• شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3624 / دانلود: 2709
اندازه اندازه اندازه
پیشوای هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

پیشوای هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

فهرست مطالب

پیشگفتار ۴

درباره امام رضا علیه‌السلام ۸

اخلاق و رفتار امام رضا علیه‌السلام ۱۱

موضع گیری امام در برابر دستگاه ۱۶

امام در زمان هارون ۱۷

امام در زمان امین ۱۸

امام در زمان مامون ۱۹

ولایت عهدى امام رضا علیه‌السلام ۲۱

از مدینه تا مرو ۲۵

امام در نیشابور ۲۷

پیشنهاد مامون ۳۰

موضعگیرى منفى امام ۳۲

اقامه نماز عید ۳۴

بحث و مناظره ۳۶

شهادت امام ۳۹

پاورقی ۴۵

پیشوای هشتم حضرت امام علی بن موسی الرضاعلیه‌السلام

هیئت تحریریه موسسه اصول دین

پیشگفتار

آفتاب امامت در هر یك از بروج دوازده گانه ى خویش جلوه یى دیگر دارد، اما آفتاب از هر افق كه سر بر زند آفتاب است، نور و درخشش آن چشمها را خیره مى سازد، گرما و تابش آن حیات بخش و زندگى ساز است، از خار بوته هاى كویر تا درختان بلند بوستان، همه بدان نیازمندند، هیچ برگى بى پرورش سر انگشت شعاعش زندگى نمى تواند، و هیچ شاخى بى بهره از تابش مهربانش بارى نمى آورد...آرى آفتاب است، و جهان زنده ى ما بى آفتاب محكوم به فناست.

امامت پیشوایان معصوم ما، در نظام جهان معنا و نیز براى ادامه حیات اسلام و مسلمین، درست به آفتاب و نور و گرماى آن مى ماند، آن بزرگواران در شرایط ویژه ى هر زمان، و در ابعاد مختلف ضرورتها و ایجابهاى هر دوره، به درخشش و تابش و رهنمائى و پرورش پیروان ادامه مى دادند، و هر یك در رهگذر ویژگیهاى عصر خود بگونه یى تجلى داشتند، و چنین بود كه برخى در میدان رزم حماسه مى آفریدند و پیام خون خویش به جهان مى رساندند، و برخى بر منبر درس به گسترش علوم و معارف همت مى گماشتند، و برخى با تحمل قید و زندان با طاغوت به مبارزه بر مى خاستند، و... و در هر حال آفتاب جامعه بودند، و به بیدار سازى و پرورش مسلمانان واقعى اشتغال داشتند، و اگر به رعایت ضرورتها در عمل آنان تفاوتهایى دیده مى شود، بى تردید بر آنانكه بهره یى از بصیرت دارند پوشیده نیست كه در هدف یكسان بودند، و هدف خدا بود، و راه او، و ترویج دین و كتاب او، و پرورش بندگان او...

بارى، امامان پاك ما -كه درود خدا و فرشتگان بر ایشان- به جهت مقام عصمت و امامت كه ویژه ى ایشان بود، و به حكم علم و حكمتى كه لازمه ى امامت و موهبتى الهى است، و به تایید خاص خداى متعال، بر ضرورتها و ویژگیهاى عصر خویش از هر كس دیگر آگاهتر و به روش رهبرى در هر برهه از همه داناتر بودند، و این حقیقت بر آنانكه به اسلام واقعى و بى انحراف معتقدند، و بر تعیین امام به فرمان خدا و به فرموده ى پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در صحنه ى تاریخ ساز غدیر باور دارند، چیزى روشن و غیر قابل انكار است، و تاریخ زندگى امامان پاك ما پر از وقایعى است كه از همین علم و بینش الهى آن بزرگواران حكایت مى كند.

به جهت همین آگاهى ژرف امام از همه سوى جامعه وعصر خویش، و نیز به جهت علم و اطلاع امام بر حقایق عالم هستى و آگاهى او از آنچه تا رستاخیز بوقوع مى پیوندد بود كه پیشوایان معصوم ما با ظرافت عمل، دقیق ترین روش ها را در برخورد با مسائل عصر خویش و در پیشبرد هدفهاى الهى بكار مى بستند، به عنوان مثال بسیار جالب است كه امام بزرگوار على بن موسى الرضاعلیه‌السلام بعد از پدر گرامیش در حكومت هارون بى محابا به معرفى خود و تبلیغ امامت پرداخت چنانكه یاران ویژه اش بر او بیمناك بودند.

و آن گرامى تصریح مى فرمود كه «اگر ابو جهل توانست موئى از سر پیامبر كم كند هارون نیز مى تواند به من زیانى برساند»یعنى امام كاملا آگاه بود كه شهادتش با دستان پلید هارون بوقوع نخواهد پیوست و مى دانست كه هنوز سالها از عمر شریفش باقى است، توجه به این آگاهى خود عامل بزرگى در شناخت روش و عمل آن بزرگواران است.

هشتمین پیشوا و امام على بن موسى الرضاعلیهما‌السلام ، در عصرى مى زیست كه خلافت ننگین عباسیان در اوج خود بود، زیرا سلسله ى بنى عباس پادشاهانى عظیمتر از هارون و مامون ندارد، و از سوى دیگر سیاست بنى عباس در برابر ائمهعلیه‌السلام و بویژه از زمان امام رضاعلیه‌السلام به بعد، سیاستى پر مكر و فریب و همراه با نفاق و تظاهر بود، آنان با آنكه بخون خاندان امامت تشنه بودند براى ایمن ماندن از شورش علویان و جلب قلوب شیعیان و ایرانیان، سعى داشتند وانمود كنند كه روابطى بسیار صمیمى با خاندان امیر مؤمنان علىعلیه‌السلام دارند و بدین وسیله مشروعیت خویش را تامین نمایند، و اوج این سیاست خدعه آمیز را مى توان در حكومت مامون دید...

امام رضاعلیه‌السلام در برابر این شگرد فریبنده ى مامون، با ظرافت عملى بى مانند روشى اتخاذ كرد كه هم خواسته ى مامون تامین نشود، و هم سراسر بلاد پهناور اسلام به حق نزدیك شوند و دریابند خلافت راستین اسلامى صرفا از طرف خدا و پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بر عهده ى امامان است، و كسى جز آنان شایسته و سزاوار این مقام نیست.

اگر دقت كنیم-و چنانكه در زندگى سایر ائمهعلیه‌السلام نیز گفتیم-خلیفگان اموى و عباسى معمولا ائمهعلیه‌السلام را زیر نظر و مراقبت شدید داشتند، و از تماس مردم با آنان جلوگیرى مى كردند، و سعیشان بر گمنام داشتن و ناشناخته ماندن آن بزرگواران بود، و لذا هر یك از ائمهعلیه‌السلام همینكه تا حدودى در بلاد اسلامى نام آور مى شد توسط خلفا مقتول و مسموم مى گشت، با آنكه از یكسو پذیرش ولایتعهدى به اجبار بود، و از سوى دیگر پذیرش امام با شرایطى بود كه در حكم نپذیرفتن مى نمود، در عین حال شهرت این مساله در سرزمینهاى دور و نزدیك اسلام، و اینكه مامون اعتراف كرده است كه امام رضاعلیه‌السلام پیشواى امت و سزاوار خلافت است، و مامون از ایشان خواسته خلافت را بپذیرند و ایشان نپذیرفته و باصرار مامون ولایتعهدى را با شرایطى پذیرفته است، همینها خود در ژرفاى عمل به سود روش امام و شكستى براى سیاست خلیفگان بود... بسیار مناسب است این جریان با جریان شوراى تحمیلى از سوى خلیفه ى دوم عمر، و شركت امیر مؤمنان علىعلیه‌السلام در آن شورى مقایسه شود، و اتفاقا امام رضاعلیه‌السلام به شباهت این دو حادثه اشاره فرموده است.

عمر بهنگام مرگ دستور داد پس از او شورائى با شركت عثمان و طلحه و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص و زبیر و امیر مؤمنان علىعلیه‌السلام تشكیل شود، و این شش تن از میان خود خلیفه یى برگزینند، و هر یك مخالفت كرد او را به قتل برسانند، برنامه طورى تنظیم شده بود كه علىعلیه‌السلام همچنان از خلافت محروم بماند و چون مى دانستند خلافت حق اوست، با برگزیدن دیگرى علىعلیه‌السلام مخالفت كند و كشته شود، و قتل او قانونى هم باشد!!

برخى از بستگان از امیر مؤمنان علىعلیه‌السلام پرسیدند: با آنكه مى دانى خلافت را به تو نمى دهند چرا در این شورى شركت مى كنى؟

فرمود: عمر بعد از پیامبر (با جعل حدیثى) اعلام كرد پیامبر فرموده است:«نبوت و امامت هر دو در یك بیت و خانه جمع نمى شود» (یعنى مرا به زعم خود با استناد به قول پیامبر از خلافت بدور نگهداشتند، و سزاوار این كار نشمردند!) و اینك عمر خود پیشنهاد كرده است من در این شورى شركت كنم و مرا شایسته ى خلافت معرفى كرده است، من در شورى وارد مى شوم تا اثبات كنم كار عمر با روایت او نمى سازد.

آرى، یكى از پیامدهاى ولایتعهدى امام همین بود كه جامعه ى وسیع اسلامى ریافت شایسته ترها كیستند و مامون با عمل خود بر چه حقیقتى اعتراف كرده است.و نیز در این رهگذر، امام از مدینه تا مرو در شهرهاى مختلفى از بلاد اسلام با مردم روبرو شد، و مسلمین كه در آن روزگاران با نبودن وسائل ارتباط جمعى از بسیارى آگاهی ها محروم بودند او را ملاقات كردند و حق را مشاهده نمودند، و اثرات مثبت آن بسیار قابل ذكر و بحث است، و نمونه ى آن را باید در نیشابور و هجوم مردم مشتاق دید، و در نماز عید در مرو و...و در همین زمینه، آشنایى بسیارى از متفكران و دانشمندان مختلف كه در مرو با امام به مناظره و بحث نشستند و اثبات عظمت علمى امام، و شكست مامون و خنثى شدن توطئه هایش براى تحقیر امامعلیه‌السلام را باید از اثرات مثبت سیاست امام تلقى نمود كه خود نیاز به بررسى مفصلى دارد.

بهر حال در زندگى هر یك از ائمهعلیهم‌السلام باید ابعاد مختلف حقایق وجودى آن بزرگواران را در نظر داشت، و همچنانكه تاریخ زندگى پیامبران را كه اعمالشان در سرچشمه ى وحى ریشه داشت، نمى توان با همان معیارها كه سرگذشت پادشاهان و جباران و سیاستمداران را بررسى مى كنند سنجید، زندگى اوصیا و امامان نیز با معیار زندگى مردان عادى قابل تبیین نیست چرا كه اوصیا و امامان نیز مانند پیامبران از عامل بزرگ ارتباط ویژه با خداى جهان برخوردار بودند.

هیئت تحریریه مؤسسه ى اصول دین قم

درباره امام رضاعلیه‌السلام

امام ابو الحسن علی بن موسی الرضاعلیهما‌السلام روز یازدهم ماه ذیقعده سال ۱۴۸ هجرى در مدینه در خانه ى امام موسى بن جعفرعلیه‌السلام فرزندى چشم به جهان گشود(۱) كه بعد از پدر تاریخساز صحنه ى ایمان و علم و امامت شد.او را"على نامیدند و در زندگى به «رضا» معروف گشت.

مادر گرامى او«نجمه »(۲) نام دارد، و در خردمندى و ایمان و تقوى از برجسته ترین بانوان بود(۳) ، اصولا امامان پاك ما همگى از نسل برترین پدران بودند و در دامان پاك و پر فضیلت گرامى ترین مادران پرورش یافتند.

امام رضاعلیه‌السلام در سال ۱۸۳ هجرى، پس از شهادت امام كاظمعلیه‌السلام در زندان هارون، در سن سى و پنج سالگى بر مسند الهى امامت تكیه زد و عهده دار پیشوایى امت شد. امامت آن گرامى همانند سایر ائمه ى معصومینعلیهم‌السلام ، به تعیین و تصریح رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، و با معرفى پدرش امام كاظمعلیه‌السلام بود، امام كاظمعلیه‌السلام پیش از دستگیرى و زندان، مشخص كرده بود كه هشتمین امام راستین و حجت خدا در زمین پس از او كیست، تا پیروان و حقجویان در ظلمت نمانند و به كجروى و گمراهى نیفتند.

«مخزومى» مى گوید:امام موسى بن جعفرعلیهما‌السلام ما را احضار فرمود و گفت:

- آیا مى دانید چرا شما را طلبیدم؟

- نه!

- خواستم تا گواه باشید كه این پسرم-اشاره به امام رضاعلیه‌السلام -وصى و جانشین من است...(۴)

«یزید بن سلیط» مى گوید:براى انجام عمره به مكه مى رفتیم، در راه با امام كاظم روبرو شدیم، و به آن حضرت عرض كردم:این محل را مى شناسید؟

فرمود:آرى. تو نیز مى شناسى؟

عرض كردم:آرى من و پدرم در همین جا شما و پدرتان امام صادقعلیه‌السلام را ملاقات كردیم و سایر برادرانتان نیز همراه شما بودند، پدرم به امام صادق عرض كرد:پدر و مادرم فدایتان، شما همگى امامان پاك ما هستید و هیچ كس از مرگ دور نمى ماند، به من چیزى بفرما تا براى دیگران باز گویم كه گمراه نشوند.

امام صادق به او فرمود: اى ابو عمارة! اینان فرزندان منند و بزرگشان این است -و به سوى شما اشاره كرد- در او حكم و فهم و سخاوت است، و به آنچه مردم نیازمندند علم و آگاهى دارد، و نیز به همه ى امور دینى و دنیوى كه مردم در آن اختلاف كنند داناست، اخلاقى نیكو دارد و او درى از درهاى خداست...

آنگاه به امام كاظم عرض كردم: پدر و مادرم فدایتان، شما نیز مانند پدرتان مرا آگاه سازید (و امام بعد از خود را معرفى كنید).

امام- پس از توضیحى در مورد امامت كه امرى الهى است و امام از طرف خدا و پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تعیین مى شودفرمود:«الامر الى ابنى على سمى على و على» پس از من امر امامت به پسرم «على» مى رسد كه همنام امام اول «على بن ابیطالب» و امام چهارم «على بن الحسین» است...

در آن هنگام خفقان سنگینى بر جامعه ى اسلامى حكمفرما بود، و بهمین جهت امام كاظمعلیه‌السلام در پایان كلام خود به «یزید بن سلیط» فرمود: اى یزید! آنچه گفتم نزد تو چون امانتى محفوظ بماند و جز براى كسانى كه صداقتشان را شناخته باشى باز گو مكن.

«یزید بن سلیط » مى گوید پس از شهادت امام موسى بن جعفرعلیه‌السلام خدمت امام رضا شرفیاب شدم، پیش از آنكه چیزى بگویم فرمود: اى یزید! مى آیى به عمره برویم؟

عرض كردم: پدر و مادرم فدایتان، اختیار با شماست، اما من خرج سفر ندارم.

فرمود: مخارج سفرت را من مى پردازم.

با آن حضرت به سوى مكه رهسپار شدیم، و به همانجا كه امام صادق و امام كاظم را ملاقات كرده بودم رسیدیم... و داستان ملاقات با امام موسى بن جعفر و آنچه شنیده بودم براى آن حضرت شرح دادم...(۵)

اخلاق و رفتار امام رضاعلیه‌السلام

امامان پاك ما در میان مردم و با مردم مى زیستند، و عملا به مردم درس زندگى و پاكى و فضیلت مى آموختند، آنان الگو و سرمشق دیگران بودند، و با آنكه مقام رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز مى ساخت، و برگزیده ى خدا و حجت او در زمین بودند در عین حال در جامعه حریمى نمى گرفتند، و خود را از مردم جدا نمى كردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصى براى خود قائل نمى شدند، و هرگز مردم را به بردگى و پستى نمى كشاندند و تحقیر نمى كردند...

«ابراهیم بن عباس » مى گوید: هیچگاه ندیدم كه امام رضاعلیه‌السلام در سخن بر كسى جفا ورزد، و نیز ندیدم كه سخن كسى را پیش از تمام شدن قطع كند، هرگز نیازمندى را كه مى توانست نیازش را بر آورده سازد رد نمى كرد، در حضور دیگرى پایش را دراز نمى فرمود، هرگز ندیدم به كسى از خدمتكاران و غلامانشان بدگوئى كند، خنده ى او قهقهه نبود بلكه تبسم بود، چون سفره ى غذا به میان مى آمد همه ى افراد خانه حتى دربان و مهتر را نیز بر سفره ى خویش مى نشاند و آنان همراه با امام غذا مى خوردند. شبها كم مى خوابید و بیشتر بیدار بود، و بسیارى از شبها تا صبح بیدار مى ماند و به عبادت مى گذراند، بسیار روزه مى داشت و روزه ى سه روز در هر ماه را ترك نمى كرد(۶) ، كار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، وبیشتر در شبهاى تاریك مخفیانه به فقرا كمك مى كرد.(۷)

«محمد بن ابى عباد » مى گوید: فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسى بود لباس او -در خانه- درشت و خشن بود، اما هنگامیكه در مجالس عمومى شركت مى كرد (لباسهاى خوب و متعارف مى پوشید) و خود را مى آراست.(۸)

شبى امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ نقصى پیدا كرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست كند، امام نگذاشت و خود این كار را انجام داد و فرمود:ما گروهى هستیم كه میهمانان خود را بكار نمى گیریم.(۹)

یكبار شخصى كه امام را نمى شناخت در حمام از امام خواست تا او را كیسه بكشد، امامعلیه‌السلام پذیرفت و مشغول شد، دیگران امام را بدان شخص معرفى كردند، و او با شرمندگى به عذرخواهى پرداخت ولى امام بى توجه به عذر خواهى او همچنان او را كیسه مى كشید و او را دلدارى مى داد كه طورى نشده است.(۱۰)

شخصى به امام عرض كرد:به خدا سوگند هیچكس در روى زمین از جهت برترى و شرافت پدران به شما نمى رسد.

امام فرمود: تقوى به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت.(۱۱)

مردى از اهالى بلخ مى گوید: در سفر خراسان با امام رضاعلیه‌السلام همراه بودم، روزى سفره گسترده بودند و امام همه ى خدمتگزاران و غلامان حتى سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.

من به امام عرض كردم: فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفره یى جداگانه بنشینند. فرمود: ساكت باش، پروردگار همه یكى است، پدر و مادر همه یكى است، و پاداش هم باعمال است.(۱۲)

«یاسر » خادم امام مى گوید:امام رضاعلیه‌السلام به ما فرموده بود اگر بالاى سرتان ایستادم (و شما را براى كارى طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق مى افتاد كه امام ما را صدا مى كرد، و در پاسخ او مى گفتند به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامى مى فرمود بگذارید غذایشان تمام شود.(۱۳)

یكبار غریبى خدمت امام رسید و سلام كرد و گفت: من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم، از حج باز گشته ام و خرجى راه تمام كرده ام، اگر مایلید مبلغى به من مرحمت كنید تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینك در سفر نیازمند مانده ام.

امام برخاست و به اطاقى دیگر رفت، و دویست دینار آورد و از بالاى در دست خویش را فراز آورد، و آن شخص را خواند و فرمود: این دویست دینار را بگیر و توشه ى راه كن، و به آن تبرك بجوى، و لازم نیست كه از جانب من معادل آن صدقه بدهى...

آن شخص دینارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جاى اول بازگشت، از ایشان پرسیدند چرا چنین كردید كه شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟

فرمود: تا شرمندگى نیاز و سؤال را در او نبینم...(۱۴)

امامان معصوم و گرامى ما در تربیت پیروان و راهنمائى ایشان تنها به گفتار اكتفا نمى كردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه یى مبذول مى داشتند، و در مسیر زندگى اشتباهاتشان را گوشزد مى فرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.

«سلیمان جعفرى » از یاران امام رضاعلیه‌السلام مى گوید: براى برخى كارها خدمت امام بودم، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود: امشب نزد ما بمان.

همراه امام به خانه ى او رفتم، هنگام غروب بود، غلامان حضرت مشغول بنائى بودند امام در میان آنها غریبه یى دید، پرسید: این كیست؟ عرض كردند: به ما كمك مى كند و به او چیزى خواهیم داد.

فرمود: مزدش را تعیین كرده اید؟

گفتند: نه!هر چه بدهیم مى پذیرد.

امام بر آشفت و خشمگین شد. من به حضرت عرض كردم: فدایتان شوم خود را ناراحت نكنید...

فرمود: من بارها به اینها گفته ام كه هیچكس را براى كارى نیاورید مگر آنكه قبلا مزدش را تعیین كنید و قرار داد ببندید.

كسى كه بدون قرار داد و تعیین مزد كارى انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهى باز گمان مى كند مزدش را كم داده یى، ولى اگر قرار داد ببندى و به مقدار معین شده بپردازى از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كرده یى، و در اینصورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزى به او بدهى هر چند كم و ناچیز باشد مى فهمد كه بیشتر پرداخته یى و سپاسگزار خواهد بود.(۱۵)

«احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى » كه از بزرگان اصحاب امام رضاعلیه‌السلام محسوب مى شود نقل مى كند. من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، و ساعتى نزد امام نشستیم، چون خواستیم باز گردیم امام به من فرمود: اى احمد! تو بنشین. همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم، و سؤالاتى داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ مى فرمودند، تا پاسى از شب گذشت، خواستم مرخص شوم، فرمود: مى روى یا نزد ما مى مانى؟

عرض كردم: هر چه شما بفرمائید، اگر بفرمائید بمان مى مانم و اگر بفرمائید برو مى روم.

فرمود: بمان، و این هم رختخواب (و به لحافى اشاره فرمود).آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: سپاس خداى را كه حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر كه خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود.

هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است، برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:

اى احمد! امیر مؤمنانعلیه‌السلام به عیادت «صعصعة بن صوحان» (كه از یاران ویژه ى آن حضرت بود) رفت، و چون خواست برخیزد فرمود:«اى صعصعه! از اینكه به عیادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مكن -عیادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بدانى- از خدا بترس و پرهیزگار باش، براى خدا تواضع و فروتنى كن خدا ترا رفعت مى بخشد»(۱۶)

امامعلیه‌السلام با این عمل و سخن خویش هشدار داده است كه هیچ عاملى جاى خود سازى و تربیت نفس و عمل صالح را نمى گیرد، و به هیچ امتیازى نباید مغرور شد، حتى نزدیكى به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله ى فخر و مباهات و احساس برترى بر دیگران گردد.

۶- گویا منظور روزه ى پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه ى وسط ماه و پنجشنبه ى آخر ماه است كه پیشوایان معصوم فرموده اند كسى كه اضافه بر روزه ى ماه مبارك رمضان در هر ماه این سه روز را روزه بگیرد مانند آنستكه همه ى سال روزه باشد.

موضع گیری امام در برابر دستگاه

خلافت امام على بن موسى الرضاعلیهما‌السلام ، در طول مدت امامت خویش با خلافت هارون الرشید و دو فرزندش «امین» و «مامون» معاصر بوده است، ده سال با سالهاى آخر زمامدارى هارون، و پنج سال با حكومت امین و پنج سال با حكومت مامون.

امام در زمان هارون

امام رضاعلیه‌السلام پس از شهادت امام كاظم، امامت و دعوت خود را آشكار ساخت و بى پروا به رهبرى امت پرداخت. جو سیاسى جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود كه حتى برخى از صمیمى ترین یاران امام از این صراحت و بى پروائى او بر جانش بیمناك بودند.

«صفوان بن یحیى » مى گوید: امام رضاعلیه‌السلام پس از رحلت پدرش سخنانى فرمود كه ما بر جانش ترسیدیم و به او عرض كردیم: مطلبى بزرگ را آشكار كرده یى، ما بر تو از این طاغوت (هارون) بیمناكیم.

فرمود:«هر چه مى خواهد تلاش كند، راهى بر من ندارد»(۱۷)

«محمد بن سنان» مى گوید در روزگار هارون به امام رضاعلیه‌السلام عرض كردم: شما خود را به این امر -امامت- مشهور ساخته اید و جاى پدر نشسته اید، در حالیكه ازشمشیر هارون خون مى چكد!

فرمود:آنچه مرا بر این كار بى پروا ساخته سخن پیامبر است كه فرمود:«اگر ابو جهل یك مو از سر من كم كرد گواه باشید كه من پیامبر نیستم» و من مى گویم «اگر هارون یك مو از سر من كم كرد گواه باشید كه من امام نیستم»(۱۸)

و همچنان شد كه امام مى فرمود زیرا هارون هرگز فرصت نیافت خطرى متوجه امام سازد، و بالاخره به جهت اغتشاشاتى كه در شرق ایران رخ داده بود، هارون مجبور شد خود با سپاهیانش به سوى خراسان برود و در راه بیمار شد، و در ۱۹۳ هجرى در طوس مرگش فرا رسید، و اسلام و مسلمین از وجود پلیدش ایمن شدند.

امام در زمان امین

پس از هارون بر سر خلافت بین امین و مامون اختلافى سخت روى داد، هارون امین را براى خلافت بعد از خود تعیین كرده بود، و از او تعهد گرفته بود كه پس از او مامون خلیفه شود و نیز حكومت ایالت خراسان در زمان خلافت امین در دست مامون باشد، ولى امین پس از هارون در ۱۹۴ هجرى مامون را از ولیعهدى خود عزل و فرزند خود موسى را نامزد این مقام كرد(۱۹) . بالاخره پس از درگیریهاى خونینى كه میان امین و مامون رخ داد، امین در ۱۹۸ هجرى كشته شد و مامون به خلافت رسید.

امام رضاعلیه‌السلام در طول این مدت از درگیریهاى دربار خلافت و اشتغال آنان به یكدیگر استفاده كرد، و با آسودگى به ارشاد و تعلیم و تربیت پیروان پرداخت.

امام در زمان مامون

مامون در میان خلفاى بنى عباس از همه داناتر و نیز مكارتر بود، درس خوانده بود و از فقه و علوم دیگر آگاهى داشت چنانكه با برخى از دانشمندان به بحث و مناظره مى نشست، البته آگاهى او از علوم روز نیز وسیله اى بود براى پیشبرد سیاستهاى ضد انسانى او، و گرنه هرگز به دین و اسلام پاى بند نبود، و در عیاشى و فسق و فجور و اعمال شنیع دیگر از سایر خلیفگان هیچ كم نداشت، نهایت آنكه از دیگر خلیفگان محتاط تر رفتار مى كرد و با سالوس و ریا بیشتر عوام فریبى مى نمود، و براى استحكام پایه هاى حكومت خود گاه با فقها نیز همنشین مى شد و از مسائل و مباحث دینى نیز سخن مى گفت.

همنشینى و صمیمیت و همدمى مامون با «قاضى یحیى بن اكثم » كه مردى رذل و كثیف و فاجر بود بهترین گواه بى دینى و فسق و رذیلت مامون است، یحیى بن اكثم مردى بود كه به شنیع ترین اعمال در جامعه شهرت داشت چنانكه قلم از شرح رذالتهاى او شرم دارد، و مامون چنین كسى را چنان همدم خویش ساخته بود كه «رفیق مسجد و گرمابه و گلستان» یكدیگر محسوب مى شدند، و اسفبارتر آنكه او را به مقام «قاضى القضاة» امت اسلامى منصوب نمود و در امور مملكتى نیز با او راى زنى و مشورت داشت(۲۰) !!

بهر روى در زمان مامون علم و دانش به ظاهر ترویج مى شد، و دانشمندان به مركز خلافت دعوت مى شدند، و تشویقهایى كه مامون براى دانشمندان و دانش پژوهان فراهم مى آورد زمینه ى جذب اهل دانش به سوى او گردید، و مجالس درس و بحث و مناظره ترتیب مى یافت، و بحث و گفتگوى علمى بازارى پر رونق داشت.

مضاف بر اینها مامون مى كوشید با برخى كارها شیعیان و طرفداران امام را نیز به خود علاقمند سازد مثلا از شایسته تر بودن امیر مؤمنان علىعلیه‌السلام براى جانشینى پیامبر سخن مى گفت، و دشنام و لعن به معاویه را رسمى كرد و«فدك» را كه از فاطمه زهراعلیها‌السلام غصب شده بود به علویان باز گرداند، و با علویان در ظاهر انعطاف و علاقه نشان مى داد.(۲۱)

اصولا مامون با توجه به رفتار هارون و جنایات او و اثر سوء آن در روحیه ى مردم مى خواست زمینه هاى انقلاب و شورش را از بین ببرد، و آنها را راضى نگهدارد تا بتواند بر مركب لافت سوار باشد، از اینرو باید گفت وضع زمان ایجاب مى كرد كه به جبران كمبودها و نارضایتى ها بپردازد، و وانمود كند كه در صدد اصلاح امور است و با خلفاى دیگر تفاوت دارد...