردن و تربيت پذيرى امرى تدريجى است و جز با استمرار و رعايت توانايى و قدرت افراد تحقق نمى يابد. اين امر در هر حركت و فعل تربيتى بايد مد نظر قرار گيرد تا تربيت به نتيجه رسد. ملاحظه تفاوتهاى فردى و اختلاف استعدادها در تربيت و سامان دادن تربيت با توجه به آن از مهمترين اصول تربيت است انسانها از نظر طبيعى به هيچ روى يكسان نيستند، بلكه اختلاف وجودى ميان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است انسانها گونه گون و طور به طور آفريده شده اند و از استعدادها و ظرفيتهايى متفاوت برخوردارند كه همين تفاوت و گونه گونى مايه بقا و دوام و رشد جامعه انسانى است و اين امر از نشانه هاى قدرت و كمال خداى متعال است

((مالكم لاترجون لله وقارا و قد خلقكم اطوارا.)) (٣٩٣)

شما را چه مى شود كه خداى را به بزرگى باور نداريد و حال آنكه شما را گونه گون (در مراحل و مراتب مختلف ) آفريده است

اين قسم اختلاف ، اختلافى است كه در عالم انسانى چاره اى از آن نيست اين اختلاف طبايع است كه منشاء اختلاف بنيه ها مى شود و بى گمان تركيبات بدنى باعث اختلاف در افراد و در نتيجه اختلاف در استعدادهاى جسمى و روحى مى شود و با ضميمه شدن اختلاف محيطها و آب و هواها، اختلاف سليقه ها و سنن و آداب و مقاصد و اعمال نوعى و شخصى در جوامع انسانى پديد مى آيد و در علم الاجتماع و مباحثش ثابت شده است كه اگر اين اختلافها نمى بود بشر يك چشم بر هم زدن قادر به زندگى نبود.(٣٩٤) به بيان امير مؤ منانعليه‌السلام :

((لايزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا.))(٣٩٥)

خير مردم در تفاوت آنها (در استعدادها) است و اگر همه (در استعداد) مساوى باشند، هلاك شوند.

تربيت نيز اگر بر اساس ملاحظه ظرفيتها و استعدادها صورت نگيرد، نه تنها رشد دهنده نخواهد بود بلكه تباهگر و هلاك كننده خواهد بود.

چارپا را قدر طاقت بار نه

بر ضعيفان قدر قوت كار نه

دانه هر مرغ اندازه ويست

طعمه هر مرغ انجيرى كيست ؟

طفل را گر نان دهى بر جاى شير

طفل مسكين را از آن نان مرده گير

چونكه دندانها برآرد بعد از آن

هم به خود گردد دلش جوياى نان

مرغ پر نارسته چون پران شود

لقمه هر گربه دران شود

چون برآرد پر بپرد او به خود

بى تكلف بى صفير نيك و بد(٣٩٦)

سنت الهى در تربيت

حكمت الهى چنين است كه با ما به مقدار توانايى ما رفتار مى كند و هيچ كس را بيش از توانايى اش تكليف نمى نمايد و اين اساس تربيت است

((لايكلف الله نفسا الا وسعها.)) (٣٩٧)

خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى اش تكليف نمى كند.

((وسع )) به معنى تاب و توان است كه اصل آن به معنى گنجايش ‍ مكانى است ، سپس توانايى انسان را شبيه ظرفى براى افعال اختيارى او تصور كرده اند، گويا آنچه را كه انسان مى تواند انجام دهد، توانايى وى گنجايش آن را دارد و آنچه را نمى تواند انجام دهد توانايى اش گنجايش ندارد و اين مفهوم بر طاقت منطبق گرديده و وسع ناميده شده است بنابراين وسع انسان عبارت است از طاقت و گنجايش توانايى وى ؛(٣٩٨) و تربيت بايد كاملا با طاقت و گنجايش ‍ توانايى افراد متناسب باشد.

((لاتكلف نفس الا وسعها.)) (٣٩٩)

هيچ كس جز به مقدار وسعش مكلف نمى شود.

بنابراين بايد در تمام مراحل تربيت تمكن افراد در نظر گرفته شود و آنان را به تدريج به سوى كمال سوق داد، زيرا توقع بيش از اندازه و خارج از استعداد افراد، آنان را وامانده مى سازد و مطلوب تربيت حاصل نمى شود. يكى از وجوه فلسفه نزول تدريجى آيات قرآن رعايت همين اصل تربيتى بوده است ، زيرا اگر قرآن به صورت جمعى و يكباره بر مردم نازل مى شد، و احكام و قوانين آن دفعتا به مردم ابلاغ مى گشت ، مردمى كه قرنها بر خلاف جهت اين احكام و قوانين زندگى كرده بودند، يكمرتبه زير بار نمى رفتند و پذيرش اين تربيت براى آنان سخت دشوار، بلكه ناممكن بود،(٤٠٠) بنابراين نزول تدريجى آيات امكان آن تحول بزرگ تربيتى را ممكن ساخت كه قرآن كريم خود كتاب تربيت انسان است

((قرآن به منظور يك ايده و مثل اعلايى كه بايد روى عمل و رفتار مردم پياده شود نازل شده است ، لذا همه جوانب امكان رفتار انسان را در نظر گرفته است نه تنها همه قوانين متنوع قرآن يكباره به مردم ابلاغ نشد، بلكه در مورد يك قانون نيز به منظور خو گرفتن مردم به آن تدرج و آشنايى لحظه به لحظه را مورد توجه قرار داده است ، مثلا براى پايان دادن به يك رسم و عادت اجتماعى و ملى كه ناپسند و در عين حال سخت راسخ بود، زمينه امكان ترك آن را بتدريج فراهم آورد.

ما مى دانيم كه اقوام تازى عصر جاهلى به خمر و مسكرات و قمار آلوده بودند. قرآن براى از ميان بردن اين خوى و عادت نابخردانه ، در مرحله اول نظر آنان را به موضوع خمر و منشاء آن جلب مى نمايد و مى گويد:

((و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا.)) (٤٠١)

و از ميوه درختان خرما و انگور باده مستى بخش مى گيرند.

و سپس با لحنى آرام و مؤ ثر، آنان را به انديشيدن صحيح و تفكرى سنجيده رهنمون مى گردد و مى گويد:

((يساءلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما.)) (٤٠٢)

درباره شراب و قمار، از تو مى پرسند، بگو: در آن دو، گناهى بزرگ ، و سودهايى براى مردم است ، ولى گناهشان از سودشان بزرگتر است

خداى متعال در اين آيه به مردم هشدار مى دهد كه از منطق و عقل خود به دقت بهره بردارى كنند، به اين معنى كه مى گويد: در شراب و قمار منافع و مضارى وجود دارد كه مضار آنها به مراتب ، بيشتر و مهمتر از منافع آنهاست ، و بديهى است كه فرد عاقل از كارى كه زيان آن بر سود آن مى چربد خوددارى مى كند. و اصولا بايد انسان امور را بسنجد و ارزيابى كند و سپس با توجه به منافع آن دست به كار گردد.

خداوند متعال در مرحله سوم براى بر حذر داشتن مردم از اين آلودگى ، محدوديتهاى زمانى شرب خمر به وجود مى آورد، چون مردم مكلف به نماز شده بودند و بايد اين فريضه را در شبانه روز پنج بار اقامه مى نمودند، طبق آيه :

((يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلاة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون .)) (٤٠٣)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مى گوييد.

فرصت شرابخوارى را محدود كرد، چون بر حسب اين آيه ، نبايد مردم به هنگام نماز، مست باشند. بديهى است كه يك فرد مسلمان در فواصل ميان نمازهاى پنجگانه ، ناگزير از شرابخوارى مى پرهيزد، تا خود را شايسته نمازگزارى سازد؛ و شايد كمتر اتفاق افتاده كه يك مسلمان فرصتى براى نوشيدن خمر ميان نمازهاى پنجگانه شبانه روزى به دست آورده باشد و در عين حال به هنگام نماز مست نباشد.

قرآن كريم پس از آنكه لحظه به لحظه خود را به هدف نزديك ديد، در مرحله چهارم ، آخرين گام را در اين زمينه برداشته و با لحن قاطع و خالى از هر گونه مجامله مى گويد:

((يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلاة فهل انتم منتهون .)) (٤٠٤)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند. پس ، از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد. همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. پس ‍ آيا شما دست برمى داريد؟

ما در تاريخ مى بينيم كه در اين مرحله ، رسم و عادت شرابخوارى از ميان ملت عرب رخت بربست ، و همان طورى كه آيه ، درخواست كرد، تازيان از شرابخوارى دست برداشتند، لذا پس از اين به انتظار آن به سر مى بردند كه حد و مجازات شرابخوارى به آنها اعلام گردد.))(٤٠٥)